کلیپ صوتی
حاجت من از عباس(ع)
شناسنامه:
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 00:04:32
- صوت مرجع: سیاست و معنویت در حماسه حسینی - جلسه8 (بیان معنوی1، رازهای عاشورا)
دریافت با کیفیت پایین (662 کیلو بایت)
دریافت با کیفیت متوسط (2.66 مگا بایت)
دریافت با کیفیت خوب (8.38 مگا بایت)
متن کلیپ:
بیایید برویم الآن کربلا همۀمان، فکر کنید داریم میرویم کربلا. بله برای مؤمن هر چی نیت کند همان است دیگر. خب آداب زیارت کربلا چهجوری است؟ اول میرویم حرم ابالفضل العباس! حاجتهایمان را به عباس میگوییم، گرفتاریهایمان را به عباس میگوییم، درست است؟ لا اله الا الله، کفشهایمان را هم به عباس تحویل میدهیم، کفشدار حسین است! پا برهنه حرکت میکنیم میرویم حرم حسین، دیگر حرم حسین فقط حسین! فقط حسین...
چرا اباالفضل حاجت میدهد؟ برای اینکه میخواهد بهت پیام بدهد ها! حاجت داری بیا پیش من، پیش حسین میروی برای عالم باید دلت بسوزد! این عباس است، مشکل دارید بروید پیش عباس...
حالا من یک مشکل شخصی دارم بگویم، شما مشکلهایتان نمیدانم چهجوری است، من سعی میکنم سطح خودم را بیاورم بالا، در سطح شما این مشکل مهم را بگویم. یا اباالفضل العباس ما رفتیم یک جایی استخدام بشویم کار سخت گیر میآید، خودت میدانی، خصوصاً کار باارزش. قبول نکردند، گزینش رد شدیم، کجا رفتی؟ رفتم خیمۀ مهدی فاطمه گفتم من سربازت بشوم؟ گفتند تو به درد نمیخوری؟ «به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند، که تو در برون چه کردی؟ که درون خانه آیی!»
عباس میتوانی دلش را بدست بیاوری برایم؟
شنیدم شما برادرزادههایت را خیلی دوست داری؟ شنیدم ایشان هم به شما میگویند عمو! عموجانم! عباسم! عباسم، عباسم. دیوانهوار یک روضه برایت بخوانم؟ عباس خیلی جگرش کباب شد، خیلی دوست داشت از هستی انتقام بگیرد در مظلومیت حسین، دستهایش خورد به آب، دستهایش سرد شد، آنقدر از دستهایش خجالت میکشید، خَُنک شده بود دستهایش، لبهای بچههای حسین خشکیده بود.
یکجوری دوست داشت از شرّ این دستها خلاص بشود! ها همینجور داد بزنی من خجالت نکشم ها! یک چیز دیگر هم بگویم؛ پس چشمهایش را چرا از دست داد؟ چشمهایش، هی به چشمهایش میگفت تو خجالت نکشیدی؟ زینب جلوی چشمهای تو رفت تو نامحرمها!
برای اطلاع از نحوه ارسال کلیپ و آشنایی با برخی نکات ضروری در این زمینه، اینجا را مشاهده کنید.