در مراسم تدفین شهید گمنام در دانشگاه آزاد شهرری
کسی که اهل مقاومت نباشد در «واقعبینی» ضعف دارد / شهدا واقعبینی را با آرمانگرایی جمع کردند
پناهیان: لازم نیست حتماً مسلمان باشید تا جنایتهای سران استکبار را بفهمید. لازم نیست متدین و انقلابی باشید تا بفهمید که آمریکاییهای منحوس تا بهحال پای یک قرارداد هم به درستی نایستادهاند. اگر انسان یکمقدار عقل یا کمی مطالعۀ تاریخی داشته باشد، این را میفهمد. چرا بعضیها اینقدر غیرعاقلانه حرف میزنند که فکر میکنند این اقتضای انقلابیگری است که انسان باید مقابل آمریکاییهای پستفطرت مقاومت کند؟ این عین عقلانیت است. واقعبینی و عقلانیت ما به ما میگوید که باید مانند شهدا در مقابل دشمن، مقاومت کنیم. شهدای ما واقعبینانه به شهادت رسیدند، البته آنها میتوانستند به این واقعیتها، عشق هم بورزند. بیچاره کسانی که نه واقعبین هستند و نه به واقعیتهای خیالی خودشان میتوانند عشق بورزند.
حجت الاسلام پناهیان در مراسم تدفین شهدای گمنام در دانشگاه آزاد شهرری سخنرانی کرد. در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را میخوانید:
شهدای ما بیشتر واقعنگر بودند یا آرمانگرا؟/ واقعبین بودن شهدا، بیش از آرمانگرایی آنها باید مدنظر قرار گیرد
- آیا شهدای ما بیشتر آرمانگرا بودند یا واقعنگر؟ ما باید به واقعبین بودن شهدا بیشتر نگاه کنیم یا به آرماناندیشی آنها؟ شهدا به خاطر آرمانشان به شهادت رسیدند یا اینکه یکسلسله واقعیتهای خیلی روشن، آنها را به معرض شهادت رساند؟
- بنده به عنوان کسی که توفیق داشتم، بسیاری از این شهدا را از نزدیک ببینم، خدمت شما عرض میکنم که دربارۀ شهدا بیشتر باید واقعبین بودن آنها را مدنظر قرار دهیم. به عنوان کسی که مراحل رشد بسیاری از رفقای خود را تا زمانی که به معرض شهادت رسیدند، دیده بودم این مطلب را عرض میکنم؛ اگرچه خودم لایق نبودم جزء آنها قرار بگیرم، اما توفیق زیارت آنها را داشتم و مراحل تکوین شخصیت شهادتطلبانۀ آنها را از نزدیک شاهد بودم و در معرض بسیاری از مشورتهای آنها قرار میگرفتم. در جریان وصیتنامههای آنها قرار میگرفتم و حتی گاهی اوقات در تنظیم وصیتنامههای نورانی خودشان، با بنده مشورت میکردند.
شهادتطلبی یک مبنای کاملاً واقعبینانه دارد/ شهدا با واقعنگری فهمیده بودند که: جهاد و شهادت، مرگ کسی را نزدیک نمیکند
- شهید چگونه با واقعنگری به مقام شهادت میرسد؟ خیلی ساده است؛ بچهها (در جبهه) با یک حساب و کتاب ساده به این نتیجه میرسیدند؛ میگفتند که: خداوند فرموده است: «اى پیغمبر، به آنها بگو اگر در خانههاى خود هم بودید(و برای جهاد نمیرفتید) باز آن کسانیکه سرنوشت آنها در قضاى الهى کشته شدن است با پای خودشان از خانه به قتلگاه خود بیرون مىآمدند؛ یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ»(آلعمران/154) امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «با هیچ وسیلهای نمیتوان از چنگال مرگ فرار کرد، اگر کشته نشوید(شهید نشوید) میمیرید؛ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَنِ الْمَوْتِ مَحِیصٌ؛ إِنَّکُمْ إِنْ لَا تُقْتَلُوا تَمُوتُوا»(ارشاد مفید/1/238) و آیه قرآن هم میفرماید: «هرکجا باشید مرگ شما را در مییابد؛ أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ»(نساء/78)
- امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «نه کسى که از مرگ بگریزد، بر عمرش افزوده میشود و نه گریختن مانعِ فرارسیدن روز مرگش میشود؛ إنّ الفارَّ لَغَیرُ مَزِیدٍ فی عُمرِهِ ، و لا مَحجوزٍ بَینَهُ و بَینَ یَومِهِ»(کافی/5/41-نهج البلاغه/حکمت/1664) و در جای دیگر فرمودند: «با هر انسانى دو فرشته است که او را حفاظت مىکنند، و چون زمان مرگش فرا رسد او را با سرنوشتش وامىگذارند، همانا مدّت حیات انسان(که توسط خداوند تعیین شده) محافظى است استوار!؛ إِنَّ مَعَ کُلِّ إِنْسَانٍ مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِینَة»(نهج البلاغه/حکمت201)
- و در جنگ صفین فرمود: «همانا خداوند براى گروهى کشته شدن را رقم زده است و براى گروهى مردن[طبیعى] را و مرگ هر کس، همچنان که خداوند مقدّر فرموده ، فرا مى رسد . پس ، خوشا به حال مجاهدان در راه او و کشتگانِ راه طاعت وى؛ إنّ اللّه َ کَتَبَ القَتلَ على قَومٍ و المَوتَ على آخَرِینَ، و کُلٌّ آتِیهِ مَنِیَّتَهُ کما کَتَبَ اللّه ُ لَهُ، فَطوبى للمُجاهِدِینَ فی سبیلِهِ، و المَقتولِینَ فی طاعَتِهِ»(وقعة الصفین/111) یعنی شهید اگر شهید نمی شد، باز هم در زمانی که مقدر بود کشته میشد(مثلا با افتادن از یک بلندی، یا با یک تصادف)، لذا شهید فقط انتخاب میکند که کشته شدنش در راه خدا باشد.
- به عبارت دیگر، جهاد و شهادت، مرگ ما را نزدیک نمیکند. پس اگر زمان رفتن شما از این دنیا نرسیده باشد، هیچ گلولهای نمیتواند شما را بکشد. این یک مسألۀ واقعی و یک واقعیت مسلّم است که همین الان هم برای همۀ ما دارد اتفاق میافتد. لذا شهدا با واقعنگری به این نتیجه رسیده بودند که: «اگر زمان رفتن ما رسیده باشد، خُب چه بهتر که به شهادت برسیم.» و این یک تجارت پرسود است که خدا برای مجاهدان راه خودش قرار داده است. کما اینکه امیرالمؤمنین(ع) در خطبۀ متقین میفرماید: «تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُم»(نهجالبلاغه/خطبۀ193) پس شهادتطلبی یک مبنا و پایگاه بسیار روشنِ واقعبینانه دارد.
یک واقیت دیگر: اگر کسی در مقابل دشمن نایستد، خدا او را ذلیل خواهد کرد
- سخنان دیگری هم که از جانب اولیاء خدا مطرح شده است، بر این واقعبینی تأکید میکند. مثلاً این واقعیت که اگر کسی در مقابل دشمن نایستد، خدا او را ذلیل خواهد کرد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هر کس جهاد را وا گذارد خداوند جامه خوارى بر جان او پوشاند و زندگیش را دستخوش فقر سازد و دینش را از بین ببرد؛ فَمَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُلًّا وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ وَ مَحْقاً فِی دِینِه»(کافی/5/2) لذا شهدا، در مقابل دشمن میایستادند و ترسی هم از جان خودشان نداشتند چون میدانستند که واقعبینی اقتضا میکند جانشان را به خدا بسپارند. همانطور که امیرالمؤمنین(ع) در نبرد با دشمن توصیه میفرمود: «جمجمۀ خودت را به خدا بسپار؛ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَک»(نهجالبلاغه/خطبۀ11)
- اینها سخنان واضح پروردگار و اولیاء خداوند است. و این جوانها هم اگر به شهادت نمیرسیدند، حتماً با عوامل دیگری از دنیا میرفتند. پس واقعبینی اقتضا میکرد که در جبهۀ نبرد حاضر شوند تا در اثر کنارهگیری از جهاد و کوتاه آمدن از مقاومت، به ذلت دچار نشوند. این یک واقعبینی است، نه یک آرمانگرایی.
جدایی انداختن بین واقعبینی و آرمانگرایی، کار سادهلوحانهای است/ آرمانهایی که واقعبینانه نباشند آرمانهای دروغین هستند
- البته شهدا آرمانگرایی هم داشتند اما آرمانگرایی شهدا در ضمن واقعبینی آنها بود. یعنی بخشی از مهمترین واقعیتهای زندگی برای این شهدا، قابل عشق ورزیدن و «قابل آرمان شدن» بود. به بیان دیگر، شهدا این شانس را آوردند که در نهایت واقعبینی، آرمانگرایی هم برایشان قابل دسترسی باشد. وقتی کسی برای برپایی حق روی زمین جهاد میکند، وقتی کسی در مقابل دشمن مقاومت میکند و در راه خدا و برای لقاء الله جهاد میکند ضمن اینکه دارد به یک واقعیت روشن، تن میدهد و مطابق واقعبینی عمل میکند، میتواند به این واقعیتها عشق هم بورزد. لذا جدایی انداختن بین واقعبینی و آرمانگرایی، کار سادهلوحانهای است. آرمانهایی که واقعبینانه نباشند، آرمانهای کاذب و دروغین هستند.
شهدا واقعبینی را با آرمانگرایی جمع کردند
- کسی نباید بگوید: «شهدا آرمانگرا بودند، ولی ما میخواهیم واقعبین باشیم» نه! اتفاقاً شهدا خیلی هم واقعبین بودند. چقدر از وصیتنامههای شهدا هست که سرشار از واقعبینی است. مثلاً تعابیری شبیه این دارند: ما در مقابل دشمن میایستیم و الا دشمن به خانههای ما تجاوز خواهد کرد.
- آقای سید حسن نصرالله اخیراً دربارۀ لزوم مقاومت در مقابل تکفیریها و تروریستهای سوریه یک استدلال واقعبینانه ارائه کرد و فرمود: «ما به سوریه میرویم و با تروریستها میجنگیم، البته این نبرد برای ما گران تمام خواهد شد اما تاوان آن کمتر از این است که در خانه در انتظار دشمن بمانیم تا بیایند و ما را مانند چهارپا سر ببرند.»(خبرگزاری فارس؛ 25/05/92؛کدخبر 13920525000681) این یک سخن واقعبینانه است نه آرمانگرایانه. منتها این شانس یک انسان مؤمن است که میتواند به برخی از واقعیتهای زندگیاش عشق بورزد، مثل یک دانشجویی که واقعبینی اقتضا میکند در رشتۀ علمی مطلوب خودش تحصیل کند، تا بتواند بعداً خدمت کند، ولی اتفاقاً به این رشتۀ تحصیلی خودش عشق هم میورزد. اتفاقاً با این رشتۀ تحصیلی میتواند آرمانهای بلند خودش را هم محقق کند. اینجا واقعبینی با آرمانگرایی جمع شده است.
کسی که اهل مقاومت نباشد در «واقعبینی» ضعف دارد
- اگر شهدا در مقابل این پرسش قرار بگیرند که شما به دلیل واقعیتها رفتید و به شهادت رسیدید، یا به خاطر آرمانهای خودتان؟ به این پرسش نابخردانه خواهند خندید که چرا شما بین واقعیت و آرمان تفکیک قایل میشوید؟! خوشبخت کسی است که در زندگیاش به واقعیتهایی که آرمانهای او هم هستند، تن بدهد و تسلیم آنها بشود و برای تحقق آن واقعیتها، برنامهریزی و تلاش و جهاد کند و حتی برایش جان بدهد. لذا اگر کسی اهل مقاومت نباشد، نباید گفت او آرمانگرا نیست اما آدم عاقل واقعبینی است، اتفاقاً او که اهل آرمانگرایی نیست، در واقعبینی ضعف دارد و از عقل برخوردار نیست.
- بعضیها که اهل دین و ایمان و انقلابیگری و مقاومت نیستند، دم از واقعبینی و عقلانیت میزنند! و این خندهدار است، چون اگر کسی اهل عقلانیت باشد، حتماً اهل مقاومت هم خواهد بود. کسی باید از عقل و عقلانیت سخن بگوید که آرمانپرست است و آن آرمانی قابل پرستش است که عین واقعبینی باشد.
واقعبینی و عقلانیت ما به ما میگوید که باید مانند شهدا در مقابل دشمن، مقاومت کنیم
- واقعبینی و عقلانیت ما به ما میگوید که باید مانند شهدا در مقابل دشمن، مقاومت کنیم. این عقلانیت ماست که به ما میگوید که باید در مقابل آمریکای جهانخوار بایستیم و نه حتی انقلاب و دیانت ما. کمکی که انقلاب و دیانت ما به ما داشته است این بوده که عقل ما را رشد داده است و اگر کسی عقل نداشته باشد، البته جان او در عذاب است و جامعه هم از او در عذاب است.
- امروز شما جنایتهایی که اروپاییها و آمریکاییها در قسمتی از خاک اروپا، در کشورهایی مانند اوکراین انجام میدهند را ببینید. آنها اصلاً ابایی ندارند که یک کشور را به آتش بکشند. اینکه دهها نفر کشته بشوند، برای آنها چه اهمیتی دارد؟! برای کارتلها و تراستهای بزرگ دنیا، چه اهمیتی دارد که هزاران انسان کشته شوند؟ از نظر سیاسی و اقتصادی و نظامی، یک مناطق خاصی برایشان اهمیت دارد که سعی میکنند به هر وسیلهای در آنجاها حضور و نفوذ داشته باشند، لذا برای رسیدن به مقصود خود، حاضرند همهجا را به آتش بکشند و نابود کنند. اصلاً ملتها برای آنها ارزشی ندارد.
ایستادگی در مقابل آمریکا اقتضای عقل است نه صرفاً اقتضای انقلابیگری و دیانت
- شما لازم نیست حتماً مسلمان باشید تا جنایتهای سران استکبار را بفهمید. لازم نیست که متدین و انقلابی باشید تا بفهمید که آمریکاییهای منحوس تا بهحال پای یک قرارداد هم به درستی نایستادهاند. اگر انسان یکمقدار عقل داشته باشد یا کمی مطالعۀ تاریخی داشته باشد، این را میفهمد، این درک و فهم، به دین و ایمان و انقلابیگری هم ربطی ندارد.
- چرا بعضیها اینقدر غیرعاقلانه حرف میزنند که فکر میکنند این اقتضای انقلابیگری است که انسان باید مقابل آمریکاییهای پستفطرت مقاومت کند؟ این عین عقلانیت است، و لازم نیست که انسان حتماً دین و ایمان داشته باشد. شهدا هم همین عقلانیت را داشتند. این عین واقعبینی است.
- شهدای ما واقعبینانه به شهادت رسیدند، منتها آنها میتوانستند به این واقعیتها، عشق هم بورزند. بیچاره کسانی که نه واقعبین هستند و نه به واقعیتهای خیالی خودشان میتوانند عشق بورزند، چون واقعیتهایی که آنها دنبالش هستند، قابل عشق ورزیدن نیستند، چون واقعیتهای آنها خیالی است نه واقعی.
این شهدا از امروز برای همیشه در دانشگاه شما حاضر خواهند بود / قدر میهمانان خود را بدانید و از آنها مدد بگیرید
- من به دوستان دانشگاهی در این خطۀ نورانی(شهر ری) تبریک عرض میکنم که تلاش کردند و توفیق پیدا کردند که میزبان شهدا باشند و این توفیق بسیار گرانقیمتی است. بنده دست همۀ دانشجویانی که قدر شهدا را میدانند و زحمت کشیدند تا این مراسم نورانی و باصفا و بیریا برگزار شود، صمیمانه میبوسم و انشاء الله مورد شفاعت و عنایت شهدا هم قرار خواهند گرفت.
- خدمت شما دانشگاهیان عزیز که میزبان این شهدا هستید، عرض میکنم که قدر این میهمانان خود را بدانید. تصور کنید که اگر یکی از این شهدا، امروز زنده میشد(مثل زمان ظهور که گفته شده، برخی از خوبان زنده میشوند و رجعت میکنند)، اگر یکی از شهدا زنده میشد و به دانشگاه شما میآمد، شما چگونه دورش را میگرفتید و برای مصاحفۀ با او از هم سبقت میگرفتید و برای دیدن او اشتیاق نشان میدادید؟! واقعش این است که این شهدا از امروز برای همیشه در دانشگاه شما حاضر خواهند بود و شما میتوانید با سلام و علیک مختصر روزانه و حتی بدون اینکه برایشان فاتحهای قرائت کنید، با آنها ارتباط برقرار کنید و از آنها تقاضا کنید که برای شما سورۀ فاتحهای بخوانند تا فتحی در دلهای شما رخ بدهد و غمهای دلتان را زائل کند. میتوانید از این شهدا مدد بگیرید که نزد خدا شما را شفاعت کنند. شهدا خیلی باوفا و جوانمرد هستند. وقتی میبینند کسی از راه دور یا نزدیکی آمده که به آنها سلامی بدهد، حتماً پاسخش را میدهند. خدا فرمود که آنها زندهاند. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون»(آلعمران/169)
- شما بعد از سالها که از شهادت این شهدا میگذرد، به بدنهای شهدا اینقدر احترام میگذارید و دوباره بدنها را تشییع میکنید و به خاک میسپارید، همۀ شهدای ما و همۀ اهل عالم هزاران بار فدای غربت اباعبدالله الحسین(ع) که بدنش روی خاک و زیر آفتاب باقی ماند و وقتی زینب(س) را با طناب اسارت میکشاندند و میبردند، بدن حسین(ع) را عریان روی زمین باقی گذاشتند و رفتند...