علیرضا پناهیان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه شعبان» ثبت شده است

حسینیه ریحانه الحسین ع-امام حسین(ع) شوق‌انگیزترین بخش دین:

یکی از مراتب بلند معنوی این است که انسان با شوق حرکت کند، نه با خوف/ امام حسین(ع) شوق‌انگیزترین بخش دین ماست/ همۀ فعالیت‌های پیاده‌روی اربعین شوقی است/ برنده‌های مسابقۀ دینداری، بیشتر کسانی هستند که اهل شوق باشند

حجت الاسلام پناهیان در جشن میلاد امام حسین(ع) در حسینیۀ ریحانة الحسین(ع) پیرامون اهمیت داشتن انگیزه‌های شوقی برای رسیدن به مراتب بلند معنوی و نقش امام حسین(ع) در این رابطه سخنرانی کرد. در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

یکی از مراتب بلند معنوی این است که انسان با شوق حرکت کند، نه با خوف/ما بیشتر خوفی عبادت می‌کنیم نه شوقی  

  • کربلا و عاشورا محل بزرگترین مصائب عالم است اما نتیجۀ آن، بالاترین محبت‌ها و شوق‌هاست که چنین محبت و شوقی را در جای دیگری از حیات بشر نمی‌شود جستجو کرد. شما در جوار اباعبدالله‌الحسین(ع) می‌توانید به بالاترین مراتب عرفانی‌ دست پیدا کنید، مراتبی که درجای دیگر، به این سادگی‌ها به‌دست نمی‌آید. و شما می‌توانید تجربه‌های معنوی و عرفانی بسیار زیبایی از ارتباط روحی خودتان با اباعبدالله‌الحسین(ع) پیدا کنید.

  • یکی از مراتب بسیار بلند معنوی این است که انسان بتواند با شوق حرکت کند، نه با خوف. مثلاً شب‌های قدر که مردم برای عبادت به مساجد می‌روند بسیاری از نیت‌های پشت سر این عبادت‌ها، این است که «مبادا خدا ما را نبخشد! مبادا دچار عذاب الهی شویم! مبادا در مقدرات سال بعد ما، کم بگذارند!» یعنی بیشتر از روی خوف است. ما بیش از اینکه شوقی عبادت کنیم، خوفی عبادت می‌کنیم. البته دربارۀ لزوم خوف برای مؤمن هیچ تردیدی نیست، کما اینکه  امام صادق(ع) فرمود: «مؤمن را چیزی جز خوف اصلاح نمی‌کند؛ الْمُؤْمِنُ... لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْف»(‏کافی/2/71) ولی اگر در کنار این خوف، شوق نباشد، طبیعتاً از مرتبۀ بی‌نظیر شوق محروم می‌مانیم.

به‌دست آوردن شوق کار ساده‌ای نیست/ چطور می‌توانیم شوقی باشیم و با اشتیاق حرکت کنیم؟

  • اگرچه شوق و خوف باید در کنار هم باشند و تعادل ایجاد کنند، ولی به‌هرحال به‌دست آوردن شوق کار ساده‌ای نیست. اما چطور می‌توانیم آدم‌های شوقی‌ای باشیم و با اشتیاق حرکت کنیم؟ اگر کسی بخواهد شوق را در دوران زندگی خودش تجربه کند بیشتر باید در نوجوانی دنبال آن باشد. کما اینکه یک نوجوان وقتی به دنبال یک تیپ، یک تیم یا یک توپ می‌رود، با شوق می‌رود نه با خوف. اگر نرود چیزی را از دست نمی‌دهد ولی به شوق رسیدن به یک هیجان یا مزه‌ای که تصور می‌کند در آن هست، مشتاقانه به دنبالش می‌رود. غیر از دوران نوجوانی بقیۀ کارهایی که انسان در زندگی خود انجام می‌دهد نوعاً از سرِ خوف است؛ مثلاً ترس از اینکه فقیر نشوم، بی‌اعتبار نشوم، بیمار نشوم و ... یعنی اساساً زندگی انسان خوفی پیش می‌رود ولی در نوجوانی چند صباحی زندگی انسان، شوقی پیش می‌رود.

عظمت کار شهدا به این بود که شوقی حرکت می‌کردند

  • باید دید آیا شوق به خداوند می‌تواند وارد زندگی ما شود و آن را تحت تأثیر قرار دهد و چگونه می‌تواند؟ واقعش این است که دستیابی به این شوق خیلی سخت است. در دوران دفاع مقدس جوان‌هایی نابی داشتیم که در صحنۀ نبرد حاضر می‌شدند در حالی که هیچ اجباری در کار نبود. حتی به خیلی‌ها می‌گفتند اگر شما نیایید، جهنم هم نمی‌روید. البته وقتی جهاد واجب عینی شود و کسی نرود، طبیعتاً جهنمی خواهد بود ولی خیلی‌ها روی حساب «جهنم نرفتن» نبود که به جبهه می‌رفتند بلکه روی حساب شوقی که به مراتب عالی داشتند، به جبهه می‌رفتند.  چرا شهدای ما این‌قدر عظمت آفریدند و همه در مقابل آنها تواضع می‌کنند؟ به‌دلیل اینکه شوقی حرکت کردند.

  • البته هرچقدر شهدای ما در زمان دفاع مقدس، عظمت داشتند، در مقابل حسودان و کوردلانی هم بودند که نیش و کنایه و زخم زبان می‌زدند. همان موقع بعضی‌ها به خانوادۀ شهدا زخم زبان می‌زدند. مثلاً در تشییع جنازۀ شهدا می‌گفتند «چرا جوان‌های خودتان را به کشتن می‌دهید؟!» لابد فکر می‌کردند که اگر این جوان‌ها به جبهه نمی‌رفتند، در جهان صلح برقرار می‌شد! در حالی که کاملاً واضح بود که اگر این جوان‌ها در مقابل دشمن نمی‌ایستادند، دشمن می‌آمد و همۀ نوامیس ما را قتل عام می‌کرد، شبیه همین اتفاقاتی که امروز در برخی از کشورهای منطقه رخ می‌دهد. زخم زبان آنها معمولاً به این خاطر بود که خودشان جرأت نمی‌کردند به جبهه بروند، لذا سعی می‌کردند کسانی که به جبهه می‌روند را تحقیر کنند. البته هیچ کسی هم بعد از دوران دفاع مقدس از تمسخرها و توهین‌های این بزدل‌ها سخنی نگفت. و الان هم آن کسانی که زخم زبان می‌زدند و تمسخر می‌کردند، دیگر چیزی نمی‌گویند بلکه به شهدا احترام هم می‌گذارند. درست است که عظمت کار شهدا در آن زمان کینۀ بعضی‌ها را برمی‌انگیخت-به خاطر اینکه در مقابل این جوان‌ها واقعاً کم می‌آوردند- ولی امروز می‌بینید که بعد از گذشت سال‌ها، این شهدا چه عظمتی آفریده‌اند.   

اگر نمازخوان‌های ما شوقی نماز بخوانند و مردم شوق آنها را به نماز ببینند، نمازخوان‌ها بیشتر می‌شوند/ اگر محجبه‌ها از سر شوق، حجاب داشته باشند؛ حجاب افزوده می‌شود

  • نمازخوان‌ها اگر می‌خواهند نماز خواندن تکثیر شود و تعداد نماز‌خوان‌ها بیشتر شود، باید شوقی نماز بخوانند. مردم باید شوق آنها را به نماز ببینند نه اینکه خوف آنها را از ترک نماز ببینند. هرچند خوف هم آثار زیبایی دارد. مثلاً وقتی مردم کسی را ببینند که از خدا خوف دارد، می‌گویند پس حتماً خدایی هست که او این‌قدر از خدا می‌ترسد و همین موجب افزایش ایمان مردم خواهد شد. ولی اثر شوق یک‌چیز دیگر است!

  • اگر محجبه‌ها از سر شوق، حجاب داشته باشند؛ حجاب افزوده می‌شود و تعداد محجبه‌ها بیشتر می‌شود. شوق داشتن در حجاب یعنی چه؟ یعنی اینکه «خدایا تو چگونه می‌پسندی؟ من همان‌گونه حجاب رعایت می‌کنم.» حتی وقتی به او بگویند: «اگر حجاب تو یک‌مقدار ضعیف‌تر هم باشد، به جهنم نمی‌روی» او می‌گوید: «من شوق دارم به قسمت‌های بالاتر بهشت بروم نه اینکه فقط از جهنم نجات پیدا کنم»

برنامه‌های عبادی مفصل در ماه رجب و شعبان از جلوه‌های دینداری کردن از سرِ شوق است/ اعتکاف یکی از جلوه‌های شوق در دینداری است

  • همه در مقابل کسانی که از سرِ شوق، دینداری می‌کنند کم می‌آورند. البته دینداری از سرِ شوق، کار ساده‌ای نیست. اگر می‌خواهید دینداری کردن از سرِ شوق را ببینید باید برنامه‌های عبادی مفصل و رونق عبادت را در ماه مبارک رجب و شعبان ببینید. البته اگر کسی در ماه رمضان هم بیاید، خوب است ولی بهتر است از ماه رجب و شعبان شروع کند.

  • کسانی که در ماه رجب و شعبان برنامه‌های مفصل عبادی دارند، در واقع دارند نشان می‌دهند که ما قبل از اینکه عبادت خیلی ضرورت پیدا کند، جلو می‌رویم و با اشتیاق به پیشوازش می‌رویم. اینها از جلوه‌های شوق است. مثلاً اعتکاف هم خودش یکی از جلوه‌های شوق در دینداری است و علامت این است که انسان به سوی خوبی‌ها سرعت گرفته است.

اصل دینداری «مسابقه» است/ برنده‌های مسابقۀ دینداری، بیشتر کسانی هستند که اهل شوق باشند

  • در قرآن کریم چند مرتبه به این معنا اشاره شده که به سوی خوبی‌ها سرعت بگیرید. می‌فرماید: «به سوی مغفرت الهی و بهشت سرعت بگیرد؛ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ»(آل‌عمران/133) و می‌فرماید: «مسابقه‌ بگذارید و به سوى خیرات از هم سبقت بگیرید؛ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات»(بقره/148 و مائده/48) در مسابقه اگر کسی جا بماند، او را مجازات نمی‌کنند، فقط کسی که برنده شود، به او جایزه می‌دهند.

  • اصل دینداری مسابقه است. می‌فرماید: «کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا امتحان کند و ببیند چه کسی بهتر عمل می‌کند؛ الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/2) یعنی خلقت انسان برای این نیست که ببیند چه کسی خوب عمل می‌کند و چه کسی بد عمل می‌کند تا خوب‌ها را به بهشت ببرد و بدها را به جهنم ببرد. این یک برخورد حقوقی است ولی خداوند برخورد شوقی دارد.

  • اینکه دین یک فضای مسابقه‌ای را ایجاد می‌کند و اینکه خدا می‌خواهد ببیند چه کسی در این مسابقه، بهتر عمل می‌کند، در وجود انسان، اشتیاق ایجاد می‌کند. لذا برنده‌های این دین بیشتر کسانی هستند که اهل شوق هستند و بازنده‌های آن کسانی هستند که اهل خوف هم نیستند.

زندگی شیرین این است که زن و مرد برای بخشش و از خودگذشتگی، از همدیگر سبقت بگیرند

  • ای کاش فیلمی ساخته شود و زندگی آدم‌هایی را به تصویر بکشد که از سرِ شوق دینداری می‌کنند. در زندگی و روابط خانوادگی هم رفتار کردن از سرِ شوق و مسابقه بسیار عالی است. زندگی پست و پلشت این است که زن و مرد مدام تقاضای حقوق خود را از همدیگر داشته باشند و مدام به همدیگر بگویند: «تو حق مرا زیر پا گذاشته‌ای!» و زندگی شیرین این است که زن و مرد برای اینکه به هم ببخشند و از خودگذشتگی داشته باشند، از همدیگر سبقت بگیرند. در این صورت هر کدام از آنها که ببیند در حق همسر خود یک نیکی انجام داده ولی همسرش جواب خوبیِ او را نداده، نه تنها ناراحت نمی‌شود بلکه قلباً خوشحال می‌شود و پیش خودش می‌گوید: «من برنده شدم و از همسرم جلو افتادم.»  

  • اینکه می‌بینید اکثر مردم دنیا زیاد دینداری نمی‌کنند به خاطر این است که مردم اکثراً حداقلی هستند و باید یک عامل بیرونی آنها را وادار به حرکت در این مسیر کند. انگار باید گرگ آنها را دنبال کند تا بدوند! دین زیاد به درد آدم‌های حداقلی نمی‌خورَد. «همت بلند دار که مردان روزگار، با همت بلند به جایی رسیده‌اند» مثلاً برداشتی که ما از بزرگانی مانند حضرت امام(ره) و آیت الله بهجت(ره) می‌توانیم داشته باشیم این است که آنها «اهل مسابقه و اهل شوق» بودند و حرکت‌های شوقی داشتند. خوبان عالم آن حالات ناب جوانی و حتی نوجوانی خود را حفظ می‌کنند.

امام حسین(ع) شوق‌انگیزترین بخش دین ماست/چرا مردم در عاشورا بیش از شبهای قدر از خودشان مایه می‌گذارند؟!

  • این روزها ایام میلاد امام حسین(ع)، اباالفضل العباس(ع) و امام سجاد(ع) است. بی‌تردید کربلا و عاشورای اباعبدالله(ع) شوق‌برانگیزترین بخش دین ماست. هیچ بخش دیگری از دین این‌گونه نیست که بتواند در دل انسان، این‌قدر شوق ایجاد کند. گاهی اوقات می‌بینید که مردم در عاشورا بیشتر از شبهای قدر از خودشان مایه می‌گذارند. چون فعالیت‌ها در عاشورا، بیشتر از نوع شوق است نه خوف. مثل شب قدر نیست که از روی خوف بروید تا مبادا مقدرات شما خراب شود یا گناهان شما بخشیده نشود. البته خوف خوب است ولی در مقابل شوق کم می‌آورد.

  • شما در عاشورا به خاطر شوق به اباعبدالله الحسین(ع) است که می‌روید. حتی در عاشورا مردم از موضوع ثواب هم می‌گذرند. و از سرِ شوق خالصانه‌ای که نتیجۀ حبّ و ودّ خالصانه است حرکت می‌کنند. کدام عاملی می‌تواند مثل اباعبدالله الحسین(ع) در ما این شوق را ایجاد کند؟ این شوق خیلی عجیب است. مرحوم قاضی(ره) می‌فرمود: در عالم مکاشفه دیدم که رحمه الله الواسعه حسین(ع) است و باب رحمه الله الواسعه اباالفضل العباس(ع) قمر بنی‌هاشم است.(علامه طباطبایی(ره) فرمود: «مرحوم سیدالسالکین و برهان‌العارفین آقای سیدعلی قاضی فرموده است: در حین کشف بر من روشن و آشکار شد که مظهر رحمت خدای عالم هستی، وجود مقدس حضرت سیدالشهدا، امام حسین(ع) است و درِ آن رحمت، سقای کربلا، سرحلقه وفا، آقا باب‌الحوائج الی الله ابوالفضل‌العباس است».(ارمغان(1)، گاهنامه مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما (ویژه امام حسین(ع) و عاشورا)، دی‌ماه 85/ص37)

  • نقل می‌کنند که خود مرحوم قاضی(ره) سال‌ها ریاضت کشیده بود ولی به آن‌جایی که می‌خواست، نرسیده بود، یک‌بار از حرم اباالفضل العباس(ع) بیرون می‌آید و در بین‌الحرمین به خودش می‌گوید: بعد از این‌همه بندگی در این آستان، به ما نگاه نکردند. کسی از کنارش عبور می‌کند و می‌گوید: به هر کسی در این عالم نگاه کردند نتیجۀ نگاه قمر بنی‌هاشم بوده است. آقای قاضی به حرم برمی‌گردد و از صمیم دل به حضرت ابالفضل(ع) متوسل می‌شود و بعد از آن بود که حقایق عالم به رویش باز می‌شود.

سبقت و سرعت حضرت عباس(ع) نسبت به سایر شهدا، نتیجۀ شوق اوست نه خوف او/ معمولاً شوق در زندگی ما مفقود است

  • افرادی هستند که اصلاً اهل اسلام نیستند، ولی مرید حضرت ابالفضل(ع) می‌شوند و به ایشان شوق پیدا می‌کنند. با اینکه مسلمان نیستند، برای حضرت ابالفضل(ع) نذری می‌دهند. این شوق‌ها را چه کسی در دل‌ها ایجاد کرده است؟

  • خودِ حضرت ابالفضل(ع) کسی بود که یک‌پارچه شوق بود و آن‌قدر اشتیاق داشت که در مسابقه با شهدا، از همه جلو زد. به حدّی که امام زین‌العابدین(ع) می‌فرماید: «در روز قیامت همۀ شهدا به مقام عباس بن علی(ع) غبطه می‌خورند؛ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَة»(خصال/1/68) این سبقت و سرعت حضرت عباس(ع) نتیجۀ شوق است نه خوف. البته خوف و شوق باید متعادل در کنار هم باشند ولی معمولاً شوق در زندگی ما مفقود است و ما گاهی اوقات در تمام طول عمر خودمان شوق را تجربه نمی‌کنیم.

امام حسین(ع): کار خوبی که برایش شتاب نکرده‌اید و آن را با شوق انجام نداده‌اید، به حساب نیاورید

  • امام حسین(ع) می‌فرماید: «ای مردم! در کارهای عالی اخلاقی و رسیدن به ارزش‌های عالی، مسابقه بگذارید، شتاب کنید و سرعت بگیرید و به سراغ غنیمت جمع کردن بروید و کار خوبی که برایش شتاب نکرده‌اید و انجام داده‌اید، به حساب نیاورید؛ یَا أَیُّهَا النَّاسُ نَافِسُوا فِی الْمَکَارِمِ وَ سَارِعُوا فِی‏ الْمَغَانِمِ‏ وَ لَا تَحْتَسِبُوا بِمَعْرُوفٍ لَمْ تَعْجَلُوا»(کشف‌الغمه/2/29) یعنی کار خوبی که انجام داده‌اید اما آن را با سرعت و شتاب و اشتیاق انجام داده‌اید، روی آن کار خوب خودتان اصلاً حساب نکنید. به تعبیر دیگر، کار خوبی که بدون اشتیاق آن را انجام می‌دهید، برایش حساب باز نکنید. امام رضا(ع) هم می‌فرماید: «کسی که به ذکر خدا بپردازد ولی مشتاق ملاقات خدا نشود، خودش را مسخره کرده است؛ مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ تَعَالَى وَ لَمْ یَشْتَقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه‏»(مجموعه ورّام/2/111)

  • البته اباعبدالله الحسین(ع) خودش در دل‌ها شوق ایجاد می‌کند و فقط این‌طور نیست که نصیحت کند. لذا رسول خدا(ص) می‌فرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاة»(عیون اخبار الرضا(ع)/1/60) می‌دانید کشتی نجات با مصباح هدایت چه تفاوتی دارد؟ مصباح هدایت شبیه این است که در کنار ساحل دریا، یک چراغی باشد که با نور خودش گمشدگان را هدایت کند ولی کسی که در حال غرق شدن باشد و شنا هم بلد نباشد و در امواج سهمگین دریا گرفتار شده باشد، تکلیفش چیست؟ در این صورت است که امام حسین(ع) نقش «سَفِینَةُ نَجَاة» را پیدا می‌کند و کشتی خود را می‌آورد و دست ما را می‌گیرد و نجات می‌دهد.

همۀ فعالیت‌های پیاده‌روی اربعین شوقی است/ اگر شوق ما به نماز و سایر بخش‌های دین شبیه شوق ما به عزاداری امام حسین(ع) شود...

  • امام حسین(ع) در انسان شوق ایجاد می‌کند و با ما کاری می‌کند که از روی اشتیاق به سوی پروردگار عالم حرکت کنیم. شما همین پیاده‌روی اربعین را نگاه کنید که همۀ فعالیت‌هایی که در این راه انجام می‌شود شوقی است. برخی از این موکب‌دارها همۀ هستی خودشان را جمع می‌کنند و غذای نذری درست می‌کنند و به زائرین اباعبدالله(ع) می‌دهند. و آن‌قدر به این کار اشتیاق دارند که به زائرین اباعبدالله(ع) التماس می‌کنند که بیایید و از پذیرایی ما استفاه کنید و اگر آن زائرین دعوت آنها را قبول نکنند، بعضاً از شدت ناراحتی گریه می‌کنند.

  • امام حسین(ع) شوق ایجاد می‌کند و همه را با شوق می‌کشاند و می‌برد. ان‌شاءالله بقیۀ دینداری‌ ما هم یک‌ذره شبیه عزاداری ما برای اباعبدالله(ع) شود. مثلاً شرکت کردن ما در نماز جماعت(از نظر شوق و اشتیاقی که داریم)، یک‌ذره شبیه شرکت کردن ما در عزاداری امام حسین(ع) شود. اگر این‌طور باشد واقعاً برنده خواهیم بود.

اگر اشتیاق در وجود انسان نباشد، طبیعی است که به گناه می‌افتد

  • اگر اشتیاق در وجود انسان نباشد، طبیعی است که انسان به گناه می‌افتد و زندگی‌اش خراب می‌شود. شما فکر می‌کنید مردم برای چه گناه می‌کنند؟ برای اینکه مثلاً یک‌ذره شوق گناه، آنها را سرِ حال بیاورد؛ همین! اینها چون شوق خود را صرف اباعبدالله(ع) نکرده‌اند، شوق و اشتیاق خود را در گناه و سرگرمی‌های مبتذل صرف می‌کنند. بالاخره انسان این شوق خود را یک‌جایی باید مصرف کند.

  • درست است که انسان به این سادگی‌ها به بهشت الهی شوق پیدا نمی‌کند، ولی اگر با اباعبدالله(ع) آشنا شده‌ باشی، شوق به بهشت هم پیدا خواهی کرد و تازه بهشت برایت معنا می‌شود. به همین دلیل وقتی مؤمنین می‌خواهند از دنیا بروند ائمۀ هدی(ع) به سراغشان می‌آیند و وقتی که مؤمن، امام خود را می‌بیند، خیلی راحت و با اشتیاق از جان خود جدا می‌شوند. ان‌شاء الله خداوند ما را در لحظۀ جان دادن به زیارت اباعبدالله(ع ) موفق کند.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۲
مجید شهشهانی

در نیمه شب آخرین جمعۀ ماه شعبان-بر فراز تپۀ نورالشهدا(کلکچال)

ارتباط با خدا  باید واقعاً تنها «مسأله» و دغدغۀ ما باشد/ وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد/ در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد

هیئت «عهد آدینه» هفتادمین برنامۀ هفتگی خود بر فراز ارتفاعات کلکچال و در ایستگاه تپۀ نورالشهداء را در آخرین شب جمعۀ ماه شعبان با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان برگزار کرد. برنامه‌های هیئت عهد آدینه که در طی سال صبح‌های جمعه بر فراز تپۀ نورالشهداء برگزار می‌شود، در شب لیلة الرغائب، شب احیای نیمه شعبان و آخرین شب جمعۀ ماه شعبان از ساعت 12 شب آغاز می‌شود و میزبانان جوانان مشتاقی است که با مناجات در فضای کوه، یاد مناجاتهای رسول خدا در غار حراء را در ذهن انسان زنده می‌کند.

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

دانلود ( 50 دقیقه - 6.48 مگابایت)

گزیده‌ای از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در آخرین برنامۀ عهد آدینه با موضوع «ارتباط با خدا مسألۀ اصلی ماست» را می‌خوانید:

ارتباط با خدا  باید واقعاً «مسأله» و دغدغه ما باشد

  •  انسان باید برای عبادت و ارتباط با خدا «مسأله» داشته باشد، یعنی به یک مشکل، گرفتاری و گره رسیده باشد و اصطلاحاً به «چه کنم» افتاده باشد و اینکه «خدایا! من چطور می‌توانم به تو برسم؟» دغدغۀ او شده باشد.
  • انسان احساس می‌کند ائمۀ هدی(ع) یک مسأله‌ای داشتند به نام «رابطۀ با خدا». این رابطه واقعاً برایشان یک مسأله بود و همیشه با آن درگیر بودند؛ البته درگیر بودن به معنای درستِ آن؛ یعنی تقویت رابطه با خدا برایشان مسأله و دغدغه بود.
  • گاهی اوقات رابطۀ بین ما انسان‌ها برای بعضی‌ها تبدیل به مسأله و دغدغه می‌شود. مثلاً بعضی‌ها در رابطۀ با پدر و مادرشان مسأله دارند و درگیر هستند. بعضی‌ها وقتی می‌خواهند ازدواج کنند، این رابطه بدون مسأله شکل می‌گیرد، خواستگاری می‌کنند و بعد هم ازدواج می‌کنند ولی بعضی‌ها این رابطه برایشان مسأله می‌شود.

هر کس از خودش بپرسد: «واقعاً مسأله من در زندگی چیست؟»

  • ما اگر آدم‌های خوبی هم باشیم، معمولاً رابطۀ با خدا برایمان مسأله نیست. لذا باید از خودمان بپرسیم که اساساً مسألۀ ما در زندگی‌مان چیست؟ هر کس هر مسأله‌ای غیر از مسألۀ «ارتباط با خدا» دارد باید بداند که دچار مسألۀ بی‌ارزشی شده است.
  • خداوند بسیاری از اوقات مشکل و گرفتاری در زندگی ما قرار می‌دهد تا ببیند که آیا این گرفتاری تبدیل به مسألۀ اصلی ما می‌شود یا نه؟!
  • هر کسی از خودش بپرسد که واقعاً مسأله و دغدغۀ اصلی‌اش در زندگی چیست؟ یک کسی مسأله‌اش این است که کنکور قبول شود، دیگری مسأله‌اش ازدواج است، دیگری بعد از ازدواج در زندگی‌اش مشکل دارد، دیگری مسأله‌اش مربوط به شغلش می‌شود و ...

نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه مسأله‌های دنیایی را فراموش کنیم

  • البته بی‌مسأله بودن هم خیلی بد است، یعنی بعضی‌ها انگار هیچ مسأله‌ای در زندگی ندارند و خیلی راحت و بی‌خیال هستند. ولی مسأله‌های دنیایی هم خوب نیستند و اینکه انسان دغدغه‌اش مسائل دنیایی باشد هم بد است. نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه انسان مسأله‌های دنیایی را فراموش کند. سرِ نماز باید بتوانیم تمام مسائل دنیایی را فراموش کنیم تا بتوانیم مسأله‌ای به نام «رابطۀ با خدا» را پیدا کنیم.
  • ممکن است در دعاهای خودمان بیشتر دربارۀ مسألۀ استغفار، صحبت کنیم، ولی معنایش این نیست که مسألۀ ما فقط استغفار است، بلکه اصل رابطۀ ما با خدا و تقرب ما به خدا باید به مسألۀ ما تبدیل شود و استغفار تنها یک وجهِ آن است.

سخنرانی استاد پناهیان در آخرین شب جمعه شعبان- هیئت عهد آدینه

مسأله امیرالمؤمنین(ع) در مناجات شعبانیه، دوری از خدا و تقرب به خداست

  • در مناجات شعبانیه مسائل مختلفی مطرح می‌شود ولی در واقع هدفش یک مسأله بیشتر نیست و آن هم رابطۀ با خداست. وقتی در مناجات شعبانیه یکی از مسائل امیرالمؤمنین(ع) این است که به درگاره پروردگار عرضه می‌دارد: خدایا! من عمرم را در حرص دوری از تو تباه کردم و جوانی خودم را در مستی دوری از تو از بین بردم (إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ‏ شَبَابِی‏ فِی‏ سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْک؛ مناجات شعبانیه)‏ نشان می‌دهد که مسألۀ امیرالمؤمنین(ع) دوری از خداست که یک بار از زاویۀ جوانی وارد می‌شود و یک بار از زاویۀ سپری شدن عمر به آن نگاه می‌کند.

مسأله رابطه با خدا یک مسألۀ فردی است نه اجتماعی / مسأله رابطۀ با خدا تنها «مسأله»‌ای است که غرق شدن در آن آزاردهنده نیست

  • مسألۀ رابطۀ با خدا یک مسألۀ اجتماعی نیست، بلکه یک مسألۀ فردی است و هر کسی به تنهایی باید این مسأله و این دغدغه را برای خودش داشته باشد. هر کسی خودش باید این مسأله را در زندگی‌اش پیدا کند و حل کند.
  • شاید کسانی که سرطان گرفته‌اند و روزها یا ماه‌های آخر زندگی خود را سپری می‌کنند را دیده باشید؛ آنها غالباً مسأله‌شان مرگ است. اینکه مسأله‌شان مرگ در تمام حالات و سکناتشان پیدا است؛ به ظاهر به شما نگاه می‌کنند و جواب شما را می‌دهند ولی غرقِ مسألۀ خودشان هستند.
  • هر کسی باید ببیند که درگیری یا مسألۀ ذهنی و روحی او چیست و این مسأله چقدر روحش را درگیر کرده است. هر مسأله‌ای انسان را آزار می‌دهد جز اینکه مسألۀ انسان رابطۀ با خدا باشد. این تنها مسأله‌ای است که انسان را آزار نمی‌دهد. این مسأله هم یک سؤال ساده نیست بلکه سؤالات و پیچیدگی‌های بسیار زیادی دارد.

ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم ولی دغدغه ارتباط با خدا را نداریم

  • باید رابطۀ با خدا برای ما مسأله بشود. البته ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم و با او رابطه داریم، گاهی خدا را صدا می‌زنیم و احساس می‌کنیم خدا هست و سرِ جایش قرار دارد ولی مسأاله‌ای به عنوان مسألۀ ارتباط با خدا را نداریم. مثل کودکی که می‌داند پدر و مادرش سر جایشان هستند و این کودک دغدغۀ رابطۀ با پدر و مادرش را ندارد، و خیلی راحت مشغول بازی خودش می‌شود. ولی احیاناً اگر یک کودک، برادر و خواهرِ هم سن و سال داشته باشد، برای جلب نظر پدر و مادرش به رقابت می‌افتد و برقراری رابطۀ بهتر با پدر و مادر برایش مسأله می‌شود.

در جبهه، موضوع رابطه با خدا برای بچه‌ها مسأله می‌شد

  • درست است که ما کم و بیش با خدا رابطه داریم ولی موضوع رابطۀ ما با خدا برایمان به یک مسأله تبدیل نشده است. در جبهه، موضوع رابطۀ با خدا برای بچه‌ها مسأله می‌شد. آن پاکی و طهارت دوران دفاع مقدس و آن مسألۀ شهادت که هر لحظه احتمالش وجود داشت، یک صفایی در دل رزمندگان ایجاد می‌کرد که باعث می‌شد مسألۀ رابطۀ با خدا برای بچه‌ها واقعاً تبدیل به مسأله و دغدغۀ اصلی‌شان شود که گویا دیگر هیچ مسأله‌ای در این دنیا برایشان مطرح نیست.
  • برخی دیگر از بچه‌ها، مسأله‌شان خودِ شهادت و یا مرگ بود که باید این مسأله را برای خود حل می‌کردند و الا اصلاً وصیت‌نامه نمی‌نوشتند. اینها وقتی که شروع می‌کردند این مسأله را برای خودشان حل کنند یک نورانیتی پیدا می‌کردند و خدا به آنها لطفِ ویژه‌ای می‌کرد و کم کم رابطۀ با خدا برایشان مسأله می‌شد.
  • امروز هم رابطۀ با امام زمان(ع) و رابطه با اباعبدالله(ع) برای بعضی‌ها مسأله است. ولی خیلی‌ها هم هستند که این رابطه برایشان مسأله نیست. البته به امام حسین(ع) ارادت دارند و برای ایشان عزاداری هم می‌کنند ولی درگیر رابطۀ با امام حسین(ع) نیستند و نمی‌خواهند بدانند که امام حسین(ع) چقدر آنها را تحویل می‌گیرد.

امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر «رابطه با خدا» برایش مسأله بود

  • امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر و در آستانۀ شهادت، رابطۀ با خدا برایش مسأله بود. به خاطر همین بود که به حضرت زینب فرمود: خواهرم! برای من دعا کن و در نماز شب مرا فراموش نکن. (إنّ الحسین‏ علیه السّلام لمّا ودّع اخته زینب علیها السّلام وداعه الأخیر قال لها: یا اختاه، لا تنسینی‏ فی نافلة اللیل؛ عوالم العلوم/ج11/ص954)‏
  • حتی در گودی قتلگاه هم می‌بینیم که هنوز اباعبدالله(ع) مناجات می‌کند. این چه مسألۀ مهمی است که تا لحظۀ آخر برای اباعبدالله(ع) مطرح است؟! قطعاً مناجات حضرت در گودی قتلگاه که می‌فرمود: «یا غیاث المستغیثین» معنایش این نبود که خدایا! مرا از این تیرها و نیزه‌ها و خنجرها نجات بده! اینها که برای حضرت مسأله‌ای نبود، این «رابطۀ با خدا» بود که برای حضرت مسأله بود. البته نه به این معنا که رابطه‌اش با خدا قطع شده و مشکلی در این رابطه وجود داشته است، بلکه انسان هرچه به خدا نزدیک‌تر می‌شود دغدغۀ انسان بیشتر می‌شود و مسأله‌اش پیچیده‌تر می‌شود. «محنت قرب ز بعد افزون است/جگر از محنت قربم خون است»

هر کس «رابطه با خدا» برایش مسأله نباشد، مسائل و گرفتاری‌های بی‌ارزش پیدا می‌کند/در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم!

  • هر کس مسألۀ مهمی به نام ارتباط با خدا پیدا نکند، مسائل بی‌ارزش دیگری پیدا می‌کند که او را درگیر می‌کنند. اگر کسی لیاقت نداشته باشد به در خانۀ خدا برود، خدا آن‌قدر او را گرفتار مسائل مختلف می‌کند که دیگر نتواند به در خانۀ خدا برود. یعنی ذهن و روحش فراغت پیدا نمی‌کند.
  • اینکه انسان خودش را گرفتار مسائل دیگر کند، اشتباه است. جالب اینجاست که ما بدون توجه به این موضوع، مسائل و گرفتاری‌های دیگر خودمان را درِ خانۀ خدا می‌آوریم و حتی در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم و به تعبیری می‌گوییم: «خدایا! این مسائل و گرفتاری‌های مرا حل کن، دیگر مزاحمِ تو نمی‌شوم!»

این‌همه مناجات‌ و گریه اهل‌بیت(ع) نشان دهندۀ پیچیده بودن رابطۀ با خداست

  • رابطۀ ما با خدا بسیار پیچیدگی دارد و مسألۀ غامضی است که باید آن را برای خودمان حل کنیم. اگر کسی رابطۀ با خدا را دارای پیچیدگی‌ها و گره‌هایی نبیند، معنایش این است که هنوز مزۀ رابطۀ با خدا را درک نکرده است. اگر مسألۀ رابطه با خدا پیچیده نبود و به راحتی حل می‌شد، پس این‌همه مناجات‌های اهل‌بیت(ع) برای چیست؟ چرا در مقام مناجات با خدا این‌قدر ناله می‌زنند و گریه می‌کنند؟ طبیعتاً گریۀ بی‌دلیل درِ خانۀ خدا معنا ندارد، پس دلیل گریۀ اولیای خدا چه بوده و این چه مسأله‌ای است که برای اولیاء خدا حل نشده بود؟!

استغفار و ترس از عذاب، بهانه‌های پرداختن به آن مسأله اساسی یعنی رابطۀ با خدا هستند

  • امام سجاد(ع) در مناجات خمس عشر می‌فرماید: «خدایا! ای کاش می‌دانستم که آیا من برای بدبخت شدن آفریده شده‌ام یا برای خوشبخت شدن! لَیْتَ شَعْرِی أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِی‏ أُمِّی‏ أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِی» شدت ارتباط، این مسأله را ایجاد می‌کند؛ جهنم یک بعد این مسأله است، فشار قبر یک بعد دیگر این مسأله است، گناه و استغفار هم یک بعد این مسأله است، اینها همه بهانه‌های پرداختن به آن مسألۀ اساسی و کلیدی یعنی رابطۀ با خدا هستند.
  • آدمِ نجیب و باحیا باشد اگر قرار باشد آبرویش پیش کسی برود، برایش خیلی مسأله است؛ ولی یک آدم بی‌حیا، اصلاً برایش مسأله‌ای نیست که آبرویش پیش دیگران برود. در ارتباط با پروردگار عالم خیلی از مسائل برایمان مسأله نیست و اهمیتی ندارد، مثلاً اینکه خداوند گناهان ما را دیده است برایمان مسأله‌ای نیست ولی این برای اولیاء خدا واقعاً مسأله است و به همین خاطر در مناجات‌های خودشان سرِ همین مسائل این‌همه ناله می‌زنند.

دیندار بودن تا لحظه آخر، برای علی(ع) مسأله بود

  • برای امیرالمؤمنین(ع) این مسأله‌ است که وقتی از دنیا می‌روم، آیا دین دارم یا نه! این‌قدر این مسأله برای حضرت اهمیت دارد که هزاران دلیل اظهر من الشمس برای دین‌داری خود تا لحظۀ آخر می‌بیند ولی ندیده می‌گیرد! وقتی حضرت بعد از خطبۀ شعبانیه از رسول خدا(ص) سؤال می‌کند بهترین کار در ماه رمضان چیست؟ رسول‌ خدا(ص) پاسخ می‌دهد بهترین کار در ماه رمضان ترک گناه است، و وقتی به امیرالمؤمنین(ع) نگاه می‌کند بغض گلوی حضرت را می‌گیرد و شروع به گریه‌ می‌کند. بعد امیرالمؤمنین(ع) می‌پرسد یا ‌رسول الله(ع) چرا گریه می‌کنید؟ حضرت می‌فرماید: علی‌جانم! در چنین ماه مبارکی است در هنگامی که نماز می‌خوانی، اشقی الاشقیاء به تو ضربه‌ای می‌زند و محاسن تو به خون سرت خضاب خواهد شد و به شهادت ‌می‌رسی. با این‌حال وقتی پیغمبر اکرم(ص) این کلمه را می‌فرماید، علی‌بن‌ ابیطالب(ع) سؤال می‌کند: یا رسول‌الله! آیا من آن موقع دین دارم؟ آیا دین من سالم است؟ «یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ؟... فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی؟ فَقَالَ ص: فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِکَ)(امالی‌صدوق/ص95)
  • چه چیزی این مسأله را برای امیرالمؤمنین(ع) ایجاد می‌کند؟ آیا غیر از اهمیت رابطۀ با خدا چیز دیگری می‌تواند این مسأله را ایجاد کند؟

ارتفاعات کلکچال - تپه نورالشهدا- هیئت عهد آدینه

ارزش هر آدمی به اندازۀ مسأله‌ای است که دارد

  • خیلی‌ها هستند که در مراحل مختلف زندگی، خودشان را گرفتار مسائلی می‌کنند که واقعاً ارزشش را ندارد. مثلاً در یک دوره‌ای برخی از جوان‌ها به شدت گرفتار مسألۀ رابطۀ با جنس مخالف می‌شوند ولی بزرگ‌ترها به آنها می‌خندند و می‌گویند که این مسأله‌ای نیست که بخواهی خودت را این‌قدر گرفتارش کنی! خودت را از این مسأله رها کن، دوره‌اش می‌گذرد! به جای آن بیا خودت را درگیر مسائل بالاتر و باارزش‌تر کن!
  • پدر و مادرها گاهی اوقات سعی می‌کنند فرزندان خود را درگیر مسألۀ کنکور کنند. تصور می‌کنند این خیلی مسألۀ مهمی است! یا بعضی‌ها به شدت گرفتار مسألۀ شغل و اعتبار اجتماعی می‌شوند. ارزش هر آدمی به اندازۀ مسأله‌ای است که دارد.
  • آیا مسألۀ ما به اینجا رسیده است که فاصلۀ ما در بهشت با امام حسین(ع) چقدر است؟ اگر به بعضی‌ها بگویید مسألۀ من این است که «خانۀ من در کدام مرتبۀ بهشت خواهد بود» به شما می‌خندند. اینها اتفاقاً همان کسانی هستند که اگر خانۀ آنها در تهران یک کوچه بالاتر یا پایین‌تر باشد برایشان بزرگ‌ترین مسأله است! یعنی برای 50-60 سال زندگی دنیا این برایش مسأله است که محل زندگی‌اش کجا باشد ولی برای زندگی بی‌نهایت و ابدی آخرت برایش مهم نیست خانه‌اش کجا باشد! از خدا بخواهیم که رابطۀ با خودش را و رضایت خودش را و نگاه خودش را برای ما مسأله قرار دهد.

روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطه با خدا چقدر اهمیت دارد/ بالاترین عذاب در قیامت

  • روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطۀ با خدا چقدر برای ما اهمیت دارد. آن وقت است که رابطۀ با خدا برای همه واقعاً مسأله خواهد شد. این‌قدر رابطۀ با خدا برای انسان‌ها مسأله می‌شود که بالاترین عذاب این خواهد بود که خدا با کسی حرف نزند و به او نگاه نکند. خداوند می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»(آل‌عمران/77)
  • طبق روایات این عذاب برای کسانی خواهد بود که دشمن امامان(ع) باشند. امام صادق(ع) در مورد این آیه می‌فرماید: سه گروه هستند که «در قیامت خدا با آنها سخن نمی‌گوید و به آنها نگاه نمی‌کند و از پلیدى پاکشان نمی‌کند و برای آنها عذابی دردناک خواهد بود: 1-هر که درختى را برویاند که خدا آن را نرویانده- یعنى کسى که امامى را که خدا او را منصوب نکرده منصوب کند- 2-یا امامى را که خدا منصوب کرده است انکار کند، 3- و کسى که تصور کند این دو گروه در اسلام سهمى دارند. (قَالَ الصَّادِقُ ع ثَلَاثَةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ‏ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏ مَنْ أَنْبَتَ شَجَرَةً لَمْ یُنْبِتْهُ اللَّهُ یَعْنِی مَنْ نَصَبَ إِمَاماً لَمْ یَنْصِبْهُ اللَّهُ أَوْ جَحَدَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِهَذَیْنِ سَهْماً فِی الْإِسْلَام‏؛ تحف العقول/329)

باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم

  • ما باید در همین دنیا کاری کنیم که رابطۀ با خدا برایمان مسأله بشود. کسانی که مسأله‌شان این باشد، همه‌اش دنبال این هستند که گره رابطه‌شان با خدا را باز کنند و مدام دنبال تقرب بیشتر به خدا هستند.
  • بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.

هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانه اهل‌بیت(ع) برود

  • هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد.
  • اگر غیر از رابطۀ با خدا، خواستید مسألۀ دیگری داشته باشید، این مسأله مصائب اباعبدالله(ع) و حضرت زینب(س) باشد. خوشا به حال کسانی که مسأله‌شان حسین(ع) است. زینب(س) کسی بود که مسأله‌اش حسین(ع) بود...

در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد

  • در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم.
  • امیرالمؤمنین(ع) در یکی از شبهای ماه رمضانِ آخر عمر شریف‌شان، داشت برای مردم صحبت می‌کرد، یک دفعه‌ای دلِ حضرت ‌گرفت و غصه‌دار ‌شد. به آسمان نگاهی کرد و فرمود: حسین جان! چند روز از ماه رمضان گذشته است. امام حسین(ع) فرمود: هفده شب. بعد امیرالمؤمنین(ع) به خودش ‌فرمود: علی! صبر کن! دیگر چیزی نمانده است...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۱۶
بیان معنوی