علیرضا پناهیان

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هیئت شهدای گمنام» ثبت شده است

شهدای گمنام/تاریخ تحلیلی اسلام-27

مفهوم «قول سدید» باید تبدیل به یک ضرورت فرهنگی شود/ هر لقمۀ سیاسی‌ای که از گلوی هر گروهی پایین برود اما از طریق قول سدید نباشد، گلوگیر خواهد شد

پناهیان:  امروز به عنوان یکی از ضرورت‌های فرهنگی برای جامعۀ خودمان باید به موضوع «قول سدید» توجه کنیم. بر اساس سیرۀ نبوی می‌توان فهمید که وزن این توصیۀ دین چقدر بالاست؛ چون رسول خدا(ص) هر جمعه در خطبه‌های نماز جمعه این آیه را قرائت می‌فرمودند. اینکه پیامبر(ص) در میان تمام آیات قرآن، این آیه را انتخاب می‌فرماید و هر هفته در نماز جمعه قرائت می‌فرماید، وزن و اهمیت این مفهوم را به ما می‌فهماند.

باید تفاوت وزن توصیه‌های دینی را درک کنیم و الا دینداری ما عوامانه خواهد بود/ مفهوم «قول سدید» باید تبدیل به یک ضرورت فرهنگی شود

  • برخی مفاهیم دینی یا توصیه‌های دین برای رفتارهای ما، باید به عنوان ضرورت‌های مهم فرهنگی تلقی شوند. ما باید تفاوتِ وزن توصیه‌های دینی را درک کنیم و الا دینداری ما عوامانه خواهد بود. کسی که حجم انبوهی از علم و آگاهی داشته باشد اما تفاوت وزن معارفی را که دارد درک نکند، یک عالم عوام خواهد بود.
  • یکی از مفاهیم دینی که وزن بسیار بالایی دارد و باید تبدیل به یک فرهنگ بلکه یک ضرورت فرهنگی شود و باید تبدیل به یک مطالبۀ اولیۀ فرهنگی در جامعۀ اسلامی شود و در نتیجه، موضوع اول امر به معروف و نهی از منکر قرار گیرد، مفهوم قول سدید است؛ یعنی سخن گفتن محکم و استوار و صحیح، یعنی سخن بی‌پایه و اساس نزدن، یعنی سخنی که از سویی مطابق با واقع باشد و از سوی دیگر برای خدا و به امر خدا باشد.

می‌توان راست گفت، ولی با بیان فقط بخشی از یک حقیقت مردم را به اشتباه انداخت

  • در قرآن کریم دو مرتبه در کنار توصیه به تقوا، به قول سدید توصیه شده است. (اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً؛ احزاب/70) و(فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداْ؛ نساء/9) قول سدید، سخنی است که هم راست و صحیح باشد(غلط و اشتباه نباشد)، و هم «دقیق» باشد. شما گاهی می‌توانید راست بگویید ولی «بخشی» از یک حقیقت را بیان کنید و با آن، مردم را به اشتباه بیندازید. یا می‌توانید زمانِ گفتن یک سخن درست را نابه‌جا انتخاب کنید و مردم را گمراه کنید. و می‌توانید بدون زدن قید و حاشیۀ لازم به یک سخن صحیح، با آن سخنِ صحیح، مردم را گمراه کنید و اغراض غیرالهی خودتان را تعقیب کنید.
  • کسانی که در جنگ‌های روانی از هر گزاره‌ای برای تخریب غیرمنصافۀ طرف مقابل استفاده می‌کنند و هنر برپا کردن جنگ روانی با سوء استفاده از کلمات را دارند، بویی از فضیلت «قول سدید» نبرده‌اند. البته معمولاً اهالی رسانه و تبلیغات، در جنگ روانی سعی می‌کنند سخن راست بگویند تا اعتبارشان خدشه‌دار نشود و اگر هم سخنی می‌گویند که تا حدودی ناصحیح است، سعی می‌کنند طوری نباشد که پای‌شان به دادگاه کشیده شود؛ یعنی کلمات خود را طوری انتخاب می‌کنند که دروغ نباشد ولی به هدف شوم خود یعنی تخریب طرف مقابل برسند.

امروز به عنوان یکی از ضرورت‌های فرهنگی برای جامعۀ خودمان باید به موضوع «قول سدید» توجه کنیم/ قول سدید، سخنی است که برای خدا بر زبان جاری شود

  • امروز به عنوان یکی از ضرورت‌های فرهنگی برای جامعۀ خودمان باید به موضوع «قول سدید» توجه کنیم. بر اساس سیرۀ نبوی می‌توان فهمید که وزن این توصیۀ دین چقدر بالاست؛ چون رسول خدا(ص) هر جمعه در خطبه‌های نماز جمعه این آیه را قرائت می‌فرمودند. اینکه پیامبر(ص) در میان تمام آیات قرآن، این آیه را انتخاب می‌فرماید و هر هفته در نماز جمعه قرائت می‌فرماید، وزن و اهمیت این مفهوم را به ما می‌فهماند.
  • قول سدید، سخنی است که برای خدا بر زبان جاری شود. یعنی جدای از اینکه باید به حقّ بیان شود و صحیح باشد، باید با انگیزۀ صحیح هم باشد و برای خدا باشد و به امر خدا باشد. مثلاً اگر کسی غیبت کند، سخنش قول سدید نیست هرچند راست بگوید.

قول سدید آن‌چنان در جامعۀ ما باب نیست

  • متاسفانه بسیاری اوقات دیده می‌شود که در جامعۀ ما از قول سدید پرهیز می‌شود. لذا باید ببینیم قول سدید چه ضررهایی دارد که ما از آن پرهیز می‌کنیم؟! مثلاً اگر روزنامه‌ها در دست احزاب و جریان‌هایی باشند که غالباً متعهد به حزب هستند نه متعهد به حق، آنها هیچ‌وقت خودشان را موظف به قول سدید نمی‌دانند. حداکثرش این است که خودشان را به «قول صحیح» موظف بدانند، آن هم قول صحیحی که به نفعشان باشد، به دردشان بخورد و بتوانند رقیبشان را تخریب کنند. و البته آنها اکثرً فقط «بخشی از سخن صحیح» را بیان می‌کنند نه همۀ آن را. یک روزنامۀ این‌طرفی یا آن‌طرفی پیدا کنید که وقتی بدی‌های طرف مقابل خود را می‌گوید، خوبی‌هایش را هم بگوید. نه بدی‌های او و نه خوبی‌های خودش بزرگنمایی نکند.
  • اصلاً گفتن قول سدید آن‌چنان در جامعۀ ما باب نیست. باید یک گروهی فداکاری کنند و قول سدید داشته باشند. متاسفانه در این جامعۀ ما اگر کسی قول سدید بگوید، به عنوان یک آدم نامتعادل و غیرسیاسی تلقی می‌شود! مثلاً اگر شما در یک انتخابات، بگویید نظر من فلان شخص است، بعد از شما بپرسند، نظرتان نسبت به آن شخص دیگر چیست؟ شما بگویید: ایشان هم آدم خوبی هستند، در این صورت احتمالاً به شما خواهند گفت: «شما ثبات نظر نداری و تحت تأثیر فشارهای سیاسی هستی! چون وقتی می‌گویی نظرم فلان شخص است باید دیگران را انکار کنی! و نباید از خوبی‌های دیگران سخن بگویی»

بی‌تقوایی فقط دروغ و غیبت نیست، بعضی‌ها دروغ نمی‌گویند اما سخن سُست و بی‌پایه می‌گویند

  • بی‌تقوایی فقط به این نیست که انسان دروغ بگوید یا غیبت کند یا تهمت بزند. قول سدید نگفتن، بی‌تقوایی است. آیۀ «اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً؛ احزاب/70) نشان می‌دهد که اقتضای تقوا، قول سدید داشتن است نه اینکه بی‌تقوایی فقط به دروغ گفتن باشد. بعضی‌ها دروغ نمی‌گویند اما سخن سُست و بی‌پایه می‌گویند.
  • اگر برخی سخنان که در روزنامه‌ها و رسانه‌ها منتشر می‌شود بی‌تقوایی باشد،. چه انتظاری از تقوا در میان مردم می‌توان داشت که با رعایت تقوا مرتکب گناهان دیگر نشوند؟! به ویژه اگر توجه داشته باشیم که وزن قول سدید بالاتر از وزن بسیاری دیگر از مصادیق تقواست.
  • بنده به کسی که زمانی روزنامه‌ای داشت گفتم: چرا شما در بالای صفحۀ روزنامۀ خود، این شعار را می‌زنید که «دانستن حق مردم است»؟ گفت مگر دانستن حق مردم نیست؟ گفتم شما خودت استاد جنگ روانی هستی و می‌دانی که این یک شعار است نه یک آگاهی. و این شعار القاء می‌کند که «ای مردم! کسانی می‌خواهند جلوی دانستن شما را بگیرند!» و شما می‌دانی که کسی نمی‌خواهد جلوی دانستن مردم را بگیرد. نمونه‌اش همین روزنامۀ شماست که هرچیزی دلتان می‌خواهد می‌گویید. لذا مصداق سخن راستی است که برای یک القاء منفی، غیرمنصفانه و دروغ بیان می‌شود. آیا خداوند در روز قیامت از چنین بی‌تقوایی‌ها می‌گذرد؟

هر لقمۀ سیاسی‌ای که از گلوی هر گروهی پایین برود اما از طریق قول سدید نباشد، گلوگیر خواهد شد

  • هر لقمۀ سیاسی‌ای که از گلوی هر گروهی پایین برود اما از طریق قول سدید نباشد، آن لقمه گلوگیر خواهد شد. فرقی هم نمی‌کند آن گروه خود را حزب‌اللهی بداند یا غیرحزب‌اللهی. شما حتی به نفع خدا، انبیاء الهی، ولایت ائمۀ هدی و ولایت فقیه هم نمی‌توانید از سخنی غیر از قول سدید استفاده کنید.
  • پیامبر(ص) وقتی شخصی را به تبلیغ دین و دعوت مأمور کردند، بعد از رفق و مهربانی، به او توصیه کردند که قول سدید بگوید.(فَقَالَ عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ وَ الْقَوْلِ السَّدِید؛ کنزالفوائد/1/210) قول سدید یعنی همۀ جوانب سخن را رعایت کنیم، یعنی سخن ما هم صحیح باشد، هم انگیزه‌اش درست باشد و برای خدا باشد و هم به امر خدا باشد.

شنیدن قول سدید هم ظرفیت می‌خواهد/مردم به شنیدن قول سدید عادت ندارند

  • شنیدن قول سدید هم ظرفیت می‌خواهد. بسیاری از مردم به شنیدن قول سدید عادت ندارند. قول سدید ممکن است فضیلت کسی را به اندازه‌ای که هست بیان کند و اصلاً قصد تبلیغات او را هم نداشته باشد. اتفاقاً گاهی اوقات وقتی به آن اندازه او را تأیید کند در واقع معنایش این است که من بیش از این مقدار او را تأیید نکرده‌ام. بسیاری از اوقات به دلیل عادت نداشتن بخشی از مردم به شنیدن قول سدید، در جامعه برداشت نادرستی از تعریف‌های حضرت امام یا مقام معظم رهبری در مورد مسئولین پدید می‌آید. مثلا بیان یک امیتاز یک مسئول توسط رهبر را به معنای تایید کامل او می‌گیرند، یا بیان یک ایراد از او را به معنای رد کامل او می‌گیرند؛ در حالیکه اگر انسان ظرفیت شنیدن قول سدید را داشته باشد، دچار اینگونه افراط و تفریط‌ها نمی‌شود.
  • در اغلب ادوار ریاست جمهوری از ابتدای انقلاب تاکنون این مشکل را داشته‌ایم که بعضی‌ها سخنان امام یا مقام معظم رهبری در حمایت و پشتیبانی از دولت را به معنای طرفداری کامل از رؤسای دولت‌ها تعبیر کرده‌اند. در حالی مقام معظم رهبری نیز مانند حضرت امام، اهل قول سدید است و هر جا کسی را تأیید کردند، باید دقت کنید و ببینید کدام قسمت را تأیید کردند. و این تأیید را نباید به چیزی بیشتر از آن مقداری که ایشان تأیید کرده‌اند، بسط داد. ایشان نه اهل تبلیغ افراد هستند و نه اهل تخریب. نه اهل جنگ روانی هستند و نه اهل تحمیق مردم.
  • به عنوان مثالی از دوران حضرت امام، بعضی‌ها وقتی حضرت امام سخنرانی می‌کردند و به یکی از وجوه مثبت بنی‌صدر اشاره می‌کردند، می‌گفتند: دیدید امام(ره) از بنی‌صدر دفاع کرد؟! در حالی که آن سخنان امام(ره) در دفاع از بنی‌صدر کاملاً دقیق و صحیح بوده است. مثلاً یک‌بار امام(ره) دربارۀ بنی‌صدر فرمود که ایشان فرزند یک عالم بزرگوار است. و بعضی‌ها این سخن امام را تأییدی برای بنی‌صدر در مقابل شهید بهشتی تلقی کردند و شعار مرگ بر بهشتی سر دادند.
  • گاهی اوقات فضای جامعه برای گفتن قول سدید بسیار تنگ می‌شود. اگر کسی اهل قول سدید باشد، او را به وابستگی سیاسی و حزبی به این جناح یا آن جناح متهم می‌کنند یا او را به عدم تعادل سیاسی و نداشتن تشخیص سیاسی متهم می‌کنند. وقتی برخی حتی به امام(ره) و مقام معظم رهبری چنین اتهاماتی می‌زنند، دیگران که جای خود دارد.
  • متاسفانه بعضی‌ها منتظر هستند گوشه‌ای از کلمات شما را برجسته کنند و به شنونده جهت بدهند و آن جهت را به گوینده هم تحمیل کنند؛ یعنی با تیتر زدن، همان جهتی که خودشان می‌خواهند را به سخن او بدهند. هیچ دادگاهی هم به این سادگی نمی‌تواند به کار این رسانه‌ها ایراد بگیرد و جلوی قول غیر سدید را بگیرد. این مشکل بیش از هر چیز با ارتقای فرهنگ سیاسی و زشت شدن قول غیرسدید در فرهنگ جامعه پدید می‌آید.

دینداری معمولا ما را «دیر» و «غیرمستقیم» به نتیجه می‌رساند/ اگر بخواهیم شتابزده به مقصد برسیم حتماً از قول سدید فاصله خواهیم گرفت

  • بعضی‌ها فکر می‌کنند که می‌توانند با قول غیر سدید جلوی ضرر را بگیرند یا منفعتی را جلب کنند. اما این امکان ندارد چون آن ضرر یا بدتر از آن بالاخره از ناحیۀ دیگری به شما خواهد رسید و در مجموع هیچ منفعت بلندمدتی با قول غیر سدید به شما نخواهد رسید.
  • هر کسی می‌خواهد دینداری کند باید به این مسأله توجه کند که دینداری از جهت رسیدن به نتیجه دو ویژگی دارد: یکی اینکه عمل کردن مطابق دستورات دینی، معمولاً موجب می‌شود دیر به نتیجه برسید و دوم اینکه دستورات دین کاری می‌کند که غیر مستقیم به نتیجه برسید. و این دو ویژگی، آدم نابردبار را دق‌مرگ می‌کند! و آدم‌ها چون معمولاً صبوری ندارند، نمی‌توانند خوب دینداری کنند. چون معولاً دین نمی‌گذارد از راه پرشتاب به نتیجه برسیم. در مورد قول سدید هم همین‌طور است. یعنی اگر بخواهیم شتابزده به مقصد برسیم حتماً از قول سدید فاصله خواهیم گرفت.
  • ممنوعیت‌های دینی معمولاً در آن جاهایی است که شما می‌خواهید با عجله به نتیجه برسید. مثلاً پدر و مادر مذهبی وقتی در تربیت فرزند خود بخواهند با عجله به نتیجه برسند، نتیجۀ ضعیف‌تری می‌گیرند. برخی مصادیق شتاب کردن در تربیت عبارت است از: بیش از پیش موعظه کردن و سرزنش کردن، نابه‌جا اجبار به کار بستن، تشویق‌های زیادی و بی‌جا. همۀ اینها به خاطر این است که کسی می‌خواهد در کار تربیت، زود به نتیجه برسد در حالی که کار تربیتی یک کار دراز مدت است.   
  • گاهی اوقات ما می‌خواهیم مستقیم به نتیجه برسیم در حالی که خداوند روزی مؤمن باتقوا را غیر مستقیم و از جایی که حساب نمی‌کند به او می‌رساند.(وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب؛ طلاق/3) شما وقتی تقوا پیشه کنید، معمولاً احساس می‌کنید دارید از هدف خودتان دور می‌شوید. ولی این‌طور نیست. یعنی شما به ظاهر از هدف خود دور می‌شوید ولی یک‌دفعه‌ای هدف را در آغوش خواهید کشید. این خاصیت دین است.

اگر قول سدید بگویید خدا کار شما را درست خواهد کرد/ امام صادق(ع): تا سخن عادلانه بر زبان جاری نکنی خدا از تو چیزی را قبول نمی‌کند

  • خداوند بعد از توصیه به قول سدید می‌فرماید: «...قُولُواْ قَوْلًا سَدِیداً * یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَلَکمُ‏ْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم»(70 و71) یعنی اگر قول سدید بگویید خداوند کار شما را درست خواهد کرد. چون معمولاً انسان از قول سدید فاصله می‌گیرد، تا کار خودش را درست کند. لذا در اینجا خدا می‌فرماید: اگر شما قول سدید داشته باشید، خودم کارهای شما را درست خواهم کرد.
  • امام صادق(ع) می‌فرماید: «خداوند در قرآن فرمود: ‹قول سدید بگویید تا خدا کار شما را اصلاح کند›، بدان که تا سخن عادلانه بر زبان جاری نکنی خدا از تو چیزی را قبول نمی‌کند؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً  یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنْکَ شَیْئاً حَتَّى تَقُولَ قَوْلًا عَدْلًا»(کافی/8/107) یعنی خدا از ما هیچ چیزی را قبول نمی‌کند مگر اینکه قول سدید بگوییم.

بچه باید قول سدید را از مادرش یاد بگیرد چون اثر تربیتی مادرها بر فرزندان بیشتر است

  • خیلی گفته‌اند که مادران از پدران در تربیت فرزند مؤثرترند.( آنقدرى که بچه از مادر چیز مى شنود از پدر نمى‏شنود. آنقدرى که اخلاق مادر تأثیر دارد در بچه کوچولوى نورس و به او منتقل مى‏شود از دیگران نمى‏شود؛ صحیفۀ امام/9/136) پس طبیعتاً بچه باید قول سدید را از مادرش یاد بگیرد. لذا مادرها در قول سدید باید کار بیشتری روی خود انجام دهند تا پدرها. چون اثر تربیتی مادرها بر فرزندان بیشتر است. خانم‌ها مخصوصاً وقتی عصبانی می‌شوند یا دچار احساسات و هیجان می‌شوند، خیلی باید مراقب کلماتی باشند که بر زبان جاری می‌کنند.
  • زبان و سخن گفتن، علامت خیلی بزرگی برای سلامت روح انسان است. در خطبۀ همام که امیرالمؤمنین(ع) اوصاف متقین را بیان می‌فرماید، اولین صفت اهل تقوا را چنین بیان می‌فرماید: «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» یعنی اولین فضیلت متقین از نگاه امیرالمؤمنین(ع) مربوط به زبان و سخن گفتن آنهاست (فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد و...؛ نهج‌البلاغه/خطبۀ193)

خلاصه پیامکی این مطلب را اینجا بخوانید

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۸
مجید شهشهانی

شهدای گمنام/تاریخ تحلیلی اسلام-27

پیامک/ مفهوم «قول سدید» باید به یک ضرورت فرهنگی تبدیل شود/ حتی به نفع مقدسات نباید از سخنی غیر از قول سدید استفاده کرد

  • استادپناهیان در جلسه27 تاریخ تحلیلی اسلام با اشاره به تأکید رسول خدا(ص) برای رعایت قول سدید در دعوت: اگر تفاوت وزن توصیه‌های دینی را درک نکنیم مذهبی عوام خواهیم بود/ مفهوم «قول سدید» باید به یک ضرورت فرهنگی تبدیل شود/ قول سدید یعنی سخن صحیح و دقیق و پرهیز از سخن بی‌پایه. قول سدید باید جزء یکی از مطالبات اولیۀ فرهنگی جامعه قرار گیرد.
  • بی‌تقوایی فقط دروغ، غیبت و تهمت نیست. قول غیرسدید هم بی‌تقوایی است/هر لقمۀ سیاسی‌ای که از گلوی هر گروهی پایین برود اما از راه قول غیرسدید باشد، گلوگیر خواهد شد. خواه آن گروه انقلابی باشد، یا غیرانقلابی. حتی به نفع خدا، ولایت ائمۀ(ع) و ولایت فقیه هم نباید از سخنی غیر از قول سدید استفاده کرد.
  • می‌توان راست گفت اما با گفتن بخشی از حقیقت، یا انتخاب زمان نابه‌جا، یا نگفتن برخی حواشی لازم، با همان سخن صحیح، مردم را گمراه کرد./ روزنامه‌هایی که متعهد به احزاب هستند نه متعهد به حق، هیچگاه خود را متعهد به قول سدید نمی‌دانند. حداکثر خود را موظف به «قول صحیح»ی می‌دانند که به نفعشان باشد، و بتوانند با آن رقیب را تخریب کنند.
  • امروز رعایت قول سدید در جامعۀ ما دشوار است. اگر اهل قول سدید باشید مدام شما را به وابستگی به جناح‌ها یا عدم تعادل و سیاسی نبودن متهم می‌کنند. کمااینکه امام و مقام معظم رهبری را متهم کردند. باید گروهی فداکاری کنند و قول سدید داشته باشند.
  • اغلب ممنوعیت‌های دینی در مواقعی است که انسان می‌خواهد با عجله به نتیجه برسید. وقتی پدر و مادر مذهبی در تربیت فرزند با عجله به دنبال نتیجه باشند، بدتر می‌شود. موعظه و سرزنش بیش از حد، اجبار نابه‌جا، تشویق‌های زیادی و بی‌جا، همگی به خاطر این است که انسان می‌خواهد زود به نتیجه برسد، در حالی که کار تربیتی یک کار دراز مدت است.
  • مادران از پدران در تربیت فرزند مؤثرترند. لذا طبیعتاً بچه باید قول سدید را از مادرش یاد بگیرد. بنابراین مادرها در قول سدید باید کار بیشتری روی خود انجام دهند تا پدرها. چون اثر تربیتی مادرها بیشتر است./ رعایت تقوای زبان اولین وصفی است که امیرالمؤمنین(ع)در خطبۀ متقین بیان می‌کنند/با کنترل زبان، چشم و گوش هم کنترل خواهد شد.

گزیده این سخنرانی را از اینجا مشاهده نمایید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۷
مجید شهشهانی

هئیت شهدای گمنام/تاریخ تحلیلی اسلام-24

دعوت باید جزئی از زندگی جدی ما باشد و الا معلوم نیست که دین در ما اثر عمیق گذاشته باشد/ فامیل و آشنایان باید با دیدن ما یاد "دعوت‌کردن‌های ما به خوبی‌ها" بیفتند

موضوع سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، در جلسات هفتگی هیئت شهدای گمنام که شبهای جمعه در حسینیه قهرودیها واقع در خیابان فرهنگ برگزار می‌شود، تاریخ تحلیلی اسلام است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در بیست و چهارمین جلسه را می‌خوانید:

  • دعوت یک کار فراگیر است و فقط کار سخنرانان نیست. برای دعوت هم، نیاز نیست که اول خودمان به همۀ دین عمل کنیم و بعد دعوت کنیم. آقای بهجت می‌فرمود: اگر بخواهیم اول به همۀ دین عمل کنیم و بعد دیگران را دعوت کنیم که اصلاً دعوت تعطیل می‌شود!
  • طبق آیۀ 104 سورۀ آل عمران، دعوت حتی بر امر به معروف و نهی از منکر هم مقدم است. دعوت باید جزئی از زندگی جدی ما باشد و الا معلوم نیست که دین در ما اثر عمیق گذاشته باشد. دعوت باید جزء فرهنگ و سبک رفتار ما باشد به حدی که فامیل و همسایه و آشنایان، ما را «اهل دعوت» بدانند و وقتی ما را دیدند یاد "دعوت کردن های ما به خوبیها" بیفتند.
  • وقتی یک دعوت ساده انجام دهید و در طرف مقابل تأثیر بگذارد، تا وقتی که او به آن کار خوب عمل کند، ثوابش را برای شما هم می‌نویسند و سهم شما در آن کار خوب محفوظ است. اگر هم کسی دعوت شما را نپذیرد و غریب بمانید، ارزش و قیمت این غربت با هیچ‌چیزی قابل مقایسه نیست.
  • باید مهارت‌های لازم برای دعوت کردن را بلد باشیم. زیبا سخن گفتن، انتخاب جملات زیبا و استدلال‌های عمیق و استفادۀ به‌جا از فرصت‌ها و سخن گفتن بر اساس اقتضائات حال، از شرایط دعوت هستند.
  • دعوت به دین فقط با سخنرانی کردن نیست. خود اهل‌بیت(ع) کمتر سخنرانی می‌کردند و بیشتر در ضمن معاشرتشان با مردم، آنها را دعوت می‌کردند. برای فراگیر کردن دین در جامعه، هیچ چیزی به این اندازه تأثیر ندارد که در تعاملها و معاشرتهای خودمان، چند کلمه هم دعوت کنیم.
  • غربزدگی این فرهنگ را در جامعه و در جان آدمها جاری میکند که به همدیگر کاری نداشته باشید؛ اسمش را هم گذاشته‌اند فضولی نکردن! در حالی که این یعنی بی‌تفاوت بودن که نوعی خودخواهی است. اسلام نمی‌گوید در کار دیگران فضولی کنید، می‌گوید دیگران را دعوت کنید و بی‌تفاوت نباشید و این یعنی دلسوزی نسبت به دیگران.
  • اگر اهل دعوت بشویم، اجتماعی‌تر خواهیم شد و اجتماعی بودن برکات ویژه‌ای از نظر مادی و معنوی دارد و خیلی جلوی فساد روح ما را می‌گیرد. مثلاً خیلی از حسادت‌ها و هرزگی‌ها و صفات اخلاقی بد در وجود ما تضیف می‌شود یا از بین می‌رود. می‌توانید زندگی خودتان را با «دعوت» بیمه کنید.
  • طبق روایت، اگر خواستید کسی را دعوت کنید، از باب رِفق وارد شوید؛ «عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ» اول ببینید چه چیزهایی را دوست دارد، چه چیزهایی را قبول دارد و چه چیزهایی را می‌فهمد؛ دعوت خود را از همان‌جاها شروع کنید.
  • اگر یک خانم بد‌حجاب دیدید، سالم‌ترین انگیزۀ بدحجابی را به او نسبت دهید. نگویید که این کار تو خیانت به خون شهداست! خیلی از بدحجابی‌ها به انگیزه فساد نیست، بلکه به‌ انگیزۀ زیبایی‌گرایی، حفظ عزت یا ترس از ضایع شدن است. اما حتی اگر درصد اندکی از بدحجابی‌ها با این انگیزه‌ها باشد، ولی شما باید همه را این‌جوری ببینید و از اینجا شروع کنید. برخی از بدحجاب‌ها می‌گویند: می‌خواهم خوب دیده بشوم و مرا تحسین کنند. حتی ممکن است زیاد گدای محبت دیگران هم نباشند ولی به آثار سوء این رفتار توجه ندارند. یا اینکه انگیزه‌‌شان حفظ عزت و جلوگیری از ضایع شدن باشد.
  • اگر بدحجابی کسی با انگیزۀ زیبایی‌گرایی بود، بگویید: درست است که زیباسازی هنر است، ولی دل‌شکستن هنر نمی‌باشد. آیا دل‌شکستن زیباست؟! نباید زیبایی را با زشتی قاطی کرد. الان تو دلِ خیلی از خانم‌ها و آقایان را می‌شکنی؛ آقایانی که می‌بینند و نمی‌توانند با تو زندگی کنند و خانم‌هایی که نمی‌توانند با تو رقابت کنند. ضمن اینکه ده سال دیگر خودت هم مثل او خواهی شد.
  • اگر بدحجابی کسی با انگیزۀ عزت بود، بگویید: الان بعضی‌ها به تو نگاه می‌کنند و می‌گویند: چقدر آدم سبکی است، اصلاً عزت ندارد و محتاج نگاه دیگران است. اینکه مغایر هدفی است که تو داشتی! اگر هم بعضی‌ها به خاطر حجاب خوب، تو را مسخره کنند برای این است که از عزت و بزرگواری تو حرصشان در آمده. آنها خودشان حقیر و هوسران هستند و می‌خواهند تو هم ذلیل باشی، اما وقتی می‌بینند عزیز هستی، کفرشان در می‌آید و استهزاء می‌کنند.   
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۰۶
بیان معنوی

صوت | نفاق

شناسنامه

  • زمان: شبهای جمعه از 9 آذرماه سال91 تا 6 تیرماه سال 92
  • مکان: تهران - هیئت شهدای گمنام
  • تعداد: 24 جلسه
  • موضوع سخنرانی: نفاق

معرفی بحث:

نفاق، به عنوان موضوعی که می‌تواند فرادینی هم باشد؛ یکی از عوامل مهم در تهدید ایمان و تضعیف جامعه دینی بوده است. نفاق به دلیل انواع گوناگون و پنهان بودنش، پیچیدگی‌های خاصی را هم به هنگام مبارزه نیاز دارد. البته قبل از آغاز مبارزه نیاز است که با انواع راه‌های شناسی نفاق آشنا شویم. نگاه دین به نفاق، نحوه تأثیر منافقین بر جامعه ایمانی، رابطه منافق با ولایت، مکانیسم پیدایش نفاق، علائم نفاق و .... بخشی از مباحث مهمی را شکل می‌دهد که استاد پناهیان طی 24 جلسه به تبیین آن‌ها پرداخته‌اند.   

فهرست تفضیلی:

جلسه1: امتحان با اولیاء الهی

  • امتحان انسان‌ها با اولیاء الهی

  • پیچیدگی‌ امتحان شدن با ولی خدا

  • مراتب امتحان با اولیاء الهی

  • ایمان مستقر و ایمان مستودع به اولیاء

  • حفظ ایمان به ولی خدا برای همیشه

  • انواع امتحان با اولیاء الهی

  • مراحل رشد و ارتقاء در ارتباط با ولی خدا

  • روضه اسارت اهل بیت(ع) 

جلسه2: نفاق؛ اهمیت و پیچیدگی‌ها

  • ضرورت بحث از نفاق

  • نفاق؛ موضوعی فرادینی

  • روابط نفاق و کفر

  • روند پیچیده‌تر شدن نفاق

  • بررسی نفاق با توجه به آیات قرآن

  • معنای نفاق

  • نفاق اخلاقی

  • ظرفیت نفاق

  • پیچیدگی مبارزه با نفاق

  • نفاق و ولایتمداری

  • روضه امام حسین(ع)

جلسه 3: راه‌های شناسایی نفاق

  • نفاق در آینه روایات

  • سیره مؤمن در ترس از نفاق

  • ضرورت تضعیف نفاق

  • تضعیف نفاق و مقدمه‌سازی برای ظهور

  • پیچیده بودن شناخت منافق و نحوه کار او

  • درجه‌بندی نفاق

  • نفاق؛ پدیده‌ای با تاریخ طولانی

  • قرآن؛ شرحی بر ایمان و نفاق

  • اهداف شناسایی نفاق

  • راه‌های شناخت نفاق

  • ابعاد اجتماعی نفاق

  • اشاره به روضه امام سجاد(ع) و تدفین شهدا

جلسه 4: زمینه‌های رشد نفاق در دین

  • زمینه‌های رشد نفاق در دین

    • پنهان بودن درجه ایمان

    • پرهیز از سوءظن

    • توصیه به حسن ظن

    • عیب‌پوشی

  • فرصت‌هایی برای رشد نفاق

  • مظلومیت مؤمنین در مقابل جریان نفاق

  • آداب برخورد با نفاق

  • روضه امام حسن(ع)

جلسه 5: منافقین و یارگیری از گناهکاران

  • علاقه منافقان برای جذب گناهکاران

  • دینداری؛ سخت‌گیرانه یا آسان؟

  • تسامح و تساهل در دین

  • تلاش برای دور کردن گناهکاران از منافقین

  • دلسوزی؛ ریشه نهی از منکر

  • مهربانی‌ با گناهکاران در سیره خوبان

  • ویژگی‌های منافق

  • انعطاف پذیری مطلق

  • رنگ به رنگ شدن

  • سهل‌گیر بر خود

  • طعنه به عیب دیگران

  • زبان زیبا و قلب سیاه

  • اشاره به روضه حضرت علی اصغر(ع) و روضه اربعین و بازگشت حضرت زینب(س) به کربلا

جلسه 6: ولایت گریزی منافق

  • رمزآلود و اشاره‌ای بودن برخی از معارف قرآن

  • نسبت کلمه متقی با شیعه

  • ارتباط مؤمن و متقی با ولایت

  • ولایتمداری و معنای تقوی

  • تقوای قلب و پاسداشت زحمات ولی خدا

  • قرآن؛ مدح اهل بیت و ذم دشمنان اهل بیت(ع)

  • ولایت پیامبر(ص) و مخالفت‌ها

  • ولایت گریزی منافق

  • پیام‌هایی از سوره منافقین

  • روضه حضرت زهرا(س)

جلسه 7: عدم انفاق؛ مهمترین ویژگی منافقین

  • بررسی صفتی کلیدی در مورد نفاق

  • نگاهی دوباره به کار اقتصادی و کسب ثروت

    • بی‌عرضگی و زهدنمایی

    • مؤمن و دنیای آباد

    • مؤمن و کسب و تجارت حلال

    • زشتی‌های زندگی انگل‌وار

    • نقش ویژه مادران در تربیت مالی فرزندان

    • حب مال و حب دنیا

    • فرهنگ جامعه ما در مورد اقتصاد

  • عدم انفاق؛ مهمترین ویژگی منافقین

  • انفاق به خوبان؛ محل مچ‌گیری از منافقین

  • جمعبندی سوره منافقین در مورد انفاق

  • ارزش انفاق در راه اهل بیت(ع)

  • اشاره به روضه امام حسین(ع)

جلسه 8: مال و ثروت نزد مؤمن و منافق

  • همراه بودن عمل دنیوی و زندگی معنوی

  • توصیه به خرید و فروش

  • جایگاه فعالیت‌های اقتصادی در دین

  • آثار فعالیت اقتصادی مؤمنین

    • سلب قدرت از دشمنان دین

    • تأثیر روانی و شخصیتی

    • سلب امور از منافقین

  • علاقه مؤمن به علی(ع)

  • علاقه منافق به مال و ثروت

جلسه 9: نفاق پنهان

  • جهل منافق به نفاق خودش

  • چرا ایمان و چرا نفاق؟

  • پیچیدگی‌های ایمان و نفاق

  • وابستگی ایمان به خوبی‌های واقعی

  • وابستگی اخلاق به صفات ژنتیکی

  • مؤمن بد اخلاق و منافق خوش اخلاق

  • خوش‌اخلاقی منافق و افزایش فتنه‌گری

  • علائم نفاق پنهان

  • روضه اسارت اهل بیت(ع)

جلسه 10: منافق و جمع اضداد

  • جمع اضداد برای اولیاء خدا

  • جمع اضداد در منافق

  • وجوه مختلف جمع اضداد

  • جمع اضداد منفی و مثبت

  • مثال‌هایی از جمع اضداد

    • آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی

    • شهید شاطری

  • روضه امام حسین(ع) و حضرت علی‌اکبر(ع)

جلسه11: کاهش ایمان؛ خطری همیشگی

  • خطر زوال ایمان، خطری همیشگی

  • ایمان؛ ناشناخته‌ترین گرایش قلب

  • ایمان مستقر و ایمان مستودع

  • ترس از عدم عاقبت به خیری؛ ترسی ضروری

  • دعا و تضرع برای حفظ و افزایش ایمان

  • رو آمدن بدی‌ها و نفاق پنهان در امتحانات

  • سیر برطرف شدن عیوب فرد و جامعه

  • روضه حضرت معصومه(س) و حضرت زینب(س) 

جلسه 12: مکانیسم پیدایش نفاق

  • شناخت ایمان؛ مستلزم شناخت نفاق

  • اثر شناخت بدها بر تشخیص دادن خوب‌ها

  • مکانیسم پیدایش نفاق

  • گناه و عدم اصلاح بدی‌ها

  • تأکید بر خوب بودن

  •  غره شدن به خوبی‌ها

  • تأکید ویژه دین بر اصلاح بدی پنهان

  • اهمیت صلح و دوستی بین مؤمنین

جلسه 13: نقش منافق خوش‌زبان در فتنه‌گری

  • فلسفه اطاعت از خدا و رسول

    • حیات روح

    • شکوفایی مضاعف

    • نتایج عرفانی اطاعت از خدا و رسول

  • فتنه، نتیجه عدم اطاعت از رسول

  • مهمترین ابراز فتنه‌گری منافق

  • چه کسانی کمر حضرت علی(ع) را شکستند؟

    • فاسق علیم اللسان

    • اهل معنویت ولی بی‌شعور

    • فریب امت با منافق چرب زبان

    • برای دفاع از خود، زبان‌بازی نکنیم

  • روضه حضرا زهرا(س)    

جلسه 14:  فاصله گرفتن از نفاق

  • جایگاه تقرّب و تبعّد در منظومه معارف دین

  • تقرب؛ مفهومی بی‌انتها

  • تبعد از بدها و بدی‌ها

  • خوب‌تر شدن؛ هدفی متعالی

  • دور شدن از بدها؛ ضرورتی برای خوب‌تر شدن

  • از منافقین بسیار دور باشیم

  • منافق با نماز مشکل دارد

  • عشق به نماز؛ راه دور شدن از نفاق

  • روضه حضرت زینب(س)

جلسه 15- 92/01/22: شناخت پدیده نفاق

  • شناخت ایمان؛ مستلزم شناخت نفاق

  • نفاق؛ پدیده‌ای اعتقادی

  • خطر مخدوش شدن ایمان

    • پنهان کردن بی‌ایمانی

    • از دست دادن ایمان

  • چرا بی‌ایمانی، امری پلید است؟

    • لطافت ایمان

    • قساوت قلب فرد بی‌ایمان

    • دشواری توضیح چیستی ایمان

  •   توجه به تاریخ و درک اهمیت تغییر ایمان

  • بازی منافق با ایمان مردم

  • نقس نفاق در بی‌ایمانی مردم به ولایت

  • روضه حضرت زهرا(س)

جلسه 16: نقش ولایت و تقوی در تشخیص خبیث و طیب

  • تشخیص، مرحله‌ای از جدا شدن طیب از خبیث

  • دشواری‌های تمیز دادن خبیث از طیب

  • ایمان به ولایت، راه تشخیص خبیث از طیب

  • ضعف ایمان صرف به خدا، برای تشخیص خبیث از طیب

  • بی تقوایی؛ عامل ریزش خبیث ها

  •  روضه حضرت عباس(ع)

جلسه17: نقش تقوی در تعریف قدرت برای ولی خدا

  • رابطه اولیاء خدا با قدرت

  • عدم تلاش ولی خدا برای کسب مستقیم قدرت

  •  تبیین رابطه قدرت با ولایت

  • سیره تاریخی امیرالمومنین(ع) در برخورد با قدرت

  •  نقش بصیرت و ایمان مردم در قدرت ولی خدا

  • رابطه قدرت و ولی خدا؛ یک بررسی قرآنی

    • تفسیر آیه فاستقم کما امرت

  • تقوای ولی خدا در پرهیز از زد و بندهای سیاسی

جلسه 18: امتحان با ولیّ حیّ؛ امتحانی همیشگی

  • ترسیم اطاعت از رسول خدا در قرآن

  • چگونگی اطاعت از رسول در دوره‌های بعد

  • تواضع به ولی خدا؛ فلسفه اطاعت از رسول خدا

  • باقی بودن فلسفه اطاعت از رسول در همه دوره‌ها

  • امتحان با ولیّ حیّ؛ امتحانی همیشگی

  • دشواری‌های امتحان با ولیّ حیّ

  • عبادت و ذکر، معیار خوب بودن نیست

  • روضه حضرت ام کلثوم و اسارت اهل بیت(ع)

جلسه 19: تأثیر تقوی و شجاعت بر اطاعت از ولی خدا

  • ضرورت شناخت نفاق برای شناخت ایمان

  • شجاعت؛ نیاز جدی ما در مسایل معنوی

  • برخی از آثار سوء ترس

  • ترس؛ یکی از مهمترین ابزارهای شیطان

  • فراگیری تربیت مبتنی بر ترس در جامعه

  • ترس از عذاب؛ ترسی نادر و کمیاب

    • ترس از عذاب؛ مختص دل‌های عاشق است

  • زشتی ترس‌های موهوم

  • آثار ترس در عرصه های سیاسی

    • مؤمنین ضعیف از کفار می‌ترسند

    • مؤمنین ضعیف؛ زمینه‌ساز نفوذ دشمنان

    • بی‌توفیقی مدیران ولایت‌گریز

جلسه 20: اهمیت شخص ولی در دین خدا

  • دقت‌های خدا در برنامه هدایت انسان

    •  آگاهی از سیستم‌های امنیتی دشمن

    • دقت‌های جزیی دشمن در مقابله با ما

  • جایگاه ویژه انسان در ساختار دین

  • اولیاء خدا و تربیت انسان‌ها

  • روش دین در تربیت انسان با ولی

  • شخص‌محوری و ولایت‌پذیری

    • عشق به عادل؛ مهمتر از عشق به عدالت

  • جایگاه شخص ولی در دین

  • برنامه‌ریزی برای افزایش محبت به ولی الله

جلسه 21: شیطان و امنیت کاذب

  • نقش منافق در سلطه کفار

    • منافق، مؤمن را از کفار می‌ترساند

    • ترویج عافیت‌طلبی در جامعه

  • نقش شیطان در ایجاد آرامش کاذب

    • به تهدیدها فکر کنیم

    • وسوسه‌های شیطان برای غفلت از خطرات

  • آسیب‌های ترویج آرامش کاذب در جامعه

    • عملکرد نامناسب رسانه‌ای در مورد دشمن

    • خشن و درنده‌خو شده دشمنان و آرامش کاذب جامعه

    • غیر انقلابی شدن فضای انتخابات

  • اقتدار و شهادت؛ عوامل حفظ کشور

    • اقتدار با ترساندن دشمن حاصل می‌شود

  • ذکر توکل به خدا؛ تنها راه غلبه بر ترس‌ها

  • تأثیر مراقبت از ارزش‌‌ها در حفظ اقتدار

  • نقش منافقین در ایجاد امنیت کاذب

جلسه 22: شفاف بودن حق و ابهام نفاق

  • آموزش انسان‌ها در رسالت پیامبر اکرم(ص)

    • اختلاف در هدف و روش با کفار

  • روش کسب اقتدار در کشور

    • احزاب، عامل اقتدار نیستند

    • تفاوت‌های کسب اقتدار در کشور ما و در غرب

    • تفوات در روش و در اهداف

  • ضرورت درک روش‌های متناسب با فرهنگ ما

  • شفاف بودن شیوه تبلیغی پیامبر(ص)

  • مقابله نفاق با شفافیت

    • ترکیب حق و باطل در روش منافق

    • انواع روش‌های غیر شفاف برای بیان نظرات

جلسه 23: ضرورت دعا و توسل در تمام مسایل

  • ضرورت دعا و مناجات در همه مسایل و شرایط

  • دعا و ندبه در تاریخ اسلام و ایام دفاع مقدس

  • خدمت به نظام با دعا و توسل

  • دعا و توسل در عرصه انتخابات

  • مناجات شعبانیه؛ دعایی مختصر ولی عمیق

  • بررسی فرازهایی از مناجات شعبانیه

  • روضه حضرت عباس(ع)

جلسه 24: «نگاه به آسمان» داشته باشم

  • معنای خوبِ «سر به هوا بودن»

  • امام(ره) نگاهش به آسمان بود!

  • معجزۀ تداوم انقلاب پس از شهادت 72 تن

  • برکت شهدای هفتم تیر

  • باوری که هفتم تیر به مردم داد

  • اولین تجمع بزرگ حزب‌اللهی‌ها

  • «خسران مبین» یعنی ارتباط ناقص با خدا

  • اگر خدا همه‌چیزت نباشد...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۱۶
مجید شهشهانی

تاریخ تحلیلی اسلام-3

اولین علت دشمنی با پیامبر(ص) حسادت، و اولین عملیات دشمنی، استهزاء بوده است/ استهزاء اولین تیر دشمن است و اگر قدرت مقابله با آن را نداشته باشیم، همان ابتدای نبرد زمین می‌خوریم/ اصلی‌ترین علت دشمنی با مؤمنین حسادت است و این حسادت تا روز آخر ادامه دارد

موضوع سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، در جلسات هفتگی هیئت شهدای گمنام که شبهای جمعه در حسینیه قهرودیها واقع در خیابان فرهنگ برگزار می‌شود، تاریخ تحلیلی اسلام است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در سومین جلسه را می‌خوانید:

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (8.11 مگابایت)

 

در بحث تاریخ، باید به نقش بسیار جدّی و مهم «دشمن» در حیات انسان توجه ویژه شود

  • همیشه به ما سفارش شده است کفر را بشناسیم و اساساً ایمان و قرآن را نمی‌توان شناخت مگر اینکه کافران و کسانی که قرآن را انکار کرده‌اند را بشناسیم. در طول تاریخ حیات بشر همیشه دو نیروی مقابل یکدیگر (حق و باطل) وجود داشته‌اند و این نیروی منفی که در مقابل ایمان و خوبی‌ها قرار دارد، حتی قبل از خودِ انسان آفریده شده است. شخصیت ابلیس یک شخصیت بسیار پررمز و راز است. ابلیس که دشمن بنی آدم است از شش هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم(ع)، وجود داشته (وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ؛ نهج‌البلاغه/خطبه192) و حتی قبل از حضرت آدم(ع) برای دشمنی با او مجهز شده و ابزار خاص این دشمنی را دریافت کرده است. گویا خداوند متعال می‌خواهد به ما بگوید که نقش دشمن در حیات دنیوی انسان خیلی جدّی و مهم است و لذا در بحث تاریخ باید به این موضوع، نگاه خاصی داشته باشیم.
  • یکی از پیام‌های وجود جریان دشمنی با حیات و سعادت انسان این است که اگر انسان موجودی است که باید قرب خدا را درک کند و در این مسیر باید برای خودش ارزش‌آفرینی کند، این ارزش‌آفرینی باید در متن یک تقابل و درگیری باشد و این دشمنی، در واقع زمینه‌ای است که انسان در بستر آن رشد می‌کند. لذا بی‌توجهی به موضوع «دشمن» در نگاه انسان یکی از مکاید خود ابلیس است و متاسفانه بعضی‌ها دچار این مکر شده‌اند و بدون توجه به دشمن و بدون احساس حضور دشمن و بدون احساس دشمنی نسبت به دشمن، زندگی می‌کنند. 

اولیاء خدا می‌خواستند دشمن را به ما نشان دهند/ امام حسین(ع) در کربلا بیش از خوبی‌های جبهۀ حق، می‌خواست عمق فجایع جبهۀ باطل را نشان دهد

  • رسالت اولیاء خدا در ارتباط با موضوع دشمن، رسالت بسیار بزرگی بوده است. اولیاء خدا بیشترین درگیری را با دشمن داشته و بیشترین صدمات و مظلومیت‌ها را در راه مبارزه با دشمن تحمل کرده‌اند. وقتی اولیاء خدا در جهت تقرب الی الله الگوی ما هستند، یقیناً در جهت درگیری و مبارزه با دشمن و در تحمل مصائب و مظلومیت‌ها در تقابل با دشمن نیز الگوی ما هستند.
  • اولیاء خدا گاهی اوقات بیش از اینکه بخواهند خودشان را به ما نشان دهند می‌خواستند دشمن را به ما نشان دهند. البته دیدن دشمن و درک جریان باطل ساده‌تر از دیدن حضرت دوست و حقائق ناب عالم است. چون دشمن یک موجود زمینی است ولی حضرت دوست یک موجود آسمانی است؛ دشمن خیلی قابل‌ لمس‌تر است تا خدا و حقیقت ولیّ خدا. یعنی احساس دشمنی و خصومتی که دشمن خدا با خداوند و اولیاء خدا دارد خیلی قابل درک‌تر است و فهمیدن و شناختن این دشمنی، زیاد ایمان به غیب و ریاضت کشیدن لازم ندارد.
  • حتی در کربلا هم اباعبدالله(ع) زیاد به دنبال نشان دادن منش و راه خودش نبود، بلکه بیش از آنکه بخواهد خوبی‌های جبهۀ حق را در کربلا به نمایش بگذارد می‌خواست عمق فجایع جبهۀ باطل را نشان دهد. لذا قومی که در کربلا مقابل حضرت قرار گرفتند، قوم ویژه‌ای بودند. گویا کربلا بیشتر محل نمایش اشقیاء است و فهم کربلا بیشتر به شناخت جبهۀ باطل وابسته است.
  • شناختن دشمن با آنکه ساده‌تر است اما خیلی مورد غفلت است. البته آدم کمی دقت کند جریان باطل را می‌بیند و می‌فهمد. ولی غیر از غفلت عامل دیگری هم در نفهمیدن جریان باطل کمک می‌کند و آن این است که انسان خودش چیزی از جنس جریان باطل شده باشد و شباهت با دشمنان حق پیدا کرده باشد؛ این جور آدم‌ها معمولا خیلی علاقه دارند وجود دشمن و پلیدی او را انکار کنند.

شاید اوج مقدمه‌سازی برای ظهور حضرت، در اوج معرفت جهانیان نسبت به دشمنان بشریت باشد/در مطالعۀ تاریخ اسلام، بررسی علت و شیوۀ دشمنی با رسول خدا(ع) خیلی محوری است

  • همان‌طور که در جریان «حضور یک دشمن سرسخت به نام ابلیس در کنار حضرت آدم»، می‌توان محوری‌ترین پیام‌ها را مشاهده کرد و همان‌طور که در جریان تقابل «قابیل و هابیل» شناخت دشمنیِ قابیل برای ما اهمیت کلیدی دارد، وقتی به زمان پیامبر اکرم(ص) می‌رسیم و می‌خواهیم تاریخ مکه را مطالعه کنیم، برای ما خیلی اهمیت پیدا می‌کند که چه کسانی چرا و چگونه با رسول خدا(ص) مقابله کردند. یعنی اهمیت دشمنان پیامبر گرامی اسلام(ص) و آنانکه ایمان نیاوردند برای ما خیلی زیاد می‌شود. خصوصاً در زمان ما که حضور دشمن و دشمنی‌هایش با ما و درگیری ما با او خیلی روشن است.
  • ناآرامی موجود در زمان ما ناشی از ناآرامی دشمن است و این دشمن دارد با آشکار کردن دشمنی‌هایش، ناخواسته کاری می‌کند که پلیدی او را به وضوح بشناسیم. شاید بتوان گفت که اوج مقدمه‌سازی برای ظهور حضرت، در اوج معرفت جهان بشریت نسبت به دشمنان حقیقت است. یعنی بیش از آنکه به دنبال شناخت و معرفت نسبت به خودِ حضرت باشیم، برویم و دشمن را بشناسیم. اگر در دشمن‌‌شناسی رشد کنیم بهتر می‌توانیم خود را به معرفتی در حد و اندازۀ مقدمه‌سازان ظهور و بلکه سربازان حضرت برسانیم.
  • معنای ظهور، ورق خوردن تاریخ حیات بشر است که آنچه قبل از ظهور بوده می‌تواند نسبت به آنچه بعد از ظهور خواهد آمد، همه در یک فصل قرار بگیرد. در واقع بعد از ظهور، وضعیت دشمن به یک جایی خواهد رسید که عصری به نام عصر پس از ظهور خواهیم داشت. گویا حیات بشر با وجود یک دشمن آغاز می‌شود که با ابناء بشر دشمنی می‌کند، و این حیات بشر به جایی ختم می‌شود که بشریت، دشمن خود را شناخته و توانسته است از سدّ آن عبور کند. در این صورت طبیعی است که این دشمن خطرناک، در لحظات آخر عمر خود، دشمنی‌هایش را به اوج برساند.
  • از اول خلقت انسان تا بعثت پیامبر اسلام(ص) و تا زمان ما یکی از محوری‌ترین نکات حیات بشر، دشمنانی هستند که برای بشریت قابل تصور بوده و در عالم واقع هم تحقق پیدا کرده‌اند. در نتیجه، اگر انسان بخواهد انسان باشد باید دشمن خود را بشناسد و اگر بخواهد درست زندگی کند، باید در متن یک درگیری زندگی کند و اگر بخواهد جامعۀ بشری را به آن نقطۀ نهایی سعادت، یعنی ظهور حضرت برساند، باید از سدّ این دشمن تاریخی بگذرد؛ یعنی باید ابلیس و تمام ابلیسیان را در جهان نابود کند. البته این امر بدون معرفت و بدون استعداد قابل تحقق نیست، باید این داستان دشمنی دیرپای دشمنان بشریت به‌گونه‌ای پایان پذیرد که دیگر قابل بازگشت نباشد.

سؤال زمانۀ ما: آیا می‌توانیم جریان سهمگین دشمنی با بشریت و همۀ انبیاء الهی را به پایان برسانیم یا نه؟

  • سؤال زمانۀ ما از ما این است که آیا ما می‌توانیم به این درگیری و دشمنی با همۀ انبیاء الهی پایان دهیم؟ آیا می‌توانیم جریان پیوسته و سهمگین دشمنی با بشریت را به پایان برسانیم یا نه؟ اگر ما می‌خواهیم این درگیری را تمام کنیم باید در متن این درگیری حضور پیدا کنیم. ما باید در متن زندگی خودمان، زندگی «یک مبارز با دشمن» و یک زندگی مجاهدانه در درگیری مداوم با دشمن را طراحی کنیم که به آن، زندگی انقلابی، چریکی و غیرغافلانه می‌گویند، و روحیۀ انقلابی‌گری از همین‌جا آغاز می‌شود و حتی عرفان و معنویت نابی که ما نیاز داریم هم در همین‌جا معنا پیدا می‌کند.
  • امروز حتی اگر احتمالِ آخرالزمان بودن هم وجود نداشت، و اگر شرایط کاملاً عریان دشمنی‌های سخت با خودمان را هم نمی‌دیدیم و مثلاً اگر در پانصد سال پیش از این زندگی می‌کردیم، باز هم باید به مسألۀ دشمنی با بشر توجه می‌داشتیم و باید یادمان می‌بود که حیات انسان با دشمنی ابلیس با آدم و حیات جامعۀ بشری با دشمنی قابیل با هابیل آغاز شد. در آن زمان هم اگر مؤمن به امیرالمؤمنین(ع) بودیم باید می‌دانستیم که مظلوم‌ترین قوم تاریخ هستیم درحالی که بیشترین حق با ماست. و البته الان و در این فضایی که هستیم، دیگر این مظلومیت‌ها مضاعف شده است.

اولین کلمۀ خدا در امر به دعوت علنی پیامبر(ص) از آغاز یک درگیری تمام عیار حکایت می‌کند

  • حالا که امر دشمنی جریان باطل با جریان حق یک امر محوری در حیات بشر است ما در بررسی تحلیلی تاریخ اسلام نیز این موضوع را یکی از موضوعات دارای اولویت می‌دانیم و به علل و نحوۀ دشمنی با پیامبر می‌پردازیم. جلسۀ قبل به یکی از علل کلیدی دشمنی یعنی حسادت اشاره کردیم و در این جلسه نگاهی به اصل درگیری می‌افکنیم.
  • می‌دانید وقتی پیامبر اکرم(ص) دعوت خود را علنی کردند، با چه کلمه‌ای و با چه امری از جانب پروردگار دعوت خود را آغاز کردند؟ خداوند متعال در آغاز دعوت علنی پیامبر(ص) به ایشان دستور می‌دهد که: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِین»(حجر/94) «فَاصْدَعْ» حکایت از آغاز یک درگیری دارد؛
  • «صدْع» به معنای شکاف و شکستگى در اجسام سخت، مثل شیشه و آهن گفته شده. و فعل آن به معنای شکستن، و همچنین ایجاد شکاف و تفرقه به کار برده شده است.(راغب در المفردات و مصطفوی در التحقیق) و نیز گفته‌اند: معنای اصلی و مشترک در مشتقات آن، ایجاد شکاف در موارد مهم و امور سخت، مادی باشد یا روحانی(و التحقیق‏ أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو القطع فی امور مهمّة أو صلبة مادّیا أو معنویّا، و الشقّ کما مرّ هو الانفراج المطلق؛ التحقیق و تفسیر روشن) و آشکار کردن را به این مناسبت صدع می‌گویند که سخن آشکار ایجاد تفرقه و جدایی می‌کند. لذا صدع در «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» در واقع به معنای سخن آشکاری است که باعث اختلاف و در نتیجه درگیری می‌شود. گویا یک بار روانی خاصی برای کلمۀ «فَاصْدَعْ» می‌توان قایل شد. بار روانی این کلمه به ایجاد درگیری بر می‌گردد، یعنی سخنی که اگر آشکار شود، عوارضی دارد و به درگیری منجر می‌شود. لذا در جملۀ بعدی همین آیه از جبهۀ مقابل یعنی از مشرکین سخن گفته می‌شود و می‌فرماید: «و أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِین» یعنی از مشرکین اعراض کن.
  • در آیۀ بعدی هم می‌فرماید: «إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتهَْزِءِین»(حجر/95) یعنی ما مسخره کنندگان را از سر راه تو بر می‌داریم و کمک می‌کنیم آنها به تو ضربه‌ای نزنند. یعنی از همان آغاز دعوت، خداوند از مبارزه و خط و نشان کشیدن نسبت به دشمنان صحبت می‌کند و آیه کریمه از آغاز یک درگیری تمام عیار حکایت می‌کند که با استهزاء و مسخره کردن و سخنان آزاردهنده از سوی دشمن آغاز می‌‌شود. لذا در دو آیۀ بعد می‌فرماید: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُون»(حجر/97) یعنی ما می‌دانیم که تو در سینۀ خودت از آنچه که آنها می‌گویند رنج می‌کشی و سینه‌ات از گفتۀ آنها تنگ می‌شود. یعنی مظلومیت و رنج در این مبارزه یک امر طبیعی است.

حیات بشر در متن درگیری طراحی شده و دین ما هم در متن درگیری تولد یافته/ آیا باید با روحیۀ نبرد زندگی کنیم؟

  • مفسرین می‌گویند دعوت علنی پیامبر(ص) با این آیۀ کریمه آغاز شد و با آغاز دعوت علنی، درگیری‌ها و دشمنی‌ها با پیامبر(ص) شروع شد و این چند آیه نیز به برخی ابعاد درگیری اشاره می‌فرماید. این قرآن است که وجود دشمنی‌ها و درگیری‌ها را بیان می‌فرماید.
  • حیات بشر در متن درگیری طراحی شده و دین ما هم در متن درگیری تولد یافته است و خصوصاً امروز می‌بینیم که این درگیری‌ها دارد به اوج خودش می‌رسد و به ما وعده داده‌اند که یک روز این درگیری به پایان خواهد رسید و علائمش را در روایات به ما گفته‌اند و ما برخی از این علائم را احساس می‌کنیم. آیا این درگیری قرار است در زمان ما به پایان برسد؟! اگر این‌طور باشد معنایش این است که این درگیری در زمان ما به اوج خودش خواهد رسید.
  • وقتی زندگی انسان بدون درگیری نیست، آیا دینِ بدون درگیری امکان دارد؟ شما به هشت سال دفاع مقدس خودمان نگاه کنید؛ بلافاصله بعد از اینکه یک حکومت اسلامی در ایران برقرار شد، یک جنگ خانمان‌سوز و تقریباً جهانی برای این ملت پیش آمد. واقعاً فکر می‌کنید بر اساس تدبیر الهی و الطاف خفیۀ الهی چرا این جنگ برای ما حادث شد؟ اگر بخواهیم به مسألۀ جنگ تحمیلی ساده نگاه کنیم، می‌گوییم؛ یک دشمن نادانی (به نام صدام) این جنگ را شروع کرد و هشت سال ما را درگیر جنگ کرد و بعد هم خودش نابود شد. ولی اگر بخواهیم عمیق‌تر نگاه کنیم یاد این سخن امام(ره) می‌افتیم که جنگ را از الطاف خفیۀ الهی می‌دانستند. هم تولد انقلاب ما توأم با دشمنی بوده و هم آغاز تثبیت نظام توأم با دشمنی‌های سخت‌تر بوده است. آیا این به ما نشان نمی‌دهد که باید با روحیۀ نبرد زندگی کنیم و خودمان را در این فضا ببینیم؟ حتی امروز هم امدادهای غیبی الهی در اطراف ما خودشان را دارند در جنگ‌های ظالمانه و خانمان‌سوز نشان می‌دهند؛ جنگ‌ها و جنایت‌هایی که نمونۀ آنها در تاریخ کم بوده است.

امیرالمؤمنین(ع): کسی که بی‌خیال نسبت به دشمن بخوابد، زیر لگد دشمن بیدار خواهد شد

  • به نظر شما، الان این تروریست‌های سوریه چرا خودشان از جنایت‌های خود فیلم‌برداری می‌کنند و این فیلم‌ها را منتشر می‌کنند؟ در حالی که می‌دانند این کار باعث می‌شود که حتی سنی‌های سوریه و سایر نقاط دنیا هم از آنها متنفر شوند، ولی باز هم این کار را انجام می‌دهند؛ شاید به خاطر این است که می‌خواهند رعب و وحشت ایجاد کنند. اما یکی از تحلیل‌هایش هم این است که این از الطاف خفیۀ الهی است تا ما تکلیف خودمان را بدانیم و نحوۀ زندگی خود را مشخص کنیم.
  • امروز فضای زندگی ما شبیه کسی است که در حالت آماده‌باش قبل از مسابقه و یا قبل از عملیات قرار دارد. اگر برای زندگی خودمان برنامه‌ای «در جهت آماده‌باش برای یک مسابقه به سوی نبرد نهایی» داشته باشیم، ضرر نخواهیم کرد. اگر بی‌خیال و بدون نگاه به دشمن زندگی کنیم باید بدانیم که طبق فرمایش امیرالمؤمنین(ع) «کسی که بی‌اعتنا به دشمن بخوابد زیر لگد و پای دشمن از خواب بیدار می‌شود»( وَ لَا تَثَّاقَلُوا إِلَى الْأَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ وَ تَبُوءُوا بِالذُّلِّ وَ یَکُونَ نَصِیبُکُمُ الْأَخَسَّ وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْه‏؛ نهج البلاغه/نامه 62)
  • بعضی‌ها خیلی علاقمند هستند که روحیۀ انقلابی را نابود کنند. اینها در کارهای فرهنگی‌شان ما را به سرگرمی‌ها دعوت می‌کنند، و سعی می‌‌کنند توجه ما را از نبردِ اصلی‌ِ حیات بشر منحرف کنند. در حالی که این روحیۀ آمادگی برای نبرد و دفاع، باید در انسان وجود داشته باشد؛ اصلاً همین حسّ درگیری که از سنین پایین در کودکان وجود دارد که باعث می‌شود به کُشتی گرفتن و به چیزهایی مثل تفنگ علاقمند باشند، برای چیست؟ برای اینکه انسان واقعاً باید یک عمر با درگیری زندگی کند. حتی بعد از ظهور حضرت هم که طبق روایات، ابلیس و دشمن خارجی از بین می‌رود، باز هم درگیری انسان با دشمن درونی یعنی نفس امارۀ خودش ادامه خواهد داشت و این درگیری تا لحظۀ آخر زندگی در این دنیا ادامه خواهد داشت. از امام صادق(ع) پرسیدند: «مسیر رسیدن به راحتی چیست؟ حضرت فرمود: در مخالفت با هوای نفس. پرسیدند: انسان چه موقع به راحتی خواهد رسید؟ حضرت فرمود: اولین روزی که وارد بهشت شود؛ وَ قِیلَ لَهُ أَیْنَ طَرِیقُ الرَّاحَةِ فَقَالَ ع فِی خِلَافِ الْهَوَى قِیلَ فَمَتَى یَجِدُ عَبْدٌ الرَّاحَةَ فَقَالَ ع عِنْدَ أَوَّلِ‏ یَوْمٍ‏ یَصِیرُ فِی الْجَنَّةِ»(تحف العقول/ص370)   

در مطالعۀ تاریخ اسلام باید دشمنی‌ها با پیامبر(ص) را به عنوان یکی از کلیدی‌ترین محورهای تاریخ اسلام مطالعه کرد

  • حتی اگر زمانۀ ما این زمان نبود و می‌خواستیم تاریخ اسلام را مطالعه کنیم باز هم باید محور دشمنی‌ها با پیامبر(ص) را به عنوان یکی از کلیدی‌ترین محورهای تاریخ اسلام، مطالعه می‌کردیم و البته شرایط زمانۀ امروز ما به صورت مضاعف دارد ما را به مطالعۀ موضوع دشمنی‌ها دعوت می‌کند.
  • چرا در آغاز بحث تاریخی خود (در جلسات قبل)، به سراغ خوبی‌های عرب جاهلی رفتیم؟ برای اینکه می‌خواستیم این دشمن را خوب بشناسیم و برای شناخت دشمن، باید علاوه بر بدی‌های او، خوبی‌های او را هم درنظر بگیریم. برخی از فیلم‌سازان و رمان‌نویس‌ها وقتی می‌خواهند یک کاراکتر منفی را به تصویر بکشند، او را تماماً بد و سیاه نشان نمی‌دهند بلکه یک‌سری خوبی‌ها و فضیلت‌هایی هم در آن کاراکتر قرار می‌دهند و این یک واقعیت است که آدم‌های بد و جنایتکار تاریخ هم خوبی‌هایی در شخصیتشان داشته‌اند. مثلاً خودِ ابلیس، شش هزار سال عبادت خدا را در پرونده دارد و این کم نیست! از طرفی معنای دقیق بد بودن او را نشان می‌دهد.
  • کسانی که در جامعۀ زمان بعثت پیامبر اکرم(ص) زندگی می‌کردند، آدم‌هایی نبودند که تماماً منفی و سیاه باشند. باید این جامعه را شناخت و فهمید که در این جامعه دشمنی کردن با پیامبر گرامی اسلام(ص) چگونه شکل گرفته است؟ اگر وجود چیزی به نام دشمن برای حیات و رشد انسان خیلی مهم است، این دشمن را باید دقیق مطالعه کرد. ما تاریخ پیامبر گرامی اسلام(ص) را در درگیری با کسانی می‌بینیم که از همان اول با پیامبر(ص) دشمن نبودند و حتی تا قبل از بعثت پیامبر(ص) به ایشان احترام می‌گذاشتند و لقب «امین» به ایشان داده بودند.

اولین علت دشمنی با پیامبر(ص) حسادت، و اولین عملیات دشمنی، استهزاء بوده است

  • در جلسۀ قبل به علت یا منشأ اصلی دشمنی با پیامبر(ص) پرداختیم و گفتیم که این دشمنی چیزی از جنس حسادت بوده است. بحث وابستگی به فرهنگ پیشینیان و اُنس و عادت به بتها و اینکه برایشان سخت بود که اُنس خود را تغییر دهند چندان مطرح نبوده و هرچند این مسائل را به عنوان بهانه مطرح می‌کردند ولی در ورای همۀ اینها همان موضوع حسادت به پیامبر(ص) مطرح بوده که بعداً در قالب این بهانه‌تراشی‌ها تجلی پیدا کرده است. حتی بحث لذت‌جویی یا کامجویی از گناه هم هرچند بعضاً به عنوان بهانه مطرح می‌شده است، ولی غالبا علت اصلی همان حسادت بوده است. این دشمنی بر مبنای حسادت شکل گرفته است، و البته در کنار این حسادت یک مقدار جهالت، برخی مظاهر حب‌الدنیا و ... هم بوده است ولی اینها نکات فرعی است و اصل ماجرا این است که این حسادت به پیامبر(ص) موجب عداوت با ایشان شده است.   
  • حالا می‌خواهیم ببینیم اولین ویژگی دشمنان پیامبر(ص) در رفتارشان یا اولین مرحلۀ عملیات دشمنی با پیامبر(ص) چه بوده است؟ اولین عملیات دشمنی، «مسخره کردن» یا «استهزاء» بوده است. یعنی اولین علت دشمنی، حسادت و اولین عملیات دشمنی، استهزاء بوده است. لذا خداوند بعد از اینکه به پیامبر(ص) دستور می‌دهد که دعوت خود را علنی کند، بلافاصله می‌فرماید: «ما شرّ استهزاءگران را از تو کوتاه مى‏کنیم؛ إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتهَْزِءِین»(حجر/95)
  • خداوند می‌فرماید: «افسوس و دریغ بر این بندگان! هیچ رسولى نزدشان نیامد مگر آنکه او را استهزاء و مسخره می‌کردند؛ یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»(یس/30) داستان مسخره کردنِ انبیاء و انواع و اقسام آن را خداوند در قرآن کریم بیان فرموده است (به عنوان مثال به سورۀ مؤمنون مراجعه کنید) بهانه‌های استهزاء‌ هم متفاوت بوده است. مثلاً وقتی حضرت نوح(ع) مأمور می‌شوند در یک سرزمین خشک که با دریاها فاصله داشت، کشتی بسازند، همین بهانۀ خوبی برای استهزاء کنندگان بود که «چرا در این سرزمین خشک، کشتی می‌سازید؟!» (وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ؛ هود/38)

مسخره کردن مؤمنین اولین مرحلۀ دشمنی با آنهاست/ استهزاء اولین تیر دشمن است و اگر قدرت مقابله با آن را نداشته باشیم، همان ابتدای نبرد زمین می‌خوریم/ اصلی‌ترین علت دشمنی با مؤمنین حسادت است و این حسادت تا روز آخر ادامه دارد

  • خداوند در ابتدای قرآن نیز در بحث مربوط به درون جامعۀ دینی و دربارۀ منافقین می‌فرماید که آنها مؤمنین را استهزاء می‌کنند. (وَ إِذَا لَقُواْ الَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْاْ إِلىَ‏ شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نحَْنُ مُسْتهَْزِءُونَ * اللَّهُ یَسْتهَْزِئُ بهِِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فىِ طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُون»(بقره/14 و15) بحث استهزاء آن‌قدر فراگیر و مهم است که حتی در زمان خودمان می‌بینیم که جوانان ما بعضا از ترس استهزاء دیگران، حجاب خود را ضعیف می‌کنند و یا از رفتن به نمازخانه و نماز خواندن صرفنظر می‌کنند. در ماهواره‌ها نیز می‌بینیم که محور برنامه‌هایشان استهزاء مقدسات و استهزاء خط ناب اسلامی است. این استهزاء جریان اسلام ناب را رها نمی‌کند. البته استهزاءِ مؤمنین توسط دشمنان، فقط آغاز ماجراست و در مراحل بعدی ممکن است به بریدن سر مؤمنین هم منجر شود، کما اینکه امروز در منطقه شاهد این مسأله هستیم.
  • مسألۀ استهزاء آن‌قدر جدّی است که وقتی رسول خدا(ص) در مرحلۀ اول دعوت خود، خویشاوندانِ نزدیک خود را دعوت کردند (وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین؛ شعراء/214)، در آن زمانی که قبیله‌گرایی رواج داشت و به طور طبیعی انتظار می‌رفت که خویشاوندان نزدیک پیامبر(ص) برخورد خوبی با ایشان داشته باشند، باوجود اینکه پیامبر اکرم(ص) با کلمات خیلی صمیمانه‌ای با آنها سخن گفتند، اما بعد از اینکه حضرت دعوت خود را بیان کردند، آنها با تمسخر و استهزاء با پیامبر(ص) برخورد کردند، خصوصاً بعد از اینکه علی(ع) را (که در سنین نوجوانی بودند) در همان جلسه به عنوان وصی خود انتخاب کردند، آنها بیشتر تمسخر کردند.(تفسیر المیزان و نمونه، ذیل آیه 214 سورۀ شعراء)
  • استهزاء اولین تیر دشمن است و اگر با این پدیده آشنا نباشیم و قدرت مقابله با آن را نداشته باشیم، همان ابتدای نبرد، به زمین می‌خوریم و اصلاً به مراحل بعدی نمی‌رسیم. وقتی خواستیم دشمن را بشناسیم، یکی حسادت دشمن و دیگر، استهزاء دشمن را نباید فراموش کنیم.  این دو نکته، بسیار مهم و قابل تأمل هستند. اینکه دشمنان ثروتمند هستند و ثروتمندان می‌خواهند فقرا را غارت کنند، یک موضوع فرعی است. اینکه دشمنان لذت‌جو هستند و می‌خواهند از طریق حرام و بی‌بندوباری لذت‌طلبی کنند هم یک موضوع فرعی است. اصلی‌ترین علت دشمنی، حسادت است و این حسادت تا روز آخر ادامه دارد. مثلاً زبیر به خاطر همین حسادت به علی(ع) بود که بدبخت شد. بعد از جنگ جمل و کشته شدن زبیر، امیرالمؤمنین(ع) سابقۀ سوء زبیر را که کسی نمی‌دانست آشکار کرد و فرمود: زبیر از فلان مأموریتی که در زمان رسول خدا(ص) من و ایشان با همدیگر داشتیم نسبت به من حسادتی در دلش داشت و کارش را به اینجا کشاند. (ثم تفرس [امیرالمؤمنین(ع)] فی وجه الزبیر وقال: لقد کان لک برسول اللّه‏ صحبة و قرابة، و لکنّ الشیطان دخل منخریک فأوردک هذا المورد. ثم قال علیه‏السلام: أما واللّه‏ لولا ما کان من أمر حاطب بن أبی بلتعة، ما اجترأ الزبیر على قتالی!(الجمل للمفید/389) ویشیر بأمر ابن بلتعة إلى رسالته إلى أهل مکة بعزم النبیّ على فتحها ، بعث بها مع امرأة أخفتها فی شعرها ، وأُخبر بها النبیّ فأرسل علیا والزبیر علیها فأنکرت وصدّقها الزبیر ورجع عنها فقال علیّ: یخبرنا النبی وأنت تقول: لا کتاب معها؟! واستخرجه منها، فحسده الزبیر علیها موسوعۀ التاریخ الاسلامی/4/ 620)
  • اتفاقاً آقای زبیر، کسی بود که در کلاس استهزاء هم خوب شرکت نکرده بود و قدرت تحمل استهزاء دیگران را نداشت. در جریان جنگ جمل، زبیر توسط علی بن ابیطلب(ع) متقاعد شده بود که دست از جنگ بکشد، چون امیرالمؤمنین(ع) به زبیر یادآوری کرد که قبلاً پیامبر اکرم(ص) به او دربارۀ چنین روزی هشدار داده بودند. اما بعد از اینکه حقّ برای زبیر آشکار شد و ‌خواست جنگ را رها کند و برود، با تحریک پسرش دوباره به جنگ متمایل شد و گفت: اگر جنگ را رها کنم، زنان بصره مرا مسخره خواهند کرد و خواهند گفت که او ترسو است و از جنگ می‌ترسد! (فقال: کفِّر عن یمینک، لئلا یتحدثنّ نساء قریش، أنّک جبنت و ما کنت بجبان. قال: صدقت اذا...؛ وقعة الجمل/ص130) یعنی زبیر نتوانست تمسخر قوم خود را تحمل کند و به خاطر همین به جهنم رفت!
  • برای بعضی‌ها خیلی مهم است در مسیر دینداری مورد تمسخر و استهزاء قرار نگیرند، لذا یک جوری زیرآبی می‌روند که هم دینداری خود را کرده باشند و هم اینکه هیچ کس آنها را مسخره نکند! در حالی که وقتی رسول خدا(ص) را این‌قدر در راه خدا، مسخره کرده‌اند، آیا درست است که ما بخواهیم به هر شیوه‌ای از مسخره شدن فرار کنیم؟!
  • اما در میان همۀ تمسخرها که نسبت به اولیاء خدا روا می‌داشتند استهزاء اهل بیت اباعبدالله الحسین (ع) در مسیر کوفه و شام دردناک‌تر از همه است ...

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۴
مجید شهشهانی

هیئت هفتگی شهدای گمنام/تاریخ تحلیلی اسلام-2

مخالفت امروز بعضی‌ها با ولایت به همان دلیلی است که در صدر اسلام با نبوت مخالفت شد/علت مخالفت با نبوت و ولایت در نامه امیرالمؤمنین(ع) به معاویه

وقتی در خلوت از ابوجهل می‌پرسند: آیا شما می‌گویید که محمد پیامبرِ خدا نیست و دروغ می‌گوید؟ ابوجهل در پاسخ می‌گوید: «محمد فرزند عبدالله که دروغ نمی‌گوید! محمد راستگو است اما اگر منصب‌های پرچم و پرده‏دارى و سقایت حاج و رهبرى دار الندوه‏ و نبوت در دست «بنی‌قُصَی» باشد، دیگر برای سایر طایفه‌ها چه می‌ماند؟!» امیرالمؤمنین نیز تاریخ نزاع حق و باطل؛ از ابلیس تا قابیل و از مخالفین انبیاء الهی تا معاویه را در نامه‌ای به معاویه اینگونه تحلیل کردند: «ای معاویه، جنس مخالفت تو با من، از جنس مخالفتی است که با پیامبر(ص) شد، و از جنس مخالفت با نوح و هود و همۀ انبیاء الهی است و از جنس مخالفت و دشمنی ابلیس با آدم و دشمنی قابیل با هابیل است که از جنس حسادت بود؛ ای معاویه تو به ما حسودی می‌کنی»... همین الان هم مهمترین عامل ولایت‌گریزی و ولایت‌ستیزی چیزی از جنس حسادت است. تأمل کنید و ببینید که میان بارِ روانیِ پذیرفتن یا نپذیرفتنِ یک نظام دموکراتیک در مقایسه با پذیرفتن یک نظام ولایی چه تفاوتی وجود دارد؟ با اینکه در یک نظام ولایی بهتر از نظام دموکراتیک مردم از حق تعیین سرنوشت برخوردارند و بر حاکمیت مؤثرترند، چرا بار روانی نظام ولایی برای بعضی‌ها که ادعای مردم‌گرایی هم دارند سنگین‌تر است؟

موضوع سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، در جلسات هفتگی هیئت شهدای گمنام که شبهای جمعه در حسینیه قهرودیها واقع در خیابان فرهنگ برگزار می‌شود، تاریخ تحلیلی اسلام است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در دومین جلسه را می‌خوانید:

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (7.52 مگابایت)

 

زمینۀ اجتماعی بعثت پیامبر(ص)/ در دورۀ جاهلیت قبل از اسلام برخی خوبی‌ها زمینۀ پذیرش و پیدایش دین اسلام شد

  • مباحث تاریخ اسلام را از مقاطع مختلفی می‌توان آغاز کرد، اما شاید اولین بحثی که در مواجهۀ با تاریخ اسلام خوب است به آن دقت کنیم، زمینۀ اجتماعی بعثت پیامبر(ص) است. در جلسۀ قبل در اینباره گفتگو کردیم که گاهی اوقات دربارۀ دوران جاهلیت مبالغه می‌شود و از آن دوران یک تصویر کاملاً سیاه ارائه می‌کنند، درحالی که این‌طور نبوده است.
  • در دوران جاهلیت قبل از اسلام برخی از خوبی‌های برجسته وجود داشته است که همین خوبی‌ها زمینۀ پیدایش و پذیرش دین مبین اسلام شد. اگر انسان بخواهد یک سخن حقّی را به کسی یا به قومی بگوید و انتظار قبول و پذیرش این سخن را داشته باشد، ابتدا باید ببینید زمینۀ قبلی او در پذیرش حقایق چگونه است، و اساساً چه چیزهایی را قبول دارد و به چه چیزهایی معتقد است. این روش در قرآن هم به تعبیری آمده است. آنجا که پیامبر(ص) به اهل کتاب می‌فرماید: بیایید به آن وجه مشترکی که هر دو قبول داریم مراجعه کنیم: « قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً»(آل عمران/64). یعنی برای دعوت، به خوبی‌ها و حقائقی که اهل کتاب قبول دارند، تکیه می‌شود.
  • بنابراین وقتی پیامبر اکرم(ص) می‌خواهد یک دین با عظمتی را بیاورد، معقول نیست که این دین را در میان یک قوم جاهل مطلق و عقب‌افتاده‌تر از دیگران بیاورد که مجبور باشد از ابتدا همه چیز را از صفر شروع کند، بلکه باید این دین باعظمت را در جایی عرضه کرد که زمینۀ پذیرش آن وجود داشته باشد و بلکه نسبت به انتخابهای دیگر، بهترین زمینۀ پذیرش و رشد را داشته باشد. ولی متأسفانه بعضی‌ها تصویری از آن‌ بستر و زمینۀ اجتماعی جاهلی ارائه می‌دهند که در آن مطلقاً امتیازی وجود نداشته است.

عرب جاهلی در کنار همۀ بدی‌ها، خوبی‌هایی غیرقابل اغماضی هم داشت/ جوانمردی عرب جاهلی در برخورد با زنان در کلام امیرالمؤمنین(ع)

  • به عنوان مثال یک از ویژگی‌هایی که آن قوم قبل از اسلام داشتند این بود که اهل عبادت بودند و برای خانۀ کعبه حرمت قایل بودند.(امام صادق(ع): کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یُعَظِّمُونَ الْحَرَمَ وَ لَا یُقْسِمُونَ بِهِ وَ یَسْتَحِلُّونَ حُرْمَةَ اللَّهِ فِیهِ وَ لَا یَعْرِضُونَ لِمَنْ کَانَ فِیهِ وَ لَا یَجْرَحُونَ فِیهِ دَابَّةً؛ کافی/7/450 و امام صادق(ع): إِنَّ أَهْلَ الْجَاهِلِیَّةِ ضَیَّعُوا کُلَّ شَیْ‏ءٍ مِنْ دِینِ إِبْرَاهِیمَ ع إِلَّا الْخِتَانَ وَ التَّزْوِیجَ وَ الْحَجَّ فَإِنَّهُمْ تَمَسَّکُوا بِهَا وَ لَمْ یُضَیِّعُوهَا؛ علل الشرایع/2/414) اهل عهد و پیمان بودند و برای پیمان خودشان ارزش قایل بودند(«اعراب زمان جاهلى و به خصوص فرزندان عدنان، طبعا سخى و مهمان‌نواز بودند، کمتر به امانت خیانت مى‌کردند، پیمان‌شکنى را گناه غیر قابل بخششى مى‌دانستند» فروغ ابدیت،ص32) و احکامی را در زندگی‌ فردی و اجتماعی‌شان رعایت می‌کردند که بعد از اسلام هم، قرآن کریم برخی از آن احکام را جاری دانست. البته رفتارهای خلافی هم داشته‌اند. ولی آن قوم خوبی‌هایی داشتند که غیرقابل اغماض است و این خوبی‌ها شهر مکه را به مذهبی‌ترین شهر جهان در آن دوران تبدیل کرده بود.
  • درست است که عرب‌های دورۀ جاهلیت بدی‌هایی نیز داشته‌اند ولی دربارۀ بدی‌های آنها نباید مبالغه کرد. مثلاً برخی از گروه‌ها بوده‌اند که زنده به گور دختران در میان آنها رسم شده بود، ولی در عین حال این مقدار مردانگی و جوانمردی در میان اعراب بود که امیرالمؤمین(ع) می‌فرماید: «اگر در جاهلیت یک مرد، زنی را با سنگ یا چوبدستی می‌زد او و فرزندانش را -نسل اندر نسل -به این عمل سرزنش می‌کردند؛ وَ إِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَیَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَیُعَیَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِه‏»(نهج البلاغه/نامۀ 14) مثلاً اگر می‌خواستند او را سرزنش کنند می‌گفتند: «تو کسی هستی که پدرت بر روی زنان دست بلند می‌کرد... پس این‌طور نبوده که کلاً نسبت به زن، جنایتکار تمام عیار باشند. در مورد شهوات نیز اغلب قوانین ازدواج که از شریعت‌های الهی باقی مانده بود را محترم می‌شمردند و ازدواج با محارم را حرام می‌دانسته‌اند. (علل الشرایع/2/414 و احتجاج طبرسی/ ج‏2، ص346)

امام صادق(ع): عرب در جاهلیت همیشه به دین حنیف نزدیکتر بوده

  • از امام صادق(ع) پرسیدند که آیا مجوس‌ها به دین خدا نزدیک‌تر بودند یا عرب‌هایی که رسول خدا(ص) در میان آنها مبعوث شدند؟ حضرت فرمودند: «عرب جاهلی به دین حنیف نزدیک‌تر بوده است. بعد نمونه‌هایی از احکام دینی را بیان می‌کنند که از انبیاء گذشته بین آنها باقی مانده بود و رعایت می‌کردند، در حالی که مجوس خلاف آن را انجام می‌دادند؛ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْمَجُوسِ کَانُوا أَقْرَبَ إِلَى الصَّوَابِ فِی دَهْرِهِمْ أَمِ الْعَرَبُ؟ قَالَ الْعَرَبُ فِی الْجَاهِلِیَّةِ کَانَتْ أَقْرَبَ إِلَى الدِّینِ الْحَنِیفِیِّ مِنَ الْمَجُوسِ...»(احتجاج طبرسی/ج2/ص346) مثلاً عرب‌های جاهلی کتابهای حضرت موسی و عیسی(ع) –یعنی تورات و انجیل - را قبول داشتند و به حقانیت آنها اعتراف می‌کردند.
  • امام صادق(ع) در کلام دیگری می‌فرماید: «همیشه عرب از آن دین حنیف یک چیزی را با خود داشته است. مثلاً صلۀ رحم داشتند و به مهمان احترام می‌گذاشتند، و حجّ خانۀ خدا بجا می‌آوردند و از مال یتیم پرهیز می‌کردند و از برخی از حرام‌ها به جهت اعتقاد به مکافات در دنیایی پرهیز می‌کردند...؛ إِنَّ الْعَرَبَ لَمْ یَزَالُوا عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنَ الْحَنِیفِیَّةِ یَصِلُونَ الرَّحِمَ وَ یَقْرُونَ الضَّیْفَ وَ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ یَقُولُونَ اتَّقُوا مَالَ الْیَتِیمِ فَإِنَّ مَالَ الْیَتِیمِ عِقَالٌ وَ یَکُفُّونَ عَنْ أَشْیَاءَ مِنَ الْمَحَارِمِ مَخَافَةَ الْعُقُوبَةِ وَ کَانُوا لَا یُمْلَى لَهُمْ إِذَا انْتَهَکُوا الْمَحَارِم»(کافی/ج4/ص212)
  • آنها با کلمۀ «الله» آشنا بودند و حتی به آن قسم می‌خوردند. آن‌قدر خانۀ کعبه و حرم(محدودۀ اطراف کعبه) را محترم می‌دانستند که «پوست درختان داخل حرم را می‌کندند و در گردن شتران آویزان می‌کردند، و دیگر این شتر به هرکجا می‌رفت کسی جرأت نمی‌کرد چیزی از بار شتر را بدزدد؛ وَ کَانُوا یَأْخُذُونَ مِنْ لِحَاءِ شَجَرِ الْحَرَمِ فَیُعَلِّقُونَهُ فِی أَعْنَاقِ الْإِبِلِ فَلَا یَجْتَرِئُ أَحَدٌ أَنْ یَأْخُذَ مِنْ تِلْکَ الْإِبِلِ حَیْثُ مَا ذَهَبَتْ»(همان منبع) حتی کسی هم جرأت نمی‌کرد پوست درخت دیگری غیر از درختان بیت الله الحرام را بر گردن شترش آویزان کند، و هر کس این کار را می‌کرد، مجازات می‌شد(وَ لَا یَجْتَرِئُ أَحَدٌ أَنْ یُعَلِّقَ مِنْ غَیْرِ لِحَاءِ شَجَرِ الْحَرَمِ، أَیُّهُمْ فَعَلَ ذَلِکَ عُوقِبَ؛ همان منبع) یعنی مقدسات در بین آنها حساب و کتاب داشت و این‌طور نبود که هر شیئی بی‌دلیل، برایشان مقدس شود.
  • حتی از برخی سنت‌های غلطشان معلوم می‌شود که اصل معاد را قبول داشتند.(اگر مرد بزرگى فوت مى‌کرد، شترى را در کنار قبرش در میان گودالى حبس مى‌کردند و آب و علف به آن نمى‌دادند که بمیرد تا متوفّى روز رستاخیز بر آن سوار شود و پیاده محشور نگردد؛ فروغ ابدیت، ص55)
  • مقصود این نیست که با ذکر این خوبی‌ها از اعراب جاهلی تقدیر کنیم، بالاخره «هر که بامش بیش برفش بیشتر» یعنی اگر کسانی زمینه‌های خوبی داشته باشند طبیعتاً مسئولیت‌ آنها هم بالاتر می‌رود و در صورت کفر ورزیدن، بیشتر مجازات می‌شوند.‏ ولی می‌خواهیم بگوییم پیامبر(ص) در میان قوم بدی که هیچ خوبی و فضیلتی نداشته، مبعوث نشدند، بلکه در جایی که محل ادیان الهی بوده و بسیاری از سنت‌های انبیاء الهی در میان آن قوم باقی مانده بود، مبعوث شدند.

پس منظور از جاهلیت عرب چیست؟

  • اما ممکن است این سوال پیش بیاید که با توجه به این توضیحات وقتی می‌گوییم دوران جاهلیت، منظور چیست؟ در اینجا باید به چند نکته توجه کرد. اولا ذکر خوبی‌های عرب قبل از اسلام، هرگز به معنای نفی نقاط منفی آن دوره نیست.
  • ثانیاً وقتی می‌گوییم دوران جاهلیت، در مقایسه با دوران پس از اسلام دوران جاهلیت می‌گوییم؛ نه در مقایسه با نقاط دیگر دنیا در آن زمان. زیرا همانطور که گزارش‌های تاریخی و گزارش‌های ائمۀ معصومین گواهی می‌دهد چه بسا عرب قبل از اسلام، از جهت اوصاف انسانی و الهی از تمام اقوام و مناطق دیگر جهان در وضعیت بهتری قرار داشته‌اند.
  • ثالثاً تراز و انتظار و استاندارد مورد نظر اسلام برای وضعیت یک جامعه، یک استاندارد سطح بالا است و لذا وقتی وضع عرب قبل از اسلام با این وضع مقایسه شود، دوران جاهلیت نام می‌گیرد. به عنوان چند نمونه از سطح استاندارد اسلام و اینکه چه چیزی را جاهلیت می‌داند، کافی است توجه کنیم به روایت معروف نبوی که جاهلیت را در چه جمله‌ای به کار می‌برد: «هر که بمیرد و امام خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلى مرده است؛ مَنْ مَاتَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة»(کافی/1/377) و یا آنجا که فرمودند: «هر کس در دلش به اندازه دانه خردلى عصبیّت باشد، خداوند در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت برانگیزد؛ منَ کانَ فى قَلبِهِ حَبَّةٌ مِن خَردَلٍ مِن عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اللّه ُ یَومَ القِیامَةِ مَعَ أعرابِ الجاهِلِیَّةِ»(کافی/2/308) و یا فرمایش امیرالمؤمنین(ع): «کوچکترین شما باید به بزرگتران اقتدا کنند، و بزرگترهاى شما باید به کوچکترها مهربان باشند. همچون ستمکاران دوره جاهلیت نباشید که نه دنبال فهم دین بودند، و نه براى شناخت خداوند تعقّل مى‏کردند؛ لِیَتَأَسَّ صَغِیرُکُمْ بِکَبِیرِکُمْ وَ لْیَرْأَفْ کَبِیرُکُمْ بِصَغِیرِکُمْ وَ لَا تَکُونُوا کَجُفَاةِ الْجَاهِلِیَّةِ لَا فِی الدِّینِ یَتَفَقَّهُونَ وَ لَا عَنِ اللَّهِ یَعْقِلُون‏»

زادگاه اسلام در میان یک قوم حرّ و آزاد بود

  • نکتۀ قابل توجه دیگر دربارۀ یکی از خوبی‌های عرب‌های جاهلی وجود دارد که حتی مستشرقین و مورخین غربی هم آن را گفته‌اند و آن اینکه: قبل از اسلام، وقتی رومیان می‌خواستند به عربستان حمله کنند، نمایندگان عرب‌ها رفتند و به رومیان گفتند: شما به طمع چه چیزی می‌خواهید به ما حمله کنید؟ سرزمین ما یک سرزمین بی آب و علف است و محصولات کشاورزی چندانی ندارد. و اگر می‌خواهید ما را به بردگی بکشید، ما عرب‌ها تا به حال زیر سلطۀ هیچ حاکمی نرفته‌ایم و باز هم نخواهیم رفت و بردگان ما هم برای شما بردگی نخواهند کرد چون ما تا به حال آزاد بوده‌ایم و آزاده زندگی کرده‌ایم.
  • حتی کسانی که دربارۀ بدی‌های عرب‌های جاهلی اغراق کرده‌اند، لااقل به این خوبیِ آنها اعتراف کرده‌اند که آنها آدم‌های «حرّ و آزاده‌» ای بوده‌اند و برده نمی‌شدند و به لحاظ روحی آدم‌های مستقلی بوده‌اند. «زندگی شهرنشینی را تحقیر می کرد، زیرا نتیجۀ اطاعت از مقررات و مقتضیات تجارت بود. صحرا را دوست داشت، که در آنجا از آزادی کامل بهره رو بود.» ویل دورانت، عصر ایمان، کتاب دوم(تمدن اسلامی)، فصل هشتم(محمد(ص) و نیز «آزادى را بى‌نهایت دوست داشتند، لذا از هر چیزى که آزادیشان را محدود مى‌کرد، متنفر بودند.» فروغ ابدیت، ص48 به نقل از منابع تاریخی)
  • جالب است که امروز غربی‌ها برای مسلمانان از آزادی سخن می‌گویند! درحالی که اصلاً زادگاه اسلام در میان یک قوم حرّ و آزاد بوده است. آیا بین بندگی خدا و این حرّیت که هر دو در آن منطقه بیشتر یافت می‌شده رابطه‌ای وجود دارد؟ بله، یقیناً بین این دو رابطه‌ای وجود دارد.

چرا دین اسلام در میان یک قوم آزاد شکل گرفت؟

  • چرا دین اسلام باید در میان یک قوم آزاد شکل بگیرد؟ شاید یکی از فوایدش این باشد که اصلاً لازمۀ پذیرفتن یک دین، آزاد بودن از بندگی سلاطین و فراعنه است. چون سلاطین و فراعنه اجازه نخواهند داد که انسان‌ها به راحتی این دین را بپذیرند.
  • فایدۀ دیگر این موضوع که زادگاه اسلام در میان یک قوم آزاد بوده، این است که اگر رسول خدا(ص) در ایران یا روم مبعوث می‌شد یا مثل حضرت موسی(ع) در امپراطوری فراعنۀ مصر مبعوث می‌شد، از همان ابتدای بعثت درگیر یک مسألۀ کلان سیاسی و قدرت می‌شد که در آن میان، فرصت بروز و ظهور پیدا نمی‌کرد. چون نمی‌شد در آن مناسباتی که یک سلطان جائر در حدّ امپراطور وجود داشت، مسئولیت آخرین پیغمبر را انجام داد؛ یعنی عملیات پیغمبری با خیلی از آن مناسبات تحت الشعاع قرار می‌گرفت. جالب اینجاست که حضرت موسی(ع) نیز وقتی مبعوث شدند، قوم خود را برداشتند و از منطقۀ زیر سلطۀ فرعون فرار کردند.

مشکلات اصلی پیامبر(ص) از جنس مشکلاتی بود که بین هابیل و قابیل وجود داشت/درگیری‌های پیامبر، اصلی‌ترین مسائل حیات بشر

  • البته پیامبر(ص) در میان آن قوم آزاد هم مشکلاتی داشتند ولی مشکلات پیامبر(ص) از چه جنسی بودند؟ جنس مشکلات اصلی پیامبر(ص) از جنس مشکلاتی بود که بین هابیل و قابیل وجود داشت. خدا اراده کرده بود که آخرین پیامبر(ص) با مشکلی مواجه شود که شبیه مشکلات قابیل در نپذیرفتن فضیلت و برتری هابیل بود. اگر مشکلات پیامبر(ص) صورت دیگری پیدا می‌کرد، شاید برخی از حقایق، به خوبی توضیح داده نمی‌شد.
  • این خیلی مهم است که بدانیم نسخۀ جاودانه و جهانی دینی به نام «اسلام» در چه زمان و مکانی، و در میان چه مردمی و در چه موقعیتی نوشته و ارائه شده است. علی‌القاعده زمینۀ پیدایش اسلام و بستری که بعثت پیامبر(ص) در آن رخ داده است، باید در جایی باشد و با مسائلی درگیر باشد که این مسائل اصلی‌ترین مسائل حیات بشر هستند. این نسخه باید جایی نوشته شده باشد و با واقعیت‌هایی از جانب دوست و دشمن مواجه شود که مورد نیاز اصلی حیات بشر تا روز قیامت باشد. لذا تاریخ اسلام از این جهت خیلی قابل تأمل است.

بسیاری از کسانی که با پیامبر(ص) مخالفت کردند، با دین و ایمان بیگانه نبودند / علت اصلی مخالفت با پیامبر(ص)، مقام‌پرستی و پول‌پرستی نبود

  • اگر مکه یک شهر مذهبی بود، پس چرا با پیامبر(ص) مشکل پیدا کردند؟ در واقع کسانی که با پیامبر(ص) مخالفت کردند کسانی نبودند که اساساً بی‌دین و ایمان باشند و منکر خدا و معاد بوده باشند و خیلی از خوبی‌ها را نشناسند و قبول نداشته باشند.(چه شیوخ مکه و اعراب که به فرمودۀ قرآن خدا را خالق جهان می‌دانستند و به برخی از سنتهای دینی عمل می‌کرد، و چه یهودیان مدینه که بنا به فرمایش قرآن منتظر آخرین پیامبر بودند) آیا این نشان نمی‌دهد که مشکل اصلی دین رفتار برخی از مذهبی‌ها یا مؤمنین هستند؟ این نشان می‌دهد که خُبث باطنی برخی از کسانی که مؤمن و متدین هستند چه مشکلاتی می‌تواند ایجاد کند. این‌طور نیست که وقتی کسی به ظاهر مؤمن یا مسلمان شد، او دیگر اصلاح شده است، نه! این تازه آغاز ماجراست.
  • نکتۀ دیگری که خیلی مهم است علت اختلافاتی است که مخالفین پیامبر(ص) با ایشان داشتند. یعنی جنسِ مخالفت آنها با پیامبر(ص) خیلی اهمیت دارد. این جنس مخالفت قابل تأمل است و دقیق‌ترین نقطۀ قابل تأمل، در تاریخ حیات بشر است. جنس مخالفت آنها با پیامبر(ص) جنس مخالفت یک آدم مقام‌پرست یا پول‌پرست نسبت به کسی که دارد مقام و پول را از او می‌گیرد نبود. چون آنها حتی حاضر بودند پیامبر(ص) را به ریاست خود قبول کنند و دستورات او را اجرا کنند و یا حاضر بودند به او ثروتی بدهند تا از همۀ آنها ثروتمندتر شود. یا حاضر بودند زیباترین دختران خود را به پیامبر(ص) بدهند. حتی مخالفت آنها به خاطر تنفر از عبادت هم نبود، چون آنها قبل از بعثت پیامبر(ص) هم عبادت می‌کردند و فقط شکل برخی از عبادت‌های آنها تغییر می‌کرد. اتفاقاً برخی از عبادت‌های آنها، بعد از اسلام کمی آسان‌تر هم شد.

ابوجهل راستگویی پیامبر(ص) را قبول داشت اما نمی‌توانست برتری معنوی او را بپذیرد

  • پس چرا با پیامبر(ص) مخالفت می‌کردند؟ یکی از مؤثرترین شخصیت‌های مخالف پیامبر اکرم(ص) سخنی گفته است که بسیار جالب است. ابوجهل که یکی از شخصیت‌های برجستۀ قریش و شاید اولین شخصیت برجستۀ قریش در مخالفت با پیامبر گرامی اسلام(ص) بوده است، علت مخالفت خود را این‌طور بیان می‌کند: «ما و فرزندان قصی در بزرگی به تنازع برخاستیم، اطعام کردند، اطعام کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم، گفتند: از ما پیامبری است، این را دیگر نفهمیدیم، به خدا سوگند هرگز تصدیقش نخواهیم کرد».(تنازعنا نحن و بنو عبد مناف الشرف أطعموا فأطعمنا، و حملوا فحملنا، و أعطوا فاعطینا، حتى إذا تجاثینا على الرکب و کنا کفرسی رهان قالوا: منا نبی یأتیه الوحی من السماء، فمتى ندرک هذه؟ و الله لا نسمع به أبدا و لا نصدقه؛ تاریخ بیهقی/2/206 و سیرۀ ابن هشام/1/316) و یا وقتی در خلوت از ابوجهل می‌پرسند: آیا شما می‌گویید که محمد پیامبرِ خدا نیست و دروغ می‌گوید؟ ابوجهل در پاسخ می‌گوید: «محمد فرزند عبدالله که دروغ نمی‌گوید! محمد راستگو است اما اگر منصب‌های پرچم و پرده‏دارى و سقایت حاج و رهبرى دار الندوه‏ و نبوت در دست «بنی‌قُصَی» باشد، دیگر برای سایر طایفه‌ها چه می‌ماند؟!». (أن الأخنس بن شریق خلا بأبی جهل، فقال له: یا أبا الحکم، أخبرنى عن محمد صلى اللّه علیه و آله، أصادق هو أم کاذب! فإنه لیس هاهنا من قریش أحد غیرى و غیرک یسمع کلامنا، فقال له أبو جهل: ویحک! و اللّه إنّ محمدا لصادق، و ما کذب‏ محمد قط؛ و لکن إذا ذهب بنو قصىّ باللواء و الحجابة و السّقایة و النّدوة و النبوّة، ما ذا یکون لسائر قریش!؛ أمالی المرتضى، ج‏2، ص: 265 و الشفا القاضی عیاض ،ج‏1،ص270 : أخرجه ابن اسحاق و البیهقی عن الزهری، و کذا ابن جریر عن السدی، و الطبرانی فی الأوسط)
  • ابوجهل از یک تیره‌ای از عرب بوده که با «بنی قصی» که تیرۀ پیامبر(ص) بوده است از قدیم یک رقابتی داشته‌اند و خودش صادقانه به این مسأله تصریح می‌کند و می‌گوید: ما و بنی قُصی در طول تاریخ با هم رقابت داشته‌ایم و در این رقابت اینها همیشه از ما جلو بوده‌اند، مثلاً همیشه کلیددار خانۀ کعبه بوده‌اند، مسئولیت آب دادن به حجاج، مسئولیت پرده‌داری خانۀ کعبه، مسئولین شورای مشورتی، .. همیشه بنی قُصی به عهده داشتند، دیگر تحمل نداریم که نبوت هم به دست این قبیله باشد! چون همۀ امتیازها دست بنی قُصی خواهد بود!

خداوند مبعث پیامبر(ص) را در جایی قرار داد که علت اصلی مخالفت با نبوت او، چیزی از جنس حسادت باشد/ساختن مجسمۀ یزید با سر بریده به دست!

  • اینجاست که می‌فهمیم مخالفت با پیامبر(ص) از نوع مخالفت و دشمنی قابیل با هابیل بوده است. یعنی خداوند مبعث پیامبر(ص) را در جایی قرار داده است که علت اصلی مخالفت با نبوت ختمی مرتبت، چیزی از جنس حسادت باشد. همان علتی که بین ابلیس و آدم بود، و همان علتی که بین قابیل و هابیل بود. این حسادت چه رازی در حیات بشر دارد؟ همان حسادتی که موجب می‌شود امروز بعضی‌ها آتش بگیرند از اینکه عده‌ای اهل‌بیت پیامبر(ص) را دوست دارند. همان حسادتی که الان می‌گوید ما باید در شام، تندیس یزید را درحالی که سرِ بریدۀ امام حسین(ع) در دست اوست بسازیم.(خبرگزاری فارس به نقل از گزارشگر «عرب تایمز»/خبر:1392031500043) همین کسانی که قاتلین اباعبدالله(ع) را تقدیس می‌کنند، می‌جنگند و در این راه کشته می‌شوند و اگر لازم شود حاضر هستند حتی به پیامبر اکرم(ص) هم اهانت کنند.(همان منبع) و همین است که اصلی‌ترین نبرد تاریخ بین و حق و باطل را شکل خواهد داد.

جنس نزاع بنی‌امیه و بنی‌هاشم هم از جنس نزاع ابوجهل با پیامبر(ص) بود/ علت مخالفت با نبوت و ولایت در نامه امیرالمؤمنین(ع) به معاویه

  • بعد از اینکه اسلام پیروز شد و مشکل امثال ابوجهل برطرف شد، یک مشکل مشابهی پیش آمد و دعوای بین بنی‌امیه و بنی‌هاشم مطرح شد. دوباره امیرالمؤمنین(ع) با بنی‌امیه‌ای مواجه می‌شود که می‌گویند: چرا بنی‌امیه باید همیشه کمتر از بنی‌هاشم باشند؟! یزیدِ ملعون هم در کنار سر مطهر امام حسین(ع) می‌گوید: بنی‌هاشم با پادشاهی بازی کردند و الا نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است، یعنی اساس رسالت پیامبر اکرم(ص) را منکر می‌شود! (أَنَّهُ لَمَّا دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع وَ حَرَمُهُ عَلَى یَزِیدَ وَ جِی‏ءَ بِرَأْسِ الْحُسَیْنِ ع وَ وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ فِی طَسْتٍ فَجَعَلَ یَضْرِبُ ثَنَایَاهُ بِمِخْصَرَةٍ کَانَتْ فِی یَدِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: « لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلَا / خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ‏ نَزَلَ؛ احتجاج طبرسی/ج2/ص307)
  • امیرالمؤمنین(ع) تاریخ نزاع حق و باطل؛ از ابلیس تا قابیل و از مخالفین انبیاء الهی تا معاویه را در نامه‌ای که به معاویه نوشتند، اینطور تحلیل فرمودند: ای معاویه، جنس مخالفت تو با من، از جنس مخالفتی است که با پیامبر(ص) شد، و از جنس مخالفت با نوح و هود و همۀ انبیاء الهی است و از جنس مخالفت و دشمنی ابلیس با آدم و دشمنی قابیل با هابیل است که از جنس حسادت بود؛ ای معاویه تو به ما حسودی می‌کنی. (نَحْنُ آلُ إِبْرَاهِیمَ الْمَحْسُودُونَ وَ أَنْتَ الْحَاسِدُ لَنَا؛ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ بِیَدِهِ‏ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ‏ وَ أَسْجَدَ لَهُ الْمَلَائِکَةَ وَ عَلَّمَهُ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْعَالَمِینَ فَحَسَدَهُ الشَّیْطَان‏ ... و نُوحاً حَسَدَه قومُه إذْ قالُوا: «مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ» ذَلِک حَسَداً منْهم لِنُوح أنْ یُقِرّوا لَه بالفَضْلِ و هُو بَشَرٌ، و مِن بعْدِه حَسَدُوا هُوداً ... وَ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ ابْنُ آدَمَ قَابِیلُ قَتَلَ هَابِیلَ حَسَداً فَکَانَ مِنَ الْخَاسِرِین‏»(الغارات/ج1/ص117)
  • بعد از اینکه نزاع بنی‌هاشم و بنی‌امیه تمام شد، نزاع «بنی‌عباس» و «بنی ابوطالب» پیش آمد. جالب اینجاست که بنی‌عباس خودشان جزء بنی‌هاشم بودند. یعنی بحث نزاع قومی کنار رفت، و این مخالفت و نزاع در خویشاوندانی که به اهل‌بیت(ع) نزدیک‌تر بودند پیش آمد و این نشان می‌دهد که این نوع از مخالفت و نزاع، همیشه وجود دارد.

مهمترین عامل ولایت‌گریزی چیزی از جنس حسادت است/مخالفت امروز بعضی‌ها با ولایت به همان دلیلی است که در صدر اسلام با نبوت مخالفت شد/ تفاوت بار روانی پذیرش نظام دموکراتیک و نظام ولایی چیست؟

  • همین الان هم مهمترین عامل ولایت‌گریزی و ولایت‌ستیزی چیزی از جنس حسادت است. تأمل کنید و ببینید که میان بارِ روانیِ پذیرفتن یا نپذیرفتنِ یک نظام دموکراتیک در مقایسه با پذیرفتن یک نظام ولایی چه تفاوتی وجود دارد؟ البته بسیاری از اندیشمندان معتقد هستند و ثابت شده است که نظام دموکراتیک به معنای واقعی کلمه- یعنی اینکه مردم بر سرنوشت خودشان حاکم شوند- در عمل امکان ندارد، بهترین دموکراسی‌ها در عالم به قول خودشان دموکراسی خبیث آمریکا و کشورهای مدعی اروپایی است که جنایت‌های آنها در تاریخ، روی فرعون‌ها و نمرودها و حجّاج‌ها و هیتلرها را سفید کرده است! این نتیجۀ عملی دموکراسی است. ولی به فرض محال اگر هم دموکراسی قابل تحقق باشد، چرا بار روانی پذیرش دموکراسی راحت‌تر از بار روانی پذیرش ولایت است؟ به عبارت دیگر، با اینکه در یک نظام ولایی بهتر از نظام دموکراتیک مردم از حق تعیین سرنوشت برخوردارند و بر حاکمیت مؤثرترند، چرا بار روانی نظام ولایی برای بعضی‌ها که ادعای مردم‌گرایی هم دارند سنگین‌تر است؟ این به دلیل ناپاکی دلهایشان است. اینگونه افراد با اینکه تجربه شکست خورده دموکراسی را می‌بینند که تماماً در خدمت قدرت‌طلبان فاسد قرار می‌گیرد، باز از یک نظام ولایی که بهترین مدافع حق مردم است فراری هستند. یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوت‏(نساء/60) اینها ناشی از چیست؟ چون در پذیرش ولایت، انسان باید ترجیح یک شخص را به خودش قبول کند(آن هم از نظر معنوی) و کسی که طبع ناسالمی نداشته باشد در اینجا با مشکل حسادت مواجه می‌شود.
  • این‌طور نیست که این جنس مخالفت، فقط مربوط به دورۀ انبیاء الهی بوده باشد و در زمان ما خبری از این واقعیت در حیات بشر نباشد، چون بالاخره حسادت امروز هم در میان بشر وجود دارد. فکر کنید ببینید این حسادت نسبت به اولیاء خدا امروز چگونه تجلی پیدا می‌کند؟
  • چرا آخرین جنگِ تاریخ، قبل از ظهور دوباره سر همین موضوع شکل می‌گیرد؟ چرا باز هم باید یک کسی به نام «سفیانی» خروج کند و به مخالفت با امام زمان(ع) برخیزد.؟ ظهورِ دین، برای پاکی انسان‌ها از بدی‌هاست ولی آیا همۀ بدی‌ها با هم یکسان هستند؟ وقتی در تاریخ حیات بشر نگاه می‌کنیم، می‌بینیم بدی‌های دیگر به اندازۀ «حسادت نسبت به ولایت» وزن ندارند. آیا این موضوع بی‌دلیل نخِ داستان‌های انبیاء الهی در طول تاریخ می‌شود؟! (همانطور که امیرالمؤمنین(ع) این سیر را در نامۀ خود به معاویه ذکر می‌کنند) پس چرا باید از این بدیِ مهم غفلت کنیم؟!
  • فعلاً نمی‌خواهیم به علل دشمنی با پیامبر(ص) بپردازیم، فقط به این نکته اشاره می‌کنیم که خداوند زمینه‌ای را ایجاد کرد تا رسول خدا(ص) در جایی مبعوث شود که خالصِ این علت دشمنی به خوبی دیده شود، و هر کسی که می‌خواهد تاریخ اسلام را ببیند باید این علت دشمنی را به صورت محور اصلی ببیند.

بعضی‌ها غربزده و شرق‌زده به تاریخ اسلام نگاه می‌کنند و تحلیل‌های اشتباه دارند

  • در جریان مبارزات انقلاب اسلامی در کشور خودمان، بعضی‌ها از دیدگاه کمونیست‌ها یا مارکسیست‌ها تاریخ اسلام را تحلیل می‌کردند و می‌گفتند: «پیامبر(ص) از طبقۀ محروم جامعه بود! فئودال‌ها و سرمایه‌دارها در مقابلش ایستادند و بعد پیامبر(ص) آمد و برده‌ها را حرکت داد و ارباب‌ها را نابود کرد و ...» در حالی که این تحلیل درستی نبود، اصلاً خودِ پیامبر(ص) از طبقۀ محروم جامعه نبود، همسر پیامبر(ص) از ثروتمندترین افراد مکه بود، و پیامبر(ص) از اقشار بالای جامعه بودند.
  • باید تاریخ را درست نگاه کنیم و تحلیل درستی از آن داشته باشیم. بعضی‌ها غربزده و شرق‌زده به تاریخ اسلام نگاه می‌کنند و به تحلیل‌های اشتباهی می‌رسند. امروز هم کم نیستند کسانی که مایلند تاریخ اسلام را لیبرالیستی تفسیر و تحلیل کنند.

در کربلا هم قابیلیان بودند که هابیلیان را کشتند

  • در کربلا هم امام حسین(ع) دعوا را به اصل ماجرا کشاند و یزید و اهل کوفه و بحث‌های سیاسی فرعی را کنار گذاشت و در وسط میدان، سخنِ آخر را چنین بیان فرمود: «آیا من پسر پیغمبرِ شما(ص) هستم یا نه؟ آیا من پسر فاطمۀ زهرا(ع) دختر پیامبر شما(ص) هستم یا نه؟ آیا من پسر علی بن ابیطالب(ع) هستم یا نه؟» وقتی حضرت این را فرمود، آن نامردان جواب دادند، اصلاً ما به خاطر بغض و کینۀ نسبت به علی(ع) می‌خواهیم تو را بکشیم!(..إلى أن اتنهى کلامه لهم بقوله: فبم تستحلّون دمی؟ أجابوه بقولهم: بغضا لأبیک؛ منهاج البراعة/18/185‏)
  • اباعبدالله(ع) در روز عاشورا این واقعیت را به همه نشان داد، تا بدانیم تیرهایی که به سینۀ اباعبدالله(ع) برخورد کرد از کمانی که کینۀ امیرالمؤمنین(ع) را داشت برخواسته است. یعنی در کربلا قابیلیان بودند که هابیلیان را کشتند ...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۱۳
مجید شهشهانی

پناهیان شب گذشته در دومین جلسه "تاریخ تحلیلی اسلام":

ابوجهل راستگویی پیامبرراقبول داشت اما نمی توانست برتری معنوی او را بپذیرد/ جنس مخالفت او با پیامبر همان جنس دشمنی ابلیس با آدم و قابیل با هابیل بود/ تحلیل امیرالمومنین

حجت الاسلام پناهیان شب گذشته در دومین جلسه سخنرانی هفتگی با موضوع "تاریخ تحلیلی اسلام" در هیات شهدای گمنام عنوان کرد:

  • ابوجهل راستگویی پیامبر را قبول داشت اما نمی توانست برتری معنوی او را بپذیرد/ جنس مخالفت او با پیامبر همان جنس دشمنی ابلیس با آدم و قابیل با هابیل بود/ تحلیل کامل این مطلب درنامه امیرالمومنین به معاویه آمده
  • مخالفت امروز بعضیها با ولایت به همان دلیلی است که درصدراسلام با نبوت مخالفت شد

مشروح این خبر را از اینجا بخوانید.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۰۸
بیان معنوی

هیئت هفتگی شهدای گمنام/تاریخ تحلیلی اسلام-1

امروز بیش از هرزمانی به تاریخ اسلام نیاز داریم/ تاریخ اسلام قواعد مهم‌ترین رخداد‌های جامعۀ اسلامی را مشخص کرده/ نحوۀ برخورد با متمردین سال 88 را با برخورد پیامبر و امیرالمؤمنین با «مؤمنینِ متمرد» باید مقایسه کرد، نه با «عفو» مشرکین مکه توسط پیامبر/ مبالغه دربارۀ وضعیت خراب دوران جاهلیت آثار سوئی دارد / غرب و شرق کنونی، بدون برخورداری از اکثرخوبیهای عرب جاهلی، اغلب بدیهای آن را دارد+صوت

در مجلس شورای اسلامی، برادر بزرگواری به برخورد پیامبر(ص) در عفو مشرکین مکه و بخشیدن قاتلین حمزۀ سیدالشهداء اشاره کردند و گفتند که باید در برخورد با فتنه‌گران 88 به این رفتار پیامبر(ص) تأسی کنیم. آیا در فضای کنونی باید از برخورد پیامبر(ص) با مشرکین مکه سخن گفت، یا باید از نحوۀ برخورد امیرالمؤمنین(ع) با برخی از متمردین زمان خودش سخن گفت؟! ... مثالی که آن نمایندۀ محترم مجلس مطرح کرد، عفو پیامبر(ص) نسبت به کسانی بود که بیرون جامعۀ اسلامی بودند، ولی وضعیت فعلی ما مربوط به آن گروه از متمردین است که در درون جامعۀ اسلامی قرار دارند. در اینجا باید از مواردی در تاریخ اسلام مثال زد که گروهی از مؤمنین در داخل جامعۀ اسلامی، متمردانه عمل کردند و بعد برخورد پیامبر(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) با آنها را مطرح نمود و مقایسه کرد.

موضوع سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، در جلسات هفتگی هیئت شهدای گمنام که شبهای جمعه در حسینیه قهرودیها واقع در خیابان فرهنگ برگزار می‌شود، تاریخ تحلیلی اسلام است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در اولین جلسه را می‌خوانید:

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (10.5 مگابایت)

 

امروز بیش از هرزمانی به تاریخ اسلام نیاز داریم / نباید به نکات مشهور تاریخ اسلام اکتفا کنیم

  • ما الان در زمانه‌ای به سر می‌بریم که بیش از هر زمان دیگر به تاریخ اسلام نیاز داریم. چون ما هم اکنون در وضعیتی هستیم به درک عمیق دین نیازمندتر از گذشته‌ایم. امروزه بسیاری از اختلاف‌نظرها، دیگر بر سر حقانیت دین نیست بلکه برداشت‌های سطحی از دین توسط برخی از افراد موجب ایجاد مشکلات شده است.
  • امروز نیاز ما به تاریخ اسلام فراتر از این است که صرفاً به نکات مشهور تاریخ اسلام اکتفا کنیم. بلکه نکات و جزئیات قطعی و مسلّم زیادی در تاریخ اسلام هست که مشهور نیستند و معمولاً به آنها پرداخته نمی‌شود، ولی در درک بهتر ما از تاریخ اسلام خیلی کمک می‌کنند.
  • ما برای درک عمیق و صحیح دین نیازمند این هستیم که تاریخ اسلام را دقیق‌تر مطالعه کنیم. مطالبی که از تاریخ اسلام در دسترس همگان قرار گرفته و مشهور است، لزوماً کلیدی‌ترین مطالب تاریخ اسلام نیست و به‌ویژه لزوماً متناسب با نیاز امروز جامعۀ ما نیست. جامعۀ ما خیلی پیشرفت کرده است و در این شرایط جدید باید بیش از پیش به زوایای غریب تاریخ اسلام مراجعه کنیم.
  • اکتفا به مطالب مشهور تاریخی، گاهی از اوقات ما را در برداشت نهایی تاریخ به اشتباه می‌اندازد. طبیعتاً برداشت ناصواب از تاریخ اسلام موجب برداشت ناصحیح از اسلام نیز خواهد شد.
  • نگاه و تحلیل آیت الله بهجت در مورد قیام امام حسین(ع) که بر اساس برخی از همین واقعیات غیر مشهور است، یکی از همین موارد است. (در محضر بهجت/ج1/ شماره 208 و ج3/ شماره1429). ایشان بر اساس اسناد تاریخی می‌گوید: امام حسین(ع) مانند برادرش امام حسن(ع) وقتی دید یاور ندارد، حاضر شد با شرایطی از معارضۀ با یزید کنار بکشد و از قیام و اقدام بر علیه حکومت او صرفنظر کند – شبیه آنچه برادرش با معاویه توافق کرد. امام حسین(ع) در کربلا در جلسه‌ای با عمر سعد این پیشنهاد را داد، ولیکن عمر سعد که قبلاً دو راه به حضرت پیشنهاد داده بود: اول «السلّۀ» یعنی جنگ و شمشیر، و دوم «الذّلۀ» یعنی ذلت و خواری و تسلیم حکم یزید شدن، این پیشنهاد حضرت را قبول نکرد و از حضرت تسلیم بدون قید و شرط خواست. یعنی دست‌بسته تسلیم عمر بن سعد شده و او را نزد یزید ببرد و او هر چه خواست با حضرت بکند: بکشد و یا رها کند؛ یعنی تسلیم ذلیلانه و بی قید و شرط. این بود که حضرت فرمود: «ألا! و إنّ الدّعیّ بن الدّعیّ قد رکز بین اثنتین: بین السّلّۀ والذّلّۀ، و هیهات منّا الذّلۀ، یأبی اللهُ لنا ذلک و رسوله والمؤمنون.»(لهوف/97-احتجاج/2/300)

غیر از «آگاهی» از تاریخ اسلام نیاز به «تحلیل» آن داریم/ نداشتن تحلیل برای یک حادثۀ اجتماعی به معنای نفهمیدن آن است/تاریخ هم مانند قرآن منبع شناخت دین ماست

  • غیر از لزوم آگاهی از تاریخ اسلام، ضرورت دیگر «تحلیل» تاریخ اسلام است. ما باید به تحلیل وقایع تاریخ اسلام بپردازیم، نه از این تحلیل گریزی هست و نه به سادگی می‌توان به تحلیل درستی رسید. زیرا اولاً اگر آن واقعۀ اجتماعی را نتوانیم تحلیل نکنیم، یعنی آن را نفهمیده‌ایم. ثانیاً اگر تحلیل کنیم، ولی غلط تحلیل کنیم، باز معنایش آن خواهد بود که اشتباه فهمیده‌ایم.
  • تحلیل غلط و نابجا برای تاریخ اسلام داشتن مانند آن است که کسی از قرآن برداشت اشتباهی داشته باشد و آن را غلط ترجمه و تفسیر کند. همانطور که قرآن منبع شناخت دین است، تاریخ اسلام هم منبع شناخت دین ماست.  

در پیچیدگی‌های فتنه‌های آخرالزمان به کجا پناه ببریم؟ / تاریخ اسلام قواعد مهم‌ترین رخداد‌های جامعۀ اسلامی را تا آخر مشخص کرده

  • هر چه به آخرالزمان نزدیک‌تر می‌شویم به پیچیدگی‌های بیشتری می‌رسیم که خیلی از تحلیل‌گرها از درک زمانۀ خود عاجز می‌شوند و در روایات ذکر شده که مردم دیگر مؤمن و منافق را تشخیص نمی‌دهند.(امام رضا(ع): ... إِنَّهُ إِذَا کَانَ کَذَلِکَ اخْتَلَطَ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ فَلَمْ یُعْرَفْ مُؤْمِنٌ مِنْ مُنَافِق‏؛ صفات الشیعه شیخ صدوق/8) بسیاری از کسانی که تاگذشته تکیه‌گاه دیگران به شمار می‌رفتند، نظر و تحلیلشان بی‌اثر می‌شود.(رسول خدا(ص): وَ سَتَکُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ صَمَّاءُ صَیْلَمٌ یَسْقُطُ فِیهَا کُلُّ وَلِیجَةٍ وَ بِطَانَةٍ وَ ذَلِکَ عِنْدَ فِقْدَانِ شِیعَتِکَ الْخَامِسَ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ مِنْ وُلْدِکَ؛ کفایة الأثر/156) واقعاً در فتنه‌های آخرالزمان، بحران افزایش پیدا می‌کند و اوضاع بسیار پیچیده می‌شود. البته هنوز اوضاع ما خیلی پیچیده نشده است ولی ما انتظار داریم با پیچیدگی‌های بیشتری مواجه بشویم؛ این یک روند طبیعی است که هرچه جلوتر می‌رویم با پیچیدگی‌های بیشتری مواجه شویم.
  • در این پیچیدگی‌ها به کجا باید پناه ببریم؟ واقعاً اگر کسی تحلیل درستی از تاریخ اسلام نداشته باشد، آیا می‌تواند درک و تحلیل سیاسی درستی از زمانۀ خودش داشته باشد؟! این یک خیال واهی است که درک زمانۀ فعلی بدون تاریخ اسلام برای اهل سیاست ممکن باشد. تاریخ اسلام قواعد مهم‌ترین رخداد‌های جامعۀ اسلامی را تا آخر مشخص کرده‌اند.
  • بعد از تحلیل صحیح تاریخ اسلام، مسئلۀ مهم انطباق قواعد کلی آن بر زمان‌ها و موقعیت‌های مختلف است. نباید درک تاریخی خود را بدون مصرف بگذاریم و نباید با مصرف غلط آن تاریخ شناسی خود را بی‌اثر و بلکه مضر قرار دهیم.

نحوۀ برخورد با متمردین سال 88 را باید با برخورد پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) با «مؤمنینِ متمرد» مقایسه کرد نه با «عفو» مشرکین مکه توسط پیامبر

  • تطبیق اشتباه و نابه‌جای قواعد کلی تاریخ اسلام بر زمان‌ها و موقعیت‌ها بر اثر عدم توجه به شرایط و فضای حاکم بر وقایع تاریخی، ما را به درک اشتباه از قواعد کلی تاریخ اسلام و تحلیل‌های سیاسی اشتباه می‌رساند. در مجلس شورای اسلامی، برادر بزرگواری به برخورد پیامبر(ص) در عفو مشرکین مکه و بخشیدن قاتلین حمزۀ سیدالشهداء اشاره کردند و گفتند که باید در برخورد با فتنه‌گران 88 به این رفتار پیامبر(ص) تأسی کنیم.
  • آیا در فضای کنونی باید از برخورد پیامبر(ص) با مشرکین مکه سخن گفت، یا باید از نحوۀ برخورد امیرالمؤمنین(ع) با برخی از متمردین زمان خودش سخن گفت؟! متمردین و معارضین دو گروه هستند: 1. یک گروه در بیرون جامعه اسلامی و 2. یک گروه در داخل جامعه اسلامی هستند. مثالی که آن نمایندۀ محترم مجلس مطرح کرد، عفو پیامبر(ص) نسبت به کسانی بود که بیرون جامعۀ اسلامی بودند، ولی وضعیت فعلی ما مربوط به آن گروه از متمردین است که در درون جامعۀ اسلامی قرار دارند. در اینجا باید از مواردی در تاریخ اسلام مثال زد که گروهی از مؤمنین در داخل جامعۀ اسلامی، متمردانه عمل کردند و بعد برخورد پیامبر(ص) یا امیرالمؤمنین(ع) با آنها را مطرح نمود و مقایسه کرد. این‌گونه تحلیل‌ها ناشی از برخورد سطحی با تاریخ اسلام است. وقتی می‌خواهیم تشابه یک حادثه در زمانۀ خود با یک حادثه در تاریخ اسلام را درک کنیم، باید عمیقاً دقت کنیم.

بدون درک صحیح از تاریخ اسلام، نمی‌توان درک صحیحی از فضای سیاسی داشت /جایگاه ویژۀ تاریخ در نامه امیرالمؤمنین(ع) به جوان

  • هم تاریخ اسلام و هم تحلیل تاریخ اسلام از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است، به‌گونه‌ای که حتی درصورت آشنایی با دیگر معارف دینی، بدون داشتن یک درک صحیح از تاریخ اسلام، نمی‌توان درک صحیحی از فضای سیاسی جامعه داشت.
  • امیرالمؤمنین(ع) در نامۀ سی و یکم نهج البلاغه ارزش کلام خود را مستند به درک عمیق تاریخ حیات بشر می‌فرماید و خطاب به همۀ جوانان امت اسلامی می‌فرماید: «اگرچه من عمر کسانی که قبل از من بودند را نداشته‌ام ولی در اعمال گذشتگان نگاه کرده‌ام (به تعبیر ما یعنی تاریخ آنها را خوانده‌ام) و در اخبار آنها فکر کرده‌ام در آثار باقیمانده از پیشینیان سیر کرده‌ام. آن‌قدر بررسی من نسبت به تاریخ پیشینیان عمیق بوده است که گویا یکی از آنان بوده‌ام بلکه گویا با آنها عمر کرده‌ام! ؛ أَیْ‏ بُنَیَ‏ إِنِّی‏ وَ إِنْ‏ لَمْ‏ أَکُنْ‏ عُمِّرْتُ‏ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْتُ‏ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ»(نهج البلاغه/نامۀ 31)
  • البته نامۀ 31 نهج البلاغه یک نامۀ تاریخی نیست، ولی مواعظ و معارف دینی را عصارۀ نگاه عمیق و دقیق به تاریخ حیات بشر اعلام می‌فرماید.

واقعیات تاریخی خیلی بهتر انسان را متقاعد می‌کند تا یک‌سلسله مفاهیم نظری صرف

  • یکی از ارزش‌های مطالعۀ تاریخ این است که واقعیات تاریخی خیلی بهتر انسان را مجاب و متقاعد می‌کند تا یک‌سلسله مفاهیم نظری صرف؛ هرچند مبتنی بر استدلال‌های عقلی باشند. وقایع تاریخی، انسان را به سهولت و سرعت بیشتری تسلیم و انگیزه‌مند می‌کند.
  • کسی می‌پرسید «آیا می‌شود در حکومت اسلامی، کسی منصوب شود که جنایت کند؟» پاسخ دادم: «بله، پیامبر گرامی اسلام(ص) که عصمت ایشان مسلم است، یک کسی را منصوب و مأمور کرد، ولی او مرتکب جنایت شد».(داستان کشتار ناجوانمردانۀ عده‌ای از مسلمانان توسط خالدبن ولید؛ آیت الله جعفر سبحانی، فروغ ابدیت،ج1،ص824) وقتی این پاسخ را شنید به سرعت آرام شد و به خود فرصت تفکر داد. حالا اگر این نمونۀ تاریخی را کنار بگذاریم، با هزار استدلال عقلی و نقلی به این راحتی نمی‌توان او را مجاب کرد. (البته این روش برای کسانی موثر است که پیامبر(ص) را واقعاً قبول دارند.)

تاریخ دموکراسی نشان داده که دموکراسی بیشتر در جهان تولید «جنایت» می‌کند

  • قدرت متقاعدکنندگی تاریخ فقط مربوط به مسائل دینی نیست. به عنوان مثال امروز تاریخ دموکراسی نشان داده است که دموکراسی، بیشتر در جهان تولید جنایت می‌کند و برای اثبات این واقعیت دیگر نیاز به مباحث نظری پیچیده نیست. اگر 50 سال پیش می‌خواستیم حقیقت دموکراسی را برای کسی بگوییم با بحث‌های مفصل عقلی و نظری هم نمی‌توانستیم او را متقاعد کنیم. ولی امروز دمکراسی غربی چهرۀ پلید خود را نشان داده است.
  • چه کسی نمی‌داند همین کشورهای به اصطلاح دمکراتیک هستند که تروریست‌های جنایتکار را برای آدم‌کشی در کشورهای اسلامی تجهیز می‌کنند؟! اینها همه از نتایج دموکراسی است.

ائمه هدی نیز در اجتجاج‌ها و گفتگوهای خود از مثال‌های  تاریخی استفاده می‌کردند/ امیرالمؤمنین به ابن عباس: با خوارج بر اساس سنت بحث کن، نه قرآن

  • حتی ائمۀ هدی(ع) در خیلی موارد در بحث‌ها و گفتگوها از مثال‌های تاریخی انبیاء گذشته استفاده می‌کردند. رسول خدا(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، و دیگر ائمه و حتی خود قرآن، بارها برای پاسخ دادن به سوالات و شبهات، به بخش‌هایی از تاریخ انبیاء گذشته یا به تاریخ صدر اسلام اشاره می‌کردند.
  • خود امیرالمؤمنین(ع) نیز پس از آنکه تعدادی از یاران حضرت با خوارج بر اساس قرآن بحث کردند و موفق نشدند، خود شخصاً برای گفتگو به نزدشان رفتند و در پاسخ شبهات و ایرادهای متعدد خوارج که مربوط به تصمیم‌گیری‌های پس از جنگ صفین بود، تمام ایرادهایشان را با اشاره و استناد به بخش‌هایی از تاریخ صدر اسلام و سیرۀ رسول خدا(ص) پاسخ دادند و همین‌گونه بود که از 12 هزار نفر، 8 هزار نفر متقاعد شدند و از حضرت امان گرفتند.(کشف الغمه/1/265)
  • اتفاقاً وقتی حضرت می‌خواستند ابن عباس را برای گفتگو با خوارج گسیل کنند، به او سفارش کردند بر اساس سنت رسول خدا(ص)-که لااقل بخشی از آن همان تاریخ و سیره حضرت رسول(ص) است- بحث کنند. حضرت به ابن عباس فرمودند: «با آنان با قرآن به مناظره برنخیز، چرا که قرآن وجوه مختلفی دارد و قرآن را می‌توان بر معانی مختلف حمل و تفسیر کرد؛ تو چیزى از قرآن مى‏گویى و آنان چیز دیگر، ولى با کمک سنّت پیامبر (ص) با آنان احتجاج کن، که در برابر آن جز پذیرش گزیرى ندارند؛ لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ‏ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یَقُولُونَ وَ لَکِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ یَجِدُوا عَنْهَا مَحِیصاً»(نهج البلاغه/نامه77)
  • از امام صادق(ع) می‌پرسیدند: وقتی احبار و رهبان و رهبران دین یهود گمراه شدند و انحرافاتی در دین یهود ایجاد کردند از جمله اینکه نشانه‌های آخرین پیامبر را برعکس آنچه در تورات بود به مردم اعلام کردند، آیا مردمی که دنبال آنها گمراه شدند مقصر بودند یا نه؟ حضرت می‌فرمود: بله مردم هم مقصر بودند چون می‌توانستند به رفتار آن عالم دینی نگاه کنند و تشخیص دهند که عالِم سالمی است یا نه. لذا کسانی که به تبعیت از علماء ناسالم، رسالت رسول خدا(ص) را نپذیرفتند هم مقصر بودند، چرا که دلائل رسالت ایشان برای همه آشکار بود و خودشان می‌توانستند بفهمند. لذا وقتی دیدند که آن عالمان سالم نیستند،. باید خودشان به دنبال تشخیص می‌رفتند. و سپس حضرت فرمودند: در زمان ما نیز اگر کسی از چنین علما و فقهایی که ناسالم بودن و دنبال دنیا بودنشان برای همه روشن است، تبعیت و پیروی کند، مانند عوام یهود خواهد بود که خدا تبیعیت آنها را مذمت کرده است. و اما هر کدام از فقها که مراقب نفسش بوده و با نفس خود مخالف و مطیع امر مولایش باشد، بر عوام است که از چنین فقیهى تقلید کنند.این یک تحلیل دقیق تاریخ و بهره گری از آن برای هر زمان دیگر است.
  • (... قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع: فَإِذَا کَانَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ مِنَ الْیَهُودِ لَا یَعْرِفُونَ الْکِتَابَ إِلَّا بِمَا یَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ لَا سَبِیلَ لَهُمْ إِلَى غَیْرِهِ فَکَیْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِیدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ؟ وَ هَلْ عَوَامُّ الْیَهُودِ إِلَّا کَعَوَامِّنَا یُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ؟ فَقَالَ ع بَیْنَ عَوَامِّنَا وَ عُلَمَائِنَا وَ عَوَامِّ الْیَهُودِ وَ عُلَمَائِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِیَةٌ مِنْ جِهَةٍ ... إِنَّ عَوَامَّ الْیَهُودِ کَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْکَذِبِ الصِّرَاحِ وَ بِأَکْلِ الْحَرَامِ وَ الرِّشَاءِ وَ بِتَغْیِیرِ الْأَحْکَامِ عَنْ وَاجِبِهَا بِالشَّفَاعَاتِ وَ الْعِنَایَاتِ وَ الْمُصَانَعَاتِ وَ عَرَفُوهُمْ بِالتَّعَصُّبِ الشَّدِیدِ الَّذِی یُفَارِقُونَ بِهِ أَدْیَانَهُمْ وَ أَنَّهُمْ إِذَا تَعَصَّبُوا أَزَالُوا حُقُوقَ مَنْ تَعَصَّبُوا عَلَیْهِ وَ أَعْطَوْا مَا لَا یَسْتَحِقُّهُ مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ مِنْ أَمْوَالِ غَیْرِهِمْ وَ ظَلَمُوهُمْ مِنْ أَجْلِهِمْ وَ عَرَفُوهُمْ یُقَارِفُونَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ اضْطُرُّوا بِمَعَارِفِ قُلُوبِهِمْ  إِلَى أَنَّ مَنْ فَعَلَ مَا یَفْعَلُونَهُ فَهُوَ فَاسِقٌ لَا یَجُوزُ أَنْ یُصَدَّقَ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى الْوَسَائِطِ بَیْنَ الْخَلْقِ وَ بَیْنَ اللَّهِ. فَلِذَلِکَ ذَمَّهُمْ لَمَّا قَلَّدُوا مَنْ قَدْ عَرَفُوهُ وَ مَنْ قَدْ عَلِمُوا أَنَّهُ لَا یَجُوزُ قَبُولُ خَبَرِهِ وَ لَا تَصْدِیقُهُ فِی حِکَایَتِهِ وَ لَا الْعَمَلُ بِمَا یُؤَدِّیهِ إِلَیْهِمْ عَمَّنْ لَمْ یُشَاهِدُوهُ وَ وَجَبَ عَلَیْهِمُ النَّظَرُ بِأَنْفُسِهِمْ فِی أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ کَانَتْ دَلَائِلُهُ أَوْضَحَ مِنْ أَنْ تَخْفَى وَ أَشْهَرَ مِنْ أَنْ لَا تَظْهَرَ لَهُمْ. وَ کَذَلِکَ عَوَامُّ أُمَّتِنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ فُقَهَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ وَ الْعَصَبِیَّةَ الشَّدِیدَةَ وَ التَّکَالُبَ عَلَى حُطَامِ الدُّنْیَا وَ حَرَامِهَا وَ إِهْلَاکَ مَنْ یَتَعَصَّبُونَ عَلَیْهِ وَ إِنْ کَانَ لِإِصْلَاحِ أَمْرِهِ مُسْتَحِقّاً وَ بِالتَّرَفْرُفِ بِالْبِرِّ وَ الْإِحْسَانِ عَلَى مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ وَ إِنْ کَانَ لِلْإِذْلَالِ وَ الْإِهَانَةِ مُسْتَحِقّاً فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَامِّنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْفُقَهَاءِ فَهُمْ مِثْلُ الْیَهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَةِ فُقَهَائِهِمْ. فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا جَمِیعَهُمْ...؛ احتجاج طبرسی/2/458 و وسائل الشیعه/27/131)

در خصوص وضعیت خراب دوران جاهلیت عرب، خیلی مبالغه شده

  • در آغاز بحث تاریخ اسلام معمولاً موضوعی به نام «جاهلیت عرب» مورد بحث قرار می‌گیرد و در مورد وضعیت خراب دوران جاهلیت عرب به صورت خیلی مبالغه‌آمیز سخن رانده می‌شود. البته عبارت «دوران جاهلیت» عبارت درستی است ولی توسط کسانی که به آنها «مستشرقین» گفته می‌شود، یک تحریفی در تحلیل دوران جاهلیت اتفاق افتاده است و آن اینکه القاء می‌کنند: «قبل از اینکه پیامبر(ص) در مکه ظهور کنند، آنجا وضع جامعه خیلی خیلی خراب بود! همۀ مردم دختران خود را زنده‌ به گور می‌کردند، ملخ می‌خوردند، همدیگر را می‌کشتند و ...»

آثار سوء مبالغه دربارۀ وضعیت خراب دوران جاهلیت

  • بله اوضاع جهان عرب قبل از اسلام خراب بود ولی نه به این شدّتی که اینها (مستشرقین) می‌گویند و بین ما هم رایج شده است.
  • اگر معتقد شویم که مکۀ قبل از پیامبر(ص) وضعش خیلی خراب بوده، غیر از اینکه بر اساس واقعیت‌های تاریخی دچار اشتباه شده‌ایم، آثار سوئ دیگری هم در پی دارد. اولین اثر سوء آن این است که شأن پیامبر(ص) و ارزش کار ایشان در بنیان‌گذاری تمدن اسلامی و هدایت آن جامعه پایین می‌آید، عمق پیام‌های دین اسلام کاهش می‌یابد، و زمان مصرف دین محدود به همان زمان برای نجات مردم از جاهلیت می‌شود.
  • زیرا وقتی وضع یک جامعه خیلی خراب باشد، یک انسانِ «کمی خوب» هم می‌تواند در میان آن مردم وحشی و عقب‌مانده، خودش را نشان دهد و به عنوان یک منجی مطرح شود و در آن جامعه تحولی ایجاد کند. پس نتیجه می‌گیرند: دین و مکتبی که ایشان آورده است برای آن مردم بدبخت و بیچاره مفید بوده ولی مردم فرهیختۀ امروز ما دیگر به آن دین نیازی ندارند.

غرب و شرق کنونی، بدون برخورداری از اکثرخوبیهای عرب جاهلی، اغلب بدیهای آن و بیشتر از آن را دارد

  • واقعیت این است که مردم مشرکی که در مکه زندگی می‌کردند، در اوج بربریت و وحشی‌گری به سر نمی‌بردند، بلکه خوبی‌ها و فضیلت‌هایی هم داشتند که نادیده گرفته شده و در مورد بدی‌های آنها مبالغه شده است. اولاً اکثر بدی‌های عرب جاهلی و بلکه شدیدتر از آن در جهان امروز وجود دارد و ثانیاً مازاد بر آن بدیها، امروز بدیهایی وجود دارد که در جاهلیت نبوده است. ضمن اینکه عرب جاهلی خوبی‌هایی داشته که بسیاری از آنها در جهان امروز غرب یا نیستند یا در سطحی بسیار نازلتری به سر می‌برند.

1. پایبندی به عهد و پیمان/امروز کدام‌یک از کشورهای وحشی غربی، مانند اعراب جاهلی به عهد و پیمان خود پایبند هستند؟

  • یکی از خوبی‌های عرب جاهلی، پایبندی به عهد و پیمان بود. درست است که درگیری و جنگ بین اقوام مختلف عرب وجود داشت ولی آنها به شدت بر عهد و پیمان خودشان وفادار بودند. امروز کدام‌یک از کشورهای وحشی غربی، مانند اعراب جاهلی به عهد و پیمان خودشان پایبند هستند؟!
  • تاریخ نویسان می‌نویسند: شهر مکه نه حکومتى داشت، و نه ماموران رسمى که انتظامات شهر را به عهده گیرد. در عوض عهد و پیمان و سوگند، و حق جوار(پناهدگى و بست نشینى) که قریش سخت پاى‏بند آن بود، این نقیصه را جبران مى‏کرد.(علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص14-روحیات عرب و صفات عمومی قریش)

2. قواعد ازدواج/ وضعیت جاهلیت قبل از اسلام در موضوع ازدواج ، بدتر از وضعیت امروز غرب نیست

  • در دوران جاهلیت قواعد غلطی برای ازدواج داشتند، ولی حداقل یک قواعدی داشتند نه این وضعی که الان در غرب به وجود آمده است. وضعیت جاهلیت قبل از اسلام در امر ازدواج و مسائل پیرامون آن، اگر از وضعیت غرب بهتر نباشد، بدتر نبوده.

3. وضعیت غذاها/ امروز در شرق و غرب جهان غذاهای آلوده‌ای می‌خورند که اعراب جاهلی هم نمی‌خوردند

  • در دوران جاهلی، برخی اعراب غذاهای آلوده، یا جانورانی مانند ملخ و ... را می‌خوردند و شاید اغلب این غذاها را در زمان قحطی و امثال آن مصرف می‌کردند.  اما امروزه همین غذاها و بدتر از آن در فروشگا‌ه‌های برخی کشورهای به اصطلاح پیشرفته شرقی و غربی رسماً عرضه می‌شود و از خوردن آن شرمی ندارند.

4. فرهنگ احترام به خوبان و نیکان جامعه /فرهنگ اخلاق و شایسته سالاری

  • اگر وضع فرهنگ جامعه‌ای خیلی بد باشد، و از فرهنگ خیلی منحط و پَستی برخوردار باشد، یکی از اولین ثمراتش این است که جامعه افراد خوب و نیکش را احترام نمی‌کند و حتی مسخره هم می‌کند، اما در عوض به بدها احترام می‌گذارند. در حالی که جامعۀ مکه حضرت عبدالمطلب را به عنوان رئیس مکه احترام می‌کردند و بنی‌هاشم نسل اندر نسل در آن منطقه سیادت داشتند و مورد اکرام تمام قبایل عرب بودند. یعنی با وجود تمام عیوب بزرگی که داشتند، اما همواره کسانی که از جهت تدبیر و اخلاق برتر بودند، به عنوان راس و رئیس جامعه پذیرفته می‌شدند؛ و این پذیرش از طریق زورگویی و شمشیر بنی‌هاشم به وجود نیامده، بلکه بر اساس اتفاق نظر همان قبایل عرب به وجود آمده.
  • پیامبر گرامی اسلام چهل سال در میان آنها زندگی کرد. آن هم یک زندگی پاک. مردم هم پاکی او را می دیدند و برای پاکی اش احترام قائل بودند. پیامبر(ص) قبل از بعثت در مکه به «محمد امین» مشهور بودند. یعنی هم امانت داری او شهرت داشت، هم او را به این عنوان می‌شناختند و ستایش می‌کردند و هم در بسیاری از منازعات، داوری چنین شخص نازنینی را فراتر از روابط قبیله‌ای، می‌پذیرفتند. آیا چنین جامعه‌ای می‌تواند از نظر فرهنگی در آن حدی که برخی مستشرقین ادعا می‌کنند، عقب‌مانده باشند؟

5. مکۀ قبل از اسلام، یکی از معنوی‌ترین شهرهای جهان بود

  • از ویژگی‌های دیگر مردم مکه این بود که اهل دین و دیانت بودند؛ گرچه در دینداری آنها اشتباهات مهمی بوده است. مثلاً با وجود اینکه خدا را قبول داشتند(وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ؛ لقمان/25) اما در خانۀ کعبه بت‌هایی قرار داده بودند. البته همین بتها را هم خالق و خدا نمی‌دانستند، بلکه می‌گفتند: اینها شفعاء و واسطۀ بین ما و خدا هستند.(یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ؛ یونس/18) اشکال این بود که در دین انحراف ایجاد کرده بودند. آنها برای همین بتهایی که در خانۀ کعبه بودند، و آنها را واسطه و شفیع پیش خدا می‌دانستند، قربانی می‌کردند و این قربانی را جزء عبادات و دین خود می‌دانستند، اما اشتباهشان این بود که بدون اینکه خدا گفته باشد، این بدعتها را وارد دین کرده بودند.
  • البته صورت‌هایی از عبادت هم در شهر مکه بوده که سالم بوده و بعد از ظهور اسلام هم حفظ شده، مثل سعی بین صفا و مروه نیز قبل از اسلام هم بوده است. لذا شهر مکه یک شهر بدون هیچگونه معنویت نبوده.
  • اتفاقاً یکی از مشکلات پیامبر(ص) این بود که با کسانی که ادعای دین و معنویت داشتند، مواجه بود. شبه جزیرۀ عرب و به‌ویژه شهر مکه و مدینه، محل سکونت کسانی بود که خود را از منتظران آخرین پیامبر(ص) می‌دانستند.
  • مکه یک شهر مذهبی و معنوی بود. شهری نبود که با معرفت و فرهنگ بیگانه باشد. شهری بود که محل دفن بسیاری از پیامبران الهی بود. آثار ابراهیم خلیل الرحمان درآن هویدا و مورد احترام هم بود. حجرالاسود را به قدری محترم و مقدس می‌شمردند که برای کسب افتخار گذاشتن آن در سرجایش، میان قبایل اختلاف به وجود آمد. مقام حضرت ابراهیم خلیل الرحمان(ع) نیز همواره در کنار خانۀ خدا مورد احترام همگان بوده است.
  • بعد مذهبی و مرکزیت مذهبی شهر مکه به قدری مورد توجه بود که سپاه ابرهه به دلیل همین اهمیت، تقدس و مرکزیت مذهبی شهر مکه به آن حمله کرد. به خاطر رونق عبادت در کنار خانۀ کعبه، آنجا مرکز تجارت هم شده بود. شاید بتوان گفت مکۀ قبل از اسلام، از جهاتی، معنوی‌ترین شهر جهان محسوب می‌شد.

6. ادبیات قوی یکی از شاخصه‌های رشد فرهنگی یک جامعه

  • یکی دیگر از شاخصه‌های رشد فرهنگی هر جامعه را سطح ادبیات آن می‌دانند. ادبیاتی که در آن منطقه وجود داشت، یک ادبیات بسیار قدرتمند و غنی بود و قرآن کریم از غنای این ادبیات برای انتقال مفاهیم عمیق دین استفاده کرد و البته بر غنای آن افزود.

فرهنگ مکۀ پیش از اسلام از بسیاری از کشورهای امروز جهان که مدعی فرهنگ و تمدن هستند بالاتر بود

  • البته مکۀ قبل از اسلام به لحاظ فرهنگ و تمدن و دیانت، نسبت به جامعۀ بعد از اسلام و معرفت، مکارم اخلاق و شکوه بالای بعد از اسلام، سطح پایین‌تری داشت ولی یقیناً از بسیاری از کشورهای امروز جهان که مدعی فرهنگ و تمدن هستند بالاتر بود.
  • بسیاری از بدیهایی هم که برای آن دوران ذکر می‌شود، مربوط به عرب اصیل شهر مکه مربوط نمی‌شود، بلکه مربوط به اعراب و بادیه‌نشین‌هایی بود که حتی بعد از اسلام نیز خداوند دربارۀ آنها فرمود: «بادیه‏نشینان کفر و نفاقشان بیشتر است؛ الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً»(توبه/97). طایفه اصیل بنی هاشم هم یکی از طایفه‌های اصلی ساکن در شهر مکه بودند، که اتفاقا جایگاه و اعتبار بسیار بالایی در میان اعراب داشتند، و باید حساب آنها را از عموم مردم جدا کرد.
  • برخی از بدیها هم مانند زنده به گور کردن دختران، به صورت محدود گزارش شده، نه اینکه حالت یک رسم عمومی و فراگیر را داشته باشد؛ وانگهی اگر چنین بود، نسلشان منقرض می‌شد.

مشرکین مکه حاضر بودند از جانب خود به پیامبر(ص) ریاست بدهند ولی حاضر نبودند از جانب خدا ریاست کند

  • باید دید چرا بعد از بعثت پیامبر گرامی ص دشمنی را با او آغاز کردند و آن ادب و احترام سابق را به مرور تبدیل به دشمنی و نزاع کردند؟
  • نکتۀ قابل توجه در مورد مخالفت با پیامبران الهی، مشکل کفار با «اطاعت» از پیامبران بوده است. مثلاً قبل از اینکه پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شود، به عنوان یک انسان «امین» و پاک و راستگو در بین مردم شناخته می‌شدند، و بعضاً در نزاع‌های سخت داوری او را می‌پذیرفتند و ستایش می‌کردند. ولی بسیاری از همین افراد که حضرت را به عنوان یک انسان خیلی خوب قبول داشتند، بعد از بعثت حاضر به پذیرش دعوت ایشان نشدند.
  • جالب‌تر اینکه حاضر بودند به پیامبر(ص) ریاست و حکمرانی شهر مکه را بدهند، ولی حاضر نبودند که ایشان از جانب «خدا» حکمرانی کند! حاضر بودند که ایشان به واسطۀ چیزی شبیه دموکراسی(اجماع نظر قبایل) ریاست کند، اما حاضر نبودند از جانب خداوند حکمرانی کند. برایشان سخت بود کسی از طرف خدا به آنها دستور بدهد ولی حاضر بودند از جانب خودشان رئیس آنها شود! تحلیل این بحث خیلی جالب است. یعنی حاضر بودند ریاست و خوبی پیامبر(ص) را بپذیرند ولی نه اینکه از جانب خدا قدرت مطلقه داشته باشد و به آسمان وصل باشد.  («... از اینرو،بطور دستجمعى به سوى خانه‏«ابو طالب‏»روانه شدند،در حالى که برادرزاده او کنار وى نشسته بود. سخنگوى جمعیت ‏سخن را آغاز نمود و گفت: «اى ابو طالب، «محمد» صفوف فشرده و متحد ما را متفرق ساخت، و سنگ تفرقه در میان ما افکند، و به عقل ما خندید، و ما و بتان ما را مسخره نمود، هر گاه محرک او بر این کار نیازمندى و تهى دستى او است، ما ثروت هنگفتى در اختیار او مى‏گذاریم، هر گاه طالب منصب است، ما او را فرمانرواى خود قرار مى‏دهیم، و سخن او را مى‏شنویم»؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج1، ص265 | عتبه بن ربیعه از طرف قریش به رسول خدا(ص) گفت: «اگر منظورت از این سخنان که میگوئى اندوختن ثروت و بدست آوردن مال است، ما حاضریم آنقدر براى تو مال و ثروت جمع‏آورى کنیم تا آنجا که ثروت تو بدارائى تمامى ما بچربد! و اگر مقصودت آن است که کسب شخصیتى کنى ما حاضریم (بدون این سخنان) تو را بزرگ خود قرار داده و هیچکارى را بدون اذن تو انجام ندهیم! و اگر هدفت‏سلطنت و ریاست است ما تو را سلطان و رئیس خود قرار مى‏دهیم»؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج1، ص265)

برخی می‌خواهند ولایت فقیه جایگاهی تشریفاتی مثل شیخ الازهر داشته باشد

  • چند روز پیش شیخ الازهر مردم مصر را به آرامش دعوت کردند، و البته همه می‌دانند که این دعوت او تأثیری نداشت. بعضی‌ها دوست دارند در کشور ما ولایت فقیه هم جایگاهی تشریفاتی مثل شیخ الازهر داشته باشد؛ یعنی به نصیحت کردن اکتفا کند و احترام خودش را حفظ کند! برخی که با ولایت فقیه مشکل دارند، علتش این است که وقتی شلوغ‌کاری می‌کنند، ولی فقیه در مقابل آنها می‌ایستد و جلوی فتنه‌ها را می‌گیرد. لذا دوست دارند قدرتش تشریفاتی و ضعیف باشد و فقط نصیحت کند و برای توجیه نظر خود می‌گویند: این‌طوری احترامش حفظ می‌ماند!

برای برخی، پیامبر(ص) تا وقتی احترام دارد که به سیاست کاری نداشته باشد/همان اقوامی که قبل از بعثت، به حکمیت پیامبر(ص) راضی شدند، بعد از بعثت برای قتل او هم قسم شدند

  • در صدر اسلام هم مشرکین مکه می‌خواستند همین نوع احترام و قدرت تشریفاتی را برای پیامبر(ص) نگه دارند. گویا همان موقع هم این مسأله بوده است که وقتی یک شخصیت معنوی در سیاست دخالت می‌کردند، احترامش از بین می‌رفت! یعنی از نظر بعضی‌ها پیامبر(ص) تا وقتی خوب بود و احترام داشت که به سیاست کاری نداشت باشد و عارفانه کار خود را انجام دهد و به دنبال اقامۀ حق کاری نباشد. در حالی که خداوند وقتی پیامبری می‌فرستد، اطاعت از او را واجب می‌کند و می‌فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»(نساء/64) یعنی او فقط پیامبر نیست بلکه فرماندۀ کل قوا نیز هست؛ همۀ دعواها از این به بعد شروع می‌شود.
  • همان اقوامی که قبل از بعثت بر سر جابه‌جا کردن حجرالاسود اختلاف داشتند و به حکمیت پیامبر(ص) به عنوان یک شخص امین و مورد اعتماد رضایت دادند و داوری او را ستایش کردند، همان‌ اقوام بعد از بعثت جمع شدند و گفتند از هر قبیله یک نفر برود و با همدیگر پیامبر(ص) را به قتل برسانند تا خونش بین قبایل تقسیم شود و قبیلۀ بنی‌هاشم نتواند در مقابل همۀ قبایل خونخواهی کند!

اگر پیامبر(ص) بر مردم ولایت پیدا نمی‌کردند، احترام خودش و فرزندانش باقی می‌ماند ولی...

  • اگر پیامبر(ص) بر مردم ولایت پیدا نمی‌کردند و اطاعت از ایشان لازم نبود و فقط یک‌سری توصیه‌های اخلاقی و نکاتی برای رابطۀ خصوص با خدا را مطرح می‌کرد و کاری به جامعه نداشت، نه تنها در بین مشرکین محترم باقی می‌ماند (مثل قبل از بعثت که به ایشان لقب امین دادند) بلکه فرزندان ایشان هم در بین مردم محترم باقی می‌ماندند. ولی این‌طور نبود و کار تا جایی پیش رفت که اباعبدالله(ع) به دست کسانی که توسط پیامبر(ص) مسلمان شدند، به شهادت رسید ...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۷
مجید شهشهانی

شب گذشته درسخنرانی هفتگی پناهیان درهیئت شهدای گمنام عنوان شد:

بدون اشراف بر تاریخ اسلام نمیتوان نگاه و تحلیل صحیحی در عرصه سیاسی داشت/نحوه برخورد با متمردین سال88 را با برخورد پیامبر و امیرالمؤمنین با مومنین متمرد باید مقایسه کرد،نه با "عفو" مشرکین مکه توسط پیامبر

  • شب گذشته در ادامه سخنرانی هفتگی حجت الاسلام پناهیان در در هیئت شهدای گمنام، حجت الاسلام پناهیان در اولین جلسه با موضوع «تاریخ تحلیلی اسلام» عنوان کرد:

  • بدون اشراف بر تاریخ اسلام نمیتوان نگاه و تحلیل صحیحی در عرصه سیاسی داشت/نحوه برخورد با متمردین سال88 را با برخورد پیامبر و امیرالمؤمنین با مومنین متمرد باید مقایسه کرد، نه با عفو مشرکین مکه توسط پیامبر

  • درتحقیرعرب دوران جاهلیت مبالغه شده/ادبیات عرب، وفای به عهد، واحترام وسیادت عبدالمطلب و رسول خدا درجامعه، نشاندهنده سطح فرهنگی عرب قبل ازاسلام است/غرب وشرق کنونی، بدون برخورداری ازاکثرخوبیهای عرب جاهلی، اغلب بدیهای آن را دارد.

مشروح این خبر را در اینجا بخوانید.

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۵
بیان معنوی

سخنرانی استاد پناهیان همزمان با سالروز تخریب قبور ائمه بقیع/آغاز سلسله جلسات "تاریخ تحلیلی اسلام"

به گزارش بیان معنوی، اولین جلسه از سلسله جلسات سخنرانی حجت الاسلام پناهیان با موضوع "تاریخ تحلیلی اسلام"، پنجشبه 24 مرداد(امروز) -بعد از نماز مغرب و عشاء، همزمان با سالروز تخریب قبور ائمه بقیع برگزار خواهد شد.

گفتنی است این جلسات که به همت هیئت شهدای گمنام، با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان و مداحی حاج میثم مطیعی، پنج شنبه هر هفته  بعد از نماز «مغرب و عشاء» در حسینیه شهدای قهرود برگزار می شود.

آدرس حسینه شهدای قهرود: خ ولی عصر، پایین تر از میدان منیریه، خ فرهنگ، حسینیه شهدای قهرود   -یا-   خ حافظ، پایین تر از چهارراه ابوسعید، خ فرهنگ

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۴
بیان معنوی