علیرضا پناهیان

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه امام صادق» ثبت شده است

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-4

براساس قرآن، همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده / فرق دستورات دین با مقررات رانندگی این است که دستورات دین برای امتحان است نه صرفا نظم دادن

پناهیان: باید سعی کنیم این نگاه را به زندگی داشته باشیم که همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده، باید این عینک را به چشم خودمان بزنیم و  همه‌چیز را با عینک امتحان نگاه کنیم. در واقع زندگی دنیا فقط برای امتحان است؛ در دنیا نه عشق درست و حسابی هست و نه لذت درست و حسابی هست و نه حتی رنج و عذاب درست و حسابی هست، اگر در این دنیا بخواهند کسی را عذاب دهند و مثلاً دست و پایش را قطع کنند، یک مقدار که دردش زیاد شود، از هوش می‌رود و دیگر درد نمی‌کشد. یعنی رنج و عذاب واقعی هم در آخرت است. در دنیا همه چیز برای امتحان است و هیچ چیزی اصالت ندارد.

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از چهارمین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

گزیده صوتی:

روضه: حسین(ع)، این امتحان توست...

صوت کامل:

در دنیا موفقیت برای ما فقط «موفقیت در امتحان الهی» است/سایر موفقیت‌های زندگی ابزار ما برای امتحان هستند

  • وقتی محور مقدرات ما، محور ارسال انبیاء و محور دستورات دین «امتحان گرفتن از ما» باشد، معنایش این خواهد بود که دیگر در دنیا اصل بر رنج کشیدن یا آسودگی ما نیست، دیگر کسی در این دنیا نباید دنبال «موفقیت»، «آسایش» و «نعمت» باشد، حتی دیگر کسی نباید دنبال «رنج و زجر کشیدن» یا «خودزنی و سختی دادن به خود» باشد.
  • بنا نیست ما در این دنیا دنبال «موفقیت» باشیم؛ یعنی نباید دنبال این باشیم که به آن نقطۀ مطلوبی که در نظر گرفته‌ایم، برسیم. نقطۀ مطلوب برای ما «درست امتحان دادن» است و موفقیت برای ما فقط موفقیت در امتحان الهی است و بقیه‌اش نباید برای ما اهمیت داشته باشد. البته در این میدانِ بازی زندگی، باید برنامه‌ریزی و تدبیر داشته باشیم و باید موفقیت‌های زندگی را هم دنبال کنیم اما همۀ اینها را باید ابزارهای خودمان در بازی امتحان تلقی کنیم.
  • نگاه امتحانی داشتن به زندگی و بندگی با نگاه غیرِ امتحانی داشتن به زندگی و بندگی کاملاً متفاوت است. بر اساس نگاه امتحانی، تو نباید بگویی: «من می‌خواهم نفر اولِ نماز شب‌خوان‌های عالم بشوم!» چون ممکن است خداوند به اقتضای دستگاه امتحان، تو را در شرایطی قرار دهد که به خاطر برخی مصالح، لازم باشد از خواندن نماز شب صرفنظر کنی و حتی نمازهای یومیۀ خودت را هم پنهانی بخوانی، در این صورت تو نباید گله‌مند شوی که چرا این‌طوری شد؟! تو اصلاً بنا نیست در این دنیا به خواسته‌ای برسی، بلکه بناست امتحان پس بدهی و مافی‌الضمیر خودت را نشان دهی و در مقام امتحان پس دادن، انتخاب‌های شایستۀ خودت را رو کنی. می‌دانید که آیت الله بهجت(ره) به خاطر دستور پدرشان به ترک مستحبات و پرداخت به درس، تا زمانی که پدرشان زنده بودند، نماز شب نخواندند. (مصاحبه پسر آیت الله بهجت:«تا پدرش زنده بود نماز شب نخواند. این را یقین داریم.» پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، خبر 93027 )

مقصد و هدف نهایی «لقاء الله»، هدف میانی «عبادت»، و اولین هدفِ عملیاتی «امتحان» است/ همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده

  • وقتی می‌گوییم محور مقدرات الهی «امتحان» است یعنی اگر به تو سختی بدهند برای امتحان است، و اگر آسایش بدهند باز هم برای امتحان است. بر این اساس وقتی بلا بر سرمان آمد نباید بگوییم: «خدا مرا خوار کرد؛ رَبِّی أَهانَنِ»(فجر/16) و اگر به ما نعمت دادند نباید بگوییم: «خدا مرا اکرام کرد؛ رَبىّ‏ِ أَکْرَمَن»(فجر/15) نه! هر دوی اینها امتحان است و خداوند در قرآن کریم چنین نگاهی را نفی کرده‌اند. اگر بین خودمان و دیگران تفاوت‌هایی دیدیم نگوییم این تبعیض است و این با عدالت خدا تناقض دارد! نه تنها محور تقدیر ما امتحان است بلکه محور تکلیف ما نیز امتحان است. یعنی دین هم چیزی نیست جز یک طرح و برنامه برای امتحان گرفتن از ما.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مال و فرزند را ملاک خشم و خشنودى خداوند مپندارید که این ناشى از جهل شما به امتحان و آزمایش الهى در توانگرى و قدرتمندى است؛ «لا تَعتَبِرُوا الرِّضا و السُّخطَ بالمالِ و الوَلَدِ ، جَهلاً بمَواقِعِ الفِتنَةِ و الاختِبارِ فی مَوضِعِ الغِنى و الاقتِدارِ»(نهج البلاغه/خطبه192)
  • می‌توان گفت: اولین هدفِ عملیاتی خلقت بشر «امتحان» است که فرمود: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ»(ملک/2). هدفِ میانی خلقت نیز «عبادت و بندگی» است که فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56) و مقصد و هدف نهایی خلقت، «لقاءالله» است که فرمود: «إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ»(انشقاق/6) و «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»(بقره/156). به تعبیر دیگر، هدف ابتدایی خلقت که ما عملاً در این دنیا با آن مواجه هستیم، امتحان است. همۀ برنامه‌های این دنیا برای امتحان است؛ هر چیزی که می‌بینیم و نمی‌بینیم برای امتحان است. خداوند می‌فرماید: «و ما همۀ بندگان را مورد ابتلا قرار می‌دهیم و امتحان می‌کنیم؛ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلینَ»(مؤمنون/30)
  • باید سعی کنیم این نگاه را به زندگی داشته باشیم که همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده، باید این عینک را به چشم خودمان بزنیم و  همه‌چیز را با عینک امتحان نگاه کنیم، نه با عینک راحت‌طلبی، عافیت‌طلبی و امثال آن. بسیاری از افراد مذهبی و متدین که دینداری می‌کنند و مشکلی با دین و اعتقادات ندارند، حتی برخی از افراد انقلابی، اصلاً عینک امتحان به چشم‌شان نیست و بدون توجه به موضوع مهم امتحان دارند در صحنه‌ها و عرصه‌های مختلف حرکت می‌کنند. مثلاً هر کسی در هر دوره‌ای در انتخابات پیروز می‌شود برای امتحان است، هم برای خودش امتحان است و هم برای بقیه امتحان است.

چه پیروز شدیم و چه پیروز نشدیم، همه‌اش امتحان است/ نتیایج این‌دنیایی نباید ما را دچار اشتباه کند

  • همان‌طور که در جلسۀ قبل گفتیم، تمام عوامل مؤثر بر مقدرات آنجایی که در اختیار ما نیست و حتی آنجایی که در اختیار ما قرار دارد، فقط به این شرط اثربخش خواهد بود که «دستگاه امتحان» اجازه اثر بدهد. یعنی ما از روی نتیجه نمی‌توانیم تشخیص دهیم که آیا درست عمل کرده‌ایم یا نه. اصلاً ممکن است ما درست و دقیق عمل کرده باشیم، اما به دلیل اینکه دستگاه امتحان به ما اجازه نداده، به نتیجه نرسیم. همین‌طور برعکس؛ یعنی ممکن است یک فرد یا گروهی درست عمل نکرده باشند، ولی به خاطر اینکه دستگاه امتحان اجازه داده، به نتیجه برسند و عیب‌هایش پنهان بماند. در این موارد معمولاً عوام می‌گویند: «شانسی به نتیجه رسیدی یا فرصت اَلَکی یا شانسی به دست آوردی و پیروز شدی» ولی خواص و افراد آگاه می‌گویند: «به نتیجه رسیدن در امور دنیایی لزوماً به تلاش ما و به درست عمل کردن ما بستگی ندارد، چون گاهی دستگاه امتحان به ما اجازه می‌دهد که باوجود عملکرد نادرست به نتیجه برسیم تا در همین نتیجه از ما دوباره امتحان بگیرد در یک جایی هم ممکن است کاملاً به وظیفۀ خودمان عمل کنیم ولی به نتیجه نرسیم، در اینجا نباید احساس شکست کنیم، چون به وظیفۀ خود عمل کرده‌ایم.
  • حتی این نگاه که «آیا خدا از ما قبول می‌کند و به عمل ما نتیجه می‌دهد؟!» نیز نگاهِ اشتباهی است چون ممکن است خدا عمل ما را قبول کند ولی نتیجۀ این‌دنیایی به عمل ما ندهد. برعکس؛ ممکن است قبول نکند و نتیجۀ این‌دنیایی بدهد. ثمرات کارهای ما اکثراً آن دنیایی است لذا نباید دنبال ثمرات و نتایج دنیایی باشیم. ثمرات این‌دنیایی کارهایمان نیز نباید ما را دچار اشتباه کند، چون گاهی به وظیفۀ خودمان درست عمل نمی‌کنیم ولی خدا به ما ثمرۀ دنیایی می‌دهد. باید بدانیم که چه پیروز شدیم و چه پیروز نشدیم، همه‌اش امتحان است.
  • چرا مسلمان‌ها در جنگ بدر پیروز شدند؟ آیا فقط به خاطر اینکه خیلی خالصانه و خوب جنگیدند، پیروز شدند؟ نه! دو مسأله مؤثر بود: یکی اینکه مسلمان‌ها خالصانه جنگیدند و دیگر اینکه دستگاه امتحان الهی به آنه اجازه داد که پیروز شوند، و الا علی‌رغم عملکرد خوبشان، شکست می‌خوردند. لذا خداوند دربارۀ جنگ بدر فرمود: این «بلاءِ حَسَن» یا «آزمایشی نیکو» بود (وَ لِیُبْلىِ‏َ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا؛ انفال/17) یعنی این پیروزی در جنگ هم امتحان بود، برای اینکه خداوند ببیند بعد از این پیروزی چگونه برخورد می‌کنند، مثلاً آیا مغرور می‌شوند یا نه! یعنی خداوند این‌بار خواست مسلمین را با پیروزی امتحان کند. حتی بحث این نبود که چون مخلصانه عمل کردند خداوند خواست به عنوان پاداش این رفتار مخلصانه پیروزی نصیبشان شود.

نگاه به نقش امتحان در تعیین مقدرات ما، تا حدّ زیادی ما را از خودبینی و تکبّر دور می‌کند

  • اگر به زندگی و بندگی خودمان چنین نگاهی داشته باشیم، کاملاً وابسته و آویزانِ خدا خواهیم شد! اصلاً نگاه به مقدرات تا یک درجه‌ای انسان را «بی‌خود» می‌کند و نگاه به امتحان که تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات انسان است، تا حدّ بسیار زیادی انسان را «بی‌خود» می‌کند، یعنی از خودبینی، عُجب، غرور و تکبّر دور می‌کند.
  • گاهی اوقات دستگاه امتحان خدا به یک بندۀ خوب، اجازه نمی‌دهد یک کار خوبی را که قصدش را داشته، انجام دهد. مثلاً گاهی خدا اجازه نمی‌دهد یک بندۀ خوبِ نماز شب‌خوان، بلند شود و نماز شب بخواند، چون الان دستگاه امتحان الهی می‌گوید او اگر الان برای نماز شب بلند شود، دچار عُجب شده و خراب می‌‌شود لذا به او چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. چون دستگاه امتحان می‌‌گوید: این بنده هنوز بلد نیست امتحان عُجب را درست پس بدهد لذا اگر یک مقدار دیگر نماز شب بخواند دچار عُجب می‌شود و خراب می‌شود هنوز ظرفیت لازم را پیدا نکرده، لذا فعلاً امتحان عُجب نباید از او گرفته شود. (قال رسول الله ص: وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ‏ یَجْتَهِدُ فِی‏ عِبَادَتِی فَیَقُومُ مِنْ رُقَادِهِ‏ وَ لَذِیذِ وِسَادِهِ فَیَتَهَجَّدُ لِیَ اللَّیَالِیَ فَیُتْعِبُ نَفْسَهُ فِی عِبَادَتِی فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ‏ اللَّیْلَةَ وَ اللَّیْلَتَیْنِ نَظَراً مِنِّی لَهُ وَ إِبْقَاءً عَلَیْهِ فَیَنَامُ حَتَّى یُصْبِحَ فَیَقُومُ وَ هُوَ مَاقِتٌ لِنَفْسِهِ‏ زَارِئٌ عَلَیْهَا- وَ لَوْ أُخَلِّی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَا یُرِیدُ مِنْ عِبَادَتِی لَدَخَلَهُ الْعُجْبُ مِنْ ذَلِکَ فَیُصَیِّرُهُ الْعُجْبُ إِلَى الْفِتْنَةِ بِأَعْمَالِهِ فَیَأْتِیهِ مِنْ ذَلِکَ مَا فِیهِ هَلَاکُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ وَ رِضَاهُ عَنْ نَفْسِه؛ کافی/2/60) یعنی اگر نماز شب نخواند و بعد خودش را به خاطر محروم شدن از نماز شب، مذمت کند خیلی بهتر از این است که نماز شب بخواند و بعد دچار عُجب شود.

به افراد خودخواه و متکبّر برمی‌خورد که چرا خدا این‌قدر در امور زندگی‌شان دخالت دارد؟!

  • وقتی می‌بینیم که مقدرات الهی این‌گونه ما را احاطه کرده‌اند معنایش این نیست که جبری‌مسلک بشویم و کارهای خود را تعطیل کنیم و برویم یک گوشه بنشینیم. بعضی‌ها وقتی می‌بینند که خیلی از امورشان دست خداوند است و دخالت خدا در امور زندگی‌شان زیاد است، می‌گویند: «پس دیگر چرا تلاش و برنامه‌ریزی کنیم؟ اصلاً همه‌چیز را رها می‌کنیم!» کسانی که این‌گونه فکر می‌کنند، معمولاً خودخواه و متکبر و متفرعن هستند، چون بهشان برمی‌خورد که خدا این‌قدر در امور زندگی‌شان دخالت دارد و گاهی تصمیم‌ها و برنامه‌ریزی‌هایشان را بهم می‌زند. لذا می‌گویند حالا که خیلی از امور ما دست خداست و خیلی اوقات خدا برنامه‌ریزی‌های ما را خراب می‌کند، من دیگر برنامه‌ریزی و اقدام نمی‌کنم! در حالی که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «خدا را با به هم خوردن تصمیم‏ها و گشوده شدن عزمها شناختم‏؛ عَرَفْتُ‏ اللَّهَ‏ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم‏؛ نهج البلاغه/حکمت 249)
  • اگر بنا بود ما برای خودمان برنامه‌ریزی نکنیم و طبق برنامۀ خودمان اقدام عملی انجام ندهیم و فقط امتحان پس بدهیم و توکل بر خدا کنیم، کارمان خیلی آسان‌تر از الان بود. اصلاً زیبایی توکل به این است که انسان برنامه‌ریزی و اقدام کند، بعد توکل کند لذا خداوند به ما فرموده است که برای خودمان برنامه‌ریزی کنیم و گاهی به کارمان هم اثر می‌دهد، اما در این میان گاهی اوقات حالِ ما را می‌گیرد و به کارمان اثر نمی‌دهد تا ما را امتحان کند.

چگونه می‌شود خدا را دید؟/ خدا از طریق امتحان، لحظه به لحظه دارد با ما زندگی می‌کند

  • اگر به امتحانات الهی در متن زندگی خودمان درست نگاه کنیم، کم‌کم می‌توانیم خدا را در متن این امتحانات ببینیم و کم‌کم می‌توانیم درک کنیم که عالم محضر خداست. وقتی حضرت امام(ره) فرمود: «عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید»(صحیفۀ امام/13/461) این مطلب را به عرفایی که اهل کشف و شهود هستند نفرمودند، بلکه به افرادی عادی مثل خودمان فرموده است. ولی ما که اهل شهود قلبی نیستیم چگونه باید ببینیم عالم محضر خداست؟! یک راه بیشتر ندارد؛ اگر در معادلۀ امتحان قرار بگیریم و عالم را با نگاه امتحان الهی ببینیم، در این صورت می‌توانیم حضور خدا را در متن زندگی خودمان حس کنیم و ببینیم، می‌توانیم فعل خدا و تمایلات و خواسته‌های پروردگار را از خودمان ببینیم.
  • چگونه می‌شود خدا را دید؟ آیا برای دیدن خدا باید برویم دعا کنیم، التماس کنیم تا خودش را به ما نشان بدهد؟ آیا با اجرا کردن دستورات الهی می‌توانیم خدا را ببینیم؟ بله، هر کدام از اینها یک سهمی در نشان دادن خدا به ما دارند، اما ما می‌توانیم با «امتحان» خدا را ببینیم، و خدا را در آیینۀ امتحان‌هایی که می‌گیرد ببینیم. اگر با امتحان خدا را ببینیم، به تعبیری اخلاق خدا و خواسته‌های خدا دستمان می‌آید. خدا از طریق امتحان، لحظه به لحظه دارد با ما زندگی می‌کند و هر لحظه دارد از ما امتحان می‌گیرد. اگر با این نگاه با خدا زندگی کنیم، کم‌کم خدا را می‌شناسیم و بر اساس نوع امتحاناتی که از ما می‌گیرد می‌فهمیم خدا نسبت به چه اموری حساس است. چون ما تا وقتی با کسی زندگی نکنیم نمی‌توانیم او را خوب بشناسیم.

باید همۀ زندگی را با «عینک امتحان» ببینیم/ در این دنیا، همه چیز امتحان است

  • خداوند کاملاً فعال است و هر لحظه دارد با دستگاه امتحانش، با ما تعامل می‌کند. خدای منهای امتحان، خدای غیر فعال است و خدایی است که نمی‌توانیم با او زندگی کنیم. باید در همۀ لحظات زندگی خودمان عینک امتحان به چشم بزنیم و همۀ زندگی‌مان را با نگاه امتحان ببینیم.
  • امتحانات انسان‌‌ها دایرۀ بسیار گسترده‌ای دارند. در این دنیا، همه چیز امتحان است. مثلاً خدا به ما نعمت نمی‌دهد به خاطر اینکه یک نفسی تازه کنیم و بعدش دوباره به ما بلا بدهد! بلکه نعمت می‌دهد تا امتحان کند و ببیند در نعمت چگونه هستیم، بلا هم می‌دهد تا ما را امتحان کند. همۀ روابط بین انسان‌ها امتحان است. همۀ دوستی‌ها و دشمنی‌های زندگی امتحان است.
  • گاهی خداوند یک کسی را - مثلاً به خاطر عیب‌هایی که دارد- مأمور می‌کند تا به سراغ ما بیاید و ما را اذیت کند و ما نباید کینۀ او را به دل بگیریم، چون بنا بوده که ما این امتحان را پس بدهیم و او هم وسیله‌ای است که خدا از طریق او از ما امتحان گرفته است. باید تمام تلاشمان این باشد که این امتحان را به خوبی پس بدهیم، نه اینکه از کسی که وسیلۀ این امتحان بوده، کینه به دل بگیریم.
  • در این دنیا همۀ روابط اجتماعی و حتی خانوادگی وسیلۀ امتحان هستند. حتی فرزندان ما هم وسیلۀ امتحان ما هستند. (وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ؛ انفال/28) امیرالمؤمنین(ع) فرمود: کسى از شما دعا نکند که خدایا! از امتحان به تو پناه مى‏برم! چون کسى نیست مگر اینکه مشمول امتحان شود. خداوند مى‏فرماید: «بدانید که اموال و فرزندانتان مایه امتحان شما هستند»؛ لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ- وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَة»(نهج البلاغه/حکمت 93)
  • اصلاً بنا نیست کسی در این دنیا زندگی کند! زندگی این دنیا لهو و بازی است، زندگی واقعی در عالم آخرت است «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»(عنکبوت/64) در واقع زندگی دنیا فقط برای امتحان است؛ در دنیا نه عشق درست و حسابی هست و نه لذت درست و حسابی هست و نه حتی رنج و عذاب درست و حسابی هست، اگر در این دنیا بخواهند کسی را عذاب دهند و مثلاً دست و پایش را قطع کنند، یک مقدار که دردش زیاد شود، از هوش می‌رود و دیگر درد نمی‌کشد. یعنی رنج و عذاب واقعی هم در آخرت است. در دنیا همه چیز برای امتحان است و هیچ چیزی اصالت ندارد. مثلاً اینکه ما در این دنیا غذا می‌خوریم، همین غذا خوردن هم مایۀ امتحان است. – با عرض معذرت- حتی اینکه مجبور هستیم، به دستشویی برویم هم مایۀ امتحان است. یعنی این‌طور نیست که دستشویی رفتن هم اصالت داشته باشد، چون خدا می‌توانست بدن انسان را طوری طراحی کند که نیاز به دفع ضایعات نداشته باشد و مثلاً ضایعات بدن از طریق یک عرقِ خوشبخو در هوا پخش شود - مانند بدن بهشتیان –  لذا امام باقر(ع) یکی ازکاربردهای این خاصیت در بدن انسان را جلوگیری از دچار شدن انسان به خودبینی و تکبر برمی‌شمرد(عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْغَائِطِ، فَقَالَ: تَصْغِیراً لِابْنِ آدَمَ لِکَیْلَا یَتَکَبَّرَ وَ هُوَ یَحْمِلُ غَائِطَهُ مَعَهُ؛ علل الشرایع صدوق/1/275) امیرالمؤمنین(ع) هم توجه به همین ضایعات را عاملی برای دفع عجب و تکبر می‌شمارند(مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْعُجْبِ وَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ مَذِرَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ قَذِرَةٌ وَ هُوَ بَیْنَ ذَلِکَ یَحْمِلُ الْعَذَرَةَ؛ غررالحکم/ص696 )
  • آیا هیچ بخشی از زندگی ما هست که خدا در آن بخش به وسیلۀ امتحان گرفتن با ما حرف نزند؟! نه. همۀ بخش‌های زندگی وسیلۀ امتحان ما هستند. مثلاً خداوند می‌توانست در طراحی زندگی ما خواب را قرار ندهد. یکی از امتحانات خواب این است که ببیند آیا ما سحرها برای نماز بیدار می‌شویم یا نه! اصلاً شیرین بودن خواب برای این است که خدا ببیند آیا ما حاضر هستیم از این شیرینی خواب برای خدا صرفنظر کنیم؟!

آیا تا بحال از خدا پرسیده‌ایم که «خدایا! تو از من چه می‌خواهی؟!»/خدا با ما به زبان امتحان سخن می‌گوید

  • این‌همه به درگاه خدا رفته‌ایم و از خدا چیزهای زیادی خواسته‌ایم اما آیا تا بحال یک‌بار از خدا پرسیده‌ایم که «خدایا! تو از من چه چیزی می‌خواهی؟! من چه چیزی باید از خودم نشان دهم؟!» آیا این سؤال را از خدا این‌قدر پرسیده‌ای تا کار به «قربانی اسماعیلت» کشیده شود؟! حضرت ابراهیم(ع) آن‌قدر با زبان امتحان با خدا صحبت کرد و امتحانات را پشت سر گذاشت تا کارش به قربانی اسماعیل(ع) کشیده شد. مدام درِ خانۀ خدا رفت و پرسید: خدایا! تو از من چه چیزی می‌خواهی؟! خداوند که با زبان امتحان با هر کسی سخن می‌گوید، از ابراهیم(ع) امتحانات مختلفی گرفت تا کار به قربانی اسماعیل(ع) رسید. یعنی حضرت ابراهیم(ع) در هر مرحله از امتحاناتش فهمید که خدا از او چه می‌خواهد و درست جواب داد. لذا خداوند می‌فرماید: ما هر چه ابراهیم را امتحان کردیم و او را مبتلا کردیم او درست جواب داد «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن»(بقره/124)
  • اینکه حضرت ابراهیم(ع) در هر امتحانی «فهمید» خداوند دقیقاً از او چه می‌خواهد خیلی مهم است. ما باید در هر امتحانی بفهمیم خدا دقیقاً از ما چه می‌خواهد تا بتوانیم درست جواب دهیم. برای اینکه ما بفهمیم خدا هر لحظه از ما چه می‌خواهد ابتدا باید بدانیم که داریم در دارِ ابتلا و امتحان زندگی می‌کنیم و در این دنیا هیچ خبر دیگری غیر از امتحان نیست.

فرق دستورات دین با مقررات رانندگی این است که دستورات دین برای امتحان است نه صرفا نظم دادن

  • مقررات راهنمایی رانندگی برای ایجاد نظم و رفاه عمومی طراحی شده است نه برای امتحان گرفتن از ما که آیا مثلاً از چراغ قرمز عبور می‌کنیم یا نه! لذا اگر این مقررات را رعایت کنیم، پلیس با ما کاری ندارد و اگر رعایت نکنیم فقط جریمه می‌کند. اما دستورات دین این‌طوری نیستند. فرق دستورات دین با مقررات راهنمایی و رانندگی این است که «خدا چراغ را قرمز می‌کند تا ببیند تو چه کار می‌کنی و در این امتحان چگونه جواب می‌دهی» یعنی همۀ دستورات دین برای امتحان ما طراحی شده است، حتی مقدرات ما هم برای امتحان ما طراحی شده است نه صرفا نظم دادن به زندگی فردی یا اجتماعی ما.
  • مثلاً در لحظۀ اذان، خداوند به تک‌تک ما دارد نگاه می‌کند تا ببیند در این امتحان چگونه رفتار می‌کند؛ آیا به خاطر نماز اول وقت حاضر است بلافاصله از فکر خود دربیاید، آیا حاضر است کاری که به شدّت سرگرمش کرده رها کند، آیا حاضر است از خواب شیرین سحرگاه صرفنظر کند، آیا حاضر است از این حالی که در آن است خارج شود و به سراغ نماز برود. اذان هر دفعه می‌خواهد ما را از یک حالی دربیاورد و همین یک امتحان است.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۸
مجید شهشهانی

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-5

«مصلحت ما» آن‌چیزی است که باعث می‌شود از ما بهتر امتحان گرفته شود/ مقدرات ما بر اساس امتحاناتی که باید از ما گرفته شود، تنظیم می‌شوند/ نمی‌شود فلسفۀ زندگی ما «امتحان» باشد ولی فلسفۀ دین، حکومت، و تعلیم و تربیت ما «امتحان» نباشد

پناهیان: نمی‌شود نظام دستورات دینی تحت تأثیر عامل امتحان باشد، ولی حکومت تحت تأثیر دستگاه امتحان نباشد. متاسفانه گاهی اوقات در مسائل اجتماعی وقتی مشکلی می‌بینیم، بلافاصله می‌خواهیم از نزدیک‌ترین راه مسأله را حل کنیم. گاهی نزدیک‌ترین راه گذاشتن قانون اضافی است. گاهی نزدیک‌ترین راه اعمال قدرت است. ولی اولیاء خدا این‌گونه عمل نمی‌کردند لذا حکومت‌های اولیاء خدا سرشار از مظلومیت است. در حکومت دینی «امتحان» یک اصل مهم است. حکومت دینی حکومتی نیست که به دنبال نتیجه به هر قمیتی باشد، بلکه «امتحان» برایش خیلی اهمیت دارد، لذا به افراد مختلف فرصت می‌دهد و زیاد از قدرت حکومت برای کنترل کردن افراد استفاده نمی‌کند لذا این فرصت‌دادن‌ها خیلی اوقات موجب می‌شود بعضی‌ها سوء استفاده کنند.

حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از پنجمین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

گزیده صوتی:

روضه: خدایا! حسین(ع) دیگر طاقت ندارد، رحم کن...

صوت کامل:

فیلم

مقدرات ما بر اساس امتحاناتی که باید از ما گرفته شود، تنظیم می‌شوند/«مصلحتِ ما» آن‌چیزی است که باعث می‌شود از ما بهتر امتحان گرفته شود

  • وقتی گفته می‌شود «مقدرات الهی حاکم بر زندگی ما هستند» باید بدانیم که تمام این مقدرات در «دستگاه امتحان» تعیین و اندازه‌گذاری می‌شوند؛ یعنی مقدرات ما بر اساس امتحاناتی که باید از ما گرفته شود، تنظیم می‌شوند. ما امتحان را یک «دستگاه» فرض می‌کنیم که عوامل مختلفی بر این دستگاه تأثیرگذار هستند؛ این عواملِ مؤثر بر مقدرات که پیشتر اشاره کردیم(افکار، علایق و آرزوها، اعتقادات، اعمال، نیت‌ها و دعاها، محبت خدا و اولیاء خدا به ما، رفتارهای خوب و بد اطرافیان ما) در واقع ورودی‌های این دستگاه امتحان هستند و خروجی‌ این دستگاه نیز مقدرات ما خواهند بود که محدودۀ اختیار ما را مشخص می‌کنند و حتی بر اختیار ما نیز مؤثرند.
  • اینکه طبق فرمایش پیامبر(ص)، خداوند می‌فرماید: من امور بندگانم را بنا بر مصالح آنها تدبیر می‌کنم و هرچه صلاح آنها باشد خودم مقدماتش را فراهم مى‏ سازم‏ (أَنِّی‏ أُدَبِّرُ عِبَادِی‏ بِمَا یُصْلِحُهُم‏؛ امالی طوسی/ص167) در واقع همۀ این مصلحت‌ها بر اساس دستگاه امتحان است و الا معلوم است که مصلحت نهایی ما عبودیت و سعادت دنیا و آخرت است. ولی این مصلحتی که خداوند مقدرات ما را بر اساس آنها تنظیم می‌کند، یعنی آن‌چیزی که دستگاه امتحان اقتضا کند؛ چون ما برای امتحان آفریده شده‌ایم لذا مصلحت ما آنچیزی است که باعث شود بهتر از ما امتحان گرفته شود. اگر مصلحتِ بندگان را به معنای نفعِ بندگان درنظر بگیریم، باز هم می‌توان گفت: «نفعِ ما در امتحان است».

«خدایا! از من امتحان نگیر!»؛دعایی که هرگز مستجاب نمی‌شود/سعی نکن از امتحانات الهی فرار کنی، چون بی‌فایده است

  • خداوند ما را در این دنیا آفریده است تا از ما امتحان بگیرد (الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ؛ ملک/2) ما هم که می‌دانیم «نمی‌توانیم از حکومت خدا خارج شویم؛ لَا یُمْکِنُ‏ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِک»(دعای کمیل) پس راه عاقلانه این است که از امتحان فرار نکنیم و خودمان به امتحانات الهی تن بدهیم؛ چون فرار از امتحان بی‌فایده است و خدا بالاخره امتحاناتش را از ما می‌گیرد. پس چرا بیهوده خودمان را به در و دیوار بکوبیم؟! به‌جای فرار از امتحان، مثلاً می‌توانیم از خدا بخواهیم: «خدایا! بهترین و آسان‌ترین امتحان را از من بگیر...» یا بخواهیم: «خدایا! امتحان من سخت شده است، یک‌مقدار آسان‌تر امتحان بگیر...» ولی نمی‌توانیم از خدا بخواهیم: «خدایا! از من امتحان نگیر!!» باید بپذیریم و باور کنیم که اصلاً ما به این دنیا آمده‌ایم تا امتحان پس بدهیم.

این نگاه به دستگاه امتحان، یک مبنای نظری برای تنظیم روابط اجتماعی و نظامات حقوقی است

  • جلسات قبل هم گفتیم که اگر باور کنیم مقدرات الهی چقدر بر زندگی ما احاطه دارد، واقعاً رفتارمان متواضعانه‌تر خواهد شد (و غم‌ها و شادی‌های بی‌خود از قلب‌مان بیرون خواهد رفت و دچار عُجب و غرور نخواهیم شد و بسیاری فواید دیگر...) حالا می‌گوییم اگر باور کنیم تنظیم نهایی این مقدارت تحت تأثیر عاملِ «امتحان» صورت می‌گیرد، و بفهمیم که همین «دستگاه امتحان» است که هر لحظه دارد زندگی ما را اداره می‌کند، در این صورت حال و روزمان کاملاً عوض خواهد شد و خیلی بیشتر متواضع و افتاده‌حال خواهیم شد.
  • این نگاه به دستگاه امتحان، هم یک مبنای نظری برای برنامه‌ریزی‌های فردی و اجتماعی است، هم یک مبنا برای درک احکام الهی و تنظیم روابط اجتماعی ماست، هم یک مبناست که علمای حقوق هم می‌توانند بر این مبنا شیوۀ برنامه‌ریزی و قانون‌گذاری و نظامات حقوقی خود را تنظیم کنند و هم نگاهی است که به انسان روحیه می‌دهد.

نمی‌شود فلسفۀ زندگی ما «امتحان» باشد ولی فلسفۀ دین، حکومت و تعلیم و تربیت ما «امتحان» نباشد

  • نمی‌شود فلسفۀ زندگی ما «امتحان» باشد ولی فلسفۀ دین ما «امتحان» نباشد. نمی‌شود فلسفۀ دین ما امتحان باشد ولی فلسفۀ حکومت ما و فلسفلۀ تعلیم و تربیت ما امتحان نباشد. نمی‌شود بدون درنظر گرفتن مقولۀ امتحان، نظام تربیتی را طراحی و تنظیم کنیم. چون نمی‌شود خدا ما را برای امتحان به این دنیا آورده باشد و بعد دین و احکام خود را بدون درنظر گرفتن امتحان تنظیم کرده باشد.

نوع فرامین الهی به‌گونه‌ای است که امکان امتحان را باقی می‌گذارد/خدا با ممنوع کردن غیبت، خواسته به گنهکاران فرصت امتحان بدهد

  • به عنوان مثال، به ما امر شده است که اگر دیدیم کسی دارد مخفیانه گناهی مرتکب می‌شود نباید آن را لو بدهیم. یکی از دلایلش این است که با لو دادن، امکان امتحان گرفتن از او - در آن مورد - منتفی می‌شود. لذا وقتی به پیامبر(ص) گزارش دادند در فلان خانه بساط گناه و فحشاء برقرار است، و ابتدا یک نفر بلند شد و از پیامبر(ص) اجازه خواست که برود و آنها را مجازات کند، پیامبر(ص) به او اجازه نداد و به علی(ع) مأموریت داد و فرمود: «علی جان! برو و اگر گنهکاری دیدی، نزد ما بیاور» علی(ع) هم وقتی به آن خانه رسید، با چشم بسته وارد شد و دست به دیوار کشید و بیرون آمد و فرمود من کسی را ندیدم! پیامبر (ص) نیز کار حضرت را تأیید کرده و فرمود: «تو جوانمرد این امت هستی؛ یا علی انت فتی هذه الامه»(تحفه الاخوان، دامادی/ص13)
  • اصلاً نوع فرامین الهی به‌گونه‌ای است که امکان امتحان را باقی می‌گذارد و دستورات الهی نیز مانند مقدرات الهی کاملاً هماهنگ با دستگاه امتحان هستند. مثلاً اینکه دستور داده‌اند غیبت نکنیم، در واقع به آدم‌های گنهکار فرصت گناه می‌دهد و باعث می‌شود که رسوا نشوند. یعنی خداوند با ممنوع کردن غیبت، خواسته است این فرصت امتحان به گنهاکاران داده شود. اگر ما اجازه داشتیم غیبت کنیم، بساط کسانی که پنهانی گناه می‌کنند خیلی راحت‌تر برچیده می‌شد، چون می‌توانستیم هر کسی گناه پنهانی انجام می‌دهد، لو بدهیم. ولی خدا این اجازه را به ما نداده است چون لو دادن اینها باعث می‌شود به عملکرد دستگاه امتحان خدشه وارد شود.

همه باید از دستگاه امتحان عبور کنند/حتی پیامبر(ص) هم نمی‌تواند بدون اینکه کسی از دستگاه امتحان عبور کند او را هدایت نماید

  • چرا خداوند به پیامبر(ص) فرمود: «تو بر آنها سیطره نداری؛ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِر»(غاشیه/22) پیامبر(ص) می‌خواست بر مردم سیطره داشته باشد، تا چه ‌کار کند؟ نعوذ بالله پیامبر(ص) نمی‌خواست بر مردم سیطره پیدا کند تا به آنها ظلم کند! بلکه می‌خواست بر مردم سیطره پیدا کند تا آنها را هدایت کند. لذا خداوند در جای دیگری به رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «تو نمی‌توانی هرکسی را که دوست داری، هدایت کنی؛ إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ»(قصص/56) اینها یعنی باید اجازه بدهی همۀ مردم از دستگاه امتحان عبور کنند.
  • خداوند می‌فرماید: «آیا مردم فکر می‌کنند بعد از اینکه ایمان آوردند امتحان نمی‌شوند؟ در حالی که ما کسانى را که قبل از آنها بودند امتحان کرده‌ایم، چون باید خداوند راستگویان و دروغگویان را معلوم کند؛ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَْکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُون*وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ  فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِین»(عنکبوت/2و3) امام محمد باقر(ع) در شأن نزول این آیه می‌فرماید: پیامبر اکرم(ص) دوست داشتند مقدمات طوری طراحی شوند که علی(ع) بعد از ایشان بدون اختلاف در آن جایگاهی که خداوند مقرر فرموده قرار بگیرد. اما خداوند با این علاقۀ پیامبر مخالفت کردند. (إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ حَرِیصاً عَلَى أَنْ یَکُونَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنْ بَعْدِهِ عَلَى النَّاسِ خَلِیفَةَ وَ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ خِلَافُ ذَلِکَ فَقَالَ وَ عَنَى بِذَلِکَ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَ‏: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ...‏) و(فَقَدْ سَأَلْتُ رَبِّی أَلْفَ حَاجَةٍ فَقَضَاهَا لِی وَ سَأَلْتُ لَکَ مِثْلَهَا فَقَضَاهَا لَکَ وَ سَأَلْتُ لَکَ رَبِّی أَنْ یَجْمَعَ لَکَ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی فَأَبَى عَلَیَّ رَبِّی فَقَالَ‏ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون)(‏عیاشی/1/197 و تأویل الایات/ص420)

خداوند به موسی(ع) فرمود: صدای معجزه‌گونۀ گوسالۀ سامری فتنۀ خودم بود تا امتحان مردم سخت‌تر شود!/چرا خدا به ابلیس قدرت وسوسه کردن داد؟

  • حتماً داستان گوسالۀ سامری را شنیده‌اید. این گوساله از طلا درست شد و سامری در ساختن آن خیلی هنر به خرج داد تا مردم را فریب دهد. طبق برخی روایات، حضرت موسی(ع) دربارۀ این مسأله به پروردگار عرضه داشت: این سامری هنری داشت که گوساله‌ای بسازد تا مردم را بفریبد، اما آن صدای عجیب و معجزه‌گونه‌ای که از گوساله شنیده می‌شد از کجا آمد؟ آیا صدای گوساله نیز جزء هنر سامری بود؟ خداوند فرمود: این فتنۀ خودم بود که اضافه کردم و خواستم امتحان سخت‌تر بشود! (عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏: ... ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى: إِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ وَ عَبَدُوا الْعِجْلَ وَ لَهُ خُوارٌ فَقَالَ مُوسَى ع: یَا رَبِّ الْعِجْلُ مِنَ السَّامِرِیِّ، فَالْخُوَارُ مِمَّنْ؟ فَقَالَ: مِنِّی یَا مُوسَى إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُهُمْ قَدْ وَلَّوْا عَنِّی إِلَى الْعِجْلِ أَحْبَبْتُ أَنْ أَزِیدَهُمْ فِتْنَة؛ تفسیر قمی/ج2/ص62)
  • قدرتی که خداوند به ابلیس هم دارد، برای همین منظور بود. وقتی ابلیس از درگاه خدا رانده شد، به خدا گفت: به خاطر عبادت‌هایی که انجام داده‌ام در همین دنیا به من پاداش بده! خداوند فرمود چه می‌خواهی تا به تو بدهم؟ گفت: می‌خواهم تا روز قیامت به من عمر بدهی، خداوند فرمود به تو عمر طولانی می‌دهم. گفت: می‌خواهم مانند خون در رگ‌های فرزندان آدم نفوذ کنم، خدا فرمود این قدرت را به تو می‌دهم. گفت: به ازای هر فرزند آدم به من دو فرزند بده! خدا فرمود به تو می‌دهم. بعد ابلیس گفت: از فضل و کَرمت نیز یک چیز بیشتری به من عطا کن! خدا فرمود: کاری می‌کنم در سینۀ ابناء بشر نفوذ کنی و نفس بزنی و آنها تصور کنند که حرف دل خودشان است. (فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَبِّ کَیْفَ وَ أَنْتَ الْعَدْلُ الَّذِی لَا تَجُورُ- فَثَوَابُ عَمَلِی بَطَلَ قَالَ لَا- وَ لَکِنِ اسْأَلْ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا مَا شِئْتَ ثَوَاباً لِعَمَلِکَ فَأَعْطَیْتُکَ فَأَوَّلُ مَا سَأَلَ الْبَقَاءَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ فَقَالَ اللَّهُ قَدْ أَعْطَیْتُکَ قَالَ سَلِّطْنِی عَلَى وُلْدِ آدَمَ قَالَ قَدْ سَلَّطْتُکَ- قَالَ أَجْرِنِی مِنْهُمْ مَجْرَى الدَّمِ‏ فِی‏ الْعُرُوقِ‏ قَالَ قَدْ أَجْرَیْتُکَ قَالَ وَ لَا یَلِدُ لَهُمْ وَلَدٌ إِلَّا وَ یَلِدُ لِی اثْنَانِ قَالَ وَ أَرَاهُمْ وَ لَا یَرَوْنِی وَ أَتَصَوَّرُ لَهُمْ فِی کُلِّ صُورَةٍ شِئْتُ فَقَالَ قَدْ أَعْطَیْتُکَ قَالَ یَا رَبِّ زِدْنِی قَالَ قَدْ جَعَلْتُ لَکَ فِی صُدُورِهِمْ أَوْطَاناً قَالَ رَبِّ حَسْبِی؛ تفسیر قمی/ج1/ص42)
  • بعد از اینکه خداوند خواسته‌های ابلیس را برآورده کرد، حضرت آدم(ع) به درگاه خداوند عرضه داشت: خداوندا! با این قدرت‌هایی که به ابلیس عطا کردی، او بر من و فرزندان من مسلط خواهد شد. به من و فرزندانم نیز عنایتی بفرما. لذا خداوند خواسته‌های حضرت آدم(ع) را نیز به او عطا کرد. (لَمَّا أَعْطَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِبْلِیسَ مَا أَعْطَاهُ مِنَ الْقُوَّةِ قَالَ آدَمُ: یَا رَبِّ سَلَّطْتَ إِبْلِیسَ عَلَى وُلْدِی ... ؛ تفسیر قمی/1/42)
  • چرا خداوند این قدرت‌ها را به ابلیس عطا کرد تا ابناء بشر را وسوسه کند؟ برای اینکه اساساً خدا ما را برای امتحان کردن آفریده است و اینها نیز ابزاری هستند برای امتحان گرفتن از ما. و الا خداوند می‌توانست کاری کند که همۀ انسان‌ها بدون دردسر تسبیح‌گوی خدا شوند؛ مثل ملائکه. اما خدا در مورد انسان‌ها، بیش از نتیجه (خوب شدن ابناءِ بشر)، به فرآیند خوب شدن اهمیت می‌دهد. 

نمی‌شود فلسفۀ مقدرات ما امتحان باشد، اما فلسفۀ دستورات الهی و احکام دینی امتحان نباشد/ چند مثال...

  • نمی‌شود فلسفۀ خلقت انسان امتحان باشد، ولی فلسفۀ مقدراتی که برای بشر تعیین کرده است امتحان نباشد. نمی‌شود فلسفۀ خلقت بشر و مقدرات او، امتحان باشد ولی فلسفۀ دستورات الهی و منظومۀ احکام دینی امتحان نباشد.
  • به عنوان مثال، اینکه فرموده‌اند خانم‌ها در چند مورد باید حرف همسر خود را گوش کنند (البته نه به معنا که آقایان بر خانم‌ها ولایت مطلقه داشته باشند) برای چیست؟ این در واقع طراحی فضا برای امتحان است. هرچند این به خاطر تناسب‌های زن و مرد نیز هست، اما اساساً برای امتحان است. می‌پرسند: حالا اگر یک آقایی، اشتباه کرد، چه می‌شود؟ پاسخ این است که این اشتباهات نیز جزئی از امتحان است و الا اگر این پیچیدگی‌ها نبود که امتحان نمی‌شد!
  • اینکه فرموده‌اند: بچه‌ها باید حرف پدر و مادر خود را گوش کنند، برای چیست؟ این هم طراحی فضا برای امتحان است. باز هم نباید بگویید: چون پدر و مادر برای یک نسل هستند و فرزندان برای یک نسل دیگر هستند، این معمولاً موجب اختلاف می‌شود. چون خداوند هم این را می‌دانسته ولی این دستور را به خاطر امتحان ما صادر کرده است. حتی اگر پدر یا مادرت کافر و ملحد باشند باید به آنها احترام بگذاری و حرف او را(به جز در مواردی که برخلاف دستورات خدا باشد) گوش کنی، مثل اویس قرنی که به خاطر خواستۀ مادرش (که آن موقع ملحد بود) فقط یک روز در مدینه ماند و برگشت نتوانست رسول خدا(ص) را ببیند.

چرا حکومت‌های اولیاء خدا سرشار از مظلومیت است؟/ در حکومت دینی «امتحان» یک اصل مهم است

  • نمی‌شود دستگاه امتحان فقط برای یک بخش از زندگی انسان تعیین‌کننده باشد و برای بخش‌های دیگر تعیین‌کننده نباشد. نمی‌شود نظام دستورات دینی تحت تأثیر عامل امتحان باشد، ولی حکومت تحت تأثیر دستگاه امتحان نباشد. متاسفانه گاهی اوقات در مسائل اجتماعی وقتی مشکلی می‌بینیم، بلافاصله می‌خواهیم از نزدیک‌ترین راه مسأله را حل کنیم. گاهی نزدیک‌ترین راه گذاشتن قانون اضافی است. گاهی نزدیک‌ترین راه اعمال قدرت است. ولی اولیاء خدا این‌گونه عمل نمی‌کردند لذا حکومت‌های اولیاء خدا سرشار از مظلومیت است.
  • در حکومت دینی «امتحان» یک اصل مهم است. حکومت دینی حکومتی نیست که به دنبال نتیجه به هر قمیتی باشد، بلکه «امتحان» برایش خیلی اهمیت دارد، لذا به افراد مختلف فرصت می‌دهد و زیاد از قدرت حکومت برای کنترل کردن افراد استفاده نمی‌کند لذا این فرصت‌دادن‌ها خیلی اوقات موجب می‌شود بعضی‌ها سوء استفاده کنند.
  • یک‌بار به رسول خدا(ص) خبر رسید که عده‌ای مواد مورد نیاز مردم را احتکار کرده‌اند، پیامبر(ص) دستور دادند کالاهای احتکارشده را به بازار برگردانند. یک نفر گفت: یا رسول الله(ص) برای این اجناس قیمت تعیین کنید. حضرت فرمود: من قیمت تعیین نمی‌کنم. بگذارید به صورت طبیعی این قیمت تعیین شود؛ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَنَّهُ قَالَ: رَفَعَ الْحَدِیثَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ مَرَّ بِالْمُحْتَکِرِینَ فَأَمَرَ بِحُکْرَتِهِمْ أَنْ تُخْرَجَ إِلَى بُطُونِ الْأَسْوَاقِ وَ حَیْثُ تَنْظُرُ الْأَبْصَارُ إِلَیْهَا فَقِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَوْ قَوَّمْتَ عَلَیْهِمْ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى عُرِفَ الْغَضَبُ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ أَنَا أُقَوِّمُ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا السِّعْرُ إِلَى اللَّهِ یَرْفَعُهُ إِذَا شَاءَ وَ یَخْفِضُهُ إِذَا شَاءَ»(تهذیب الاحکام/7/161) پیامبر(ص) اینجا قدرت داشتند که قیمت تعیین کنند اما حضرت از قدرت به هر شکلی استفاده نمی‌کردند.

چرا به برخی بیماران شفا داده می‌شود و به برخی شفا داده نمی‌شود؟/بعضی‌ها فقط با بیماری اصلاح می‌شوند

  • پیامبر گرامی اسلام(ص) در شب معراج از خداوند سؤالاتی می‌پرسند و خداوند پاسخ می‌دهند. وقتی به موضوع مقدرات می‌رسند، خداوند می‌فرماید: برخی از بندگان من هستند که اصلاحشان نمی‌کند، مگر ثروت (یعنی مصلحتشان این است که پولدار باشند) و اگر فقیرش کنم هلاک می‌شوند، و برخی از بندگان من هستند که فقط با فقر اصلاح می‌شوند و اگر به آنها ثروت بدهم هلاک می‌شوند، برخی از بندگان مصلحتشان در بیماری است، اگر به آنها صحت بدهم هلاک می‌شوند و اینها را فقط خودم می‌دانم و فقط کار خودم است؛ وَ إِنَ‏ مِنْ‏ عِبَادِیَ‏ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ‏ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ وَ إِنَ‏ مِنْ‏ عِبَادِیَ‏ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ‏ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ»(کافی/2/352) لذا بعضی‌ها خودشان یا فرزندشان بیماری لاعلاجی دارند که هر چه دعا و توسل می‌کنند، خدا به آنها شفا نمی‌دهد چون مصلحت آنها در داشتن آن بیماری است. و این مصلحت‌ها را دستگاه امتحان برای هر کسی تعیین می‌کند. البته بعضی‌ها نیز درخواست‌هایی از خداوند داشته‌اند و مثلاً بیماری‌هایی داشته‌اند که شفا گرفته‌اند، این هم بستگی به دستگاه امتحان دارد، این دستگاه خیلی پیچیده و قابل تأمل است.
  • امام باقر(ع) می‌فرماید: خداوند همۀ فرزندان حضرت آدم(ع) تا آخر(همۀ ابناء بشر) را به او نشان می‌دهد. حضرت آدم(ع): خدایا! چقدر تعداد این فرزندان من زیاد است! بعد پرسید: خدایا! چرا فرزندان من با هم فرق می‌کنند؟ این تفاوت‌ها به خاطر چیست؟ خداوند فرمود: من اینها را متفاوت خلق کرده‌ام تا آنها را در هر حالتی امتحانشان کنم (چون این تفاوت موجب امتحان می‌شود) آدم(ع) فرمود: اگر می‌شد اینها را بدون تفاوت می‌آفریدی بهتر نبود؛ چون این تفاوت‌ها مشکلات زیادی ایجاد خواهد کرد؟ خداوند به او توضیح می‌دهد: من این تفاوت‌ها را قرار داده‌ام تا شما را امتحان کنم و ببینم کدام‌یک بهتر عمل می‌کنید. اصلاً برای همین است که دنیا و آخرت و حیات و مرگ و بهشت و جهنم را خلق کرده‌ام. یعنی همۀ دستگاه عالم برای همین امتحان گرفتن است. و من در تقدیر و تدبیر خودم این‌گونه اراده کرده‌ام. و این تفاوت‌ها را به علم نافذ خودم در بین ابناء تو ایجاد کرده‌ام؛ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لآِدَمَ انْظُرْ مَا ذَا تَرَى قَالَ فَنَظَرَ آدَمُ ع إِلَى ذُرِّیَّتِهِ وَ هُمْ ذَرٌّ قَدْ مَلَئُوا السَّمَاءَ قَالَ آدَمُ ع یَا رَبِ‏ مَا أَکْثَرَ ذُرِّیَّتِی‏ ...فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَذَلِکَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِی کُلِّ حَالاتِهِمْ ... وَ إِنَّمَا خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَکَ وَ أَبْلُوَهُمْ‏ أَیُّکُمْ‏ أَحْسَنُ عَمَلًا فِی دَارِ الدُّنْیَا فِی حَیَاتِکُمْ وَ قَبْلَ مَمَاتِکُمْ فَلِذَلِکَ خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَیَاةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطَّاعَةَ وَ الْمَعْصِیَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ کَذَلِکَ أَرَدْتُ فِی تَقْدِیرِی وَ تَدْبِیرِی وَ بِعِلْمِیَ النَّافِذِ فِیهِمْ خَالَفْتُ بَیْنَ صُوَرِهِمْ وَ أَجْسَامِهِمْ وَ أَلْوَانِهِمْ وَ أَعْمَارِهِمْ وَ أَرْزَاقِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ مَعْصِیَتِهِمْ»(کافی/2/9)

صحنه‌ای بود که امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر راضی نشد پیش بیاید اما دستگاه امتحان آن را پیش آورد

  • اباعبدالله الحسین(ع) در کربلا تکلیف خود را انجام داد، البته دوست نداشت که بعضی‌ از صحنه‌ها در کربلا پیش بیاید و تمام تلاش خود را انجام داد تا پیش نیاید ولی نشد! در بعضی از صحنه‌ها با اینکه دوست نداشت ولی راضی شد، مثلاً وقتی بچه‌های حضرت زینب(س) آمدند اجازۀ میدان بگیرند، حضرت بالاخره راضی شد. وقتی قاسم بن الحسن آمد اجازه بگیرد، آقا دوست نداشت ولی بالاخره راضی شد.
  • ولی یک صحنه‌ای بود که امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر راضی نشد ولی دستگاه امتحان بالاخره این صحنه را به وجود آورد و آن هم به میدان رفتن عبدالله بن الحسن(ع) بود. امام حسین(ع) مدام به زینب(س) می‌فرمود: مراقب این بچه باش، نمی‌خواهم او به میدان بیاید. حضرت به هیچ وجه راضی نبود، اما در آخرین لحظات که امام حسین(ع) در گودی قتلگاه بود، این بچه دستش را از دست عمه‌اش زینب(س) جدا کرد و دوان دوان به میدان آمد و خودش را روی سینۀ اباعبدالله الحسین(ع) انداخت و گفت: به خدا از عموی خودم جدا نمی‌شوم، نمی‌گذارم عموی مرا بکشید... (...فَقَالَ لَهَا الْحُسَیْنُ احْبِسِیهِ یَا أُخْتِی فَأَبَى وَ امْتَنَعَ عَلَیْهَا امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ‏ عَمِّی‏...‏؛ ارشاد مفید/2/110)

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۸
بیان معنوی

صوت | جلسه چهارم دانشگاه امام صادق(ع)

 

دانلود (15.6 مگابایت)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۷
بیان معنوی

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-2

 امروز برای ایستادگی جلوی آمریکا بیشتر به واقع‌بینی احتیاج داریم تا ایمان/ بر اساس آمارها، آمریکا یک قدرت پوشالی است/ گاهی اوقات توجه به واقعیت‌ها حتی بیش از ایمان کار دین را جلو می‌برد

پناهیان: اوایل انقلاب برای عبور از مشکلات، لازم بود بیشتر از ایمان مایه بگذاریم ولی امروز در جمع بین ایمان و نگاه به واقعیت‌ها بیشتر به واقع‌بینی نیاز داریم یعنی امروز با واقع‌بینی می‌شود با خیلی از مشکلات مقابله کرد و زیاد لازم نیست از ایمان به غیب خرج کنیم. الان برای ایستادگی جلوی آمریکا به واقع‌بینی بیشتر احتیاج داریم تا به ایمان. الان وضعیت آمریکا مصداق این ضرب المثل است: «گر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی» امروز واقع‌بینی این است که آمریکا یک قدرت پوشالی است و آمارها نیز این را نشان می‌دهد و این نیاز به ایمان به خدا ندارد.

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از دومین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

  • گزیده صوتی:
  • روضه:
  • صوت کامل:

مقدرات فقط شامل اتفاقات خاص زندگی نیست؛ همۀ بخش‌های زندگی که خارج از اختیار ماست را شامل می‌شود

  • موضوع بحث ما پاسخ به این سؤال است: «مهمترین عامل در تعیین مقدرات ما در زندگی چه عاملی است؟» در جلسۀ قبل عوامل زیادی را برشمردیم: افکار، علایق و آرزوها، اعتقادات، اعمال و اقدامات، نیت‌ها و همچنین «دعای» ما روی مقدرات ما تأثیر دارد. خارج از اختیار ما نیز عواملی مثل: محبت خداوند به ما، محبت اولیاء خدا به ما و رفتارهای خوب و بد دیگران در اطراف ما، نیز بر مقدرات ما تأثیر دارند. اما گفتیم تعیین‌کننده‌ترین عامل مؤثر بر مقدرات ما چیزی غیر از آن عوامل مذکور است. یعنی غیر از همۀ اینها یک عامل کلیدی دیگری نیز هست که در مقدرات ما تعیین‌کننده است.
  • پیش از گفتگو در مورد تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات بشر، به عنوان مقدمه در مورد «لزوم توجه به اصل مقدرات در زندگی انسان» صبحت کردیم. ما همیشه باید متوجه باشیم که چیزی به نام مقدرات در زندگی خودمان داریم. منظور از مقدرات، بخش خارج از اختیار ماست که توسط خداوند تعیین می‌شود و خیلی از اوقات، ما آنها را امور تصادفی یا طبیعی نامگذاری می‌کنیم و یا خیلی از اوقات چون آن امور تکرار می‌شوند، آنها را امور عادی تلقی می‌کنیم ولی همۀ اینها طراحی‌های تحت حکمت و مشیت الهی هستند و همگی در اختیار پروردگار عالم هستند که هر لحظه اراده کند می‌تواند آنها را تغییر دهد.
  • باید به مفهوم مقدرات و مصداق واقعی‌اش بیشتر توجه کنیم. متاسفانه همه به قدر کافی از بحث مقدرات خبر ندارند و نمی‌دانند مقدرات چه چیزهایی هستند؟ بعضی‌ها مقدرات الهی را فقط در مورد امور درشت و عظیم می‌دانند نه تمام امور زندگی؛ از کوچکترین تا عظیم‌ترین‌ آنها. زیرا چنین نیست که فقط برخی از اتفاقات خاصی که در زندگی ما ناگهان رخ می‌دهند، مقدرات باشند، بلکه تمام جزئیات زندگی ما که خارج از اراده و اختیار ما هستند مقدرات ما محسوب می‌شوند؛ از اصل وجود ما تا فرم وجود ما و تمام مختصات ثابت و متغییر وجود ما و شرایط اطراف ما، از پدر و مادر ما تا محلی که در آن به دنیا می‌آییم، همگی مقدرات ما هستند.

هر کسی نمی‌تواند هر جنایتی که دلش خواست انجام دهد؛ مقدرات الهی باید به او اجازه بدهد/چرا بعضی‌ها با فرعون‌ها محشور می‌شوند؟

  • درست است که ما در میان مقدرات، یک مقدار فرصت و اختیار و امکان تغییر داریم، ولی ما با اختیار خودمان نمی‌توانیم هر چیزی را تغییر دهیم، بلکه این تغییر فقط در محدوده‌ای که خداوند معین کرده است می‌تواند ایجاد شود. ضمن اینکه آن جاهایی که ما اختیار داریم و می‌خواهیم عمل کنیم، باز هم هر عملی را نمی‌توانیم انجام دهیم. هر کسی، چه آدم بدی باشد و چه آدم خوبی باشد حتی در محدودۀ اختیار خودش هم نمی‌تواند هر اراده‌ای کرد ارادۀ خود را محقق کند. امام رضا(ع) می‌فرماید: «وقتی خدا بخواهد کاری انجام دهد، عقل بندگانش را سلب می‌کند، و با تصمیم آن بندگان کار خودش را انجام می‌دهد، و ارادۀ خودش را محقق می‌کند، وقتی ادارۀ خود را محقق کرد، عقل آن بندگان را به آنها باز می‌گرداند، بعد می‌گویند: چه شد؟! ما چرا این کار را انجام دادیم؟ عجب کاری کردیم! إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَمْراً سَلَبَ‏ الْعِبَادَ عُقُولَهُمْ‏ فَأَنْفَذَ أَمْرَهُ وَ تَمَّتْ إِرَادَتُهُ فَإِذَا أَنْفَذَ أَمْرَهُ رَدَّ إِلَى کُلِّ ذِی عَقْلٍ عَقْلَهُ فَیَقُولُ کَیْفَ ذَا وَ مِنْ أَیْنَ ذَا»(تحف العقول/442).
  • هر کسی نمی‌تواند هر کاری که به ظاهر در اختیارش هست انجام دهد. به بیان دیگر، هر کسی نمی‌تواند هر جنایتی که دلش خواست انجام دهد، چون باید مقدرات الهی به او اجازه بدهد که آن جنایت را انجام دهد.
  • کسانی که فرصت پیدا نکردند کار بد یا جنایتی که می‌خواستند را انجام دهند، چه ‌بسا بدون اینکه موفق به انجام آن جنایت شوند، عذابش به آنها برسد. لذا بعضی‌ها با فرعون‌ها محشور می‌شوند حتی اگر در دنیا فرمانروایی یا ریاست یک روستا را هم نداشته باشند! چون در همان فرصت‌های کوچکی که خدا به آنها داده، تا آخرِ راه خلاف رفتند، فرعون هم در آن فرصتی که خدا به او داد تا آخرش رفت. ملاک، ظاهر اعمال و جنایت‌ها نیست. در جبهۀ اولیاء خدا و خوبان عالم نیز همین اتفاق می‌افتد. مثلاً یک فردی، ظاهراً زیاد آدم خوب و اهل عبادت نبوده اما خدا چند فرصت کوچک به او داده و او طینت پاک خودش را در آن موارد محدود بروز داده است و خدا هم او را با اولیاء خدا و شهداء بزرگ محشور می‌کند.
  • رسول خدا(ص) می‌فرماید: « نیّت مؤمن بهتر از عمل اوست و عمل منافق بهتر از نیّت اوست و هر کس مطابق نیّت خود عمل مى کند؛ نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ، وَ نِیَّةُ الْکَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِه‏»(کافی/3/218) بزرگان این روایت را اینطور معنا کرده‌اند که همیشه مؤمن چیزهایى را نیت مى‌کند که احیاناً در مقام عمل نمى‌تواند به آنها دست پیدا کند. لذا نیت مؤمن، همیشه بالاتر و بهتر از آن مقدارى است که عمل مى‌کند؛ این یک امر قهرى است. از آن طرف هم کافر هم خیلی از کارهای بد را می‌خواهد انجام دهد که در مقام عمل نمی‌توان انجام دهد.

توجه به مقدرات یعنی اینکه بدانیم در اتوبان زندگی نمی‌توانیم هر وقت خواستیم دور بزنیم و تغییر مسیر بدهیم

  • نکتۀ دیگر اینکه انسان هر زمانی برای تغییر مسیر خودش، دارای اختیار نیست. توجه به مقدرات یعنی اینکه بدانیم که ما برای انجام هر کار خوب یا بدی، کاملاً آزاد نیستیم و هر لحظه نمی‌توانیم در اتوبان زندگی دور بزنیم و مسیر خود را تغییر دهیم، گاهی باید کیلومترها راه طی کنیم تا به دوربرگردان برسیم. مثلاً وقتی در روایت می‌فرماید: کسی که لقمۀ حرام خورده است تا چهل روز عبادتش قبول نمی‌شود (قال رسول الله ص: مَنْ أَکَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً؛ بحارالانوار/63/314-کنزالعمال/9266) و (مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ لَمْ تُقْبَلْ‏ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ‏ لَیْلَة؛ تفسیر قمی/1/180) به عبارتی معنایش این است که تا چهل روز بعد، نمی‌تواند دور بزند و تغییر مسیر بدهد.
  • خیلی خوب است که ما به این بخش‌های جبری زندگی نگاه کنیم. البته طبق فرمایش امام صادق(ع) «ما نه مجبورِ مجبور هستیم و نه مختارِ مختار، بلکه چیزی بین این دو است؛ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ‏ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْن‏»(کافی/1/160) بحث جبر و اختیار، یکی از بحث‌های بسیار سخت و پیچیدۀ دینی است و ما از پرداختن به مرز این دو منع شده‌ایم. اما همین ‌مقدار باید توجه داشته باشیم که بالاخره بخشی از زندگی ما در اختیار ما نیست.
  • فقط باید بدانیم که هر لحظه که خواستیم نمی‌توانیم در این اتوبان دور بزنیم. ارادۀ ما هر لحظه در اختیار ما نیست. جنبۀ خیر و شرّش هر دو، شوق عظیم یا ترس عظیم در دل انسان ایجاد می‌کند. گاهی اوقات انسان به تعبیری اسیر خوبی‌های گذشتۀ خودش می‌شود. مثلاً کسی که به اهل‌بیت(ع) یا دوستان اهل‌بیت(ع) خدمت می‌کند یا شعائر دینی را پاس می‌دارد و یک جایی از خودش از خودگذشتگی نشان می‌دهد، چنین کسی آیا دست خودش است که هر کار بدی خواست انجام دهد؟ نه! خدا به او اجازه نمی‌دهد. یعنی گاهی اوقات ما به تعبیری «اسیر خوبی‌های گذشتۀ خودمان می‌شویم» و این به ما اجازه نمی‌دهد سقوط کنیم.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «همراه هر انسان دو تا ملک هستند که او را محافظت می‌کنند، وقتی مقدرات الهی می‌آیند، این دو ملک انسان را رها می‌کنند؛ إِنَّ مَعَ کُلِّ إِنْسَانٍ مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِینَة»(نهج البلاغه/حکمت 201) ملائکه ما را از بلاها و مریضی‌ها و تصادف‌ها و حوادث مختلف حفظ می‌کنند اما وقتی مقدرات الهی به ما می‌رسد آنها دیگر ما را حفظ نمی‌کنند.
  • امام حسین(ع) می‌فرماید: «وقتی مردم می‌خواهند از خدا اطاعت کنند، خداوند مانع نمی‌شود، اما وقتی می‌خواهند معصیت کنند، اگر خدا بخواهد بر آنها منت می‌گذارد و بین او و قصدش فاصله می‌اندازد؛ فَإِنِ ائْتَمَرُوا بِالطَّاعَةِ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ صَادّاً عَنْهَا مُبْطِئاً، وَ إِنِ ائْتَمَرُوا بِالْمَعْصِیَةِ فَشَاءَ أَنْ یَمُنَّ عَلَیْهِمْ فَیَحُولَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا ائْتَمَرُوا بِهِ»(مکاتیب الائمه/3/151)

امیدواری امام(ره) و رهبر انقلاب به آینده، یک امید توأم با واقع‌بینی است نه فقط یک امید متکی به ایمان

  • باید واقعیت‌ها را در نظر بگیرید و زیاد به اعتقادات خودتان فشار نیاورید و همه چیز را به ایمان به غیب و قیامت حواله ندهید. در قرآن کریم و روایات نیز همه چیز را به قیامت حواله نداده‌اند، بلکه خیلی اوقات در کنار ایمان به غیب، واقعیت‌های حیات بشر را یادآوری کرده‌اند. در مسائل اجتماعی نیز همین‌طور است.
  • یکی از مثال‌ها اجتماعی برای «تأثیر توجه به واقعیت‌های زندگی»، نوع نگاه واقع‌بینانۀ امام(ره) و رهبر انقلاب است. شما فکر می‌کنید چرا حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری در مسائل اجتماعی و روند پیشرفت انقلاب این‌قدر امیدوار بوده و هستند؟ آیا تصور می‌کنید این یک ترفند تبلیغاتی یا شیوۀ مردم‌داری است یا اینکه یک واقعیتی پشت سر این امید است؟ آیا پشت سرش فقط ایمان به خداست؟
  • واقعش این است که جدای از ایمان به خدا، برخی محاسبات قابل فهم در پشت این امید به آینده وجود دارد؛ مثلاً این واقعیت که تعدادی از مردم‌ ما خالصانه ولایی هستند؛ که عده‌ای از آنها در این راه به شهادت رسیده‌اند و عده‌ای هستند که حاضرند در این راه از تمام هستی خودشان مایه بگذارند و همین الان هم دارند فعالیت می‌کنند. نور وجود همین‌ها آیا اجازه خواهد داد که باطل در جهان به حکمرانی خودش ادامه بدهد؟ هرگز!
  • ما در اینجا نمی‌خواهیم به برخی از اخبار روایی دربارۀ قوم مقدمه‌ساز ظهور اتکاء کنیم (مثلاً اینکه امام صادق(ع) فرمود: بعد از کوفه، قم محل نشر معارف دینی در جهان خواهد شد. و این وضع تا هنگام ظهور باقی خواهد ماند؛ سَتَخْلُو کُوفَةُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ... ثُمَّ یَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ یُقَالُ لَهَا قُمُّ وَ تَصِیرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ حَتَّى لَا یَبْقَى فِی الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِی الدِّینِ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتُ فِی الْحِجَالِ وَ ذَلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قَائِمِنَا ...حَتَّى لَا یَبْقَى أَحَدٌ عَلَى الْأَرْضِ لَمْ یَبْلُغْ إِلَیْهِ الدِّینُ وَ الْعِلْمُ ثُمَّ یَظْهَرُ الْقَائِمُ ع؛ بحارالانوار/ج 57/ص213) این یک خبر است که حضرت امام هم در سخنرانی خود در سال 56 به آن اشاره فرموده‌اند(صحیفه امام/3/331) و در جای خود قابل تأمل است، اما در اینجا می‌خواهیم بر اساس قاعده بحث کنیم.

امروز چه کسانی در عالم تعیین‌کننده هستند؟/ بر اساس قرآن، خون شهدا و نفس‌های قدسی ولایتمداران تعیین‌کننده است؛ حتی اگر تعدادشان کمتر باشد

  • چرا در زمان امیرالمؤمنین(ع) بعد از آن موج مثبتی که در جامعه ایجاد شده بود، آن غربت برای دین و اولیاء الله پدید آمد؟ چون اغلب کسانی که دور امیرالمؤمنین(ع) جمع شدند و بیعت کردند، «ولایتمدار» نبودند بلکه می‌خواستند خلیفۀ چهارم خودشان را انتخاب کنند. اما در مملکت ما از 15 خرداد 42 ولایتمداری کلید خورده است. امید حضرت امام(ره) یک امید صرفاً متکی به ایمان و بدون در نظر گرفتن عنصر زمان نیست، بلکه امید متکی به ایمان و توأم با دیدن واقعیت است که زمان و گسترۀ نصرت الهی را معین می‌کند.
  • امروز چه کسانی در عالم تعیین‌کننده هستند؟ آیا کسانی که سخنان غربی‌ها را ترجمه می‌کنند و می‌خواهند حرف‌های مندرس آنها را در اینجا تکرار کنند، تعیین‌کننده هستند؟ نه! خون شهدا و نفس‌های قدسی ولایتمداران تعیین‌کننده است؛ حتی اگر تعدادشان کمتر باشد.
  • وقتی می‌بینید عالم در یدِ قدرت خداوند است نباید نگران برخی صحنه‌های انحرافی و غیرمذهبی در عرصۀ فرهنگ و سیاست و اجتماع باشید. باید در مقابل این واقعیت‌ها، به واقعیت‌های دیگر جامعه و به قواعدی که مقدرات عالم را معین می‌کنند هم نگاه کنید، مثلاً به شهدای خودمان نگاه کنید، مگر شهید واقعیت نیست؟! مگر این سنت الهی واقعیت نیست که خدا فرمود: «وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُم»(محمد-ص/4) مگر این واقعیت نیست که خدا اثر کار کافران را از بین می‌برد؟ «الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»(محمد-ص/1) ممکن است کارهای کافران حجیم باشد اما بی‌اثر خواهد بود، پس چرا باید از حجم بالای کارهای آنها بترسیم؟!

اوائل انقلاب بیشتر به ایمان متکی بودیم ولی امروز می‌توانیم بیشتر به واقع‌بینی تکیه کنیم

  • ما برای اینکه محکم حرکت کنیم، هم باید ایمان داشته باشیم و هم واقع‌بینی داشته باشیم. بنده معتقد نیستم که حضرت امام(ره) فقط بر اساس ایمان به خدا قیام کردند و واقعیت‌ها را نادیده گرفتند. ایشان در کنار ایمان به خدا واقعیت‌های بسیار قدرتمندی که از چشم خیلی‌ها پنهان بود را هم می‌دیدند؛ واقعیت‌هایی که امید به پیروزی می‌دادند. اما همه مثل امام نبودند که این واقعیت‌ها را ببینند، لذا ما در اوایل انقلاب بیشتر با تکیه بر ایمان حرکت می‌کردیم.
  • اوائل انقلاب بیشتر به ایمان نیاز داشتیم، چون واقعیت‌هایی که پالس‌های منفی به ما منتقل می‌کردند بیشتر بودند و واقعیت‌هایی که پالس‌های مثبت می‌دادند کمتر بودند، یعنی واقعیت‌ها به ما امید نمی‌دادند. لذا کسانی که نمی‌توانستند همۀ واقعیت‌ها یا عمق آنها را ببینند، به امام(ره) می‌گفتند: «نمی‌شود!» و برای مسیر انقلاب، پالس‌های منفی می‌فرستادند و با شروع جنگ این پالس‌های منفی افزایش پیدا کرد. برخی از سیاستمداران که یک‌ذره ایمانشان ضعیف بود، می‌گفتند این واقعیت‌ها دلالت می‌کند به اینکه باید تسلیم شویم!

امام(ره) کدام واقعیت‌ها را می‌دید؟

  • خیلی‌ها تصور می‌کنند حضرت امام(ره) فقط در سال آخر عمر خود دربارۀ نابودی کمونیسم سخن گفتند (از این پس کمونیسم را باید در موزه‏هاى تاریخ سیاسى جهان جستجو کرد؛ پیام امام به گورباچوف در سال1367-صحیفه امام/21/221) درحالی که امام(ره) آن‌قدر واقع‌بین بودند که سالها قبل یعنی در سال 57 نیز این مسأله را پیش‌بینی فرموده بودند: «کمونیست طرحى شکست خورده است در دنیا. اصلًا شکست خورده، براى اینکه فهمیدند که اصل قضیه مارکسیست و کمونیست قضیه تخدیر است! ملتها را مى‏خواهند خواب کنند با این حرفها. شوروى مى‏خواسته ملتها را خواب کند با این حرفها،... منتها جوانهاى ما قدرى شان هم بازى خورده‏اند و خیال مى‏کنند که مسئله‏اى است مسئله کمونیست. اصلًا در دنیا دیگر این مطلب شکست خورده و قابل اعتنا نیست.»(صحیفه امام/ج‏4/ص116)
  • این درحالی بود که خیلی‌ها نگران بودند که مارکسیست‌ها کشور را بگیرند دست خودشان. ولی حضرت امام(ره) می‌فرمود این مطلب شکست خورده و قابل اعتنا نیست. امام(ره) کدام واقعیت‌ها را می‌دید؟ کدام واقعیت‌ها داشت برای امام(ره) پالس مثبت می‌‌فرستاد که امام می‌دید اینها دارند نابود می‌شوند ولی همه نمی‌توانستند این واقعیت‌ها را ببینند و باور نمی‌کردند. می‌گفتند: «امروز مارکسیست‌ها همه‌جا را گرفته‌اند، نصف دنیا پشت سر شوروی است...!» لذا ما در مقابل این‌قبیل افراد که واقعیت را نمی‌دیدند مجبور بودیم بیشتر با تکیه بر ایمان به غیب و آیات و روایات سخن بگوییم.

امروز برای ایستادگی جلوی آمریکا بیشتر به واقع‌بینی احتیاج داریم تا ایمان/ بر اساس آمارها، آمریکا یک قدرت پوشالی است/ گر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی

  • اوایل انقلاب برای عبور از مشکلات، لازم بود بیشتر از ایمان مایه بگذاریم ولی امروز در جمع بین ایمان و نگاه به واقعیت‌ها بیشتر به واقع‌بینی نیاز داریم یعنی امروز با واقع‌بینی می‌شود با خیلی از مشکلات مقابله کرد و زیاد لازم نیست از ایمان به غیب خرج کنیم. الان برای ایستادگی جلوی آمریکا به واقع‌بینی بیشتر احتیاج داریم تا به ایمان. الان وضعیت آمریکا مصداق این ضرب المثل است: «گر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی»
  • امروز واقع‌بینی این است که آمریکا یک قدرت پوشالی است و آمارها نیز این را نشان می‌دهد و این نیاز به ایمان به خدا ندارد. نه تنها واقع‌بینی نسبت به وضع کنونی، بلکه واقع‌بینی نسبت به وضعیت آینده نیز ما را به همین نتیجه می‌رساند. اینکه حضرت امام(ره) می‌فرمود آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، فقط ناشی از ایمان به خدا نبود بلکه واقع‌بینی ایشان نسبت به مقدرات و سنت‌های الهی بود. اینکه آمریکا نمی‌تواند هیچ غلطی بکند، آیۀ اول سورۀ محمد(ص) است که فرمود: کسانى که کفر ورزیدند و از راه خدا جلوگیری کردند خدا اعمالشان را تباه می‌کند؛ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»(محمد/1) این یک واقعیت است که آنها اثری در عالم ندارند. حالا اگر کسی نمی‌تواند این واقعیت را بفهمد، از او خواهش می‌کنیم لااقل با تکیه بر ایمانش این «واقعیت» را بپذیرد.

الان از نظر اجتماعی، زمانۀ واقع‌بینی است و این کار ما را خیلی سریع‌تر جلو می‌برد

  • الان از نظر اجتماعی، زمانۀ واقع‌بینی است و این کار ما را خیلی سریع‌تر جلو می‌برد. این واقع‌بینی کمک می‌کند که بخشی از کسانی که ایمان ضعیفی دارند بیایند و در مسیر صحیح انقلاب قرار بگیرند، مثل برخی از ضد انقلاب‌های «محترم» و واقع‌بین که در خارج از کشور هستند و می‌گویند: «هر وقت شما مقابل آمریکا محکم می‌ایستید، ما خوشحال می‌شویم.» اما کسی که بیماردل باشد دیگر واقعیت‌ها را نمی‌بیند.
  • درست است که واقع‌بینی کار ما را آسان می‌کند و باعث می‌شود که بخشی از ضعیف‌الایمان‌ها جذب شوند اما واقع‌بینی نمی‌تواند بیماردل‌ها را درست کند چون اینها وقتی بیماری در قلبشان شدت پیدا کند دیگر واقعیت را نمی‌بینند. یعنی چنین نیست که فقط به این دلیل که به خدا ایمان ندارند کافرانه عمل می‌کنند، بلکه حتی واقع‌بینی هم ندارند. خداوند دربارۀ اینها می‌فرماید: «کر و گنگ و کورند و در نتیجه راهى براى تعقل ندارند؛ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون»(بقره/171) در اینجا «عُمْیٌ» معنایش این نیست که کور است و فقط خدا را نمی‌بیند، معنایش این است که واقعیت‌های عالم را هم نمی‌بیند. و «صُمٌّ» یعنی صداهای واقعی را هم نمی‌شنود.

گاهی اوقات-مانند دورۀ آخرالزمان- توجه به واقعیت‌ها حتی بیش از ایمان کار دین را جلو می‌برد

  • حتی بعد از ظهور امام زمان(ع) هم که همۀ مردم عالم تحت حکومت حضرت قرار می‌گیرند، به این دلیل نیست که همۀ آنها ایمان می‌آورند، بلکه به دلیل واقع‌بینی آنهاست. حتی بعد از ظهور هم یک عده‌ای به حضرت ایمان نمی‌آورند و در دین خودشان باقی می‌مانند، ولی حکومت حضرت با تکیه به واقعیت‌های مسلّم تشکیل خواهد شد و مستقر خواهد ماند. اصلاً خاصیت آخرالزمان و ابتلائات و گرفتاری‌های آخرالزمان این است که واقعیت‌های پیچیده را روشن می‌کند. گاهی اوقات-مانند دورۀ آخرالزمان- توجه به واقعیت‌ها حتی بیشتر از ایمان کار دین را جلو می‌برد.
  • باید واقع‌گرایی را در وضعیت سیاسی و اجتماعی و زندگی شخصی خودمان بالا ببریم. دمِ دستی‌ترین واقعیتی که هرکسی می‌تواند ببیند و خدا انتظار دارد هر کسی در اثر دیدن این واقعیت، تحول روحی پیدا کند، واقعیت مرگ است. لذا امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مرگ برای موعظه انسان کافی است؛ کَفَى‏ بِالْمَوْتِ‏ وَاعِظاً»(کافی/2/275) مرگ که دیگر یک امر غیبی نیست، فقط کافی است به قبرستان برویم و این واقعیت را ببینیم تا بر روح ما اثر بگذارد.

واقعیت‌ها نیز مانند ایمان می‌توانند انسان را به سمت خدا سوق دهند

  • ما در بحث مقدرات، واقع‌بینی را در محدود بودن اختیارات مورد بحث قرار می‌دهیم، وقتی می‌گوییم به مقدرات الهی نگاه کنید یعنی ببیند که نه اختیار شما نا محدود است و نه اینکه همۀ شرایط در اختیار شما قرار دارد. این سخنی که بعضی‌ها می‌گویند: «هر چه اراده کنید، جهان پیرامونی شما هم همین‌طوری خواهد شد!» بیشتر به یک لطیفه شبیه است که متاسفانه این را به عنوان رازهای عالم خلقت مطرح می‌کنند و دیگران را به خیالپردازی می‌کشانند و این روش را دین و آیین خود قرار می‌دهند. امروز هم بازار این نوع معنویت‌های کاذب و ساختگی گرم است. حتی بعضی‌ها در کنار این سخنان، آیات و روایاتی هم می‌آورند تا یک‌مقدار سخنشان اسلامی شود! ولی بحث ما دقیقاً برعکس اینهاست.
  • واقعیت‌ها نیز مانند ایمان می‌توانند انسان را به سمت خدا سوق دهند، واقعیت‌ها و ایمان دو بال هستند که انسان را در فضای معنویت پرواز می‌دهند. گاهی اوقات واقعیت‌ها از اینکه ایمان ما یک ایمان موهوم باشد جلوگیری می‌کنند؛ مثل ایمان موهوم به کسانی که ادعای دروغین ارتباط با امام زمان(ع) دارند. واقعیت‌ها به قدری در کنار ایمان نقش ایفا می‌کنند که گاهی اوقات کمک می‌کند به اینکه انسان دچار ایمان‌های موهوم نشود.
  • واقعیت‌ها به ظاهر ممکن است زیاد معنوی جلوه نکنند. خیلی‌ها فکر می‌کنند واقع‌بینی با معنویات فاصله دارد، ولی اتفاقاً کسی که واقع‌بین شود معنویتش اوج پیدا می‌کند. البته باید معنویت توأم با خیالپردازی و دور از واقع‌بینی را کنار بگذاریم. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «بدون عمل امید به نجات نداشته باشید؛ لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَلٍ»(نهج البلاغه/حکمت150)

توجه به مقدرات الهی سه اثر مهم دارد: ایجاد «تواضع»، «صبر» و «رضایت» در انسان

  • نگاه کردن و توجه به مقدرات الهی سه اثر مهم در انسان دارد:
  • 1) اگر به مقدرات الهی «علم»داشته باشیم در ما تواضع ایجاد می‌شود و جلوی طغیان ما را می‌گیرد.. لذا اگر کسی به مقدارات الهی «ایمان» هم نداشته باشد، خود نگاه کردن و توجه به مقدرات می‌تواند جلوی تکبّر و طغیان او را بگیرد و در انسان تواضع ایجاد کند.
  • 2) اگر به مقدرات الهی «ایمان» داشته باشیم، در ما صبر ایجاد می‌شود. چون ایمان داریم به اینکه همۀ کارهای ما دست خداوند است و خدا هم دلسوز ماست و مصالح ما را نگاه می‌کند، لذا در برابر ناملایمات و مقدرات الهی صبر خواهیم کرد.
  • 3) اگر بالاتر از «ایمان»، «محبت» به پروردگار هم داشته باشیم و به مقدرات نگاه کنیم، علاوه بر صبر کردن، «راضی» به رضای خدا هم خواهیم شد. و ذکر ما این خواهد بود: «در بلا هم می‌کشم لذات او/ مات اویم مات اویم مات او» لذا ذکر آخر اباعبدالله(ع) در گودی قتلگاه این بود که خدایا راضیم به رضای تو، إلهى رضى‏ بقضائک‏ لا معبود سواک...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۶
بیان معنوی

صوت | جلسه دوم دانشگاه امام صادق(ع)

دانلود (12 مگا بایت)

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۴
بیان معنوی

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-1

غفلت از «واقعیت‌ها» بیش از غفلت از «ارزش‌ها» به ما ضربه می‌زند/ بی‌توجهی به واقعیت‌ها باعث کاهش احساس معنوی می‌شود

امسال ششمین سالی است که حجت الاسلام علیرضا پناهیان سخنران دهۀ اول محرم هیئت دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) و میثم مطیعی نیز مانند سالهای گذشته عهده‌دار مداحی این بزرگترین مجلس عزاداری دانشگاهی در منطقۀ شمال غرب تهران است. بخش‌هایی از اولین شب سخنرانی علیرضا پناهیان در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

  • گزیده صوتی:
  • روضه:
  • صوت کامل:

غفلت از «واقعیت‌ها» بیشتر از غفلت از «ارزش‌ها» به ما ضربه می‌زند/ توجه به واقعیت‌های عالَم، هوای نفس انسان را نابود می‌کند

  • خیلی‌ها برای خوب شدن، دنبال این هستند که یک‌سری «بایدها» یا «دستورالعمل‌هایی» پیدا کنند و آنها را انجام دهند تا به آنچه می‌خواهند برسند. در حالی که بیشتر از باید‌ها، خبر داشتن از هست‌ها و تسلیم واقعیت‌ها شدن، انسان را رشد می‌دهد. البته معنایش این نیست که ما نمی‌توانیم روی واقعیت‌ها تأثیر بگذاریم و آنها را تغییر دهیم، ولی لااقل یک‌بار لازم است این واقعیت‌ها را به درستی ببینیم؛ چون توجه به واقعیت‌های عالَم، هوای نفس انسان را نابود می‌کند، و انسان را به سعادت نزدیک می‌کند.  
  • آن‌مقدار که انسان با توجه به «هست‌ها» می‌تواند به خدا تقرب پیدا کند، با عمل به «بایدها» تقرب پیدا نخواهد کرد. آن‌مقدار که معرفت پیدا کردن به واقعیت‌های حیات، انسان را رشد می‌دهد و به خدا نزدیک می‌کند، به دست آوردن فضائل و خوبی‌ها انسان را رشد نخواهد داد.
  • چه‌بسا بی‌توجهی به واقعیت‌های موجود در عالم موجب شود که اگر کسی باید‌ها و دستورات را هم انجام دهد، این کار برایش بی‌ثمر و حتی مضرّ باشد. غفلت از واقعیت‌هایی که ما را احاطه کرده‌اند به ما خیلی بیشتر ضربه می‌زند، تا غفلت از دستوراتی که به ما می‌رسند. به تعبیر دیگر، غفلت از واقعیت‌ها خیلی بیشتر از غفلت از ارزش‌ها به ما آسیب می‌زند.

«اختیاری نبودن بخش‌هایی از زندگی ما» یک واقعیت مهم است / «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»یک واقعیت است، نه یک باید!

  • شما وقتی به سراغ دستورات دینی می‌آیید، لااقل در کنارش یک نگاهی به واقعیت‌ها داشته باشید، یعنی ببینید اصلاً در کجا هستید؟ چه واقعیت‌هایی شما را احاطه کرده؟ اسیر چه اموری هستید و چه اختیاراتی ندارید؟ یعنی اول اختیاراتی که ندارید را بشمارید، بعداً دربارۀ چگونگی مصرف کردن اختیاراتی که دارید فکر کنید و تصمیم بگیرید.
  • ما در دینداری و برنامه‌ریزی برای زندگی خود، بیشتر دنبال این هستیم که ببینیم چگونه «باید» رفتار کنیم، و توجه به این «باید‌ها» به بخشِ اختیاری زندگی ما مربوط می‌شود، اما قبل از اینکه برای این بایدها نقشه بکشیم، باید لحظه‌های بی‌اختیاری خودمان را ببینیم و به این توجه کنیم که ما در بسیاری از امور، اصلاً اختیار نداریم. البته معلوم است که ما بی‌اختیار نیسیتم «این‌که گویی این کنم یا آن کنم/خود دلیل اختیار است ای صنم» ولی باید توجه کنیم که ما مختارِ مختارِ مختار نیستیم.
  • لااقل یک‌بار هم فهرست آن بخش‌هایی از زندگی‌مان که در اختیار ما نیست ولی در زندگی ما دخالت دارد را نگاه کنیم و به «هست‌هایی» که ما را احاطه کرده‌اند توجه کنیم. اگر به این هست‌ها نگاه کنیم، خود به خود یک‌مقدار کوچک و متواضع خواهیم شد و از احساس تکبّر و تفرعن فاصله خواهیم گرفت. اثر وضعیِ این نگاه، این است که ضعف و فقر خودمان را می‌فهمیم و درک می‌کنیم که «انسان ضعیف آفریده شده است؛ خُلِقَ الْانسَنُ ضَعِیفًا»(نساء/28) و «شما فقیر و محتاج خدا هستید؛ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»(فاطر/15) اینها که دیگر جزء «بایدها» نیست، اینها جزء «هست‌ها» یا واقعیت‌های حیاتِ بشر است. اول هست‌ها و واقعیت‌ها را انکار نکنیم تا بعداً به سراغ بایدها و آرمان‌ها برویم. یعنی اول آن چیزهایی که محقق شده را ببینیم تا بعداً به سراغ چیزهایی که باید محقق شود برویم.

فیلم ابلیسی فیلمی است که ما را از واقعیت‌ها غافل کند و بگوید «می‌توان همۀ این واقعیت‌ها را تغییر داد!»/ آموزۀ برخی عرفان‌های کاذب

  • گاهی یک فیلم ابلیسی، داستانی را تعریف می‌کند که نتیجه‌اش تقویت نخوت و تکبّر در انسان است - و امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «تکبر بدترینِ عیب‌هاست؛ الْکِبْرُ شَرُّ الْعُیُوب»‏(غررالحکم/ص38/ح611)- یک فیلم ابلیسی، لزوماً فیلمی نیست که صحنۀ بد نشان دهد، بلکه فیلمی است که ما را از واقعیت‌هایی که ما را احاطه کرده است غافل کند و به دروغ به ما بگوید که می‌توانیم همۀ این واقعیت‌ها را تغییر دهیم. این حرف، عینِ کفر است و دروغ است چون ما نمی‌توانیم همۀ این واقعیت‌ها را تغییر دهیم.
  • اخیراً مکتب‌هایی رواج پیدا کرده است که با سخنانی به ظاهر انرژی‌بخش و روحیه‌دهنده می‌گوید: «تو می‌توانی همه چیز را تغییر دهی و در این راه از خدا هم می‌توانی کمک بگیری!» - بخشی از عرفان‌های کاذب از این سخنان می‌گویند- در حالی که خودِ خدا می‌گوید تو نمی‌توانی خیلی از چیزها را تغییر دهی، تو فقط بعضی چیزها را می‌توانی تغییر دهی. (در ادامه به آیات و روایت مربوطه اشاره می‌شود)

نگاه کردن به واقعیت‌هایی که زندگی ما را احاطه کرده‌، عین «ذکر الله» است/ بی‌توجهی به واقعیت‌ها باعث کاهش احساس معنوی

  • واقعیت این است که ما خیلی چیزها را نمی‌توانیم تغییر دهیم و حتی در مورد چیزهایی که می‌توانیم تغییر دهیم، مقدار تغییری که می‌توانیم ایجاد کنیم محدود است. حتی برخی چیزها را که تغییر می‌دهیم دوباره به جای اولش برمی‌گردد.
  • گاهی اوقات نیز انسان تصمیم می‌گیرد برخی واقعیت‌ها را تغییر دهد، ولی نمی‌تواند تغییر دهد و حالش گرفته می‌شود. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «خدا را با به‌هم خوردن تصمیم‏ها و عزمها و شکسته شدن همت‌ها شناختم؛ عَرَفْتُ‏ اللَّهَ‏ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ‏ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم»(نهج البلاغه/حکمت250)‏ تازه این غیر از مواردی است که انسان اساساً نمی‌تواند واقعیت‌ها را تغییر دهد.
  • یک اصل یا شیوۀ تربیتیِ صحیح، شیوه‌ای است که واقعیت‌ها و «هست‌ها» در آن شیوه، دارای اولویت و جایگاه رفیع باشد. «هست‌ها» باید فهرست شود و باید جابیفتد که برخی از «هست‌ها» خارج از اختیار ما هستند و قابل تغییر به دست ما نیستند. نگاه کردن به این هست‌ها که زندگی ما را احاطه کرده‌اند عین ذکر الله است و عین آمادگی برای ذکر الله است و به انسان صفای باطن و روحیۀ معنوی می‌دهد. هم زشتی‌ها را از انسان می‌گیرد و هم زیبایی‌ها را به انسان هدیه می‌دهد. هم فقرِ ما را نشان می‌دهد و هم الی‌الله بودن فقر ما را نشان می‌دهد.
  • اگر مدتی گذشت و دیدید که احساسِ دعا و احساس «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» بودن به شما دست نمی‌دهد، بفهمید که نگاه شما به واقعیت‌هایی که شما را احاطه کرده‌اند کم شده است، نه اینکه لزوماً ایمان شما کم شده باشد. 

چه کنیم که همیشه احساس معنوی شب قدر را داشته باشیم؟/ توجه به مقدرات نباید فقط یک‌بار در سال باشد

  • گاهی اوقات از این واقعیت‌ها و هست‌هایی که ما را احاطه کرده با کلمۀ «تقدیر» و «مقدرات» یاد می‌شود. توجه به مقدرات خیلی مهم است و نباید این‌طور باشد که فقط یک‌بار در سال یعنی در شب قدر به مقدرات توجه کنیم. اصلاً چرا شب قدر چنین تأثیر معنوی خوبی روی ما می‌گذارد؟ چون به این فکر می‌کنیم، که امشب خیلی از اتفاقاتی که خارج از اختیار و قدرت ما قرار دارد، رقم می‌خورد و تعیین می‌شود. خُب اگر در ایام دیگر سال هم به این مسأله توجه کنیم که بسیاری از امور در اختیار و قدرت ما نیست بلکه خداوند برای ما «مقدّر» کرده، شبیه همان احساس معنوی را خواهیم داشت. چون خداوند در هر لحظه از زندگیِ ما، مدام دارد مقدرات ما و حوادثی که خارج از اختیار ما برایمان رخ می‌دهد را کنترل می‌کند، ضمن اینکه خودمان هم اختیاراتی داریم و می‌توانیم تأثیراتی در آنها داشته باشیم و خداوند بلافاصله با توجه به کارهایی که با اختیار خودمان انجام داد‌ه‌ایم، مقدرات لحظات بعدی ما را تعیین می‌کند. این مقدرات تصادف‌ها و حوادثی نیستند که ما اسیر آنها باشیم و بخواهیم از شرّ آنها به قدرت خدا پناه ببریم تا خدا ما را از صدمات این تصادفات نجات بدهد، بلکه این مقدرات کاملاً در دست خدا هستند.
  • اگر به این مسأله نگاه کنیم که «چقدر در اختیار خدا» هستیم، حال ما کاملاً تغییر خواهد کرد و یک احساس معنوی بسیار زیبا پیدا خواهیم کرد، شبیه احساس کسی که در شب قدر مقدراتش در حال تعیین و تصویب است. چه چیزی مثل توجه به مقدرات، رابطۀ ما با پروردگار عالم را تنظیم خواهد کرد؟ آیا توجه به قیامت و آخرتی که ندیده‌ایم، چنین اثری بر ما خواهد داشت؟! کسی که با نگاه و توجه به مقدرات کنونی خودش تحت تأثیر قرار نگیرد، آیا تحت تأثیر قیامتِ ندیده قرار خواهد گرفت؟!
  • نگاه کردن به واقعیت‌هایی که در اختیار ما نیست و فقط در دست خداوند است، بیشتر از نگاه کردن و عمل کردن به «بایدها» روحیۀ معنوی به انسان خواهد داد؛ توجه به واقعیت‌ها و مقدراتِ «ثابت» یا «سیال» که وجود ما را احاطه کرده‌اند، واقعیت‌هایی که گاهی اوقات برخی از آنها را می‌توان تغییر داد و نه همۀ آنها را.

قرآن: بگو پروردگار من روزى را براى هر کس بخواهد بسیار، و براى هر کس بخواهد اندک مى‏سازد، ولی بیشتر مردم نمى‏دانند

  • خداوند می‌فرماید: «هر چیزی نزد خداوند با اندازه‌هایش است؛ کُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ»(رعد/8) همه‌چیز نزد خدا حساب و کتاب و مقدار معین دارد، اصلاً نمی‌شود ذرّه‌ای از این مقادیر معین جابجا شود. «ما هر چیزی را همراه با قَدَرش خلق کرده‌ایم؛ إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(قمر/49) یعنی برای هر چیزی برنامه و حساب معینی تنظیم شده است. متاسفانه تصور عوامانۀ خیلی‌ها به زندگی و حیات بشر این‌‌گونه است که خداوند ما را آفریده و همین‌طوری در این دنیا پراکنده است تا هر کسی برای خودش زندگی کند؛ - نعوذ با لله - چیزی شبیه به زندگی جوجه‌ها در یک مرغداری! ما بندگان خدا هستیم و برای خدا خیلی ارزشمند هستیم؛ هر یک از ما مورد عنایت پروردگار عالم است. نباید خودمان را نسبت به خداوند، مثل جوجه‌های یک مرغداری نسبت به صاحب آن مرغداری بدانیم که اگر مثلاً چند تا از این جوجه‌ها تلف شدند، صاحب مرغداری بدون هیچ دلسوزی و عاطفه‌ای فقط به ضررِ مالی خودش نگاه کند.
  • خداوند در آیۀ دیگری می‌فرماید: «خزائنِ همه چیز نزد ما است و ما از آن خزائن همه‌چیز را به اندازۀ مشخص و معلومی نازل می‌کنیم؛ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(حجر/21) علامه طباطبایی می‌فرماید این آیه از عجیب‌ترین حقایق عالم پرده بر می‌دارد و یکی از زیباترین حقایقی است که در عالم ذکر شده است. (ترجمه المیزان /ج‏12/صص 207تا213)
  • خداوند در آیۀ دیگری می‌فرماید: «بگو پروردگار من روزى را براى هر کس بخواهد بسیار، و براى هر کس بخواهد اندک مى‏سازد، ولی بیشتر مردم نمى‏دانند؛ قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون»(سبأ/36) دقت کنید که خدا در اینجا می‌فرماید که مردم «نمی‌دانند» روزی دست من است، نمی‌فرماید «لا یؤمنون؛ اینها ایمان ندارند» بلکه می‌فرماید: «لا یعلمون؛ نمی‌دانند» در واقع می‌توان گفت باورِ این واقعیت زیاد نیاز به ایمان هم ندارد، بلکه تصورش تصدیقش را لازم می‌آورد. همین‌که به این مسأله درست نگاه کنیم، خواهیم فهمید که اصلاً نمی‌شود همه‌چیز در عالم مقدر نشده باشد.

کسی که ایمانش به مقدرات زیاد شود، تغییرات عالم را کوچک می‌شمارد/ نمونۀ جالبی از امیرالمؤمنین(ع)

  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «هر مقدار که عقل یک آدم بیشتر شود، ایمانش به مقدرات الهی افزایش پیدا می‌کند و تغییرات عالم را کوچک می‌شمارد؛ کُلَّمَا ازْدَادَ عَقْلُ الرَّجُلِ قَوِیَ‏ إِیمَانُهُ‏ بِالْقَدَرِ وَ اسْتَخَفَّ بِالْغِیَر»(غررالحکم/ص535) مرحلۀ اول علم است و اگر توجه کنیم و عقلمان افزایش پیدا کند، ایمان‌مان به تقدیر الهی بیشتر می‌شود. در این صورت تغییرات عالم برایمان مهم نخواهد بود.
  • یک نمونۀ جالب از کوچک شمردن تغییرات عالم توسط امیرالمؤمنین(ع) وقتی بود که بعد از جنگ صفین داشتند با مالک اشتر دردِ دل می‌کردند و از بی‌وفایی یارانشان شکایت می‌کردند. (فَشَکَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِلَى الْأَشْتَرِ تَخَاذُلَ أَصْحَابِهِ وَ فِرَارَ بَعْضِهِمْ إِلَى مُعَاوِیَةَ؛ شرح ابن‌ابی‌الحدید/2/197) مالک اشتر از باب همدردی گفت: ما به هر حال دو جنگ سخت را پشت سر گذاشته‌ایم و مردم هم طبیعتاً به سمت دنیا مایل هستند، اگر یک‌مقدار پول خرج کنید مردم به سمت شما تمایل پیدا می‌کنند! امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ به مالک فرمودند: «اینکه از بیت المال بخواهیم به بعضی‌ها زیادی بدهیم امکان ندارد! (فقال الاشتر: فَتَاقَتْ‏ أَنْفُسُ‏ النَّاسِ‏ إِلَى‏ الدُّنْیَا ... فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ تَمِلْ إِلَیْکَ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ ...فقال علی ع: وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ بَذْلِ الْأَمْوَالِ وَ اصْطِنَاعِ الرِّجَالِ، فَإِنَّهُ لَا یَسَعُنَا أَنْ نُؤْتِیَ امْرَأً مِنَ الْفَیْ‏ءِ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّهِ)(همان) بعد فرمودند: «اگر خدا بخواهد، این کار صورت می‌گیرد و پیروز می‌شویم و اگر نخواهد، این کار صورت نمی‌گیرد و ما شکست خواهیم خورد؛ وَ إِنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُوَلِّیَنَا هَذَا الْأَمْرَ یُذَلِّلْ لَنَا صَعْبَهُ، وَ یُسَهِّلْ لَنَا حَزْنَهُ» یعنی حضرت نگاه مالک را به یک جای دیگری بردند و فرمودند به خدا نگاه کن و به زمین نگاه نکن! این نگاهی است که تغییرات عالم را کوچک و بی‌مقدار می‌بیند و فقط نگاهش به خداست.

چگونه می‌توانیم بر مقدرات خود تأثیر بگذاریم؟

  • وقتی انسان به مقدرات نگاه می‌کند، موضوعی که به ذهن و قلبش خطور می‌کند این است که «من چگونه می‌توانم بر مقدرات خودم تأثیر بگذارم» خوب است فهرستی از عواملی که می‌توانند بر مقدرات ما تأثیر بگذارند را مرور کنیم:
  • یکی از عوامل تأثیرگذار بر مقدرات ما «افکار» ما هستند.
  • «علاقه‌های ما» هم می‌توانند بر مقدرات ما تأثیرگذار باشند. گاهی ما به یک چیزهایی علاقه داریم بعداً خدا به خاطر همان علاقه‌ها، امتحانات یا بلاهایی بر سرِ ما می‌آورد. (حتی علاقه‌های ناخودآگاه) «آرزوهای» ما نیز مانند علاقه‌های ما بر روی مقدرات ما تأثیر دارند.
  • «اعتقادات» ما نیز روی مقدرات ما تأثیرگذار هستند؛ اینکه ما به خدا، به فضائل امیرالمؤمنین(ع) و به اسماء حسنیِ خدا ایمان داشته باشیم، بر مقدرات ما اثر دارد.
  • «اعمال و اقدامات ما» نیز بر مقدرات ما تأثیر دارند. (یَا عَلِیُّ الصَّدَقَةُ تَرُدُّ الْقَضَاءَ الَّذِی قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً یَا عَلِیُّ صِلَةُ الرَّحِمِ تَزِیدُ فِی الْعُمُر؛ من لا یحضره الفقیه/ج3/ص368)
  • «نیت‌های ما» که برآمده از علایق و عقاید ما هستند نیز مقدرات ما تأثیر دارند.(إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَنْوِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ الرِّزْقَ؛ محاسن/ج1/ص116)
  • «محبت خدا به ما» و «محبت اولیاء خدا به ما» نیز بر مقدرات ما تأثیر دارد، کما اینکه امام زمان(ع) فرمود: من شما را فراموش نمی‌کنم و به یاد شما هستم و برایتان دعا می‌کنم(إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُم وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ ؛ احتجاج/ج2/ص497) و این قطعاً خیلی بر مقدرات ما تأثیر دارد. حتی رفتارها و اقدامات خوب و بد دیگران ‏نیز بر مقدرات ما بی‌تأثیر نیست؛ البته در محدودۀ اذن خداوند. اما مهمترین عامل تأثیرگذار بر مقدارت ما عاملی غیر از همۀ عوامل فوق است که انشاءالله می‌خواهیم در جلسۀ بعد به آن بپردازیم. به این موضوع فکر کنید که چه عاملی بیشترین تأثیر را بر مقدرات ما خواهد داشت؟

ما خلق شده‌ایم که بر مقدرات خود تأثیر بگذاریم/ اگر برخی یاران حسین(ع) در کوفه فدای نائب حسین(ع) می‌شدند چه‌بسا مقدرات تغییر می‌کرد!

  • آیا اساساً ما باید بر مقدرات خودمان تأثیر بگذاریم؟ بله، اصلاً ما سرنوشت خودمان را خودمان باید بسازیم. این‌طور نیست که اسیر زندان دنیا باشیم و نتوانیم مقدرات خود را تغییر دهیم. درست است که تأثیرگذاشتن بر مقدارت سخت است و دایرۀ تأثیرگذاری ما محدود است، ولی اصلاً ما خلق شده‌ایم که بر مقدرات خود تأثیر بگذاریم. هدف خلقت این است که ما بتوانیم بر مقدرات خود تأثیر بگذاریم و آیندۀ خود را بسازیم ولی باید به محدویت‌های خودمان توجه داشته باشیم.
  • یکی از علمای بسیار تیزبین در مسائل تاریخی می‌فرمودند: چند نفر از یاران مسلم بن‌ عقیل بودند که وقتی مسلم در کوفه غریب شد، او را در کوفه کمک نکردند اما قصدشان این نبود که جان خود را حفظ کنند و شهید نشوند، یعنی از مرگ نترسیده بودند، ولی تشخیص‌شان این بود که دیگر ارزش ندارد ما فدا بشویم، خودشان را نگه داشتند برای امام حسین(ع) و در کربلا هم شهید شدند. اما اگر اینها در همان کوفه به میدان می‌آمدند و محکم از مسلم حمایت می‌کردند و شهید می‌شدند چه‌بسا ورق برمی‌گشت و یک اتفاق دیگری رقم می‌خورد! این «شاید» بر اساس یک سلسله از معادلات خیلی قابل تأمل است؛ اگر آنها خودشان را برای مسلم که نائب امام حسین(ع) بود می‌کشتند و فدا می‌کردند شاید مقدرات تغییر می‌کرد چون خونِ شهید خیلی اثر دارد. خداوند می‌فرماید: «کسانى که در راه خدا کشته شدند خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمى‏کند؛ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ»(محمد/4) اما آنها خودشان را نگه داشتند برای امام حسین(ع) چون فکر می‌کردند اگر خودشان را برای مسلم به کشتن بدهند، اثر ندارد! در حالی که اثرِ خون شهید را خدا تعیین می‌کند!
  • ما نمی‌خواهیم هیچ کس را تقبیح کنیم، ما حتی «حرّ» را هم تقبیح نمی‌کنیم ولی این فرصتی بود که از دست رفت. آنها می‌توانستند با پایداری پای رکاب مسلم؛ بر عالم تأثیر بگذارند، چون خدا به خون شهید «تأثیر» می‌دهد. اتفاقاً تواضع اقتضا می‌کرد وقتی می‌خواهی فدای حسین(ع) بشوی، فدای مسلمِ حسین(ع) بشوی و شاید این قشنگ‌تر باشد. لذا امام حسین(ع) در رثای هانی بن عروه (که فدای مسلم بن عقیل شد) سخنی فرمود که هانی را در حدّ مسلم بن عقیل بالا برد. وقتی خبر شهادت مسلم و هانی را به امام حسین(ع) دادند، حضرت فرمود: «لا خیر فی‏ العیش‏ بعد هؤلاء»(وقعه الطف/165)
  • یک وقت خودت را دست بالا نگیری! خودت را خرج کن، اگر خرج نکنی فرصت را از دست خواهی داد. کسی که خودش را صرفِ سینه‌زن‌های امام حسین(ع) می‌کند ارزشش از کسی که خودش را صرف امام حسین(ع) می‌کند کمتر نیست و چه ‌بسا بیشتر هم باشد. حضرت امام(ره) همراه عده‌ای از دوستانشان برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفته بودند، وقتی برای زیارت به حرم می‌رفتند امام(ره) زودتر از بقیه برمی‌گشت تا برای همراهان خود صبحانه آماده کند و می‌گفت: ثواب پذیرایی از زائر امام رضا(ع) کمتر از زیارت نیست. حتماً حضرت امام(ره) معتقد بودند در برخی شرایط ثوابش بالاتر هم است، که از آن صرفنظر می‌فرمودند.
  • بعضی‌ها در ماه محرم با خدمت کردن به عزاداران اباعبدالله(ع) در واقع با امام حسین(ع) عشق‌بازی می‌کنند و خدا می‌داند که این‌کار چقدر نورانیت به انسان می‌دهد. اگر این دستگاه اباعبدالله(ع) را درست بشناسید خواهید فهمید که چرا حضرت امام(ره) به شهید بابایی فرمود: «اگر به هیأت می‌روی و می‌خواهی استکان‌های هیات را بشویی، دو تا استکان هم از طرف من بشوی!» از خدا بخواهید کاری کند که هیاتی بشوید، دنبالش باشید برای عزاداران حسین(ع) خدمتی انجام دهید؛ انشاء الله راهش باز می‌شود.
  • اگر خواستید مناجات کنید، نگویید «حسین جان! ای کاش تیرهایی که به تو می‌زدند به من می‌خورد»، بگویید: ای کاش تیرهایی که به خیمه‌های تو می‌زدند به من می‌خورد! کاش تیرهایی که به یاران تو می‌زدند به من می‌خورد! این نشانۀ ادب و احترام برای امام حسین(ع) است ...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۴
بیان معنوی

صوت | جلسه اول دانشگاه امام صادق(ع)

موضوع سلسله جلسات:تعیین کننده ترین عامل در مقدّرات بشر

دانلود (10.3 مگابایت)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۴
بیان معنوی

سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در مراسم وداع با دو شهید گمنام در دانشگاه امام صادق(ع)

 

به گزارش بیان معنوی، امشب(دوشنبه) مصادف با شب عرفه، مراسم وداع با پیکرهای مطهر دو شهید گمنام دفاع مقدس ساعت 19 با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در مسجد دانشگاه امام صادق(ع) برگزار می شود.

همچنین مراسم تشییع و خاکسپاری این شهدا همزمان با روز عرفه ساعت 9 صبح سه‌شنبه از مقابل مسجد پیامبر اعظم (ص) سعادت‌آباد به سمت بوستان پرواز برگزار می‌شود. گفتنی است که «بوستان پرواز» واقع در سعادت آباد، خیابان شهید پاک نژاد، خیابان بلوار پیام، کوچه پارک  می باشد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۲۲
مجید شهشهانی

پاسخ حجت الاسلام پناهیان به سوال «حوزه برویم یا دانشگاه؟»

در آغاز سال تحصیلی جدید، حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در جمع ورودی‌های جدید دانشگاه امام صادق(ع) و همچنین جمعی از ورودی‌های جدید حوزه‌های علمیه سخنرانی کرد.  در ادامه فرازهایی از سخنان ایشان در این دو جمع را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

در کدام رشتۀ علمی تحصیل کنیم؟

  • جوانان زیادی از بنده سؤال می‌کنند که ما حوزه برویم یا دانشگاه؟ بنده معمولاً در جواب عرض می‌کنم: این سوال دقیقی نیست. بلکه صحیح‌تر آن است که ابتدا سؤال شود: «در کدام رشتۀ علمی تحصیل کنیم؟» آنگاه باید ببینیم رشتۀ تحصیلی یا موضوع علمی که می‌خواهیم انتخاب کنیم در حوزه بهتر ارائه می‌شود یا در دانشگاه. البته قبول دارم عوامل دیگری هم در انتخاب شغل و یا محیط تحصیلی موثر هستند. اما ابتدا از اینجا شروع کنیم بهتر است.

نیاز جامعه و استعداد ما؟ خدمت به «بُعد مادی و جسمانی» یا «بُعد روحی و معنوی» انسان‌ها؟

  • برای تعیین یک رشتۀ تحصیلی نیز باید عوامل مختلفی را در نظر گرفت از استعداد شخصی تا نیاز جامعه. مثلاً باید پرسید آیا به سراغ رشته‌هایی برویم که به زندگی مادی انسان‌ها خدمت می‌کند یا به سراغ رشته‌هایی برویم که به زندگی روحی و معنوی انسان‌ها خدمت می‌کند؟ نیاز جامعه و یا علاقه و استعداد ما در کدام زمینه بیشتر است؟ پرسش‌های دیگری هم می‌شود مطرح کرد مانند اینکه: به سراغ علوم تجربی برویم، یا به سراغ علوم غیرتجربی مثل فلسفه، یا علوم وحیانی؟
  • یعنی بهتر است قبل از اینکه بخواهید در مورد صورت شغل آیندۀ خود و یا اعتبار ظاهری و اجتماعی آن تصمیمی بگیرید، ابتدا اصل رشتۀ تحصیلی یا موضوع علمی که می‌خواهید فرابگیرید را برای خودتان مشخص کنید. البته اشکال ندارد که انسان از همان ابتدا، یک چشم‌اندازی دربارۀ ابعاد اجتماعی و اعتباری شغل آیندۀ خودش داشته باشد، ولی منطقی‌تر این است که انسان بررسی خود را از یک مبنای مهمتر شروع کند.
  • سوال خود را به این طریق هم می‌توانیم مطرح کنیم: آیا می‌خواهیم به بُعد مادی یا جسمانی انسان خدمت کنیم، یا به بُعد روحی یا معنوی او؟ چون وقتی شغلی را انتخاب می‌کنید طبیعتاً به یکی از دو بعد حیات انسان بیشتر مربوط خواهد بود. لذا باید ابتدا مشخص کنید به کدام یک از این دو بُعد وجود انسان می‌خواهید خدمت کنید؟ یعنی باید ببینید به کدام یک از دو بعد وجود انسان، بیشتر اهمیت می‌دهید، و یا خدمت در کدام زمینه بیشتر مورد نیاز است؟

امروز بیشتر به متخصصینی نیاز داریم که به ابعاد روحانی و معنوی انسان‌ها خدمت کنند

  • بنده تصور می‌کنم امروز در جامعۀ ما بیشتر به افراد متخصصی که بتوانند به ابعاد روحی و معنوی انسان‌ها خدمت کنند نیاز داریم. حالا چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی؛ ما بیشتر به متخصصین علوم انسانی و وحیانی نیاز داریم. زیرا در زمینه‌های فنی، و آنچه مربوط به بخش مادی و جسمانی زندگی ماست بیشتر پیشرفت‌های زیادی کرده‌ایم و بعضاً در حال خودکفا شدن هستیم. اما نیازمندی‌های جامعه در ابعاد روحی و روانی بسیار بیشتر از آن است که فکر می‌کنیم.
  • اگر این نظر صحیح باشد، که البته دلائل زیادی می‌توان بر آن اقامه کرد، پس آدم‌های باهوش و مستعد فراوانی لازم است در زمینه‌های علوم انسانی به تحصیل بپردازند و به ابعاد روحانی انسان خدمت کنند. این یک نیاز منطقه‌ای و حتی جهانی است و محدود به کشور ما نیست. دیگران با آنکه پیشرفت‌هایی در این علوم داشته‌اند، بعضاً نیازمندتر از ما هم هستند.

بسیاری از استعدادهای مناسب برای «تحصیل در علوم انسانی» به دلیل «مشاوره» و «ملاحظات» نادرست به رشته‌های فنی و پزشکی هدایت شده‌اند

  • علاقۀ افراد هم مهم است ولی علاقه‌ها را می‌توان به این سمت سوق داد. با شنیدن توضیحات خوب در این باره بسیاری از جوانان به موضوعات علوم انسانی علاقه پیدا می‌کنند. نمونه‌های فراوانی را من دیده‌ام از دانشجویانی که در رشته‌های فنی تحصیل می‌کنند ولی پشیمانند که چرا به حوزه یا رشته‌های علوم انسانی نرفته‌اند.
  • استعداد هم لازم است ولی بنده فکر می‌کنم استعدادهای فراوانی هستند که از توانایی و تناسب بیشتری برای تحصیل در رشته‌های علوم انسانی برخوردار هستند ولی به دلائل مختلف از مشاوره‌های غلط و یا انگیزه‌های مادی و ملاحظات غلط اعتباری به سمت رشته‌های فنی و یا پزشکی هدایت شده‌اند. البته در رشته‌های فنی و پزشکی هم نیاز به دانشجویان خوب زیاد است ولی بنا نیست هرکسی با استعداد بود صرفاً چنین رشته‌هایی را انتخاب کند. در رشته‌های دیگر هم نیاز به استعدادهای برتر فراوان است.
  • انسان در همۀ زمینه‌ها می‌تواند به جامعه خدمت کند؛ ممکن است کسی علاقه داشته باشد به ابعاد جسمانی و فیزیولوژیک انسان خدمت کند؛ این اشکال ندارد اما به نظر من امروز اولویت ندارد. و خوب است جوانان با استعداد، از اول همۀ جوانب شغل آیندۀ خود را به‌خوبی بشناسند.

سه راه برای خدمت به ابعاد معنوی انسان: علوم تجربی، علوم فلسفی و علوم وحیانی؛ کدام راه بهتر است؟

  • شاید اگر جوانان به حال خود واگذاشته بشوند، و خوب برای آنها توضیح داده شود، اکثراً علاقه به تحصیل در علوم انسانی و یا وحیانی پیدا کنند. و اگر برخی حقائق دربارۀ اهمیت تحصیل در علوم دینی را بدانند که این اقبال بیشتر هم خواهد بود.
  • اگر بخواهید به ابعاد روحی و معنوی انسان و جوامع بشری خدمت کنید، سه راه در پیش روی شما قرار دارد: 1- به سراغ علوم تجربی مانند مدیریت، روانشناسی، علوم تربیتی، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی بروید که روش تحقیق در این علوم غالبا تجربی است 2- به سراغ علوم فلسفی بروید و انواع فلسفه‌ها و فلسفه‌های مضاف را تحصیل کنید و فلسفه‌پرداز شوید و از این ناحیه بر زندگی انسان‌ها تأثیر بگذارید. 3- به سراغ علوم وحیانی بروید، فقه بخوانید و در معارف دینی عالم بشوید، و بعد در مسائل مختلف زندگی انسان که دین متعرض آنها شده است به گره گشایی و راهنمایی بپردازید.
  • از میان سه راه فوق، کدام‌یک بهتر است؟ پاسخ بنده این است که وقتی می‌خواهیم به روح انسان کمک کنیم، نباید بدون اجازۀ پروردگار عالم یعنی بدون آگاهی از معارف دینی این کار را انجام دهیم، چون ممکن است دچار اشتباهات زیاد بشویم. عالمانه‌تر آنست که اگر کسی بخواهد دربارۀ انسان نظر بدهد، از نگاه خالق این انسان خبر داشته باشد و بداند خدا  که انسان را آفریده دربارۀ مسائل او چه نظری دارد، و برمبنای آن آگاهی‌های خود را گسترش بدهد.
  • امروز توجه اندیشمندان منصف علوم انسانی به طور جدی به علوم ومعارف دینی جلب شده است. و با توجه به رغبت عموم انسان‌ها به معنویت و شکست خوردن بسیاری از اندیشه‌های تجربی و فلسفه‌های مادی گرایش به فهم دین تبدیل به یک ضرورت شده است. برای ما که در کنار این سرچشمه قرار داریم حیف است که بی‌نصیب بمانیم.
  • شما در آینده خواهید دید که در عموم مسائل رشته‌های علوم انسانی، فهم دین حرف اول را می‌زند. البته الان این‌طور نیست، ولی همین امروز هم اگر کسی بخواهد جامعه‌شناس یا روانشناس خوبی بشود، و بخواهد در هر یک از رشته‌های علوم انسانی بخواهد صاحب نظر بشود، واقعاً بدون فهم دین و بدون اطلاع از نظر پروردگار عالم دربارۀ انسان و حیات بشر نخواهد توانست به مقصود برسد.
  • پس اگر کسی به هر رشته‌ای از رشته‌های علوم انسانی علاقمند باشد، بهتر است ابتدا در فهم دین یعنی فقه به معنای عام کلمه، تبحر پیدا کند، و درک عمیقی از دین داشته باشد، و بعد در آن موضوعات کار کند.

«حوزۀ علوم اسلامی دانشگاهیان»؛ پاسخی به یک نیاز عمومی

  • خوشبختانه چندین سال است که جریانی به نام «حوزۀ علوم اسلامی دانشگاهیان» به همت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگا‌ه‌ها در برخی دانشگاه‌های کشور به راه افتاده و به دانشجویان رشته‌های مختلف این فرصت را می‌دهد که در کنار تحصیل دروس دانشگاهی، از دروس حوزوی نیز بهره ببرند. دانشجویان زیادی در این دوره‌ها ثبت نام می‌کنند و در کنار دروس دانشگاهی خودشان، برخی از دروس حوزوی را می‌خوانند. (اگرچه معمولاً برخی از آنها پس از اتمام مقطع درسی خود در دانشگاه به سراغ طلبگی می‌روند.) یعنی اینها به این نتیجه رسیده‌اند که بدون فهم دین نمی‌توانند در این جامعه، درست زندگی کنند. این یک نیاز عمیق و عمومی شده است و خصوصاً کسانی که می‌خواهند در رشته‌های علوم انسانی کار کنند به فهم دین، بسیار نیاز دارند.

نیاز روحی انسان به «ارتباط با خدا» فقط با «فهم صحیح دین» تأمین می‌شود/ امروز به «فقیه خوب» خیلی بیشتر از «روانشناس خوب» نیاز داریم

  • جدا از موضوعات و مسائل علوم انسانی، که نیازمند شناخت دقیق معارف دینی است، یکی از نیازهای روحی انسان «ارتباط انسان با خدا» و تضمین حیات طیبه و سعادت حیات جاودانۀ اُخروی او است؛ و این فقط با فقه و فهم صحیح دین تأمین می‌شود. نیازهای معنوی انسان دیگر با علوم انسانی قابل تامین نیست.
  • اساساً برای اینکه بتوانیم به دین مردم خدمت کنیم، باید فقیه بشویم و دین را بفهمیم. و این مهمتر از آن است که برای موفقیت در سایر رشته‌های علوم انسانی به سراغ فقه برویم، چون ما امروز به «فقیه خوب» خیلی بیشتر از روانشناس خوب یا متخصصین سایر رشته‌های علوم انسانی نیاز داریم.

قصد «خدمت به دین» ارزشمندترین قصد برای تحصیل علم/قسم مشهور رسول خدا(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع)

  • کسی که به کسب معرفت دینی اقدام می‌کند و در کنار آن به هر شیوه‌ای با مسائل زندگی بشر در علوم تجربی آشنا می‌شود، و به این شکل به دین مردم خدمت می‌کند باید بداند نزد پروردگار عالم چقدر عزیز می‌شود و چقدر به او عنایت می‌شود. بعضی‌ها می‌گویند: ما «می‌خواهیم طلبه شویم، یا می‌خواهیم به دانشگاه امام صادق(ع) برویم برای اینکه رشد معنوی داشته باشیم و «آدم» بشویم.» در حالی که اینها می‌توانند هدفی بالاتر از این داشته باشند و آن خدمت به دین است، چون کسی که به دین خدمت کند، خداوند عنایات بیشتری به او خواهد داشت و اصلاً حسابِ جداگانه‌ای برای او بازخواهد کرد.
  • کسی که به قصد خدمت به دین و هدایت انسان‌ها، به سراغ کسب معارف دینی برود، می‌تواند تغییرات ویژه در زندگی خود و عنایات الهی به خودش را لمس کند. چون خدمت به دین، ارزشمندترین خدمت است. لذت معنوی و روحیِ این شغل، شاید در هیچ شغل دیگری پیدا نشود. رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «به خدا سوگند، اگر خداوند کسى را به دست تو هدایت کند برایت بهتر است از آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب مى کند؛ وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ»(کافی/5/28)

انسان‌ها امروز بیش از هر چیزی به رهبران سالم نیاز دارند

  • اساساً نتیجۀ نهائی تحصیل علوم و معارف دینی، رهبری کردن دل‌ها و اندیشه‌ها به سوی خدا و رهاسازی آنها از اسارت و بندگی طاغوت و ابلیس است. کسی که معرفت دینی پیدا کرد، چه جامعه‌ای کوچک در اطراف خود و چه جامعه‌ای بزرگتر در پیرامون خود را رهبری خواهد کرد و در مقام مربی جامعه قرار می‌گیرد. انسان‌ها امروز بیش از هر چیزی به رهبران سالم نیاز دارند. امروز جوامع بشری بیش از پزشک و مهندس و بیش از هر شغل دیگری به رهبران اجتماعی نیاز دارند که بتوانند گروه‌های بزرگ انسانی را هدایت کنند.
  • امروز می‌توانید ببینید رهبران موثر و خوب در این منطقۀ حساس در جهان همه از عالمان دینی هستند. سه روحانی، مؤثرترین و مستقل‌ترین شخصیت‌های سیاسی هستند که پشت و پناه مردم خود هستند. رهبر عزیز انقلاب ما، حضرت آیت الله سیستانی و آقای سید حسن نصرالله. هماهنگی این دو بزرگوار با رهبر معظم انقلاب نیز برای همه مشخص است؛ این وضعیت تصادفی نبوده است و حزب یا جریان سیاسی خاصی هم چنین موقعیتی را پیش نیاورده است؛ این یک نیاز طبیعی است که منجر به چنین وضعیتی شده است.
  • کسی در طلبگی نباید نگران شیوۀ خدمت خود در آینده باشد؛ تنوع شغلی طلبگی برای انواع استعدادها متعدد است.

نیاز به عالمان دینی که به دین مردم خدمت کنند، نیاز اول حیاتی کشور است/این نیاز بدون حضور جوانان مستعد در حوزه تأمین نمی‌شود

  • نیاز به عالمان دینی که به دین مردم خدمت کنند، نیاز اول حیاتی کشور است و ما نمی‌‌توانیم این نیاز را به هیچ طریقی به جز حضور جوانان مستعد در حوزه‌های علمیه  تأمین کنیم. جوانانی که ابتدا حوزه‌های علمیه به آنها خدمت خواهند کرد و سپس آنان به خدمت و صیانت از حوزه‌های علمیه خواهند پرداخت.
  • نکتۀ مهم و قابل توجه این است که حوزه‌های علمیه برای انواع استعدادها شغل‌های متنوع و ارزشمند ارائه می‌کند. یعنی وقتی عالم دینی شدی بنا بر استعداد و توانایی‌های خاص خودت می‌توانی از تحصیل در انواع شاخه‌های علوم دینی تا انواع خدمات از قبیل تحقیق و پژوهشگری، تبلیغ و نویسندگی، تدریس و امامت جماعت، و انواع فعالیت‌های فرهنگی را در جامعه انجام دهی. کسی در طلبگی نباید نگران آیندۀ شغلی خودش باشد.

طلبگی به چیزی بیش از علاقه نیاز دارد

  • البته تحصیل معارف دینی لیاقت هم می‌خواهد. ما برای تحصیل علوم دینی، نیاز به انسان‌های شایسته و شریف داریم و خداوند هم خیلی در این زمینه سختگیر است. یعنی خداوند در پذیرش افراد لایق در این زمینه خیلی سختگیر است و هر کسی را نمی‌پذیرد. هر چند ممکن است کسانی باشند که نفوذی باشند و یا پس از حضور در حوزه ممکن است به دلائلی لیاقت خود را از دست بدهند، ولی غالباً هر کسی راه به چنین جایگاهی پیدا نمی‌کند.
  • گاهی انسان خود را لایق نمی‌بیند ولی علاقمند است در این راه قدم بگذارد. در این صورت باید با توسل به ائمۀ هدی(ع) و تضرع در خانۀ خدا لیاقت را طلب کند و متواضعانه و متوکلانه قدم در این راه بگذارد. هرچند اساساً کسی نمی‌تواند به طور قاطع خود را لایق چنین جایگاهی ببیند که عُجب به دنبال خواهد آورد، ولی نباید کسی خود را به این دلیل از ورود به سلک روحانیت محروم نماید. همین‌که حاضر باشد ضرورت‌ها را بپذیرد کافی است.
  • هر شغلی نیاز به علاقه هم دارد ولی در مورد طلبگی به چیزی بیش از علاقه نیاز هست؛ و انسان باید به راه و رسالت طلبگی معتقد و عاشق باشد تا توفیقات لازم را در این زمینه کسب نماید. 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۳۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۰
مجید شهشهانی