علیرضا پناهیان

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صوت محرم 92» ثبت شده است

دانشگاه امام صادق(ع)| تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-8

وابسته شدن به خدا از راه توجه به تقدیر و امتحان، یک مسیر کاملاً عرفانی است

پناهیان: وابستگی‌هایی که در اثر توجّه به تقدیر و امتحان، پدید می‌آید، «وابستگی‌های عاقلانه» است، نه وابستگی‌های هیجانی و سطحی و زودگذر که اوج و فرود دارد و زود فروکش می‌کند. یعنی این وابستگی، بر اساس یک سلسله استدلالات عقلی انسان را عمیقاً وابستۀ خدا می‌کند. اگر کسی می‌خواهد وابستگی عاقلانه و عمیق و باثباتی به خداوند پیدا کند، راهش این است که به مقدّرات و امتحانات الهی توجه کند و ببیند که واقعاً دستش به جایی بند نیست، و فقط باید به خداوند متعال پناه ببرد. اگر انسان ببیند که مدام دارد امتحان می‌شود و راه فراری از امتحان‌های الهی ندارد، همین مسأله یک نوع خوف و خشیتی در او ایجاد می‌کند، آن هم نه خوف و خشیت از عذاب، بلکه خوف از مقام و قدرت ربوبی.

بخش‌هایی از هشتمین جلسه سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در دانشگاه امام صادق(ع) را با موضوع: «تعیین کننده ترین عامل در مقدّرات بشر» در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

  • کلیپ صوتی:
  • روضه:نوبت قربانی حسین(ع)
  • صوت کامل:

اصل توجه به موضوع امتحان، بیش از توجه به موضوع تقدیر به انسان آرامش می‌دهد

  • بعد از اینکه اهمیت «امتحان» و تأثیرگذاری «دستگاه امتحان» بر همۀ حیطه‌های زندگی ما معلوم شد، حالا باید تکلیف خودمان را در قبال امتحانات الهی درک کنیم و اطلاعات بیشتری دربارۀ امتحانات الهی به دست بیاوریم تا با آرامش بیشتری با این امتحانات برخورد کنیم.
  • اصل توجه به موضوع امتحان، حتی بیشتر از توجه به موضوع تقدیر به انسان آرامش می‌دهد. اصل واقعیت امتحان، که بر حیات ما حاکم است، وابستگی انسان را به خداوند متعال زیاد می‌کند، حتی بیشتر از آن وابستگی‌ای که در اثر توجه به اصل تقدیر به وجود می‌آید. وقتی انسان بداند مقدّراتش دست پروردگار عالم است، طبیعتاً به خداوند وابستگی پیدا می‌کند، و وقتی بداند که این مقدّرات دارد او را امتحان می‌کند، یک دفعه‌ای وابستگی‌اش به پروردگار عالم، بیشتر می‌شود.

چه کنیم تا وابستگی‌مان به خدا زیاد شود؟/ «وابستگی‌ عاقلانه و عالمانه» و «وابستگی هیجانی»

  • این وابستگی‌هایی که در اثر توجّه به تقدیر و امتحان، پدید می‌آید، «وابستگی‌های عاقلانه» است، نه وابستگی‌های هیجانی و سطحی و زودگذر که اوج و فرود دارد و زود فروکش می‌کند. یعنی این وابستگی، بر اساس یک سلسله استدلالات عقلی انسان را عمیقاً وابستۀ خدا می‌کند.
  • یکی از خوبان می‌گفت: به‌جای اینکه به معنویت و احساسات خوبِ معنوی برخی از عرفا، نگاه کنید، باید ببینید که آیا با عقل‌شان به اینجا رسیده‌اند یا با سادگی‌شان؟! بعضی‌ها آدم‌های ساده‌ای هستند که برای خودشان خوب هستند و به کرامات بالایی هم رسیده‌اند، اما نمی‌توانند الگو باشند، حتی ممکن است نتوانند دیگران را به این سادگی‌ها نصیحت کنند یا آموزش بدهند. اما کسانی مثل حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت(ره)، حضرت آیت‌الله بهاءالدینی(ره)، مرحوم قاضی(ره)، و خودِ حضرت امام(ره) که از شدّت درایت و عقلی که داشتند به این عرفان و معنویت رسیده بودند، می‌توانند الگو باشند و دیگران را نصیحت کنند یا آموزش بدهند.  
  • چه‌کار کنیم تا وابستگی‌مان به خدا زیاد شود؟ گاهی شنیدن یک داستان زیبا باعث می‌شود یک احساس تعلّقی به خدا پیدا کنم، اما روی این مورد زیاد نمی‌شود حساب کرد. گاهی در فشار قرار می‌گیریم و مضطرب می‌شویم و این اضطراب باعث می‌شود به خدا پناه ببریم. اما روی این مورد هم زیاد نمی‌شود حساب کرد. خود خداوند متعال صریحاً می‌فرماید: بعضی‌ها وقتی سوار کِشتی می‌شوند و در طوفان‌ قرار می‌گیرند و دارند غرق می‌شوند، مخلصانه خدا را صدا می‌زنند، اما وقتی که به ساحل می‌رسند دوباره مشرک می‌شوند؛ فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»(عنکبوت/65) این‌گونه موارد، معمولاً ارتباط‌های معنوی هیجانی و گذرا به دنبال خواهد داشت نه یک حالت پایدار و عمیق.
  • اگر کسی می‌خواهد وابستگی عاقلانه و عمیق و باثباتی به خداوند پیدا کند، راهش این است که به مقدّرات و امتحانات الهی توجه کند و ببیند که واقعاً دستش به جایی بند نیست، و فقط باید به خداوند متعال پناه ببرد. اگر انسان ببیند که مدام دارد امتحان می‌شود و راه فراری از امتحان‌های الهی ندارد، همین مسأله یک نوع خوف و خشیتی در او ایجاد می‌کند، آن هم نه خوف و خشیت از عذاب، بلکه خوف از مقام و قدرت ربوبی. اصلاً «رب» یعنی کسی که بر تو سیطره دارد و دارد تو را مدیریت می‌کند.

وابسته شدن به خدا از راه توجه به تقدیر و امتحان، یک مسیر کاملاً عرفانی است

  • اینکه ما با توجه و فهم عمیق نسبت به تقدیر و امتحان، به پروردگار وابسته شویم، این همان وابستگی عاقلانه و عالمانه است و کسی که این‌گونه، به پروردگار وابستگی پیدا کند، خوابش از عبادت کسی که این نوع وابستگی را پیدا نکرده، باارزش‌تر است. چون روی فهم و درکش از مسائل کلیدی هستی «از خود، بی خود» شده است. این مسیر برای وابسته شدن به پروردگار، یک مسیر کاملاً عرفانی است و نباید آن را دست کم گرفت! آن کلمه‌ای که عرفا تحت عنوان «توحید» از آن یاد می‌کنند و اینکه انسان می‌توانند به مقام «فنا» برسد، مقدمات نظری‌اش با همین بحث‌ها پدید می‌آید. اگر آدم به همین مسائل، واقعاً ملتزم باشد کم‌کم به مفهوم «لا مؤثر فی‏ الوجود الّا اللَّه‏» خواهد رسید، یعنی کسی را غیر از خدا نمی‌بیند.
  • نمی‌شود انسان این مبانی و این واقعیت‌های عالم هستی را نداند، بعد بگوید: «خدایا! من می‌خواهم شما اداره‌کنندۀ من باشی!» اصلاً همیشه خداوند اداره‌کنندۀ ما بوده است، فقط باید متوجهِ این واقعیت باشیم. کسی که از این مسیر وارد بندگی خدا شود، یک مسیر بسیار مستحکم برایش خواهد بود و در بحران‌ها و زلزله‌ها خانۀ معنویت او به این سادگی فرو نخواهد ریخت.
  • یکی از وجوه معنوی توجه به موضوع تقدیر و امتحان، این است که شما دیگر نمی‌توانید در خانۀ خدا ابراز احساسات اَلَکی انجام دهید. امام سجاد(ع) در اوایل دعای ابوحمزۀ ثمالی، این‌طور مناجات می‌کند: «خدایا! تو را ستایش می‌کنم، و غیر از تو، کس دیگری را صدا نمی‌زنم؛ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا أَدْعُو غَیْرَهُ»(مصباح المتهجد/2/582) بعد بلافاصله می‌فرماید: «و اگر غیر از تو کس دیگری را صدا بزنم، او جواب مرا نخواهد داد؛ وَ لَوْ دَعَوْتُ غَیْرَهُ لَمْ یَسْتَجِبْ لِی دُعَائِی» یعنی من هنر نکرده‌ام که دارم تو را صدا می‌زنم، چون غیر تو هیچ کس دیگری جوابی به من نمی‌دهد. این جمله انگار یک آب سردی است که به سرِ آدم می‌ریزد و احساسات توخالی آدم را از بین می‌برد! البته یک منطق بسیار قوی و محکم در این کلام وجود دارد. و آن وابستگی ما به پروردگار است.

اول لازم نیست در خانۀ خدا گریه‌ات بیاید، اول لازم است تکبّرت ریخته شود

  • درست است که این نگاه عاقلانه، ممکن است یک مقدار احساسات عاشقانۀ ما را سرد کند، اما اشکالی ندارد، چون برخی از معنویت‌ها و احساسات عاشقانه، چندان اصیل و عمیق نیستند، نوساناتشان زیاد است و به ما اشک پایدار نمی‌دهند، باید این معنویت‌ها را کنار گذاشت و در یک مسیر منطقی و مطمئن حرکت کرد، البته این مسیر، اول کمی سردت می‌کند مثلاً با همین عبارت‌ها، که «خدایا! من مجبور هستم و چاره‌ای ندارم به درگاه تو بیایم.».
  • این مضمون فقط در دعای ابوحمزۀ ثمالی نیست، در دعاهای دیگر مثل کمیل هم هست، مانند این عبارت‌ها: «إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ‏ لِی‏ غَیْرُک» و «لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ‏ حُکُومَتِک‏» اصلاً یکی از پایه‌های مناجات در ادعیه، همین فشار جبری است که ما را در تقدیر و دستگاه امتحان الهی اسیر کرده است.
  • پایۀ معنویت باید بسیار استوار باشد، و استحکام داشته باشد. کسانی که با احساسات بدون مبنا و در اثر هیجانات عاطفی، درِ خانۀ خدا می‌روند، این خطر وجود دارد که بعد از مدتی، زده شوند و سرِ جای اول برگردند. بعضی‌ها یک دفعه‌ای داغ می‌شوند و وارد این مسیر می‌شوند و بعد مدتی دلسرد می‌شوند و برمی‌گردند. این افراد باید به خودشان بگویند: اگر آمده‌ای، هنر نکرده‌ای! اصلاً جای دیگر نمی‌توانستی بروی! هر کسی باید این واقعیت را به خدا بگوید و اعتراف کند. البته ممکن است در ابتدا آدم با این چیزها گریه‌اش نیاید، و زیاد حال مناجات پیدا نکند، اما عیبی ندارد، چون اول لازم نیست درِ خانۀ خدا گریه‌ات بیاید، اول لازم است تکبّرت ریخته شود!

ندانستن سؤال امتحانی، از ارکان امتحان است/خدا برای امتحان گرفتن از بندگانش از عنصر جهل استفاده می‌کند

  • توجه به اصلِ امتحان یک نوع آرامش به ما می‌دهد، اما معمولاً ما به دنبال انواع دیگری از آرامش‌ها هستیم؛ مثلاً می‌خواهیم زندگی‌مان دست خودمان باشد نه دست خدا! یا اینکه می‌خواهیم به ما بگویند: «برو راحت باش، دیگر از تو امتحان نمی‌گیریم!» این هم یک نوع آرامش است چون اصلاً نیازی نیست دیگر نگران چیزی باشی! ولی این نوع آرامش‌ها اصیل و پایدار نیست. امتحان، یک نوع آرامش دیگر به انسان می‌دهد. امتحان به انسان می‌گوید: اگر خدا دارد تو را می‌پیچاند، حتماً در این پیچیدن یک خیری هست.
  • در امتحان یک رکن اساسی وجود دارد و آن جهل و نادانی ماست. وقتی از آدم امتحان می‌گیرند، معمولاً سؤالات امتحانی را از قبل به او نمی‌دهند، بالاخره یک نوع پنهان‌کاری در جریان امتحان هست. در امتحانات پروردگار عالم نیز همیشه یک پنهان‌کاری هست. برای اینکه خداوند متعال از بنده‌هایش امتحان بگیرد، از عنصری به نام عنصر جهل استفاده می‌کند.
  • امیرالمؤمنین(ع) در خطبۀ قاصعه می‌فرماید: «خداوند بندگانش را به واسطۀ اموری که نسبت به آنها جهل دارند و به اصل آن آگاه نیستند امتحان می‌گیرد و دچار ابتلا می‌کند؛ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ‏ مَا یَجْهَلُونَ‏ أَصْلَهُ‏»(نهج‌البلاغه/خطبۀ192) واقعیت این است که شما در جهل اسیر هستید و این جهل را خدا تعبیه کرده است. خدا خیلی اوقات با همین جهل، بندگان خود را درست می‌کند و میزان ایمان‌شان را مشخص می‌کند اما گاهی اوقات، بندگان خدا، زیادی دوست دارند از این جهل در بروند!

چرا در امتحانِ پیچیدۀ موسی(ع) مقابل خضر(ع) او نباید سؤال می‌پرسید؟/در جریان امتحان الهی باید جهل را تحمل کنی!   

  • این جهل باید تا حدّی تقدیر کرد. وقتی از اصل امتحان تقدیر کردیم، چاره‌ای نداریم که از یکی از ارکان امتحان به نام جهل نیز تقدیر کنیم. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید «چه‌بسا جاهلی که ناآگاهی‌اش او را نجات می‌دهد؛ رُبَ‏ جَاهِلٍ‏ نَجَاهُ جَهْلُه‏»(عیون‌الحکم/ص266) یا «رُبَ‏ جَاهِلٍ‏ نَجَاتُهُ جَهْلُه‏»(غررالحکم/ص381) پس جهل، به طور مطلق بد نیست. حضرت در سخن دیگری می‌فرماید: «چه بسا جهلی که نافع‌تر از علم است؛ رُبَّ جَهْلٍ‏ أَنْفَعُ‏ مِنْ عِلْمٍ‏»(عیون‌الحکم/ص266) در آیات قرآن کریم هم اشاره به این معنا را داریم. در قصۀ امتحانِ حضرت موسی(ع) در مقابل خضر(ع) پیچیده‌ترین امتحان را جلوی چشم آدم می‌گذارد.
  • حضرت خضر(ع) همان ابتدا به حضرت موسی(ع) فرمود: «تو نمی‌توانی با من صبر کنی. و چگونه مى‏توانى در مورد چیزى که به آن آگاهی و علم ندارى صبر کنی؟! إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبراً. وَ کَیْفَ تَصْبرُِ عَلىَ‏ مَا لَمْ تحُِطْ بِهِ خُبراً»(کهف/67 و 68) بعد حضرت موسی(ع) اصرار کرد و گفت: نه! من صبر می‌کنم. حضرت خضر(ع) فرمود: «اگر می‌خواهی از من تبعیت کنی، از هیچ چیز سؤال نکن تا وقتی که خودم به تو بگویم؛ قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنىِ فَلَا تَسَْلْنىِ عَن شىَ‏ْءٍ حَتىَّ أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا»(کهف/70) یک‌مقدار روی این مسأله تأمل کنید، اینها افسانه نیست، بلکه داستان قرآن است.
  • همان‌طور که می‌دانید موسی(ع) نتوانست این جهل را تحمل کند و سؤال پرسید. ما نه از جهل، بلکه از «تحمل جهل»  باید صحبت کنیم. یکی از عناصر یا ارکان امتحان «جهل» است. در داستان حضرت موسی(ع) و خضر(ع) می‌بینید که خضر(ع) صریحاً می‌‌فرماید: سؤال نکن! باید جهل و نفهمیدن را یک‌مقدار تحمل کنی! صبر کن تا خودش برایت آشکار ‌شود. لذا خضر(ع) به موسی(ع) فرمود: صبر کن تا موقعی که خودم برایت توضیح بدهم. خضرِ عالَم عرفان و معنویت هم به شما می‌فرماید: صبر کن تا مسأله برایت روشن شود. حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ع) می‌‌فرمودند: شما به آن‌چیزهایی که می‌دانی عمل کن، آن چیزهایی که نمی‌دانی خداوند از در و دیوار برایت می‌ریزد و به تو می‌رساند. به تعبیری یعنی خضرِ طبیعت و «جهان هستی»، خودش توضیحات لازم را سرِ موقع به تو خواهد گفت. 
  • گاهی اوقات دور زدن این جهل‌ها و تلاش برای فهمیدن برخی امور، برای این است که آدم می‌خواهد ایمانش را درست نکند، یعنی می‌خواهد کسریِ ایمانش را با علم و آگاهی پُر کند. مثلاً وقتی به کسی می‌گویند: خدا وامَت را درست می‌کند، او می‌گوید آخر چه‌جوری؟! بهش می‌گویند: برو آرام باش و به خدا توکل کن! می‌گوید: «نمی‌توانم، اگر می‌دانی و اگر علم غیب داری بگو خدا چه‌جوری می‌خواهد جور کند تا من خیالم راحت شود!» در حالی‌که انسان باید بتواند با ایمان به خدا آرام بگیرد.

گاهی آدم دچار حیرت می‌شود و نمی‌تواند تکلیفش را تشخیص دهد؛ این هم خودش جزء امتحان است/امتحان در مقام تشخیص تکلیف، سخت است

  • اولاً ما نمی‌دانیم خدا چه امتحانی دارد از ما می‌گیرد. ثانیاً ما نمی‌دانیم چرا خدا دارد این امتحان را از ما می‌گیرد. و نمی‌دانیم باید چه‌کار کنیم تا از این امتحان دربیایم؟ ثالثاً بعد از اینکه درآمدیم، باز هم نمی‌دانیم آیا در این امتحان قبول شده‌ایم یا نه. مثلاً گرفتاری‌هایی برایم پیش می‌آید، که در میان آنها دارم تلاش خودم را انجام می‌دهم و زجر می‌کشم. اما آثارش را نمی‌بینم و نمی‌توانم بفهمم که آیا من در این امتحان قبول شده‌ام یا نه؟ نمی‌دانم آیا خدا الان از من راضی هست یا خیر؟! نمی‌دانم چه مقدار از من راضی است و چه مقدار راضی نیست؟ نمی‌دانم خدا با من قهر است یا نه؟ نمی‌دانم توبه‌هایم را قبول کرده یا نه؟ نمی‌دانم چقدر دیگر فرصت دارم؟ خداوند با این جهل، ما را در خوف و رجا قرار داده است. اصلاً خودِ این حالت خوف و رجا تربیت‌کننده است.
  • از سوی دیگر تشخیص تکلیف در جریان «امتحان تصمیم‌گیری»، سخت و پیچیده است. چون وقتی داری تصمیم می‌گیری زیاد معلوم نیست چند درصد مطابق هوای نفست داری تصمیم می‌گیری و چند درصد مطابق عقلت. مثلاً گفته‌اند موقع عصبانیت تصمیم نگیرید. چون‌ در این صورت مطابق هوای نفست تصمیم خواهی گرفت و کلّاً تصمیمت خراب خواهد شد. از خدا کمک بگیر تا ان‌شاءالله درست تصمیم‌گیری کنی.
  • گاهی انسان نمی‌تواند تشخیص دهد تکلیفش در این شرایط خاص چیست؟ مثلاً آیا الان باید این آدم متکبّر را تحمل کنم تا آدم بشوم، یا باید تقابل کنم و محکم در مقابلش بایستم؟ چون فرموده‌اند در برخی شرایط باید تحمل کنی، و گاهی نیز باید تقابل کنی! گاهی آدم دچار حیرت و حیران می‌شود و نمی‌تواند تشخیص دهد که تکلیفش چیست و این هم خودش جزء امتحان است. در چنین شرایطی گاهی اوقات باید درِ خانۀ خدا ضجّه بزنی که خدایا! قلب من را هدایت کن و گاهی هم باید متوسل شوی.  
  • درست است که تو نمی‌دانی چرا خدا این امتحان را از تو گرفته است، اما اگر آرامش داشته باشی و یک مقدار تلاش کنی، و ظرفیتش را هم داشته باشی و با ایمان به خدا و با همان علم و آگاهی‌های حداقلی خودت جلو بروی، امید است کم‌کم یک‌چیزهایی دربارۀ دلیل بلاها و امتحانات خودت بفهمی. گاهی هم ممکن است خدا به یک وسیله‌ای به تو الهام کند و یا کسی را سرِ راهت قرار دهد و او چیزی بگوید که مشکلت حل شود و جواب مسأله‌ات را بفهمی.

راه‌های برون رفت از بحران‌ها و گرفتاری‌ها هم وجود دارد 

  • حیرت و تشخیص ندادن تکلیف نباید موجب شود که دچار تردید بشوید. چون راه‌های برون رفت از بحران‌ها و گرفتاری‌ها هم وجود دارد، مثلاً مشورت کردن، به کار انداختن عقل، و بعد از اینها هم اگر به نتیجه نرسیدید مثلاً می‌توانید استخارۀ طلب خیر انجام دهید؛ یعنی اینکه دو رکعت نماز بخوانید، و بعد از نماز صدمرتبه بگویید: «استخیرک یا الله» بعد بلند شوید و با توکل به خدا، آنچه به ذهنتان رسید، انجام بدهید. ضمناً یادتان باشد آن وقتی که دارید عقلتان را به کار می‌اندازید عقل‌تان را به کار بیاندازید، نه هوای نفستان را!
  • بعضی‌ها می‌پرسند: من نمی‌دانم این امتحان، مجازات گناهی است که انجام دادم یا اینکه خدا می‌خواهد مرا با این امتحان رشد بدهد؟ باید از او پرسید: برای چه می‌خواهی این را بدانی؟ در هر حالت تو استغفارت را انجام بده و زجرت را تحمل کن و عکس‌العمل مناسب از خودت نشان بده. چرا می‌خواهی بدانی؟ مگر این گرفتاری را خدا بر سرت نیاورده است؟ پس بگو خدایا! من تسلیمت هستم. می‌گوید: من می‌خواهم دلیلش را بدانم تا حداقل یک ذرّه آرامش پیدا کنم! باید گفت: با ایمانت آرامش پیدا کن. بدان که خدا دوستت دارد و مصلحت تو را بهتر از خودت می‌داند. خداوند می‌فرماید: من خودم بهتر می‌دانم مصلحت بنده‌ام چیست؛ وَ لَا تُعَلِّمُونِی مَا یُصْلِحُکُمْ، فَإِنِّی أَعْلَمُ بِهِ، وَ لَا أَبْخَلُ عَلَیْکُمْ بِمَصَالِحِکُمْ»(مجموعه ورام/2/108) و «أَنَا أَعْلَمُ بِمَا یُصْلِحُ عَبْدِی فَلْیَصْبِرْ عَلَى بَلَائِی وَ لْیَشْکُرْ نَعْمَائِی وَ لْیَرْضَ بِقَضَائِی»(امالی مفید/ص93) طبق روایت دیگری، خداوند می‌فرماید: هر کس قضا و قدر و مصلحت‌های من را قبول ندارد، برود یک خدای دیگر پیدا بکند! ؛ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِقَضَائِی وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِقَدَرِی فَلْیَلْتَمِسْ إِلَهاً غَیْرِی‏»(توحید شیخ صدوق/ص371)

به خاطر گرفتاری‌ات، هم شکر کن و هم استغفار؛ همین می‌شود حالت خوف و رجا

  • بعضی‌ها می‌گویند: «من حتماً باید بدانم، این بیماری چرا به سراغ من آمده است!» برای تو چه فرقی می‌کند؟ تو بناست عکس‌العمل مناسب نشان بدهی، خُب نشان بده. می‌گوید: «باید بدانم که اگر در اثر گناه است استغفار کنم.» می‌گویم: تو اجمالاً استغفار کن. می‌گوید: آخر شاید این بیماری به خاطر گناه من نباشد، من چرا اَلَکی این‌قدر استغفار کنم؟ می‌گویم: تو هرچه استغفار کنی، کم است و به این سادگی از گناه پاک نمی‌شوی، برو استغفارت را بکن. شاید هم این بیماری یا گرفتاری اصلاً می‌خواهد تو را رشد بدهد و بالا ببرد. می‌گوید: پس شکر کنم یا استغفار؟ می‌گویم: هر دویش را انجام بده؛ اصلاً همین می‌شود حالت خوف و رجا.

با صبر، تحمل، توجه، محاسبۀ نفس و تزکیه سعی کن کم‌کم بفهمی خدا در هر امتحانی از تو چه می‌خواهد

  • خدا چه امتحاناتی می‌خواهد از ما بگیرد؟ نمی‌دانیم. در این امتحانات ما چه‌کار باید کنیم؟ ان‌شاءالله اگر به همان چیزهایی که می‌دانیم عمل کنیم، خدا کمک‌مان می‌کند. ببینید این جهلی که در متن امتحان نهفته با آدم چه‌کار می‌کند و چه بلایی سرِ آدم می‌آورد! همین‌که مثلاً نمی‌فهمی چرا خدا دارد این امتحان را از تو می‌گیرد. البته ان‌شاءالله کم‌کم با توجه و با محاسبۀ نفس، بتوانی درک کنی و بفهمی. اصلاً خدا با زبان امتحان با بندگان خود سخن می‌گوید. پس برای اینکه زود بتوانی منظور خدا از یک امتحان را بفهمی، میانبر نزن و مترجم نگیر، اگر لازم باشد خدا خودش مترجم سر راهت قرار می‌دهد؛ ولی سعی کن کم‌کم خودت بفهمی، البته این نیاز به صبر و تحمل دارد. خودت را پاک کن و تزکیه کن تا بفهمی.  
  • کسی را که عقرب نیشش زده بود نزد امیرالمؤمنین علی(ع) آوردند. حضرت به او فرمود: می‌دانی برای چه این عقرب تو را زد؟ گفت نه آقا! نمی‌دانم. فرمود: یادت هست در یک جلسه‌ای فلانی به خاطر اینکه سلمان دوست ما اهلبیت است، یک زخم زبان و طعنه‌ای به او زد، اما تو حرفی نزدی و از سلمان دفاع نکردی در حالی‌که در آن امتحان تکلیفت این بود که دفاع کنی. (چرا تکلیفش این بود دفاع کند؟ امیرالمؤمنین(ع) فرمود:) برای اینکه اگر دفاع می‌کردی آن آدم‌هایی که در جلسه نشسته بودند نه به مال تو ضرر می‌زدند و نه به جان تو ضرر می‌زدند. برای همین بود که این بلا سرت آمد«دَخَلَ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع رَجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَوَطِئَ أَحَدُهُمَا عَلَى حَیَّةٍ فَلَدَغَتْهُ، وَ وَقَعَ عَلَى الْآخَرِ فِی طَرِیقِهِ مِنْ حَائِطٍ عَقْرَبٌ فَلَسَعَتْهُ‏.. فَتَذْکُرُ یَوْمَ غَمَزَ عَلَى سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ فُلَانٌ وَ طَعَنَ عَلَیْهِ لِمُوَالاتِهِ لَنَا. فَلَمْ یَمْنَعْکَ مِنَ الرَّدِّ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِهِ خَوْفٌ عَلَى نَفْسِکَ وَ لَا عَلَى أَهْلِکَ وَ لَا عَلَى وُلْدِکَ وَ مَالِکَ، أَکْثَرَ مِنْ أَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَهُ، فَلِذَلِکَ‏ أَصَابَکَ‏.»(مستدرک الوسائل/12/336) تو اگر دفاع نکردی، فقط به خاطر رودربایستی با آنها بود که دفاع نکردی. و این کارِ تو اشتباه بود. یعنی تشخیصِ تو آنجا غلط بود. لذا در آن امتحان رفوزه شدی، باید دقت می‌کردی و خودت تکلیفت را می‌فهمیدی. اگر او خودش آدم دقیقی بود می‌توانست تکلیف خودش را در آن امتحان تشخیص دهد. ان‌شاءالله بفهمی که هر امتحان الهی برای چیست و اصلاً خودت دست خدا را بخوانی و این با اطلاع‌رسانی از طرف دیگران نمی‌شود؛ خودت باید بفهمی. باید آن‌قدر در رابطۀ بین خودت و خداوند، دقت و مراقبت داشته باشی تا این چیزها را بفهمی.
  • ما نمی‌دانیم این امتحانی که در بستر این بلا و گرفتاری از ما گرفته شده برای چیست؟ ما نمی‌دانیم قرار است چه امتحانی از ما گرفته شود؟ و نمی‌دانیم تکلیف ما در این امتحان چیست؟ و نمی‌دانیم این امتحان هدفش چیست و می‌خواهد ما را به چه نقطه‌ای برساند؟ ان‌شاءالله کم‌کم بتوانیم همۀ این‌ها را بفهمیم و این جز با دقت و ممارست و مراقبه تحقق پیدا نخواهد کرد.

برخی از بلاها با درست شدن آدم برطرف می‌شود/ هر موقع گرفتاری‌هایت زیاد شد، رابطه‌ات را با خدا خوب کن

  • بعضی‌ از بلاها با درست شدن آدم برطرف می‌شود. خدا می‌فرماید: «بنده‌ام فهمید، بلا را بردارید. درست شد، می‌خواستم تکبّرش را از بین ببرم. تکبّرش رفت، خودش فهمید، خجالت کشید، پس حالا این بلا را از سرش بردارید.» لذا هر موقع گرفتاری‌هایت زیاد شد، رابطۀ خودت را با خدا خوب کن، تا خدا رابطۀ تو را با اهل عالم درست کند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مَنْ أَصْلَحَ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ»(کافی/8/307) هر سختی و رنجی به تو رسید، بگو: شاید این سختی می‌خواسته مرا آدم کند. خُب، من خودم می‌روم و آدم می‌شوم!  مثلاً اینکه نمازت را قشنگ‌تر بخوان و رابطه‌ات با خدا را تقویت کن، بعد می‌بینی که درجۀ این سختی یک‌مقدار کم شد. عجیب است؛ می‌فرماید رابطۀ خودت را با من خوب کن، من رابطۀ تو را با اهل عالم خوب کنم. البته معنایش این نیست که همۀ مشکلاتت برطرف می‌شود، معنایش این است که یک مرحله دشواری‌های امتحانت جلوتر می‌رود. یک سری امتحاناتت ممکن است حذف بشود اما دوباره برای مرحلۀ بالاتر، امتحانات و سختی‌های جدید پیش می‌آید.

سؤال: اگر جهلِ نهفته در امتحان به علم تبدیل شود، صحنۀ امتحان به هم نمی‌ریزد؟/ علم، اولیاء خدا را خراب‌ نمی‌کند

  • آیا ممکن است یک روزی این جهل‌های نهفته در امتحان، تبدیل به علم شود؟ در این صورت آیا صحنه‌های امتحان خراب نمی‌شود؟ مثلاً برای اولیاء خدا که این جهل تبدیل به علم می‌شود، صحنۀ امتحانشان به هم نمی‌ریزد؟ چون معمولاً وقتی آدم بلا و گرفتاریِ نهفته در پشت یک امتحان را ببیند، کاری می‌کند که به این بلاها برخورد نکند! پاسخش این است که: اولیاء خدا که مثل ما نیستند! یعنی علم، اولیاء خدا را خراب‌ نمی‌کند. آنها چون مست خدا هستند، این علم روی آنها اثر منفعت‌طلبانۀ سوء نمی‌گذارد. و الّا آدم اگر مست خدا نباشد، وقتی علم پیدا کند بلافاصله شروع می‌کند از علمش برای منافع خودش استفاده می‌کند، لذا سعی می‌کند به یک شکلی صحنۀ امتحان را به هم بزند تا دچار بلا نشود.
  • خداوند متعال این علم‌ها را فقط به اولیاء و خوبان می‌دهد که به ملائکه نشان‌شان بدهد و بگوید: ببینید! علم و قدرت دارد که همۀ صحنه‌های امتحان را به‌هم بریزد، اما این کار را انجام نمی‌دهد. ادب بندگی به او اجازه نمی‌دهد خطا کند. به او نگاه کنید: فقط متوجّه خداست، مست لایعقل و مدهوش پروردگار است.
  • آن موقعی که اباالفضل‌العبّاس رفته بود کنار نهر علقمه، آیا می‌دانست باب‌الحوائج خواهد شد یا نه؟! می‌دانست به چنین مقام معنوی می‌رسد یا نمی‌دانست؟ حتماً می‌دانست اما این علم، اخلاصش را به‌هم نزد؛ چون شدّت عشق او به اباعبدالله‌الحسین(ع)، مدهوشش کرده بود و موجب می‌شد به این علم نگاه نکند...   

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۱۷
بیان معنوی

صوت | چشم انداز دینداری

شناسنامه

  • زمان: ماه محرم ـ سال 92 - دهه دوم
  • مکان: تهران - مسجد جامع قلهک
  • تعداد: 4 جلسه
  • موضوع سخنرانی: چشم انداز دینداری

فهرست تفصیلی:

جلسه 1:

  • تفاوت بین آرمان و چشم انداز
  • چشم انداز آیندۀ دینداری در جامعه و جهان
    • دینداری عاقلانه تر
    • احساس ضرورت به دینداری
  • اخلاص عوامانه
  • اخلاص عالمانه
    • دوست داشتن خدا؛ شرط اخلاص عالمانه
  • عقل؛ مانع سقوط و انحراف انسان
  • عشق و ایمان؛ عامل صعود انسان
    • عشقِ توأم با دانایی

جلسه 2: عاقلی مقدمۀ عاشقی         

  • دینداری مبتنی بر عقلانیت
  • جامعۀ مهدوی مبتنی بر عقل
  • حاکم شدن عقلانیت دینی در جهان
    • حجاب صرفاً یک ارزش نیست
    • بی‌حجابی و عدم تعادل روانی
  •  شهدا عاشق بودند یا عاقل؟
    • شهداء اول عاقل بودند
    • جهاد، مرگ را جلو نمی‌اندازد
    • شهید جانش را ایثار نمی‌کند
    • شهادت معامله است
  • دشمنی عقل و هوای نفس
    • کنترل هوای نفس با عقل
  • عاقلی مقدمۀ عاشقی

 جلسه 3: اخلاق حداقلی و حداکثری

  • آیندۀ دینداری در جامعۀ جهانی
    • دینداری سرشار از عقل و علم
    • آسان‌تر شدن دینداری با عقل و علم
  • نگاه  عقلانی و علمی به دین
  • قابل جمع بودن دینداری عاقلانه و مخلصانه
  • اخلاق حداقلی عامل بدبختی فرد و جامعه
    • امان از جهنم اخلاقِ ناقص!
    • فریبنده بودن اخلاق حداقلی
  • اکتفا به اخلاق حداقلی مانع رشد انسان
  • خطر گزاره‌های ناقص اخلاقی
  • اخلاق ناقص عامل بردگی بشر
    • اخلاق ناقص؛ حربه‌ای در دست صهیونیست‌ها
    • فساد ناشی از اخلاق نیم‌بند
    • دلیلِ ساختنِ فیلم‌های اخلاقی در هالیوود
  • اخلاق حداقلی مانعی برای اخلاق حداکثری

جلسه 4: دینداریِ عاقلانه در جامعۀ قبل از ظهور

  • دینداری عاقلانه منحصر به جامعۀ مهدوی نیست
    • چگونه می‌توان در هر کاری نیت خالصانه داشت؟
  • برتری دورۀ قبل از ظهور
  • برترین مردم کدامند؟
    • عقل و فهم موجب برتری برخی مردم
  • فراگیر شدنِ دینداری عاقلانه، پس از ظهور
  • ضرورتِ عقلانیت، برای عبور از فتنه‌های آخرالزمان
    • عدم امکانِ اتکاء به ولیجه‌ها، در آخرالزمان
  • رشدِ سی ‌سالۀ ایران علی‌رغم همۀ دشمنی‌ها
    • قوتِ رهبری کلان ایران
  • افول سی‌سالۀ آمریکا علی‌رغم غارتِ دنیا
    • ضعف مدیریت کلان آمریکا
  • چشم‌انداز آیندۀ لیبرال‌ دموکراسی غرب
    • به بن‌بست رسیدنِ نظام سرمایه‌داری
  • عقلِ سرشارِ عرفای ما
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۹/۰۹
مجید شهشهانی

صوت | جلسه ششم دانشگاه هنر

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۶
بیان معنوی

دانشگاه هنر | معنویت حماسه ساز و معنویت حماسه‌سوز-2

ابلیس با انواع معنویت علیه معنویت ناب اقدام خواهد کرد/ اگر معنویت، حماسه‌ساز نباشد، علیه حماسه خواهد بود

پناهیان: اگر معنویت حماسه‌ساز نباشد، علیه حماسه خواهد بود، پس معنویتی که نسبت به حماسه بی‌تفاوت باشد نخواهیم داشت. معنویت یا ظلم‌ستیزانه و مظلوم‌گرایانه و نجات‌بخش و آزادی‌بخش خواهد بود، یا علیه حماسه و صلابت و سلحشوری، کار خواهد کرد. امروزه بازار معنویت رونق گرفته است و ابلیس طبیعتاً با معنویت علیه معنویت اقدام خواهد کرد، با انواع و اقسام معنویت.

سوگواره هنر و حماسه برای نهمین سال متوالی به همت دانشجویان و فارغ التحصیلان هنر در دانشگاه تهران آغاز شد. این سوگواره از شب هفتم محرم به مدت ده شب آغاز شد. بخش‌هایی از دومین جلسه سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در دانشگاه هنر با موضوع: «معنویت حماسه ساز و معنویت حماسه‌سوز» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

معنویت یا حماسه‌ساز است یا حماسه‌سوز / ابلیس با انواع معنویت علیه معنویت ناب اقدام خواهد کرد

  • معنویت حماسه‌ساز و معنویت حماسه‌سوز با هم بسیار متفاوت هستند. اگر معنویت حماسه‌ساز نباشد، علیه حماسه خواهد بود، پس معنویتی که نسبت به حماسه بی‌تفاوت باشد نخواهیم داشت. معنویت حماسه‌ساز منجر به صلابت و شجاعت و سلحشوری و از خودگذشتگی می‌شود. معنویت یا ظلم‌ستیزانه و مظلوم‌گرایانه و نجات‌بخش و آزادی‌بخش خواهد بود، یا علیه حماسه و صلابت و سلحشوری، کار خواهد کرد. امروزه بازار معنویت رونق گرفته است و ابلیس طبیعتاً با معنویت علیه معنویت اقدام خواهد کرد، با انواع و اقسام معنویت؛ با «معنویت‌های خارج از حوزۀ دین» علیه «معنویت‌های دینی»؛ با «معنویت‌های خارج از جرگۀ اسلام» علیه «معنویت اسلامی»، با «معنویت‌های خارج از ایمان به اهل‌بیت(ع)» علیه «معنویت اهل‌بیتی(ع)» و با «معنویت‌های اهل‌بیتی ضدحماسه»، علیه «معنویت‌های اهل‌بیتی(ع) حماسی».

وقتی گرایش به معنویت زیاد شود، کالای قلابی معنویت هم به بازار می‌آید/ اگر کسی با معنویت قلابی به سمت جهنّم برود، عذاب وجدان سراغش نمی‌آید که بتواند توبه کند

  • اصل معنویت، امروزه مورد تقاضا است، قدرت دارد و قدرت آفرین است. معنویت علاوه بر اینکه قدرت آفرین است، می‌تواند قدرت برآمده از معنویت را بشکند. مانند معنویت تحریف شده‌ای که در مقابل معنویت ناب انقلاب اسلامی ایجاد کردند و یا شهادت‌طلبی که با عملیات انتحای به مقابله با آن پرداختند. وقتی گرایش به معنویت زیاد شود، کالای قلابی معنویت هم به بازار می‌آید. قدرت‌طلبانِ دنیاطلب برای بدست آوردن قدرت می‌خواهند از معنویت سوء استفاده کنند، چون میزان تقاضای معنویت در میان مردم جهان را دیده‌اند.
  • وقتی تقاضای معنویت زیاد و فراگیر شد، برای ابلیس هم ترجیح پیدا می‌کند که آدم‌ها را با معنویت به جهنّم بفرستد نه با مادیّات. چون اگر کسی با معنویت قلابی به سمت جهنّم برود، عذاب وجدان نمی‌گیرد که توبه کند. دلِ او که برای خدا تنگ نمی‌شود، چون خودش را در راه خدا می‌داند.

مشکلاتی که در قرآن مطرح می‌شوند بین انواع معنویت‌هاست، نه بین معنویت و غیرمعنویت

  • مشکلی که در قرآن مطرح می‌شود بین انواع معنویت‌هاست، نه بین معنویت و غیرمعنویت؛ در مورد پرستش دعوا بین پرستش خدا و پرستش بت است؛ مشکل بین پرستش و عدم پرستش نیست؛ مشکل قرآن بر سر دین و تکنولوژی یا دین و علم نیست. مشکل قرآن بین دین و دین است؛ دین بد و دین درست. پس اصل مبارزاتی که بین حق و باطل است، بین دین باطل و دین حق است. ولی امروزه این مشکل عمده‌تر شده است.

اختلاف بین انواع معنویت در سطح جامعه دارای شکل‌های مختلفی است

  • اختلاف بین انواع معنویت در سطح جامعه، امروزه به اشکال مختلفی خود را صریح‌تر نشان می‌دهد. مثلاً در دوران دفاع مقدس کسانی که اهل حاضر شدن در جبهه نبودند، به اشکال مختلف نسبت به شهدا و رزمندگان انتقاد می‌کردند و حتی اگر در جلسه هیأتی یادی از شهدا می‌شد و به یاد آنها کمی سینه‌زنی می‌شد، با آن هم مخالفت می‌کردند. کسانیکه به جبهه نمی‌رفتند، برای دفاع از معنویت خود باید به نقد جهاد و شهادت می‌پرداختند. باید به نحوی ترسیدن و به جنگ نرفتن‌ها را توجیه می‌کردند؛ مثلاً بگوید: من اصلاً این کارها را صحیح نمی‌دانم. در آیۀ کریمۀ قرآن ذکر شده که وقتی دستور جهاد داده می شد، می‌گفتند: یا رسول‌الله! خانه‌های ما حفاظ ندارد. اگر اجازه بدهید ما به جهاد نیاییم «وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُریدُونَ إِلاَّ فِراراً(احزاب/13)» عده‌ای از پیامبر اجازه می‌گیرند که به جنگ نیایند، ولی مشکل آنها این عدم امنیّت خانه‌هایشان نیست، خدا آنها را لو می‌دهد که اینها دوست دارند از جنگ فرار کنند و اینطور نیست که خانه‌هایشان امنیّت نداشته باشد.
  • وقتی که کسی ترسید و جرأت انجام کاری را نداشت، می‌گوید: «من اصلاً این کار را از اساس قبول ندارم.» ذهن، توجیه تولید می‌کند. در زمان جنگ، مذهبی‌ترین مدرسۀ تهران هم با رفتن دانش‌آموزان به جبهه مخالفت می‌کرد. معنویت علیه معنویت چیزی نیست که به تازگی تجربه شده باشد. ولی از این به بعد شدیدتر و عمیق‌تر خواهد شد.
  • در دهه گذشته، تبلیغات سکولاریستی علیه دین و ایمان انجام می‌شد ولی چنین تبلیغاتی از این به بعد بسیار کم و ضعیف خواهد شد و بیشتر از ایمان علیه ایمان استفاده می‌شود. هم در قرآن و در طول تاریخ بشر، و هم در بحران‌های کنونی منطقه تقابل انواع معنویت‌ها قابل مشاهده است. به علاوه عقل انسان هم حکم می‌کند که وقتی معنویت، بر قدرت تأثیرگذار است، مورد بهره‌برداری دشمن قرار خواهد گرفت. روایاتی که در مورد آخرالزّمان هم نقل شده، جنس فتنه‌ها را از انواع معنویت‌های تحریف شده می‌داند.

معنویت‌های غیر اصیل بین علماء هر قومی می‌تواند باشد

  • زمانی گفته می‌شد که چرا همه قرائت‌های دین را باید روحانیت و حوزه تعیین کند؟ امروزه می‌گویند چرا حرف این روحانی را گوش کنیم؟ می‌رویم حرف یک روحانی دیگر را گوش می‌کنیم. تازه به مشکلی که قرآن بیان می‌کند می‌رسیم. در قرآن کریم می‌فرماید: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ(توبه/31) »؛ کسانیکه مقدس‌های جامعه را رهبران دینی خود قرار داده‌اند، دین خدا را تحریف کردند. فردی از امام صادق(ع) پرسید مردمی یهود که ربا می‌خورند حرف علماء خود را گوش کرده‌اند. امام صادق(ع) می‌فرمایند مردم باید تشخیص می‌دادند که آیا آن عالم، آدم درستی هست که حرف او را گوش می‌کنند؟( قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع: فَإِذَا کَانَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ مِنَ الْیَهُودِ لَا یَعْرِفُونَ الْکِتَابَ إِلَّا بِمَا یَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ لَا سَبِیلَ لَهُمْ إِلَى غَیْرِهِ فَکَیْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِیدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ؟...؛ احتجاج طبرسی/2/457) مردم چون حرف عده‌ای از علماء یهود مطابق هوای نفس خودشان بود، حرف او را گوش کردند. عده‌ای از همین قوم وقتی پیغمبری مخالف هوای نفس آنها عمل می‌کرد او را می‌کشتند ولی حالا طرفدار عالم دینی خود شده‌اند. اگر یک عالم دینی خوش‌سیما و خوش زبان باشد و شروع به تبلیغ معنویت تحریف شده‌ای بکند، آزمایش سختی پیش خواهد آمد. البته این ابعاد اجتماعی، مدنظر موضوع جلسه نیست و می‌خواهیم به ابعاد فردی بپردازیم.

اگر کسی معنویت حماسی نداشته باشد، چه بسا اهل گریه و حال معنوی بیشتری هم بشود

  • اگر معنویتی ناب نباشد، شاخص آن این است که حماسه‌ساز نیست. آیا کسی که معنویت حماسی نداشته باشد، اهل گریه نخواهد بود؟ خیر، اینطور نیست. پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «إذا تَمَّ فُجورُ العبدِ ملَکَ عینَیهِ فبکى مِنهُما متى شاءَ؛ وقتی بنده‌‌ای خیلی فاجر شود، مالک چشم‌هایش می‌شود و هر موقع اراده کند، گریه‌ای مثل ابر بهار خواهد داشت.» (میزان الحکمه/1752، کنزالعمال/847) غدد چشمی او در اختیار فسق و فجورش قرار می‌گیرد. آدم معمولی گاهی گریه‌اش می‌آید و گاهی نمی‌آید؛ ولی چنین فردی ارادۀ گریه‌اش، دست خودش است. البته بعضی‌ها هم هستند که واقعاً عاشق‌اند و مدام گریه می‌کنند، اینها را نباید جزء گروه قبلی دانست ولی این خط‌کشی‌ها ظریف است.

معنویت قلابی چگونه تبدیل به معنویتی حماسه‌سوز می‌شود؟

  • معنویت چه ارتباطی به حماسه دارد؟ این روایت که روایت بسیار ویژه‌ای است، پاسخ این سؤال را می‌دهد. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرمایند: أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ إِنَّ الشَّیْطَانَ إِذَا حَمَلَ قَوْماً عَلَى الْفَوَاحِشِ مِثْلِ الزِّنَا وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الرِّبَا وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ مِنَ الْخَنَا وَ الْمَآثِمِ حَبَّبَ إِلَیْهِمُ الْعِبَادَةَ الشَّدِیدَةَ وَ الْخُشُوعَ وَ الرُّکُوعَ وَ الْخُضُوعَ وَ السُّجُودَ ثُمَّ حَمَلَهُمْ عَلَى وَلَایَةِ الْأَئِمَّةِ الَّذِینَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا یُنْصَرُون»‏(مستدرک الوسائل/4/95) وقتی شیطان قومی را وادار به انواع فحشا مثل زنا، شرب خمر و ربا کند، فردی که درگیر فواحش و این نوع گناهان می‌شود، بعد می‌گوید اتفاقاً من عبادت را خیلی دوست دارم. مرحلۀ بعد از این گناهان، معنویت قلّابی است. به همین دلیل باید معنویت قلابی را معنویت حماسه‌سوز دانست. بعد اینها را تحت ولایت طاغوت می‌برد. معنویت قلابی و تحریف شده، فرد را در اختیار قدرت‌هایی قرار می‌دهد که ظلم و فساد می‌کنند. آن قدرت‌ها هم می‌دانند که باید سرِ چه کسانی را ببرند. معنویت تحریف شده، خود به خود سیاسی می‌شود.

معنویت  حماسه‌سوز روزی در مقابل امام زمان(عج) خواهد ایستاد/ معنویت ناب از معنویت قلّابی جلوگیری می‌کند

  • به همین دلیل باید گفت دو نوع معنویت داریم: یکی معنویت ناب که معنویت حماسی است و ضد ظلم و استکبار است و از ولیّ خدا دفاع می‌کند و اهل این معنویت، یاران صادق امام زمان(عج) می‌شوند. و یک معنویت دیگر حماسه‌سوز است که روزی هم در مقابل امام زمان(عج) خواهد ایستاد. از عدم عاقبت به‌خیری باید ترسید. ما چه تضمینی داریم که چنین خطری ما را تهدید نکند؟ برای ترس از عدم عاقبت به‌خیری با این نوع معنویت‌ها، به ترس‌های حضرت علی(ع) در درگاه خدا نگاهی داشته باشیم. این ترس نباید از دل ما برطرف باشد.
  • علاوه بر انحراف‌های شدید از معنویت ناب، گاهی انحراف‌های کوچک از معنویت هم وجود دارد. امیرالمؤمنین(ع) جوانی را دیدند که رنگ از رویش پریده بود. حال او را پرسیدند، گفت از ترس خدا اینطور شده‌ام، حضرت فرمودند خب گناه نکن، نترس.( نَظرَ أمیر المؤمنین علىّ علیه السلام إلی رَجُلٍ فرأی أثّرَ الخَوفُ علَیهِ...؛ میزان الحکمه، 5458) اینطور نیست که هر ترسی یا هر اشکی یا هر حال خوش معنوی قیمت داشته باشد. سراغ معنویت ناب برویم. معنویت ناب از معنویت قلّابی جلوگیری می‌کند. معنویت قلابی درجات قوی و ضعیف دارد. هر لحظه از خدا بخواهیم که همان جایی در معنویت باشیم که لازم است باشیم.

معنویت اصیل داشته باشی انقلابی می‌شوی/معنویت اصیل با زجرهایی همراه است

  • در مقابل معنویت قلابی که فرد را به خدمت به ولایت طاغوت می‌کشانید، اگر کسی معنویت ناب داشته باشد، انقلابی می‌شود، در راه انقلاب زجر می‌کشی و بیشتر از همه، خود انقلابی‌ها تو را اذیّت خواهند کرد. اگر کسی می‌خواهد بعد از مدتی انقلابی بودن، بعداً آن‌طرفی باشد، از همین اول انقلابی نشود بهتر است. آیا یاران اباعبدالله‌(ع) هم که انقلابی بودند، از طرف دیگر یاران حضرت اذیّت می‌شدند؟ خیر؛ چون کربلا استثنا است. آن جمع خالص و خلّص را با هیچ جمع دیگری نباید مقایسه کرد. حتی شهدای ما را هم با شهدای کربلا نمی‌توان مقایسه کرد، چه رسد به اینکه افراد انقلابی و زنده را بخواهیم با شهدای کربلا مقایسه کنیم. همیشه از بین انقلابیون، ضدّ انقلاب‌های خاصّی تولید می‌شوند که حدّ و حساب ندارند. امام صادق(ع) می‌فرمایند: همیشه خداوند متعال به سبب شیطان در کنار ما اهل‌بیت(ع) کسانی را -که شاید از سادات باشند- در کنار ما به اعتبار ما بزرگ می‌کند و اعتبار می‌بخشد که بعداً منحرف می‌شوند و بواسطۀ انحراف آنها خیلی از مردم دچار امتحان می‌شوند. هرکدام از اینها که از دنیا می‌روند، خداوند فرد دیگری را جای او می‌گذارد.(یَا ابْنَ النُّعْمَانِ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا یَزَالُ الشَّیْطَانُ یُدْخِلُ فِینَا مَنْ لَیْسَ مِنَّا وَ لَا مِن‏ أَهْلِ دِینِنَا فَإِذَا رَفَعَهُ وَ نَظَرَ إِلَیْهِ النَّاسُ أَمَرَهُ الشَّیْطَانُ فَیَکْذِبُ عَلَیْنَا وَ کُلَّمَا ذَهَبَ وَاحِدٌ جَاءَ آخَرُ؛ تحف العقول/309) بعضی از اطرافیان ائمه(ع) منحرف می‌شوند تا مردم امتحان شوند، آن‌وقت شما توقع دارید انقلابیون خراب نشوند؟
  • بعد از این روایات، دیگر هر نوع معنویتی را نباید تحویل بگیریم. هرکس روحیۀ معنویتی ناب داشته باشد، از جلسه روضه‌ که خارج می‌شود، از او تشکر خواهند کرد، ولی ما ظرفیت این تشکر را نداریم، چون ممکن است دچار عجب و غرور شویم و خراب شویم. اگر امام حسین(ع) صریحاً به اباالفضل‌العبّاس(ع) می‌فرمایند: « فدایت بشوم داداشم؛ بنفسی أنت یا أخی!» چون می‌داند ظرفیت و معنویت ناب عبّاس(ع) خیلی بالاتر از این حرف‌ها است. عبّاس(ع) ظرفیت این کلام را دارد. او ظرفیت داشت که این‌همه محبّت می‌دید. اگر ترس از عاقبت به‌خیری از دل ما بیرون نرود، ما را هم تحویل می‌گیرند، چون آنها دوست دارند ابراز محبّت کنند. محبّت امام به ما، از محبّت مادر به ما بیشتر است...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۶
بیان معنوی

صوت | جلسه پنجم دانشگاه هنر

موضوع: معنویت حماسه ساز، معنویت حماسه سوز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۶
مجید شهشهانی

صوت | جلسه چهارم دانشگاه هنر

موضوع: معنویت حماسه ساز و معنویت حماسه سوز

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۶
مجید شهشهانی

مشروح سخنان حجت الاسلام پناهیان در محضر رهبر انقلاب

بعضی‌ها با مباحث اخلاقی ترس را تئوریزه می‌کنند/ هیچ مسئول مملکتی نباید مشاور ترسویی داشته باشد که ترس را تئوریزه کند

پناهیان: آقا امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک‌اشتر نامه می‌نویسد و می‌فرماید «از آدم ترسو مشورت نگیر. آدم ترسو کار تو را خراب می‌کند.»(نهج البلاغه/نامه53) دوستان من! بعضی‌ها ترس را تئوریزه می‌کنند، بعضی‌ها ضعیف بودن را تئوریزه می‌کنند. نمی‌گویند که ما باید ترسو باشیم، نمی‌گویند که ما باید ضعیف باشیم، یک‌جوری بالاخره طراحی می‌کنند و بیان می‌کنند که گفت «عاقلان دانند». هیچ مسئول مملکتی نباید مشاور ترسویی داشته باشد که بیاید درِ گوشش زمزمه کند و ترس را تئوریزه کند، بعدش هم از آن دانش و نگاه و آگاهی راهبردی دربیاورد.

مشروح سخنان حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در محضر رهبر انقلاب که در شب عاشورا با موضوع «قوت و قدرت روحی» ایراد شده است را در ادامه می‌خوانید:

(خلاصه سخنان را از اینجا بخوانید)

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

  • صوت:
  • فیلم:

از زاویۀ هر فضیلتی به دین وارد شوید ، به همۀ فضائل دیگر هم دسترسی پیدا می‌کنید 

منظومۀ معارف دینی، مجموعه‌ای از ستاره‌های تابناک هستند که در یک شبکۀ بسیار منظم و مرتبط با هم، همه همدیگر را تأیید می‌کنند و هرکدام از این فضائل و خوبی‌ها که در این منظومۀ نورانی هستند، ما را به بقیۀ فضائل نیز مرتبط می‌کنند. به سراغ هر فضیلتی که می‌روی، آن فضیلت بدواً یا ختماً به عنوان مقدمه یا مؤخره، شما را با دیگر فضائل مرتبط می‌کند.

از هر زاویه‌ای به دین نگاه کنید و از زاویۀ هر فضیلتی که سفارش شده در دین وارد شوید، به همۀ فضائل دیگر هم دسترسی پیدا می‌کنید. کم‌کم حس می‌کنید اجزای این منظومه چگونه با هم مرتبط هستند و هر چیزی در جای خودش و در موقعیت خودش قرار گرفته و چه نظم زیبایی دارد. همان‌طور که آدم وقتی به این کهکشان‌ها و این آسمان پرستاره، نگاه می‌کند یک نظم فوق‌العاده را مشاهده می‌کند - حالا این نظم ظاهری که ما با چشم می‌بینیم - مثلاً چرخش اینها را می‌بیند که با هم تصادف نمی‌کنند. همین نظم در منظومۀ معارف دینی هم وجود دارد. البته برخی از این ستاره‌ها در این آسمان پرفروغ‌تر هستند، در عین‌حال وقتی آدم از بالا نگاه کند، شبکه‌ای بودن آنها را درک می‌کند.

«قدرت روحی مؤمن» فضیلتی کلیدی که در برنامه‌ریزی‌های فردی و اجتماعی مورد غفلت قرار می‌گیرد /فضیلتی که دشمنان ما هیچ‌وقت از آن حرف نمی‌زنند

بنده امشب می‌خواهم در محضر شما و در این مجلس نورانی و شریف به فضیلتی اشاره کنم که وقتی به این فضیلت دسترسی پیدا کنیم، مثل یک چهارراه یا شاهراه، شما را به بسیاری از خوبی‌های دیگر مرتبط خواهد کرد. فضیلتی که گاهی از اوقات اسمش برده نمی‌شود و گاهی از اوقات در برنامه‌ریزی‌های فردی و اجتماعی مورد غفلت قرار می‌گیرد، ولی یک فضیلت بسیار کلیدی است. به عاشورا، درس‌های عاشورا و حماسۀ اباعبدالله‌الحسین(ع) هم ربط دارد. به ویژه به حماسه بودن واقعۀ عاشورا ربط دارد. وقتی از زاویه این فضیلت به فضائل دیگر نگاه کنی، هم فضائل دیگر بهتر به‌دست می‌آیند، هم فضائل دیگر محک می‌خورند و سلامت خودشان را نشان می‌دهند، یعنی به عنوان یک شاخص برای صحت فضائل دیگر عمل می‌کند و به عنوان یک تسهیل‌کننده برای به‌دست آوردن فضائل دیگر عمل می‌کند و برای جامعه هم برکات بسیار فراوانی دارد.

در این منظومه، به کدام مفهوم گرانبها می‌خواهیم اشاره کنیم و بپردازیم؟ به مفهوم «قدرت و قوّت روحیِ یک مؤمن». این فضیلت، طوری در یک مؤمن دیده می‌شود که در غیرمؤمنان دیده نمی‌شود. قوّت روحیِ مؤمن به عنوان یک اثر روانیِ دین‌داری، ایمان، مبارزه با هوای نفس، و به عنوان یک اثر وضعیِ قرار گرفتن در چارچوب دستورات دینی و مجموعۀ جامعۀ اسلامی محسوب می‌شود. این قدرت، واقعاً چیز عجیبی است. دشمنان ما، هیچ‌وقت از این قدرت حرف نمی‌زنند. اتفاقاً در تبلیغات‌شان، به روی ما هم نمی‌آورند. ما هم که خیلی از اوقات عادت‌مان این است که موضوعات مورد بحث بین خودمان را از حرف‌های آنها درمی‌آوریم که جواب‌شان را بدهیم، لذا چنین نعمت و فضیلت برجسته‌ای مورد غفلت قرار می‌گیرد.

ایمان، تقوا و دستورات دینی قدرت‌آفرین هستند/ معاصی نقطۀ مقابل قدرت و قوّت روحی قرار دارند

وقتی به ایمان نگاه می‌کنیم، می‌بینیم ایمان قدرت‌آفرین است. همین‌طور که وقتی به تقوا نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که در روایات آمده: هرکس می‌خواهد عزیزترین و پرقدرت‌ترین انسان باشد و از قوّت روحیِ بالایی برخوردار باشد، تقوا و توکل داشته باشد. (مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَکُونَ أَعَزَّ النَّاسِ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَکُونَ‏ أَقْوَى‏ النَّاسِ‏ فَلْیَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّه؛ تحف العقول/27 و مَنِ اتَّقَى اللَّهَ عَاشَ قَوِیّاً؛ دعوات راوندی/292)

وقتی که به معاصی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم معاصی نقطۀ مقابل قدرت و قوّت روحی هستند. وقتی به دستورات دینی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم بعضی از دستورات دینی، این قوّت را به ما می‌دهند، بعضی از دستورات دینی هم این قوّت را از ما می‌خواهند و می‌گویند: تو برای اینکه این دستور را انجام دهی، باید یک دل و جگر قرص و محکم و یک روحیۀ شجاعانه داشته باشی. البته این فضیلت، فضیلتی است که بنده به عنوان قوّت مؤمن از آن یاد می‌کنم، ولی به تعابیر مختلف دیگری نیز می‌شود از آن یاد کرد.

امام صادق(ص) دربارۀ قوّت قلب مؤمن می‌فرماید: قوت مؤمن در قلبش است، حتی به ظاهر ضعیفش هم نگاه نکن. او دارای قدرت بسیار زیادی است. (إِنَّ قُوَّةَ الْمُؤْمِنِ فِی قَلْبِهِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّکُمْ تَجِدُونَهُ ضَعِیفَ الْبَدَنِ نَحِیفَ الْجِسْمِ وَ هُوَ یَقُومُ اللَّیْلَ وَ یَصُومُ النَّهَارَ؛ من‌لایحضره‌الفقیه/3/560)

علاقه جوان‌ها به مظاهر قدرت یک کشش فطری است

قبل از اینکه بیشتر از این، رابطۀ بین ایمان، معنویت و قدرت را بگویم، برخی از فواید قدرت را خدمت سروران خودم عرض کنم، به ویژه برای جوان‌ها که می‌بینید جوان‌ها در سنین پایین‌تر، در دوران نوجوانی و حتی جوانی، یکی از چیزهایی که خیلی علاقه دارند، به مظاهر قدرت و به ابزار قدرت‌آفرین است. مثلاً اینکه جوا‌ن‌ها به کلکسیون عکس‌های ماشین‌های قدرتمند، اسلحه‌هایی که به ظاهر قدرتی پشت‌شان نفهته است، هیکل‌های قوی، یا کسانی که برخی از ورزش‌ها را قدرتمندانه انجام می‌دهند، علاقه دارند به این خاطر است که جوان به مظاهر قدرت علاقه دارد. این همان کشش فطری است که انسان دوست دارد از ضعف فاصله بگیرد.

انسان روحاً چنین تقاضایی را در وجود خودش دارد. اگر کسی این قوّت و قدرت روحی را نداشته باشد، همیشه ضعیف و ترسو خواهد بود. آدم از ترس بدش می‌آید و اتفاقاً پروردگار عالم برای اینکه ما قوی بشویم، اولین امتحانش را امتحان ترس قرار داده و فرموده است: من شما با ترس امتحان می‌کنم؛ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ و...»(بقره/155) ابتلائات الهی اولش خوف است، یعنی خدا انسان را می‌ترساند - نه اینکه بترساند که آدم ترسو بار بیاید - خدا می‌ترساند تا ببیند تو چه موقع دیگر نمی‌ترسی. مثلاً اگر تو اَلَکی نگران آینده شوی، می‌فرماید چرا توکل نمی‌کنی؟ چرا می‌ترسی؟ اگر نگران دشمن بشوی، می‌فرماید: مقدّراتت دست من است، دست کسی نیست، مگر به من اطمینان نداری؟ اگر مشکلات بزرگ سر راه خودت ببینی، می‌فرماید از من کمک بگیر. من قوی هستم.

اثر فردی قدرت/قدرت به انسان آرامش می‌دهد/ کسی که روحش قدرتمند باشد شهواتش کم می‌شود

خداوند متعال مکرّراً در قرآن کریم از قوّت خودش سخن می‌گوید. قوّت فضیلتی است که به انسان آرامش می‌دهد. وقتی انسان آرامش پیدا کرد، همین آغاز خیلی از خوبی‌هاست. بعضی از انواع آرامش هستند که انسان در اثر جهالت، نادانی یا برّه‌وار زندگی کردن، می‌خواهد پیدا کند، این نوع آرامش واقعاً برای انسان زشت و قبیح است. آرامشی که ناشی از قدرت روحی باشد، ارزش دارد و این آرامش یکی از برکات قدرت است. انسان اگر قدرت داشته باشد، از قدرتش احساس سرور و احساس نشاط می‌کند.

در روایات هست یکی از آثار قدرت این است که: «اگر کسی روحش قدرتمند باشد، شهواتش کم می‌شود؛ إِذَا کَثُرَتِ‏ الْقُدْرَةُ قَلَّتِ‏ الشَّهْوَةُ»(غررالحکم/ص283) اگر قدرت آدم زیاد شود، او دیگر اسیر شهوت نیست. روح قدرتمند، لذّتی از قدرتش می‌برد، که باعث می‌شود شهوات در نزدش کم‌ارزش شوند.

از سوی دیگر قدرت یک رابطۀ مثبت هم با حکمت دارد، و حکمت هم یک رابطۀ منفی با شهوت دارد.(لَا تَجْتَمِعُ الشَّهْوَةُ وَ الْحِکْمَة؛ غررالحکم/ص772) لذا امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: هر موقع حکمت زیاد شود، شهوات کم می‌شوند؛ کُلَّمَا قَوِیَتِ الْحِکْمَةُ ضَعُفَتِ الشَّهْوَة»(غررالحکم/ص535)

عقل هم با قدرت ارتباط دارد. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: اصل و اساس عقل و عقلانیت، این قدرت روحی است که باید انسان داشته باشد؛ أَصْلَ‏ الْعَقْلِ‏ الْقُدْرَة»(بحارالانوار/75/7) و روایات فراوان دیگری که در تحسین قدرت آمده است.

قدرت برای جامعه چه آثاری دارد؟/قدرت باعث ترس دشمن و ایجاد امنیت می‌شود

اما قدرت برای جامعه چه آثاری دارد؟ یکی از آثارش این است که دشمن از شما می‌ترسد. خداوند می‌فرماید: «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ؛ با آن (قوت)، دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید»(انفال/60) این کلمات بعد از آن است که خداوند می‌فرماید: «هرچقدر می‌توانید علیه دشمن قدرت جمع کنید؛ وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ»(همان) قدرت و اسلحۀ خودتان را جمع کنید، یعنی اسلحه را هم کنار قوّت قرار می‌دهد، تا تا انسان به اینجا برسد که در امنیّت زندگی کند.

جامعه‌ای که قدرتمند باشد و فرهنگ قدرت در آن جامعه بالا باشد، جامعه‌ای که کلیّت جامعه و جوانانش قدرتمند زندگی کنند، دیگر نیاز نیست برای دفع دشمن زحمت بکشند، کافی است دشمن را بترسانند. چون دشمن مسلمان‌ها خائن است، و «خائن، ترسو است؛ الْخَائِنُ‏ خَائِف»(امام حسین(ع)؛ نزهه الناظر/ص84)‏

چگونه قدرت به‌دست بیاوریم؟/کسی که تقوا داشته باشد، قوی زندگی خواهد کرد

اینها نشان می‌دهد که ما چقدر به قدرت نیازمند هستیم ولی اجازه بدهید منشأ قدرت را عرض بکنم و بگویم که ما چگونه می‌توانیم قدرت را به‌دست بیاوریم، بعد چندتا نتیجه‌گیری کنیم. چگونه می‌توانیم قدرت به‌دست بیاوریم که هم آرامش و هم امنیّت اجتماعی در مقابل دشمنان‌مان داشته باشیم؟ باز حرف خصوصی خودمان را می‌زنیم، تا هر کسی مصرف‌کنندۀ دین است، به این نکات توجّه بکند. بعد که همه توجّه کردند، این مسئولین جامعه هستند که برای تقویت روحیۀ جوان‌ها در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی باید نقش خودشان را ایفا کنند و از این بستر بسیار آماده برای قدرتمند شدن یک جامعه حداکثر استفاده بشود.

پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: «کسی که تقوا داشته باشد، قوی زندگی خواهد کرد و اگر وسط دشمن هم زندگی کند، امنیّت خواهد داشت؛ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ عَاشَ قَوِیّاً وَ سَارَ فِی بِلَادِ عَدُوِّهِ آمِناً»(دعوات راوندی/292). حالا شما بررسی بفرمایید، بین قوّت و قدرت و تقوا چه ارتباطی وجود دارد؟

بعضی‌ها از ما می‌خواهند آدم خوبی باشیم ولی منظورشان این است که «یک بردۀ باادب باشیم!»

مواظب باشیم یک‌وقت این درس‌های اخلاق ما را آدمِ اخلاقیِ ضعیف بارنیاورند. خُب هدف کلّی بحث ما که تبلیغ قدرت و قوّت روحی است، به جای خودش محفوظ، اما یک سری اهدافی هم هستند که ضرورت خاص ایجاب می‌کنند ما به این موضوع بپردازیم. یکی از آن‌ها همین نکته است که بعضی وقت‌ها از ما می‌خواهند آدم خوبی باشیم، اما وقتی انسان به نصایح‌شان دقت می‌کند، می‌بیند اینها منظورشان از خوب بودن - که به ما توصیه می‌کنند- این است که آهسته برو آهسته بیا، به بالای سرت کار نداشته باش، به این‌طرف و آن‌طرفت هم کاری نداشته باش، حتی اگر توی سرت هم زدند صدایت درنیاید! صبور باش، متواضع باش، مهربان باش، افتاده باش...؛ یک دفعه‌ای بگو برده باش؛ یک بردۀ باادب باش!

دوستان من! دوستان جوان! حساس باشید! شما در جهانی دارید زندگی می‌کنید که طواغیت بر این جهان مسلط هستند، لذا هرکجای جهان یک نصیحت اخلاقی دیدید، با سوءظن به آن نگاه کنید. هر کجای عالم، یک اندیشمندی، یک آدم هنرمندی، و یا یک فیلمی دیدید که توصیۀ اخلاقی داشت، به سمتش غش نکنید، بگویید: «صبر کن ببینم! این توصیۀ اخلاقی تو برای چیست؟ من ساکت باشم تا یک کسی بیاید سرِ من را ببُرد؟ من نمی‌خواهم این‌قدر بچۀ خوبی باشم! من خوب باشم به این معنا که اگر دیگران گرگی کردند من صدایم درنیاید؟ این سکوت من، این آرامش و افتادگی من، این کار نداشتن من به ظالمان و به سلطه‌گران عالم، به آنها میدان بدهد؟!»

به کسانی که که از آن‌طرف دنیا پیام‌های اخلاقی می‌دهند بگویید: «شما اگر پیام مثبت اخلاقی دارید، چرا حکومت خودتان را اخلاقی نکردید؟ چرا دولتمردان خودتان را- که جنایتکارترین جنایتکاران عالم هستند - اخلاقی نکردید؟ چرا شما فقط دارید برای مردم اخلاق توصیه می‌کنید و برای حاکمان خودتان توصیه‌ای ندارید؟! اصلاً یک سبک از اخلاق مدرن یا اخلاق رواج‌یافته در میان مردم جهان، همین اخلاق است که بقیۀ آدم‌ها را برده باربیاورند برای قدرت‌ها. ولی ما این اخلاق را نمی‌خواهیم.

آن اخلاقی خوب است که شما را قدرتمند کند/ اهل کوفه برای توجیه ترس خود توجیه اخلاقی درست کردند

مراقب باشید، آن اخلاقی خوب است که شما را قدرتمند کند. در روایت فوق می‌فرماید: اگر تقوا داشته باشی قوی می‌شوی. (مَنِ اتَّقَى اللَّهَ عَاشَ قَوِیّاً وَ سَارَ فِی بِلَادِ عَدُوِّهِ آمِنا؛ دعوات راوندی/292) وقتی قوی شدی، دشمن‌هایت از تو می‌ترسند و دیگر کسی نمی‌تواند سر تو را ببُرد. فقط سبک دستورات دینی است که انسان را قوی بارمی‌آورد. دستورات دین انسان را اخلاقی بارمی‌آورند؛ منتها آن اخلاقی که آفت ندارد. یادمان باشد.

وقتی که عبیدالله‌بن زیاد وارد کوفه شد، به شمر و چند نفر دیگر گفت بروید و کسانی که با مسلم‌بن عقیل پیمان بسته بودند را بترسانید و به اخلاق دعوت کنید. البته کلمۀ اخلاق را او استفاده نکرد، ولی وقتی متن صحبت‌های آنها با یاران مسلم‌بن‌عقیل را می‌خوانیم، متوجه می‌شویم حرف‌هایشان از این نوع بوده است. مثلاً اینکه: «او دارد آرامش جامعه را به هم می‌زند، او دارد جنگ راه می‌اندازد، زندگی‌تان را بکنید، چرا دنبال دردسر هستید؟» این‌قدر از این حرف‌های اخلاقی زدند و در کنارش مردم را ترساندند که «لشگر یزید در راه است» که بالاخره به نتیجه رسیدند. یعنی اهل کوفه برای لشگر خودشان توجیه اخلاقی درست کردند، منتها آن اخلاقی که در پی نجات عالم از بداخلاقی نبود. بلکه اخلاقی بود که ترس‌شان را توجیه می‌کرد.

تقوا به آدم قوّت روحی می‌دهد، این خیلی معنایش فرق می‌کند با اخلاق‌های دیگر. حالا در مملکت ما کلاس‌های اخلاقی معمولاً خوب هستند چون از دین استفاده می‌شوند، اما هرجا پیام اخلاقی یا حتی پیام معنوی دیدید، بپرسید: «با این پیام اخلاقی آخرش چه می‌خواهید بگویید؟ آیا آخرش از این پیام اخلاقی حماسۀ حسینی و کربلا درمی‌آید یا نه؟ آیا آن قوّت روحی که باعث شود آدم مقابل استکبار بایستد درمی‌آید یا نه؟» اگر این‌طور نبود، باور نکنید.

در این جهان نباید گول حرف‌های اخلاقی را خورد/ در کشورهای غربی، خیریه‌هایی که کاری به رأس فساد و فقر ندارند، صادق نیستند

بنده گاهی این را می‌گویم و مورد انتقاد بعضی از دوستان هم قرار می‌گیرم، ولی نمی‌توانم نگویم: اگر گوشه و کنار عالم، این‌طرف و آن‌طرف عالم می‌بینی صندوق خیریه درست کردند. مثلاً در آمریکا و اروپا، خیریه‌هایی هست که پولدارها می‌آیند و کمک می‌کنند. اینها واقعاً اگر قصد خیر دارند، باید اول بروند دولت‌هایشان را درست کنند که ملّت‌ها را فقیر نکنند. چرا آمده‌اند این پایین دارند صدقه می‌دهند و آن رأس فاسد را رها کرده‌اند؟ نکند دارند وجدان خودشان را خفه می‌کنند؟ یا می‌خواهند مردم را آرام کنند که صدایشان درنیاید؟ این ادا و اطوارها چیست؟

امیرالمؤمنین علی(ع) از یک سو اهل صدقه دادن بود و از سوی دیگر محکم جلوی ظلم می‌ایستاد. مؤسسه و بنیاد خیریه که نمی‌شود سیاسی نباشد! تو چه نوع مؤسسۀ خیریه‌ای هستی که در آمریکا و اروپا و کشورهای غربی، داری به فقرا کمک می‌کنی بعد دولت خودت دارد کرور کرور فقیر در عالم درست می‌کند؟! یعنی دولت خودت مدام دارد کشورهای دیگر را غارت می‌کند و به‌خاطرش آدم می‌کشد، آن‌وقت تو مؤسسۀ خیریه و یتیم‌خانه درست کرده‌ای؟! حداقل یک اعتراضی هم به این دولت‌های ظالم بکن تا بفهمیم واقعاً دلسوزِ محرومین هستی! بگو چرا این‌قدر در عالم فقیر درست می‌کنید؟ نمی‌شود که یک مؤسسۀ خیریه، اصلاً سیاسی نباشد. پس این فقیرها را چه کسی درست کرده است؟

در این جهان نباید گول حرف‌های اخلاقی را خورد. اخلاق باید تو را قوی بار بیاورد. جانم به اباعبدالله‌الحسین(ع) که اخلاق داشت، حماسه هم داشت. اخلاق و حماسۀ ما با هم است. من می‌دانم اگر این حرف را بزنم، به مثابه یک روضۀ سوزناک است، اما روضه‌های ما همین‌گونه است که همه‌اش رویش فکر می‌کنیم.

گفته می‌شود که وقتی امام زین‌العابدین علی‌بن الحسین(ع) بدن مطهر اباعبدالله‌الحسین(ع) را به خاک سپرد – حتماً شنیده‌اید: مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود - تا بدن مطهر را گذاشتند، کتف حضرت معلوم شد. بنی‌اسد دیدند در میان زخم‌ها، دوتا زخم کهنه روی کتف اباعبدالله‌الحسین(ع) هست. ظاهراً پرسیدند که این زخم‌های کهنه به خاطر کدام جنگ است؟ حضرت فرمود: اینها زخم جنگ نیست، بابایم نان و خرما روی دوش‌شان می‌گذاشتند و برای یتیم‌های مدینه می‌بردند. این حسین(ع) اگر مؤسسۀ خیریه بزند قبول است، چون به موقعش هم می‌ایستد و شمشیر می‌کشد و دفاع می‌کند. به کفر و ظلم حمله می‌کند، و جانش را هم در این راه می‌دهد.

بعضی‌ها با مباحث اخلاقی ترس را تئوریزه می‌کنند/ وقتی چهرۀ دین را می‌بینید، باید احساس حماسه بکنید

دوستان من! بعضی‌ها با مباحث اخلاقی ترس را تئوریزه می‌کنند؛ بعضی‌ها هم البته با مباحث علوم انسانی ترس را تئوریزه می‌کنند که آن یک نقطۀ دیگری از بحث ماست که به آن هم خواهیم رسید.

امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «اگر کسی خدا را اطاعت کند، به عزّت و قدرت می‌رسد؛ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ عَزَّ وَ قَوِی‏»(غررالحکم/ص614) حتی اگر لازم باشد پای عزّت بایستد و جانش را هم در راه خدا بدهد؛ چه بهتر. بنا بود مثلاً تصادف کند، بیماری بگیرد، سکته کند و بمیرد، حالا جانش را در راه خدا داده است و اسمش هم در تاریخ ثبت می‌شود. دشمن که نمی‌تواند جان ما را زودتر از موعدش بگیرد؛ او عددی نیست برای این حرف‌ها. اگر خدا بخواهد جان ما را به وسیلۀ دشمن بگیرد چه بهتر، عزّت‌مان هم حفظ شده است.

از امام صادق(ع) پرسیدند: «چرا مؤمن این‌قدر سفت و محکم است؟ مَا بَالُ الْمُؤْمِنِ أَحَدَّ شَیْ‏ءٍ»(من‌لایحضره‌الفقیه/3/560) مؤمن این‌قدر با صلابت است که یک تکه‌اش را هم نمی‌شود جدا کرد. حضرت فرمود: چون عزّت قرآنی در قلبش است و ایمان محض در سینه‌اش است و عبد مطیع خدا و رسولش است؛ فَقَالَ لِأَنَّ عِزَّ الْقُرْآنِ فِی قَلْبِهِ وَ مَحْضَ الْإِیمَانِ فِی صَدْرِهِ وَ هُوَ عَبْدٌ مُطِیعٌ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ»

فدایتان بشوم، می‌دانید من با این عبارت دارم چه مطلبی را خدمت شما عرض می‌کنم؟ می‌خواهم وقتی چهرۀ دین را می‌بینید، وقتی قرآن را می‌بینید، احساس حماسه بکنید. اینها حماسه‌ساز هستند.

شما با شاهنامۀ فردوسی چگونه برخورد می‌کنید؟ شاهنامۀ فردوسی طوری است که وقتی اتفاقات ساده‌ را هم بخواهد تعریف کند، سلحشورانه تعریف می‌کند. انگار باید یک طبلی هم کنارش بکوبند که سیاوش آمد و می‌خواهد توبه کند. مثلاً یک تلی از آتش را درست کردند که سیاوش داخل آن برود و صداقتش را به آن پادشاه نشان بدهد و بگوید من خیانت نکردم. یعنی من می‌روم توی آتش اگر خیانت کردم، آتش من را بسوزاند. حالا وقتی فردوسی می‌خواهد بگوید: «آتش آوردند.» همین را هم به صورت حماسی می‌گوید. بعد می‌خواهد بگوید: «سیاوش به درون آتش رفت» این را هم به صورت حماسی می‌گوید. چطور نگاه شما به شاهنامۀ فردوسی یک نگاه حماسی است؛ وقتی چهرۀ دین و قرآن را هم می‌بینید، باید چنین احساسی داشته باشید.

مراقب باشیم قرآن و معنویت ما را این‌قدر لطیف بارنیاورد که سرِمان را راحت ببُرند!/علامت مؤمن این است، که دشمن از او بترسد

دین ما حماسی است. حماسه یک اتفاق تصادفی در دین ما نیست. لذا وقتی از امام صادق(ع) می‌پرسند: چرا مؤمن این‌قدر محکم است؟ حضرت می‌فرماید: چون قرآن این کار را با او کرده است. مراقب باشیم یک‌وقت قرآن و ایمان و معنویت ما را این‌قدر لطیف بارنیاورد که سرِمان را راحت ببُرند.

علامت مؤمن این است که همه از او بترسند. در دین ما ترس از خدا هست یا نه؟ بله، هست. حالا نتیجۀ ترس از خدا چیست؟ امام صادق(ع) می‌فرماید: «اگر از خدا بترسی، خداوند همۀ عالم را از تو می‌ترساند؛ مَنْ‏ خَافَ‏ اللَّهَ‏ أَخَافَ‏ اللَّهُ‏ مِنْهُ‏ کُلَ‏ شَیْ‏ءٍ»(کافی/ج2/ص61) اما بعضی‌ها می‌گویند: نه! ما می‌خواهیم یک کاری کنیم کسی از ما نترسد! اگر مؤمن باشی، خائن‌ها و کافرها و ملحدها و دشمنان خدا از تو می‌ترسند، دست خودت نیست. حالا نمی‌شود ما با همه رفیق باشیم؟! نخیر، اصلاً این کار شدنی نیست. او از تو می‌ترسد. باید این‌قدر بترسد تا بمیرد. اینها از عناصر صلابت‌بخش و قدرت‌بخش و قوّت‌بخش به مؤمن هستند.

ان‌شاءالله تعلیمات دینی ما در مدرسه، تعلیمات دینی ما در دانشگاه، تعلیمات دینی ما در تبلیغات عمومی این‌جوری بشود که هر موقع خواستند یک کاراکتر یا یک شخصیت دینی نشان بدهند، یک آدم گردن‌کج ضعیفی که با کمترین ضربه‌ای راحت به زمین بیفتد، نشان ندهند. چون دین به ما این را نمی‌گوید، دین می‌گوید: آدم باید قوی و محکم باشد. اینکه اخلاق اسلامی نیست. برداشت شما از اثر ایمان و کتاب و خدا و اطاعت از خدا و تقوا چیست؟

شیخ مفید نقل می‌فرماید، امیرالمؤمنین علی(ع) در جنگ جمل ایستاده بود و می‌خواست قوّت روحی یارانش را تشدید کند. تعبیر حضرت را ببینید، می‌فرماید: «هر کسی کتاب و سنّت الهی با او باشد، او قوی است؛ فَإِنَّ الْکِتَابَ مَعَکُمْ وَ السُّنَّةَ مَعَکُمْ وَ مَنْ کَانَا مَعَهُ‏ فَهُوَ الْقَوِیُ‏»(الجمل/ص358) اینکه کتاب و سنّت، چگونه آدم را قوی می‌کنند، ربطش بماند برای تفکّر شما و تعلیمات بعدی‌مان.

امیرالمؤمنین(ع) در جای دیگری می‌فرماید: «اگر یقین داشته باشی، با همین یقینت به قوّت می‌رسی؛ کُنْ مُوقِناً تَکُنْ قَوِیّا»(غررالحکم/ص528).

علی(ع):هیچ چیزی مثل مبارزه با نفس انسان را به قوت نمی‌رساند / لابد در تمام مدارس ما از 7 تا 14 سالگی تمرین مبارزه با نفس می‌کنند

یک کار دیگر هم انجام بدهی به قوّت می‌رسی. همۀ دوستان من، جوان‌ها به ویژه، می‌توانند این را تجربه کنند. علی(ع) می‌فرماید: هیچ قوی‌ای مثل آن قدرتمندی نیست که بر نفس خودش غالب بشود؛ لا قَوِىَّ أقوی مِمَّن قَوِىَ علی نفسِهِ فَمَلَکَها»(غررالحکم/ص794)

در همۀ مدرسه‌ها این یاد می‌دهند، من مطمئن هستم! بالاخره سی و خورد‌ه‌ای سال است که از اسلامی بودن آنها گذشته، است و لابد باید این‌طوری باشد که از هفت تا چهارده سالگی تمرین می‌کنند و از چهارده سالگی به بعد در همۀ مدارس، جوان‌ها را با مبارزه با هوای نفس، قوی بارمی‌آورند. می‌گویند بچه‌ها! شما به سنّ بلوغ رسیده‌اید و می‌توانید تجربۀ غرایض و لذّت‌های نفسانی را پیدا کنید. اینها را به شما نداده‌اند که زود ازدواج کنید و تشکیل زندگی بدهید، اینها را گذاشته‌اند تا مثل کیسه بوکس به آنها ضربه بزنید و محکم جلویش بایستید؛ یعنی از لذّت‌ها چشم‌پوشی کنید، مالک نفس خودتان بشوید تا قدرت پیدا کنید؛ و الّا ذلیل و زبون و ترسو می‌شوید.

صهیونیست‌ها در غرب فساد را ترویج داده‌اند تا مردمش قوی نباشند و ترسو باشند/چگونه سه چهار میلیون نفر می‌توانند بر سه چهار میلیارد نفر حکومت کنند؟

بگذارید یک سؤال از دوستان خودم بکنم؛ شما فکر می‌کنید در غرب که به دست صهیونیست‌ها دارد اداره می‌شود، چرا این‌قدر فساد را رواج داده‌اند؟ برای اینکه مردمش قوی نباشند. برای اینکه مردم‌شان ترسو باشند تا سه چهار میلیون نفر بتوانند بر سه چهار میلیارد نفر حکومت کنند.

یک سؤال دیگر: چرا رئیس صهیونیست‌ها در آن مصاحبۀ منحوسش غصّۀ این را می‌خورد که جوان‌ ایرانی راحت نمی‌تواند هر موسیقی‌ای را گوش بدهد، یا هر شلواری را بپوشد؟! او چرا این حرف را زد؟ او که دنبال ضعیف بودن ماست، او که از قوی بودن ما می‌ترسد، چرا دنبال موسیقی گوش کردن ماست؟

نکند رئیس رژیم صهیونیستی هم این سخن امام(ره) را شنیده است که فرمود: موسیقی، روح انسان را ضعیف می‌کند؟(صحیفه امام/9/156)  آقای رئیس رژیم صهیونیستی! آیا تو واقعاً دنبال تفریح من هستی؟ آقای همۀ جنایتکارهای عالم! تو غصّۀ چه چیزی را می‌خوری؟ چرا دوست داری من موسیقی گوش کنم؟ چرا دوست داری جوان‌های جامعۀ ما هرزگی کنند؟ نکند به تو یاد داده‌اند که اگر اینها دنبال موسیقی و هرزگی باشند ضعیف می‌شوند؟ و بعد وقتی ضعیف شدند می‌آیند زیر مجموعۀ سلطۀ تو قرار می‌گیرند؟ پس هرزگی با سیاست و امنیّت و قدرت و سلطه ربط دارد؟ اگر ربط نداشت، قدرت‌های جنایتکار عالم، این‌قدر هرزگی را در عالم توزیع نمی‌کردند. فکر کردی آنها دلشان برای اینکه مردم دنیا تفریح کنند، سوخته است؟ چرا حضرت امام فرمودند که موسیقی روح آدم را ضعیف می‌کند؟ چرا جنایتکارترین جنایتکار عالم، که دوست دارد همه ضعیف باشند، غصّه می‌خورد که جوان‌های ما زیاد موسیقی گوش نمی‌دهند؟ چون او دردش این است که می‌خواهد قوّت روحی را از جوان‌های ما بگیرد.

جوان‌ها در مدرسۀ یک مملکت اسلامی باید قوی بار بیایند/یکی از اهداف رفتاری که جوان مملکت اسلامی بعد از 12 سال حتماً به آن رسیده چیست؟

جوان‌ها در مدرسه‌ای که برای یک مملکت اسلامی است، باید قوی بار بیایند. یعنی باید فلسفۀ مبارزه با هوای نفس را به جوان‌ها بگویند. جوان مملکت اسلامی، وقتی دیپلمش را گرفت، یکی از اهداف رفتاری که بعد از دوازده سال، دیگر حتماً بهش رسیده این است که «رویش نمی‌شود بگوید دلم می‌خواهد» یعنی، دلم می‌خواهد در نظرش زشت خواهد بود. چون دوازده سال در مدرسه به او گفته‌اند: هر دلم می‌خواهدی ارزش ندارد و آیا می‌توانی مقابل دلم بخواهد بایستی، یا نه؟

حالا روایتش را می‌گوییم، کسی گوش کرد یا گوش نکرد کاری نداریم، بعداً ان‌شاءالله روان‌شناس‌ها می‌آیند و می‌گویند که خلاقیت، رشد علمی، موفقیت، توان مدیریت، و خیلی از این دست ویژگی‌ها نتیجۀ استعداد و هوش و حافظه نیست. بلکه مربوط به این است که آدم‌ها بتوانند مقابل هوای نفس‌شان بایستند. مثلاً اگر لذّت می‌بری، نگاه نکن تا قوی بشوی! و الّا ذلیل می‌شوی و می‌آیند سرت را می‌بُرند. آنها برای همین می‌خواهند شما ضعیف بشوی.

اگر یک مدیر فرهنگی مردم را به هرزگی بکشاند، خواه ناخواه یک عنصر صهیونیستی است / هرکس هرزگی را رواج دهد، دنبال تضعیف جامعه است

امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «هیچ عاجزی عاجزتر از آن کسی نیست که نفسش را رها کند، که نفسش او را هلاک ‌کند؛ لَا عَاجِزَ أَعْجَزُ مِمَّنْ‏ أَهْمَلَ‏ نَفْسَهُ فَأَهْلَکَهَا»(غررالحکم/ص794) اگر یک مدیر مملکتی، یک مدیر فرهنگی، مردم را به لاابالی‌گری وادار کند، او خواه ناخواه یک عنصر صهیونیستی است. بحث سلیقۀ فرهنگی نیست. مگر این چیزها به سلیقه است؟ اگر کسی بیاید میکروبی را در آب وارد کند و باعث شود همۀ مردم یک شهر مریض شوند، آیا دشمن نیست؟ این خودش دشمن است، لازم نیست عامل دشمن باشد. اگر یک کسی بیاید هرزگی را تقویت کند، میدان بدهد، او چه کار دارد می‌کند؟ دارد مملکت را ضعیف می‌کند. این‌جوری نگاه کنید! اینها بحث سیاسی نیست، اینها بحث‌های اولیه انسانی است.

انگار دوتا نظر فرهنگی وجود دارد! چه نظری؟ جای نظر دیگری وجود ندارد کنار سخن امیرالمؤمنین(ع)؛ و کنار حرف‌های ثابت‌شدۀ با علوم تجربی. آن کسی که دارد هرزگی را میدان می‌دهد، او تابع یک اندیشه یا تفکّر یا طرز تلقی یا سلیقه نیست. کسی که هرزگی را رواج بدهد، از قلیان شروع کند تا انواع و اقسام خزعبلات و مزخرفات و هرزگی‌ها، او دنبال تضعیف مردم و تضعیف جامعه است.

ما دین می‌خواهیم یعنی چه می‌خواهیم؟ یعنی قوّت و قدرت می‌خواهیم. قدرت هم یک زبان بین‌المللی است. در همۀ فیلم‌های عالم وقتی می‌خواهند یک کاراکتری را محبوب نشان بدهند - حداقل در ظاهر - مثلاً یک قلدری را نشان می‌دهند که هزار نفر را می‌کشد و مردم هم از دیدنش کِیف می‌کنند. می‌گوید بارک‌الله! بزن!

در همین کربلای اباعبدالله‌الحسین(ع) ما در میان اصحاب اباعبدالله‌الحسین(ع) از همه بیشتر، شیفتۀ ابالفضل‌العبّاس هستیم. عبّاس(ع) قدرتمند است و این قدرت لذّت‌بخش است؛ امان از وقتی که عبّاس به زمین افتاد....

چون برای جوان‌هایمان قدرت می‌خواهیم، می‌گوییم گناه نکن چون ضعیف و ترسو می‌شوی/ هرزگی عامل ضعف و زبونی غربی‌ها/چه چیزی مردم غرب را نظم داده؟

ما برای تک تک جوان‌هایمان قدرت می‌خواهیم. لذا می‌گوییم: گناه نکن چون ضعیف و ترسو می‌شوی! با جمعی از دانشجوها در یکی از کشورهای غربی بودیم، گفتم من می‌خواهم با شما این قصّه را مطالعه کنم، با هم رفتیم توی خیابان‌ها، رفتیم توی زندگی‌شان، به آنها گفتم اینها در اثر قمار و می‌گساری و دانس و این چیزهایی که رایج است، افراد ضعیف و زبونی شده‌اند. لذا قدرت‌ها بر اینها سیطره دارند. نگویید اینها آدم‌های منظمی هستند، دقیق نگاه کنید. چه چیزی آنها را نظم داده است؟ من در یکی از دانشگاه‌هایشان در جمع ضدّ انقلاب‌ها این حرف را زدم، وقتی برگشتم یکی از ضدّانقلاب‌ها آمد جلو، درِ گوش من گفت: فلانی! این حرفت را قبول دارم، من پنج درصد ترسی که اینجا از پلیس کانادا دارم، اگر در ایران از خدا داشتم، کارم به اینجا نمی‌کشید!

ملّت‌هایی را با هرزگی، ضعیف و زبون بار آورده‌اند. البته در زبان و حرف زدن، کم نمی‌آورد، می‌دهند دست چند نفر و این ضعف و زبونی را برای خودشان تئوریزه می‌کنند و اسمش را می‌گذارند آزادی! بعد برایش مکتب درست می‌کنند و توجیه عقلانی برایش می‌آورند، البته فقط عقل تجربیِ آدم‌های بی‌عقل اینها را می‌پذیرد.

هرکس از غیر خدا نترسد، قوی‌ترین می‌شود/ جوان‌ها! غلبه بر خواب سحر، تو را قوی می‌کند

امام رضا(ع) می‌فرماید: «هرکس می‌خواهد قوی‌ترین انسان‌ها باشد، بر خدا توکل کند؛ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ أَقْوَى النَّاسِ فَلْیَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»(تحف العقول/ص27 و فقه الرضا/ص358) - دوستان در جریان هستند که بنده دارم قوّت روحی را تبلیغ می‌کنم. از این زاویه و از این برش می‌خواهیم به معنویت، اخلاق، سیاست، فرهنگ، و همه‌چیز بپردازیم. - بعد پرسیدند: حالا حدّ توکل چیست؟! «وَ سُئِلَ عَنْ حَدِّ التَّوَکُّلِ» امام رضا(ع) فرمود: «غیر از خدا دیگر از هیچ‌کسی نترسی؛ لَا تَخَافُ سِوَاه» بابا! خیلی خطرناک می‌شود اگر غیر خدا از هیچ‌کس نترسی! این‌طوری خودت می‌شوی انرژی هسته‌ای! تو را چه‌جوری مهارت کند؟ لااقل از یک چیزی بترس! از هیچ‌کسی غیر از خدا نمی‌ترسد، این فقط وظیفه‌اش را انجام خواهد داد.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «قوی‌ترین انسان‌ها کسی است که بر نفس خودش سلطنت دارد؛ أَقْوَى النَّاسِ أَعْظَمُهُمْ سُلْطَاناً عَلَى نَفْسِهِ»(غررالحکم/ص204) جوان‌ها! سحرها برای نمازشب بلند شوید ببینم! یا علی! بلند شو بر خوابت غلبه کن، این تو را قوی می‌کند. بر نفس خودت غلبه کن.

شهید برجسته‌ای که برای مبارزه با نفس وسط بازی فوتبال از زمین بیرون آمد/ درکنار گریه و دعای کمیل شهدا، قدرتشان را هم نشان دهید

تا صبح هم اگر بنشینید اینجا من از شهدا برایتان مثال می‌زنم – مثلاً شهید سید مصطفی صفوی، داشت بازی می‌کرد، فوتبالش بسیار عالی بود، درس طلبگی می‌خواند می‌گفت برای اینکه پدر و مادرم ناراحت نشوند مجبور هستم معدلم را بیست بگیرم، بیست هم می‌گرفت، آن هم در دبیرستان. خوش‌تیپ، خوش‌قیافه، پُر رفیق، فوتبالش هم عالی بود، داشت بازی می‌کرد، از بازی یک دفعه‌ای آمد بیرون. همۀ بچه‌ها به‌هم ریختند، آقا مصطفی! خواهش می‌کنم، بیا بازی کن. گفت نه! من الان یک طوری شده نمی‌توانم! بنده چون با او یک کلاسی با همدیگر داشتیم، به او گفتم: چه شد آقا مصطفی؟! چرا بازی نمی‌کردی؟ گفت: دیدم برای نفسم دارم توپ می‌زنم! دیدم دوست دارم گل بزنم تا رویشان را کم کنم. لذا دیگر بازی نکردم، چون دیدم این بازی مرا خراب می‌کند!

ای خدای شهید مصطفی صفوی! تو شاهدی. نامه‌هایش هست؛ او و خیلی از شهدای دیگر. من تقاضا می‌کنم آنهایی که شهدا را نشان می‌دهند، دعای کمیل و گریۀشان را نشان می‌دهند، در کنارش قدرت این شهدا را هم نشان بدهند تا جوان‌ها اشتباه برداشت نکنند یک‌وقت نشان ندهید که رزمنده‌ای لطیف است، بعد کنار لطافتش قدرتش را نشان ندهید، این برداشت اشتباهی می‌شود. او که دارد گریه می‌کند، در واقع دارد قوی می‌شود. در آیۀ کریمۀ قرآن می‌فرماید بیا استغفار کن، من قدرتت را افزایش بدهم، (وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ؛ هود/52) او که دارد دعای کمیل می‌خواند، دارد قوی می‌شود. قوّت روحی‌اش را در یک سکانسی بالاخره نشان بده، یعنی در شخصیت‌پردازی داستان را به یک جایی برسان که نشان بدهی این شیرمرد است. نتیجۀ دین را این‌جوری ببینند. و الّا جبهه و جهاد و شهادت و اینها را تعریف نکرده‌ایم. حتی وقتی می‌خواهید از مظلومیت حرف بزنید، قدرت یادتان نرود. قوّت روحی شهید یادتان نرود!

خیلی روایت برایتان آورده‌ام - فکر کنم توضیحاتم زیاد شد. نمی‌خواستم جسارت کنم و این‌قدر توضیح بدهم، ولی جوان‌هایی که من در جلسه می‌بینم و عزیز دلمان هم حتماً اجازه می‌دهند که بنده محکم با جوان‌ها صحبت کنم تا این احساس، باید درِشان ایجاد بشود. بزرگترها که خدمت‌شان درس پس می‌دهم.

قدرت روحی فوق‌العاده است

امام صادق(ع) می‌فرماید: «هیچ بدنی در انجام آنچه نیّت بر آن قوى باشد، ناتوان نیست؛ مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النِّیَّةُ»(من‌لایحضره‌الفقیه/4/400) نیّت وقتی قوی شد، ده برابر از بدن کار می‌کشد. اصلاً امام صادق(ع) می‌فرماید: مؤمن قوّتش را از غذا نمی‌گیرد، بلکه از روحش می‌گیرد.(إِنَّ قُوَّةَ الْمُؤْمِنِ فِی قَلْبِهِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّکُمْ تَجِدُونَهُ ضَعِیفَ الْبَدَنِ نَحِیفَ الْجِسْمِ وَ هُوَ یَقُومُ اللَّیْلَ وَ یَصُومُ النَّهَار؛ من لایحضره الفقیه/3/560)

گفتند یا امیرالمؤمنین! شما وقتی درِ خیبر را از جا کَندید، آیا با قدرت بدنی بود یا با قدرت روحی؟ فرمود با قدرت روحی‌ام بود.(بحارالانوار/55/47) قدرت روحی فوق‌العاده است. کاری نکنیم که از آن‌طرف دنیا بیایند برای ما فیلم پخش کنند و بگویند این مثلاً فلان ورزش را انجام می‌دهد، تمرکز می‌کند و فلان قدرت را دارد. معنویت، قدرت‌هایی که به انسان می‌دهد که فوق‌العاده بیشتر از آنهاست. حیف است جوان‌های ما از این قدرت‌ها خبر نداشته باشند. حالا ببینید رفتار انسان‌های قدرتمند را چند نمونه‌اش را به شما نشان بدهم، کم‌کم برویم کربلا. خدا شاهد است اگر چنین برداشتی از کربلا نداشته باشی، نمی‌توانی عمیقاً برای اباعبدالله(ع) بسوزی.

پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: « لَا یُحَقِّرَنَّ أَحَدُکُمْ نَفْسَهُ؛ هیچ‌کس خودش را تحقیر نکند، چرا خودتان را تحقیر می‌کنید؟» گفتند: «یا رسول‌الله! ما چگونه خودمان را تحقیر کردیم؟ کَیْفَ یُحَقِّرُ أَحَدُنَا نَفْسِهِ؟» فرمود: «شما می‌دانید در یک زمینه‌ای خدا نظری داده است و لازم است نظر خدا را در جایی بگویید، اما از ترس مردم نمی‌گویید؛ یَرَى أَمْراً لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ مَقَالٍ ، ثُمَّ لَا یَقُولَ فِیهِ فَیَقُولُ اللَّهُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَقُولَ فِی کَذَا وَ کَذَا فَیَقُولُ خَشْیَةً النَّاسُ» از مردم نترسید. اینجاست که خدا به شما می‌فرماید: «از من بترسید نه از مردم ؛ فإیّای کُنتُ أحَقَّ أن تَخشَی».(میزان الحکمه/١٢٩٢٤) تو اگر حرف خدا را نزنی، در واقع خودت را تحقیر کرده‌ای. اگر این حرف خداست باید محکم پایش بایستی.

در فضای تبلیغی، آموزشی و تربیتی ما به عنصر «قوّت روحی» بی‌توجّهی شده

در این فضای تبلیغی و آموزشی و تربیتی که ما داریم، این قوّت روحی یک عنصری است که به آن بی‌توجّهی شده است. خدایا! قوّت روحیِ آحاد امّت اسلامی را افزایش عنایت بفرما. یکبار عزیزمان یک جمله‌ای را فرمودند: شهدا مظهر قدرت اسلام هستند. چند نفر از شما می‌توانید برایش انشاء بنویسید، توضیح بدهید؟ جوان‌ها از من می‌پرسند قدرت شهید یعنی چه؟ ارتباطش یک کمی روشن نیست. چون ما خوب بیان نکرده‌ایم. خدایا! قوّتی که در اصحاب حضرت ولی‌عصر(عج) هست در دل‌های ما قرار بده!

اجازه بدهید من یک روایت هم بخوانم - از این روایت‌هایی که دیگر نمی‌رسیم برایتان بخوانم - بعد بروم سراغ دولتمردان و آنهایی که دارند جامعه را اداره می‌کنند، از قوّت و قدرت برای آن سروران خودمان هم عرض بکنم.

امام صادق(ع) می‌فرماید: وقتی پرچم حضرت به اهتزاز درمی‌آید، همۀ مؤمنان این‌جوری می‌شوند که قلب‌شان مثل پاره‌های آهن می‌شود؛ فَإِذَا هَزَّهَا لَمْ یَبْقَ مُؤْمِنٌ إِلَّا صَارَ قَلْبُهُ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ»(غیبت نعمانی/310) . دوستان دقت کنند که چرا امام صادق(ع) یاران و اصحاب حضرت را این‌جوری توضیح می‌دهند؟  وقتی پرچم حضرت به اهتزاز درمی‌آید، قوّت قلب مؤمنان، این‌قدر زیاد می‌شود. حالا چرا می‌فرماید پاره‌های آهن؟ کسی که قلبش قوّت نداشته باشد، وقتی استرس بگیرد قلبش یک لرزه‌ای پیدا می‌کند، اما وقتی مثل پاره‌های آهن شد دیگر این قلب تکان نمی‌خورد، بعد می‌فرماید «وَ یُعْطَى الْمُؤْمِنُ قُوَّةَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا» به هر مرد مؤمنی قدرت چهل مرد داده می‌شود. آقایانِ منتظر! منتظرین حضرت! این قوّت و قدرت را در خودتان ایجاد کنید، دیگر روایت «المؤمن کَالجَبَلِ الرَّاسخ» بماند.

علی(ع): از آدم ترسو مشورت نگیر/ هیچ مسئول مملکتی نباید مشاور ترسویی داشته باشد که ترس را تئوریزه کند

بنده یکی دوتا عرض مختصر دارم. آقا امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک‌اشتر نامه می‌نویسد و می‌فرماید: «از آدم ترسو مشورت نگیر. آدم ترسو کار تو را خراب می‌کند.» (لا تُدخِلَنَّ فى مَشورَتِکَ... ولا جَبانا، یُضعِفُکَ عنِ الاُمورِ؛ نهج البلاغه/نامه53) دوستان من! بعضی‌ها ترس را تئوریزه می‌کنند، - بعداً بیا مقالاتش را بهت نشان بدهم! - بعضی‌ها ضعیف بودن را تئوریزه می‌کنند. نمی‌گویند که ما باید ترسو باشیم، نمی‌گویند که ما باید ضعیف باشیم، یک‌جوری بالاخره طراحی می‌کنند و بیان می‌کنند که گفت «عاقلان دانند». هیچ مسئول مملکتی نباید مشاور ترسویی داشته باشد که بیاید درِ گوشش زمزمه کند و ترس را تئوریزه کند، بعدش هم از آن دانش و نگاه و آگاهی راهبردی دربیاورد.

آیۀ شریفۀ «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(انفال/60) را که برایتان خواندم، «وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» این قسمت آیه جالب است، خواستم توضیح مفصلی بدهم وقت گذشت. ولی دقت کنید! می‌فرماید «أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» هرچقدر قوّت می‌توانید جمع بکنید، روحی، مادی، معنوی همۀ قدرت و اسلحه‌هایتان را هم آماده کنید، دشمن از شما باید بترسد، دشمن خدا و دشمن شما؛ باید از شما بترسد. در ادامۀ آیه می‌فرماید: «وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ» دیگر چه کسانی باید از شما بترسند؟ شما دشمنان دیگری هم دارید که هنوز نمی‌شناسید آنها را «اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ» خدا آنها را می‌شناسد. عزیزم! محکم و قوی باش تا دیگر اذیّت نشوی، یک کسان دیگری هم ازت حساب می‌برند، دیگر اصلاً زحمت نمی‌افتی. عجب خداوند متعال به فکر بندگان مؤمن خودش هست. و چقدر آنها را محکم می‌کند!

هر دولتی که دین او را احاطه کند، این دولت قدرتمند خواهد بود

نامۀ امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک‌اشتر را برایتان عرض کردم، در یک سخن دیگری امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «هر دولتی که دین او را احاطه کند، این دولت پیروز می‌شود، این دولت قدرتمند خواهد بود؛ صَیِّرِ الدِّینَ حِصْنَ دَوْلَتِکَ وَ الشُّکْرَ حِرْزَ نِعْمَتِکَ فَکُلُّ دَوْلَةٍ یَحُوطُهَا الدِّینُ لَا تُغْلَبُ»(غررالحکم/ص419) البته می‌دانم این کلمۀ دولت در اینجا مساوی با دولت به این معنای فعلی ما نیست، ولی این دولت هم می‌تواند یک مصداقی از آن دولت قرار بگیرد. علی(ع) می‌فرماید باید این‌جوری باشند. در سخن دیگری از حکمت‌های امیرالمؤمنین علی(ع) هست که می‌فرماید: چند چیز با همدیگر باید جمع بشود تا قدرت حکومت استحکام پیدا کند: قوّت سلطان، قوّت دین، قوّت حکمت. اینها اگر کنار همدیگر قرار بگیرند، یک دولت مقتدر درست می‌کنند.(لا تَنفَکُّ الْمَدَنِیَّةِ مِنْ شَرٍّ حَتَّى یَجْتَمِعَ مَعَ قُوَّةَ السُّلْطَانِ قُوَّةَ دِینِهِ وَ قُوَّةِ حِکْمَتِهِ؛ شرح نهج البلاغه/20/258)

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «هر کسی که دولت و قدرتش را در خدمت دینش قرار دهد، همه قدرتمندان و حاکمان فرمانبردار او می‌شوند؛ مَنْ جَعَلَ مُلْکَهُ خَادِماً لِدِینِهِ انْقَادَ لَهُ کُلُّ سُلْطَانٍ»(غررالحکم/ص655) خیلی کلمات در این‌باره هست، ان‌شاءالله خداوند متعال به همۀ ما یاری کند فرهنگ‌مان سرشار از قوّت روحی بشود، بعد به معصیت که نگاه کنیم بگوییم این می‌خواهد ما را ضعیف کند؟! این‌جوری نگاه کنیم؟ بدانیم خودمان را از کجا باید قوی کنیم.

دولتمردان هم در مقام تربیت، در مقام ترویج فرهنگ، در مقام این مسائل، دنبال تقویت جوان‌ها باشند. جوان‌هایی باشند که ان‌شاءالله بتوانند در جامعۀ قوی، پای رکاب حضرت قرار بگیرند. عرضم تمام، برویم کربلا.

روضه شب عاشورا / آیا دل‌های ما برای جانبازی برای امام حسین(ع) آماده است؟

آقا اباعبدالله الحسین(ع) امشب اول یاران‌شان را امتحان کردند. ببینید الان شب عاشوراست، شما در مقابل این سؤال‌های اباعبدالله‌الحسین(ع) چه جوابی می‌دهید؟ شنیدم یک طلبه‌ای می‌گفت که ما به رفقایمان گفتیم شب عاشورا وصیت‌نامه‌ بنویسند، بچه‌ها ببینم جگرش را دارند یا نه! فرض کن فردا می‌خواهی شهید بشوی، البته وصیت‌نامه نوشتن همیشه مستحب است. گفتم کار قشنگی کردی، جالب است. گفت: «وصیت‌نامه است دیگر، اینها که شهید نمی‌شوند! حالا نمی‌خواهند از دنیا بروند. گفتم دست‌شان را به سمت قلم ببرم تا یک کمی حس خیمۀ اباعبدالله‌الحسین(ع) به آنها دست بدهد. همین‌جوری فقط شعار ندهیم برویم، جدی‌اش کنیم.»

اباعبدالله‌الحسین(ع) اصحابش را جمع کرد، فرمود همه‌تان فردا کشته می‌شوید، اگر می‌خواهید بروید، بروید. آیا دل‌های ما برای جانبازی برای اباعبدالله‌الحسین(ع) آماده است یا نه؟ امشب شهادت‌نامۀ عشّاق امضا می‌شود، دلت قوی هست یا نه عزیز دلم؟! احساس می‌کنم شب عاشورا این‌قدر امام حسین(ع) محکم این حرف را فرمود، که کسی جرأت نکرد حرف بزند. لذا آقا برگشت فرمود: عبّاسم! با تو هم هستم! دیگر همه حساب کار خودشان را کردند، یعنی بحث تعارف نیست. شاید هم این یک اشاره‌ای بود که عبّاسم! اول تو بگو.

اباالفضل‌العبّاس(ع) عرضه داشت: آقا جان! یعنی ما بعد از تو زنده بمانیم؟ نفس بکشیم؟ دیگر بعد از عباس(ع)، اصحاب حضرت یکی یکی اعلام وفاداری کردند، بعد از اینکه اعلام وفاداری کردند، امام حسین(ع) پرده را از جلوی چشم اصحابش کنار زد، بهشت و جنّت و رضوانی که در انتظارشان هست را به آنها نشان داد. آقا! اینها یک قدرت داشتند، ده‌برابر شد. من نمی‌دانم وقتی روایت هست که پرده را زد کنار و بهشت‌شان را نشان داد، چه قسمتی از بهشت را نشان داد؟ آنها در بهشت چه دیدند؟ جز چهرۀ نازنین رسول خدا(ص)، امیرالمؤمنین(ع) فاطمۀ زهرا(س) و اولیاء خدا؟ اینها دیدنی‌ترین قسمت‌های بهشت هستند.

اصحاب امام حسین(ع) خیلی محکم شده بودند. این وسط قاسم‌بن الحسن(ع) مدام دور عمو می‌گشت، عمو! من چه؟ عمو! من چه؟ من هم کشته می‌شوم؟ فرمود عزیزم! مرگ پیش تو چگونه است؟ گفت: أَحْلَى‏ مِنَ‏ الْعَسَل‏ عموجان! چون همه هیجان‌زده شده بودند، قاسم‌بن الحسن(ع) هم بچه شیر است، عمو! من چه؟ آن‌وقت اباعبدالله‌الحسین(ع) آخرش هم دلش نیامد صریحاً بفرماید «بله عزیزم! تو هم به شهادت می‌رسی.» لذا فکری کرد، فرمود «عزیزم! نه تنها تو کشته می‌شوی، بلکه علی‌اصغرم هم کشته می‌شود.» با این جمله‌، قاسم آتش گرفت به هم ریخت. اگر می‌خواهی فریاد بزنی این جمله را بشنو! یک دفعه‌ای قاسم‌بن الحسن(ع) صدا زد «عمو! مگر دشمن به اهل حرم حمله می‌کند؟! ...» لااله‌الّاالله

اولین دستۀ وفاداری ...

اصحاب حضرت پراکنده شدند، حضرت رفته بود کنار خیمه‌ها، خم شده بود و خارهای مغیلان را از روی زمین جمع می‌کرد، یکی از اصحاب حضرت آمد. آقا یک نگاهش کرد، - قلب قوی باید داشته باشی عزیزم! ایمانت باید بهت قلب قوی بدهد، بعد این قلب قوی بهت اخلاق بدهد. قلب قوی بهت ایمان داده یا نه؟! شجاع، جان برکف، اهل ایثار - آقا گفت این یارم را هم یک امتحان بکنم، یک نگاهش کرد، بهش فرمود: «فلانی! آن دور دورها را در افق می‌بینی؟ آن تپه ماهورها را در پشت دشمن نگاه کن. دوست داشتی آنجا باشی و از خطر مرگ آسوده باشی؟» خودش را انداخت روی قدم‌های حسین(ع)، گفت: «آقا جان! من را می‌خواهی بیرون کنی؟! آقا! من هستم. نه! دوست نداشتم اونجا باشم.»  فرمود: «آسوده بودی ها!» گفت: «آقا! من آن آسودگی را نمی‌خواهم.»

بعد آقا بهش فرمود که خب پس من امشب می‌خواهم بروم خیمۀ خواهرم زینب «امشبی را شه دین در حرمش مهمان است.» دنبال اباعبدالله‌الحسین(ع) رفت و تا پشت خیمه مشایعت کرد و برگشت. تا برگشت یک دفعه‌ای به گوشش خورد که زینب کبری(س) فرموده باشند: «حسینم! یارانت را امتحان کرده‌ای؟ آیا محکم هستند؟» چون این زینب تجربه دارد، سجاده از زیر پای امام حسن مجتبی(ع) کشیده‌اند.

امام حسین(ع) فرمود: «بله خواهرم! زیر آسمان کبود مانند یاران من نیستند.» این صحابۀ جلیل‌القدر امام حسین(ع) آمد پیش حبیب. دید حبیب نشسته با اصحاب خوشحال هستند، و خودشان را برای فردا آماده می‌کنند، گفت حبیب! چه نشسته‌ای؟ بیچاره شدیم. گفت چه خبر شده؟ ما دیگر چه غصّه‌ای داریم؟ گفت بلند شو! زینب(س) نگران است. زینب یک چنین سؤالی از حسین(ع) می‌پرسید. حبیب‌بن مظاهر اصحاب را جمع کرد، فرمود همه‌تان جمع بشوید. همه جمع شدند، بنی‌هاشم هم آمدند. با ادب آمد گفت: «آقایان! من شما را صدا نزدم، فقط نوکرها و غلام‌ها بیایند. ما یک کاری داریم.»

اولین دستۀ وفاداری تشکیل شد، از فردا شبش دستۀ عزاداری باید تشکیل می‌شد. آمدند پشت خیمه و گفتند: «السّلام علیکم یا اهل‌بیت النبّوه» یعنی آمدند اعلام وفاداری کردند. این را عمداً گفتم ها! می‌خواهم امشب معنای دستۀ عزاداری‌ات و معنای این اعلام وفاداری را ببینی؛ ان‌شاءالله حجت‌بن الحسن العسگری(عج) اسم تک‌ تک‌تان را یادداشت کند. از پشت پردۀ غیبت؛ شما در محضر عزیز دلمان حرف بزنید.

فلسفۀ عزاداری‌ها این است که ان‌شاءالله برای آقایمان سرباز بشویم. وقتی اصحاب گفتند: السّلام علیکم، امام حسین(ع) بیرون آمدند و فرمودند چه خبر است؟ چرا جمع شده‌اید عزیزان من؟ گفتند: آقا! اجازه می‌دهید ما از پشت پردۀ خیمه دو کلمه با خانم زینب(س) حرف بزنیم؟ یادتان باشد این آخرین بار است که کسی از پشت پرده با زینب(س) حرف می‌زند. آقا فرمودند بگویید؛ بعد یکی یکی شروع کردند به اظهار وفاداری کردن. ما اگر هفتاد جان داشته باشیم...، - یک جملۀ دیگر عرضم تمام- نوشته‌اند که یک دفعه‌ای آقا اباعبدالله‌الحسین(ع) فرمود: اصحاب من! یک لحظه صبر کنید، یک لحظه صبر کنید. بعد فرمودند زینبم! بگو دخترها بیایند؛ بگو بچه‌ها بیایند برای آخرین بار قلب‌شان آرام بگیرد...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۵
مجید شهشهانی

صوت | جلسه یازدهم دانشگاه امام صادق(ع)

کلیپ:

روضه: آخرین حرف های امام به اهل خیام

صوت کامل:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۴
بیان معنوی

شب عاشورا- در محضر رهبر انقلاب

 هدف بعضی‌ها از پیام‌های اخلاقی، سکوت و تواضع در برابر قدرت‌هاست/ اخلاقی خوب است که انسان را قوی کند/ کسی که هرزگی را رواج دهد، دنبال تضعیف مردم و جامعه است

پناهیان: شما اگر پیام مثبت اخلاقی‌ای دارید، چرا حکومت خودتان را اخلاقی نکردید؟ چرا دولتمردان خودتان که جنایتکارترین جنایتکاران عالم هستند را اخلاقی نکردید؟ شما اگر به حق مردم را به اخلاق توصیه می‌کنید، برای این است که بقیۀ آدم‌ها را برّه باربیاورید برای قدرت‌ها. ما این اخلاق را نمی‌خواهیم. اخلاقی خوب است که تو را قوی و  قدرتمند کند. فقط سبک دستورات دینی است که انسان را قوی بارمی‌آورد. اخلاقی بارمی‌آورد، منتها آن اخلاقی که آفت ندارد. لذا هرجا کلاس و پیام اخلاقی یا حتی پیام معنوی، اول ببین نهایتاً از آن حماسۀ حسینی، و کربلا درمی‌آید یا نه؟ آخرش آن قوّت روحی که آدم مقابل استکبار بایستد درمی‌آید یا نه؟

بخش‌هایی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در محضر رهبر انقلاب که در شب عاشورا با موضوع «قوت و قدرت روحی» ایراد شده است را را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF ابعاد A4

دریافت در قالب PDF ابعاد A5

  • صوت:
  • فیلم:

کسی که تقوا داشته باشد، قوی زندگی خواهد کرد/ قوّت روحی به انسان آرامش می‌دهد

  • قدرت و قوّت روحیِ یک مؤمن، یک فضیلتی است که طوری این فضیلت در مؤمن قرار دارد که در غیرمؤمنان پیدا نمی‌شود. وقتی که به معاصی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم معاصی نقطۀ مقابل قوّت و قدرت روحی هستند. وقتی به دستورات دینی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم بعضی از دستورات دینی، این قوّت را به ما می‌دهند، و بعضی از دستورات دینی هم این قوّت را از ما می‌خواهند.
  • قوّت روحی فضیلتی است که به انسان آرامش می‌دهد. و آرامش آغاز خیلی از خوبی‌هاست. یکی از اثرات قدرت این است که اگر کسی قدرتمند باشد، شهواتش کم می‌شود؛ إِذَا کَثُرَتِ الْقُدْرَةُ قَلَّتِ الشَّهْوَةُ (غررالحکم/3058) قدرت زیاد بشود، آدم دیگر مردۀ شهوت نیست، یک روح قدرتمند، یک لذّتی از قدرتش می‌برد، شهوات در نزدش کم می‌شوند.
  • پیامبر گرامی اسلام می‌فرماید: «مَنِ اتَّقَى اللَّهَ عَاشَ قَوِیّاً» کسی تقوا داشته باشد، قوی زندگی خواهد کرد «وَ سَارَ فِی بِلَادِ عَدُوِّهِ آمِنا»(دعوات راوندی/67) وسط دشمن هم زندگی کند، امنیّت خواهد داشت. حالا شما بررسی بفرمایید، چه ربطی هست بین قوّت و قدرت و تقوا؟ یک‌وقت مواظب باشیم این درس‌های اخلاق ما را آدمِ اخلاقیِ ضعیف بارنیاورند.

هرکجا در جهان یک نصیحت اخلاقی دیدید، با سوءظن بهش نگاه بکنید / هدف بعضی‌ها از پیام‌های اخلاقی، سکوت و تواضع در برابر قدرت‌هاست/ اخلاقی خوب است که انسان را قوی کند

  • بعضی وقت‌ها از ما می‌خواهند آدم خوبی باشیم. وقتی آدم دقت می‌کند به نصایح‌شان، گاهی منظورشان از خوب بودن که به ما توصیه می‌کنند، این است که آسته برو آسته بیا، به این‌طرف و آن‌طرفت کاری نداشته باش، اگر توی سرت هم زدند صدایت درنیاید، صبور، متواضع، مهربان و افتاده باش ...  یک دفعه‌ای بگو برده باش، یک بردۀ باادب باش!
  • دوستان جوان من! حساس باشید! در جهانی دارید زندگی می‌کنید که طواغیت بر این جهان مسلط هستند، هرکجا در جهان یک نصیحت اخلاقی دیدید، با سوءظن بهش نگاه بکنید. هر کجای عالم، یک اندیشمندی، یک آدم هنرمندی، یک فیلمی دیدی که توصیۀ اخلاقی داشت، غش نکنید به سمتش، بگو: صبر کن ببینم! این توصیۀ اخلاقی تو برای چیست؟ من ساکت باشم تا کس دیگر کلّۀ من را ببُرد؟ من نمی‌خواهم اینقدر بچۀ خوبی باشم. من خوب باشم تا اگر دیگران گرگی کردند من صدایم درنیاید؟ من خوب باشم تا این سکوت، آرامش و افتادگی من، و این کار نداشتن من به ظالمان و سلطه‌گران عالم، به آنها میدان بدهد؟
  • بگو: شما اگر پیام مثبت اخلاقی‌ای دارید، چرا حکومت خودتان را اخلاقی نکردید؟ چرا دولتمردان خودتان که جنایتکارترین جنایتکاران عالم هستند را اخلاقی نکردید؟ شما اگر به حق مردم را به اخلاق توصیه می‌کنید، برای این است که بقیۀ آدم‌ها را برّه باربیاورید برای قدرت‌ها. ما این اخلاق را نمی‌خواهیم.
  • اخلاقی خوب است که تو را قدرتمند بکند. فقط سبک دستورات دینی است که انسان را قوی بارمی‌آورد. اخلاقی بارمی‌آورد، منتها آن اخلاقی که آفت ندارد. لذا هرجا کلاس و پیام اخلاقی یا حتی پیام معنوی، اول ببین نهایتاً از آن حماسۀ حسینی، و کربلا درمی‌آید یا نه؟ آخرش آن قوّت روحی که آدم مقابل استکبار بایستد درمی‌آید یا نه؟

آیا موسسات خیریه‌ای که به غارت کشورها اعتراض نمی‌‌کنند، قصد خیر دارند؟

  • آن‌طرف عالم در برخی کشورهای غربی برخی پولدارها و سرمایه‌دارها، خیریه‌هایی درست کرده‌اند برای کمک، اینها واقعاً اگر قصد خیر دارند، بروند دولت‌هایشان را درست بکنند که ملّت‌ها را فقیر می‌کنند. تو چه‌جور مؤسسۀ خیریه‌ای هستی در آمریکا، در اروپا، کشورهای غربی، که داری به فقرا کمک می‌کنی بعد دولت فقیر دارد کرور کرور توی عالم درست می‌کند. غارت می‌کند کشورهای دیگر را، به‌خاطرش آدم می‌کشد، و تو هیچ اعتراضی نمی‌کنی؟ مؤسسه و بنیاد خیریه که نمی‌شود سیاسی نباشد. کی این فقیرها را درست کرده؟ امیرالمؤمنین علی(ع) اهل صدقه دادن بود که محکم جلوی ظلم می‌ایستاد.

صهیونیست‌ها در غرب فساد ترویج می‌کنند تا مردم‌شان ترسو باشند/ چرا رئیس صهیونیست‌ها غصّۀ موسیقی گوش کردن جوان ایرانی را می‌خورد؟

  • شما فکر می‌کنید در غرب که دست صهیونیست‌ها دارد اداره می‌شود، چرا اینقدر فساد رواج داده شده؟ برای اینکه مردمش قوی نباشند، برای اینکه مردم‌شان ترسو باشند، و سه چهار میلیون نفر بر سه چهار میلیارد نفر حکومت بکنند.
  • چرا رئیس صهیونیست‌ها در آن مصاحبۀ منحوسش غصّۀ این را می‌خورد که جوان‌ ایرانی راحت نمی‌تواند هر موسیقی‌ای را گوش بدهد، یا هر شلواری را بپوشد؟ او چرا این حرف را زد؟ او که از قوی بودن ما می‌ترسد، و دوست دارد ما ضعیف باشیم، چرا دنبال موسیقی گوش کردن ماست؟ نکند رئیس رژیم صهیونیستی حرف امام را شنیده که فرمود: «موسیقی، روح انسان را ضعیف می‌کند»؟(صحیفه امام/9/156) آقای همۀ جنایتکارهای عالم، تو واقعاً دنبال تفریح من هستی؟ تو چرا دوست داری من موسیقی گوش کنم؟ چرا دوست داری جوان‌های جامعۀ ما هرزگی کنند؟ بهت گفته‌اند اگر اینها دنبال موسیقی و هرزگی باشند ضعیف می‌شوند و وقتی ضعیف شدند می‌آیند زیر مجموعۀ سلطۀ تو؟

در مدرسه‌ها چگونه جوان‌ها قوی می‌شوند؟ / فلسفۀ مبارزه با هوای نفس آموزش داده می‌شود

  • در مدرسه‌ای که مال یک مملکت اسلامی است، چگونه جوان‌ها قوی می‌شوند؟ در مدرسه فلسفۀ مبارزه با هوای نفس را بهش می‌گویند. وقتی یک جوان دیپلم گرفت، یکی از اهداف عالی‌اش که بعد از دوازده سال حتماً بهش رسیده این است که دیگر رویش نمی‌شود بگوید: «دلم می‌خواهد» می‌گوید: «دلم می‌خواهد» زشت است.
  • ما روایتش را می‌خوانیم، و روان‌شناس‌ها ان‌شاءالله می‌آیند می‌گویند که خلاقیت، رشد علمی، موفقیت، توان مدیریت، مربوط به استعداد و هوش و حافظه نیست. مربوط به این است که چه آدم‌هایی می‌توانند مقابل هوای نفس‌شان بایستند. از نگاه کردن لذّت می‌بری؟ نگاه نکن، قوی بشو! و الّا ذلیل می‌شوی سرت را می‌بُرند. آنها برای همین می‌خواهند شما ضعیف بشوی.

مدیر فرهنگی که مردم را به بطالت وادار کند، خواه ناخواه یک عنصر صهیونیستی است / کسی که هرزگی را رواج دهد، دنبال تضعیف مردم و جامعه است

  • در ادامۀ این روایت امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «لَا عَاجِزَ أَعْجَزُ مِمَّنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ فَأَهْلَکَهَا؛ هیچ عاجزی عاجزتر از کسی نیست که نفسش را رها بکند، نفسش هلاکش می‌کند.»(غرر/9778) یک مدیر مملکتی، یک مدیر فرهنگی که مردم را به بطالت و تن‌آسانی وادار کند، خواه ناخواه یک عنصر صهیونیستی است. بحث سلیقۀ فرهنگی نیست. اگر کسی میکروبی را در آب وارد بکند، همۀ مردم یک شهر مریض بشوند، این دشمن نیست؟
  • مگر دوتا نظر فرهنگی وجود دارد؟ کنار سخن امیرالمؤمنین(ع) و کنار حرف‌های ثابت‌شدۀ با علوم تجربی، جای نظر دیگری وجود ندارد. کسی که هرزگی را می‌بیند، زادۀ یک اندیشه یا تفکّر یا طرز تلقی یا سلیقه نیست. کسی که هرزگی را رواج بدهد، از قلیان شروع بکند تا انواع و اقسام هرزگی‌ها، او دنبال تضعیف مردم و جامعه است.

مردم غرب در اثر هرزگی زبون شده‌اند و قدرت‌ها بر آنها سیطره دارند

  • ما برای تک تک جوان‌هایمان قدرت می‌خواهیم. گناه نکن ضعیف می‌شوی. گناه نکن ترسو می‌شوی. با جمعی از دانشجوها در یکی از کشورهای غربی بودیم، گفتم من می‌خواهم با شما این قصّه را مطالعه کنم، رفتیم توی خیابان‌ها، رفتیم توی زندگی‌شان، بهشون گفتم اینها در اثر قمار و می‌گساری و دانس و هزارتا گرفتاری که دارند، افراد ضعیف و زبونی شدند. لذا قدرت‌ها بر اینها سیطره دارند.
  • نگویید اینها آدم‌های منظمی هستند، دقیق نگاه کنید. چه چیزی آنها را نظم داده؟ در یکی از دانشگاه‌هایشان در جمع ضدّ انقلاب‌ها وقتی برگشتم این حرف را زدم، یکی از ضدّانقلاب‌ها آمد جلو درِ گوش من گفت: «فلانی! این حرفت را قبول دارم، اگر من پنج درصد ترسی که اینجا از پلیس کانادا دارم، توی ایران از خدا داشتم، کارم به اینجا نمی‌کشید.» ملّتی را با هرزگی زبون بار آوردند، البته بعدش هم می‌دهند دست چند نفر تئوریزه کنند، و اسمش را می‌گذارند آزادی و مکتب برایش درست می‌کنند و توجیه عقلانی برایش می‌آورند، البته توجیهاتی که فقط عقل تجربیِ آدم‌های بی‌عقل می‌پذیرد.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «أَقْوَى النَّاسِ أَعْظَمُهُمْ سُلْطَاناً عَلَى نَفْسِهِ؛ قوی‌ترین انسان‌ها کسی است که سلطنتی بر نفس خودش دارد»(غرر/2566) جوان‌ها! سحرها برای نمازشب بلند شوید. بلند شو بر خوابت غلبه کن، این تو را قوی می‌کند. معنویت، قدرت‌هایی که به انسان می‌دهد فوق‌العاده بیشتر از آنهاست.

هیچ مسئول مملکتی نباید مشاور ترسویی داشته باشد که ترس را درِ گوش او تئوریزه بکند

  • امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک‌اشتر نامه می‌نویسد می‌فرماید: از آدم ترسو مشورت نگیر.( لا تُدخِلَنَّ فى مَشورَتِکَ... ولا جَبانا، یُضعِفُکَ عنِ الاُمورِ؛ نهج البلاغه/نامه53) آدم ترسو کارت را خراب می‌کند. دوستان من! بعضی‌ها ترس و ضعیف بودن را تئوریزه می‌کنند. نمی‌گویند که ما باید ترسو و ضعیف باشیم. هیچ مسئول مملکتی نباید مشاور ترسویی داشته باشد که زمزمه کند درِ گوشش و ترس را تئوریزه بکند، از «ترس» دانش و نگاه و آگاهی راهبرد دربیاورد.
  • در یک سخن دیگری امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: صَیِّرِ الدِّینَ حِصْناً لِدَوْلَتِکَ وَ الشُّکْرَ حِرْزاً لِنِعْمَتِکَ فَکُلُّ دَوْلَةٍ یَحُوطُهَا الدِّینِ لَا تُغْلَبُ(غرر/5407) هر دولتی که دین او را احاطه کند، این دولت پیروز می‌شود، این دولت قدرتمند خواهد بود. این کلمۀ دولت در اینجا مساوی است با این دولت به این معنا نیست، ولی این دولت هم می‌تواند یک مصداقی از آن دولت قرار بگیرد.
  • امیرالمؤمنین(ع) در سخن دیگری می‌فرمایند: « هر که مُلک خود را در خدمت دینش قرار دهد، همه حاکمان فرمانبردار او شوند؛ مَنْ جَعَلَ مُلْکَهُ خَادِماً لِدِینِهِ انْقَادَ لَهُ کُلُّ سُلْطَانٍ»(غرر/9016) دولتمردان هم در مقام تربیت، در مقام ترویج فرهنگ، در مقام این مسائل، دنبال تقویت جوان‌ها باشند. جوان‌هایی باشند که ان‌شاءالله بتوانند جامعۀ قوی پای رکاب حضرت ان‌شاءالله قرار بگیرند. امشب شهادت‌نامۀ عشّاق امضا می‌شود، دلت قوی هست یا نه عزیز دلم....

دریافت در قالب PDF ابعاد A4

دریافت در قالب PDF ابعاد A5

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۳
بیان معنوی

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-6

«نمی‌توان زیادی جلوی گناه را گرفت» یعنی نمی‌شود زمینۀ امتحان را از بین برد/ درغرب آزادی برای بد بودن هست، ولی آزادی برای خوب بودن محدودیت دارد

پناهیان: برای اینکه امکان تولید ارزش افزدوه برای انسان وجود داشته باشد علاوه بر شرایط درونی -تعارض علائق خوب و بد- باید شرایط بیرونی هم برای امتحان مهیا باشد. شرایط بیرونی اقتضاء می‌کند که هم امکان گناه کردن فراهم باشد و هم امکان ثواب و انجام کاراهی خوب فراهم باشد. البته معنایش این نیست که در یک جامعه، هم باید مکانی برای عرق‌خوری باشد و هم مسجد! بلکه معنایش این است که اگر کسی در خانه‌اش(به صورت پنهانی) عرق‌خوری کرد، نباید او را بگیرید و حتی نباید او را لو بدهید و رسوا کنید و حتی نباید غیبتش را کنید.

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از ششمین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF ابعاد A4

دریافت در قالب PDF ابعاد A5

  • گزیده صوتی:
  • روضه: سخت تر از این امتحان از مردی در عالم گرفته نشده
  • صوت کامل:

چرا خدا از ما امتحان می‌گیرد؟/خدا موجودی آفریده که «کسب ارزش» کند نه اینکه از اول خوب باشد

  • اساساً چرا خداوند متعال از ما امتحان می‌گیرد؟ دلیل امتحانی که خداوند از ما می‌گیرد خیلی ساده و روشن است. ما «انسان» آفریده شده‌ایم و انسان موجودی است که بتواند ارزش افزوده تولید کند. برای اینکه یک کسی ارزش افزوده تولید کند چه اتفاقی باید بیفتد؟ انسان چه باید بکند تا ارزش افزوده تولید کند؟
  • بعضی‌ها تصور می‌کنند خداوند می‌خواسته موجوداتی بیافریند که موجودات خوب و مطیعی باشند! این تصور را ملائکه نیز داشتند به همین خاطر وقتی خدا می‌خواست آدم را بیافریند، گفتند: خدایا! اگر می‌خواهی موجود خوبی بیافرینی، خُب ما که هستیم! ما مدام داریم تو را تسبیح می‌کنیم! دیگر چرا این موجود (انسان) را می‌خواهی خلق کنی؟! «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»(بقره/30)  
  • ملائکه خود به خود و از همان ابتدا خوب بودند، ولی خدا می‌خواست موجودی بیافریند که «کسب ارزش» یا «تولید ارزش افزدوه» کند؛ نه اینکه از همان اول خوب باشد، بلکه خوب بشود. از امام صادق(ع) پرسیدند: «چرا خداوند بندگانش را طوری خلق نکرده که همگی مطیع و موحد بشوند در حالی که خدا به این کار قادر بود؟ حضرت فرمود: اگر خدا اینها را مطیع خلق می‌کرد که ثواب و عقاب معنا نداشت اما خدا بندگان را طوری خلق کرد که خودشان کاری کنند که مستحق ثواب و عقاب بشوند؛ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَیْفَ لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ مُطِیعِینَ مُوَحِّدِینَ وَ کَانَ عَلَى ذَلِکَ قَادِراً قَالَ ع لَوْ خَلَقَهُمْ‏ مُطِیعِینَ‏ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ ثَوَابٌ ...لِیَکُونُوا هُمُ الَّذِینَ‏ یُطِیعُونَ وَ یَعْصُونَ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِطَاعَتِهِمْ لَهُ الثَّوَابَ وَ بِمَعْصِیَتِهِمْ إِیَّاهُ الْعِقَاب‏‏»(احتجاج طبرسی/2/340)

انسان برای امتحان پس دادن و کسب ارزش دو نوع شرایط می‌خواهد: 1. شرایط درونی 2. شرایط بیرونی

  • انسان برای اینکه تبدیل شود به موجودی که تولید ارزش افزدوه کرده و کسب ارزش کند باید یک‌سری شرایط درونی داشته باشد و یک‌سری شرایط بیرونی. 
  • 1. شرایط درونی: انسان برای تولید ارزش افزدوه باید دو نوع علاقه در وجودش باشد. علاقۀ به خوب شدن و علاقۀ به بد شدن. چون اگر فقط یک نوع علاقه در وجودش باشد، نمی‌تواند ارزش افزوده تولید کند و نمی‌شود او را امتحان کرد. باید هم به خوبی‌ها و ارزش‌ها علاقه داشته باشد، و هم به چیزهای کم و بد علاقه داشته باشد تا بتواند بین این دو علاقه تصمیم بگیرد. وقتی این شرایط درونی را داشته باشد، می‌تواند ایجاد ارزش افزدوه کند.
  • اگر فقط یک علاقه(خوب یا بد) داشته باشی، دیگر اختیار برایت معنا نخواهد داشت، چون قطعاً همان علاقه را دنبال می‌کنی. اگر دو علاقه داشته باشی که یکی از آنها قوی‌تر باشد و یکی ضعیف‌تر باشد، باز هم همیشه علاقۀ قوی‌تر را انتخاب می‌کنی یعنی باز هم امکان انتخاب نداری. اگر دو علاقۀ مساوی داشته باشی، هیچ‌وقت انتخاب نمی‌کنی و همیشه بر سر این دوراهی، حیران می‌مانی.

طراحی خدا برای ایجاد شرایط درونی امتحان: قرار دادن علایق قوی‌تر و پنهان در مقابل علایق ضعیف‌تر و آشکار

  • برای اینکه ما امکان انتخاب بین علایق خود را داشته باشیم و این انتخاب کاملاً معنادار باشد و منجر به تولید ارزش افزوده شود، خداوند یک طراحیِ بسیار زیبا و حکیمانه انجام داده است؛ یک علاقه را قوی‌تر قرار داده و یک علاقه را ضعیف‌تر. اما علاقۀ قوی‌تر و بهتر را پنهان کرده است و علاقۀ ضعیف‌تر و کم‌ارزش‌تر را آشکار کرده است و یک تعادل عجیبی بین این دو ایجاد کرده است تا بتوانی بین این دو انتخاب کنی. به این ترتیب، انتخاب تو همیشه سر یک دوراهی است؛ یکی به سمت علاقه‌های قوی‌تر ولی پنهان‌تر، و یکی به سمت علاقه‌های ضعیف‌تر ولی آشکارتر. شما وقتی علاقه‌های قوی‌تر، الهی‌تر و ارزشمندتر خود را ارضاء می‌کنید واقعاً بیشتر لذت می‌برید. وقتی علاقۀ فطری خود را پاسخ می‌دهید، بیشتر لذت می‌برید. ولی نکته اینجاست که این علاقه‌های قوی، پنهان‌تر هستند. اگر آشکار بودند، از همان اول مثل فرشتگان به سراغ همین علاقه‌های خوب می‌رفتید و اصلاً سراغ علاقه‌های بد نمی‌رفتید.
  • در مقابل علاقه‌های «قوی‌ و پنهان»، علاقه‌های «ضعیف‌تر و کم‌ارزش‌تر» قرار دارند ولی این‌ علاقه‌ها آشکارتر و تجربه‌شده‌تر هستند. یعنی این علاقه‌ها را اول تجربه می‌کنی، بعد دلِ تو را می‌برد. علاقه‌های دنیوی و شهوات ضعیف‌تر هستند ولی ظاهرتر هستند و چون ظاهرتر هستند، قوی‌تر به نظر می‌آیند. ولی آن علاقه‌های عمیقِ خوب، قوی‌تر اما پنهان‌تر هستند. خداوند با این طرحی که در درون ما ریخته است، امکان امتحان و امکان انتخاب ارزشمند را پدید آورده است.

بدون پاگذاشتن روی علاقه‌های سطحی، نمی‌شود دینداری کرد

  • شما هر موقع بخواهی یک عمل ارزشمند انجام دهی باید پا روی یکی از علاقه‌های سطحی ولی آشکار خودت بگذاری. لذا امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «هر طاعتی با سختی و کراهت همراه است و هر گناهی با شهوت همراه است؛ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی کُرْهٍ وَ مَا مِنْ‏ مَعْصِیَةِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی‏ شَهْوَةٍ»(نهج البلاغه/خطبۀ176) پس سعی نکن دین را یک‌جوری با هوای نفس خودت تطبیق دهی و این‌طوری دینداری کنی. اگر هم کسی خواست دین را تبلیغ کند، نباید برای جذب مردم به دینداری سخن غیرواقع بگوید، بلکه باید حقیقت را بگوید و حقیقت این است که اگر می‌خواهی دین داشته باشی باید روی علاقه‌های سطحی خودت پا بگذاری. نمی‌شود که دینداری کنی و روی علاقه‌های سطحی‌ات پا نگذاری. اصلاً انسان همین‌طوری ارزش پیدا می‌کند.
  • جالب اینجاست که کلمات «فتنه»، «امتحان» و «ابتلاء» همگی کلماتی هستند که از الفاظ دردناک استخراج شده‌اند. اصل بلا در لغت عرب این بوده است که یک شتری با زجر کشته شود یا بمیرد. اصل کلمۀ «امتحان» نیز وقتی است که یک آهن در کوره گداخته می‌شود، به رنج و محنتی که به این آهن می‌دهند، امتحان گفته می‌شود. چون ذات امتحان همین است. اصلاً از ما امتحان می‌گیرند تا ببینند آیا ارزش افزوده پیدا می‌کنی یا نه؟!
  • یقیناً در هر امتحانی که از ما می‌گیرند و در هر انتخاب خوبی باید روی علاقه‌ای پا بگذاریم و البته این کار سخت و رنج‌آور است. فرآیند عبور از علاقه‌های سطحی و رسیدن به علاقه‌های عمیق و پنهان، تنها راه تولید ارزش افزوده برای انسان است و البته این فرآیند همراه با زجر و سختی خواهد بود. لذا خداوند می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ»(انشقاق/6)
  • رسول خدا(ص) در حدیث معراج، در خصوص اهل آخرت می‌فرماید: «مردم یک بار مى میرند ولى آنها بر اثر مبارزه با نفْسهایشان و مخالفت با خواهشهایشان و ستیز با شیطانى که در رگ و ریشه شان جریان دارد، روزى هفتاد بار مى میرند؛ یموتُ النّاسُ مرّةً ، و یموتُ أحدُهم فی کلِّ یومٍ سبعینَ مرّةً من مجاهَدَةِ أنفسِهِم و مخالَفَةِ هَواهُم و الشّیطانِ الّذی یَجری فی عُروقِهِم»(میزان الحکمه/2916)

مدرسه از 7 تا 14 سالگی باید محل تمرینِ «پا روی نفس گذاشتن» باشد نه محل دانش‌آموزسالاری و جمع‌آوری محفوظات/ بچه‌های خود را راحت‌طلب و لذت‌طلب بار می‌آوریم و بعد انتظار داریم دیندار بشوند!

  • زمان آموزش و تمرین کردن برای جاافتادن این معنا در آموزش و پرورش از 7 تا 14سالگی است اما تا جایی که بنده خبر دارم اصلاً خبری از آموزش این معنا در مدارس نیست. مدرسه برای سن 7 تا 14 سالگی باید محل تمرین پا روی نفس گذاشتن باشد نه محل جمع‌آوری محفوظات و نه محل دانش‌آموز سالاری، و نه محل لوس بارآوردن فرزندانی که بعضاً در خانه هم سالار هستند و پدر و مادر بردۀ آنها هستند!
  • در روش تربیتی اهلبیت(ع)، پدر و مادر از 7 تا 14 سالگی باید ارباب باشند و این بچه است که باید مثل عبد و سرباز، مطیع پدر و مادر باشد. چون 7 تا 14 سال دوران ادب است و محیط خانه و مدرسه باید طوری باشد که فرزند این معنا را تمرین و تجربه کند و البته آمادگی‌اش را هم از نظر فطری دارد. این طرحی است که ائمۀ هدی(ع) برای شیوۀ تربیت فرزند در سنین مختلف قرار داده‌اند. (قال النبی ص: الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ‏ سِنِینَ‏ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ وَزِیرٌ سَبْعَ سِنِینَ فَإِنْ رَضِیتَ خَلَائِقَهُ لِإِحْدَى وَ عِشْرِینَ سَنَةً وَ إِلَّا ضُرِبَ عَلَى جَنْبَیْهِ فَقَدْ أَعْذَرْتَ إِلَى اللَّه‏؛ وسائل‏الشیعة/21/476- قَالَ الصَّادِقُ ع: دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِینَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَیْرَ فِیهِ؛ من‏لایحضره‏الفقیه/3 /492)
  • نه فقط در مدرسه، بلکه در خانواده هم همینطور است؛ از 7 سالگی باید دورۀ ادب فرزند شروع شود. از همین سن، بچه باید به سختی‌هایی بیفتد. ولی متاسفانه این مسأله جانیفتاده و خیلی‌ها اصل را بر آسایش و راحتی فرزندان گذاشته‌اند و نمی‌گذارند بچه دست به سیاه و سفید بزند. یعنی خواه ناخواه باعث می‌شوند بچه‌ها راحت‌طلب بار بیایند؛ بعد می‌گویند «نمی‌دانیم چرا بچه‌های ما خراب می‌شوند؟!» باید ببینیم از 7 تا 14 سال بچه‌ها را چگونه بار آورده‌ایم؟
  • چرا باید اینطور باشیم که «لذت‌بری» را یک‌ لحظه هم از نظر دور نکنیم؟! به عنوان مثال، اگر امروز در جامعۀ ما غذاهای حاضری یا «فست فود» زیاد مصرف می‌شود به خاطر این است که فرهنگ جامعه و آموزش و پرورش ما ضعیف است، چون علت غالب استفاده از این نوع غذاها، مزۀ آنهاست؛ مگر ما باید غذا را صرفاً به خاطر مزه‌اش انتخاب کنیم و بخوریم؟! ما بچه‌های خود را راحت‌طلب، لذت‌طلب و «فست فودی» بار می‌آوریم و بعد انتظار داریم این بچه‌ها خیلی دیندار هم بشوند! (البته بسیاری از اوقات فطرت و محبت به اولیاء خدا مانع سقوط می‌شود، اما این هم تابع قواعدی است)
  • خداوند می‌فرماید: «ما انسان را در رنج آفریده‌ایم؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»(بلد/4) آن‌وقت ما همه‌اش دنبال جذابیت‌ها، سرگرمی‌ها و خوشی‌ها هستیم و انتظار داریم که همیشه در لذت و راحتی و آسایش غوطه‌ور باشیم. جالب این‌جاست که به این آرزوهای خودمان هم نمی‌رسیم و همه‌اش زمین می‌خوریم ولی این آرزوها و خیالات را رها نمی‌کنیم. لذا امروزه می‌بینید که بعضی‌ها کلاس‌های موفقیت می‌گذارند و پول هم از ما می‌گیرند تا به ما یاد بدهند چگونه به آرزوهای خودمان برسیم! در حالی که امیرالمؤمنین(ع) در اولین خطابش  به جوان می‌فرماید: «به جوانی دارم نامه می‌نویسم که به آروزهایش نخواهد رسید؛ إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ‏»(نهج البلاغه/نامه31)‏ پس کسانی که می‌گویند: «تو می‌توانی عالم را تغییر دهید و به همۀ آرزوهایت برسی» علناً دارند دروغ می‌گویند.

ابتدا باید علایق بد و کم‌ را فدای علایق خوب ‌کنیم/در مراحل بعد باید علایق خوب را فدای علایق خوب‌تر کنیم

  • ما برای امتحان پس دادن باید یک‌سری شرایط درونی داشته باشیم. این شرایط درونی هم این‌طور طراحی شده است که دو نوع علاقۀ معارض داشته باشیم؛ برخی علاقه‌ها آشکار و ظاهرشده و سهل‌الوصول هستند و برخی نیز قوی‌تر و لذت‌بخش‌تر اما پنهان‌تر هستند. البته این لذت، لذت معنوی است و نه مادی، لذا خیلی بیشتر و عمیق‌تر است. این طراحی خداوند فرآیند امتحان را ممکن می‌سازد. چون باید شرایط امتحان گرفتن فراهم باشد تا خدا امتحان بگیرد.
  • نه تنها در مقابل علاقه‌های خوب و ارزشمند، باید علاقه‌های بد و کم‌ارزش را زیر پا بگذاریم بلکه در مراحل بعدی، در مقابل علاقه‌های خوب‌تر باید علاقه‌های خوب را هم زیر پا بگذاریم و این مخالفت با هوای نفس تا آخرین لحظۀ زندگی ادامه دارد. (قِیلَ للصادق ع أَیْنَ‏ طَرِیقُ‏ الرَّاحَةِ؟ فَقَالَ ع: فِی خِلَافِ الْهَوَى. قِیلَ: فَمَتَى یَجِدُ عَبْدٌ الرَّاحَةَ؟ فَقَالَ ع: عِنْدَ أَوَّلِ یَوْمٍ یَصِیرُ فِی الْجَنَّة؛ تحف العقول/370) لذا اگر کسی آدم خوبی شد، نوبت این می‌شود که همان علاقه‌های خوب را به خاطر یک علاقۀ برتر دیگر قربانی کنید. متاسفانه بسیاری از بچه‌مذهبی‌ها همین‌جا گیر می‌کنند. ابلیس هم که اهل عبادت بود همین‌جا گیر کرد. ابلیس که نمی‌خواست عرق‌خوری کند! فقط به خدا گفت: مرا از سجده بر آدم معاف کن تا به جای سجده بر آدم سال‌ها برایت عبادت کنم و نماز بخوانم (قَالَ الصَّادِقُ ع: ... فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ؛ تفسیرقمی/1/42)
  • مبارزه با نفس برای شخصی مثل حضرت ابراهیم(ع) زیر پا گذشتن علاقه‌های بد نبود، بلکه علاقۀ خوبی مثل محبت به فرزندش اسماعیل(ع) را به خاطر محبت خدا باید زیر پا می‌گذاشت. امیرالمؤمنین(ع) عشقش به امانت‌داری و محافظت از فاطمۀ زهرا(س) بود اما صحنه به جایی رسید که به خاطر خدا -آن علاقۀ برتر- دست به شمشیر نبرد تا از فاطمۀ زهرا(س) دفاع کند و این برای علی(ع) خیلی سخت بود و حضرت این زجر را با خودش تا آخر عمر برد.

شرایط بیرونی امتحان اقتضاء می‌کند هم امکان گناه باشد و هم امکان ثواب/چرا اسلام به گنهکاران فرصت و مهلت می‌دهد؟

  • 2- شرایط بیرونی: برای اینکه امکان تولید ارزش افزدوه برای انسان وجود داشته باشد علاوه بر شرایط درونی (تعارض علاقه‌های خوب و بد) باید شرایط بیرونی هم برای امتحان مهیا باشد. شرایط بیرونی باید به‌گونه‌ای باشد که هم امکان گناه کردن فراهم باشد و هم امکان ثواب و انجام کاراهی خوب فراهم باشد. البته معنایش این نیست که در یک جامعه، هم باید مکانی برای عرق‌خوری باشد و هم مسجد! بلکه معنایش این است که اگر کسی در خانه‌اش(به صورت پنهانی) عرق‌خوری کرد، نباید او را بگیرید و حتی نباید او را لو بدهید و رسوا کنید و حتی نباید غیبتش را کنید. حتی بر اساس روایت اگر این گناه را دیروز انجام داده بود، و شما فردا او را دیدید باید بنا را بر این بگذارید که او همان دیشب توبه کرده است، یعنی نباید به دید یک گنهکار به او نگاه کنید. البته طبیعی است که این نگاه و این نحوۀ برخورد با گنهاکاران، به آنها فرصت و مهلت می‌دهد که باز هم گناه کنند و این شیوه، گنهاکاران را پُررو بار می‌آورد. و به خاطر رعایت همین شیوه است که 124هزار پیامبر الهی، در ظاهر موفق نشدند. چون اگر خدا می‌خواست انسان‌ها با نوعی جبر و بدون شرایط انتخاب خوب شوند، اساساً انسان را خلق نمی‌کرد.
  • در اینکه امکان گناه کردن باید وجود داشته باشد تردیدی نیست منتها معنایش این نیست که ما فضا را طوری خراب کنیم که دیگر امکان ثواب کردن وجود نداشته باشد و یا فضای به گونه‌ای شود که عملا انسان‌ها به سمت گناه سوق داده شوند.

ما طرفدار حفظ صحنۀ امتحان هستیم/تمسخر مقدسات یعنی به هم زدن صحنۀ امتحان / نمی‌شود زمینۀ گناه را به صورت کامل از بین برد/درغرب آزادی برای بد بودن هست، ولی آزادی برای خوب بودن محدودیت دارد

  • همین‌جا مفهومی مطرح می‌شود که غربی‌ها خیلی به‌خاطرش سینه چاک کرده و مدعی‌اش هستند، و آن «آزادی» است (جالب این‌جاست که شما اصلاً در قرآن کریم این مفهوم را نمی‌بینید) ولی ما مفهومی به نام «فرصت امتحان و انتخاب» را داریم؛ یعنی هیچ‌گاه نمی‌شود زمینۀ گناه را به صورت کامل در محیط بیرونی از بین برد. البته بحث «آزادی» (به مفهوم لیبرالیسم) با مفهوم «فرصت امتحان» متفاوت است. آزادی‌ای که آنها می‌گویند در اصل به این معناست که جوّ جامعه و محیط بیرونی را طوری خراب می‌کنند که دیگر کسی جرات نکند به سمت ثواب برود. مثلاً اینکه هر کسی سمت مسجد رفت، تحقیر و تمسخر شود.
  • درغرب آزادی برای بد بودن هست و حتی بد بودن تحمیل می‌شود، ولی آزادی برای خوب بودن نیست و خوب بودن محدودیت دارد.
  • اتفاقی که دارد در غرب می‌افتد، این نیست که هم زمینۀ گناه را آماده می‌کنند و هم زمینۀ ثواب را آماده می‌کنند؛ بلکه آنها طوری پررنگ زمینۀ گناه را آماده می‌کنند که امکان کار خوب و ثواب محدود شود یا از بین برود. یک نمونه‌اش تمسخر خوب‌ها و مقدسات و پیامبران در غرب به اسم آزادی بیان و آزادی اظهار نظر است.
  • برخورد رسول خدا(ص) با تمخسر مقدسات در این زمینه خیلی درس‌آموز است. پیامبر اکرم(ص) که در عمل نشان داده بودند فرصت امتحان و گناه را از بین نمی‌برند و در جریان فتح مکه همه را بخشید و حتی قاتل حمزه سیدالشهداء را هم بخشید اما همین پیامبر(ص) که این‌قدر بزرگوارانه برخورد می‌کرد، فرمود آن دو سه نفری که با شعرهای خودشان پیغمبر را هجو و مسخره می‌کردند باید کشته شوند حتی اگر به پردۀ خانۀ کعبه آویختند و پناه بردند. (کان رسول الله ص قد عهد الى أمرائه من المسلمین حین امرهم ان یدخلوا مکة الا یقتلوا أحدا الا من قاتلهم الا انه قد عهد فی نفر سماهم امر بقتلهم و ان وجدوا تحت استار الکعبه منهم ...وکانتا تغنیان بهجاء رسول الله ص فامر بقتلهما معه؛ تاریخ‏ الطبری/‏3/58)
  • چرا پیامبر(ص) دستور داد کسانی که در اشعار خودشان حضرت را مسخره کرده بودند باید اعدام شوند؟ چون اینها صحنۀ امتحان را به هم می‌زنند. تمسخر مقدسات یعنی به هم زدن صحنۀ امتحان.
  • ما طرفدار حفظ صحنۀ امتحان هستیم و برای حفظ صحنۀ امتحان باید فرصت و زمینۀ گناه در حدی که شارع تعیین کرده و احکام اسلام حدود آن را بیان کرده است، وجود داشته باشد.

بیش از حدی که شرع تعیین کرده، نباید جلوی زمینۀ گناه گرفته شود /گاهی حقوق‌دانان با وضع قوانین اضافه، می‌خواهند زمینۀ گناه، ظلم و بی‌نظمی را کلاً از بین ببرند

  • اولاً: زمینۀ گناه، زمینۀ ثواب هم هست، ولی این به معنای آن نیست که آن قدر زمینۀ گناه باز باشد که زمینۀ ثواب هم از بین برود.
  • ثانیاً بیش از حدی که شرع تعیین کرده، نباید جلوی زمینۀ گناه گرفته شود و نباید بیش از حد کنترل کرد. یکی از اصحاب امام صادق(ع) نقل می‌کند که به حضرت عرض کردم: غلامم را در انجام برخى از محرّمات مى‏زنم. حضرت پرسیدند: چه اندازه وى را مى‏زنى؟ گفتم: گاه صد تا. حضرت با تعجب فرمودند: صدتا! صدتا! از خدا بترس. گفتم: فدایت شوم! چه اندازه شایسته است؟ حضرت فرمود: یکى. گفتم: به خدا سوگند! اگر بداند که من تنها یک ضربه به او مى‏زنم، حرف گوش نمی‌دهد، سپس حضرت پس از توضیحات او، تا 5 تا را اجازه فرمودند، اما پس از آن غضب کردند و فرمودند: اگر تو خود حدّ جرم وى را مى‏شناسى، حدّ را درباره وى جارى کن و از حدود الهى تجاوز مکن.( قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رُبَّمَا ضَرَبْتُ الْغُلَامَ فِی بَعْضِ مَا یَحْرُمُ ...کافی/7/267) یعنی حضرت اجازۀ کنترل بیش از حد را ندادند.
  • این تذکر دوم را حقوق‌دانان محترم باید مدنظر قرار دهند. چون گاهی اوقات حقوق‌دانان می‌خواهند کلاً زمینۀ گناه و ظلم و بی‌نظمی را از بین ببرند لذا قوانین و مقررات اضافی تنظیم می‌کنند، در حالی که اسلام این کار را نکرده است. همیشه باید توجه داشته باشیم که اسلام دین کاملی است و در روح حاکم بر قوانین هیچ‌گونه نقصی ندارد، که ما بخواهیم آن نقص را جبران کنیم.
  • اتفاقاً در این نکتۀ دوم(وضع قوانین اضافه برای کنترل رفتار انسان‌ها)، غربی‌ها خیلی مشکل دارند. مثلاً می‌گویند: ما برای اینکه جلوی ظلم کردن مرد به زن را بگیریم، قانون می‌گذاریم که اگر مردی خواست زنش را طلاق دهد، باید نصف دارایی‌هایش را به زنش بدهد! آیا با این قانون جلوی ظلم مرد به زن گرفته شد؟ نه، اتفاقاً این قانون باعث می‌شود مردها دیگر ازدواج نکنند و در کنارش زمینۀ ظلم‌های دیگری فراهم شود. اگر هم ازدواج کنند آمار طلاق در آن جامعه بالا می‌رود؛ چون یک خانمی که می‌تواند با طلاق گرفتن این‌همه پول به جیب بزند، چرا این کار را نکند؟! یعنی قانون‌گذاران غربی به اسم عدالت و جلوگیری از ظلم مرد به زن، سیستم را کلاً به هم زده‌اند و به بیراهه رفته‌اند.

«نمی‌توان زیادی جلوی گناه را گرفت» یعنی نمی‌شود زمینۀ امتحان را از بین برد / حکومت فقط تا حدّی می‌تواند جلوی گنه‌کاری را بگیرد

  • «نمی‌توان زیادی جلوی گناه را گرفت» یعنی نمی‌شود زمینۀ امتحان را از بین برد. زمینۀ امتحان باید فراهم باشد و این یعنی «تا حدّی» باید زمینۀ گناه فراهم باشد و به تعبیر دیگر نباید جلوی زمینۀ گناه به طور مطلق گرفته شود. البته ما در عمل هم نمی‌توانیم جلوی زمینۀ گناه را به طور مطلق بگیریم و اگر هم بخواهیم یک‌‌جاهایی با قوانین و مقررات خودمان جلوی زمینۀ گناه را بگیریم، در اصل کار را خراب‌تر می‌کنیم چون با این کار صحنۀ امتحان را به هم می‌ریزیم. مثل قوانین ازدواج و طلاق در کشورهای غربی که مثلاً خواسته‌اند جلوی ظلم به زن را با قوانین حقوقی بگیرند ولی در نهایت می‌بینیم که وضعیت بدتر شده است.
  • بهترین صحنۀ امتحان صحنه‌ای است که در آن احکام اسلامی رعایت شود. مثلاً در احکام اسلامی برای اثبات فلان گناه، چهار شاهد می‌خواهیم تا جرم ثابت شود، ولی اگر سه تا شاهد بیایند و تعداد شاهدها به چهار نرسد، هر سه شاهد باید شلاق بخورند. این طراحی دین است که باعث می‌شود در نهایت امکان گناه و ثواب به صورت بسیار زیبا فراهم شود.
  • دین نمی‌گوید برای فرزند خودتان امکان گناه را فراهم کنید، ولی امکان بعضی از گناه‌ها را نمی‌توانید از بین ببرید و برخی از ثواب‌ها را هم نباید به فرزندتان تحمیل کنید.
  • دین هرگز نمی‌گوید که بهتر است شما خودتان را در صحنۀ گناه قرار دهید. این مسأله دو بعد فردی و اجتماعی دارد: در بعد فردی باید بین خودت و گناه دیوار بکشی و خودت را در معرض گناه قرار ندهی. و در بعد اجتماعی نیز حکومت فقط تا حدّی می‌تواند جلوی گنهکاری را بگیرد. البته این حدّ و مرز خیلی دقیق و پیچیده‌ است و اینجاست که احکام دینی خیلی نجات‌بخش می‌شوند.
  • در غرب به اسم آزادی و حقّ انتخاب، آن‌قدر صحنۀ گناه را افزایش می‌دهند (مثل تمسخر مقدسات) که باعث می‌شوند فضا برای انتخاب خوب از بین برود. از سوی دیگر، با وضع قوانین و مقررات اضافه، صحنۀ امتحان را از بین می‌برند و مخدوش می‌کنند.
  • به عنوان مثال در غرب به اسم دفاع از حقوق زن، آن‌قدر فضا را برای امکان ظلم کردن مردها تنگ می‌کنند که وضعیت‌ خراب‌تر می‌شود و مردها از جهت دیگری بیشتر به زن‌ها ظلم می‌کنند. مطمئن باشید این قوانین حقوقی که در غرب حاکم است، طراحی‌اش نتیجۀ رشد علم حقوق نیست، بلکه این قوانین را صهیونیست‌های جنایتکار طراحی کرده‌اند و در جوامع غربی به تصویب رسانده‌اند تا بتوانند با این نظام حقوقی، جوامع را فاسد کنند. این قوانین نیتجۀ مباحث علمی و انسانی نیست، بلکه ثمرات مباحث امنیتی و سیاسی است. چون صهیونیست‌ها می‌دانند چگونه می‌توان با طراحی قوانین، جامعه را فاسد کنند و امروز این کار را در غرب انجام داده‌اند و حالا دارند ما را به سلب آزادی و حقوق بشر متهم می‌کنند! خودشان با قوانین خود حقوق بشر را سلب می‌کنند، بعد ما را -که در بعضی زمنیه‌ها قانون کمتر داریم-، متهم به سلب حقوق بشر می‌کنند.

نباید با وضع قوانین اضافی، صحنۀ امتحان را به هم زد!/ نباید جلوی هر ظلمی را با «قانون» گرفت، اخلاق هم سهمی دارد

  • شما نمی‌توانید با وضع قوانین اضافی(بیش از آنچه در احکام اسلام آمده) صحنۀ امتحان را به هم بزنید و جلوی ظلم بعضی‌ها به بعضی دیگر را بگیرد، و اگر بخواهید برای از بین بردن یک ظلم، قانون اضافه بگذارید شاید جلوی آن ظلم گرفته شود ولی ده تا ظلم بدتر در کنارش اتفاق خواهد افتاد. نباید جلوی هر ظلمی را با قانون گرفت.
  • البته هر ظلمی نهایتاً در نقطۀ نهایی، دادگاه دارد اما بحثِ ما پیشگیری از ظلم و جرم است. شما نمی‌توانید برای پیشگیری از هر نوع ظلمی با قانون حقوقی دخالت کنید، بلکه برخی از ظلم‌ها را باید واگذار کنید به اخلاق و اگر اخلاق درستش نکرد، دادگاه هست. ولی متاسفانه ما گاهی می‌خواهیم از همان اول با وضع قوانین اضافه یک‌سری پیشگیری‌هایی انجام دهیم و باعث می‌شویم صحنۀ امتحان به هم بخورد. که این اتفاق در جوامع غربی خیلی بیشتر رخ داده است.
  • خداوند در سورۀ هود به پیامبر(ص) می‌فرماید: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا؛ همان‌طور ‌که به تو امر شده، استقامت کن و هر کس با تو سوی خدا آمده هم همینطور؛ و طغیان نکنید»(هود/112) این آیه‌ای است که پیامبر اکرم(ص) به خاطرش فرمود: «این آیه مرا پیر کرد؛ شیبتنی‏ هود فقیل له فی ذلک فقال قوله‏ فَاسْتَقِمْ‏ کَما أُمِرْت»(شرح ابن‌ابی‌الحدید/11/213)‏ علامه طباطبایی در تفسیر این آیه و آیۀ بعدش می‌فرماید: نباید در ادارۀ جامعه سنت‌ها و قوانین اضافه وجود داشته باشد.
  • پس می‌شود با قانون اضافی علیه حدود الهی طغیان کرد! اما چرا وضع قانون الهی این‌قدر بد است؟ چون این کار به نوعی صحنۀ امتحان را به هم می‌زند.

خدا برای امتحان گرفتن، کمی کار را سخت می‌کند تا انتخاب ما ارزش پیدا کند

  • چون اصل بر امتحان گرفتن است و خدا می‌خواهد از ما امتحان بگیرد، لذا یک‌مقدار کار را سخت می‌کند تا انتخاب ما ارزش پیدا کند.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: اگر خدا می‌خواست حضرت آدم را طوری بیافریند که نور او چشم‌ها را خیره کند و عقل‌ها را در حیرت بگذارد و عطری داشته باشد که نفس‌ها بگیرد و مدهوش کند این کار را می‌کرد و اگر این کار را کرده بود همه به او تواضع می‌کردند و دیگر ملائکه به این خلقت خدا اعتراض نمی‌کردند که چرا این آدم را آفریدی و ولی خدا از خلق خودش امتحان می‌گیرد به واسطۀ چیزی که مردم از اصلش خبر ندارند؛ وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ‏ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِکَةِ وَلَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ»(نهج‌البلاغه/خطبۀ 192)

آیا خدا وقتی می‌خواهد از اولیاء خودش امتحان بگیرد، از آنها آسان امتحان می‌گیرد؟

  • آیا خدا وقتی می‌خواهد از اولیاء خودش امتحان بگیرد، از آنها آسان امتحان می‌گیرد؟ نه، اتفاقاً سخت‌تر امتحان می‌گیرد. مثلاً خداوند به امام حسین(ع) یک قلب رئوف و حساس داده است که نسبت به همۀ ایتام دلسوز است حالا اگر این یتیم، فرزند برادرش باشد معلوم است امام حسین(ع) چه محبتی به او خواهد داشت. لذا وقتی قاسم بن الحسن آمد و از حضرت اجازۀ میدان خواست، سخت‌ترین امتحان‌ها برای اباعبدالله(ع) بود. ممکن است در نظر برخی آدم‌های خودخواه این امتحان زیاد سخت به نظر نرسد، اما این لحظه برای امام حسین(ع) که سرشار از محبت و رأفت است، خیلی سخت بود، کسی نمی‌تواند بفهمد وقتی قاسم آمد تا اجازۀ میدان بگیرد، به اباعبدالله(ع) چه گذشت به حدّی که قاسم را در آغوش گرفت و آن‌قدر گریه کرد تا غش کرد و روی زمین افتاد (فلما نظر الحسین إلیه قد برز اعتنقه و جعلا یبکیان حتى غشی علیهما؛ بحارالانوار/ج45/ص34)

دریافت در قالب PDF ابعاد A4

دریافت در قالب PDF ابعاد A5

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۱
بیان معنوی