در محضر رهبر معظم انقلاب
این یک نقص فرهنگی بزرگ است که راحتطلبی در فرهنگ ما مذمت نمیشود/ امام در آخر عمرشان نگران جریان راحتطلبان و اسلام آمریکایی بودند/ فرهنگ مبتنی بر مبارزه با هوای نفس، تمدن مبتنی بر هواپرستی غرب را نابود خواهد کرد
پناهیان: بسیاری از خانوادههای مذهبی، گلهمند هستند از اینکه: «بچۀ ما تا چهارده سالگی کم و زیاد بچۀ خوبی بود، و حتی نماز میخواند. نه تنها خیلی از رفتارهای ناخوب را نداشت، بلکه رفتارهای خوب هم داشت. اما کم کم سر و گوشش دارد میجنبد، کم کم دنبال رفقای ناباب است، از لذّت حرام چشم نمیپوشد و دارد بداخلاقی میکند.» بررسی که میکنی میبینید در این خانواده از هفت تا چهارده سال، پدر و مادر فرصت داشتهاند که این بچه را از راحتطلبی جدا کنند. اما چون بچهاش را دوست دارد، میگوید بگذار بچهام «راحت» باشد. از مدرسه آمده، میگوید بگذار جورابش را دربیاورم، بگذار غذایش را برایش آماده کنم. راحتطلبی بچه را باهاش مخالفت نکرده. حالا چهارده سالش شده است، و دیگر با شهوات آشنا شده. بچهای که در دوران ادب بین هفت تا چهارده سال ادب نشده، و راحتطلبی بیشتر برایش جا افتاده، الان یک دفعهای میخواهی بهش بگویی با شهواتت مخالفت بکن، قبول نمیکند. بهش میگویی بیا نماز بخوان، قبول نمیکند. چرا؟ آیا چون ایمان ندارد؟ نه به خدا، ایمان دارد. آیا محبّت به اهلبیت(ع) و اولیاء خدا ندارد؟ چرا، دارد، میبینی که محرمها کم نمیگذارد برای امام حسین(ع)، اما کاهلنمازی میکند. اما دستدرازی میکند به سوی گناه.
حجت الاسلام علیرضا پناهیان در آخرین شب مراسم عزاداری برای شهادت حضرت زهرا(س) که با حضور رهبر معظم انقلاب، اقشار مختلف مردم و جمعی از مسئولان نظام در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار میشد، با موضوع «راحتطلبی، اولین تمایل انسان» سخنرانی کرد. مشروح این سخنرانی را در ادامه میخوانید:
راحتطلبی اولین گرایشی است که انسان تجربه میکند
اولین علاقه و اولین گرایشی که ما در خودمان تجربه میکنیم «راحتطلبی» است. حتی لذّتجویی که یکی از فراگیرترین گرایشهای ما در طول زندگیمان هست و برای همۀ آدمها به انحاء مختلف، موضوع مطرحی است، بعد از راحتطلبی سراغ آدم میآید. گرچه خود راحتی لذّت دارد، اما بههرحال انسان به راحتی علاقهمند است. یک نوزاد وقتی به دنیا میآید، تا گرسنهاش میشود، احساس میکند ناراحت شده، شروع میکند گریه کردن. تا دلدرد میگیرد، ناراحتی را احساس میکند و عکسالعمل نشان میدهد.
ما با راحتطلبی زاده میشویم. بعداً گرایشهای دیگر دنیاییِ ما، بیشتر تجلی میکنند و بعضی از اوقات به خاطر همین راحتطلبیِ تورم یافته، گرایشهای دیگر بد و خوبی هم در ما شکل میگیرد. شاید اوایلش انسان زیاد حبّ بقاء نداشته باشد؛ نمیفهمد من بمیرم یعنی چی، «دوست دارم من زنده بمانم» را ممکن است حس و تجربه نکند، ولی عجالتاً مایل است «ناراحت» نباشد. راحتطلبی یکی از گرایشهای کلیدی ماست و یکی از شعبات اصلی حبّالدنیاست.
امیرالمؤمنین علی(ع) دربارۀ طبیعی بودن محبّت به دنیا با همۀ مذمّتهایی که در موردش هست، فرمودهاند «النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْیَا وَ الْوَلَدُ مَطْبُوعٌ عَلَى حُبِّ أُمِّه»(غررالحکم/2349) مردم فرزندان دنیا هستند، و بچهها مادرشان را طبیعتاً دوست دارند، پس حبّالدنیا طبیعتاً به دل ما میآید.
خیلی اوقات جوانها خودشان را اهل حبّ الدنیا نمیدانند /«راحتطلبی» اولین مظهر حب الدنیا در جوانان است
الحمدلله جوانها در مجلس ما و در مجالس مذهبی فراوان هستند، به آنها عرض میکنم: خیلی وقتها جوانها خودشان را اهل حبّ الدنیا نمیدانند، میگویند آیا ما حبّ مال داریم؟ حبّ جاه داریم؟ ما چه قسمتی از حبّ الدنیا را داریم؟ و خیلیها هم جوانها را باصفا میدانند. بله، واقعاً جوانها، فینفسه، باصفاتر از مسنها هستند، ولی یکی از مهمترین صفات بد دنیاطلبانه، که میتواند در جوانها رواج داشته باشد، حتی در جوانهای به ظاهر خوب که اهل بیبند و باری نیستند، همین راحتطلبی است. میبینی جوان وقتی خودش را لذّتپرست نمیداند، بچۀ خوبی میداند. وقتی خودش را شهوتران نمیداند، و میبیند که دنبال هرزگی نمیرود، خودش را بچۀ خیلی خوبی میداند. اما وقتی دقت میکنی، میبینی راحتطلبی در او موج میزند.
وقتی یک دستور سخت از پدر و مادر، یا از هر کسی، موجب شود کمی ناراحت بهش برسد، برمیگردد سریع پرخاش میکند. خب حبّ الدنیا همین است دیگر. اولین مظهر حبّ الدنیا، در جوانها و حتی نوجوانها که باید برایش یک فکری کرد و باید هم در مقام مذمّت و هم در مقام موعظه برایش کم نگذاشت، همین راحتطلبی است. راحتطلبی است که موجب پرخاش میشود. مانند نوزادی که تا دلش درد میگیرد بلافاصله گریه میکند، این نوزادی است که بزرگتر شده، ولی از نظر رفتار، همان رفتار را دارد.
(1-راحتطلبی و تربیت) مخالفت نکردن والدین با راحتطلبی فرزندان از 7 تا 14 سالگی، علت خراب شدن بچههای نمازخوان بعد از 14 سالگی
وقتی ما جلوی این راحتطلبی را نگرفتیم، جلوی شهوتپرستی را هم نمیگیریم. بسیاری از خانوادههای مذهبی، گلهمند هستند از اینکه: «بچۀ ما تا چهارده سالگی کم و زیاد بچۀ خوبی بود، و حتی نماز میخواند. نه تنها خیلی از رفتارهای ناخوب را نداشت، بلکه رفتارهای خوب هم داشت. اما کم کم سر و گوشش دارد میجنبد، کم کم دنبال رفقای ناباب است، از لذّت حرام چشم نمیپوشد و دارد بداخلاقی میکند.» بررسی که میکنی میبینید در این خانواده از هفت تا چهارده سال، پدر و مادر فرصت داشتهاند که این بچه را از راحتطلبی جدا کنند. اما چون بچهاش را دوست دارد، میگوید بگذار بچهام «راحت» باشد.
از مدرسه آمده، میگوید بگذار جورابش را دربیاورم، بگذار غذایش را برایش آماده کنم. راحتطلبی بچه را باهاش مخالفت نکرده. حالا چهارده سالش شده است، و دیگر با شهوات آشنا شده. بچهای که در دوران ادب بین هفت تا چهارده سال ادب نشده، و راحتطلبی بیشتر برایش جا افتاده، الان یک دفعهای میخواهی بهش بگویی با شهواتت مخالفت بکن، قبول نمیکند. بهش میگویی بیا نماز بخوان، قبول نمیکند. چرا؟ آیا چون ایمان ندارد؟ نه به خدا، ایمان دارد. آیا محبّت به اهلبیت(ع) و اولیاء خدا ندارد؟ چرا، دارد، میبینی که محرمها کم نمیگذارد برای امام حسین(ع)، اما کاهلنمازی میکند. اما دستدرازی میکند به سوی گناه.
قبل از «جشن تکلیف» باید در هفت سالگی «جشن ادب» گرفته شود
چهجوری باید این را کنترل کرد؟ برای خود جوان هم سخت شده است که با گناه و با شهوات مبارزه کند. یکی از دلایل اساسیاش این است که از هفت تا چهارده سال، کسی او را ادب نکرده. گفتند: «حالا بچۀ خوبی است، بگذار طبق میل خودش رفتار بکند، حالا کار خاصی که انجام نمیدهد، جنایت خاصی که انجام نمیدهد.» لذا قبل از اینکه در چهارده سالگی برای بچهها «جشن تکلیف» گرفته بشود که سنّت خوبی است، باید در هفت سالگی «جشن ادب» گرفته بشود برای بچهها؛ پدر و مادر مسئولیتهایی را به بچه بدهند. از آن راحتیِ قبل از هفت سالگی بچه را با منطق و محبّت خارج کنند.
دیگر زندگی به این راحتی نیست. او باید اهل مبارزۀ با راحتی بشود، بدون تعارف. و الّا بچۀ خوب، در خانوادۀ خوب، با علائق خوب، با ایمان نسبتاً خوب و معمولی در همین مقداری که هست، این بچه بعد از چهارده سالگی، نمیتواند جلوی شهوات خودش را بگیرد. با راحتطلبی باید مقابله کرد.
فاصله گرفتن از راحتطلبی، یکی از عوامل مهم رشد در جبههها
یکی از صحنههایی که ما در جبههها میدیدیم و در فرآیند رشد این جوانها که یک شبه راه صدساله را طی میکردند، اتفاق میافتاد، همین جدا شدن از راحتطلبی بود. من یادم است قبل از عملیات والفجر یک، بچهها توی چادری که بودند در آن منطقۀ پشت عملیات، یک شب به همدیگر گفتند، همینجوری ارتکازی، کسی نبود که بیاید بهشون یاد بدهد، میگفتند: بچهها! آیا این بد نیست که ما هرچیزی که لازم داریم و میخواهیم به از همدیگر میخواهیم و به همدیگر دستور میدهیم؟ «آن پارچ را به من بده...، آن بشقاب را به من بده» همۀمان تنبلبازی درآوردیم. بیایید مردانه عمل کنیم. تصمیم گرفتند و نور این سختکوشی را حس میکردند. اگر یک روز کمتر میدویدند توی صبحگاه، میگفتند دلم مکدّر شده، سیاه شده. ما میدیدیم شهدایی را که به مقام عالی شهادت رسیدند، خب الان میگوییم عاشق خدا بودند، چقدر مؤمن به قیامت بودند، اما این فرآیندی که طی شد تا به اینجا رسیدند، چی بود؟ یکی از مراحل بسیار زیبایش، جدا شدن از تنبلی بود.
راحتطلبی یک بلیّۀ عامالبلوا در جامعۀ ماست/ این یک نقص فرهنگی بزرگ است که راحتطلبی در فرهنگ ما مذمت نمیشود
راحتطلبی یک بلیّۀ عامالبلواست در جامعۀ ما. از آن جا که ما یک جامعۀ دینی داریم، در فرهنگ ما لذّتطلبی که نزدیکتر است به عرصۀ گناه و عبور از خط قرمز، بیشتر مذمّت میشود. ولی متأسفانه در فرهنگ عمومی و حتی فرهنگ دینی ما، راحتطلبی آنقدر مذمّت نمیشود. این یک نقص فرهنگیِ بزرگ است.
من الان روایتی را برای شما بگویم، آیا تعجّب نمیکنید؟ رسول گرامی اسلام اگر به یکی دلیلی از یک جوانی خوشش میآمد، بلافاصله، میفرمود حرفهاش چیست؟ تا میگفتند شغل و حرفهای ندارد، بلافاصله میفرمودند: از چشمم افتاد.(کَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا نَظَرَ الرَّجُلَ فَأَعْجَبَهُ قَالَ هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ فَإِنْ قَالُوا لَا قَالَ سَقَطَ مِنْ عَیْنِی؛ جامع الاخبار/139) مگر میشود؟ بیکار، بیعار؟ تنبل؟ ببینید بنده «خوشگذران» عرض نمیکنم! خیلی خوشگذران نیست، شاید عضو پایگاه بسیج هم باشد، اما تنبلیاش را دارد. تکان نمیخورد. سختی به خودش نمیدهد. راحتطلبی یکی از شعبات عجیب و غریب حبّ الدنیاست، که جوان و نوجوانی که نه اهل شهوت است، نه اهل معصیت است، نه حبّ مال، نه حبّ جاه، هیچکدام از این آلودگیها او را نگرفته، تقریباً قطعی بدانید او در معرض آلودگی حبّ راحت هست.
و اصلاً این جزء سبد خرید روزانۀ ما نیست. جزء توجهات روزمرّه و محاسبۀ نفس ما نیست که ببینیم ما چقدر راحتطلب هستیم. کسی که بلافاصله عصبانی میشود و در رفتارهای معمولی به اطرافیان پرخاش میکند، راحتطلبی در او لبریز شده، و به صورت یک بیماری دارد در او نشان داده میشود.
چقدر جالب است، در روایتی میفرماید: وقتی یک معصیتی کردی، خواستی جبران کنی، با یکی از کارهای خوب جبران کن، بعد یک مثال میزنند میفرمایند که مثلاً یک کسی عصبانیات کرد، هیچی نگو، بگذار جبران آن گناهت بشود.(اسْتَغْفِرُوا بَعْدَ الذَّنْبِ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَبِالْإِنْفَاقِ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَبِکَظْمِ الْغَیْظِ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَبِالْعَفْوِ عَنِ النَّاسِ....؛ مستدرک الوسائل / ج12/ 124) یعنی خودداری از بروز ناراحتی، کفّارۀ گناه است. و اصلاً اگر شما دقت کنید، میبینید خدا در مسیر معنوی زندگی برای انسان ناراحتی پیش میآورد و پروردگار عالم انسان را ناراحت میکند. حتی اگر کسی به آدم ظلم نکند، با سوءتفاهم اینکار را میکند.
(2-راحتطلبی و آموش و پرورش) فرزندانتان را در مدرسهای ثبتنام کنید که بتواند قبل از هرچیز، راحتطلبی را در او مدیریت کند
راحتطلبی، یک خصلت طبیعی است، یک خصلتی است که از دوران نوجوانی باید باهاش مقابله کرد. پدر و مادر و آموزش و پرورش، هفت سال وقت دارند این راحتطلبی را از جان این بچه جدا کنند. بچههایتان را بروید توی مدرسهای ثبتنام بکنید که مدیران محترم و معلمین محترم، قبل از آموزش هر کلمهای به بچه، بتوانند این راحتطلبی را در او مدیریت کنند. و الّا اگر در این مدرسه حفظ قرآن هم بود، بچۀتان را نگذارید در آن مدرسه. شما به یک عنصر راحتطلب قرآن یاد بدهی، بعد او چه موجودی خواهد شد! دین را هم در خدمت راحتطلبی خودش خواهد گرفت.
اگر بچۀتان را میخواهید بگذارید در یک مدرسۀ اسلامی، و دیدید این مدرسه بلد نیست بچۀ شما را از راحتطلبی جدا کند، ولی میخواهد محبّت اهلبیت عصمت و طهارت(ع) را بهشان یاد بدهد، نگذارید آنجا، چون این پسفردا محبّت اهلبیت عصمت و طهارت(ع) را هم در خدمت توجیه و تئوریزه کردن راحتطلبی خودش قرار خواهد داد. آنوقت میشود جزءکسانی که حضرت امام(ره) در موردشان میفرمود: «ولایتیهای راحتطلب!» که جریان هولناکی هستند که کلمات حضرت امام را دربارۀ چنین افرادی برای شما قرائت خواهم کرد.
مهمترین شاخص موفقیت آموزش و پرورش سالم چیست؟
مهمترین شاخص موفقیت آموزش و پرورش سالم، نه اسلامی، سالم! چیست؟ این که وقتی دیپلمش را گرفت از مدرسه آمده بیرون، کلمۀ دلم میخواهد برایش زشت باشد. از خودش خجالت بکشد که بگوید دلم میخواهد. و الّا آموزش و پرورش موفق نبوده. کدام شاخص را شما میتوانید به عنوان شاخص برتر از این بیان کنید؟ راحتطلبی گاهی از اوقات جنبۀ امّ الفساد پیدا میکند.
در فرهنگ جامعه هم همینطور است. آقا پسر میرود برای خواستگاری. خب حرفهاش چیست؟ در جایی استخدام رسمی شدند. خوب است دیگر، پولش میرسد. خانوادۀ دخترخانم دیگر کاری ندارند به اینکه آقا شخصیتش چیست. در حالی که شخصیت این جوان خیلی مهمتر از پولش است، مگر این دختر را داری میدهی به پول او؟ داری میدهی به شخصیت ایشان. بگو خب استخدام شدی، سختکوش هم هستی یا نه؟ یا خودت را آویزان کردی به یک حقوق بخور و نمیر؟ اگر ثابت کرد سختکوش است، تربیت شده برای سختکوشی، دخترت را بهش بده. و الّا استخدام رسمی بودن فضیلت نیست. آیا همین که استخدام است و حقوقش میرسد خوب است؟ حالا هر شخصیت شل و ول و تنبلی داشته باشد، اشکال ندارد؟!
آیا استخدام دائم بودن به این معنی که از یک جایی یک حقوق مستمر بیاید، این در فرهنگ ما ارزش شده است؟ نه سختکوش بودن؟! این فرهنگ معلوم است اشکال دارد. وقتی فرهنگ اینجوری شد، آن وقت در این فرهنگ شما میخواهی بگویی آقا بلند شو برای نماز؟ بابا! حرف زور میزنی. این برای خودش بلند نمیشود، برای خدا بلند شود؟ امام هادی(ع) میفرماید «مَنْ کَسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْیَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَکْسَلُ؛ کسی که حال ندارد برای دنیای خودش بدود، برای آخرت خودش بیشتر حال ندارد.»(کافی/9/560) راحتطلبی را باید به عنوان یک گرایش زشت و قوی علیهاش قیام کرد. من اینها را میگویم، تا بعضی از روایات و بعضی از کلمات حضرت امام(ره) برایتان آوردم، آنها را بشود اینجا خواند، در جلسهای که این آمادگی را پیدا کرده میشود آن عبارات را قرائت کرد.
وقت خیلی کم است، من دیگر آن روایاتی که میفرماید: «علم را در سختی به بندگانم میدهم. اما بندگان من به دنبال علم هستند با شکم سیر و با آسایش، نمیشود. راحتی را در دنیا نگذاشتم، بندگان من در دنیا دنبال راحتی هستند، نمیشود.» (وَضَعْتُ الْعِلْمَ فِی الْجُوعِ وَ الْجَهْدِ، وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فِی الشِّبَعِ وَ الرَّاحَةِ، فَلَا یَجِدُونَهُ... وَضَعتُ الراحَةَ فی الجَنَّةِ وهم یَطلُبُونَها فی الدنیا فلا یَجِدُونَها؛ عدۀ الداعی/179)
حالا در مورد اینکه ما چگونه میتوانیم به راحتی برسیم هم یک عبارت برای شما بخوانم، بعد زندگی را تفسیر بکنیم برویم جلو. از امام صادق(ع) پرسیدند: «أین طریقِ الراحَة» ما چهکار کنیم به راحتی برسیم؟ فرمود « فی خِلافِ الهَوى» در مخالفت کردن با هوای نفس؛ با «دلم میخواهد» مخالفت کن. بعد گفت «فَمَتى یَجِدُ عَبدٌ الراحَةَ؟» بندۀ خدایی که مخالفت با هوای نفس کند، کِی به راحتی میرسد؟ امام صادق(ع) فرمودند: «عِندَ أوّلِ یَومٍ یَصِیرُ فی الجَنَّةِ» روز اولی که وارد بهشت شوی. حل است؟! برو!
(3-راحتطلبی و فرهنگ) تبلیغ راحتطلبی در هر جایگاهی، زیرساخت اساسی فرهنگ جامعه را نابود میکند/ نابود باد هر نوع تبلیغی که به نفع راحتطلبی باشد
راحتطلبی را باید مدیریت کرد. اگر بنا شد کار فرهنگی بکنیم، کار فرهنگی که بدون تدبیر امکان ندارد. اینکه هزارتا سرفصل خوب بگذاریم جلوی خودمان، و بگوییم همۀ اینها را به دست بیاوریم، اصلاً امکان ندارد. شما برای جسمتان بخواهید برنامهریزی بکنی اینجوری نیست، چه برسد به اینکه بخواهی برای روح پیچیدهات این کار را بکنی. آیا مسئولین فرهنگی جامعۀ ما مفاهیم دینی را مهندسی، طبقهبندی، رتبهبندی و زمانبندی کردهاند و اوّلیتها، اولویتها را مشخص کردهاند؟ آیا محور کار فرهنگی را مشخص کردهاند؟ الان برای ارتقاء فرهنگ در کشورمان، محوریترین کار چیست؟ محوریترین کار که صدتا کار نمیشود، یک دانه است. نه اینکه بگوییم «یکی از محوریترین...، یکی از محوریترین...، یکی از مهمترین...»آیا مهمترین هست؟ مهمترین، یک دانه است، صدتا نمیشود.
وقتی وارد کار فرهنگی بشوی، میبینی دوتا فرهنگ الان در جهان هست، یک دانهاش تازه متولد شده و هنوز رشد نکرده؛ فرهنگ اسلامی انقلابی ماست، که نوظهور است؛ این را باید تکمیل کنیم.
فرهنگ دیگری که در جهان هست، فرهنگ منحط غربی است که فعلاً حاکمیت دارد، و مردم جهان کم و بیش آسیب دیده از آن فرهنگ هستند. آن فرهنگ، مبتنی است بر راحتطلبی. محورش «أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(فرقان/43) آیا دیدی کسی که خدای خودش را هوای نفس قرار داد؟ در آن فرهنگ، راحتطلبی تبلیغ میشود. نابود باد هر نوع تبلیغی که به نفع راحتطلبی باشد. به هر دلیل و زبان و توجیهی. در هر مقطعی و در هر جایگاهی، چون زیرساخت اساسی فرهنگ جامعه را نابود میکند. ایمان به خدا هم دیگر کاری برای آن جامعه نخواهد کرد.
شما در فاطمیه به سر میبرید. من دلیل فاطمیهای این بحث خودم را خدمت شما قرائت خواهم کرد. محور، مخالفت با هوای نفس است.
- آقا! اگر بنا باشد با راحتی مخالفت کنیم، سنّش را هم که بُردی از هفت سال. خب، انسان رنج میبرد!
- دنیا برای رنج است عزیز من. پیامبر گرامی اسلام در سخن شریفی فرمودند: چرا از خدا محال تقاضا میکنید؟ گفتند آقا! ما که محال از خدا تقاضا نمیکنیم، فرمود بله، محال تقاضا میکنید. شما راحتی مگر نمیخواهید؟ گفتند خب بله، فرمود راحتی محال است در دنیا.(قَالَ رسول الله ص لِأَصْحَابِهِ لَا تَتَمَنَّوُا الْمُسْتَحِیلَ قَالُوا وَ مَنْ یَتَمَنَّى الْمُسْتَحِیلَ فَقَالَ أَنْتُمْ أَ لَسْتُمْ تَمَنَّوْنَ الرَّاحَةَ فِی الدُّنْیَا قَالُوا بَلَى فَقَالَ الرَّاحَةُ لِلْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا مُسْتَحِیلَة. اعلام الدین/ 278)
به جوانها راست بگوییم: جوان در این دنیا به آرزوهایش نمیرسد/این را جا بیاندازیم که «زندگی انسان با رنج عجین شده»
راست بگوییم به جوانهایمان. چند نفر از جوانهایی که در همین جلسه شریف نشستهاند، از اولین و تنها نامۀ اخلاقی که در صدر اسلام خطاب به جوانها نوشته شده خبر دارند؟ نامۀ سی و یکم نهجالبلاغه، نامهای است که امیرالمؤمنین علی(ع) خطاب به جوانها نوشتند؛ این نامه، یک متن کلیدی و راهبردی در تعلیم و تربیت است. هفت خصلت از خودشان میفرمایند: «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیا» از پدر فانی، زمین خورده در مقابل زمان و قهر طبیعت؛ طبیعت بر من غلبه کرده و من تسلیم زمان شدم. هفتتا خصلت که همهاش به قول امروزیها منفی است، بعد چهارده خصلت از جوان میشمارند: «الی المولود...»، یعنی به این تازه به دنیا آمده، به این جوان، به این تازه رسیده. «الی المولود الْمُؤَمِّلِ مَا لا یدْرَکُ» به جوانی که به آرزوهایش نخواهد رسید.
جوانهای مذهبی که فدای امیرالمؤمنین میشوید، آیا تا حالا کسی به شما گفته و مکرّر گفته و مصرانه گفته که جوان تو در این دنیا بنا نیست به آرزوهایت برسی. کلاس میگذارند، پول میگیرند از مردم، میگویند ما بهت میگوییم چهجوری به آرزوهایت میرسی. دروغ میگوید، فقط ناراحتیها را افزایش میدهد؛ «الی المولود الْمُؤَمِّلِ مَا لا یدْرَکُ».
امام زینالعابدین(ع) در کلام شریفی میفرماید «لا تَطلُبْ ما لَم یُخلَقْ» چیزی که خلق نشده نخواه! طرف برگشت گفت: «کیف یُطلَبُ ما لم یُخلَقْ؟» چهجوری بخواهم چیزی که خلق نشده؟ حضرت فرمود: مگر چیزهایی که میخواهی بهخاطر راحتی نیست؟ گفت: خب چرا، فرمود «الراحَةُ لَم تُخلَقْ فی الدنیا» راحتی در دنیا خلق نشده؛(خصال صدوق/1/64) خودت را راحت کن. ما میخواهیم جلوگیری کنیم از یک فساد عظیم.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ»(بلد/4) ما انسان را در رنج آفریدیم. این از اولین آیاتی است که جوان باید یاد بگیرد. بنده سالها قبل با رفقایمان بررسی کرده بودیم در دوازده سال آموزش و پرورش، یک همچین آیهای آموزش داده نمیشود. بعد باید دیده بشود آن اتاق فکری که تصمیم میگیرد کدام آیه آموزش داده بشود، آن کجاست؟ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ» ما انسان را در رنج آفریدیم. مای خدا، انسان را در رنج آفریدیم.
پیامبر گرامی اسلام، یک عده جوانها را دیدند، که به تعبیر امروزیها دارند مسابقۀ قویترین مردان مدینه را اجرا میکنند، یعنی سنگ برمیداشتند ببینند چه کسی قویتر است. حضرت آمدند بیرودربایستی بهشون فرمودند: خب، این مسابقه در جای خودش خوب، ولی قویترین آدم کسی است که مخالفت بکند با دوست داشتنیهایش!( مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِقَوْمٍ یَرْفَعُونَ حَجَراً...؛ معانی الاخبار/366)
اصل این مطلب را جا بیاندازیم، برای یهودیها و زرتشتیها و ارمنیها و مسیحیها و ادیان دیگر هم میتوانیم این را جا بیاندازیم، این حرف دینی نیست، اصلاً نمیشود انسان را فریب داد. انسان زندگیاش با رنج عجین شده. شما نمیتوانید رنج را حذف بکنید. مراقب راحتطلبیِ خودتان باشید. شیطان گول میزند آدم را. میگوید: «نه! این دفعه دیگر همه چی درست میشود. نه! این دفعه همه چی درست میشود. ...» نه! هیچوقت درست نمیشود.
- آقا! شما این حرف را میزنی، عارضهاش این نیست که ما دیگر هیچی را درست نکنیم؟
- بله، خیلی از حرفهای درست هستکه اگر به آدمی که از شعور کافی برخوردار نیست بزنی، کج برداشت میکند. از آیات قرآن هم خوارج کج برداشت کردند، و میخواستند امیرالمؤمنین(ع) را بکشند. میگفتند: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ، إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ، ...». از آیۀ قرآن هم میشود بد برداشت کرد. بله، بعضیها ممکن است از این حرف بد برداشت بکنند، و بگویند چون رنج را نمیشود حذف کرد، پس ما همینجوری مینشینیم رنج میکشیم. خب این یک برداشت احمقانه از این حرف است. زیباییِ کار این است که:
1) هم باید رنجت را کم کنی. چون اگر بخواهی رنج را از بین ببری، به خودت و دیگران ظلم خواهی کرد. لذا هم باید رنج خودت را کم بکنی،
2) هم باید بدانی که در رنج در زندگی هست.
3) و هم باید از رنجت، بهرهبرداری بکنی.
رنج هست، اما بعضیها رنج میکشند، ولی آدم نمیشوند، رشد نمیکنند، و نابود میشوند. و بعضیها رنج میکشند، آدم میشوند، رشد میکنند، قوی میشوند. یکی تصادف میکند میرود بیمارستان، بعد باید برود فیزیوتراپی و ورزش، یکی از روز اول رفته ورزش، والا رنج همه میکشند. رنج را نباید حذف کرد. ولی علیه راحتطلبی، ریشهای باید قیام کرد.
(4-راحتطلبی و بندگی) مبارزه با دوستداشتنیها، و در رأس آن راحتطلبی، محور خودسازی و نظام دین است/ راه رسیدن به عبودیت، ترک دوستداشتنیها و راحت است
علیه راحتطلبی قیام کردن، یک موضوع غریب است در جامعۀ ما، در حالیکه جایگاه بسیار اساسی دارد، کما اینکه محور مهم مبارزه با هوای نفس و مقابله کردن با دوست داشتنیها، موضوع محوری در خودسازی، در دین، امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «نِظَامُ الدِّینِ مُخَالَفَةُ الْهَوَى؛ نظام دین مخالفت کردن با هوای دین است»(غررالحکم/9152)
و اول هوای نفس هم همین راحتطلبی است. آیا توانستی با راحتطلبی مبارزه کنی؟ از هفت سالگی که بچه با ادب تمرین مخالفت با راحتطلبی کرد، بعد چهارده سالگی میگویند با این لذّتت هم مقابله کن. دیگر عادت دارد به این کار. چون توی خانه تمرین کرده؛ پای فیلم نشسته این را بهش یاد دادند و برایش جا افتاده است.
امام صادق(ع) بنا بر نقل مصباحالشریعه میفرماید «تَفْسِیرُ الْعُبُودِیَّةِ» تفسیر عبودیت چیست؟ «بَذْلُ الْکُلِّ» همه چی را بدهی. «وَ سَبَبُ ذَلِکَ» چی میشود که تو میتوانی عبودیت داشته باشی همه چی را در راه خدا بدهی؟ «وَ سَبَبُ ذَلِکَ مَنْعُ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى» نفس خودت را باز بداری از آن چیزی که دلت میخواهد. «وَ حَمْلُهَا عَلَى مَا تَکْرَهُ» وادارش بکنی به چیزی که دوست ندارد. وادارش کن به چیزی که دوست ندارد. این میشود عاملش. «وَ مِفْتَاحُ ذَلِکَ» کلیدش چیست؟ «تَرْکُ الرَّاحَة» راحت را باید بگذاری کنار.( مصباح الشریعه/7)
الهی فدای آن شهدایی بشوم که خدا شاهد است یکی یکی قیافههایشان یادم میآید، زیاد مربی اخلاق نداشتند، اما از آب کره میگرفتند. مکرر خاطراتشان را شاید شنیده یا خوانده باشید. یکبار میرفت جبهه برمیگشت، مامانش تشک میانداخت، میگفت: پسرم بخواب. میگفت من روی تشک میخوابم دلم میگیرد، روی زمین میخوابید. میگفت دلم میگیرد.
از اول شروع کن، وسط راه خودت را معطل نکن. هِی میخواهی بروی روی حجاب کار کنی، روی نماز خواندنش کار کنی. این آدم راحتطلبی او را کشته. گوش نمیدهد به این حرفها. ایمان به خدا هم دارد، اما عادت نکرده، تمرین نکرده، فرهنگ برایش نشده.
در روایت دیگر امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «بِالتَّعَبِ الشَّدِیدِ تُدْرَکُ الدَّرَجَاتُ الرَّفِیعَةُ وَ الرَّاحَةُ الدَّائِمَةُ»(غررالحکم/168) با سختیهای شدید درجات رفیع درک میشود.
فرهنگ مبتنی بر مبارزه با هوای نفس، تمدن مبتنی بر هواپرستی غرب را نابود خواهد کرد/ چه کسی سران اتحادیه اروپا را پررو کرده؟!
من واقعاً عذرخواهی میکنم، محضر همۀ علما، عزیز دلمان، محکم حرف میزنم، عذرخواهی میکنم، جوانها را میبینم، من هم نوکر این جوانها هستم و بالاخره مأموریتم این است. در مقام صحبت کردن این حرفها را باید محکم زد. و الّا میدانم جسارت است و خودم هم ناراحت هستم از اینهمه جسارت خودم. ولی از بس ما جدی نمیگیریم این حرفها را، باید در جامعه این حرفها محکم زده بشود برای ما. که بابا! این یکی از حرفها نیست، بلکه اصل مسیری است که تو باید طی بکنی. این فرهنگی که مبتنی است بر مبارزه با هوای نفس، تمدّن غرب را که مبتنی است بر هواپرستی، نابود خواهد کرد.
اخیراً سران مزخرف اتحادیۀ اروپا، دور هم نشستند دربارۀ ایران چه نسخهای نوشتند؟ کلمات قبیحی که ما در جلسات محترمانه اصلاً این کلمات قبیح را یاد نمیکنیم، که حتی بخواهیم علیهاش حرف بزنیم. شدّت هواپرستی در جوامع غربی، به همجنسبازی کشیده شده. برای حقوقی کردن یک همچین مزخرفاتی که از نتایج زندگی هواپرستانه است، میخواهند بیایند دفتر بزنند یک همچین چیزهایی را در کشور ما رواج بدهند. چه کسی اینها را پررو کرده؟! چه کسی به آنها چراغ سبز نشان داده؟! خدایا! کسانی که به دشمنان ما چراغ سبز نشان میدهند، چراغشان را کور کن. مملکتی که مبتنی باشد بر مبارزه با هوای نفس، و این را در فرهنگش علَم کند، ناامید میشود دشمن.
تفسیر زندگی انسان، مدیریت رنج برای «کاهش رنج نابجا» و «مفید قراردادن رنج» است / چگونه باید رنج را مدیریت کرد؟
یک نتیجهگیری کنم از این بحث که ما بالاخره با راحتی چه کار کنیم، بعد نتایج اجتماعی بحث را با همدیگر مرور کنیم، و به فاطمیه برسیم.
آقا! راحتطلبیمان را چیکار کنیم؟ عزیز من! رنج و راحتی را در دنیا باید مدیریت کرد. رنج را نمیتوانی حذف بکنی، باید مدیریت کنی. راحتی هم قطرهچکانی بهت میدهند. «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ»(یس/68) هر کسی را ما پیر میکنیم، بدنش را ضعیف میکنیم، استخوانهایش شکننده میشود. خداوند متعال در اینبارهها صریح با ما سخن میگوید.
فرهنگ دینی ما را نگاه کنید، جالب است، یک جایی در محیط مذهبی من اینجور آیات قرآنی را کنار همدیگر گذاشتم، یکی از جوانها -من تعجب میکنم، جوان که باید خیلی شیر باشد، یل باشد، اهل سختی کشیدن باشد- آمده میگوید: «آقا! شما حال ما را گرفتی با این دین و خدایی که معرفی کردی.» میگویم: «یعنی چی حال شما را گرفتم؟ مگر آیات قرآن نبود؟» من هم اتفاقاً مراعات میکردم، آیۀ قرآن میخواندم، بعد میگفتم به فلسفهاش دقت بکنید. توی مقدمۀ بحث بود، انکار میکرد. ناراحت شده بود! ناراحتیاش را ابراز میکرد. میگفت: «یک کمی از رحمت خدا هم بگو.» آقا! مگر من از غضب خدا دارم صحبت میکنم؟ من از رنج طبیعی انسان که مظهر رحمت خداست دارم صحبت میکنم. خدا عین رحمتش است که تو را رنجور آفریده. از رحمت خدا صحبت بکن یعنی چه؟ مگر من از غضب خدا صحبت کردم؟ چقدر فاصلهها زیاد است.
رنج را مدیریت باید کرد. چهگونه میشود رنج را مدیریت کرد؟ رنج را مدیریت کن دوتا اتفاق برایش بیفتد: یکی اینکه رنج نابهجا نکشی؛ «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا»(طه/ 124) هر کسی از ذکر من دوری کند، من زندگیاش را سخت خواهم کرد. چرا رنج بیجا میکشی؟ یک دفعهای میروی یک صاحبنفس پیدا میکنی میگویی این مریضی چرا آمده سراغ من؟ میگوید فلان لقمۀ حرام را خوردی، بهت نمیساخته، این مریضی حالا تا یک هفت هشت سال دیگر هست. ده برابر پول خرج باید بکنی. چرا رنج اضافی بکشی؟
تفسیر زندگی انسان این است: مدیریت کردن رنج. برای کاهش دادن رنج نابهجا، این یک کار. مدیریت رنج یک رکن دیگر هم دارد. از رنجهایت استفاده کن. رنج میبری مقرّب بشو؛ مثلاً طرف میرود حرام امام رضا(ع) گریه میکند، غصّه دارد، ته غصّههایش را که نگاه میکنی حسادت است. بابا! غصّه از سر حسادت اصلاً خوب نیست بخوری. این غصّه که تو را مقرّب نمیکند عزیز من. اصلاً چرا این غصّه را بخوری؟ یا ته رنجش را که نگاه میکنی، میبینی غرورش است. آخر چرا؟ یک رنجی بکش که تعالی پیدا کنی.
ورزش و تحصیل، دو نمونه از رنجهای مفید/ «جهاد» نامی برای مدیریت رنج
مدیریت کردن رنج، برای این دوتا امر است، یکی از بین بردن رنج نابهجا و یکی مفید قرار دادن رنج. مثلاً چندتا رنج خوب پیشنهاد بدهم؛ یکی از برنامههای معقول برای مدیریت رنج، ورزش است. در ورزش خودت به استقبال یک خستگی میروی، تا یک راحتی جایش بیاید. بعد این خستگی هم تنومندترت میکند. چقدر خوب است، بارکالله.
رنج دیگری که من پیشنهاد میدهم، رنج تحصیل است. رنج تحصیل را هم تحمل بکن. ببین چقدر مشاعرت باز میشود، چقدر تعالی پیدا میکنی، چقدر هوسهایت کاهش پیدا میکند. یکی از راههای مقابله با شهوت، حکمت است. عقلانیت خودت را افزایش بدهی، شهواتت کاهش پیدا میکند. آدم فهمیده که شهوتران نمیشود.
یک پیشنهاد دیگر، یک کمی دینیتر؛ «جهاد» نامی است برای مدیریت کردن رنج؛ میروی به استقبال رنج، جهادگرانه، آنوقت بسیاری از رنجهای نابهجا را کاهش میدهی. بعد بالاخره رنج که هست عزیز من، حالا بنا بوده در تصادف دستت بشکند، در راه دفاع از خدا دستت شکسته. بارک الله! بارکالله! رنجت را مفید قرار بده. هر کسی باید یک وقتی بمیرد دیگر. یا در تصادف یا بیماری یا در راه خدا به شهادت میرسد.
در مجلس ختم این شهیدی که در اثر نهی از منکر، با اراذل و اوباش برخورد کرده بود، شرکت میکردم، واقعاً، نمیتوانستم ابتهاج خودم را پنهان کنم، اصلاً نمیتوانستم به خانواده ایشان تسلیت بگویم. در شرایطی که سالانه چندصد و چندهزار جوان، به دلایل واهی از دنیا میروند، رنج جان دادن این شهید برای چی شد؟ رنج بیماریاش، دو سال، خانۀشان را فروختند خرج بچۀشان کردند. برای چی خانۀشان را فروختند؟ برای چی بچۀشان بیمارستان بود؟ بهخاطر خدا. به به چقدر زیباست. رنج خوب بکش.
آقاپسر یکی از خادمین حضرت امام در نجف، که اهل افغانستان شریف هم هستند، به بنده میفرمود پدرم میفرمودند که بانوی مکرمۀ حضرت امام مشخصات فرمودند برو یک خرمای خیلی سفت و خشک، یک خرمایی آدرس دادند، از آنها بخر بیاور. من رفتم آوردم، اما مقبول نیفتاد. فرمودند: نه، اینها را نمیگویم، سفتتر باشد. دیگر رفتم یک خرمافروشی، چیزهایی که میخواست تقریباً بریزد دور گرفتم آوردم. بعداً پرسیدم که مادر! اینها را برای چی میخواستید؟ فرمود: امام شبها مینشینند مطالعه میکنند، من میخواهم این خرمای خشک را بگذار زیر زبانش، هم فشارش پایین نیاید، هم یک تغذیهای شده باشد؛ بعد رنج امام را در مطالعۀ شبانه بیان میکردند. من اصلاً ماندم همینجوری.
همینجوری مگر کسی به جایی میرسد؟ امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید وسط روز میرفت دنبال کار کردن برای معاش. میفرمود من میخواهم سختی کار کردن برای تأمین معاشم را خدا ببیند. (کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَخْرُجُ فِی الْهَاجِرَةِ فِی الْحَاجَةِ قَدْ کُفِیَهَا یُرِیدُ أَنْ یَرَاهُ اللَّهُ تَعَالَى یُتْعِبُ نَفْسَهُ فِی طَلَبِ الْحَلَالِ. من لایحضره الفقیه/3/163)
مدیریت عاقلانۀ رنج، خیلی متفاوت است با فرار ابلهانه و احمقانه از رنج
جامعۀ راحتطلب که به جایی نخواهد رسید. تفسیر زندگی یعنی مدیریت رنج. یعنی به استقبال رنج برو و مدیریت عاقلانۀ رنج، خیلی متفاوت است با فرار ابلهانه و احمقانه از رنج. فرهنگ غربی ما را به فرار احمقانه از رنج دعوت میکند. فرهنگ اسلامی ما را به استقبال عاقلانه از رنج دعوت میکند. از دل چنین فکر و فرهنگی، جهاد برمیخیزد. امیرالمؤمنین علی(ع) چی میفرمودند؟ به استقابل بروید سختیها را، سختیها کاهش پیدا خواهد کرد و الّا سختیهای بدتری نصیبتان خواهد شد، رنج اضافی هم خواهید کشید، مگر میتواند کسی رنج نکشد؟(إِنْ لِلنَّکَبَاتِ غَایَاتٍ لَا بُدَّ أَنْ تَنْتَهِیَ إِلَیْهَا فَإِذَا أُحْکِمَ عَلَى أَحَدِکُمْ لَهَا فَلْیُطَأْطِئْ لَهَا وَ یَصْبِرْ حَتَّى تَجُوزَ فَإِنَّ إِعْمَالَ الْحِیلَةِ فِیهَا عِنْدَ إِقْبَالِهَا زَائِدٌ فِی مَکْرُوهِهَا. التمحیص/64 و تحف العقول/201)
برخورد شدید خداوند با راحتطلبان
بعضی از آیات جهاد را برایتان آورده بودم، وقت نیست، میخواهیم برسیم به کلمات حضرت امام و مادر مکرمۀشان فاطمۀ زهرا(س)، ببینیم اصلاً مناسبت این بحث با فاطمیه چقدر است. ولی یکی دوتا آیه را بگذارید فقط برایتان اشاره کنم در سورۀ توبه. اینقدر خدا از تنبلهای راحتطلبِ جهاد نرو، بدش میآید، که میفرماید پیغمبر من! در آیۀ هشتاد و سه، اگر اینها که ازت اجازه گرفتند جهاد نیایند بنشینند، با پیرزنها نشستند نیامدند جهاد، اگر دفعۀ بعد برگشتی آمدند ازتون اجازه بگیرند برای جهاد، بگو شما هرگز با من جهاد نخواهید آمد، بروید بنشینید با همان کسانی که نشسته بودید. اصلاً دیگر لیاقت بهشون نمیدهد برای برخاستن. (فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفینَ. التوبة /83 )
در یک سورۀ دیگری، از سورههای نازنین قرآن، میفرماید: «وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ» چرا سورهای نازل نمیشود؟ مؤمنین میگویند چرا سورهای نازل نمیشود برای جهاد؟ یک سوره نازل بشود که در آن خدا فرمان جهاد بدهد، چشم. «فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِیهَا الْقِتَالُ» وقتی که یک سورهای نازل بشود که دستور جنگ تویش داده، «رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ» میبینی کسانی که قلبشان مریض است، عین مردهها بهت نگاه میکنند. انگار دارد میمیرد از ترس. ترسیم خدا را ببینید. بعد میفرماید که «فَأَوْلى لَهُمْ»(محمد/20) همان مرگ هم برایشان بهتر است. چرا آیۀ قرآن برای جهاد نازل میشود مثل مردهها نگاه میکنی؟ میترسی چرا؟ خواهش میکنم آیات قرآن را در اینباره مطالعه بفرمایید.
(5- راحتطلبی و سیاست) امام(ره): از صدر اسلام تاکنون دو طریقه، دو خط بوده است. خط اشخاص راحتطلب و .../خوشبختی به خوب رنج کشیدن است، نه به رنج نکشیدن که دروغ است
دربارۀ راحتطلبی، حضرت امام(ره) چه فرمودند؟ خلاصهاش کنم برای شما، جملات در صحیفۀ حضرت امام هست، چند فرازش را بیشتر نمیخوانم. حضرت امام(ره) میفرماید: «از صدر اسلام تا کنون، دو طریقه، دو خط بوده است.» خط چپ و راست ما نداریم. نمیدانم چی و چی نداریم. اسمهایی که بعضی وقتها مندرآوری درست میکنند. یک گروه اندکی برای اینکه خودشان را بزرگ نشان بدهند، اسم گروه انبوه دیگری را یک اسم میگذارند سرشان؛ از این بازیهایی که اهل سیاست و ژورنالیسم سیاسی بیشتر درمیآورند.» امام میفرماید، صحیفۀ امام جلد 14، صفحۀ 519، چون همۀ کلام را نمیتوانم بخوانم، آدرسش را خواندم برایتان، الان دیگر در هر کامپیوتر و اینترنتی راحت میتوانید آخرشب مطالعه کنید، بعد بگیرید بخوابید.
میفرمایند: «از صدر اسلام تاکنون دو طریقه، دو خط بوده است. یک خط، خط اشخاص راحتطلب که تمام همّتشان به این است که یک طعمهای پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهایی که مسلمان بودند میکردند. [یعنی راحتطلب، مسلمان و غیرمسلمان ندارد.] اما مقدم بر هر چیزی در نظر آنها، راحتطلبی بود. در صدر اسلام از این اشخاص بودند.» بعد، میآورد توضیح میدهد حضرت امام، تا میرسد به نهضت ما. فرمود در نهضت ما هم اینجور آدمها بودند. بعد مثال آدمش را میزند، حرفهای آن آدم را بدون اینکه نامش را ببرد، ذکر میکنند.
بعد میفرماید که «یک دسته اینطور هستند، [یعنی راحتطلب هستند.] حضرت امیر(ع) از اینها تعبیر میکند که اینها همّشان علفشان است. مثل حیواناتی که همّشان این است که شکمشان سیر بشود، شهوتشان را بر همهچیز مقدم میدارند. نماز هم میخوانند، روزه هم میگیرند. عبادت شرعی را هم به جا میآورند. لکن اینطور است وضع تفکر که: انسان نباید خودش را در معرض یک خطری، در معرض یک چیزی قرار بدهد، و این کاری که این ملت شریف اسلام کردند، این کار یک کار جنون آمیز بوده است!»(صحیفه امام/14/519)
در عبارت دیگری از عبارتهای حضرت امام، در جلد 12، صفحۀ 487، میفرماید: «منتظر این نباشید که راهتان راه خدا و راه حق باشد و همیشه در رفاه باشید. آنهایی در رفاهاند که راهشان راه خدا نیست. همیشه امثال مستکبران که راهشان راه خدا نبوده و غافل از همۀ مراتب انسانیت بودهاند در رفاه بودند و در عیش و عشرت. و اشخاصی که برای خدا و بندگان خدا خدمت میکردند، در زحمت و رنج بودهاند.»
طمعاش را بکَنیم. خوشبختی به خوب رنج کشیدن است، نه به رنج نکشیدن که دروغ است، اصلاً نیست.
ادامه دارد فرمایشات حضرت امام، میفرماید: «خب تکلیف چیست؟ [یعنی در مقابل این سختیهایی که همراه میکنند. مثلاً هجوم میکنند، میکشند افراد را، ایجاد مزاحمت میکنند، بمب میگذارند و ...] تکلیف این است که حالا ما رها کنیم آن طریقۀ اسلام را؟ و آن طریقۀ انبیاء را؟ و راحتطلبی را انتخاب کنیم و چند روز ادامۀ زندگیِ حیوانی بدهیم؟ با حیوانات فرق نداشته باشیم؟ حیوانات هم «إن من شَیءٍ إلّا یسبّح بحمده» حیوانات هم تسبیح خدا میکنند. [یعنی نبینید احیاناً اینها بعضیهایشان راحتطلب هستند و نماز میخوانند. مگر حیوان چیز بدی است؟ حیوان هم تسبیح میکند.] آنها هم ذکر و تسبیح دارند. لکن همّشان علفشان است. [امام به راحتطلبها میفرماید مانند حیوان همّشان علفشان است اگرچه نماز بخوانند.] انسان هم باید اینطوری باشد که همّش علفش باشد و هرچه ذلّت و خواری است تن به آن بدهد. برای اینکه این چند روز زندگی مرفّه بکند؟!»
امام در آخر عمرشان نگران جریان راحتطلبان و اسلام آمریکایی بودند/ حضرت امام اواخر احساس میکردند جریانی در همین بچههای انقلابی، دنبال اسلام آمریکایی هستند
چون جوانهای باهوش در جلسۀ ما الحمدلله زیاد هستند، بگذارید یک آماری بدهم. بعدها اسلام راحتطلبی را حضرت امام(ره) معرفی میکنند به اسلام آمریکایی. بگذارید یک آماری از صحیفۀ حضرت امام دربارۀ کلمۀ اسلام آمریکایی و اسلام ناب برای شما بگویم. از کلمۀ اسلام آمریکایی حضرت امام 18 بار استفاده کردند. 17 بارش در دو سال آخر عمر شریفشان بوده. 15 بار از این هفدهبار، بعد از قطعنامه بوده. حضرت امام اواخر احساس میکردند جریانی توی خود همین بچههای انقلابی، دنبال اسلام آمریکایی هستند. و بعد اینها را معرفی کردند، شما جلد آخر صحیفۀ امام را واجب است بروی بخوانی.
از «اسلام ناب» 34 مرتبه استفاده کردند که هر سی و چهار مرتبهاش در دو سال آخر عمر شریفشان بوده. از این 34 مرتبه، 32 مرتبهاش بعد از پذیرش قطعنامه بوده. قطعنامه پذیرفته شد، ولی نگرانی حضرت امام باقی بود، که مبادا مملکت به سمت راحتطلبی مملکت برود. بروید پیدا کنید. دوتا جریان هست، در جامعۀ ما هم دوتا جریان هست. جریان راحتطلب، جریان جهادگر. البته در هر جریانی ممکن است بالاخره اشتباههایی رخ بدهد، یک کسی اشتباهی رفته باشد آنطرف، یک کسی اشتباهی آمده باشد اینطرف. این مسائل را باید کنترل کرد.
یک حاشیه هم بزنم قبل از سخنان حضرت زهرای اطهر(س). آن حاشیه این است که الان به ما میگویند راحتطلب باش، بعد میروند یک عدهای را به عنوان جهادگر درست میکنند، که بیایند سر ببُرند. یک مطالعهای هم آنطرف بکنید. چهجوری آن جوانها را آوردند به عشق جهادگری، به عنوان قاتل درست کردند؟
«راحتطلبی» گلایۀ حضرت زهرا(س) از مردم مدینه
اما ربط این بحثها به فاطمیه چی بود؟ حضرت زهرای اطهر گلۀشان از مردم مدینه همین بود. « أَلَا وَ قَدْ أَرَى وَ اللَّهِ أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ وَ رَکَنْتُمْ إِلَى الدَّعَة»(کشف الغمة/1/491) به خدا قسم، من دارم میبینم که شما مردم مدینه میل به راحتطلبی و آسایش پیدا کردهاید. حضرت زهرای اطهر(س) گلۀشان از مردم چی بود؟ اینکه اینها به سمت راحتطلبی رفتند. این سخنان را حضرت زهرای اطهر(س) کجا بیان فرمودند؟ در سخنرانی مسجدی که میدانید و خطبۀ قرّایی که قرائت فرمودند.
یک جمله روضه بخوانم. دوستان حضرت زهرا(س)، بلکه مریدان حضرت! فرزندان حضرت! وقتی وجود نازنین فاطمۀ زهرا(س) بین در و دیوار مورد اصابت قرار گرفت گله نکرد، از غلاف شمشیر گله نکرد، از سیلی گله نکرد؛ اما وقتی با راحتطلبها حرف زد، بهشون گفت: جواب بدهید، جواب فاطمه را ندادند، برگشت آمد خانه صدا زد: «علی! من را خوارم کردند. من از اینها استمداد طلبیدم، جواب من را ندادند.»(حَتَّى حَبَسَتْنِی قَیْلَةٌ نَصْرَهَا وَ الْمُهَاجِرَةُ وَصْلَهَا وَ غَضَّتِ الْجَمَاعَةُ دُونِی طَرْفَهَا فَلَا دَافِعَ وَ لَا مَانِعَ خَرَجْتُ کَاظِمَةً وَ عُدْتُ رَاغِمَةً ... لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هُنَیْئَتِی وَ دُونَ ذِلَّتِی؛ احتجاج طبرسی/107) در میان آن جمع فقط یک نفر- همسر پیامبر گرامی اسلام امّ سلمه- سر از پنجره بیرون آورد، صدا زد «نامردها! این دختر پیغمبر شماست؛ دارد فریاد میزند.»
صدا زد علی جان! ای کاش جان داده بودم، ندیده بودم این وضعیت را. اینقدر مردم به آسودهطلبی دچار شدند و به عافیتطلبی دچار شدند. درد مردم مدینه همینطور بود. شب آخر مجلس است، یک سر کربلا هم بزنیم. مردم کوفه هم یکی از اصلیترین دلایلش این بود، گفتند میرویم حسین را میکشیم، راحت میشویم دیگر جنگی نخواهیم داشت. راحتطلبی، سرِ حسین بالای نیزه کرد! یا اباالفضلالعبّاس، شما کجا بودی مدینه، اگر امثال تو در مدینه بودند، درِ خانۀ علی آتش نمیگرفت. الا لعنتاللهعلیالقومالظالمین...