علیرضا پناهیان

۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم 92» ثبت شده است

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-6

«نمی‌توان زیادی جلوی گناه را گرفت» یعنی نمی‌شود زمینۀ امتحان را از بین برد/ درغرب آزادی برای بد بودن هست، ولی آزادی برای خوب بودن محدودیت دارد

پناهیان: برای اینکه امکان تولید ارزش افزدوه برای انسان وجود داشته باشد علاوه بر شرایط درونی -تعارض علائق خوب و بد- باید شرایط بیرونی هم برای امتحان مهیا باشد. شرایط بیرونی اقتضاء می‌کند که هم امکان گناه کردن فراهم باشد و هم امکان ثواب و انجام کاراهی خوب فراهم باشد. البته معنایش این نیست که در یک جامعه، هم باید مکانی برای عرق‌خوری باشد و هم مسجد! بلکه معنایش این است که اگر کسی در خانه‌اش(به صورت پنهانی) عرق‌خوری کرد، نباید او را بگیرید و حتی نباید او را لو بدهید و رسوا کنید و حتی نباید غیبتش را کنید.

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از ششمین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF ابعاد A4

دریافت در قالب PDF ابعاد A5

  • گزیده صوتی:
  • روضه: سخت تر از این امتحان از مردی در عالم گرفته نشده
  • صوت کامل:

چرا خدا از ما امتحان می‌گیرد؟/خدا موجودی آفریده که «کسب ارزش» کند نه اینکه از اول خوب باشد

  • اساساً چرا خداوند متعال از ما امتحان می‌گیرد؟ دلیل امتحانی که خداوند از ما می‌گیرد خیلی ساده و روشن است. ما «انسان» آفریده شده‌ایم و انسان موجودی است که بتواند ارزش افزوده تولید کند. برای اینکه یک کسی ارزش افزوده تولید کند چه اتفاقی باید بیفتد؟ انسان چه باید بکند تا ارزش افزوده تولید کند؟
  • بعضی‌ها تصور می‌کنند خداوند می‌خواسته موجوداتی بیافریند که موجودات خوب و مطیعی باشند! این تصور را ملائکه نیز داشتند به همین خاطر وقتی خدا می‌خواست آدم را بیافریند، گفتند: خدایا! اگر می‌خواهی موجود خوبی بیافرینی، خُب ما که هستیم! ما مدام داریم تو را تسبیح می‌کنیم! دیگر چرا این موجود (انسان) را می‌خواهی خلق کنی؟! «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»(بقره/30)  
  • ملائکه خود به خود و از همان ابتدا خوب بودند، ولی خدا می‌خواست موجودی بیافریند که «کسب ارزش» یا «تولید ارزش افزدوه» کند؛ نه اینکه از همان اول خوب باشد، بلکه خوب بشود. از امام صادق(ع) پرسیدند: «چرا خداوند بندگانش را طوری خلق نکرده که همگی مطیع و موحد بشوند در حالی که خدا به این کار قادر بود؟ حضرت فرمود: اگر خدا اینها را مطیع خلق می‌کرد که ثواب و عقاب معنا نداشت اما خدا بندگان را طوری خلق کرد که خودشان کاری کنند که مستحق ثواب و عقاب بشوند؛ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَیْفَ لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ مُطِیعِینَ مُوَحِّدِینَ وَ کَانَ عَلَى ذَلِکَ قَادِراً قَالَ ع لَوْ خَلَقَهُمْ‏ مُطِیعِینَ‏ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ ثَوَابٌ ...لِیَکُونُوا هُمُ الَّذِینَ‏ یُطِیعُونَ وَ یَعْصُونَ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِطَاعَتِهِمْ لَهُ الثَّوَابَ وَ بِمَعْصِیَتِهِمْ إِیَّاهُ الْعِقَاب‏‏»(احتجاج طبرسی/2/340)

انسان برای امتحان پس دادن و کسب ارزش دو نوع شرایط می‌خواهد: 1. شرایط درونی 2. شرایط بیرونی

  • انسان برای اینکه تبدیل شود به موجودی که تولید ارزش افزدوه کرده و کسب ارزش کند باید یک‌سری شرایط درونی داشته باشد و یک‌سری شرایط بیرونی. 
  • 1. شرایط درونی: انسان برای تولید ارزش افزدوه باید دو نوع علاقه در وجودش باشد. علاقۀ به خوب شدن و علاقۀ به بد شدن. چون اگر فقط یک نوع علاقه در وجودش باشد، نمی‌تواند ارزش افزوده تولید کند و نمی‌شود او را امتحان کرد. باید هم به خوبی‌ها و ارزش‌ها علاقه داشته باشد، و هم به چیزهای کم و بد علاقه داشته باشد تا بتواند بین این دو علاقه تصمیم بگیرد. وقتی این شرایط درونی را داشته باشد، می‌تواند ایجاد ارزش افزدوه کند.
  • اگر فقط یک علاقه(خوب یا بد) داشته باشی، دیگر اختیار برایت معنا نخواهد داشت، چون قطعاً همان علاقه را دنبال می‌کنی. اگر دو علاقه داشته باشی که یکی از آنها قوی‌تر باشد و یکی ضعیف‌تر باشد، باز هم همیشه علاقۀ قوی‌تر را انتخاب می‌کنی یعنی باز هم امکان انتخاب نداری. اگر دو علاقۀ مساوی داشته باشی، هیچ‌وقت انتخاب نمی‌کنی و همیشه بر سر این دوراهی، حیران می‌مانی.

طراحی خدا برای ایجاد شرایط درونی امتحان: قرار دادن علایق قوی‌تر و پنهان در مقابل علایق ضعیف‌تر و آشکار

  • برای اینکه ما امکان انتخاب بین علایق خود را داشته باشیم و این انتخاب کاملاً معنادار باشد و منجر به تولید ارزش افزوده شود، خداوند یک طراحیِ بسیار زیبا و حکیمانه انجام داده است؛ یک علاقه را قوی‌تر قرار داده و یک علاقه را ضعیف‌تر. اما علاقۀ قوی‌تر و بهتر را پنهان کرده است و علاقۀ ضعیف‌تر و کم‌ارزش‌تر را آشکار کرده است و یک تعادل عجیبی بین این دو ایجاد کرده است تا بتوانی بین این دو انتخاب کنی. به این ترتیب، انتخاب تو همیشه سر یک دوراهی است؛ یکی به سمت علاقه‌های قوی‌تر ولی پنهان‌تر، و یکی به سمت علاقه‌های ضعیف‌تر ولی آشکارتر. شما وقتی علاقه‌های قوی‌تر، الهی‌تر و ارزشمندتر خود را ارضاء می‌کنید واقعاً بیشتر لذت می‌برید. وقتی علاقۀ فطری خود را پاسخ می‌دهید، بیشتر لذت می‌برید. ولی نکته اینجاست که این علاقه‌های قوی، پنهان‌تر هستند. اگر آشکار بودند، از همان اول مثل فرشتگان به سراغ همین علاقه‌های خوب می‌رفتید و اصلاً سراغ علاقه‌های بد نمی‌رفتید.
  • در مقابل علاقه‌های «قوی‌ و پنهان»، علاقه‌های «ضعیف‌تر و کم‌ارزش‌تر» قرار دارند ولی این‌ علاقه‌ها آشکارتر و تجربه‌شده‌تر هستند. یعنی این علاقه‌ها را اول تجربه می‌کنی، بعد دلِ تو را می‌برد. علاقه‌های دنیوی و شهوات ضعیف‌تر هستند ولی ظاهرتر هستند و چون ظاهرتر هستند، قوی‌تر به نظر می‌آیند. ولی آن علاقه‌های عمیقِ خوب، قوی‌تر اما پنهان‌تر هستند. خداوند با این طرحی که در درون ما ریخته است، امکان امتحان و امکان انتخاب ارزشمند را پدید آورده است.

بدون پاگذاشتن روی علاقه‌های سطحی، نمی‌شود دینداری کرد

  • شما هر موقع بخواهی یک عمل ارزشمند انجام دهی باید پا روی یکی از علاقه‌های سطحی ولی آشکار خودت بگذاری. لذا امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «هر طاعتی با سختی و کراهت همراه است و هر گناهی با شهوت همراه است؛ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی کُرْهٍ وَ مَا مِنْ‏ مَعْصِیَةِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی‏ شَهْوَةٍ»(نهج البلاغه/خطبۀ176) پس سعی نکن دین را یک‌جوری با هوای نفس خودت تطبیق دهی و این‌طوری دینداری کنی. اگر هم کسی خواست دین را تبلیغ کند، نباید برای جذب مردم به دینداری سخن غیرواقع بگوید، بلکه باید حقیقت را بگوید و حقیقت این است که اگر می‌خواهی دین داشته باشی باید روی علاقه‌های سطحی خودت پا بگذاری. نمی‌شود که دینداری کنی و روی علاقه‌های سطحی‌ات پا نگذاری. اصلاً انسان همین‌طوری ارزش پیدا می‌کند.
  • جالب اینجاست که کلمات «فتنه»، «امتحان» و «ابتلاء» همگی کلماتی هستند که از الفاظ دردناک استخراج شده‌اند. اصل بلا در لغت عرب این بوده است که یک شتری با زجر کشته شود یا بمیرد. اصل کلمۀ «امتحان» نیز وقتی است که یک آهن در کوره گداخته می‌شود، به رنج و محنتی که به این آهن می‌دهند، امتحان گفته می‌شود. چون ذات امتحان همین است. اصلاً از ما امتحان می‌گیرند تا ببینند آیا ارزش افزوده پیدا می‌کنی یا نه؟!
  • یقیناً در هر امتحانی که از ما می‌گیرند و در هر انتخاب خوبی باید روی علاقه‌ای پا بگذاریم و البته این کار سخت و رنج‌آور است. فرآیند عبور از علاقه‌های سطحی و رسیدن به علاقه‌های عمیق و پنهان، تنها راه تولید ارزش افزوده برای انسان است و البته این فرآیند همراه با زجر و سختی خواهد بود. لذا خداوند می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ»(انشقاق/6)
  • رسول خدا(ص) در حدیث معراج، در خصوص اهل آخرت می‌فرماید: «مردم یک بار مى میرند ولى آنها بر اثر مبارزه با نفْسهایشان و مخالفت با خواهشهایشان و ستیز با شیطانى که در رگ و ریشه شان جریان دارد، روزى هفتاد بار مى میرند؛ یموتُ النّاسُ مرّةً ، و یموتُ أحدُهم فی کلِّ یومٍ سبعینَ مرّةً من مجاهَدَةِ أنفسِهِم و مخالَفَةِ هَواهُم و الشّیطانِ الّذی یَجری فی عُروقِهِم»(میزان الحکمه/2916)

مدرسه از 7 تا 14 سالگی باید محل تمرینِ «پا روی نفس گذاشتن» باشد نه محل دانش‌آموزسالاری و جمع‌آوری محفوظات/ بچه‌های خود را راحت‌طلب و لذت‌طلب بار می‌آوریم و بعد انتظار داریم دیندار بشوند!

  • زمان آموزش و تمرین کردن برای جاافتادن این معنا در آموزش و پرورش از 7 تا 14سالگی است اما تا جایی که بنده خبر دارم اصلاً خبری از آموزش این معنا در مدارس نیست. مدرسه برای سن 7 تا 14 سالگی باید محل تمرین پا روی نفس گذاشتن باشد نه محل جمع‌آوری محفوظات و نه محل دانش‌آموز سالاری، و نه محل لوس بارآوردن فرزندانی که بعضاً در خانه هم سالار هستند و پدر و مادر بردۀ آنها هستند!
  • در روش تربیتی اهلبیت(ع)، پدر و مادر از 7 تا 14 سالگی باید ارباب باشند و این بچه است که باید مثل عبد و سرباز، مطیع پدر و مادر باشد. چون 7 تا 14 سال دوران ادب است و محیط خانه و مدرسه باید طوری باشد که فرزند این معنا را تمرین و تجربه کند و البته آمادگی‌اش را هم از نظر فطری دارد. این طرحی است که ائمۀ هدی(ع) برای شیوۀ تربیت فرزند در سنین مختلف قرار داده‌اند. (قال النبی ص: الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ‏ سِنِینَ‏ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ وَزِیرٌ سَبْعَ سِنِینَ فَإِنْ رَضِیتَ خَلَائِقَهُ لِإِحْدَى وَ عِشْرِینَ سَنَةً وَ إِلَّا ضُرِبَ عَلَى جَنْبَیْهِ فَقَدْ أَعْذَرْتَ إِلَى اللَّه‏؛ وسائل‏الشیعة/21/476- قَالَ الصَّادِقُ ع: دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِینَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَیْرَ فِیهِ؛ من‏لایحضره‏الفقیه/3 /492)
  • نه فقط در مدرسه، بلکه در خانواده هم همینطور است؛ از 7 سالگی باید دورۀ ادب فرزند شروع شود. از همین سن، بچه باید به سختی‌هایی بیفتد. ولی متاسفانه این مسأله جانیفتاده و خیلی‌ها اصل را بر آسایش و راحتی فرزندان گذاشته‌اند و نمی‌گذارند بچه دست به سیاه و سفید بزند. یعنی خواه ناخواه باعث می‌شوند بچه‌ها راحت‌طلب بار بیایند؛ بعد می‌گویند «نمی‌دانیم چرا بچه‌های ما خراب می‌شوند؟!» باید ببینیم از 7 تا 14 سال بچه‌ها را چگونه بار آورده‌ایم؟
  • چرا باید اینطور باشیم که «لذت‌بری» را یک‌ لحظه هم از نظر دور نکنیم؟! به عنوان مثال، اگر امروز در جامعۀ ما غذاهای حاضری یا «فست فود» زیاد مصرف می‌شود به خاطر این است که فرهنگ جامعه و آموزش و پرورش ما ضعیف است، چون علت غالب استفاده از این نوع غذاها، مزۀ آنهاست؛ مگر ما باید غذا را صرفاً به خاطر مزه‌اش انتخاب کنیم و بخوریم؟! ما بچه‌های خود را راحت‌طلب، لذت‌طلب و «فست فودی» بار می‌آوریم و بعد انتظار داریم این بچه‌ها خیلی دیندار هم بشوند! (البته بسیاری از اوقات فطرت و محبت به اولیاء خدا مانع سقوط می‌شود، اما این هم تابع قواعدی است)
  • خداوند می‌فرماید: «ما انسان را در رنج آفریده‌ایم؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»(بلد/4) آن‌وقت ما همه‌اش دنبال جذابیت‌ها، سرگرمی‌ها و خوشی‌ها هستیم و انتظار داریم که همیشه در لذت و راحتی و آسایش غوطه‌ور باشیم. جالب این‌جاست که به این آرزوهای خودمان هم نمی‌رسیم و همه‌اش زمین می‌خوریم ولی این آرزوها و خیالات را رها نمی‌کنیم. لذا امروزه می‌بینید که بعضی‌ها کلاس‌های موفقیت می‌گذارند و پول هم از ما می‌گیرند تا به ما یاد بدهند چگونه به آرزوهای خودمان برسیم! در حالی که امیرالمؤمنین(ع) در اولین خطابش  به جوان می‌فرماید: «به جوانی دارم نامه می‌نویسم که به آروزهایش نخواهد رسید؛ إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ‏»(نهج البلاغه/نامه31)‏ پس کسانی که می‌گویند: «تو می‌توانی عالم را تغییر دهید و به همۀ آرزوهایت برسی» علناً دارند دروغ می‌گویند.

ابتدا باید علایق بد و کم‌ را فدای علایق خوب ‌کنیم/در مراحل بعد باید علایق خوب را فدای علایق خوب‌تر کنیم

  • ما برای امتحان پس دادن باید یک‌سری شرایط درونی داشته باشیم. این شرایط درونی هم این‌طور طراحی شده است که دو نوع علاقۀ معارض داشته باشیم؛ برخی علاقه‌ها آشکار و ظاهرشده و سهل‌الوصول هستند و برخی نیز قوی‌تر و لذت‌بخش‌تر اما پنهان‌تر هستند. البته این لذت، لذت معنوی است و نه مادی، لذا خیلی بیشتر و عمیق‌تر است. این طراحی خداوند فرآیند امتحان را ممکن می‌سازد. چون باید شرایط امتحان گرفتن فراهم باشد تا خدا امتحان بگیرد.
  • نه تنها در مقابل علاقه‌های خوب و ارزشمند، باید علاقه‌های بد و کم‌ارزش را زیر پا بگذاریم بلکه در مراحل بعدی، در مقابل علاقه‌های خوب‌تر باید علاقه‌های خوب را هم زیر پا بگذاریم و این مخالفت با هوای نفس تا آخرین لحظۀ زندگی ادامه دارد. (قِیلَ للصادق ع أَیْنَ‏ طَرِیقُ‏ الرَّاحَةِ؟ فَقَالَ ع: فِی خِلَافِ الْهَوَى. قِیلَ: فَمَتَى یَجِدُ عَبْدٌ الرَّاحَةَ؟ فَقَالَ ع: عِنْدَ أَوَّلِ یَوْمٍ یَصِیرُ فِی الْجَنَّة؛ تحف العقول/370) لذا اگر کسی آدم خوبی شد، نوبت این می‌شود که همان علاقه‌های خوب را به خاطر یک علاقۀ برتر دیگر قربانی کنید. متاسفانه بسیاری از بچه‌مذهبی‌ها همین‌جا گیر می‌کنند. ابلیس هم که اهل عبادت بود همین‌جا گیر کرد. ابلیس که نمی‌خواست عرق‌خوری کند! فقط به خدا گفت: مرا از سجده بر آدم معاف کن تا به جای سجده بر آدم سال‌ها برایت عبادت کنم و نماز بخوانم (قَالَ الصَّادِقُ ع: ... فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ؛ تفسیرقمی/1/42)
  • مبارزه با نفس برای شخصی مثل حضرت ابراهیم(ع) زیر پا گذشتن علاقه‌های بد نبود، بلکه علاقۀ خوبی مثل محبت به فرزندش اسماعیل(ع) را به خاطر محبت خدا باید زیر پا می‌گذاشت. امیرالمؤمنین(ع) عشقش به امانت‌داری و محافظت از فاطمۀ زهرا(س) بود اما صحنه به جایی رسید که به خاطر خدا -آن علاقۀ برتر- دست به شمشیر نبرد تا از فاطمۀ زهرا(س) دفاع کند و این برای علی(ع) خیلی سخت بود و حضرت این زجر را با خودش تا آخر عمر برد.

شرایط بیرونی امتحان اقتضاء می‌کند هم امکان گناه باشد و هم امکان ثواب/چرا اسلام به گنهکاران فرصت و مهلت می‌دهد؟

  • 2- شرایط بیرونی: برای اینکه امکان تولید ارزش افزدوه برای انسان وجود داشته باشد علاوه بر شرایط درونی (تعارض علاقه‌های خوب و بد) باید شرایط بیرونی هم برای امتحان مهیا باشد. شرایط بیرونی باید به‌گونه‌ای باشد که هم امکان گناه کردن فراهم باشد و هم امکان ثواب و انجام کاراهی خوب فراهم باشد. البته معنایش این نیست که در یک جامعه، هم باید مکانی برای عرق‌خوری باشد و هم مسجد! بلکه معنایش این است که اگر کسی در خانه‌اش(به صورت پنهانی) عرق‌خوری کرد، نباید او را بگیرید و حتی نباید او را لو بدهید و رسوا کنید و حتی نباید غیبتش را کنید. حتی بر اساس روایت اگر این گناه را دیروز انجام داده بود، و شما فردا او را دیدید باید بنا را بر این بگذارید که او همان دیشب توبه کرده است، یعنی نباید به دید یک گنهکار به او نگاه کنید. البته طبیعی است که این نگاه و این نحوۀ برخورد با گنهاکاران، به آنها فرصت و مهلت می‌دهد که باز هم گناه کنند و این شیوه، گنهاکاران را پُررو بار می‌آورد. و به خاطر رعایت همین شیوه است که 124هزار پیامبر الهی، در ظاهر موفق نشدند. چون اگر خدا می‌خواست انسان‌ها با نوعی جبر و بدون شرایط انتخاب خوب شوند، اساساً انسان را خلق نمی‌کرد.
  • در اینکه امکان گناه کردن باید وجود داشته باشد تردیدی نیست منتها معنایش این نیست که ما فضا را طوری خراب کنیم که دیگر امکان ثواب کردن وجود نداشته باشد و یا فضای به گونه‌ای شود که عملا انسان‌ها به سمت گناه سوق داده شوند.

ما طرفدار حفظ صحنۀ امتحان هستیم/تمسخر مقدسات یعنی به هم زدن صحنۀ امتحان / نمی‌شود زمینۀ گناه را به صورت کامل از بین برد/درغرب آزادی برای بد بودن هست، ولی آزادی برای خوب بودن محدودیت دارد

  • همین‌جا مفهومی مطرح می‌شود که غربی‌ها خیلی به‌خاطرش سینه چاک کرده و مدعی‌اش هستند، و آن «آزادی» است (جالب این‌جاست که شما اصلاً در قرآن کریم این مفهوم را نمی‌بینید) ولی ما مفهومی به نام «فرصت امتحان و انتخاب» را داریم؛ یعنی هیچ‌گاه نمی‌شود زمینۀ گناه را به صورت کامل در محیط بیرونی از بین برد. البته بحث «آزادی» (به مفهوم لیبرالیسم) با مفهوم «فرصت امتحان» متفاوت است. آزادی‌ای که آنها می‌گویند در اصل به این معناست که جوّ جامعه و محیط بیرونی را طوری خراب می‌کنند که دیگر کسی جرات نکند به سمت ثواب برود. مثلاً اینکه هر کسی سمت مسجد رفت، تحقیر و تمسخر شود.
  • درغرب آزادی برای بد بودن هست و حتی بد بودن تحمیل می‌شود، ولی آزادی برای خوب بودن نیست و خوب بودن محدودیت دارد.
  • اتفاقی که دارد در غرب می‌افتد، این نیست که هم زمینۀ گناه را آماده می‌کنند و هم زمینۀ ثواب را آماده می‌کنند؛ بلکه آنها طوری پررنگ زمینۀ گناه را آماده می‌کنند که امکان کار خوب و ثواب محدود شود یا از بین برود. یک نمونه‌اش تمسخر خوب‌ها و مقدسات و پیامبران در غرب به اسم آزادی بیان و آزادی اظهار نظر است.
  • برخورد رسول خدا(ص) با تمخسر مقدسات در این زمینه خیلی درس‌آموز است. پیامبر اکرم(ص) که در عمل نشان داده بودند فرصت امتحان و گناه را از بین نمی‌برند و در جریان فتح مکه همه را بخشید و حتی قاتل حمزه سیدالشهداء را هم بخشید اما همین پیامبر(ص) که این‌قدر بزرگوارانه برخورد می‌کرد، فرمود آن دو سه نفری که با شعرهای خودشان پیغمبر را هجو و مسخره می‌کردند باید کشته شوند حتی اگر به پردۀ خانۀ کعبه آویختند و پناه بردند. (کان رسول الله ص قد عهد الى أمرائه من المسلمین حین امرهم ان یدخلوا مکة الا یقتلوا أحدا الا من قاتلهم الا انه قد عهد فی نفر سماهم امر بقتلهم و ان وجدوا تحت استار الکعبه منهم ...وکانتا تغنیان بهجاء رسول الله ص فامر بقتلهما معه؛ تاریخ‏ الطبری/‏3/58)
  • چرا پیامبر(ص) دستور داد کسانی که در اشعار خودشان حضرت را مسخره کرده بودند باید اعدام شوند؟ چون اینها صحنۀ امتحان را به هم می‌زنند. تمسخر مقدسات یعنی به هم زدن صحنۀ امتحان.
  • ما طرفدار حفظ صحنۀ امتحان هستیم و برای حفظ صحنۀ امتحان باید فرصت و زمینۀ گناه در حدی که شارع تعیین کرده و احکام اسلام حدود آن را بیان کرده است، وجود داشته باشد.

بیش از حدی که شرع تعیین کرده، نباید جلوی زمینۀ گناه گرفته شود /گاهی حقوق‌دانان با وضع قوانین اضافه، می‌خواهند زمینۀ گناه، ظلم و بی‌نظمی را کلاً از بین ببرند

  • اولاً: زمینۀ گناه، زمینۀ ثواب هم هست، ولی این به معنای آن نیست که آن قدر زمینۀ گناه باز باشد که زمینۀ ثواب هم از بین برود.
  • ثانیاً بیش از حدی که شرع تعیین کرده، نباید جلوی زمینۀ گناه گرفته شود و نباید بیش از حد کنترل کرد. یکی از اصحاب امام صادق(ع) نقل می‌کند که به حضرت عرض کردم: غلامم را در انجام برخى از محرّمات مى‏زنم. حضرت پرسیدند: چه اندازه وى را مى‏زنى؟ گفتم: گاه صد تا. حضرت با تعجب فرمودند: صدتا! صدتا! از خدا بترس. گفتم: فدایت شوم! چه اندازه شایسته است؟ حضرت فرمود: یکى. گفتم: به خدا سوگند! اگر بداند که من تنها یک ضربه به او مى‏زنم، حرف گوش نمی‌دهد، سپس حضرت پس از توضیحات او، تا 5 تا را اجازه فرمودند، اما پس از آن غضب کردند و فرمودند: اگر تو خود حدّ جرم وى را مى‏شناسى، حدّ را درباره وى جارى کن و از حدود الهى تجاوز مکن.( قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رُبَّمَا ضَرَبْتُ الْغُلَامَ فِی بَعْضِ مَا یَحْرُمُ ...کافی/7/267) یعنی حضرت اجازۀ کنترل بیش از حد را ندادند.
  • این تذکر دوم را حقوق‌دانان محترم باید مدنظر قرار دهند. چون گاهی اوقات حقوق‌دانان می‌خواهند کلاً زمینۀ گناه و ظلم و بی‌نظمی را از بین ببرند لذا قوانین و مقررات اضافی تنظیم می‌کنند، در حالی که اسلام این کار را نکرده است. همیشه باید توجه داشته باشیم که اسلام دین کاملی است و در روح حاکم بر قوانین هیچ‌گونه نقصی ندارد، که ما بخواهیم آن نقص را جبران کنیم.
  • اتفاقاً در این نکتۀ دوم(وضع قوانین اضافه برای کنترل رفتار انسان‌ها)، غربی‌ها خیلی مشکل دارند. مثلاً می‌گویند: ما برای اینکه جلوی ظلم کردن مرد به زن را بگیریم، قانون می‌گذاریم که اگر مردی خواست زنش را طلاق دهد، باید نصف دارایی‌هایش را به زنش بدهد! آیا با این قانون جلوی ظلم مرد به زن گرفته شد؟ نه، اتفاقاً این قانون باعث می‌شود مردها دیگر ازدواج نکنند و در کنارش زمینۀ ظلم‌های دیگری فراهم شود. اگر هم ازدواج کنند آمار طلاق در آن جامعه بالا می‌رود؛ چون یک خانمی که می‌تواند با طلاق گرفتن این‌همه پول به جیب بزند، چرا این کار را نکند؟! یعنی قانون‌گذاران غربی به اسم عدالت و جلوگیری از ظلم مرد به زن، سیستم را کلاً به هم زده‌اند و به بیراهه رفته‌اند.

«نمی‌توان زیادی جلوی گناه را گرفت» یعنی نمی‌شود زمینۀ امتحان را از بین برد / حکومت فقط تا حدّی می‌تواند جلوی گنه‌کاری را بگیرد

  • «نمی‌توان زیادی جلوی گناه را گرفت» یعنی نمی‌شود زمینۀ امتحان را از بین برد. زمینۀ امتحان باید فراهم باشد و این یعنی «تا حدّی» باید زمینۀ گناه فراهم باشد و به تعبیر دیگر نباید جلوی زمینۀ گناه به طور مطلق گرفته شود. البته ما در عمل هم نمی‌توانیم جلوی زمینۀ گناه را به طور مطلق بگیریم و اگر هم بخواهیم یک‌‌جاهایی با قوانین و مقررات خودمان جلوی زمینۀ گناه را بگیریم، در اصل کار را خراب‌تر می‌کنیم چون با این کار صحنۀ امتحان را به هم می‌ریزیم. مثل قوانین ازدواج و طلاق در کشورهای غربی که مثلاً خواسته‌اند جلوی ظلم به زن را با قوانین حقوقی بگیرند ولی در نهایت می‌بینیم که وضعیت بدتر شده است.
  • بهترین صحنۀ امتحان صحنه‌ای است که در آن احکام اسلامی رعایت شود. مثلاً در احکام اسلامی برای اثبات فلان گناه، چهار شاهد می‌خواهیم تا جرم ثابت شود، ولی اگر سه تا شاهد بیایند و تعداد شاهدها به چهار نرسد، هر سه شاهد باید شلاق بخورند. این طراحی دین است که باعث می‌شود در نهایت امکان گناه و ثواب به صورت بسیار زیبا فراهم شود.
  • دین نمی‌گوید برای فرزند خودتان امکان گناه را فراهم کنید، ولی امکان بعضی از گناه‌ها را نمی‌توانید از بین ببرید و برخی از ثواب‌ها را هم نباید به فرزندتان تحمیل کنید.
  • دین هرگز نمی‌گوید که بهتر است شما خودتان را در صحنۀ گناه قرار دهید. این مسأله دو بعد فردی و اجتماعی دارد: در بعد فردی باید بین خودت و گناه دیوار بکشی و خودت را در معرض گناه قرار ندهی. و در بعد اجتماعی نیز حکومت فقط تا حدّی می‌تواند جلوی گنهکاری را بگیرد. البته این حدّ و مرز خیلی دقیق و پیچیده‌ است و اینجاست که احکام دینی خیلی نجات‌بخش می‌شوند.
  • در غرب به اسم آزادی و حقّ انتخاب، آن‌قدر صحنۀ گناه را افزایش می‌دهند (مثل تمسخر مقدسات) که باعث می‌شوند فضا برای انتخاب خوب از بین برود. از سوی دیگر، با وضع قوانین و مقررات اضافه، صحنۀ امتحان را از بین می‌برند و مخدوش می‌کنند.
  • به عنوان مثال در غرب به اسم دفاع از حقوق زن، آن‌قدر فضا را برای امکان ظلم کردن مردها تنگ می‌کنند که وضعیت‌ خراب‌تر می‌شود و مردها از جهت دیگری بیشتر به زن‌ها ظلم می‌کنند. مطمئن باشید این قوانین حقوقی که در غرب حاکم است، طراحی‌اش نتیجۀ رشد علم حقوق نیست، بلکه این قوانین را صهیونیست‌های جنایتکار طراحی کرده‌اند و در جوامع غربی به تصویب رسانده‌اند تا بتوانند با این نظام حقوقی، جوامع را فاسد کنند. این قوانین نیتجۀ مباحث علمی و انسانی نیست، بلکه ثمرات مباحث امنیتی و سیاسی است. چون صهیونیست‌ها می‌دانند چگونه می‌توان با طراحی قوانین، جامعه را فاسد کنند و امروز این کار را در غرب انجام داده‌اند و حالا دارند ما را به سلب آزادی و حقوق بشر متهم می‌کنند! خودشان با قوانین خود حقوق بشر را سلب می‌کنند، بعد ما را -که در بعضی زمنیه‌ها قانون کمتر داریم-، متهم به سلب حقوق بشر می‌کنند.

نباید با وضع قوانین اضافی، صحنۀ امتحان را به هم زد!/ نباید جلوی هر ظلمی را با «قانون» گرفت، اخلاق هم سهمی دارد

  • شما نمی‌توانید با وضع قوانین اضافی(بیش از آنچه در احکام اسلام آمده) صحنۀ امتحان را به هم بزنید و جلوی ظلم بعضی‌ها به بعضی دیگر را بگیرد، و اگر بخواهید برای از بین بردن یک ظلم، قانون اضافه بگذارید شاید جلوی آن ظلم گرفته شود ولی ده تا ظلم بدتر در کنارش اتفاق خواهد افتاد. نباید جلوی هر ظلمی را با قانون گرفت.
  • البته هر ظلمی نهایتاً در نقطۀ نهایی، دادگاه دارد اما بحثِ ما پیشگیری از ظلم و جرم است. شما نمی‌توانید برای پیشگیری از هر نوع ظلمی با قانون حقوقی دخالت کنید، بلکه برخی از ظلم‌ها را باید واگذار کنید به اخلاق و اگر اخلاق درستش نکرد، دادگاه هست. ولی متاسفانه ما گاهی می‌خواهیم از همان اول با وضع قوانین اضافه یک‌سری پیشگیری‌هایی انجام دهیم و باعث می‌شویم صحنۀ امتحان به هم بخورد. که این اتفاق در جوامع غربی خیلی بیشتر رخ داده است.
  • خداوند در سورۀ هود به پیامبر(ص) می‌فرماید: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا؛ همان‌طور ‌که به تو امر شده، استقامت کن و هر کس با تو سوی خدا آمده هم همینطور؛ و طغیان نکنید»(هود/112) این آیه‌ای است که پیامبر اکرم(ص) به خاطرش فرمود: «این آیه مرا پیر کرد؛ شیبتنی‏ هود فقیل له فی ذلک فقال قوله‏ فَاسْتَقِمْ‏ کَما أُمِرْت»(شرح ابن‌ابی‌الحدید/11/213)‏ علامه طباطبایی در تفسیر این آیه و آیۀ بعدش می‌فرماید: نباید در ادارۀ جامعه سنت‌ها و قوانین اضافه وجود داشته باشد.
  • پس می‌شود با قانون اضافی علیه حدود الهی طغیان کرد! اما چرا وضع قانون الهی این‌قدر بد است؟ چون این کار به نوعی صحنۀ امتحان را به هم می‌زند.

خدا برای امتحان گرفتن، کمی کار را سخت می‌کند تا انتخاب ما ارزش پیدا کند

  • چون اصل بر امتحان گرفتن است و خدا می‌خواهد از ما امتحان بگیرد، لذا یک‌مقدار کار را سخت می‌کند تا انتخاب ما ارزش پیدا کند.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: اگر خدا می‌خواست حضرت آدم را طوری بیافریند که نور او چشم‌ها را خیره کند و عقل‌ها را در حیرت بگذارد و عطری داشته باشد که نفس‌ها بگیرد و مدهوش کند این کار را می‌کرد و اگر این کار را کرده بود همه به او تواضع می‌کردند و دیگر ملائکه به این خلقت خدا اعتراض نمی‌کردند که چرا این آدم را آفریدی و ولی خدا از خلق خودش امتحان می‌گیرد به واسطۀ چیزی که مردم از اصلش خبر ندارند؛ وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ یَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِیَاؤُهُ وَ یَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ یَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ‏ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِکَةِ وَلَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ»(نهج‌البلاغه/خطبۀ 192)

آیا خدا وقتی می‌خواهد از اولیاء خودش امتحان بگیرد، از آنها آسان امتحان می‌گیرد؟

  • آیا خدا وقتی می‌خواهد از اولیاء خودش امتحان بگیرد، از آنها آسان امتحان می‌گیرد؟ نه، اتفاقاً سخت‌تر امتحان می‌گیرد. مثلاً خداوند به امام حسین(ع) یک قلب رئوف و حساس داده است که نسبت به همۀ ایتام دلسوز است حالا اگر این یتیم، فرزند برادرش باشد معلوم است امام حسین(ع) چه محبتی به او خواهد داشت. لذا وقتی قاسم بن الحسن آمد و از حضرت اجازۀ میدان خواست، سخت‌ترین امتحان‌ها برای اباعبدالله(ع) بود. ممکن است در نظر برخی آدم‌های خودخواه این امتحان زیاد سخت به نظر نرسد، اما این لحظه برای امام حسین(ع) که سرشار از محبت و رأفت است، خیلی سخت بود، کسی نمی‌تواند بفهمد وقتی قاسم آمد تا اجازۀ میدان بگیرد، به اباعبدالله(ع) چه گذشت به حدّی که قاسم را در آغوش گرفت و آن‌قدر گریه کرد تا غش کرد و روی زمین افتاد (فلما نظر الحسین إلیه قد برز اعتنقه و جعلا یبکیان حتى غشی علیهما؛ بحارالانوار/ج45/ص34)

دریافت در قالب PDF ابعاد A4

دریافت در قالب PDF ابعاد A5

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۱
بیان معنوی

حسینیه آیت‌الله حق‌شناس | دین و زیبایی‌های آن-6

زیبایی رفتار می‌تواند دل‌های دیگران را جذب کند

پناهیان: توجه به زیبایی رفتار بسیار مورد توجه اهل بیت(ع) بوده است. امام صادق(ع) می‌فرمایند: مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً (امالی صدوق/400)؛ ای شیعیان! زینت ما باشید. شیعه باید طوری رفتار کند که آبروی امام خودش را حفظ کند. علم مانند اسلحه است که می‌تواند باعث تسلیم شدن فرد مخالف شود ولی باعث جذب دل او نمی‌شود. اما این رفتار است که دل را می‌برد.

بخش‌هایی از ششمین روز سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حق شناس با موضوع: «دین و زیبایی‌های آن» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

راه دوم برای درک زیبایی دین این است که اساساً اهل محبّت و زیبایی باشیم

  • برای درک زیبایی دین و تجربه بیشتر از شیرینی ایمان، راههایی را باید طی کرد و اقداماتی را انجام داد. یک راه تحت عنوان چشم بستن از زیبایی‌های دنیا، مورد اشاره قرار گرفت. یک اقدام دیگر این است که انسان اساساً اهل محبّت و زیبایی باشد، روحیه لطیف داشته باشد، و توجّه به نکات جزئی داشته باشد. خوب است که انسان با عاطفه برخورد بکند، با کسی که با هم نان و نمک خورده‌اند و رفاقتی با هم دارند، با محبّت و با ایثار برخورد کند؛ و فقط با انصاف برخورد نکند، چون حضرت علی(ع) فرمودند: «عَامِلْ‏ سَائِرَ النَّاسِ‏ بِالْإِنْصَافِ وَ عَامِلِ الْمُؤْمِنِینَ بِالْإِیثَارِ(غررالحکم/467)» این روایت نشان می‌دهد که دو نوع رفتار باید داشته باشیم. یک رفتار منصفانه با غریبه‌ها و یک رفتار ایثارگرانه با مؤمنین. اینکه با همه رفاقتی برخورد کنیم، اشتباه است و این هم که با همه منصفانه و خشک و سرد برخورد کنیم اشتباه است.

کسی که متدیّن شد، باید در رفتارش، شیرینی و حلاوتی دیده شود

  • آدم نباید خشک برخورد بکند. باید اهل محبّت و زیبایی بود. مثلاً به عطر زدن توصیه شده است. پیامبر گرامی اسلام برای خرید عطر هزینه‌ای جدی در نظر می‌گرفتند. عطر چه ضرورتی دارد؟ عطر، زیبایی است؛ آن هم در مقام استشمام. اینکه فرد هنگامی که می‌خواهد بین مردم برود، به تزیین خودش اهمیّت بدهد، حکایت از یک روحیه‌ دارد؛ این روحیه لازم است. کسی که متدیّن شد، باید در رفتارش، شیرینی و حلاوتی دیده شود. در یکی از ادعیه که هنگام شستن دست و صورت از پیامبر اکرم(ص) نقل شده، حضرت می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الزِّینَةَ وَ الْمَحَبَّةَ وَ أَعُوذُ بِکَ‏ مِنَ‏ الْمَقْتِ‏ وَ الْبِغْضَة»؛ خدایا من از تو زینت و محبّت می‌خواهم. خدایا من به تو پناه می‌برم از کینه‌توزی و بدعنق بودن؛ یعنی نرم و لطیف بودن را از تو تقاضا می‌کنم. این روحیه را داشته باشیم.

امام حسن(ع) به زیبایی در هنگام نماز توجه خاصی داشتند

  • امام حسن مجتبی(ع)، وقتی می‌خواستند برای نماز بایستند، از ایشان می‌پرسیدند که چرا شما زیباترین لباس خودتان را برای نماز می‌پوشید؟ می‌فرمودند خدا زیباست؛ زیبایی را دوست دارد، من هم خودم را برای پروردگار عالم زیبا می‌کنم. و در ادامه این آیه را می‌خواندند که خداوند می‌فرماید: زینت و زیبایی‌های خودتان را در مسجد (و برای نماز) به کار بگیرید. ( رُوِیَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع‏ أَنَّهُ کَانَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ لَبِسَ أَجْوَدَ ثِیَابِهِ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُ‏ الْجَمَالَ‏ فَأَتَجَمَّلُ لِرَبِّی وَ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى- یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ؛ عوالی اللئالی/ج1/321). این نمونه‌ها، آن روحیۀ لطیف و زیبا را نشان می‌دهد.
  • در روایت دیگری امام باقر(ع) می‌فرماید: « تَزَیَّنْ‏ لِلَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ بِالصِّدْقِ فِی الْأَعْمَالِ وَ تَحَبَّبْ إِلَیْهِ بِتَعْجِیلِ الِانْتِقَال‏» با صادقانه رفتار کردن خودت را پیش خدا زیبا کن و کاری کن که طوری نزد خداوند محبوب بشوی که تو را زود ببرد. آدم نباید زیاد از مرگ فرار کند بلکه باید ملاقات پروردگار برای ما محبوب باشد.
  • ما نمی‌توانیم در برخی از موارد، حسّ زیبایی‌گرایی خود را مورد توجه قرار دهیم و آن را پرورش دهیم ولی در بقیۀ موارد زشت برخورد کنیم. در خاطرات حضرت امام(ره) هست که حتی زیر جامه خودشان را اتو می‌کردند، یا از قول هم حجره‌ای ایشان نقل شده است که همیشه لباس در داخل حجره هم مرتب می‌پوشیدند. ایشان هم اهل معنویت و عبادت و سیاست بود و هم به زیبایی اهمیّت می‌داد.

زیبایی و آراستگی علمای اسلام از نگاه جاسوس انگلستان

  • مستر همسفر که جاسوس انگلستان در میان مسلمانان بوده است، دوره‌هایی را با مسلمانان و در میان علماء زندگی کرده است تا راه‌های نفوذ را بررسی نماید. یکی از حرف‌هایی که از او در کتاب خاطرات مستر همسفر نقل شده این است که منزل به خانه علما رفته‌ام، علما با کمترین امکانات خیلی تمیز زندگی می‌کنند. اینها پوششان سفید است و آن را مستحب می‌دانند ولی ما بعد از سالها پیشرفت و تکنولوژی تازه به اینجا رسیده‌ایم که پزشکان لباس سفید بپوشند، او می‌گوید باید کاری کنیم که جوانان با علمای مسلمان ارتباط برقرار نکنند، و الّا اگر آنها تمیز و آراسته بودن علما را ببینند، جذب ما نمی‌شوند. توصیۀ دیگر او به مقام‌های بالادست خودش این است که باید کاری کنیم که شهرهای زیارتی کثیف باشند. اگر شهرهای زیارتی تمیز باشند، وقتی اینها به اروپا که می‌آیند، جذب ما نمی‌شوند و غرب‌زدگی رواج پیدا نمی‌کند. این افراد استادی به نام ابلیس دارند. ابلیس روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، هنرهای تزیینی و ...، را خوب مسلّط است. شیطان می‌تواند به اولیاء خودش وحی بفرستد.(وَ إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ؛ انعام/121)

زیبایی رفتار می‌تواند دل‌های دیگران را جذب کند

  • الان جهان، جهان نزاع بین زیبایی‌ها است، نه نزاع بین منطق‌ها و عقلانیّت‌ها، گاهی زیبایی می‌آید و جامعه را با خودش می‌برد و نمی‌توان نشست و غصّه عقلانیت را خورد. باید در این رقابت با دشمن هم، گوی سبقت را برباییم. توجه به زیبایی رفتار بسیار مورد توجه اهل بیت(ع) بوده است. امام صادق(ع) می‌فرمایند: مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً (امالی صدوق/400)؛ ای شیعیان! زینت ما باشید. شیعه باید طوری رفتار کند که آبروی امام خودش را حفظ کند. علم مانند اسلحه است که می‌تواند باعث تسلیم شدن فرد مخالف شود ولی باعث جذب دل او نمی‌شود. اما این رفتار است که دل را می‌برد. اگر دل جذب شود نیازی به استدلال ندارد. پیامبر اکرم(ص) هم 40 سال به عنوان امین شناخته شده و بعد فرمود که اگر مرا قبول دارید، می گویم خدایی هست و من پیامبر او هستم. آغاز کار پیامبر اکرم(ص) اینگونه بود، نه صرفاً با کلاس عقاید و براهین اثبات خدا. رفتار زیبای خودش را به ما نشان می‌دهد. وجود شما باید زینت امام حسین(ع) و امام صادق(ع) باشد. نمی‌توان به مغازه عطاری رفت ولی بوی عطر نداد. نمی‌توان ایمان زیبا و قشنگی داشت ولی آن را با زیبایی ظاهر همراه نکرد.

زیبایی کلام، یکی از زیبایی‌های مهم است/چند مثال در مورد زیبایی کلام

  • زیبایی مرد در کلام او است.(رسول خدا ص: الجَمالُ فی الرّجُلِ اللِّسانُ؛ میزان الحکمه/ ١٨٢٦٧) مثبت حرف زدن مهم است ولی بعضی‌ها فقط منفی حرف می‌زنند. پیامبر گرامی اسلام روزی دیدند که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بسیار ضعیف و بی‌رمق هستند، علّت را پرسیدند، حسنین(ع) فرمودند یا رسول‌الله(ص) ما سه روز است که غذا نخورده‌ایم. پیامبر(ص) دست بچه‌ها را گرفتند و به خانه حضرت زهرا(س) آمده و پرسید: فاطمه(س) من! در خانه غذا ندارید؟ حضرت زهرا(س) نفرمودند در خانه غذا نداریم، بلکه فرمودند یا رسول‌الله ما در خانه الان فقط شما را داریم. فقط شما را داریم یعنی غذا نداریم.(...فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِفَاطِمَةَ أَطْعِمِی ابْنَیَّ. قَالَتْ مَا فِی بَیْتِی شَیْ‏ءٌ إِلَّا بَرَکَةُ رَسُولِ اللَّه‏؛ تفسیر فرات/527)
  • در مورد پیامبر اکرم(ص) می‌گفتند اگر کلمه لااله‌الّاالله نبود، هیچ‌وقت نمی‌شنیدی کلامی را با «لا» شروع کنند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: اگر کسی از حضرت درخواستی می‌کرد، اگر موافق بودند، «نعم» می‌فرمودند و اگر موافق نبودند سکوت می‌کردند و «لا» نمی‌فرمودند.(عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ص إِذَا سُئِلَ شَیْئاً فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَفْعَلَهُ قَالَ نَعَمْ وَ إِذَا أَرَادَ أَنْ لَا یَفْعَلَ سَکَتَ وَ کَانَ لَا یَقُولُ لِشَیْ‏ءٍ لَا؛ دعوات راوندی/40) زیبایی زبان، فصل طولانی و مهمی است. بعضی‌ها عادت کرده‌اند کلام را ولو در جهت تأیید سخن طرف مقابل هم باشد، با «نه» شروع می‌کنند. این روحیه، در زبان هم اثر می‌گذارد. مثلاً وقتی به او می‌گویی هوا آلوده است؛ جواب می‌دهد: نه! آخر می‌دانی چون هوا سرد شده و جریان باد هم نیست، هوا آلوده‌تر شده است. اگرچه او هم با این صحبت موافق است ولی پاسخ را منفی شروع می‌کند. یا مثلاً وقتی می‌گویند: هنوز آفتاب طلوع نکرده است. پاسخ مناسب و با روحیه زیبا این نیست که بگویی: نه!! آفتاب خیلی وقت است طلوع کرده است! زیبا سخن بگو، بگو: بله! البته یک ساعتی از طلوع آفتاب گذشته است.
  • حضرت عیسی(ع) همراه اصحابشان می‌رفتند. در مسیر لاشه سگی را دیدند. هر کسی یک نکته منفی را گفت، ولی پیامبر خدا فرمودند: عجب دندان‌های سفیدی دارد. روح ایشان اینطوری است که اول زیبایی‌ها را می‌بیند. (وَ رُوِیَ‏ أَنَّ عِیسَى ع مَرَّ وَ الْحَوَارِیُّونَ عَلَى جِیفَةِ کَلْبٍ فَقَالَ الْحَوَارِیُّونَ مَا أَنْتَنَ‏ رِیحَ‏ هَذَا الْکَلْبِ‏ فَقَالَ عِیسَى ع مَا أَشَدَّ بَیَاضَ أَسْنَانِهِ؛ مجموعه ورام/ج1/117). روح باید اینگونه باشد که ابتدا به دنبال زیبایی باشد.

خانم‌ها به هنگام ناراحتی، به صورت مبالغه‌آمیز سخن منفی می‌زنند/ بدزبانی زیبانگری را از بچه‌ها می‌گیرد

  • هر گروه سنی و هر گروه جنسی عیب مخصوص برای خودش دارد. مثلاً عیب مردان این است که زیاد به غرورشان اهمیّت می‌دهند. لازم است خانم‌ها غرور مردها را حفظ کنند. در خانم‌ها هم یک عیب هست که رایج است. عیب رایج خانم‌ها این است که بدزبانی دارند. مثلاً خانم‌ها وقتی به دلیلی از دست مرد خود عصبانی می‌شوند می‌گویند من اصلاً از تو خیری ندیده‌ام؛ در حالیکه خیر زیادی هم از او دیده است. یعنی خانم‌ها به صورت مبالغه‌آمیز حرف منفی می‌زنند. اگر خانمی اینطور نبود، روی خودش کار کرده است و عادی نیست. ولی اگر مردی منفی‌باف نبود، عادی است. اگر زنی‌منفی باف نبود، ارزش بالایی دارد. نکته بعدی اینکه اگر خانم‌ها منفی‌بافی کردند و مبالغه‌آمیز از یک مورد منفی حرف زدند، کلافه نشو! نگو: این خانم دیگر من را دوست ندارد.
  • خانم‌ها باید مواظب باشند تا بدزبانی خود را ترک کنند چون بچه‌ها را فاسد بار می‌آورد و زیبانگری را از آنها می‌گیرد. در این صورت بچه‌ها بدزبان می‌شوند و اهل غر زدن خواهند شد. زیباگرا، زیبانگر، زیبا رفتار و زیباگفتار باشیم. زیبامنش باشیم و اساساً به زیبایی‌ها اهمیّت بدهیم. در زیبایی‌ها، و بویژه زیبایی‌های باطنی باید غرق شد. با این زیبایی باید دیگران را به سمت دین بکشیم.
  • در خانواده زیبا رفتار باشیم. باید فرزندانمان را آنقدر با محبّت بزرگ کنیم که اگر روزی شنیدند در کربلا به بچه‌های امام حسین(ع) سیلی زده‌اند بپرسند بابا مگر بچه‌ها را هم می‌زنند!!

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۱
مجید شهشهانی

برنامه تاسوعا و عاشورای حجت الاسلام پناهیان/آغاز برنامه هیئت دانشجویان هنر از شب7/تجمع هیئات مذهبی در میدان امام حسین(ع)

به گزارش بیان معنوی، برنامه سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در دانشگاه هنر و روز عاشورا و هیئت محبین اهل بیت قم به شرح زیر است:

  • دوشنبه 7محرم-16 محرم | ساعت 23:00 | هیئت محبین اهل بیت(ع) دانشگاه هنر | موضوع: "معنویت حماسهساز، معنویت حماسهسوز" | خ ولیعصر(عج)، روبروی خ بزرگمهر، دانشگاه هنر | توضیحات: چهار شب اول این مراسم از ساعت 23:00 آغاز خواهد شد و بقیه شبها از ساعت 22:00 شروع می شود.
  • سهشنبه (هشتم محرم) | ساعت 15:00 | تجمع هیئات مذهبی | شهرک غرب، تقاطع بلوار دادمان و پاکنژاد بسمت میدان صنعت | توضیحات: برنامه پس از سخنرانی با مداحی حاج علی قربانی و امیر عباسی تا نماز مغرب و عشاء و اطعام عزاداران ادامه دارد.
  • روز تاسوعا و عاشورا |ساعت 10 | دانشگاه تهران | برنامه سخنرانی در دانشگاه تهران در روز تاسوعا و عاشورا از ساعت 10 شروع و پس از عزاداری به نماز ختم می‌شود | توضیح: سایر برنامهها طبق برنامه قبلی خواهد بود.
  • چهارشنبه (شب عاشورا) | بعد از نماز مغرب و عشاء | بیت رهبری | خ فلسطین، تقاطع خ آذربایجان | توضیحات: برنامه مسجد دانشگاه امام صادق در این شب یک ساعت دیرتر آغاز خواهد شد.
  • پنجشنبه (روز عاشورا) | ساعت 11:00 | تجمع هیئات مذهبی | تهران - میدان امام حسین(ع)
  • پنجشنبه (روز عاشورا) | ساعت 14:45 | قم-هیئت محبین اهل بیت(ع) | قم، چهارراه شهدا، میدان روح الله، دبیرستان امام صادق(ع)
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۱
مجید شهشهانی

دانشگاه تهران | محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه-4/ ششم محرم

عشق یعقوب(ع) به یوسف(ع) نماد محبت امام به امتش است/ امام باقر(ع): به خدا سوگند من بوی شما را دوست دارم

پناهیان: خداوند در داستان یوسف(ع) چه می‌خواهد به ما بگوید؟ داستان عشق یعقوب(ع) به یوسف(ع) حتماً باید نماد یک حقیقت بزرگ باشد، باید نماد جریانی باشد که در طبیعت حیات بشر تداوم دارد و آن حقیقت بزرگ، محبت امام نسبت به امتش است. یک امام، نسبت به امت خوب خودش این‌چنین عشق می‌ورزد و خدا در داستان یوسف(ع)، این حقیقت بزرگ را آشکار کرده است. داستان حضرت یوسف(ع) در خدمت این حقیقت است و این مهمترین راز داستان حضرت یوسف(ع) است.

بخش‌هایی از چهارمین روز سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در ششم محرم، و در مسجد دانشگاه تهران با موضوع «محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

تفاوت مؤمن شدن و مسلمان شدن، در محبت است /کسی که بدون محبت خدا بندگی می‌کند، نماز و عبادتش منفعلانه است

  • اگر ما به محبت خدا بپردازیم و به آن برسیم، زندگی و بندگی متفاوتی خواهیم داشت. کسانی که بدون محبت خدا بندگی می‌کنند، در واقع منفعلانه به طاعت و عبادت می‌پردازند و منفعلانه نماز می‌خوانند. تسلیم شدن (اسلام آوردن)، یا به به خاطر مرعبوب شدن در مقابل قدرت اسلام است و یا به خاطر مرعوب شدن در مقابل علم و منطق دین؛ ولی مؤمن شدن با محبت است. بعضی‌ها ممکن است با دیدن نظام پرهیمنه و پرقدرت اسلامی، نان را در مسلمان شدن ببینند و یا مرعوب قدرت اسلام شده و مسلمان شوند. بعضی‌ها نیز ممکن است مرعوب منطق قوی اسلام شوند و مسلمان شوند. این تسلیم شدن در مقابل منطق علمی با تسلیم شدن در مقابل قدرت اسلام، از برخی جهات زیاد تفاوتی با هم ندارد، چون اینها به تعبیر قرآن مسلمان شده‌اند ولی ایمان هنوز به قلب‌شان وارد نشده است. «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا  قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَاکِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْایمَانُ فىِ قُلُوبِکُمْ»(حجرات/14)
  • اگر ایمان به قلب انسان وارد شود او دیگر منفعلانه نماز نمی‌خواند بلکه عاشقانه نماز می‌خواند. به حدّی که می‌فرماید: «عاشق عبادت می‌شود و عبادت را مثل گردن‌بندی به گردن خودش می‌اندازد؛ عَشِقَ‏ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِه‏»(کافی/2/83) لذا عبادت کسانی که به خدا علاقه دارند، خیلی تفاوت دارد با عبادت کسانی که منفعلانه تسلیم شده‌اند.
  • یکی از انواع دیگر مسلمانی هم تسلیم شدن در مقابل فرهنگ غالب است. یعنی وقتی می‌بینند که فرهنگ غالب، مسلمانی است خودشان را به درسر نمی‌اندازند و همین را می‌پذیرند و تسلیم می‌شوند، همۀ اینها دینداری‌های منفعلانه است.

دینداری فعالانه فقط با محبت خدا ممکن است/نمی‌توانی به خدا ایمان داشته باشی ولی او را دوست نداشته باشی

  • دینداری فعالانه فقط با عشق و محبت خدا ممکن است. اگر کسی گفت که من دینداری فعالانه دارم اما با ایمان و نه با محبت، از او قبول نکنید، زیرا چنین چیزی ممکن نیست. او مسلمان است ولی مؤمن نیست، چون ایمان محبت می‌آورد. تو نمی‌توانی به خدا ایمان داشته باشی و او را دوست نداشته باشی اما می‌توانی تسلیم خدا شوی و او را دوست نداشته باشی.
  • ایمان مقوله‌ای است که معمولاً با آن‌چیزی که در کلاس‌های اصول عقاید یا معارف اسلامی گفته می‌شود متفاوت است، ایمان حتی با برخی از یقین‌های علمی هم متفاوت است. یعنی ممکن است کسی به خالق بودن خداوند یقین علمی هم پیدا کرده باشد ولی ایمان به قلبش وارد نشده باشد. لذا خداوند می‌فرماید: «اگر به کافران بگویی که خالق شما کیست، قطعاً می‌گویند خدا؛ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»(زخرف/87) یعنی این کافران به خدا معتقد هستند، اما به خدا ایمان ندارند.
  • بین «ایمان» و یک «اعتقاد راسخ» تفاوت وجود دارد. مگر ابلیس یقین نداشت که خدا هست؟ یقیناً او قبول داشت که خدا هست، ولی خدا می‌فرماید: ابلیس از کافرین شد. «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ؛ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»(بقره/34) اینکه می‌فرماید ابلیس از کافرین شد معنایش این نیست که وجود خدا را انکار کرد، بلکه کاملاً معتقد بود که خدا هست؛ همین الان هم ابلیس به این مسأله اعتقاد شدید دارد؛ اما با این‌حال جزء کافرین است چون ایمانش را از دست داد.
  • اگر خودِ ایمان، یک تعلق خاطر قلبی عمیق نباشد، لااقل لازمه‌اش یک تعلق خاطر عمیق قلبی است. لذا می‌فرماید: «وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/165) یعنی کسانی که ایمان می‌آورند، شدیدترین محبت را به خدا دارند؛ نه اینکه بعد از ایمان آوردن باید بروند و به خدا محبت هم پیدا کنند، در اینجا توصیه نمی‌کند بلکه دارد اهل ایمان را توصیف می‌کند.

اگر ایمان باشد اعتراضی که ابلیس و قابیل به خدا داشتند، دیگر در میان نخواهد بود/ اگر کسی واقعاً خدا را دوست داشته باشد، نمی‌گوید: چرا دیگری را به من ترجیح دادی؟!

  • ایمان یک علاقۀ عمیق قلبی را در دل انسان ایجاد می‌کند، مثل علاقه‌ای که بین یک مادر و فرزند ایجاد می‌‌شود. بچه‌ای که پدر و مادر خودش را دوست نداشته باشد، تعجب می‌کنند و به او می‌گویند: «تو چطور پدر و مادرت را دوست نداری؟!» محبت فرزند به پدر و مادرش به گونه‌ای است که حتی آدم قیافۀ پدر و مادرش را ارزیابی نمی‌کند و نمی‌گوید که ای کاش پدر و مادرم زیباتر بودند! آدم -هرچه بچه‌تر یا باصفاتر باشد- پدر و مادر خودش را بدون ارزیابی می‌پسندد. ایمان نیز یک‌چنین رابطه‌ای بین انسان و خدا برقرار می‌کند. لذا اگر ایمان باشد دیگر اعتراض‌هایی که ابلیس نسبت به آدم یا اعتراضی که قابیل نسبت به هابیل داشت در میان نخواهد بود.
  • ابلیس چرا در مورد حضرت آدم به خدا اعتراض کرد؟ «فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِیسَ قَالَ ءَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا»(اسراء/61) «و قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»(اعراف/12) چون ابلیس به خدا تعلق خاطر نداشت و خودش را بیشتر دوست داشت، معلوم می‌شود که این‌ پیوند و رابطۀ قلبی بین او و خدا برقرار نشده بود.
  • قابیل هم اگر به هابیل اعتراض کرد به خاطر این بود که به خدا تعلق خاطر نداشت و خودش را بیشتر دوست داشت، لذا به خدا اعتراض کرد و گفت: چرا عبادت او را قبول کردی و از من قبول نکردی؟ یعنی قابیل هم به این معنا که خدا را انکار کند و معتقد نباشد، کافر نبود. لذا وقتی بعد از شهادت هابیل، که قرار بود برادرش «شیث(ع)» رسالت را به عهده بگیرد، نزد شیث(ع) رفت و به او گفت: من می‌دانم که قرار است تو بعد از پدرم، پیغمبر بشوی، اما اگر ادعای پیغمبری کنی تو را هم مثل هابیل خواهم کشت! (فَقَالَ یَا شَیْثُ إِنِّی إِنَّمَا قَتَلْتُ هَابِیلَ أَخِی لِأَنَّ قُرْبَانُهُ تُقُبِّلَ وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ قُرْبَانِی وَ خِفْتُ أَنْ یَصِیرَ بِالْمَکَانِ الَّذِی قَدْ صِرْتَ أَنْتَ الْیَوْمَ‏ فِیهِ وَ قَدْ صِرْتَ بِحَیْثُ أَکْرَهُ وَ إِنْ تَکَلَّمْتَ بِشَیْ‏ءٍ مِمَّا عَهِدَ إِلَیْکَ بِهِ أَبِی لَأَقْتُلَنَّکَ‏ کَمَا قَتَلْتُ‏ هَابِیل؛ قصص راوندی/57)
  • اگر کسی خدا را واقعاً دوست داشته باشد به او اعتراض نمی‌کند و نمی‌گوید: چرا دیگری را به من ترجیح دادی؟! بلکه می‌گوید: هر چه تو بگویی و هرچه تو بخواهی. لذا اگر خداوند بفرماید: من علی(ع) را بیشتر دوست دارم، خواهد گفت: ما هم علی(ع) را بیشتر دوست داریم نه اینکه بگوید: «پس من چی؟!» اما خیلی‌ها مثل زبیر این‌گونه نبودند یعنی به علی(ع) حسد می‌ورزیدند (أُخبر بها النبیّ، فأرسل علیا و الزبیر ... فحسده الزبیر علیها؛ الجمل للمفید/389) در واقع کسانی  که به علی(ع) حسادت می‌کردند، می‌گفتند: پس من چی؟! معلوم می‌شود که او دارد خدای خودش را ارزیابی می‌کند که چرا این‌گونه تبعیض‌آلود رفتار کرده و علی(ع) را ترجیح داده است؟!

هر کسی هر چیزی را دوست داشته باشد، در واقع دینش همان است/ قرآن دین آدم‌ها را بر محور محبت‌شان بررسی می‌کنند

  • ایمان آن‌ تعلق خاطری است که اگر در قلب ما نسبت به خدا برقرار شود، دیگر آدم به کار خدای خودش که اعتراض نمی‌کند، چون خدای خودش را دوست دارد. اصلاً ایمان چیزی از جنس محبت است. امام باقر(ع) می‌فرماید: الدِّینُ‏ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّین‏»(محاسن/1/263) شاید بعضی‌ها قسمت اول روایت را این‌طور معنا کنند که چون جایگاه محبت در دین خیلی بالاست، حضرت فرموده‌اند اصلاً دین همان محبت است. اما در قسمت دوم که حضرت فرمود: محبت همان دین است چه؟ یعنی هر کسی هر چیزی را دوست داشته باشد، در واقع دینش همان است. لذا امام رضا(ع) می‌فرماید: «اگر سنگی را دوست داشته باشی، روز قیامت با آن محشور می‌شوی؛ فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(عیون اخبار رضا ع/1/300) قرآن هم دین آدم‌ها را بر محور محبت‌شان بررسی می‌کنند. مثلاً می‌فرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّه(بقره/165)
  • دینِ منفعلانه، دین نیست. این محبت ماست که دین ما قرار می‌گیرد. حالا شما ببینید که بر این اساس، مردم چه ادیانی دارند؟!

ایمان یک کشش درونی است و چیزی از جنس محبت است

  • چرا ما ایمان را به برخی از باورهای ذهنی تقلیل می‌دهیم؟ چرا ایمان را به مسلمانی تقلیل می‌دهیم؟ آیا همۀ کسانی که مسلمان هستند، مؤمن هم هستند؟! البته ایمان هم درجاتی دارد، اما ایمان چیزی از جنس محبت است؛ و مؤمن یعنی عاشق. ایمان یک کشش درونی است. اگر شما به خدا ایمان داشته باشی، یعنی خدای خودت را و عزیز دلت را یافته‌ای. کسی را که می‌توانی بیش از هر کسی دوست داشته باشی با قلبت یافته‌ای و خود به خود یک تعلق خاطر بسیار عمیق برقرار خواهد شد. این چیزی شبیه تعلق خاطر نوزاد به مادر است. در این رابطه، محبت از دو طرف معلوم است، از یک سو  نوزادی که عاشق آغوش مادر است و از سوی دیگر مادری که نمی‌تواند نوزاد را از آغوش خود جدا کند. لازمۀ حُبّیِ عبد و مولا از این هم شدیدتر است.
  • این مطلب بر اساس فرمایش رسول خدا(ص) است. در بحبوحۀ یکی از جنگ‌ها، عدّه‌اى اسیر نزد پیامبر اکرم(ص) آوردند. ناگهان زنى از اسیران، که چشمش به کودکش افتاده بود دوید و او را در آغوش گرفت و به دور از هیاهوی محیط شروع کرد به شیر دادن به فرزندش. پیامبر(ص) به اصحابش فرمود: آیا به نظر شما این زن هیچ‌گاه حاضر مى‌شود کودک خود را در آتش بیندازد؟ گفتند: نه! تا قدرت داشته باشد این کار را نمى‌کند. پیامبر فرمود: خداوند نسبت به بندگان خود مهربانتر از این مادر نسبت به فرزند خود است (قُدِمَ على النبیّ صلى الله علیه و آله بِسَبِیٍّ فإذا امرأةٌ مِن السَّبِیِّ تَسعى إذ وَجَدَت صَبیّا فی السَّبِیِّ أخَذَتهُ فَألصَقَتهُ بِبَطنِها و أرضَعَتْهُ، فقالَ لنا النبیُّ ص أتَرَونَ هذِه طارحَةً وَلَدَها فی النارِ؟ قلنا لا و هِی تَقدِرُ عَلى أن لا تَطرَحَهُ فقالَ اَللّهُ أرحَمُ بعِبادِهِ مِن هذِهِ بوَلَدِها؛ کنز‌العمال/حدیث 10461) در اینجا حضرت دارد عُلقه و محبت شدید بین عبد و مولا را بیان می‌فرماید.

مهمترین راز داستان یوسف(ع) چیست؟/عشق یعقوب(ع) به یوسف(ع) نماد محبت امام به امتش است

  • چرا سورۀ یوسف(ع) احسن القصص نام گرفته است؟ (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ؛ یوسف/3) چون زلیخا عاشق یوسف(ع) شد؟ یا چون یوسف(ع) از زندان بیرون آمد و عزیز مصر شد؟ اینها که چیز ویژه‌ای نیست و این نوع داستان‌ها را دیگران هم می‌توانند درست کنند و در برخی فیلم‌ها نیز می‌بینیم. استنکاف حضرت یوسف(ع) و نه گفتن او به زلیخا هم چیز خیلی ویژه‌ای نیست و کسان دیگری هم بوده‌اند که در شرایط مشابهی قرار گرفته و پاکدامنی خود را حفظ کرده‌اند.
  • پس راز این داستان چیست؟ راز داستان حضرت یوسف(ع)، محبت یعقوب(ع) به یوسف(ع) است که یک پیغمبر معصوم در اثر عشق خودش (برای فرزندی که می‌دانست زنده است) آن‌قدر گریه کرد تا نابینا شد. (وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ؛ یوسف/84) و وقتی پیراهن یوسف(ع) را از فرسنگ‌ها دورتر داشتند برای یعقوب(ع) می‌بردند، گفت: بوی یوسفم می‌آید و اطرافیانش به او گفتند تو مجنون شده‌ای! (إِنِّی لَأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ؛ یوسف/94) بعد پیراهن یوسف(ع) را به چشمش زد و بینا شد! (أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً؛ یوسف/96) نمی‌توانید بگویید چون یوسف(ع) مقدس‌تر از یعقوب(ع) بود، یعقوب(ع) با پیراهن او شفا گرفت؛ در واقع این معجزۀ محبت است و خدا این مسأله را پنهان نمی‌کند و در اینجا صراحتاً بیان فرموده است.
  • خداوند در داستان یوسف(ع) چه می‌خواهد به ما بگوید؟ داستان عشق یعقوب(ع) به یوسف(ع) حتماً باید نماد یک حقیقت بزرگ باشد، باید نماد جریانی باشد که در طبیعت حیات بشر تداوم دارد و آن حقیقت بزرگ، محبت امام نسبت به امتش است. یک امام، نسبت به امت خوب خودش این‌چنین عشق می‌ورزد و خدا در داستان یوسف(ع)، این حقیقت بزرگ را آشکار کرده است. داستان حضرت یوسف(ع) در خدمت این حقیقت است و این مهمترین راز داستان حضرت یوسف(ع) است.

محبت امام به امتش، شمّه‌ای از محبت خداوند به بندگانش است

  • آیا تا بحال توانسته‌اند داستان یا افسانه‌ای بسازند که پدری در اوج عصمت و سعۀ صدر و عظمت روحی آن‌قدر عاشق فرزندش باشد که در فراغ فرزندش کور شود؟ و بعد بوی پیراهن او را از فرسنگ‌ها دورتر استشمام کند و با پیراهنش بینا بشود. این عشق خیلی عجیب است به حدّی که افسانه‌ها هم به آن نمی‌پردازند چون باورکردنی نیست. اما چون یک حقیقت است، خداوند آن را بیان فرموده است. حالا آیا این حقیقت تکرار ناپذیر است؟ اگر تکرارپذیر است چگونه خواهد بود؟ بله، این حقیقت در محبت امام به امتش هم وجود دارد. و محبت امام به امتش، در واقع یک شمّه‌ای از محبت خداوند به بندگانش است، و شمّه‌ای از محبت و علقۀ بین عبد و مولاست.
  • امام صادق(ع) به شیعیان خود فرموده‌اند: «به خدا سوگند ما از خودتان به شما مهربان‌تر هستیم؛ وَ اللَّهِ إِنَّا أَرْحَمُ‏ بِکُم»(‏دعوات راوندی/ص247) و (وَ اللَّهِ لَأَنَا أَرْحَمُ بِکُمْ مِنْکُمْ بِأَنْفُسِکُم؛ بصائرالدرجات/1/256) این محبت امام به امتش است ولی محبت خدا به بندگانش از محبت امام به امتش هم بالاتر است.

امیرالمؤمنین(ع): از مریضی هر مؤمنی درهرجای عالم، مریض می‌شوم/امام باقر(ع): به خدا سوگند من بوی شما را دوست دارم

  • یک روز امیرالمؤمنین(ع) در مسجد کوفه بعد از خواندن نماز جمعه یکی از دوستان خود را دیدند که حالش خوب نبود. حضرت به او فرمودند: حالت چه‌طور است؟ کسالت داری؟ او گفت: بله آقا جان، کسالت دارم ولی برای دیدن شما و خواندن نماز پشت سر شما آمدم. حضرت فرمود: آیا می‌دانید وقتی شما مؤمنین و دوستان و شیعیان ما مریض می‌شوید ما هم به خاطر شما مریض می‌شویم، می‌دانید وقتی محزون می‌شوید ما هم به خاطر شما محزون می‌شویم. او گفت: آیا این کار شما فقط براى کسانى است که در این شهر با شما هستند، و در مورد آنان که در گوشه و کنار زمین هستند چطور مى‏شود؟ حضرت فرمود: هیچ مؤمنى در شرق و غرب عالَم نیست مگر اینکه ما با او هستیم. «قَالَ رُمَیْلَةُ وُعِکْتُ وَعَکاً شَدِیداً فِی زَمَانِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ... فَقَالَ لِی یَا رُمَیْلَةُ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ یَمْرَضُ مَرَضاً إِلَّا مَرِضْنَا لِمَرَضِهِ وَ لَا یَحْزَنُ حَزَناً إِلَّا حَزَنَّا لِحُزْنِهِ وَ لَا دَعَا إِلَّا أَمَّنَّا عَلَى دُعَائِهِ وَ لَا یَسْکُتُ إِلَّا دَعَوْنَا لَهُ ...لَیْسَ یَغِیبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا مُؤْمِنَةٌ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا إِلَّا وَ هُوَ مَعَنَا وَ نَحْنُ مَعَهُ کَذَا»(ارشادالقلوب/ج2/ص145)
  • امام باقر(ع) نیز در جریانی مشابه روایت فوق، در مسجد به تعدادی از یارانشان فرمود: به خدا سوگند که من شما و بوى شما و روح شما را دوست دارم‏؛ إِذَا أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَوَقَفَ عَلَیْهِمْ فَسَلَّمَ، وَ قَالَ: وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّکُمْ، وَ أُحِبُ‏ رِیحَکُمْ‏ وَ أَرْوَاحَکُم‏»(امالی طوسی/ص772)

محبت خدا آتشی است که به چیزی برخورد نمی‌کند مگر اینکه آن را آتش می‌زند

  • وقتی کسی مؤمن شود، یعنی خدا و مولای خودش را پیدا کرده. و اگر کسی خدای خود را پیدا کند، تعلق خاطری پیدا می‌کند که این تعلق خاطر همۀ وجودش را به آتش می‌کشد به حدّی که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «محبت خدا آتشی است که به چیزی برخورد نمی‌کند مگر اینکه آن را آتش می‌زند؛ حُبُ‏ اللَّهِ‏ نَارٌ لَا تَمُرُّ عَلَى‏ شَیْ‏ءٍ إِلَّا احْتَرَق‏»(مصباح الشریعه/ص192)
  • اثر محبت خدا را می‌توان در این روایت شریف هم دید. امام صادق(ع) می‌فرماید: وقتی مؤمن به محبت خدا برسد، شیرینی و حلاوت حب الله را در قلب خودش پیدا می‌کند و می‌چشد، و طوری می‌شود که پیش اهل دنیا این‌گونه جلوه می‌کند که قاطی کرده و دیوانه شده است! و هرگاه شیرینى محبت خدا با آنها آمیخته شود، با هیچ چیز دیگری سرگرم و دلگرم نمی‌شوند و به غیر او مشغول نمی‌شوند؛ إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِ‏ اللَّهِ‏ وَ کَانَ عِنْدَ أَهْلِ الدُّنْیَا کَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ وَ إِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حُبِّ اللَّهِ فَلَمْ یَشْتَغِلُوا بِغَیْرِهِ»(کافی/2/130)
  • امیرالمؤمنین(ع) در خطبۀ همام شبیه همین کلمات را می‌فرماید: «و مى‏گویند اینها دیوانه شده‏اند! در حالى که امرى عظیم آنان را بدین حال در آورده‏ است؛ وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیم‏»(نهج البلاغه/خطبۀ 193)

اگر به حب الله توجه پیدا کنی، یعنی به هدف زده‌ای/ همۀ کارهای خوب برای این است که انسان به حب الله برسد

  • محبت حضرت امام(ره) و اشتیاق او به ملاقات خدا به حدّی بود که اواخر عمرشان برای گریه‌های نماز شب مجبور بودند برایشان حوله بگذارند و دستمال کفایت نمی‌کرد. مگر اشتیاق ملاقات خدا چیست که این‌قدر امام(ره) را بی‌تاب کرده بود؟! آیا می‌شود خدا را این‌قدر دوست داشت؟! در واقع درستش همین است و باید این‌قدر خدا را دوست داشت اصلاً دین می‌خواهد ما را به اینجا برساند. لذا اگر به حب الله توجه پیدا کنی، یعنی به هدف زده‌ای! اصلاً همۀ کارهای خوب برای این است که انسان به همین‌جا برسد.
  • حالا نقش کربلای اباعبدالله(ع) در این محبت چیست؟ آیا عاطفۀ اباعبدالله(ع) از یعقوب(ع) بالاتر است یا پایین‌تر است؟ یقیناً عاطفۀ او از یعقوب(ع) بالاتر است. حالا ببینید یوسف‌هایی که در اطراف او به زمین افتادند با دل حسین(ع) چه کردند؟ عاطفۀ اباعبدالله(ع) به قدری شدید بود که موقع وداع با قاسم بن الحسن(ع) آن‌قدر گریه کردند که غش کردند... (و جعلا یبکیان حتى غشی علیهما؛ بحارالانوار/ج45/ص34)

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۱
مجید شهشهانی

حسینیه آیت‌الله حق‌شناس | دین و زیبایی‌های آن-5

شرکت غیرمسلمانان در پیاده‌روی اربعین فقط به خاطر زیبایی و شکوه آن است/ برتری زیبایی‌های معنوی از زیبایی‌های مادی

پناهیان: در مراسمی مانند پیاده‌روی اربعین از گوشه و کنار دنیا کسانی شرکت می‌کنند که مسلمان نیستند؛ و فقط به دلیل زیبایی و شکوه اربعین و مراسم زیبای زائران اباعبدالله‌الحسین(ع) در این مراسم شرکت می‌کنند. در جهان، خبری نیست. در مقایسه بین زیبایی‌های معنوی با زیبایی‌های مادی، نمی‌توان زیبایی‌های مادی را ترجیح داد؛ مگر در مورد کسی که عقده‌ای باشد و از نظر روانی دچار بیماری شده باشد.

بخش‌هایی از پنجمین روز سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حق شناس با موضوع: «دین و زیبایی‌های آن» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

به نمایش گذاشتن زیبایی دین بر عهده مؤمنین است / هر یک از ما باید پیام‌آور زیبایی‌های دین در محیط خود باشم

  • در جلسات قبل بیان شد زیبایی دین یک حقیقت بسیار مهم است و درک این زیبایی شاخصی برای این است که آیا ما حقیقتاً از ایمان لازم و کافی برخوردار هستیم یا خیر؟ اگر ما مؤمن هستیم باید زیبایی ایمان را درک کنیم. نقطه مقابل این زیبایی، درک زشتی کفر و فسوق و عصیان است. فواید اجتماعی درک زیبایی دین بیان شد. جهان ما، جهانی پر از رقابت بین زیبایی ایمان ـ که زیبایی حقیقی است ـ با زیبایی کفر ـ که زیبایی تخیّلی است ـ شده است.
  • در این جهان پر از رقابت بین این دو زیبایی، شما سربازان ارتش اسلام هستید که باید زیبایی اسلام را به نمایش بگذارید و این امر بر عهدۀ مؤمنین قرار داده شده است. هرکدام از ما باید پیام‌آور زیبایی‌های دین در محیط خود باشم. این کار باید وظیفه‌ای بسیار مهم تلقی شود. کسی نباید به این موضوع بی‌اعتنا باشد؛ کسی که بی‌اعتناست در قیامت کمبود و حسرت آن را احساس خواهد کرد؛ کمبود و حسرتی که غیرقابل جبران است. از طرف دیگر، کسی که خدمتی در جهت ترویج و نمایش زیبایی ایمان کرده است، از دیگران جلو خواهد زد؛ بدون آنکه کار آنچنان سخت و ویژه‌ای انجام داده باشد.

راه درک زیبایی دین چیست؟/ یکی از راه‌های مهم درک زیبایی دین، چشم بستن از زیبایی‌های دنیاست

  • در این عرصه رقابت که بیشتر از منطق و استدلال، زیبایی به کار دفاع از دین و ترویج دین می‌آید، ما باید اولاً زیبایی ایمان و دین را درک کرده و به دیگران هم منتقل کنیم. درک زیبایی دین بر عهده ماست. اما راه درک زیبایی دین چیست؟ یکی از راه‌های بسیار مهم آن چشم بستن از زیبایی‌های دنیا است. این امر یکی از راه‌های درک زیبایی دین است. کسی‌که قلب خودش را سرشار از زیبایی‌های دنیا کند، نمی‌تواند زیبایی ایمان را بچشد. پیامبر اکرم(ص) ‌می‌فرمایند: «مَنْ کَانَ أَکْثَرُ هَمِّهِ نَیْلَ الشَّهَوَاتِ نَزَعَ‏ مِنْ‏ قَلْبِهِ‏ حَلَاوَةَ الْإِیمَان»(مجموعه ورام/ج2/116). کسی که اکثر همّتش رسیدن به خوشی‌های دنیا باشد، از قلب او شیرینی ایمان کَنده می‌شود. او حلاوت ایمان را نخواهد چشید.
  • در روایت دیگری پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: « النَّظَرُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ فَمَنْ تَرَکَهَا خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَعْطَاهُ‏ اللَّهُ‏ إِیمَاناً یَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِی قَلْبِه‏»(جامع الاخبار/293). نگاه، چشم چرانی و چشم گرداندن به سمت زیبایی‌های دنیا، تیری از تیرهای ابلیس است. کسی که چشمش را از این زیبایی‌ها ببندد، خدا به او ایمانی می‌دهد که حلاوت آن را در قلب خودش احساس می‌کند.

یکی از آسیب‌های ماهواره، برداشته شدن حلاوت ایمان از قلب است

  • یکی از آسیب‌هایی که ماهواره برای مردم دنیا داشته است، سرگرم کردن آنها به زیبایی‌های دنیا است که شیرینی ایمان را از دل برمی‌کند. مواجهه با ماهواره نیاز به یک موج مردمی دارد و با قانون قابل کنترل نیست؛ البته قانون یک کار حداقلی انجام داده و وظیفۀ خودش را انجام می‌دهد و ممنوعیتی را قرار می‌دهد تا قبح این کار نریزد. باید به آشنایان و اقوامی که اهل ماهواره دیدن شده‌اند، خطر آن را گوشزد کرد. خطر آن این است که شیرینی ایمان چشیده نمی‌شود و حلاوت ایمان از قلب می‌رود، بعد از آن چه باید کرد؟ اگر حلاوت ایمان از بین برود با چه چیزی می‌توان سرگرم شد؟

حلاوت ایمان بسیار بیشتر از حلاوت دنیا است/ زیبایی‌های ظاهری دیگر نمی‌تواند غربی‌ها را سرگرم کند

  • مزه حلاوت ایمان خیلی بیشتر از حلاوت‌های دنیا است. امیرالمؤمنین(ع) در یکی از کلمات حکمت‌آمیز خود می‌فرمایند: « زِینَةُ الْبَوَاطِنِ‏ أَجْمَلُ مِنْ زِینَةِ الظَّوَاهِر»(غررالحکم/393). زیبایی باطنی خیلی بیشتر از زیبایی ظاهری است. ماهواره‌ها و فیلم‌های غربی خیلی تلاش می‌کنند تا زیبایی ظاهری را منتقل کنند ولی ما زیبایی‌های باطنی بسیار فوق‌العاده‌ای در دین خود داریم که روزی جهان را فتح خواهد کرد. غرب امروزه به ته خط رسیده است. زیبایی‌های ظاهری دیگر نمی‌تواند غربی‌ها را سرگرم کند، آنها منتظر جرقّه‌ای از طرف ما هستند.

شرکت غیرمسلمانان در پیاده‌روی اربعین فقط به خاطر زیبایی و شکوه آن است/ زیبایی‌های معنوی برتر از زیبایی‌های مادی هستند

  • در مراسمی مانند پیاده‌روی اربعین از گوشه و کنار دنیا کسانی شرکت می‌کنند که مسلمان نیستند؛ و فقط به دلیل زیبایی و شکوه اربعین و مراسم زیبای زائران اباعبدالله‌الحسین(ع) در این مراسم شرکت می‌کنند. در جهان، خبری نیست. در مقایسه بین زیبایی‌های معنوی با زیبایی‌های مادی، نمی‌توان زیبایی‌های مادی را ترجیح داد؛ مگر در مورد کسی که عقده‌ای باشد و از نظر روانی دچار بیماری شده باشد.

اگر هنرمندان بتوانند زیبایی معنوی را به نمایش بگذارند، مردم سراغ زیبایی ظاهری نمی‌روند

  • هنرمندان ما هنوز به آنجا نرسیده‌اند که بتوانند زیبایی‌های باطنی را به نمایش بگذارند. اگر زیبایی‌های باطنی به نمایش گذاشته شود مردم از زیبایی‌های ظاهری دست برمی‌دارند. امروزه لذّت بردن از انواع تفریحات گناه‌آلود به پایان خط رسیده است. اگر یک فیلم خوب ساخته شود و به مردم جهان ارائه شود، مردم زیبایی‌های ظاهری خود را دور می‌ریزند. اینکه در برخی از تعابیر ذکر شده که امر ظهور امام زمان(عج) یک شبه اصلاح می‌شود، می‌تواند به دلیل همین لذّت نبردن از زیبایی‌های زندگی مادی باشد. مردم جهان از زیبایی‌های معنوی خبر ندارند.

این محبّت‌ها به امام حسین(ع) و اباالفضل‌العبّاس(ع) بعد از سالیان سال معجزه است

  • غرب امروزه به انتهای کوچۀ بن‌بست رسیده است. در عالم خبری نیست، فریب شیطان را نخور؛ حریص نباش. زیبایی‌های باطنی قشنگ‌تر هستند. هیچکس نمی‌تواند علاقه‌ای را که ما به امام حسین(ع) و اباالفضل‌العبّاس(ع) داریم، به کس دیگری داشته باشد. برای هیچکدام از هنرمندان مشهور و محبوب جهان اینطور نبوده است که وقتی می‌میرند، کسی تا یکسال برایشان گریه کند. این محبّت ما به امام حسین(ع) و اباالفضل‌العبّاس(ع) بعد از سالیان سال معجزه است؛ درحالیکه نه فیلمی از آنها برای ما ساخته‌اند و نه آهنگی دارند که ما را به هیجان بیاورند. اشک‌هایی که ما می‌ریزیم، بیشتر از سر محبّت است، نه مصیبت؛ ما چون امام حسین(ع) را دوست داریم، طاقت شنیدن مصائب ایشان را نداریم. کار ما عشق‌بازی است نه عزاداری به معنایی که عوام آن را برداشت می‌کنند. لذا از مجلس امام حسین(ع) که برمی‌گردی، مسرور و سرحال هستی.
  • امروزه دشمن در مقابل زیبایی جهانگیر امام حسین(ع) عاجز شده است. ولی متأسفانه ما این زیبایی امام حسین(ع) را به قدر کافی نمی‌فهمیم. ما یک ذرّه از این زیبایی را می‌فهمیم، چون دنیا هم برای ما زیبایی‌هایی دارد. درک زیبایی‌های دین منوط به این است که از زیبایی‌های دنیا صرف‌نظر کنی.

زیبایی‌های دنیا اصلاً در مقابل زیبایی‌های معنوی لذّتی ندارند

  • باور کن دنیا زیبایی ندارد. این کار، مبارزه با نفس هم نمی‌خواهد. به خودت بگو: من اگر به زیبایی دنیا چشم بدوزم، دیگر لذّتی نخواهم برد. زیبایی‌های دنیا اصلاً در مقابل زیبایی‌های معنوی لذّتی ندارند. لذّت‌های دنیا برای انسان‌های عقده‌ای ممکن است لذّتی داشته باشند. نشاط را باید از زیبایی‌های معنوی بدست آورد، اگر کسی اینجا نشاط پیدا کند، از لذائذ دنیوی هم بیشتر بهره می‌برد. حضرت علی(ع) می‌فرماید: وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِینَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْیَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ فَشَارَکُوا أَهْلَ‏ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ وَ لَمْ [یُشَارِکْهُمْ أَهْلُ‏] یُشَارِکُوا أَهْلَ الدُّنْیَا فِی آخِرَتِهِمْ سَکَنُوا الدُّنْیَا بِأَفْضَلِ مَا سُکِنَتْ وَ أَکَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُکِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْیَا بِمَا حَظِیَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَکَبِّرُونَ ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِحِ أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُم‏؛ (آگاه باشید! اى بندگان خدا! پرهیزکاران از دنیاى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند. با مردم دنیا در دنیاشان شریک گشتند، امّا مردم دنیا در آخرت آنها شرکت نکردند، پرهیزکاران در بهترین خانه‏هاى دنیا سکونت کردند، و بهترین خوراک‏هاى دنیا را خوردند، و همان لذّت‏هایى را چشیدند که دنیاداران چشیده بودند، و از دنیا بهره گرفتند آنگونه که سرکشان و متکبّران دنیا بهره‏مند بودند. سپس از این جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتى پر سود، به سوى آخرت شتافتند. لذّت پارسایى در ترک حرام دنیا را چشیدند، و یقین داشتند در روز قیامت از همسایگان خدایند، جایگاهى که هر چه درخواست کنند، داده مى‏شود، و هر گونه لذّتى در اختیارشان قرار دارد؛ نهج البلاغه/نامه27).
  • مؤمنین در دنیا بیشترین لذت‌هایی را که مترفین ممکن است ببرد را می‌برد، و بلکه بیش‌تر. «مترف» کسی است که پول دارد و پولش را برای لذّت خرج می‌کند، کسی که نگاه حرام دارد، کمتر لذّت می‌برد. کسی که همّ او شهوات است، کمتر لذّت می‌برد. سیستم بدن انسان اینگونه است، این مسأله به اعتقادات هم مربوط نیست.

لذت معنوی، غم معنوی هم به دنبال می‌آورد

  • لذّت واقعی در لذّت‌های دنیوی نیست. لذّت در یک رابطۀ عاشقانه است که محبّت در آن واقعاً فراوان باشد. ان‌شاءالله خداوند متعال این چنین محبّتی را به ما هم بدهد. البته لذّت معنوی که ببری، غم معنوی هم نصیبت می‌شود. محبّت و عشق معنوی که در دل بیفتد، فراق دردناک معنوی هم سراغت می‌آید.
  • امام حسین(ع) خیلی عزیز دلِ اهل‌بیتش بود. اهل‌بیت امام حسین(ع) خیلی ایشان را دوست داشتند. امام حسین(ع) هم خیلی آنها را دوست داشت. کسی که خدا را دوست داشته باشد، اطرافیان و خانواده خود را هم خیلی بیشتر از معمول دوست خواهد داشت. آدمی که خداپرست نیست، اصلاً طعم محبّت خانوادگی واقعی را نمی‌چشد، حالا امام حسین(ع) که از همه بیشتر خانواده‌اش و فرزندش را دوست دارد؛ در روز عاشورا چه صحنه‌هایی را باید شاهد باشد... لذّت اهل معنی بیشتر است، عشقشان بیشتر است، غم‌های معنوی‌شان هم بیشتر است.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۱
مجید شهشهانی

 

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-7

خدا اجازه نداده سخن درست را طوری بیان کنیم که قدرت انتخاب از مردم گرفته شود/ یک دستگاه تربیتی درست، هم مالک‌اشتر درست می‌کند،و هم ممکن است از آن شمر بیرون بیاید/ گاهی امتحان «ما فی الضّمیر» انسان را ظاهر می‌کند تا تقویت شود

پناهیان:  اسلام به ما اجازه نمی‌دهد همان‌طوری که غربی‌ها با تبلیغات سنگین خودشان آدم‌ها را به نفع ابلیس و به نفع بی‌دینی مسخ می‌کنند ما هم با تبلیغات دینی بسیار سنگین، مردم را مسخ کرده و به سمت دینداری ببریم، چون در اینجا اصلاً مسخ کردن غلط است. اگر بشود حقیقت را طوری به مردم نشان داد که همه مات و مبهوت شوند و بپذیرند، ما نباید این کار را انجام دهیم، چون باید مردم امتحان شوند و الا خدا خودش همه را هدایت می‌کرد. بنابراین ما اجازۀ تبلیغات دینی مسحور کننده‌ای که مردم را سحر کرده و تسلیم خدا کند، نداریم.

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از هفتمین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

  • گزیده صوتی:
  • روضه: خدایا تو میبنی​...​
  • صوت کامل

دین تلخی ندارد؛ این ذات زندگی دنیاست که تلخی‌هایی در آن هست/ مقدّرات الهی، هم تلخی دارند هم شیرینی ولی اصل بر تلخی است   

  • ممکن است در بحث امتحان به ظاهر تلخی‌هایی دیده شود که البته این تلخی‌ها ناشی از واقعیتِ حیات دنیا است. چون بالاخره در دنیا واقعیت‌های تلخی وجود دارد که اتفاقاً دین می‌آید و تا حدّی انسان را از این تلخی‌ها نجات می‌دهد اما متاسفانه خیلی‌ها بنا ندارند این تلخی‌ها را صریحاً به زبان جاری کنند. نباید از سخن گفتن دربارۀ تلخیِ واقعیت‌های عینی که در دنیا ما را احاطه کرده‌اند پرهیز کنیم تا مبادا کسی از دین زده شود. چون واقعیت این است که خودِ دین تلخی ندارد بلکه این ذات حیات دنیاست که در آن تلخی‌هایی وجود دارد و خداوند متعال بر این تلخی‌ها تصریح فرموده است: «ما انسان را در رنج آفریده‌ایم؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ»(بلد/4)
  • اگر به قرآن کریم نگاه کنید، می‌بینید که اصل در حیات بشر بر همین تلخی‌هاست. مقدّرات الهی، هم تلخی دارند هم شیرینی؛ اما اصل بر تلخی است. امتحان هم چیزی از همین قبیل است. امتحان‌های الهی نیز دو وجه دارند، خداوند گاهی با نعمت دادن، ما را امتحان می‌کند و گاهی با نقمت دادن امتحان می‌کند.
  • خداوند می‌فرماید «همراه سختی و دشواری، آسانی هم هست؛ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»(انشراح/5) در آیۀ بعدی دوباره تأکید می‌فرماید: «با سختی، آسودگی هم هست؛ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»(انشراح/6) انگار اصل بر سختی است و بعد در کنار این سختی، آسودگی هم هست. عبارت‌های قرآن کریم در این‌باره بسیار روشن هستند و ما باید خیلی واضح صحبت کنیم. نباید فکر کنیم که قرآن کریم کلمات تلخی دارد که ما برای جذب مردم به دین نباید آنها را با مردم در میان بگذاریم و نباید از آن تلخی‌ها حرف بزنیم.
  • امیرالمؤمنین(ع) در آغاز نامۀ 31 نهج‌البلاغه جوانش را مورد خطاب قرار می‌دهند و واقعیت‌ها و سختی‌های زندگی را صراحتاً بیان می‌فرماید (این نامه در واقع اولین سند مکتوب آموزشی و تربیتی ما است که امیرالمؤمنین(ع) شخصاً وقت گذاشته‌اند و آن را برای نسل‌های بعدی نوشته‌اند. این در واقع سند انتقال دین به جوانان است) حضرت در ابتدای نامه، چهارده خصلت برای دورۀ جوانی ذکر می‌فرماید که غالب این خصلت‌ها بار منفی داشته و از تلخی‌های زندگی حکایت می‌کند. ایشان در آغاز می‌فرماید: «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ ... إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ، السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ، غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِینَةِ الْأَیَّامِ وَ رَمِیَّةِ الْمَصَائِبِ»(نهج البلاغه/نامه31) یعنی این نامه از پدرى فانى به فرزندى است که به آرزوهای خود نخواهد رسید، روندۀ راه مردگان است، در دنیا هدف بیمارى‏ها و در تیررس بلاها و مصائب قرار دارد...

این یک تصور عامیانه از دین است که نمازخوان شدن مشکلات را برطرف کند

  • عبارت‌های امیرالمؤمنین(ع) در توصیف سختی‌های زندگی کاملاً صریح است! حضرت هیچ‌وقت برای جذب جوان به دین - نعوذبالله - به او دروغ نمی‌گوید بلکه واقعیت را می‌گوید که دنیا جای رسیدن به آرزوها نیست، دنیا محل امتحان پس دادن است و در مقدّرات تو سختی‌هایی وجود دارد که این سختی‌ها و تلخی‌ها جزء دنیای تو است. دین می‌گوید دستت را به من بده من تو را از این تلخی‌ها «تا حدّی» نجات بدهم و تلخی‌هایت را مثمر ثمر قرار دهم. شما اگر نمازخوان هم نمی‌شدی این مشکلات بود، حالا که نمازخوان شده‌ای وقتی مشکلات و گرفتاری‌هایت را تحمل می‌کنی، نور می‌گیری. اگر نمازخوان هم نبودی، مجبور بودی مشکلاتی را تحمل کنی بدون اینکه نور بگیری و بعدش هم - نعوذبالله – به جهنم می‌رفتی. بنا نیست نمازخوان شدن شما مشکلات شما را برطرف کند، این چه تصور عوامانه‌ای از دین است که در میان بسیاری از مردم رواج دارد؟!

پیش‌بینی پیامبر(ص): بعضی‌ها برای جلب محبوبیت عمومی، از هوای نفس مردم تبعیت کرده و از دین کم می‌گذارند!

  • پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: «بعد از من اقوامی را خواهید دید که پادشاهی و حکومت‌شان جز با قتل و زورگویی پیش نمی‌رود؛ سَیَکُونُ‏ بَعْدِی‏ أَقْوَامٌ‏ لَا یَسْتَقِیمُ لَهُمُ الْمُلْکُ إِلَّا بِالْقَتْلِ وَ التَّجَبُّرِ»(تحف العقول/ص60) امروز شما دنیا را نگاه کنید؛ دنیا سرشار از این ویژگی‌هایی است که پیامبر اکرم(ص) صریحاً بیان کرده‌اند. الان حکومت‌های غربی را می‌بینید که الّا و لابد با زورگویی کار خودشان را پیش می‌برند. مثلاً می‌گویند: ما این انرژی را داریم ولی شما نباید داشته باشید و بعد تهدید می‌کنند که اگر بخواهید داشته باشید چه‌کارها می‌کنیم! از سوی دیگر برای بقاء ثروت و قدرت خودشان، تروریست‌ها را به سوریه می‌فرستند تا آدم‌ها را سر ببُرند و جنایت کنند. اصلاً حکومت و دموکراسی غرب صدسال است که با تکیۀ بر خون‌های مظلومینی که در جهان ریخته شده دارد ادامه پیدا می‌کند.
  • رسول اکرم(ص) در ادامۀ کلام شریفشان می‌فرماید: «ثروت به دست نمی‌آورند مگر با بخل ورزیدن؛ وَ لَا یَسْتَقِیمُ لَهُمُ الْغِنَى إِلَّا بِالْبُخْلِ» یعنی تا بخل نورزند، نمی‌توانند برای خودشان تجمیع ثروت کنند و خودشان را در امور مادی بی‌نیاز کنند. بعد می‌‌فرماید: «شما در آینده خواهید دید، بعضی‌ها وقتی می‌خواهند بین مردم محبوبیت پیدا کنند، از هوای نفس مردم تبعیت می‌کنند و دین را ساده‌تر از آن‌چیزی که هست، جلوه می‌دهند و از دین کم می‌گذارند؛ وَ لَا تَسْتَقِیمُ لَهُمُ الْمَحَبَّةُ فِی النَّاسِ إِلَّا بِاتِّبَاعِ الْهَوَى وَ التَیْسِیرِ فِی الدِّینِ»
  • در واقع پیامبر گرامی اسلام(ص) پیش‌بینی فرموده‌ است که در آینده بعضی‌ها برای جلب محبوبیت عمومی از اهواء نفسانی مردم تبعیت می‌کنند. این‌‌کار اگر در جمهوری اسلامی یا در هر جای دیگری انجام شود، فرقی ندارد. مثلاً یک کسی برای اینکه خودش را محبوب کند می‌خواهد از اموری مانند قلیان کشیدن یا سیگار کشیدن بهره‌‌گیری کند که اصلاً امر ضروری و پسندیده‌ای نیست بلکه یک کار هوسی است.
  • بعضی‌ها نیز برای جلب محبوبیت مردم، می‌آیند و دین را ساده‌تر از آن‌چیزی که هست، جلوه می‌دهند. «والتَّیسیر فِی الدّین» یعنی با کم گذاشتن از دین، آن را آسان می‌کنند تا محبوبیت به دست بیاورند مثل این‌که کسی بگوید: اگر نمازهایت را یکی درمیان هم خواندی اشکالی ندارد! چون این‌جوری من بیشتر محبوب می‌شوم!
  • بعضی‌ها هم از حقایق زندگی و معارف دینی سخنِ تلخ نمی‌گویند، مثلاً آیاتی که ممکن است احیاناً یک کمی تلخ باشد را نمی‌گویند و پنهان می‌کنند، فقط قسمت‌های آسانش را می‌گویند تا محبوبیت پیدا کنند. البته معلوم است که اخلاق و رفتار ما نباید با مردم تلخ باشد تا مردم به خاطر تلخ بودن ما از دین زده بشوند.

آثار روحی توجه به امتحان / توجه به امتحان از نظر روحی، فوق‌العاده برای انسان مفید است

  • توجّه به امتحان، چه آثار و فوایدی دارد؟ همان‌طور که قبلاً اشاره شد، توجه به امتحان از نظر روحی، فوق‌العاده برای انسان مفید است؛ مثلاً اینکه آدم را دچار شادی‌ها و غم‌های بیهوده و زیادی نمی‌کند، دچار ترس‌ها و اضطراب‌های نابه‌جا نخواهد کرد. کینه‌های بیجا را از دل انسان می‌برد و به انسان، آرامش می‌دهد. ارتباط انسان با خدا را درست می‌کند، تکبّر انسان را از بین می‌برد. البته آدم را در مقابل پروردگارش یک‌مقدار ترسان و نگران می‌کند ولی بعد از این ترس و نگرانی یک‌مقدار هم محبّت نسبت به خدا در دل آدم ایجاد می‌شود و آدم به خدا وابسته می‌شود؛ چون می‌فهمد که زیاد هم روی پای خودش نایستاده است. التماس و اتکائش به خدا بیشتر می‌شود. اینها آثار روحیِ توجه به امتحان است.
  • هر کسی از امتحان می‌ترسد، باید این سفارش امیرالمؤمنین علی(ع) را اجرا کند که فرمود: «از هرچه می‌ترسی، خودت را داخلش بینداز، زیرا شدّت بیم و هراس تو بزرگتر از آن‌چیزی است که از آن مى‏ترسى؛ إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْه‏»(نهج البلاغه/حکمت175) بعد از اینکه داخل آن کار شدی می‌بینی آن‌قدرها که فکر می‌کردی ترس نداشته یا اصلاً خبری نبوده و ترست بی‌مورد بوده است. لذا اگر وارد امتحان شوی به آرامش می‌رسی.

آثار فکری توجه به موضوع امتحان/دین اجازه نمی‌دهد با تبلیغاتِ زیادی، مردم را مسخ کنیم و به سمت خدا ببریم/ خدا اجازه نداده سخن درست را طوری بیان کنیم که قدرت انتخاب از مردم گرفته شود

  • اما آثار فکریِ توجه به موضوع امتحان چیست؟ یکی از آثارش این است که «فضای تربیت دینی، فضای سیاسی حاکم بر جامعۀ دینی و فضای تبلیغاتی دین را ضعیف تلقی نمی‌کنی» چون می‌فهمی که دین اجازه نمی‌دهد با تبلیغاتِ زیادی، مردم را مسخ کنیم و به سمت خدا ببریم. یعنی اسلام به ما اجازه نمی‌دهد همان‌طوری که غربی‌ها با تبلیغات سنگین خودشان آدم‌ها را به نفع ابلیس و به نفع بی‌دینی مسخ می‌کنند ما هم با تبلیغات دینی بسیار سنگین، مردم را مسخ کرده و به سمت دینداری ببریم، چون در اینجا اصلاً مسخ کردن غلط است.
  • خداوند صریحاً به پیامبرش می‌فرماید: «وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ»(انعام/35) یعنی ای پیامبر! هرچند اعراض کافران برایت سخت است و دوست داری آیه‌ و نشانه‌ای از دل آسمان یا از اعماق زمین بیرون بکشی و مردم را تسلیم حقیقت کرده و آنها را هدایت کنی، ولی نباید این کار را انجام دهی! خدا اگر بخواهد همۀ آنان را هدایت می‌کند، پس جزء جاهلان نباش! 
  • اگر بشود حقیقت را طوری به مردم نشان داد که همه مات و مبهوت شوند و بپذیرند، ما نباید این کار را انجام دهیم، چون باید مردم امتحان شوند و الا خدا خودش همه را هدایت می‌کرد. بنابراین ما اجازۀ تبلیغات دینی مسحور کننده‌ای که مردم را سحر کرده و تسلیم خدا کند، نداریم. کسی منتظر نباشد فیلمی بیاید او را تسخیر کند و به سمت خدا ببرد. ولی ابلیس اگر بخواهد کسی را به سمت خودش بکشاند با تزیین و استفاده از هر شیوۀ تبلیغاتیِ مسحورکننده‌ای سعی می‌کند او را استحمار کند تا قدرت انتخاب را از او بگیرد و به سمت خودش بکشاند. ولی ما حتی اجازه نداریم سخن درست را هم طوری بیان کنیم که قدرت انتخاب را از مردم بگیرد.

در تبلیغ دین باید سخن تلخ و شیرین را در کنار هم به مردم بگوییم/ اگر بحث امتحان را متوجّه شده باشید، دیگر نمی‌گویید تبلیغات دینی ضعیف است

  • یکی از اصول و مبانیِ تبلیغ در اسلام این است، که در تبلیغ دین باید سخن تلخ و شیرین را در کنار هم به مردم بگوییم، یعنی شوق و خوف باید با هم باشد، هرچند می‌دانیم که مردم از خوف بدشان می‌آید. نمی‌شود فقط شوقی صحبت کنیم. ما روش صرفاً تبشیری (شبیه آنچه در تبلیغ مسیحیت انجام می‌دهند) نداریم. هم باید بشارت بدهیم و هم اینکه مردم را بترسانیم، هرچند می‌دانیم اگر مردم را بترسانیم دور ما خلوت می‌شود. مبلّغی که بخواهد فقط جذب کند و در کنار سخن پرجاذبه‌اش، سخن پردافعه نگوید، به تعبیری دارد «غشّ در معامله» می‌کند. نمی‌شود از جهنّم نگوییم و فقط از بهشت بگوییم.
  • اگر شما بحث امتحان را متوجّه شده باشید، دیگر نمی‌گویید تبلیغات دینی ضعیف است. چون می‌بینید که خداوند حتی به پیغمبرش هم اجازه نمی‌دهد تبلیغات خیلی سنگین و مسحورکننده انجام دهد. البته بنده نسبت به تربیتی که موجود است اعتراض دارم. در تربیت دینی ما، وجه رحمانیِ دین دارد غلبه پیدا می‌کند و وجوه دیگر دین که بیان واقعیت‌های تلخ حیات هستی است، پنهان می‌شود، لذا وضع تربیتی ما ایده‌آل نیست. ولی وضع تربیتی ایده‌آل هم این نیست که با تبلیغات سنگین، افراد را مجبور کنیم به سمت دینداری بیایند، باید فضای امتحان را حفظ کرد.

یک دستگاه تربیتی درست، هم مالک‌اشتر درست می‌کند،و هم ممکن است از آن شمر بیرون بیاید

  • از سوی دیگر، در بهترین مجموعه‌های علمی - مذهبی که دانش‌آموز، طلبه یا دانشجو تربیت می‌کنند، احتمال تربیت خطرناک‌ترین عناصر نیز در میان آنها وجود دارد و جلوی این را هم نمی‌شود گرفت. این سیستمی است که خدا طراحی کرده تا از بندگانش امتحان بگیرد و شما نمی‌توانی بگویی این سیستم غلط بوده است. نظام تربیتی درست، آن نیست که تمام خروجی‌هایش خوب از آب دربیایند؛ این کار با تولید ماشین فرق می‌کند! اصلاً یک تربیت‌گاه درست، تربیت‌گاهی است که هم مالک‌اشتر پای رکابش درست شود، هم شمربن ذی‌الجوشن. این تربیت‌گاه امیرالمؤمنین علی(ع) است. لذا امروز هم می‌بینیم تنها کسانی که خودشان را در قرن اخیر روشنفکر می‌دانند و مدّعی هستند که «به پیامبر(ص) وحی نازل نشده است و - نعوذبالله - حضرت دروغ گفته‌اند یا همه‌اش خواب و رؤیا بوده است!» کسانی هستند که از مذهبی‌ترین مدارس تهران درآمده‌اند! و این، اصلاً دلیل بر خراب بودن آن سیستم آموزشی و تربیتی نیست هرچند ممکن است در آن سیستم، نواقصی هم باشد ولی نباید سطحی‌نگرانه درباره‌اش قضاوت کرد. 
  • ما اثر اندیشه‌ای بحث امتحان را این می‌دانیم که به این سادگی نمی‌شود قضاوت کرد کدام برنامه درست است یا نه. پیچیدگی‌های بسیار زیادی دارد. در قانون‌گذاری و در جلوگیری از ظلم و ایجاد نظم هم نباید سطحی‌نگری کرد. مثلاً گاهی برای اینکه جلوی ظلم مردها به زن‌ها گرفته شود، قانون‌هایی وضع می‌کنند ولی ظلم بیشتر می‌شود. به عنوان مثال دیگر، در تربیت فرزند برای اینکه نمازخوان شود نباید سطحی‌نگری کرد. باید بدانیم که قاعدۀ امتحان، یا دستگاه امتحان حاکم بر مقدّرات بشر است و این کار را خیلی پیچیده می‌کند.

چرا خداوند همۀ کارها را به خودش نسبت می‌دهد؟/چون همۀ کارهای ما باید از دستگاه امتحان عبور کند

  • حتی اعمال اختیاری شما هم اگر بخواهد اثر داشته باشد باید از دستگاه امتحان عبور کند. مثلاً یک کسی تدبیر اقتصادی بسیار دقیق انجام می‌دهد تا وضعیت معیشت زندگی‌اش را طبق دستور اسلام درست کند اما نتیجه‌ای نمی‌گیرد بلکه خرابت‌تر هم می‌شود. چرا؟ چون دستگاه امتحان به او اجازه نداده است. لذا امام صادق(ع) می‌فرماید: «خداى تعالى روزى احمقان را زیاد کرده، تا خردمندان درس عبرت بگیرند و بدانند که دنیا نه با تلاش و کوشش به دست مى‌آید و نه با زرنگى و تدبیر؛ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَسَّعَ‏ فِی أَرْزَاقِ‏ الْحَمْقَى‏ لِیَعْتَبِرَ الْعُقَلَاءُ وَ یَعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَ یُنَالُ مَا فِیهَا بِعَمَلٍ وَ لَا حِیلَةٍ»(کافی/5/83) لذا خداوند تدبیر زیرکانه و هوشمندانه بعضی‌ها برای رسیدن به مال را خراب می‌کند تا به مال نرسند، بعد مقابل چشم آنها یک آدم بی‌تدبیر ساده‌لوح را به نتایج اقتصادی بالا می‌رساند تا همه بفهمند کار دست خداوند است و دست آنها نیست. البته معنایش این نیست که ما تلاش و تدبیر نکنیم. ما وظیفه‌ داریم سعی و تلاش و تدبیر خودمان را انجام دهیم ولی نباید مشرکانه تدبیر کنیم، یعنی باید بدانیم اصل کار دست خداوند است.
  • از سوی دیگر بعضی‌‌ها که به ثروتی می‌رسند، تصور می‌کنند فقط به خاطر زرنگی خودشان بوده است. مثل قارون که می‌گفت: «این مال و ثروت فراوان با علم و تدبیر خودم فراهم شده؛ قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ‏ عِلْمٍ عِندِی»(قصص/78) قارون فکر می‌کرد به خاطر شایستگی خودش است که این‌قدر ثروت به دست آورده است. البته واقعاً هم تدبیر کرده بود، وقت گذاشته بود و زحمت کشیده بود ولی خدا می‌فرماید اینها را من به تو دادم، یعنی تدبیر تو از دستگاه امتحان من عبور کرده و اجازه دادم نتایج زحماتت را بگیری. لذا خداوند در قرآن کریم، همۀ کارها را به خودش نسبت می‌دهد، چون همۀ کارهای ما باید از دستگاه امتحان عبور کند و اگر قرار است اثر و نتیجه داشته باشد باید خدا اجازه‌اش را بدهد.

دو وجه امتحان: 1. شرایط انتخاب ما مهیا کند 2. خوبی‌ها و بدی‌های پنهان ما رو می‌‌آورد

  • یک هدف امتحان این است که شرایطی را مهیّا کند تا ما بتوانیم انتخاب کنیم. یعنی شرایط انتخاب را ایجاد می‌کند چون انسان با انتخاب ارزشمند می‌شود. اگر انتخاب نباشد، یا انسان ارزش ندارد؛ یا مثل فرشته‌ها خواهد بود که از اول خوب بوده و خوب باقی می‌مانند. ولی او انسان شده است که بتواند معصیت و طاعت انجام دهد و این انتخابش به او ارزش بدهد. لذا یک معنای امتحان این است که خدا صحنه‌ای را برایت درست می‌کند که در آن صحنه بتوانی انتخاب قشنگ انجام دهی و رشد کنی.
  • اما امتحان وجه دیگری هم دارد. گاهی خداوند شرایطی را فراهم می‌کند که معلوم است در این شرایط انتخاب- چون آدم خوبی هستی- قطعاً انتخاب خوبی خواهی کرد، اما چرا در چنین شرایطی که نتیجۀ امتحان معلوم است، خدا باز هم صحنۀ امتحان برای تو پیش می‌آورد؟ برای اینکه خوبی‌ها و ما فی‌الضّمیر تو بیرون بریزد.
  • پس خداوند در امتحاناتش دو غرض را دنبال می‌کند، غرض اولیۀ امتحان این است که تو انتخابِ قشنگی انجام دهدی و ارزش پیدا کنی. غرض ثانویه هم این است که خدا از آدم‌هایی که انتخابشان معلوم است، امتحان می‌گیرد تا خوبی‌های خود را بروز دهند. خدا به تعبیری می‌فرماید «می‌دانم او گزینۀ خوب را انتخاب می‌کند، اما می‌خواهم خوبی‌اش را بروز بدهد و این خوبی تجلّی پیدا کند» مثلاً می‌گوید: این بندۀ من فداکار است، لذا به او میدان می‌دهم تا فداکاری کند. مثلاً دفاع مقدس فرصتی ایجاد کرد تا نوری که در دل خیلی‌ها بود، تجلّی پیدا کند؛ این تجلیّاتِ خوب در سختی‌ها ظاهر می‌شود. در مورد افرادی که بد هستند نیز تجلیّات بد باز هم در سختی‌ها ظاهر می‌شود.
  • در مورد آدم‌های بد نیز گاهی اوقات معلوم است که اگر خداوند این آدم را سرِ دو راهی قرار بدهد حتماً راه بد را انتخاب می‌کند ولی خداوند به او میدان می‌دهد تا خودش را نشان دهد و خباثت درونی خود را بیرون بریزد. لذا خدا به کافران مهلت می‌دهد تا ما فی‌الضمیر خود را بیرون بریزند.

گاهی امتحان «ما فی الضّمیر» انسان را ظاهر می‌کند تا تقویت شود /تو خوبی‌هایی داری که هنوز خبر نداری و با امتحان رو می‌آید 

  • پس یک وجه امتحان برای این است که تو ما فی‌الضّمیر و خوبی‌هایت را بروز بدهی. اما چه ضرورتی دارد خوبی‌های درونی انسان تجلی بیرونی پیدا کند و ظاهر بشود؟ برای اینکه وقتی ظاهر شد تقویت می‌شود. شما مگر نمی‌خواهی رشد کنی؟! پس خوبی‌ها و نیت‌های خوبی که در دلت هست باید بیرون بیاید و در عمل تجلی پیدا کند. لذا اگر نیّت‌های خوب داشته باشید، خدا از شما امتحان می‌گیرد تا این نیّت‌ها بروز پیدا کند. معمولاً هم این امتحانات با سختی و فداکاری توأم است. مگر شما نگفتی «خدایا! من خیلی تو را دوست دارم»؟ خُب خدا هم زمینه‌ای درست می‌کند تا برایش قربانی بدهی و فداکاری کنی.  به این ترتیب خدا به تو ثابت می‌کند خیلی بیشتر از اینها خوب هستی. صبر کن تا خدا ترا به قربانگاه ببرد. یک‌دفعه‌ای تو که قبلاً از امتحان و قربانی دادن می‌ترسیدی، آنجا شجاع می‌شوی و بعد از اینکه از امتحان سرافراز بیرون آمدی می‌فهمی چقدر خمیرمایۀ شجاعت داشتی و خودت هم خبرنداشتی! یعنی خیلی از خوبی‌ها در درون تو هست که هنوز خبر نداری. 
  • رسول اکرم(ص) می‌فرمود: «خداوند متعال به سرّ بندۀ خودش نگاه می‌کند، و هر چه تهِ دلش باشد بیرون می‌آورد و آن را مانند لباس بر تنش می‌کند چه خوب باشد و چه بد باشد؛ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَقُولُ مَنْ أَسَرَّ سَرِیرَةً أَلْبَسَهُ‏ اللَّهُ رِدَاءَهَا إِنْ‏ خَیْراً فَخَیْرٌ وَ إِنْ‏ شَرّاً فَشَرٌّ»(کافی/2/296) «سِرّ» با «باطن» فرق دارد، سِرّ آن قسمتی از درون ماست که خودمان هم از آن خبر نداریم. اما باطن آن جایی از درون ماست که خودمان خبر داریم.

ایت الله بهجت(ره): آن چه معاویه و یزید بالفعل داشتند ما بالقوه داریم/ از کجا مطمئنیم که در سرّ باطن ما چنین خباثتی پنهان نشده نباشد؟

  • پس امتحان محل رو آمدن «ما فی الضّمیر» انسان است و کسی چه می‌داند که چه پنهان کرده است؟! آقای بهجت(ره) برای موعظه می‌فرمود: «آن چه معاویه و یزید بالفعل داشتند ما بالقوه داریم.» (در محضر بهجت/ شماره ٢٧١) به تعبیری یعنی همۀ ما شمر و یزید بالقوه هستیم و می‌توانیم شمر باشیم. از کجا مطمئن هستیم که در سرّ باطن ما یک چنین پستی و خباثتی پنهان نشده و در موقع امتحان بروز پیدا نخواهد کرد؟! مبانی خوف و شوق و نگرانی از عاقبت به خیری همین مسائل است و یک بحث تعارفی نیست. واقعاً ترس دارد و باید نگران بود. لذا امام سجاد(ع) در مناجات خود می‌فرمود: «خدایا! ای کاش می‌دانستم من بالاخره شقی هستم یا سعید؛ لَیْتَ شَعْرِی أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِی‏ أُمِّی أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِی، فَلَیْتَهَا لَمْ تَلِدْنِی وَ لَمْ تُرَبِّنِی، وَ لَیْتَنِی عَلِمْتُ أَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ جَعَلْتَنِی»(مناجات خمس عشر-مناجات خائفین) این‌قدر احساسات خوب در یک چنین فضایی پدید می‌آید، اصلاً ترجمان احساسات ناب عبد، در همین ادعیه‌ای است که از ائمۀ هدی(ع) به ما رسیده است.
  • پس امتحان گاهی برای انتخاب ماست و گاهی برای انتخاب نیست، چون قبلاً در سِرّ باطن خودمان، انتخاب خود را انجام داده‌ایم و بناست امتحان این سرّ باطن ما را روبیاورد. یعنی خدا می‌خواهد با امتحان یک کاری کند که اگر خوب هستی رو بیایی و رشد کنی و اگر هم بد هستی رو بیایی و مایۀ عبرت دیگران بشوی. بعد هم خدا خودش می‌داند روز قیامت چطور با ما برخورد کند. 
  • با این حساب نه در درون خود و نه در بیرون خودمان به هیچ چیزی نمی‌توانیم اتکاء و اعتماد داشته باشیم. فقط یک راه می‌ماند، اینکه برویم در خانۀ خدا و متضرعانه بگوییم: «إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ‏ لِی‏ غَیْرُک»(دعای کمیل) خدایا! من هیچ چیزی ندارم و به هیچ چیزی و هیچ کسی (حتی به خودم) نمی‌توانم اتکا کنم، فقط به لطف و کَرم تو می‌توانم اتکاء کنم.

خدا می‌دانست حسین(ع) قربانی را انتخاب خواهد کرد، ولی امتحان گرفت تا اهل عالم همه خوبی‌اش را ببینید

  • خدا می‌داند ابراهیم خلیل‌الرحمان قربانی را انتخاب می‌کند، ولی باز هم از او امتحان می‌گیرد تا خوبی‌ِ ابراهیم را به اهل عالم نشان دهد. خدا می‌داند که اباعبدالله‌الحسین(ع) بر سرِ دو راهی قرار نمی‌گیرد و اگر بنا باشد انتخاب کند، قربانی را انتخاب می‌کند، ولی خدا از حسین(ع) هم امتحان می‌گیرد تا خوبی‌ها و زیبایی‌های او را به اهل عالم نشان دهد، البته خیلی بیشتر از آن‌چه از ابراهیم(ع) نشان داد.
  • خداوند می‌فرماید: «شما نمی‌دانید حسینِ من چقدر خوب و نازنین است. بگذارید نشانتان بدهم!» لذا خداوند در کربلا کاری کرد تا همۀ اهل عالم خوبی‌های حسین(ع) را ببینند؛ حسینِ عاطفی، حسینِ احساساتی در لحظات آخر صدا زد: «علی ‌اصغرم را بدهید تا به او خداحافظی کنم؛ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَه»(لهوف/ص117) حسین(ع) داشت با لب‌های علی اصغرش بازی می‌کرد که حرمله...
  • خدا همان‌طور که بنده‌های خوبش را با امتحان نشان می‌دهد، تصمیم دارد بنده‌های بدش را هم نشان دهد. اما امان از اینکه خدا به کسی غضب کند و استعداد شمر بودن بالقوۀ او را به صورت بالفعل درآورد و به همۀ عالم نشان دهد...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۰
بیان معنوی

دانشگاه تهران | محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه-3

«محبت» سلطان است و «معرفت» وزیر او/ معرفت بدواً و ختماً وابسته به محبت است/ دل انسان نمی‌تواند ذو‌قبلتین باشد

پناهیان: کسانی که برای علم و معرفت خیلی ارزش و احترام قایل هستند، باید بدانند وقتی کسی به معرفت اهمیت می‌دهد و دنبال معرفت می‌رود به خاطر این است که به معرفت «علاقه» و «گرایش» دارد، یعنی این «علاقه» است که مادرِ «معرفت» اوست.

با توجه به تعطیلی دانشگاه تهران در روزهای پنجشنه و جمعه، سومین جلسه عزاداری دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران برای سالار شهیدان در روز پنجم محرم برگزار شد. در ادامه بخش‌هایی از سومین روز سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در مسجد دانشگاه تهران با موضوع «محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

اولین اشتباه رایج دربارۀ محبت، بی‌توجهی به جایگاه محبت در مقایسه با جایگاه علم و عمل است/کسی که دنبال علم می‌رود به خاطر «علاقۀ او» به علم است

  • در این جلسه می‌خواهیم به توضیح چند اشتباه رایج دربارۀ محبت بپردازیم. اولین اشتباه رایج مربوط به «اهمیت جایگاه محبت و گرایش» است. ما معمولاً دربارۀ «محبت» یک‌مقدار ساده‌انگارانه برخورد می‌کنیم و این در فرهنگ ما جاری است. خصوصاً در محیط‌های علمی به خاطر ارزشی که علم دارد گاهی اوقات به جایگاه «محبت» و «گرایش‌های انسان» بی‌توجهی می‌شود در حالی که در وجود ما آدم‌ها «گرایش‌ها» نسبت به «علم و معرفت» و حتی «عمل»، اصالت و ارزش بیشتری دارد.
  • کسانی که برای علم و معرفت خیلی ارزش و احترام قایل هستند، باید بدانند وقتی کسی به معرفت اهمیت می‌دهد و دنبال معرفت می‌رود به خاطر این است که به معرفت «علاقه» و «گرایش» دارد، یعنی این «علاقه» است که مادرِ «معرفت» اوست.
  • کسی که اهل تحقیق و پژوهش است و یا حقیقت‌جو و حقیقت‌خواه است، تحت تأثیر «علاقۀ به حقیقت» است که برای کشف حقیقت تلاش می‌کند. کسی که در اثر کنجکاوی به همه‌جا سر می‌کشد، کاملاً تحت تأثیر همین «علایق» خودش عمل می‌کند. کنجکاوی یعنی «عشق به دانستن» و همین عشق است که او را وادار به تحقیق و بررسی می‌کند.

«علاقه» هم «موضوع» اندیشیدن انسان را تعیین‌ می‌کند و هم «مقدار» و «هدف و انگیزۀ» اندیشیدن را

  • علاقه هم موضوع اندیشیدن را برای ما تعیین‌ می‌کند، هم مقدار و هدف و انگیزۀ اندیشیدن انسان را مشخص می‌کند. مثلاً دانشمندی که به یک نتیجۀ علمی می‌رسد و بیش از علاقه به حقیقت، خیلی به آن نتیجۀ خاص علاقه پیدا می‌کند، دیگر رشد علمی پیدا نخواهد کرد. دانشمندی که به خاطر یک دستاورد علمی مورد تشویق قرار بگیرد و خیلی از این تشویق خوشحال بشود، خلاقیتش زیاد ادامه پیدا نخواهد کرد. اگر یک محقق، ابتدا به یک نتیجه‌‌ای خیلی دلبسته شود، تولید علمش در جهت توجیه آن نتیجه خواهد بود، یعنی اندیشۀ خود را برای تأمین علاقۀ خودش به کار می‌گیرد و آن علاقه را تئوریزه می‌کند.
  • این علاقه است که مقدار (شدت یا ضعف) حافظۀ ما را در ارتباط با برخی از معلومات معین می‌کند، این علاقه است که تداعی بهنگام را موجب می‌شود و آن‌چیزی را که باید در این لحظه به یاد بیاوری، به یادت می‌آورد. این علاقۀ محض به حقیقت است که انسان را همیشه در اوج خلاقیت حفظ می‌کند. همۀ اینها نشانۀ حکومت علاقه است.

«محبت» سلطان است و «معرفت» وزیر او/ معرفت بدواً و ختماً وابسته به محبت است/ ابتدا باید علاقه باشد، تا تلاش برای کسب آگاهی صورت گیرد

  • برخی می‌گویند: اول باید آگاهی باشد تا انسان علاقه پیدا کند؟ در حالی که همان ابتدا هم علاقه لازم است و بدون حضور علاقه کسی دنبال آگاهی نمی‌رود، اما خداوند بسیاری از علایق را در فطرت ما گذاشته و از همان ابتدا در وجود ما هست. وقتی می‌خواهیم مطلبی را فرابگیریم، اول باید علاقۀ به شناخت حقیقت در وجود ما باشد تا همین علاقه، محرکِ ما برای یادگیری باشد و الا اگر علاقۀ به حقیقت نداشته باشیم که اصلاً به سراغ یادگیری معارف نمی‌رویم و اقدام به دانستن نمی‌کنیم.
  • مجدداً بعد از اینکه انسان دانا شد، باز هم این «علاقۀ» ماست که تعیین می‌کند به این دانایی عمل کنیم یا نه. یعنی اگر «تمام علایق» ما در جهت خلاف دانایی ما باشد، به آن دانایی عمل نخواهیم کرد. در مقایسۀ بین محبت و معرفت، باید گفت محبت سلطان است و معرفت وزیر اوست.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: جوان من! اگر قلبت صفا یافته است بیا و سخنان مرا گوش کن و الا برایت فایده‌ای ندارد. (فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ وَ إِنْ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ؛ نج البلاغه/نامۀ 31) دقت کنید که حضرت نمی‌فرماید: بیا و سخنان مرا گوش کن تا شاید صفا پیدا کنی! می‌فرماید: اول برو صفای باطن پیدا کن بعد بیا سخنان مرا گوش کن.
  • خلاصه اینکه معرفت بدواً و ختماً وابسته به محبت است. بدواً؛ عشق به حقیقت آدم را وادار به کسب معرفت می‌کند و ختماً؛ دل سالم نیز هر معرفتی را که دریافت کرد تحت تأثیر آن معرفت قرار می‌گیرد.

در مقایسۀ بین «عمل» و «محبت» نیز، محبت ارزشمندتر است/ ارزش «عمل» هم بدواً و ختماً به محبت است

  • در مقایسۀ بین عمل و محبت باز هم محبت ارزشمندتر است. اولاً هیچ عملی بدون محبت صورت نمی‌گیرد چون عمل نیاز به اراده دارد و اراده نیز مسبوق به علاقه و محبت است. لذا نمی‌شود بدون محبت، عملی را انجام داد.
  • ثانیاً عمل وقتی ارزشمند است که برگردد و محبتِ مبدأ خودش را تقویت کند. اثر «عمل» در تقویت «محبتِ پشتوانۀ خودش» از اثر «معرفت» در تقویت «محبت» بیشتر است. لذا در دین خیلی به عمل تأکید شده است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «شما به عمل به آنچه می‌دانید محتاج‌ترید تا به عمل به آنچه نمی‌دانید؛ إِنَّکُمْ إِلَى الْعَمَلِ بِمَا عَلِمْتُمْ أَحْوَجُ‏ مِنْکُمْ‏ إِلَى‏ تَعَلُّمِ‏ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون‏»(غررالحکم/ص268) آیت‌الله بهجت(ره) می‌فرمود: ما زیاد به آگاهی نیاز نداریم، تقریباً همۀ آنچه لازم است را می‌دانیم، فقط گیرِ عمل هستیم. ضمن اینکه امام صادق (ع) می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ کُفِیَ مَا لَمْ یَعْلَم؛ کسی که به آنچه می‌داند عمل کند خداوند او را در آنچه نمی‌داند کفایت خواهد کرد.»(توحید صدوق/ص416)
  • اگر به عمل این‌قدر تأکید شده است به خاطر این است که عمل، محبتِ پشتوانۀ خودش را تقویت می‌کند و الا مطلق عمل-اگر هیچ تأثیری بر روی محبت و گرایش‌ها نگذارد-چه ارزشی دارد؟ کسی که اعمال دینی انجام دهد اما کم کم دلش باصفا نشود، هیچ فایده‌ای برایش نخواهد داشت. امیرالمؤمنین فرمود: «دو گروه کمر مرا شکستند، یکی آدمِ فاسقی که بلد است چگونه از زبانش استفاده کند و دیگری آدمِ نادانی که اهل عبادت و عمل است اما عملش او را نورانی نمی‌کند.. ؛ قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیَا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ‏ جَاهِلُ‏ الْقَلْبِ‏ نَاسِکٌ‏... فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجَاهِلَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِینَ أُولَئِکَ فِتْنَةُ کُلِّ مَفْتُونٍ‏»(الخصال/ج1/ص69)
  • کمیل داشت دنبال امیرالمؤمنین می‌رفت، صدای مناجات نیمه‌شب کسی را شنید و ایستاد. آقا فرمود: کمیل! چرا ایستادی؟ برویم. گفت: آقا! ببیند قرآن را با چه صوت دلنشینی می‌خواند! دلم را برده، نیمه‌شب دارد گریه می‌کند و قرآن می‌خواند. چه صفایی دارد! آقا فرمود: بیا برویم! بعد از جنگ نهروان حضرت یکی از کشته شده‌های خوارج را به کمیل نشان داده و فرمودند: «او را می‌شناسی؟ صدای قرآن آن شب از این آدم بود!»(فَالْتَفَتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَیْهِ وَ قَالَ: یَا کُمَیْلُ لَا تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ. إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ سَأُنَبِّئُکَ فِیمَا بَعْدُ....)(ارشادالقلوب/2/226)
  • خلاصه اینکه ارزش «عمل» هم بدواً و ختماً به محبت است، بدواً؛ باید عمل ما ریشه در یک محبت خوب داشته باشد و ختماً؛ هم باید این عمل اثر خوبی روی محبت ما داشته باشد. اگر اثر خوب بگذارد علامت قبولی عمل است.

تو نمی‌توانی به دو یا چند چیز علاقمند باشی!/ علایق قلب انسان یک‌جهته هستند

  • نکتۀ دیگری که باید دربارۀ دل (که مرکز گرایش‌ها و محبت انسان است) بیان کنیم این است که محبت‌های مختلفی در قلب یا دل انسان قرار می‌گیرد، ولی دل یک قبله باید داشته باشد و باید یک‌جهته باشد. به تعبیر دیگر «باید دل یک‌دله کرد» آیۀ قرآنش هم این است: «خدا دو تا دل یا قلب در یک سینه قرار نداده است؛ ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی‏ جَوْفِهِ»(احزاب/4) این یعنی تو نمی‌توانی به دو یا چند چیز علاقمند باشی!
  • به تعبیری شاید بشود گفت ساختار قلب انسان هم مانند ساختار قطب مغناطیسی شمال -جنوب کرۀ زمین، یک‌جهتی است. وقتی شما قلب انسان (مرکز گرایش‌های انسان) را مورد شناسایی قرار می‌دهید، قلب انسان می‌گوید: من یک‌جهته هستم، هر علاقه‌ای در دلم هست برایش قبله و امام می‌گذارم و تمام علاقه‌ها را تک‌جهته می‌کنم. یا همۀ علاقه‌ها در جهت خودخواهی است و یا همۀ علاقه‌ها در جهت حقیقتی است که خودم را هم نهایتاً فدای آن حقیقت می‌کنم. در دل انسان پراکندگی نیست. این فقط تصور شماست که دلتان پراکنده است و می‌تواند به چیزهای مختلفی علاقمند باشد. حقیقت این است که همۀ دل‌ها قبله دارند. چرا خداوند متعال از اخلاص کوتاه نمی‌آید و اصلاً عمل غیر مخلصانه را نمی‌پذیرد؟ برای اینکه دل-خود به خود و طبیعتاً- یک‌سویه است. علایق قلب انسان یک‌جهته است.

کسی که خودخواه شد، کم‌کم خودخواهی خودش را هم فراموش می‌کند/ عمر سعد به نفع خودش عمل نکرد بلکه خود را فدای طاغوت کرد

  • باید ببینیم جهت قلب ما به سوی کدام قبله است؟ یا باید همۀ علایق خود را تحت نظر «حب الله» قرار داده باشی، یا همۀ علایق و گرایش‌های قلب خودت را تحت نظر حب نفس قرار داده باشی. اگر کسی تمام علایق خودش را در جهت حب الله و به سوی قبلۀ محبت پروردگار یک‌سویه نکرد، بلکه خودخواه شد و همه را تحت نظر «حب نفس» قرار داد، ممکن است بعداً دچار یک بلای بزرگ بشود: اینکه خودش را فدای طاغوت کند؛ یعنی برای موجودی که از خودش هم پست‌تر است فداکاری می‌کند. اینها مصداق «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر/19) می‌شوند، یعنی اینها وقتی خدا را فراموش می‌کنند و حب الله را قبلۀ دل‌شان قرار نمی‌دهند، کم‌کم خودخواهی خودشان را هم فراموش می‌کنند و دیگر خودخواه هم نیستند. یعنی دیگر به فکر خودشان هم نیستند، بلکه خودشان را فدای یک هدف موهوم و بی‌ارزش کرده و فدای یک موجود پست‌تر از خودشان به نام طاغوت می‌شوند.
  • کسانی که برای جنگ با اباعبدالله(ع) صف‌آرایی کردند می‌دیدند که دارند خودشان را به خطر می‌انداختند و به جنگ ابالفضل العباس(ع) می‌رفتند و عدۀ زیادی از آنها به درک واصل می‌شدند ولی باز هم خودشان را فدا می‌کردند. چون دیگر نمی‌فهمیدند که این کشته شدن به نفعشان نیست.
  • امام حسین(ع) در کربلا با عمر سعد صحبت کرد و سعی کرد به عمر سعد توضیح دهد که این کار به نفعش نیست، اما عمر سعد دیگر نمی‌فهمید. امام حسین(ع) به او فرمود: تو برای چه کسی داری فداکاری می‌کنی؟! این کار به نفع دنیای تو هم نیست، هیچ چیزی به تو نخواهد رسید. ولی عمر سعد اصلاً چیزی نمی‌شنید و نمی‌فهمید. عمر سعد گفت: اگر من کاری که عبیدالله گفته است را انجام ندهم، خانه مرا ویران مى‏کنند و املاک و باغ‌های مرا مى‏گیرند. امام حسین(ع) فرمود: در این صورت از اموال و املاک و باغ‌های خودم در حجاز(مدینه) بهتر از آن را به تو مى‏دهم و عمر سعد هم می‌دانست که اباعبدالله(ع) بهترین املاک و باغ‌های مدینه را دارد ولی باز هم نپذیرفت (أن حسینا(ع) قال لعمر بن سعد: اخرج معی الى یزید بن معاویة و ندع العسکرین؛ قال عمر: إذن تهدم داری؛ قال: أنا أبنیها لک، قال: إذن تؤخذ ضیاعی؛ قال: إذن أعطیک خیرا منها من مالی بالحجاز، فتکرّه ذلک عمر؛ وقعة الطف‏/ص186)
  • هرچه امام حسین(ع) به نفع عمر سعد پیشنهاد می‌داد، اصلاً عمر سعد نمی‌فهمید، چون دیگر خودخواه هم نبود! یعنی خودش و نفع خودش را هم دیگر نمی‌دید. چون در اختیار ولایت طاغوت قرار گرفته بود و طاغوت بر او سیطره پیدا کرده بود.
  • کسی که قبلۀ قلب خود را حب نفس قرار می‌دهد این‌طور نیست که تا آخر عمرش، به نفع خودش کند! ای کاش لااقل تا آخر به نفع خودش کار می‌کرد، ولی این‌طور نیست. و این مجازات خدا برای اوست «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر/19) یعنی کسی که خدا را قبلۀ قلبش قرار نداد و خودش را قبلۀ قلبش قرار داد، خدا کاری می‌کند که دیگر به خاطر خودش عمل نکند، بلکه به خاطر یک موجود پست‌تر از خودش فداکاری کند. یعنی به جایی می‌رسد که برای کسی سینه‌چاک می‌کند که برایش نفعی ندارد.

دل انسان نمی‌تواند ذو‌قبلتین باشد/ معمولاً برای هر چیزی درس می‌خوانید برای همان چیز نماز می‌خوانید

  • شما برای چه چیزی درس می‌خوانید؟ معمولاً برای هر چیزی که درس می‌خوانید برای همان چیز هم نماز می‌خوانید! این‌طور نیست که درس را برای مدرک و اعتبار و دنیا بخوانید ولی نماز را برای خدا بخوانید. تو یا خودت را به خاطر خدا می‌خواهی یا خدا را به خاطر خودت می‌خواهی. تکلیف خودت را مشخص کن.
  • چرا خدا می‌فرماید اگر دو رکعت نماز بخوانی که خدا قبول کند، بهشت بر تو واجب می‌شود؟(إِنَّ الرَّجُلَ لَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ فَیُوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهِمَا الْجَنَّةَ أَوْ یَصُومُ یَوْماً تَطَوُّعاً فَیُوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهِ الْجَنَّةَ؛ تهذیب الاحکام/4/191) این یعنی خیلی سخت است که دو رکعت نماز برای خدا بخوانی. لذا فرمود: «اخلاص غایت و نهایت دین است؛ الْإِخْلَاصُ‏ غَایَةُ الدِّین»غررالحکم/ص44)‏ اخلاص یعنی همه‌اش برای خدا باشد، نمی‌شود که یک گوشۀ دل به سمت خدا باشد و گوشۀ دیگر دل به سمت دیگری باشد. نمی‌شود که دل ذو‌قبلتین باشد.
  • درست است که رسیدن به اخلاص سخت است اما خدا در مسیر اخلاص بنده‌اش را کمک می‌کند. خدا اگر ببیند بنده‌اش دارد می‌رود که مخلص شود او را کمک خواهد کرد. اگر خدا ببیند که بنده‌اش دوست دارد بیاید طرف او و «دلش را یک‌دله کند» ادارۀ زندگی او را به دست می‌گیرد (وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَطَّلِعُ‏ عَلَى‏ قَلْبِ‏ عَبْدٍ فَأَعْلَمُ فِیهِ حُبَّ الْإِخْلَاصِ لِطَاعَتِی لِوَجْهِی وَ ابْتِغَاءِ مَرْضَاتِی إِلَّا تَوَلَّیْتُ تَقْوِیمَهُ وَ سِیَاسَتَهُ وَ تَقَرَّبْتُ مِنْهُ؛ مصباح الشریعه/ص92)

شرط اینکه انسان دلش را یک‌دله کند چیست؟/ در بین همۀ علاقه‌هایت یک علاقه باید از همه قوی‌تر باشد

  • شرط اینکه انسان دلش را یک‌دله کند چیست؟ این است که در بین همۀ علاقه‌هایت یک علاقه باید از همه قوی‌تر باشد. در این صورت این علاقۀ قدرتمند، خود به خود می‌شود قبله‌گاه دل و همۀ علاقه‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اگر در بین علاقه‌هایت، یک محبت شدید نداشته باشی، دلت بی‌قراری می‌کند و لذت نمی‌برد. رنجِ قبله‌گاهی غیر از خدا داشتن را می‌کشی ولی لذتِ عاشق بودن را نمی‌چشی؛ چون غیرخدا را نمی‌شود زیاد دوست داشت. لذا آدم خودخواه آدم بی‌انرژی و بی‌حالی است چون همه‌چیز را به خاطر خودش دوست دارد ولی همه‌چیز را کم دوست دارد و حتی خودش را هم کم دوست دارد. چون آدم نمی‌تواند خودش را زیاد دوست داشته باشد.
  • مشکل عشق به دنیا هم این است که نمی‌شود زیاد عاشق دنیا شد، لذا انسان از این عشق لذت نمی‌برد. بدی حب‌الدنیا این است که نمی‌شود از این محبت زیاد لذت برد، نمی‌شود برایش سوخت و گداخت. هر چیزی غیر از حب‌الله را بخواهی قبله‌گاه دلت کنی، دلت آن را پس می‌زند و می‌گوید نمی‌ارزد! چون محبت واقعی آن است که دل را واقعاً به آتش بکشاند.

حسین(ع) که دلت را اینطور آتش می‌زند عبد خداست، حساب کن اگر عاشق خدای حسین(ع) شوی این عشق با دلت چه خواهد کرد؟

  • اگر بخواهید این حرف‌ها را یک‌جا تجربه کنید خدا فرصتش را به ما داده است، خدا در دنیا تجربۀ معنوی بسیار ارزشمندی را برای تحقق همۀ این حرف‌ها در اندازۀ خودش به صورت یک پیش‌هدیه به ما عرضه کرده است و آن هم محبت اباعبدالله الحسین(ع) و حرارتی است که از قتل اباعبدالله(ع) در قلب ما انداخته است. رسول خدا(ص) فرمود: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا»(مستدرک الوسائل/10/318) این حرارت یک تجربۀ عاشقانه است.
  • آن لحظه‌ای که محبت به حسین(ع) در دل ما آتشی به پا می‌کند یک‌دفعه‌ای در کنارش می‌بینی هیچ محبت دیگری نیست، حتی خودت هم دیگر نیستی(یعنی حب نفس هم کنار می‌رود) لذا وقتی حاجت هم داشته باشی و به مجلس امام حسین(ع) بروی در اوج روضه که قرار می‌گیری، دیگر حاجت خودت را هم فراموش می‌کنی. اصلاً خودت را هم فراموش می‌کنی و این یک تجربۀ رایگان عاشقی است که خدا به هر کسی داده است. این حسین(ع) که دلت را این‌طور آتش می‌زند خودش عبد خداست، حالا حساب کن اگر عاشق خدای حسین(ع) بشوی این عشق با دلت چکار خواهد کرد؟! لذا امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «حُبُ‏ اللَّهِ‏ نَارٌ لَا تَمُرُّ عَلَى‏ شَیْ‏ءٍ إِلَّا احْتَرَق؛ محبت خدا آتشی است که در هر چه بیفتد، بسوزاند.‏»(مصباح الشریعه/ص192)

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۹
مجید شهشهانی

حسینیه آیت‌الله حق‌شناس | دین و زیبایی‌های آن-4

شرایط امروز اقتضاء می‌کند «زیبایی دین» را به نمایش بگذاریم/ خانم‌ها در بیان زیبایی و زشتی‌‌ها وظیفه سنگین‌تری دارند، چون تأثیر بیشتری دارند

پناهیان: خانم‌ها وظیفۀ سنگین‌تری در موارد مربوط به زیبایی دارند. خانم‌ها بهتر از آقایان می‌توانند زشتی کارهای ناپسند را نشان دهند؛ اثر این کلام از خانم‌ها که «واه! فلان چیز چقدر زشت است» روی اطرافیان و فرزندان زیاد است. این بیان‌ها می‌تواند تغییر ایجاد کند. وقتی که خانم‌ها در محاورات خودشان چیزی را ناپسند و مکروه بشمارند، اثر آن به سرعت در جامعه دیده می‌شود.

بخش‌هایی از چهارمین روز سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حق شناس با موضوع: «دین و زیبایی‌های آن» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

دوره فعلی دوره توجه به عواطف است/ ضرورت به نمایش گذاشتن زیبایی دین در دورۀ گرایش‌های عاطفی

  • رابطه با پروردگار عالم یک رابطه حقوقی نیست، اگر رابطه انسان با خداوند را صرفاً یک رابطۀ حقوقی تعریف کنیم، نوعی اهانت به بارگاه ربوبی محسوب می‌‌شود. اگر این رابطه را صرفاً رابطه‌ای حقوقی ندانیم، پس باید به ابعاد عاطفی و زیباشناختی این رابطه هم توجّه کرد. اگر ما طوری دینداری کنیم که دیگران فکر کنند ما مجبور به دینداری هستیم و صرفاً به دلیل عقلانیت منفعت‌طلبانه و عقلانیتی که اقتضای دفع ضرر را دارد، دینداری می‌کنیم؛ این فکر و نگاه، مردم و خصوصاً جوانان را از دینداری مشمئز می‌کند. دوره فعلی، دوره‌ای نیست که صرفاً با استدلال‌ها و عقلانیت منفعت‌طلبانه بتوان یک فکر و مکتب را ترویج کرد؛ بلکه دورۀ عواطف و توجه به ابعاد عاطفی و احساسی انسان‌ها است. این شرایط اقتضاء می‌کند «زیبایی دین» را به نمایش بگذاریم.

مانع جدی کافران برای هدایت شدن، زیبا دیدن اعمال خود است

  • برای به نمایش گذاشتن اهمیّت و قدرت زیبایی، از میان حدود 50 آیه که در مورد وجه مثبت و وجه منفی زیبایی است، چند آیه را می‌خوانیم تا معلوم شود که چگونه زیبا جلوه کردن عمل کافران و سبک زندگی آنها مانع هدایت‌شان می‌شود. در واقع قرآن می‌فرماید کافران چون عمل خودشان را زیبا می‌بینند، نمی‌توانند درست شوند. در سورۀ نمل می‌فرماید: «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ»(نمل/ 24). قومی که به خورشید سجده می‌کردند و خورشیدپرست شده بودند، شیطان عمل آنها را برایشان زینت داده بود و از اینکه راه هدایت را پیدا کنند، مانع شده بود. چیزی که مانع هدایت شدن آنها به راه راست بوده است، زیبا جلوه کردن اعمالشان بوده است.
  • در سورۀ عنکبوت می‌فرماید « وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرینَ»(عنکبوت 38). این آیه نیز تصریح دارد که شیطان با زیبا جلوه دادن اعمال قوم عاد و ثمود، مانع هدایت آنها شد. در سورۀ رعد نیز می‌فرماید: « بَلْ زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»(رعد/33). با توجّه به این دو آیه مانع جدی کافران برای هدایت این است که اعمال خود را زیبا پنداشتند. در آیه دیگری می‌فرماید: « وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبیلِ»(غافر/37). عمل زشت فرعون برای فرعون زیبا جلوه داده شده است و مانع هدایت او شده است.

فلسفۀ هالیوود زیبا جلوه دادن گناه است

  • این یک واقعیت است که جهان را با زیبایی سر کار گذاشته‌اند. وقتی برای کسی کفر و فسوق و عصیان زیبا جلوه داده شود، دیگر هدایت نخواهد شد. اینکه صهیونیست‌ها و قدرت ابلیسی استکبار چیزی به نام هالیوود را طراحی می‌کنند یا برنامه‌های نامناسب ماهواره‌ای را درست می‌کنند، تحت فرمان ابلیس کار انجام می‌دهند و او دستور می‌دهد که زیردستانش کاری بکنند که گناه زیبا جلوه کند، معصیت و رفتار کفرآلود زیبا جلوه کند. قدرت زیبایی بسیار بالاست و مانع پذیرش این همه دلایل روشن برای هدایت می‌شود. باید کاری کرد زیبایی ظاهری کفر از چشم مردم بیفتد و متوجّه بشوند که این چیزها، شیرین نیست.

در مقابل روش ابلیس در زیبا جلوه دادن اعمال، چه باید کرد؟

  • خداوند در سورۀ حجرات زیبایی ایمان را به عنوان هدیه ویژه خودش برشمرده است. باید از این هدیه خوب بهره‌برداری کنیم. این آیه می‌فرماید: وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ(حجرات/7). در مقابل عملکرد ابلیس دو کار باید انجام داد: اول اینکه در مقابل زینت کفر و فسوق و عصیان، ما باید ایمان را نزد خودمان و نزد دیگران زیبا قرار دهیم. هر کسی که ایمان و رفتار مؤمنانه برایش زیبا است، با صدای بلند آن را فریاد بزند و آن را به دیگران هم نشان بدهد. وقتی که چیزی زیبا و محبوب شد، شما هم آن را بروز می‌دهی و آن را پنهان نمی‌کنی.
  • کار دوم این است که کفر و فسوق و عصیان هم پیش ما مکروه و ناپسند باشد و آن را هم عنوان کنیم. کمترین مرتبۀ نهی از منکر همین است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «رسول خدا صلى الله علیه و آله به ما دستور داد که با افراد گنهکار، با چهره اى درهم کشیده رو به رو شویم؛ أمَرَنا رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله أن نَلقى أهلَ المَعاصی بِوُجوهٍ مُکفَهِرَّةٍ»(کافی/5/59) آدم از کسی که بی‌دلیل اهل روضه نیست و مجلس روضه را دوست ندارد، مشمئز می‌شود، و فکر می‌کند این آدم چه قساوت قلبی دارد که روضۀ امام حسین(ع) با عطر خوش معنوی‌اش، با صفای دلی که به انسان می‌دهد و رقّت قلبی که ایجاد می‌کند؛ دلش را نبرده است؟
  • امام صادق(ع) درباره این آیه قرآن که می‌فرماید«و از کار زشتى که آن را مرتکب مى شدند یکدیگر را باز نمى داشتند» ـ فرمودند: آنها اعمال گنه‌کاران را انجام نمی‌دادند و در مجالس و محافل آنها نمی‌نشستند، اما وقتى با آنها روبه رو مى شدند به صورتشان مى خندیدند و با ایشان گرم مى گرفتند.( عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ- قَالَ أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا یَدْخُلُونَ مَدَاخِلَهُمْ وَ لَا یَجْلِسُونَ مَجَالِسَهُمْ وَ لَکِنْ کَانُوا إِذَا لَقُوهُمْ ضَحِکُوا فِی وُجُوهِهِمْ وَ أَنِسُوا بِهِمْ؛ وسائل الشیعه/12/269)

خانم‌ها در بیان زیبایی و زشتی‌ وظیفه سنگین‌تری دارند چون تأثیر بیشتری دارند

  • خانم‌ها وظیفۀ سنگین‌تری در موارد مربوط به زیبایی دارند. خانم‌ها بهتر از آقایان می‌توانند زشتی کارهای ناپسند را نشان دهند؛ اثر این کلام از خانم‌ها که «واه! فلان چیز چقدر زشت است» روی اطرافیان و فرزندان زیاد است. این بیان‌ها می‌تواند تغییر ایجاد کند. وقتی که خانم‌ها در محاورات خودشان چیزی را ناپسند و مکروه بشمارند، اثر آن به سرعت در جامعه دیده می‌شود.
  • حداقل نهی از منکر هم این است که ناراحتی خودت را در چهره نشان بدهی و قیافه‌ات را درهم کنی تا زشتی آن را نشان داده باشی. احساس زیبایی نسبت به ایمان و احساس زشتی نسبت به کفر و فسوق و عصیان؛ وظیفه ما است و طرحی است که خدا برای مقابله با کفر و عملیات شیطان، طراحی کرده است.

زیبایی و لذتی که از امام حسین(ع) چشیده‌ایم را به همگان اعلام کنیم

  • ما باید برای زیبایی دین در دو جهت برنامه‌ریزی کنیم؛ یکی اینکه خودمان زیبایی دین را درک کنیم، دیگری اینکه دین زیبایی را برای دیگران هم به نمایش بگذاریم. از خانه، ماشین، گوشی همراه و...، می‌توان استفاده کرد تا زیبایی دین را به همه نمایش داد. آیا تو یک ذرّه بو، عطر یا مزّه‌ای از دینت استشمام نکرده‌ای تا به دیگران هم منتقل کنی؟ طراحی یک وبلاگ، نصب یک پرچم، نغمۀ یاحسین(ع) برای زنگ تلفن همراه و..، اگر کسی این مقدار هم در جلسات امام حسین(ع)، کیف نکرده است، پس چه کرده است؟
  • چرا در مورد شعر گفتن، شعر خواندن و مدح امام حسین(ع) اینقدر به ما سفارش شده است؟ این‌ها راه‌هایی برای بیان زیبایی هستند. ما باید زیبایی و لذّتی را که برده‌ایم، به نمایش بگذاریم. آیا این همه عزادار امام حسین(ع) می‌آیند در خیابان به عزاداری بپردازند تا زیبایی آن چه را که چشیده‌اند، به دیگران هم نشان بدهند؟ در حالیکه زیبایی منطق دین است.
  • چرا امام صادق(ع) در مورد شعر گفتن برای امام حسین(ع) اینطور می‌فرموده‌اند که اگر کسی یک بیت شعر برای حسین(ع) ما بگوید، بهشت بر او واجب می‌شود؟ (مَنْ أَنْشَدَ فِی‏ الْحُسَیْنِ‏ بَیْتاً فَبَکَى وَ أَظُنُّهُ قَالَ أَوْ تَبَاکَى فَلَهُ الْجَنَّة؛ کامل الزیارات/106). این نوحه جواب دادن‌ها در سینه‌زنی برای امام حسین(ع) بی‌مبنا نیست. وقتی همه نوحه را جواب می‌دهند، زیبا می‌شود. چرا شعر اینگونه است؟ چون مربوط به زیبایی دین است.

بی‌دینی با تخیل زیبا بودن رواج پیدا می‌کند

  • خداوند در آیات مختلفی -که اشاره کردیم- به این مطلب اشاره می‌فرمایند که بی‌دینی با تلقی و تصوّر و تخیل زیبایی رواج پیدا می‌کند. زیبایی دین را جدی بگیریم و برای آن فکر و برنامه‌ریزی کنیم. زیبایی دین را فقط به آدم‌های احساسی مربوط ندانیم. چگونه می‌توان احساس را پنهان کرد در حالیکه در دعای ندبه خطاب به امام زمان(عج) می‌فرماید «عزیزٌ علیَّ أن اَبکیکَ و یَخذُلکَ الوَرَی؛ برای من سخت است که من برایت گریه کنم ولی بقیه مردم برایت گریه نکنند؛ من می‌خواهم همه برای تو بسوزند.»(مفاتیح الجنان/دعای ندبه).

قرآن کریم در معرفی زیبایی و زشتی اصلاً تعارف ندارد /قرآن زشتی غیبت را چگونه بیان کرده است؟

  • درک زیبایی دین و درک زشتی بی‌دینی مهم است و باید این زیبایی و زشتی را به دیگران هم منتقل کرد. قرآن کریم در معرفی زیبایی و زشتی اصلاً تعارف ندارد. مثلاً زشتی غیبت کردن را به صراحت اعلام می‌فرماید و برای دور کردن ما از غیبت نمی‌فرماید که اگر غیبت کنید به جهنّم می‌روید و اگر غیبت نکنید به بهشت می‌روید؛ قرآن اینگونه نیست که منفعت‌طلبانه ما را از غیبت دور کند؛ می‌فرماید غیبت نکن، و برای بیان زشتی غیبت می‌فرماید: «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ‏ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ؛ آیا دوست داری گوشت برادرت را که مرده است بخوری؟»(حجرات/12). در این روش، قرآن به صورت توصیفی به بیان زشتی غیبت می‌پردازد تا ما را از آن نهی کند. منطق کفر برای گسترش خود، زیبایی است، منطق دین هم برای گسترش باید زیبایی باشد.

دستجات عزاداری به زیباکردن فرهنگ جامعه کمک می‌کند

  • یکی از وجوه زیبایی، ادب است. یکی از وجوه زیبایی، مراسم است. یکی از وجوه زیبایی مناسک است. یکی از جاهایی که زیبایی جلوه می‌کند، رسمی و مناسکی است که همه با هم بصورت مؤدبانه آن را اجرا کنند. این، یکی از جایگاه‌های تجلّی زیبایی است. رسم محرم این است که عزادار با دسته بیرون می‌رود و همین رسم‌ها به زیبا کردن فرهنگ جامعه و زیبایی یک تفکّر کمک می‌کند.

تعظیم شعائر، نشانه تقوای قلب است

  • آداب و مناسک را در قرآن کریم هم می‌توان سراغ گرفت. در سوره حج می‌فرماید: « وَ مَنْ یُعَظِّمْ‏ شَعائِرَ اللَّهِ‏ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب»(حج/32) کسی که نشانه‌های خدا را تعظیم بدارد، این از تقوای قلبش سرچشمه گرفته است. کسی که گناه را ترک می‌کند، تقوای عملی دارد، ولی وقتی نشانه‌های خدا را تعظیم می‌کنی، این تقوای قلب است. تقوای قلب، مرتبه‌ای بالاتر از تقوای عملی و جوارحی دارد.

معنای این آیه را هیئتی‌ها خوب متوجّه می‌شوند...

  • در آیه دیگری می‌فرماید: « إِنَ‏ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه»(بقره/158) در صفا و مروه چه اتفاقی افتاده که نشانه خدا شده است؟ آیا پیغمبری را در آنجا کشته‌اند؟ معنای این آیه را هیئتی‌ها خوب متوجّه می‌شوند؛ تعظیم صفا و مروه اینگونه است که باید هفت مرتبه بین صفا و مروه بروی و مردان باید هروله کنند. قصه صفا و مروه این بوده که روزی مادری در این سرزمین بوده که بچه‌اش تشنه بوده است، و برای رضای خدا هم به این سرزمین مهاجرت کرده بودند؛ به بچه او تیری نزده بودند، و دست آخر هم زیر پای بچه، چشمه‌ای باز شد. فقط چون این مادر هفت مرتبه بین صفا و مروه دویده بود، تا روز قیامت همه حاجی‌ها باید اینجا بدوند. دیگر قرآن چطوری می‌تواند از کربلا برای ما بگوید...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۹
مجید شهشهانی

صوت | گزیده صوتی و روضه جلسه چهارم دانشگاه امام صادق

گزیده صوتی:

 

دانلود (3.6 مگابایت)

روضه:حسین(ع)، این امتحان توست...

 

دانلود (1.9 مگابایت)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۸
بیان معنوی

صوت | جلسه چهارم حسینیه آیت الله حق شناس(ره)

موضوع سخنرانی: دین و زیبایی های آن

دانلود (6.28 مگابایت)
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۸
مجید شهشهانی