علیرضا پناهیان

۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم 92» ثبت شده است

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-4

براساس قرآن، همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده / فرق دستورات دین با مقررات رانندگی این است که دستورات دین برای امتحان است نه صرفا نظم دادن

پناهیان: باید سعی کنیم این نگاه را به زندگی داشته باشیم که همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده، باید این عینک را به چشم خودمان بزنیم و  همه‌چیز را با عینک امتحان نگاه کنیم. در واقع زندگی دنیا فقط برای امتحان است؛ در دنیا نه عشق درست و حسابی هست و نه لذت درست و حسابی هست و نه حتی رنج و عذاب درست و حسابی هست، اگر در این دنیا بخواهند کسی را عذاب دهند و مثلاً دست و پایش را قطع کنند، یک مقدار که دردش زیاد شود، از هوش می‌رود و دیگر درد نمی‌کشد. یعنی رنج و عذاب واقعی هم در آخرت است. در دنیا همه چیز برای امتحان است و هیچ چیزی اصالت ندارد.

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از چهارمین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

گزیده صوتی:

روضه: حسین(ع)، این امتحان توست...

صوت کامل:

در دنیا موفقیت برای ما فقط «موفقیت در امتحان الهی» است/سایر موفقیت‌های زندگی ابزار ما برای امتحان هستند

  • وقتی محور مقدرات ما، محور ارسال انبیاء و محور دستورات دین «امتحان گرفتن از ما» باشد، معنایش این خواهد بود که دیگر در دنیا اصل بر رنج کشیدن یا آسودگی ما نیست، دیگر کسی در این دنیا نباید دنبال «موفقیت»، «آسایش» و «نعمت» باشد، حتی دیگر کسی نباید دنبال «رنج و زجر کشیدن» یا «خودزنی و سختی دادن به خود» باشد.
  • بنا نیست ما در این دنیا دنبال «موفقیت» باشیم؛ یعنی نباید دنبال این باشیم که به آن نقطۀ مطلوبی که در نظر گرفته‌ایم، برسیم. نقطۀ مطلوب برای ما «درست امتحان دادن» است و موفقیت برای ما فقط موفقیت در امتحان الهی است و بقیه‌اش نباید برای ما اهمیت داشته باشد. البته در این میدانِ بازی زندگی، باید برنامه‌ریزی و تدبیر داشته باشیم و باید موفقیت‌های زندگی را هم دنبال کنیم اما همۀ اینها را باید ابزارهای خودمان در بازی امتحان تلقی کنیم.
  • نگاه امتحانی داشتن به زندگی و بندگی با نگاه غیرِ امتحانی داشتن به زندگی و بندگی کاملاً متفاوت است. بر اساس نگاه امتحانی، تو نباید بگویی: «من می‌خواهم نفر اولِ نماز شب‌خوان‌های عالم بشوم!» چون ممکن است خداوند به اقتضای دستگاه امتحان، تو را در شرایطی قرار دهد که به خاطر برخی مصالح، لازم باشد از خواندن نماز شب صرفنظر کنی و حتی نمازهای یومیۀ خودت را هم پنهانی بخوانی، در این صورت تو نباید گله‌مند شوی که چرا این‌طوری شد؟! تو اصلاً بنا نیست در این دنیا به خواسته‌ای برسی، بلکه بناست امتحان پس بدهی و مافی‌الضمیر خودت را نشان دهی و در مقام امتحان پس دادن، انتخاب‌های شایستۀ خودت را رو کنی. می‌دانید که آیت الله بهجت(ره) به خاطر دستور پدرشان به ترک مستحبات و پرداخت به درس، تا زمانی که پدرشان زنده بودند، نماز شب نخواندند. (مصاحبه پسر آیت الله بهجت:«تا پدرش زنده بود نماز شب نخواند. این را یقین داریم.» پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، خبر 93027 )

مقصد و هدف نهایی «لقاء الله»، هدف میانی «عبادت»، و اولین هدفِ عملیاتی «امتحان» است/ همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده

  • وقتی می‌گوییم محور مقدرات الهی «امتحان» است یعنی اگر به تو سختی بدهند برای امتحان است، و اگر آسایش بدهند باز هم برای امتحان است. بر این اساس وقتی بلا بر سرمان آمد نباید بگوییم: «خدا مرا خوار کرد؛ رَبِّی أَهانَنِ»(فجر/16) و اگر به ما نعمت دادند نباید بگوییم: «خدا مرا اکرام کرد؛ رَبىّ‏ِ أَکْرَمَن»(فجر/15) نه! هر دوی اینها امتحان است و خداوند در قرآن کریم چنین نگاهی را نفی کرده‌اند. اگر بین خودمان و دیگران تفاوت‌هایی دیدیم نگوییم این تبعیض است و این با عدالت خدا تناقض دارد! نه تنها محور تقدیر ما امتحان است بلکه محور تکلیف ما نیز امتحان است. یعنی دین هم چیزی نیست جز یک طرح و برنامه برای امتحان گرفتن از ما.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مال و فرزند را ملاک خشم و خشنودى خداوند مپندارید که این ناشى از جهل شما به امتحان و آزمایش الهى در توانگرى و قدرتمندى است؛ «لا تَعتَبِرُوا الرِّضا و السُّخطَ بالمالِ و الوَلَدِ ، جَهلاً بمَواقِعِ الفِتنَةِ و الاختِبارِ فی مَوضِعِ الغِنى و الاقتِدارِ»(نهج البلاغه/خطبه192)
  • می‌توان گفت: اولین هدفِ عملیاتی خلقت بشر «امتحان» است که فرمود: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ»(ملک/2). هدفِ میانی خلقت نیز «عبادت و بندگی» است که فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56) و مقصد و هدف نهایی خلقت، «لقاءالله» است که فرمود: «إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ»(انشقاق/6) و «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»(بقره/156). به تعبیر دیگر، هدف ابتدایی خلقت که ما عملاً در این دنیا با آن مواجه هستیم، امتحان است. همۀ برنامه‌های این دنیا برای امتحان است؛ هر چیزی که می‌بینیم و نمی‌بینیم برای امتحان است. خداوند می‌فرماید: «و ما همۀ بندگان را مورد ابتلا قرار می‌دهیم و امتحان می‌کنیم؛ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلینَ»(مؤمنون/30)
  • باید سعی کنیم این نگاه را به زندگی داشته باشیم که همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده، باید این عینک را به چشم خودمان بزنیم و  همه‌چیز را با عینک امتحان نگاه کنیم، نه با عینک راحت‌طلبی، عافیت‌طلبی و امثال آن. بسیاری از افراد مذهبی و متدین که دینداری می‌کنند و مشکلی با دین و اعتقادات ندارند، حتی برخی از افراد انقلابی، اصلاً عینک امتحان به چشم‌شان نیست و بدون توجه به موضوع مهم امتحان دارند در صحنه‌ها و عرصه‌های مختلف حرکت می‌کنند. مثلاً هر کسی در هر دوره‌ای در انتخابات پیروز می‌شود برای امتحان است، هم برای خودش امتحان است و هم برای بقیه امتحان است.

چه پیروز شدیم و چه پیروز نشدیم، همه‌اش امتحان است/ نتیایج این‌دنیایی نباید ما را دچار اشتباه کند

  • همان‌طور که در جلسۀ قبل گفتیم، تمام عوامل مؤثر بر مقدرات آنجایی که در اختیار ما نیست و حتی آنجایی که در اختیار ما قرار دارد، فقط به این شرط اثربخش خواهد بود که «دستگاه امتحان» اجازه اثر بدهد. یعنی ما از روی نتیجه نمی‌توانیم تشخیص دهیم که آیا درست عمل کرده‌ایم یا نه. اصلاً ممکن است ما درست و دقیق عمل کرده باشیم، اما به دلیل اینکه دستگاه امتحان به ما اجازه نداده، به نتیجه نرسیم. همین‌طور برعکس؛ یعنی ممکن است یک فرد یا گروهی درست عمل نکرده باشند، ولی به خاطر اینکه دستگاه امتحان اجازه داده، به نتیجه برسند و عیب‌هایش پنهان بماند. در این موارد معمولاً عوام می‌گویند: «شانسی به نتیجه رسیدی یا فرصت اَلَکی یا شانسی به دست آوردی و پیروز شدی» ولی خواص و افراد آگاه می‌گویند: «به نتیجه رسیدن در امور دنیایی لزوماً به تلاش ما و به درست عمل کردن ما بستگی ندارد، چون گاهی دستگاه امتحان به ما اجازه می‌دهد که باوجود عملکرد نادرست به نتیجه برسیم تا در همین نتیجه از ما دوباره امتحان بگیرد در یک جایی هم ممکن است کاملاً به وظیفۀ خودمان عمل کنیم ولی به نتیجه نرسیم، در اینجا نباید احساس شکست کنیم، چون به وظیفۀ خود عمل کرده‌ایم.
  • حتی این نگاه که «آیا خدا از ما قبول می‌کند و به عمل ما نتیجه می‌دهد؟!» نیز نگاهِ اشتباهی است چون ممکن است خدا عمل ما را قبول کند ولی نتیجۀ این‌دنیایی به عمل ما ندهد. برعکس؛ ممکن است قبول نکند و نتیجۀ این‌دنیایی بدهد. ثمرات کارهای ما اکثراً آن دنیایی است لذا نباید دنبال ثمرات و نتایج دنیایی باشیم. ثمرات این‌دنیایی کارهایمان نیز نباید ما را دچار اشتباه کند، چون گاهی به وظیفۀ خودمان درست عمل نمی‌کنیم ولی خدا به ما ثمرۀ دنیایی می‌دهد. باید بدانیم که چه پیروز شدیم و چه پیروز نشدیم، همه‌اش امتحان است.
  • چرا مسلمان‌ها در جنگ بدر پیروز شدند؟ آیا فقط به خاطر اینکه خیلی خالصانه و خوب جنگیدند، پیروز شدند؟ نه! دو مسأله مؤثر بود: یکی اینکه مسلمان‌ها خالصانه جنگیدند و دیگر اینکه دستگاه امتحان الهی به آنه اجازه داد که پیروز شوند، و الا علی‌رغم عملکرد خوبشان، شکست می‌خوردند. لذا خداوند دربارۀ جنگ بدر فرمود: این «بلاءِ حَسَن» یا «آزمایشی نیکو» بود (وَ لِیُبْلىِ‏َ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا؛ انفال/17) یعنی این پیروزی در جنگ هم امتحان بود، برای اینکه خداوند ببیند بعد از این پیروزی چگونه برخورد می‌کنند، مثلاً آیا مغرور می‌شوند یا نه! یعنی خداوند این‌بار خواست مسلمین را با پیروزی امتحان کند. حتی بحث این نبود که چون مخلصانه عمل کردند خداوند خواست به عنوان پاداش این رفتار مخلصانه پیروزی نصیبشان شود.

نگاه به نقش امتحان در تعیین مقدرات ما، تا حدّ زیادی ما را از خودبینی و تکبّر دور می‌کند

  • اگر به زندگی و بندگی خودمان چنین نگاهی داشته باشیم، کاملاً وابسته و آویزانِ خدا خواهیم شد! اصلاً نگاه به مقدرات تا یک درجه‌ای انسان را «بی‌خود» می‌کند و نگاه به امتحان که تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات انسان است، تا حدّ بسیار زیادی انسان را «بی‌خود» می‌کند، یعنی از خودبینی، عُجب، غرور و تکبّر دور می‌کند.
  • گاهی اوقات دستگاه امتحان خدا به یک بندۀ خوب، اجازه نمی‌دهد یک کار خوبی را که قصدش را داشته، انجام دهد. مثلاً گاهی خدا اجازه نمی‌دهد یک بندۀ خوبِ نماز شب‌خوان، بلند شود و نماز شب بخواند، چون الان دستگاه امتحان الهی می‌گوید او اگر الان برای نماز شب بلند شود، دچار عُجب شده و خراب می‌‌شود لذا به او چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. چون دستگاه امتحان می‌‌گوید: این بنده هنوز بلد نیست امتحان عُجب را درست پس بدهد لذا اگر یک مقدار دیگر نماز شب بخواند دچار عُجب می‌شود و خراب می‌شود هنوز ظرفیت لازم را پیدا نکرده، لذا فعلاً امتحان عُجب نباید از او گرفته شود. (قال رسول الله ص: وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ‏ یَجْتَهِدُ فِی‏ عِبَادَتِی فَیَقُومُ مِنْ رُقَادِهِ‏ وَ لَذِیذِ وِسَادِهِ فَیَتَهَجَّدُ لِیَ اللَّیَالِیَ فَیُتْعِبُ نَفْسَهُ فِی عِبَادَتِی فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ‏ اللَّیْلَةَ وَ اللَّیْلَتَیْنِ نَظَراً مِنِّی لَهُ وَ إِبْقَاءً عَلَیْهِ فَیَنَامُ حَتَّى یُصْبِحَ فَیَقُومُ وَ هُوَ مَاقِتٌ لِنَفْسِهِ‏ زَارِئٌ عَلَیْهَا- وَ لَوْ أُخَلِّی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَا یُرِیدُ مِنْ عِبَادَتِی لَدَخَلَهُ الْعُجْبُ مِنْ ذَلِکَ فَیُصَیِّرُهُ الْعُجْبُ إِلَى الْفِتْنَةِ بِأَعْمَالِهِ فَیَأْتِیهِ مِنْ ذَلِکَ مَا فِیهِ هَلَاکُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ وَ رِضَاهُ عَنْ نَفْسِه؛ کافی/2/60) یعنی اگر نماز شب نخواند و بعد خودش را به خاطر محروم شدن از نماز شب، مذمت کند خیلی بهتر از این است که نماز شب بخواند و بعد دچار عُجب شود.

به افراد خودخواه و متکبّر برمی‌خورد که چرا خدا این‌قدر در امور زندگی‌شان دخالت دارد؟!

  • وقتی می‌بینیم که مقدرات الهی این‌گونه ما را احاطه کرده‌اند معنایش این نیست که جبری‌مسلک بشویم و کارهای خود را تعطیل کنیم و برویم یک گوشه بنشینیم. بعضی‌ها وقتی می‌بینند که خیلی از امورشان دست خداوند است و دخالت خدا در امور زندگی‌شان زیاد است، می‌گویند: «پس دیگر چرا تلاش و برنامه‌ریزی کنیم؟ اصلاً همه‌چیز را رها می‌کنیم!» کسانی که این‌گونه فکر می‌کنند، معمولاً خودخواه و متکبر و متفرعن هستند، چون بهشان برمی‌خورد که خدا این‌قدر در امور زندگی‌شان دخالت دارد و گاهی تصمیم‌ها و برنامه‌ریزی‌هایشان را بهم می‌زند. لذا می‌گویند حالا که خیلی از امور ما دست خداست و خیلی اوقات خدا برنامه‌ریزی‌های ما را خراب می‌کند، من دیگر برنامه‌ریزی و اقدام نمی‌کنم! در حالی که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «خدا را با به هم خوردن تصمیم‏ها و گشوده شدن عزمها شناختم‏؛ عَرَفْتُ‏ اللَّهَ‏ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم‏؛ نهج البلاغه/حکمت 249)
  • اگر بنا بود ما برای خودمان برنامه‌ریزی نکنیم و طبق برنامۀ خودمان اقدام عملی انجام ندهیم و فقط امتحان پس بدهیم و توکل بر خدا کنیم، کارمان خیلی آسان‌تر از الان بود. اصلاً زیبایی توکل به این است که انسان برنامه‌ریزی و اقدام کند، بعد توکل کند لذا خداوند به ما فرموده است که برای خودمان برنامه‌ریزی کنیم و گاهی به کارمان هم اثر می‌دهد، اما در این میان گاهی اوقات حالِ ما را می‌گیرد و به کارمان اثر نمی‌دهد تا ما را امتحان کند.

چگونه می‌شود خدا را دید؟/ خدا از طریق امتحان، لحظه به لحظه دارد با ما زندگی می‌کند

  • اگر به امتحانات الهی در متن زندگی خودمان درست نگاه کنیم، کم‌کم می‌توانیم خدا را در متن این امتحانات ببینیم و کم‌کم می‌توانیم درک کنیم که عالم محضر خداست. وقتی حضرت امام(ره) فرمود: «عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید»(صحیفۀ امام/13/461) این مطلب را به عرفایی که اهل کشف و شهود هستند نفرمودند، بلکه به افرادی عادی مثل خودمان فرموده است. ولی ما که اهل شهود قلبی نیستیم چگونه باید ببینیم عالم محضر خداست؟! یک راه بیشتر ندارد؛ اگر در معادلۀ امتحان قرار بگیریم و عالم را با نگاه امتحان الهی ببینیم، در این صورت می‌توانیم حضور خدا را در متن زندگی خودمان حس کنیم و ببینیم، می‌توانیم فعل خدا و تمایلات و خواسته‌های پروردگار را از خودمان ببینیم.
  • چگونه می‌شود خدا را دید؟ آیا برای دیدن خدا باید برویم دعا کنیم، التماس کنیم تا خودش را به ما نشان بدهد؟ آیا با اجرا کردن دستورات الهی می‌توانیم خدا را ببینیم؟ بله، هر کدام از اینها یک سهمی در نشان دادن خدا به ما دارند، اما ما می‌توانیم با «امتحان» خدا را ببینیم، و خدا را در آیینۀ امتحان‌هایی که می‌گیرد ببینیم. اگر با امتحان خدا را ببینیم، به تعبیری اخلاق خدا و خواسته‌های خدا دستمان می‌آید. خدا از طریق امتحان، لحظه به لحظه دارد با ما زندگی می‌کند و هر لحظه دارد از ما امتحان می‌گیرد. اگر با این نگاه با خدا زندگی کنیم، کم‌کم خدا را می‌شناسیم و بر اساس نوع امتحاناتی که از ما می‌گیرد می‌فهمیم خدا نسبت به چه اموری حساس است. چون ما تا وقتی با کسی زندگی نکنیم نمی‌توانیم او را خوب بشناسیم.

باید همۀ زندگی را با «عینک امتحان» ببینیم/ در این دنیا، همه چیز امتحان است

  • خداوند کاملاً فعال است و هر لحظه دارد با دستگاه امتحانش، با ما تعامل می‌کند. خدای منهای امتحان، خدای غیر فعال است و خدایی است که نمی‌توانیم با او زندگی کنیم. باید در همۀ لحظات زندگی خودمان عینک امتحان به چشم بزنیم و همۀ زندگی‌مان را با نگاه امتحان ببینیم.
  • امتحانات انسان‌‌ها دایرۀ بسیار گسترده‌ای دارند. در این دنیا، همه چیز امتحان است. مثلاً خدا به ما نعمت نمی‌دهد به خاطر اینکه یک نفسی تازه کنیم و بعدش دوباره به ما بلا بدهد! بلکه نعمت می‌دهد تا امتحان کند و ببیند در نعمت چگونه هستیم، بلا هم می‌دهد تا ما را امتحان کند. همۀ روابط بین انسان‌ها امتحان است. همۀ دوستی‌ها و دشمنی‌های زندگی امتحان است.
  • گاهی خداوند یک کسی را - مثلاً به خاطر عیب‌هایی که دارد- مأمور می‌کند تا به سراغ ما بیاید و ما را اذیت کند و ما نباید کینۀ او را به دل بگیریم، چون بنا بوده که ما این امتحان را پس بدهیم و او هم وسیله‌ای است که خدا از طریق او از ما امتحان گرفته است. باید تمام تلاشمان این باشد که این امتحان را به خوبی پس بدهیم، نه اینکه از کسی که وسیلۀ این امتحان بوده، کینه به دل بگیریم.
  • در این دنیا همۀ روابط اجتماعی و حتی خانوادگی وسیلۀ امتحان هستند. حتی فرزندان ما هم وسیلۀ امتحان ما هستند. (وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ؛ انفال/28) امیرالمؤمنین(ع) فرمود: کسى از شما دعا نکند که خدایا! از امتحان به تو پناه مى‏برم! چون کسى نیست مگر اینکه مشمول امتحان شود. خداوند مى‏فرماید: «بدانید که اموال و فرزندانتان مایه امتحان شما هستند»؛ لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ- وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَة»(نهج البلاغه/حکمت 93)
  • اصلاً بنا نیست کسی در این دنیا زندگی کند! زندگی این دنیا لهو و بازی است، زندگی واقعی در عالم آخرت است «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»(عنکبوت/64) در واقع زندگی دنیا فقط برای امتحان است؛ در دنیا نه عشق درست و حسابی هست و نه لذت درست و حسابی هست و نه حتی رنج و عذاب درست و حسابی هست، اگر در این دنیا بخواهند کسی را عذاب دهند و مثلاً دست و پایش را قطع کنند، یک مقدار که دردش زیاد شود، از هوش می‌رود و دیگر درد نمی‌کشد. یعنی رنج و عذاب واقعی هم در آخرت است. در دنیا همه چیز برای امتحان است و هیچ چیزی اصالت ندارد. مثلاً اینکه ما در این دنیا غذا می‌خوریم، همین غذا خوردن هم مایۀ امتحان است. – با عرض معذرت- حتی اینکه مجبور هستیم، به دستشویی برویم هم مایۀ امتحان است. یعنی این‌طور نیست که دستشویی رفتن هم اصالت داشته باشد، چون خدا می‌توانست بدن انسان را طوری طراحی کند که نیاز به دفع ضایعات نداشته باشد و مثلاً ضایعات بدن از طریق یک عرقِ خوشبخو در هوا پخش شود - مانند بدن بهشتیان –  لذا امام باقر(ع) یکی ازکاربردهای این خاصیت در بدن انسان را جلوگیری از دچار شدن انسان به خودبینی و تکبر برمی‌شمرد(عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْغَائِطِ، فَقَالَ: تَصْغِیراً لِابْنِ آدَمَ لِکَیْلَا یَتَکَبَّرَ وَ هُوَ یَحْمِلُ غَائِطَهُ مَعَهُ؛ علل الشرایع صدوق/1/275) امیرالمؤمنین(ع) هم توجه به همین ضایعات را عاملی برای دفع عجب و تکبر می‌شمارند(مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْعُجْبِ وَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ مَذِرَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ قَذِرَةٌ وَ هُوَ بَیْنَ ذَلِکَ یَحْمِلُ الْعَذَرَةَ؛ غررالحکم/ص696 )
  • آیا هیچ بخشی از زندگی ما هست که خدا در آن بخش به وسیلۀ امتحان گرفتن با ما حرف نزند؟! نه. همۀ بخش‌های زندگی وسیلۀ امتحان ما هستند. مثلاً خداوند می‌توانست در طراحی زندگی ما خواب را قرار ندهد. یکی از امتحانات خواب این است که ببیند آیا ما سحرها برای نماز بیدار می‌شویم یا نه! اصلاً شیرین بودن خواب برای این است که خدا ببیند آیا ما حاضر هستیم از این شیرینی خواب برای خدا صرفنظر کنیم؟!

آیا تا بحال از خدا پرسیده‌ایم که «خدایا! تو از من چه می‌خواهی؟!»/خدا با ما به زبان امتحان سخن می‌گوید

  • این‌همه به درگاه خدا رفته‌ایم و از خدا چیزهای زیادی خواسته‌ایم اما آیا تا بحال یک‌بار از خدا پرسیده‌ایم که «خدایا! تو از من چه چیزی می‌خواهی؟! من چه چیزی باید از خودم نشان دهم؟!» آیا این سؤال را از خدا این‌قدر پرسیده‌ای تا کار به «قربانی اسماعیلت» کشیده شود؟! حضرت ابراهیم(ع) آن‌قدر با زبان امتحان با خدا صحبت کرد و امتحانات را پشت سر گذاشت تا کارش به قربانی اسماعیل(ع) کشیده شد. مدام درِ خانۀ خدا رفت و پرسید: خدایا! تو از من چه چیزی می‌خواهی؟! خداوند که با زبان امتحان با هر کسی سخن می‌گوید، از ابراهیم(ع) امتحانات مختلفی گرفت تا کار به قربانی اسماعیل(ع) رسید. یعنی حضرت ابراهیم(ع) در هر مرحله از امتحاناتش فهمید که خدا از او چه می‌خواهد و درست جواب داد. لذا خداوند می‌فرماید: ما هر چه ابراهیم را امتحان کردیم و او را مبتلا کردیم او درست جواب داد «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن»(بقره/124)
  • اینکه حضرت ابراهیم(ع) در هر امتحانی «فهمید» خداوند دقیقاً از او چه می‌خواهد خیلی مهم است. ما باید در هر امتحانی بفهمیم خدا دقیقاً از ما چه می‌خواهد تا بتوانیم درست جواب دهیم. برای اینکه ما بفهمیم خدا هر لحظه از ما چه می‌خواهد ابتدا باید بدانیم که داریم در دارِ ابتلا و امتحان زندگی می‌کنیم و در این دنیا هیچ خبر دیگری غیر از امتحان نیست.

فرق دستورات دین با مقررات رانندگی این است که دستورات دین برای امتحان است نه صرفا نظم دادن

  • مقررات راهنمایی رانندگی برای ایجاد نظم و رفاه عمومی طراحی شده است نه برای امتحان گرفتن از ما که آیا مثلاً از چراغ قرمز عبور می‌کنیم یا نه! لذا اگر این مقررات را رعایت کنیم، پلیس با ما کاری ندارد و اگر رعایت نکنیم فقط جریمه می‌کند. اما دستورات دین این‌طوری نیستند. فرق دستورات دین با مقررات راهنمایی و رانندگی این است که «خدا چراغ را قرمز می‌کند تا ببیند تو چه کار می‌کنی و در این امتحان چگونه جواب می‌دهی» یعنی همۀ دستورات دین برای امتحان ما طراحی شده است، حتی مقدرات ما هم برای امتحان ما طراحی شده است نه صرفا نظم دادن به زندگی فردی یا اجتماعی ما.
  • مثلاً در لحظۀ اذان، خداوند به تک‌تک ما دارد نگاه می‌کند تا ببیند در این امتحان چگونه رفتار می‌کند؛ آیا به خاطر نماز اول وقت حاضر است بلافاصله از فکر خود دربیاید، آیا حاضر است کاری که به شدّت سرگرمش کرده رها کند، آیا حاضر است از خواب شیرین سحرگاه صرفنظر کند، آیا حاضر است از این حالی که در آن است خارج شود و به سراغ نماز برود. اذان هر دفعه می‌خواهد ما را از یک حالی دربیاورد و همین یک امتحان است.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۸
مجید شهشهانی

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-5

«مصلحت ما» آن‌چیزی است که باعث می‌شود از ما بهتر امتحان گرفته شود/ مقدرات ما بر اساس امتحاناتی که باید از ما گرفته شود، تنظیم می‌شوند/ نمی‌شود فلسفۀ زندگی ما «امتحان» باشد ولی فلسفۀ دین، حکومت، و تعلیم و تربیت ما «امتحان» نباشد

پناهیان: نمی‌شود نظام دستورات دینی تحت تأثیر عامل امتحان باشد، ولی حکومت تحت تأثیر دستگاه امتحان نباشد. متاسفانه گاهی اوقات در مسائل اجتماعی وقتی مشکلی می‌بینیم، بلافاصله می‌خواهیم از نزدیک‌ترین راه مسأله را حل کنیم. گاهی نزدیک‌ترین راه گذاشتن قانون اضافی است. گاهی نزدیک‌ترین راه اعمال قدرت است. ولی اولیاء خدا این‌گونه عمل نمی‌کردند لذا حکومت‌های اولیاء خدا سرشار از مظلومیت است. در حکومت دینی «امتحان» یک اصل مهم است. حکومت دینی حکومتی نیست که به دنبال نتیجه به هر قمیتی باشد، بلکه «امتحان» برایش خیلی اهمیت دارد، لذا به افراد مختلف فرصت می‌دهد و زیاد از قدرت حکومت برای کنترل کردن افراد استفاده نمی‌کند لذا این فرصت‌دادن‌ها خیلی اوقات موجب می‌شود بعضی‌ها سوء استفاده کنند.

حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از پنجمین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

گزیده صوتی:

روضه: خدایا! حسین(ع) دیگر طاقت ندارد، رحم کن...

صوت کامل:

فیلم

مقدرات ما بر اساس امتحاناتی که باید از ما گرفته شود، تنظیم می‌شوند/«مصلحتِ ما» آن‌چیزی است که باعث می‌شود از ما بهتر امتحان گرفته شود

  • وقتی گفته می‌شود «مقدرات الهی حاکم بر زندگی ما هستند» باید بدانیم که تمام این مقدرات در «دستگاه امتحان» تعیین و اندازه‌گذاری می‌شوند؛ یعنی مقدرات ما بر اساس امتحاناتی که باید از ما گرفته شود، تنظیم می‌شوند. ما امتحان را یک «دستگاه» فرض می‌کنیم که عوامل مختلفی بر این دستگاه تأثیرگذار هستند؛ این عواملِ مؤثر بر مقدرات که پیشتر اشاره کردیم(افکار، علایق و آرزوها، اعتقادات، اعمال، نیت‌ها و دعاها، محبت خدا و اولیاء خدا به ما، رفتارهای خوب و بد اطرافیان ما) در واقع ورودی‌های این دستگاه امتحان هستند و خروجی‌ این دستگاه نیز مقدرات ما خواهند بود که محدودۀ اختیار ما را مشخص می‌کنند و حتی بر اختیار ما نیز مؤثرند.
  • اینکه طبق فرمایش پیامبر(ص)، خداوند می‌فرماید: من امور بندگانم را بنا بر مصالح آنها تدبیر می‌کنم و هرچه صلاح آنها باشد خودم مقدماتش را فراهم مى‏ سازم‏ (أَنِّی‏ أُدَبِّرُ عِبَادِی‏ بِمَا یُصْلِحُهُم‏؛ امالی طوسی/ص167) در واقع همۀ این مصلحت‌ها بر اساس دستگاه امتحان است و الا معلوم است که مصلحت نهایی ما عبودیت و سعادت دنیا و آخرت است. ولی این مصلحتی که خداوند مقدرات ما را بر اساس آنها تنظیم می‌کند، یعنی آن‌چیزی که دستگاه امتحان اقتضا کند؛ چون ما برای امتحان آفریده شده‌ایم لذا مصلحت ما آنچیزی است که باعث شود بهتر از ما امتحان گرفته شود. اگر مصلحتِ بندگان را به معنای نفعِ بندگان درنظر بگیریم، باز هم می‌توان گفت: «نفعِ ما در امتحان است».

«خدایا! از من امتحان نگیر!»؛دعایی که هرگز مستجاب نمی‌شود/سعی نکن از امتحانات الهی فرار کنی، چون بی‌فایده است

  • خداوند ما را در این دنیا آفریده است تا از ما امتحان بگیرد (الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ؛ ملک/2) ما هم که می‌دانیم «نمی‌توانیم از حکومت خدا خارج شویم؛ لَا یُمْکِنُ‏ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِک»(دعای کمیل) پس راه عاقلانه این است که از امتحان فرار نکنیم و خودمان به امتحانات الهی تن بدهیم؛ چون فرار از امتحان بی‌فایده است و خدا بالاخره امتحاناتش را از ما می‌گیرد. پس چرا بیهوده خودمان را به در و دیوار بکوبیم؟! به‌جای فرار از امتحان، مثلاً می‌توانیم از خدا بخواهیم: «خدایا! بهترین و آسان‌ترین امتحان را از من بگیر...» یا بخواهیم: «خدایا! امتحان من سخت شده است، یک‌مقدار آسان‌تر امتحان بگیر...» ولی نمی‌توانیم از خدا بخواهیم: «خدایا! از من امتحان نگیر!!» باید بپذیریم و باور کنیم که اصلاً ما به این دنیا آمده‌ایم تا امتحان پس بدهیم.

این نگاه به دستگاه امتحان، یک مبنای نظری برای تنظیم روابط اجتماعی و نظامات حقوقی است

  • جلسات قبل هم گفتیم که اگر باور کنیم مقدرات الهی چقدر بر زندگی ما احاطه دارد، واقعاً رفتارمان متواضعانه‌تر خواهد شد (و غم‌ها و شادی‌های بی‌خود از قلب‌مان بیرون خواهد رفت و دچار عُجب و غرور نخواهیم شد و بسیاری فواید دیگر...) حالا می‌گوییم اگر باور کنیم تنظیم نهایی این مقدارت تحت تأثیر عاملِ «امتحان» صورت می‌گیرد، و بفهمیم که همین «دستگاه امتحان» است که هر لحظه دارد زندگی ما را اداره می‌کند، در این صورت حال و روزمان کاملاً عوض خواهد شد و خیلی بیشتر متواضع و افتاده‌حال خواهیم شد.
  • این نگاه به دستگاه امتحان، هم یک مبنای نظری برای برنامه‌ریزی‌های فردی و اجتماعی است، هم یک مبنا برای درک احکام الهی و تنظیم روابط اجتماعی ماست، هم یک مبناست که علمای حقوق هم می‌توانند بر این مبنا شیوۀ برنامه‌ریزی و قانون‌گذاری و نظامات حقوقی خود را تنظیم کنند و هم نگاهی است که به انسان روحیه می‌دهد.

نمی‌شود فلسفۀ زندگی ما «امتحان» باشد ولی فلسفۀ دین، حکومت و تعلیم و تربیت ما «امتحان» نباشد

  • نمی‌شود فلسفۀ زندگی ما «امتحان» باشد ولی فلسفۀ دین ما «امتحان» نباشد. نمی‌شود فلسفۀ دین ما امتحان باشد ولی فلسفۀ حکومت ما و فلسفلۀ تعلیم و تربیت ما امتحان نباشد. نمی‌شود بدون درنظر گرفتن مقولۀ امتحان، نظام تربیتی را طراحی و تنظیم کنیم. چون نمی‌شود خدا ما را برای امتحان به این دنیا آورده باشد و بعد دین و احکام خود را بدون درنظر گرفتن امتحان تنظیم کرده باشد.

نوع فرامین الهی به‌گونه‌ای است که امکان امتحان را باقی می‌گذارد/خدا با ممنوع کردن غیبت، خواسته به گنهکاران فرصت امتحان بدهد

  • به عنوان مثال، به ما امر شده است که اگر دیدیم کسی دارد مخفیانه گناهی مرتکب می‌شود نباید آن را لو بدهیم. یکی از دلایلش این است که با لو دادن، امکان امتحان گرفتن از او - در آن مورد - منتفی می‌شود. لذا وقتی به پیامبر(ص) گزارش دادند در فلان خانه بساط گناه و فحشاء برقرار است، و ابتدا یک نفر بلند شد و از پیامبر(ص) اجازه خواست که برود و آنها را مجازات کند، پیامبر(ص) به او اجازه نداد و به علی(ع) مأموریت داد و فرمود: «علی جان! برو و اگر گنهکاری دیدی، نزد ما بیاور» علی(ع) هم وقتی به آن خانه رسید، با چشم بسته وارد شد و دست به دیوار کشید و بیرون آمد و فرمود من کسی را ندیدم! پیامبر (ص) نیز کار حضرت را تأیید کرده و فرمود: «تو جوانمرد این امت هستی؛ یا علی انت فتی هذه الامه»(تحفه الاخوان، دامادی/ص13)
  • اصلاً نوع فرامین الهی به‌گونه‌ای است که امکان امتحان را باقی می‌گذارد و دستورات الهی نیز مانند مقدرات الهی کاملاً هماهنگ با دستگاه امتحان هستند. مثلاً اینکه دستور داده‌اند غیبت نکنیم، در واقع به آدم‌های گنهکار فرصت گناه می‌دهد و باعث می‌شود که رسوا نشوند. یعنی خداوند با ممنوع کردن غیبت، خواسته است این فرصت امتحان به گنهاکاران داده شود. اگر ما اجازه داشتیم غیبت کنیم، بساط کسانی که پنهانی گناه می‌کنند خیلی راحت‌تر برچیده می‌شد، چون می‌توانستیم هر کسی گناه پنهانی انجام می‌دهد، لو بدهیم. ولی خدا این اجازه را به ما نداده است چون لو دادن اینها باعث می‌شود به عملکرد دستگاه امتحان خدشه وارد شود.

همه باید از دستگاه امتحان عبور کنند/حتی پیامبر(ص) هم نمی‌تواند بدون اینکه کسی از دستگاه امتحان عبور کند او را هدایت نماید

  • چرا خداوند به پیامبر(ص) فرمود: «تو بر آنها سیطره نداری؛ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِر»(غاشیه/22) پیامبر(ص) می‌خواست بر مردم سیطره داشته باشد، تا چه ‌کار کند؟ نعوذ بالله پیامبر(ص) نمی‌خواست بر مردم سیطره پیدا کند تا به آنها ظلم کند! بلکه می‌خواست بر مردم سیطره پیدا کند تا آنها را هدایت کند. لذا خداوند در جای دیگری به رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «تو نمی‌توانی هرکسی را که دوست داری، هدایت کنی؛ إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ»(قصص/56) اینها یعنی باید اجازه بدهی همۀ مردم از دستگاه امتحان عبور کنند.
  • خداوند می‌فرماید: «آیا مردم فکر می‌کنند بعد از اینکه ایمان آوردند امتحان نمی‌شوند؟ در حالی که ما کسانى را که قبل از آنها بودند امتحان کرده‌ایم، چون باید خداوند راستگویان و دروغگویان را معلوم کند؛ أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَْکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُون*وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ  فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِین»(عنکبوت/2و3) امام محمد باقر(ع) در شأن نزول این آیه می‌فرماید: پیامبر اکرم(ص) دوست داشتند مقدمات طوری طراحی شوند که علی(ع) بعد از ایشان بدون اختلاف در آن جایگاهی که خداوند مقرر فرموده قرار بگیرد. اما خداوند با این علاقۀ پیامبر مخالفت کردند. (إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ حَرِیصاً عَلَى أَنْ یَکُونَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنْ بَعْدِهِ عَلَى النَّاسِ خَلِیفَةَ وَ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ خِلَافُ ذَلِکَ فَقَالَ وَ عَنَى بِذَلِکَ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَ‏: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ...‏) و(فَقَدْ سَأَلْتُ رَبِّی أَلْفَ حَاجَةٍ فَقَضَاهَا لِی وَ سَأَلْتُ لَکَ مِثْلَهَا فَقَضَاهَا لَکَ وَ سَأَلْتُ لَکَ رَبِّی أَنْ یَجْمَعَ لَکَ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی فَأَبَى عَلَیَّ رَبِّی فَقَالَ‏ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون)(‏عیاشی/1/197 و تأویل الایات/ص420)

خداوند به موسی(ع) فرمود: صدای معجزه‌گونۀ گوسالۀ سامری فتنۀ خودم بود تا امتحان مردم سخت‌تر شود!/چرا خدا به ابلیس قدرت وسوسه کردن داد؟

  • حتماً داستان گوسالۀ سامری را شنیده‌اید. این گوساله از طلا درست شد و سامری در ساختن آن خیلی هنر به خرج داد تا مردم را فریب دهد. طبق برخی روایات، حضرت موسی(ع) دربارۀ این مسأله به پروردگار عرضه داشت: این سامری هنری داشت که گوساله‌ای بسازد تا مردم را بفریبد، اما آن صدای عجیب و معجزه‌گونه‌ای که از گوساله شنیده می‌شد از کجا آمد؟ آیا صدای گوساله نیز جزء هنر سامری بود؟ خداوند فرمود: این فتنۀ خودم بود که اضافه کردم و خواستم امتحان سخت‌تر بشود! (عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع‏: ... ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى: إِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ وَ عَبَدُوا الْعِجْلَ وَ لَهُ خُوارٌ فَقَالَ مُوسَى ع: یَا رَبِّ الْعِجْلُ مِنَ السَّامِرِیِّ، فَالْخُوَارُ مِمَّنْ؟ فَقَالَ: مِنِّی یَا مُوسَى إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُهُمْ قَدْ وَلَّوْا عَنِّی إِلَى الْعِجْلِ أَحْبَبْتُ أَنْ أَزِیدَهُمْ فِتْنَة؛ تفسیر قمی/ج2/ص62)
  • قدرتی که خداوند به ابلیس هم دارد، برای همین منظور بود. وقتی ابلیس از درگاه خدا رانده شد، به خدا گفت: به خاطر عبادت‌هایی که انجام داده‌ام در همین دنیا به من پاداش بده! خداوند فرمود چه می‌خواهی تا به تو بدهم؟ گفت: می‌خواهم تا روز قیامت به من عمر بدهی، خداوند فرمود به تو عمر طولانی می‌دهم. گفت: می‌خواهم مانند خون در رگ‌های فرزندان آدم نفوذ کنم، خدا فرمود این قدرت را به تو می‌دهم. گفت: به ازای هر فرزند آدم به من دو فرزند بده! خدا فرمود به تو می‌دهم. بعد ابلیس گفت: از فضل و کَرمت نیز یک چیز بیشتری به من عطا کن! خدا فرمود: کاری می‌کنم در سینۀ ابناء بشر نفوذ کنی و نفس بزنی و آنها تصور کنند که حرف دل خودشان است. (فَقَالَ إِبْلِیسُ یَا رَبِّ کَیْفَ وَ أَنْتَ الْعَدْلُ الَّذِی لَا تَجُورُ- فَثَوَابُ عَمَلِی بَطَلَ قَالَ لَا- وَ لَکِنِ اسْأَلْ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا مَا شِئْتَ ثَوَاباً لِعَمَلِکَ فَأَعْطَیْتُکَ فَأَوَّلُ مَا سَأَلَ الْبَقَاءَ إِلَى یَوْمِ الدِّینِ فَقَالَ اللَّهُ قَدْ أَعْطَیْتُکَ قَالَ سَلِّطْنِی عَلَى وُلْدِ آدَمَ قَالَ قَدْ سَلَّطْتُکَ- قَالَ أَجْرِنِی مِنْهُمْ مَجْرَى الدَّمِ‏ فِی‏ الْعُرُوقِ‏ قَالَ قَدْ أَجْرَیْتُکَ قَالَ وَ لَا یَلِدُ لَهُمْ وَلَدٌ إِلَّا وَ یَلِدُ لِی اثْنَانِ قَالَ وَ أَرَاهُمْ وَ لَا یَرَوْنِی وَ أَتَصَوَّرُ لَهُمْ فِی کُلِّ صُورَةٍ شِئْتُ فَقَالَ قَدْ أَعْطَیْتُکَ قَالَ یَا رَبِّ زِدْنِی قَالَ قَدْ جَعَلْتُ لَکَ فِی صُدُورِهِمْ أَوْطَاناً قَالَ رَبِّ حَسْبِی؛ تفسیر قمی/ج1/ص42)
  • بعد از اینکه خداوند خواسته‌های ابلیس را برآورده کرد، حضرت آدم(ع) به درگاه خداوند عرضه داشت: خداوندا! با این قدرت‌هایی که به ابلیس عطا کردی، او بر من و فرزندان من مسلط خواهد شد. به من و فرزندانم نیز عنایتی بفرما. لذا خداوند خواسته‌های حضرت آدم(ع) را نیز به او عطا کرد. (لَمَّا أَعْطَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِبْلِیسَ مَا أَعْطَاهُ مِنَ الْقُوَّةِ قَالَ آدَمُ: یَا رَبِّ سَلَّطْتَ إِبْلِیسَ عَلَى وُلْدِی ... ؛ تفسیر قمی/1/42)
  • چرا خداوند این قدرت‌ها را به ابلیس عطا کرد تا ابناء بشر را وسوسه کند؟ برای اینکه اساساً خدا ما را برای امتحان کردن آفریده است و اینها نیز ابزاری هستند برای امتحان گرفتن از ما. و الا خداوند می‌توانست کاری کند که همۀ انسان‌ها بدون دردسر تسبیح‌گوی خدا شوند؛ مثل ملائکه. اما خدا در مورد انسان‌ها، بیش از نتیجه (خوب شدن ابناءِ بشر)، به فرآیند خوب شدن اهمیت می‌دهد. 

نمی‌شود فلسفۀ مقدرات ما امتحان باشد، اما فلسفۀ دستورات الهی و احکام دینی امتحان نباشد/ چند مثال...

  • نمی‌شود فلسفۀ خلقت انسان امتحان باشد، ولی فلسفۀ مقدراتی که برای بشر تعیین کرده است امتحان نباشد. نمی‌شود فلسفۀ خلقت بشر و مقدرات او، امتحان باشد ولی فلسفۀ دستورات الهی و منظومۀ احکام دینی امتحان نباشد.
  • به عنوان مثال، اینکه فرموده‌اند خانم‌ها در چند مورد باید حرف همسر خود را گوش کنند (البته نه به معنا که آقایان بر خانم‌ها ولایت مطلقه داشته باشند) برای چیست؟ این در واقع طراحی فضا برای امتحان است. هرچند این به خاطر تناسب‌های زن و مرد نیز هست، اما اساساً برای امتحان است. می‌پرسند: حالا اگر یک آقایی، اشتباه کرد، چه می‌شود؟ پاسخ این است که این اشتباهات نیز جزئی از امتحان است و الا اگر این پیچیدگی‌ها نبود که امتحان نمی‌شد!
  • اینکه فرموده‌اند: بچه‌ها باید حرف پدر و مادر خود را گوش کنند، برای چیست؟ این هم طراحی فضا برای امتحان است. باز هم نباید بگویید: چون پدر و مادر برای یک نسل هستند و فرزندان برای یک نسل دیگر هستند، این معمولاً موجب اختلاف می‌شود. چون خداوند هم این را می‌دانسته ولی این دستور را به خاطر امتحان ما صادر کرده است. حتی اگر پدر یا مادرت کافر و ملحد باشند باید به آنها احترام بگذاری و حرف او را(به جز در مواردی که برخلاف دستورات خدا باشد) گوش کنی، مثل اویس قرنی که به خاطر خواستۀ مادرش (که آن موقع ملحد بود) فقط یک روز در مدینه ماند و برگشت نتوانست رسول خدا(ص) را ببیند.

چرا حکومت‌های اولیاء خدا سرشار از مظلومیت است؟/ در حکومت دینی «امتحان» یک اصل مهم است

  • نمی‌شود دستگاه امتحان فقط برای یک بخش از زندگی انسان تعیین‌کننده باشد و برای بخش‌های دیگر تعیین‌کننده نباشد. نمی‌شود نظام دستورات دینی تحت تأثیر عامل امتحان باشد، ولی حکومت تحت تأثیر دستگاه امتحان نباشد. متاسفانه گاهی اوقات در مسائل اجتماعی وقتی مشکلی می‌بینیم، بلافاصله می‌خواهیم از نزدیک‌ترین راه مسأله را حل کنیم. گاهی نزدیک‌ترین راه گذاشتن قانون اضافی است. گاهی نزدیک‌ترین راه اعمال قدرت است. ولی اولیاء خدا این‌گونه عمل نمی‌کردند لذا حکومت‌های اولیاء خدا سرشار از مظلومیت است.
  • در حکومت دینی «امتحان» یک اصل مهم است. حکومت دینی حکومتی نیست که به دنبال نتیجه به هر قمیتی باشد، بلکه «امتحان» برایش خیلی اهمیت دارد، لذا به افراد مختلف فرصت می‌دهد و زیاد از قدرت حکومت برای کنترل کردن افراد استفاده نمی‌کند لذا این فرصت‌دادن‌ها خیلی اوقات موجب می‌شود بعضی‌ها سوء استفاده کنند.
  • یک‌بار به رسول خدا(ص) خبر رسید که عده‌ای مواد مورد نیاز مردم را احتکار کرده‌اند، پیامبر(ص) دستور دادند کالاهای احتکارشده را به بازار برگردانند. یک نفر گفت: یا رسول الله(ص) برای این اجناس قیمت تعیین کنید. حضرت فرمود: من قیمت تعیین نمی‌کنم. بگذارید به صورت طبیعی این قیمت تعیین شود؛ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَنَّهُ قَالَ: رَفَعَ الْحَدِیثَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ مَرَّ بِالْمُحْتَکِرِینَ فَأَمَرَ بِحُکْرَتِهِمْ أَنْ تُخْرَجَ إِلَى بُطُونِ الْأَسْوَاقِ وَ حَیْثُ تَنْظُرُ الْأَبْصَارُ إِلَیْهَا فَقِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَوْ قَوَّمْتَ عَلَیْهِمْ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى عُرِفَ الْغَضَبُ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ أَنَا أُقَوِّمُ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا السِّعْرُ إِلَى اللَّهِ یَرْفَعُهُ إِذَا شَاءَ وَ یَخْفِضُهُ إِذَا شَاءَ»(تهذیب الاحکام/7/161) پیامبر(ص) اینجا قدرت داشتند که قیمت تعیین کنند اما حضرت از قدرت به هر شکلی استفاده نمی‌کردند.

چرا به برخی بیماران شفا داده می‌شود و به برخی شفا داده نمی‌شود؟/بعضی‌ها فقط با بیماری اصلاح می‌شوند

  • پیامبر گرامی اسلام(ص) در شب معراج از خداوند سؤالاتی می‌پرسند و خداوند پاسخ می‌دهند. وقتی به موضوع مقدرات می‌رسند، خداوند می‌فرماید: برخی از بندگان من هستند که اصلاحشان نمی‌کند، مگر ثروت (یعنی مصلحتشان این است که پولدار باشند) و اگر فقیرش کنم هلاک می‌شوند، و برخی از بندگان من هستند که فقط با فقر اصلاح می‌شوند و اگر به آنها ثروت بدهم هلاک می‌شوند، برخی از بندگان مصلحتشان در بیماری است، اگر به آنها صحت بدهم هلاک می‌شوند و اینها را فقط خودم می‌دانم و فقط کار خودم است؛ وَ إِنَ‏ مِنْ‏ عِبَادِیَ‏ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ‏ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ وَ إِنَ‏ مِنْ‏ عِبَادِیَ‏ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ‏ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ»(کافی/2/352) لذا بعضی‌ها خودشان یا فرزندشان بیماری لاعلاجی دارند که هر چه دعا و توسل می‌کنند، خدا به آنها شفا نمی‌دهد چون مصلحت آنها در داشتن آن بیماری است. و این مصلحت‌ها را دستگاه امتحان برای هر کسی تعیین می‌کند. البته بعضی‌ها نیز درخواست‌هایی از خداوند داشته‌اند و مثلاً بیماری‌هایی داشته‌اند که شفا گرفته‌اند، این هم بستگی به دستگاه امتحان دارد، این دستگاه خیلی پیچیده و قابل تأمل است.
  • امام باقر(ع) می‌فرماید: خداوند همۀ فرزندان حضرت آدم(ع) تا آخر(همۀ ابناء بشر) را به او نشان می‌دهد. حضرت آدم(ع): خدایا! چقدر تعداد این فرزندان من زیاد است! بعد پرسید: خدایا! چرا فرزندان من با هم فرق می‌کنند؟ این تفاوت‌ها به خاطر چیست؟ خداوند فرمود: من اینها را متفاوت خلق کرده‌ام تا آنها را در هر حالتی امتحانشان کنم (چون این تفاوت موجب امتحان می‌شود) آدم(ع) فرمود: اگر می‌شد اینها را بدون تفاوت می‌آفریدی بهتر نبود؛ چون این تفاوت‌ها مشکلات زیادی ایجاد خواهد کرد؟ خداوند به او توضیح می‌دهد: من این تفاوت‌ها را قرار داده‌ام تا شما را امتحان کنم و ببینم کدام‌یک بهتر عمل می‌کنید. اصلاً برای همین است که دنیا و آخرت و حیات و مرگ و بهشت و جهنم را خلق کرده‌ام. یعنی همۀ دستگاه عالم برای همین امتحان گرفتن است. و من در تقدیر و تدبیر خودم این‌گونه اراده کرده‌ام. و این تفاوت‌ها را به علم نافذ خودم در بین ابناء تو ایجاد کرده‌ام؛ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لآِدَمَ انْظُرْ مَا ذَا تَرَى قَالَ فَنَظَرَ آدَمُ ع إِلَى ذُرِّیَّتِهِ وَ هُمْ ذَرٌّ قَدْ مَلَئُوا السَّمَاءَ قَالَ آدَمُ ع یَا رَبِ‏ مَا أَکْثَرَ ذُرِّیَّتِی‏ ...فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَذَلِکَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِی کُلِّ حَالاتِهِمْ ... وَ إِنَّمَا خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَکَ وَ أَبْلُوَهُمْ‏ أَیُّکُمْ‏ أَحْسَنُ عَمَلًا فِی دَارِ الدُّنْیَا فِی حَیَاتِکُمْ وَ قَبْلَ مَمَاتِکُمْ فَلِذَلِکَ خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَیَاةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطَّاعَةَ وَ الْمَعْصِیَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ کَذَلِکَ أَرَدْتُ فِی تَقْدِیرِی وَ تَدْبِیرِی وَ بِعِلْمِیَ النَّافِذِ فِیهِمْ خَالَفْتُ بَیْنَ صُوَرِهِمْ وَ أَجْسَامِهِمْ وَ أَلْوَانِهِمْ وَ أَعْمَارِهِمْ وَ أَرْزَاقِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ مَعْصِیَتِهِمْ»(کافی/2/9)

صحنه‌ای بود که امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر راضی نشد پیش بیاید اما دستگاه امتحان آن را پیش آورد

  • اباعبدالله الحسین(ع) در کربلا تکلیف خود را انجام داد، البته دوست نداشت که بعضی‌ از صحنه‌ها در کربلا پیش بیاید و تمام تلاش خود را انجام داد تا پیش نیاید ولی نشد! در بعضی از صحنه‌ها با اینکه دوست نداشت ولی راضی شد، مثلاً وقتی بچه‌های حضرت زینب(س) آمدند اجازۀ میدان بگیرند، حضرت بالاخره راضی شد. وقتی قاسم بن الحسن آمد اجازه بگیرد، آقا دوست نداشت ولی بالاخره راضی شد.
  • ولی یک صحنه‌ای بود که امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر راضی نشد ولی دستگاه امتحان بالاخره این صحنه را به وجود آورد و آن هم به میدان رفتن عبدالله بن الحسن(ع) بود. امام حسین(ع) مدام به زینب(س) می‌فرمود: مراقب این بچه باش، نمی‌خواهم او به میدان بیاید. حضرت به هیچ وجه راضی نبود، اما در آخرین لحظات که امام حسین(ع) در گودی قتلگاه بود، این بچه دستش را از دست عمه‌اش زینب(س) جدا کرد و دوان دوان به میدان آمد و خودش را روی سینۀ اباعبدالله الحسین(ع) انداخت و گفت: به خدا از عموی خودم جدا نمی‌شوم، نمی‌گذارم عموی مرا بکشید... (...فَقَالَ لَهَا الْحُسَیْنُ احْبِسِیهِ یَا أُخْتِی فَأَبَى وَ امْتَنَعَ عَلَیْهَا امْتِنَاعاً شَدِیداً وَ قَالَ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ‏ عَمِّی‏...‏؛ ارشاد مفید/2/110)

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۸
بیان معنوی

حسینیه آیت‌الله حق‌شناس | دین و زیبایی‌های آن-3

نمایش زیبایی دین، یک راهکار مبنایی برای مقابله با تهاجم فرهنگی/ عدم انتقال زیبایی دین؛ یک خلأ جدی در نظام تعلیم و تربیت/ حضور دسته‌های عزاداری در خیابان‌ها، نمونه‌ای مهم از نمایش زیبایی دین/به خیابان نیامدن برخی هئیت‌ها اشتباه بزرگی است

پناهیان: یکی از اشتباهات بزرگ این است که برخی از هیئت‌ها و دسته‌های عزاداری به خیابان‌ها نمی‌آیند؛ این خیلی اشتباه است. در حالیکه باید زیبایی عشق ورزیدن به امام حسین(ع) را به نمایش گذاشت، این شور حسینی و علاقه به اباعبدالله(ع) را باید به نمایش گذاشت. محبّت به امام حسین(ع) را باید ابراز کرد و درصد این ابراز محبّت در حسینیه خیلی کمتر از میزان ابراز این محبّت در خیابان است. مودّت؛ محبّتی است که ابراز می‌شود و باید آن را اعلام کرد تا همه بدانند. قرآن هم بر مودّت نسبت به اهل بیت(ع) تأکید کرده و می‌فرماید: « قل لا أَسْئَلُکُمْ‏ عَلَیْهِ‏ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»

بخش‌هایی از سومین روز سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حق شناس با موضوع: «دین و زیبایی‌های آن» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

«درک زیبایی دین» اولین پاداش دنیوی مؤمن است/ زیبایی، یکی از نیازهای اصلی و حیاتی مؤمن است

  • خداوند در قرآن کریم وعده داده‌اند که یکی از نتایج ایمان آوردن به پروردگار عالم این است که خداوند ایمان را در قلوب مؤمنین زیبا و محبوب قرار می‌دهد.(لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ؛ حجرات/7) این مورد، از اولین پاداش‌های معنوی و مهمی است که خداوند در این دنیا به مؤمن عنایت می‌کند. در نقطه مقابل کفر، فسوق و عصیان مورد اکراه و ناپسندی مؤمن قرار می‌گیرند.(وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ) این عنایت پروردگار است که در دل انسان، چیزی را زیبا و چیزهایی را زشت قرار می‌دهد.
  • ضرورت توجه به بحث زیبایی، و تبیین جایگاه آن مهم است. در روان‌شناسی، جدول «مازلو» جدول مشهور و قابل اعتنایی است. در این جدول بصورت هرمی نیازهای انسان طبقه‌بندی شده است. اولین نیاز انسان در این جدول که در پایین و پایۀ هرم جا می‌گیرد، نیازهای مادی برشمرده می‌شود و بعد از آن سراغ نیاز لذّت می‌روند، سپس سراغ اعتبار و...؛ در بالای این هرم، آخرین مورد از نیازهای انسان، زیبایی است. یعنی بعد از اینکه تمام نیازها تأمین شد، انسان دوست دارد که محیطی زیبا هم داشته باشد. در این جدول، زیبایی آخرین نیازی است که خودش را نشان می‌دهد. انسان هم نیازهای حیاتی دیگر را بر زیبایی مقدم می‌دارد ولی آدمِ اهل دین، آدمی است که نیاز به زیبایی هم جزء نیازهای اصلی و حیاتی او قرار می‌گیرد.

عجب؛ اثر منفی زیبا ندیدن ایمان و لذت نبردن از دینداری

  • دین باید برای ما زیبا باشد و به عنوان یک شاخص کنترل شود. برای اینکه ایمان را معاینه فنی کنیم که ایرادی دارد یا خیر، باید ببینیم آیا ایمان در قلب ما زیبا هست یا خیر؟ محبوب هست یا نه؟ آیا کفر و فسوق و عصیان، در قلب زشت هست یا نه؟ زیبا نبودن ایمان دارای دو اثر منفی دارد. اثر منفی اول، ایجاد عُجب است. که کنترل آن اصلاً کار ساده‌ای نیست. ولی اگر از دینداری لذّت برده باشی، دچار عُجب نمی‌شوی؛ مانند حضور در مجالس عزای امام حسین(ع) که چون لذت برده‌ای دچار غرور نمی‌شودی. زیبایی دین مانع عُجب و غرور می‌شود و درک این زیبایی یک ضرورت است که نمی‌تواند آخرین نیاز انسان قرار بگیرد. نگاه خود به زیبایی دین را به عنوان یک شاخص ضروری قرار دهیم.

اقتضای جامعه و جهان امروز، بیشتر تبیین «زیبایی دین» است، تا تبیین «ضرورت دین»

  • ما در دنیا بین ضرورت و زیبایی فرق می‌گذاریم و اولویت را به ضرورت می‌دهیم و بعد به زیبایی می‌پردازیم. ولی درک کردن زیبایی ایمان یک ضرورت است. ما باید از دین و نماز و عبادت خود لذّت ببریم و زیبایی آن را درک کنیم و الّا یا اعمال ما فایده‌ای نخواهد داشت و یا فایده آن فاسد می‌شود. لذا ما می‌خواهیم از زیبایی دین صحبت کنیم. اینکه عده‌ای می‌گویند: «آقا از ضرورت دین صحبت کن! چرا فقط به زیبایی دین چسبیده‌ای؟»، درست نیست. بلکه اقتضای جامعه ما و جهان ما این است که کمتر از ضرورت دین صحبت کنیم و بیشتر از زیبایی دین صحبت کنیم و زیبایی دین را بیشتر به نمایش بگذاریم. در جهانی که ابلیس دنیا و عمل مردم را برایشان زیبا می‌کند؛ دین هم باید زیبایی خودش را به رخ بکشد. ما باید با کسانی رقابت کنیم که دنیا و کفر و فسوق و عصیان را زیبا؛ و ایمان را زشت نشان می‌دهند.

انتقال زیبایی دین، یک راهکار مبنایی برای مقابله با تهاجم فرهنگی است/ دانش‌آموز باید در مدرسه زیبایی دین را درک کند/ عدم انتقال زیبایی دین؛ یک خلأ جدی در نظام تعلیم و تربیت است

  • سبک آموزش‌های دینی در مدارس ما از جهاتی صحیح نیست. دانش‌آموز باید در مدرسه زیبایی دین را درک کند ولی انتقال زیبایی‌های ایمان در اولویت‌های برنامه‌ریزی‌ آموزشی و فرهنگی نیست. عدم انتقال زیبایی دین؛ یک خلأ جدی در نظام تعلیم و تربیت است. اگر زیبایی و محبوبیت ایمان منتقل شود، جوانان ما دنبال چیز دیگری نخواهند رفت. زیبا و محبوب دیدن گناه است که جوان را به سمت خودش می‌کشد وگرنه روح پاک جوان، از پلیدی کراهت دارد. روش انتقال دین به جوان بسیار مهم است. هر متدینی موظف است طوری رفتار خود را مراعات کند که زیبایی دین به دیگران هم منتقل شود. لذا انتقال زیبایی دین، یک راهکار مبنایی برای مقابله با تهاجم فرهنگی است. و زیبایی دین از نظر اجتماعی هم یک ضرورت است.

حسادت؛ دیگر اثر منفی زیبا ندیدن ایمان و لذت نبردن از دینداری

  • در خصوص ضرورت زیبایی دین برای فرد، باید به خطر ایجاد حسادت توجه کرد. برای کسی که از دین لذّت نمی‌برد، خطر حسادت نسبت به گناهکار وجود دارد. هیچ یک از عزاداران امام حسین(ع) نسبت به کسانیکه عاشورا و تاسوعا را به مسافرت تفریحی می‌روند، حسادت نمی‌کنند، چون مطمئن هستند خودشان بسیار بیشتر بهره برده‌اند. کسی که از دین خودش لذت کامل می‌برد، گرایش دیگران به شهوات برایش نه تنها باعث حسادت نمی‌شود، بلکه کار آنها را سبک و خوار می‌شمارد. در روایتی حضرت علی(ع) می‌فرمایند: « مَنْ کَمُلَ‏ عَقْلُهُ‏ اسْتَهَانَ‏ بِالشَّهَوَات‏» کسی که عقلش کامل شود، پرداختن به شهوات را خوار می‌شمارد(غررالحکم/604). اگر کسی زیبایی دین را درک نکند، به اهل دنیا حسادت خواهد کرد. پس درک زیبایی دین، یک ضرورت است. در ادعیه هم ذکر شده که خدایا زیبایی و شیرینی محبت خودت را به من بچشان(أَذِقْنَا حَلَاوَةَ وُدِّک‏؛ مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر)

ضرورت نمایش اجتماعی زیبایی دین/حضور دسته‌های عزاداری در خیابان‌ها، نمونه‌ای مهم از نمایش زیبایی دین/به خیابان نیامدن برخی هئیت‌ها اشتباه بزرگی است

  • ضرورت زیبایی دین از حیث اجتماعی نیز موضوعی بسیار مهم است. یکی از اشتباهات بزرگ این است که برخی از هیئت‌ها و دسته‌های عزاداری به خیابان‌ها نمی‌آیند؛ این خیلی اشتباه است. در حالیکه باید زیبایی عشق ورزیدن به امام حسین(ع) را به نمایش گذاشت، این شور حسینی و علاقه به اباعبدالله(ع) را باید به نمایش گذاشت. محبّت به امام حسین(ع) را باید ابراز کرد و درصد این ابراز محبّت در حسینیه خیلی کمتر از میزان ابراز این محبّت در خیابان است. مودّت؛ محبّتی است که ابراز می‌شود و باید آن را اعلام کرد تا همه بدانند. قرآن هم بر مودّت نسبت به اهل بیت(ع) تأکید کرده و می‌فرماید: « قل لا أَسْئَلُکُمْ‏ عَلَیْهِ‏ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى(شوری/23)‏» مودّت، واجب است. در جهان هیچ تجمعی پرشورتر از دسته عزاداری امام حسین(ع) وجود ندارد. امروزه بی‌دینی با زیبا جلوه دادن و عاشقانه جلوه دادن خود، رواج پیدا کرده است. دین هم با زیبایی دینداری رواج پیدا می‌کند و این زیبایی نیاز به ظاهر شدن در اعمال و رفتار دارد. زیبایی و شکوه دینداری را باید به دیگران منتقل کنیم.

محرومیت از شیرینی دین؛ کمترین عذاب دنیوی است

  • اگر خدا بخواهد کسی را مجازات کند، کمترین بلایی که سر او می‌آورد این است که حلاوت دینداری را از او می‌گیرد. امام صادق(ع) می‌فرمایند: در روایتی نقل شده است که «أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ع إِنَّ أَهْوَنَ مَا أَنَا صَانِعٌ بِعَالِمٍ غَیْرِ عَامِلٍ بِعِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعِینَ عُقُوبَةً بَاطِنَةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلَاوَةَ ذِکْرِی‏؛ کمترین کاری که با بنده‌ای به فهم دینی خودش عمل نمی‌کند این است که حلاوت ذکر خودم را از او می‌گیرم.» (مستدرک الوسائل/4/96)

بچه‌های امام حسین(ع)؛ نمونه‌هایی کامل از کسانی که لذت دین را چشیده بودند

  • اگر انسان از لذّتی که از دین برده است. لبریز باشد، اخلاقش فرق می‌کند؛ دیر عصبانی می‌شود، دیر ناراحت می‌شود؛ آرامش او به راحتی به هم نمی‌خورد. یکی از افسران یزید بعد از اتمام واقعۀ کربلا اعتراف می‌کرد که در راه کربلا تا کوفه و شام، برخورد بسیار توهین‌آمیز و زشتی با خانواده و فرزندان امام حسین(ع) داشتیم ولی هیچکدام از فرزندان این خانواده یکبار هم یک کلمه زشت به ما نگفتند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۷
مجید شهشهانی

صوت | جلسه سوم حسینیه آیت الله حق شناس(ره)

موضوع سلسله جلسات:دین و زیبایی های آن

دانلود (7.03 مگابایت)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۷
مجید شهشهانی

دانشگاه تهران | محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه-2

از اخلاق، خیلی سوء استفاده‌ها شده و می‌شود/ رئیس خوارج با یک گزارۀ اخلاقی به پیغمبر اعترض کرد / نباید هدف محبت خدا را صرفاً «اصلاح اخلاق» قرار داد / فیلمی که به جای درست کردن حکومت اخلاقی، بخواهد صرفاً ضعفا را اخلاقی بار بیاورد، یک فیلم استعماری است

پناهیان: متاسفانه بعضی‌ها دین و معنویت را آن‌قدر تنزل می‌دهند که هدف دین را رسیدن به برخی از فضایل حداقلی اخلاقی قرار می‌دهند؛ فضایلی که جزء مکارم و قله‌های اخلاق هم نیست بلکه اخلاقیات حداقلی‌ای است که همۀ کارگردان‌های شرق و غرب عالم در فیلم‌های خودشان نشان می‌دهند. بعد می‌خواهند این‌قبیل امور حداقلی اخلاقی را هدف دین معرفی کنند!

بخش‌هایی از دومین جلسه سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در مراسم سوگواری دهۀ محرم در مسجد دانشگاه تهران با موضوع «محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

«محبت خدا» هم می‌تواند «هدف» تلقی شود و هم «راهی برای رسیدن به هدف»/ سعی ‌کنیم «محبت خدا» راهی برای انجام بقیۀ کارهای خوب شود

  • درست است که «محبت به خدا» به تعبیری نزدیک‌ترین راه سعادت انسان است اما به تعبیر دیگری می‌توان محبت خدا را «راه» تلقی نکرد بلکه آن‌را «نتیجه» یا «هدف» تلقی کرد؛ هدفی که همۀ راه‌ها به آن ختم شوند. چون تمام کارهای خوب، فداکاری‌ها، ترک معاصی و ... همۀ این کارهای خوب به محبت خدا منجر می‌شوند و در واقع محبت خدا نتیجۀ همۀ خوبی‌هاست.
  • محبت خدا را وقتی می‌توانیم «راه» تلقی کنیم که به خودِ محبت خدا، به عنوان یک موضوع بسیار مهم توجه کنیم، به آن علاقه‌نشان دهیم، به آن فکر کنیم و به خودمان تلقین کنیم و آن را از خودمان توقع داشته باشیم و مدتی بر این توجه ممارست داشته باشیم، آن‌وقت است که محبت خدا خودش به عنوان یک «راه» برای رسیدن به همۀ خوبی‌ها تلقی خواهد شد.

اگر محبت خدا «راه» تلقی شود پس هدف چیست؟/ هدف «ملاقات خدا» خواهد بود

  • اگر محبت به خدا را «راه» تلقی کنیم، به تعبیری کارمان آسان می‌شود چون به جای اینکه به سراغ کارهای خوب دیگر برویم تا به محبت خدا برسیم، سعی می‌کنیم محبت به خدا راهی برای انجام بقیۀ کارهای خوب شود.
  • حالا اگر راه خودمان را محبت خدا قرار دادیم، هدف این راه چه خواهد شد؟ نباید به محبت خدا «ابزار انگارانه» نگاه کنیم و مثلاً بگوییم «هدف این راه خوش‌اخلاق شدن یا راستگو شدن است»! اینها چیزهایی نیست که به عنوان هدف تلقی شود، اینها فقط می‌تواند یکی از نتایج باشد. هدفِ محبت خدا، «ملاقات خدا» خواهد بود. یعنی خودِ خدا هدف ما خواهد شد. اهداف خوب دیگر اصلاً در مقابل محبت خدا رنگ می‌بازند و این نگاه دیگری به دین و مسیر سعادت است.
  • متاسفانه بعضی‌ها دین و معنویت را آن‌قدر تنزل می‌دهند که هدف دین را رسیدن به برخی از فضایل حداقلی اخلاقی قرار می‌دهند؛ فضایلی که جزء مکارم و قله‌های اخلاق هم نیست بلکه اخلاقیات حداقلی‌ای است که همۀ کارگردان‌های شرق و غرب عالم در فیلم‌های خودشان نشان می‌دهند. بعد می‌خواهند این‌قبیل امور حداقلی اخلاقی را هدف دین معرفی کنند!

دین برای اخلاق حداقلی نیامده؛ زشت است سطح دین را این‌قدر پایین بیاوریم

  • الان بازار معنویت و اخلاق رونق گرفته است. در بسیاری از سریال‌های خارجی شرقی و غربی هم مردم را دعوت به اخلاق می‌کنند. اگر هدف از دین، همین اخلاقیات بود دیگر نیاز به پیامبران الهی و چهارده معصوم نبود، همین کارگردان‌ها کافی بودند! چون همین کارگردان‌ها دارند مردم را به حداقل‌های اخلاق دعوت می‌کنند. اما دین برای این چیزها نیامده است، زشت است که سطح دین را این‌قدر پایین بیاوریم.
  • شخصی از امام صادق(ع) پرسید: فتوت چیست و به چه کسی جوانمرد می‌گویند؟ حضرت فرمود: خودِ شما فتوت را چگونه تعریف می‌کنید؟ عرض کرد: اینکه اگر به ما نعمت دادند شکر کنیم و اگر ندادند صبر کنیم. حضرت فرمود: «سگ هاى مدینه نیز همین‌طور رفتار مى‌کنند! اگر به آنها چیزی ندهید صبر می‌کنند و اگر چیزی بدهید تشکر می‌کنند» او گفت: آقا جان شما فتوّت را تعریف کنید؟ حضرت فرمود: فتوت نزد ما این است که اگر به ما نعمت دادند ایثار مى‌کنیم و اگر به ما نعمت ندادند، شکر مى‌کنیم. (سَأَلَ شَقیقٌ البَلخِىُّ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنِ الفُتُوَّةِ ، فَقالَ : ما تَقولُ أنتَ؟ فَقالَ شَقیقٌ : إن اُعطینا شَکَرنا ، وإن مُنِعنا صَبَرنا. فَقالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام : الکِلابُ عِندَنا بِالمَدینَةِ تَفعَلُ کَذلِکَ ! فَقالَ شَقیقٌ : یَا بنَ بِنتِ رَسولِ اللّه ِ ، مَا الفُتُوَّةُ عِندَکُم؟ فَقالَ : إن اُعطینا آثَرنا ، وإن مُنِعنا شَکَرنا»(میزان الحکمه/حدیث12) این یعنی مکارم اخلاق. حالا چه کسی می‌تواند به این مکارم اخلاق برسد؟

خیلی‌ها برای خلاص شدن از دینداری، به اخلاق حداقلی بدون دین و ایمان پناه می‌برند!/عمر سعد هم چنین آدمی بود...

  • متاسفانه امروزه اخلاق حداقلی بدون دین و ایمان و نماز و قیامت خیلی بازار پیدا کرده است، و خیلی‌ها برای اینکه از دینداری خلاصی پیدا کنند، به این اخلاق پناه می‌برند. خیلی‌ها برای اینکه وجدان خودشان را آسوده کنند تا از کفر و نفاق خودشان رنج نکشند، به این اخلاق حداقلی پناه می‌برند. عمر سعد هم یکی از همین افراد بود. او هم در لحظات شهادت اباعبدالله(ع) که لشکرش داشت به خیمه‌ها حمله می‌کرد، با دیدن آن وضعیت گریه می‌کرد. (و قد دنا عمر بن سعد من حسین(ع) اذ خرجت زینب ابنة فاطمة اخته: فقالت: یا عمر بن سعد! أ یقتل أبو عبد اللّه و أنت تنظر إلیه! صرف بوجهه عنها؛ کأنی انظر الى دموع عمر و هی تسیل على خدّیه و لحیته‏؛ وقعه‌الطف/252)

مکارم اخلاق این است که خوبی‌های خود را فدای خدا کنیم نه اینکه به خاطر خدا اخلاق‌های بد خود را کنار بگذریم

  •  وقتی ما علیه اخلاق حداقلی صحبت می‌کنیم و می‌گوییم که اخلاق برای اینکه هدف دین قرار بگیرد، کم است، بلافاصله می‌گویند پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ‏ مَکَارِمَ‏ الْأَخْلَاق‏» در حالی که پیامبر گرامی اسلام(ص) در اینجا از «مکارم و قله‌های اخلاق» سخن می‌گویند نه از اخلاق. یک نمونۀ مکارم اخلاق همین است که امام صادق(ع) فرمود: «اگر نعمت دادند ایثار کنی و اگر نعمت ندادند شکر کنی» مکارم اخلاق این است که خوبی‌های خود را فدای خدا کنیم نه اینکه به خاطر خدا اخلاق‌های بد خودمان را کنار بگذاریم. اینکه بدی‌های خود را کنار بگذرایم، دورۀ ابتدایی اخلاق است نه مکارم اخلاق! چهار تا آدم بی‌اخلاق نباید ما را به اشتباه بیندازند و تصور کنیم که دین صرفاً به این خاطر آمده است که ما را از چندتا رفتار بد اخلاقی و چندتا گناه کبیره جدا کند، اینها مقدمه و مراحل اولیه‌اش است؛ دین آمده ما را به قله برساند و به لذت ملاقات خدا-که هدف خلقت انسان است- برساند.

با این سریال‌هایی که پیام‌های اخلاقی می‌دهند چندتا جامعه اخلاقی شده است؟!/ فیلمی که به جای درست کردن حکومت اخلاقی، بخواهد صرفاً ضعفا را اخلاقی بار بیاورد، یک فیلم استعماری است

  • با همان پیام‌های اخلاقی حداقلی که در فیلم‌ها نشان داده می‌شود، هم نمی‌توانند انسان‌ها را نجات دهند. با این سریال‌هایی که پیام‌های اخلاقی می‌دهند تاکنون چندتا جامعه اخلاقی شده است؟! با این فیلم‌های هالیوودی که در آنها پیام‌های اخلاقی هم دیده می‌شود، چقدر جهان غرب اخلاقی شده است؟ آیا اینکه خانواده در غرب به اضمحلال رسیده است، یکی از شاخص‌های اخلاقی شدن جوامع غربی است؟! اینکه تروریست‌ها در این سوی دنیا با پول‌های آنها دارند جنایت می‌کنند و قلب مظلومین را به دندان می‌کشند، بعد غربی‌ها می‌گویند «منافع ما ایجاب می‌کند که از تروریست‌ها دفاع کنیم» نشان‌دهندۀ اضمحلال اخلاق در غرب نیست؟! چرا این فیلم‌ها حکومت اخلاقی درست نکردند؟ فیلمی که به جای درست کردن حکومت اخلاقی، بخواهد صرفاً ضعفا را اخلاقی بار بیاورد، فیلم استعماری است. این فیلم دارد انسان‌های ضعیف را به بردگی می‌کشد چون می‌گوید: «ای انسان‌های ضعیف! شما اخلاق‌مدار باشید تا گرگ‌ها شما را بدرند! شما آرام باشید و سر و صدا نکنید.» اگر واقعاً یک فیلم، اخلاقی باشد باید در جهت اخلاقی کردن حکومت باشد نه اینکه فقط بخواهد مردم ضعیف را اخلاقی کند.
  • پیام‌های اخلاقی وقتی منتشر می‌شود، نتیجه‌اش باید این باشد که حاکمیت اخلاقی بشود. و الا نتیجه‌اش می‌شود همین دموکراسی غربی که علامه طباطبایی ذیل آیۀ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»(آل‌عمران/200) درباره‌اش می‌فرماید: «دموکراسی از دیکتاتوری بدتر است. دیکتاتوری فقط به مردم خودش ظلم می‌کند اما دموکراسی به مردم جهان ظلم می‌کند.» (علامه طباطبایی: در حکومتهاى دموکراسى از آنجا که اساس کار بهره‏گیرى مادى است، قهراً روح استخدام غیر، و بهره‏کشى از دیگران در کالبدش دمیده شده و این همان استکبار بشرى است ... و این بعینه همان دیکتاتورى شاهى است که در اعصار گذشته وجود داشت، چیزى که هست اسمش عوض شده و آن روز استبدادش مى‏گفتند، و امروز دموکراسیش مى‏خوانند، بلکه استبداد و ظلم دموکراسى بسیار بیشتر است... فراعنه مصر و قیصرهاى امپراطورى روم، و کسراهاى امپراطورى فارس، اگر ظلم مى‏کردند، اگر زور مى‏گفتند، اگر با سرنوشت مردم بازى نموده به دلخواه خود در آن عمل مى‏کردند، تنها در رعیت خود مى‏کردند...؛ ترجمۀ تفسیر المیزان/ج4/ص194)

از اخلاق، خیلی سوء استفاده‌ها شده و می‌شود/ رئیس خوارج با یک گزارۀ اخلاقی به پیغمبر اعترض کرد

  • از اخلاق، خیلی سوء استفاده‌ها شده و می‌شود. مثلاً در جریان تقسیم غنایم بعد از غزوۀ حنین، پیامبر گرامی اسلام(ص) به مصلحت‌هایی غنایم را زیاد و کم تقسیم کردند، آن‌وقت یک‌نفر - که بعدها رییس خوارج می‌شود- دربارۀ نحوۀ تقسیم غنایم اعتراض می‌کند و یک گزارۀ اخلاقی به زبان می‌آورد و می‌گوید: «چرا شما غنایم را عادلانه تقسیم نمی‌کنید؟! (أَقْبَلَ رَجُلٌ ... بَیْنَ عَیْنَیْهِ أَثَرُ السُّجُودِ، فَسَلَّمَ وَ لَمْ یَخُصَّ النَّبِیَّ ص، ثُمَّ قَالَ: قَدْ رَأَیْتُکَ وَ مَا صَنَعْتَ فِی هَذِهِ الْغَنَائِمِ. قَالَ ص: وَ کَیْفَ رَأَیْتَ؟ قَالَ: لَمْ أَرَکَ عَدَلْتَ. فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ: وَیْلَکَ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْعَدْلُ عِنْدِی فَعِنْدَ مَنْ یَکُونُ؟؛ ارشاد مفید/1/148) ابلیس هم وقتی در مقابل خدا ایستاد و به آدم سجده نکرد، در دفاع از خودش یک گزارۀ اخلاقی به کار برد و گفت: «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»(اعراف/12) یعنی خدایا! شایستگی‌ها را رعایت کن! من شایسته‌تر از آدم هستم!

نباید هدف محبت خدا را صرفاً «اصلاح اخلاق» قرار داد/مرحلۀ اصلی دین گذشتن از خوبی‌ها به خاطر خدا و امر خدا است

  • نباید هدف از محبت خدا را صرفاً «اصلاح اخلاق» قرار داد، البته یکی از نتایجش اصلاح اخلاق است؛ آنهم «مکارم اخلاق» که چیزی مافوق این اخلاقی است که ما می‌شناسیم.  نه اخلاق حداقلی که هم توسط ظالمان و مستکبران عالم مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد، و هم اثر ندارد چون نمی‌تواند حکومت اخلاقی درست کند، و هم اثر منفی دارد چون مردم ضعیف را اخلاقی بار می‌آورد تا گرگ‌ها بیشتر بتوانند آنها را چپاول کنند.
  • دین از ما چه می‌خواهد؟ اینکه ما بدی‌های خودمان را به خاطر خدا ترک کنیم، مرحلۀ مقدماتی دین است که هرکس دین را پذیرفت باید از اینجا شروع کند. اما مرحلۀ بعدی که کار اصلی دین است، این است که شما حاضرید از کدام‌یک از خوبی‌ها به خاطر خدا و امر خدا بگذرید.
  • همۀ کسانی که به امام حسین(ع) می‌گفتند بچه‌ها را با خودتان نبرید، خبر داشتند چه اتفاقی خواهد افتاد. و این توصیه‌شان یک توصیۀ اخلاقی و عاطفی بود. و امام حسین(ع) که فرزندانش را در کربلا گذاشت، در واقع به خاطر خدا از خوبی‌ها گذشت. مگر بد است آدم بچه‌های خودش را در امنیت قرار دهد؟! ولی امام حسین(ع) از این کار خوب به خاطر خدا گذشت.
  • مگر دفاع از حضرت زهرا(ع) برای امیرالمؤمنین(ع) عالی‌ترین آرمان نبود؟ مگر ایشان به دفاع از حضرت زهرا(س) کم عشق می‌ورزیدند؟ با این وجود وقتی صدای حضرت زهرا(س) از بین در و دیوار بلند شد امیرالمؤمنین(ع) شمشیر نکشید؛ برای اینکه در راه خدا قربانی به این عظمت را فدا کند. داستان قربانی کردن حضرت اسماعیل(ع) نیز از همین نوع است، دین آمده است که آدم را به این‌جاها برساند. دین می‌گوید همۀ خوبی‌های خودت را به میدان بیاور. اعتبار و آبروی خودت را به میدان بیاور.

دین نمی‌خواهد ما به اخلاق حداقلی برسیم، دین می‌خواهد «عبودیت ما» درست شود

  • دین نمی‌خواهد آدم را به اخلاق حداقلی دعوت کند، بلکه می‌خواهد او را به اتصال به پروردگار عالم دعوت کند. ابلیس عبادت کرده‌ بود و اخلاق هم داشت ولی ایرادش این بود که به خدا متصل نشده بود. اگر خداوند در ابتدای داستان خلقت انسان، موضوع ابلیس را برای ما به تصویر می‌کشد برای این است که بفهمیم مشکل اصلی دین گنهکارها و بی‌دین‌ها و کافران (به معنای لائیک و لامذهب) نیستند. مشکل اصلی دین و جهان بشریت عبور از مرز ابلیس بودن است. یعنی ابلیس بعد از شش هزار سال عبادت به هدف عبادت نرسید(...وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ)(نهج‌البلاغه/خطبه192)
  • مشکل بر سرِ کسانی است که پیام اخلاقی و معنوی و دینی می‌گیرند اما به هدف دین که اتصال به پروردگار عالم است نمی‌رسند. دین نمی‌خواهد ما به اخلاق برسیم، می‌خواهد «عبودیتِ ما» درست شود. باید از این پیام‌های حداقلی اخلاقی بگذریم و الا «شرک خفی» وجومان را فرا می‌گیرد.
  • هدف حب الله اتصال به خود پروردگار عالم است. به حدی که خدا هر سازی برایمان زد، به آن ساز برقصیم. نه اینکه مطابق میل و تشخیص خودمان دینداری کنیم. و الا شبیه ابلیس خواهیم شد که وقتی به آدم سجده نکرد، به خدا گفت: اگر من را از این سجده معاف کنی، آن‌قدر برایت نماز می‌خوانم که تا حالا کسی نخوانده باشد! اما خداوند فرمود: من دوست دارم هرطوری که خودم دوست دارم اطاعت شوم نه آن‌طوری که تو می‌خواهی! (قَالَ الصَّادِقُ ع: ... فَقَالَ إِبْلِیسُ: یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ فَقَالَ اللَّهُ لَا حَاجَةَ لِی إِلَى عِبَادَتِکَ إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ) (تفسیرقمی/1/42)
  • وقتی بحث حب الله را مطرح می‌کنیم، به تعبیری می‌خواهیم اسیر اخلاق حداقلی نشویم، البته نه اینکه اخلاق بد باشد، اخلاق فقط یکی از نتایج این مسیر نورانی است. باید ببینیم که خدا از ما چه می‌خواهد، باید به نقطه‌ای برسیم که ابلیس نتوانست به آنجا برسد و قبل از آن متوقف شد. اصلاً داستان خلقت برای رسیدن به همین نقطه است.

اخلاقی‌ترین قوم، اباعبدالله(ع) را به شهادت رساندند

  • در کربلا عجیب اینجاست که می‌بینیم اخلاقی‌ترین قوم، اباعبدالله(ع) را به شهادت رساندند. قوم مسلمانان آن زمان سه بار غربال شده بودند. قاسطین و مارقین و ناکثین در بین این قوم تضعیف شدند و یک‌عده‌ای از آنها به حاشیه رفتند و کسانی که در این غربال باقی مانده بودند، دست به جنایت کربلا زدند و بزرگ‌ترین مصیبتی که از آدم تا خاتم برایش گریه کردند، را رقم زدند. 
  • درست است که در میان لشکر عمر سعد، یک عده اراذل و اوباش هم بودند اما مگر کوفه 30هزار اراذل و اوباش داشت؟ این اراذل هم برای مأموریت‌هایی مثل غارت خیمه‌ها آمده بودند ولی همین اراذل زیر سایۀ نماز‌خوان‌های لشکر عمر سعد جرات کردند آن‌طور جنایت کنند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۷
مجید شهشهانی

صوت | جلسه چهارم دانشگاه امام صادق(ع)

 

دانلود (15.6 مگابایت)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۷
بیان معنوی

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-3

 عالی‌ترین عامل جوشش محبت خدا، خوف از «مقام» خداست نه «خوف» از عذاب خدا/ بدون اجازۀ «اصلی‌ترین عامل تعیین‌کنندۀ مقدرات»، هیچ عامل دیگری بر مقدرات اثر نخواهند داشت/ تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات ما «آزمایش‌های الهی» است

پناهیان: درست است که برخی از کارها مثل صلۀ رحم یا ذکر گفتن و... می‌تواند برخی مشکلات ما را برطرف کند و روزی ما را زیاد کند، اما یک شرط دارد و آن هم همراهی «تعیین‌کننده‌ترین عامل مؤثر بر مقدرات» است، اگر این عامل اجازه ندهد، هیچ یک از عوامل مؤثر بر مقدارت نمی‌تواند مؤثر واقع شود. حتی عواملی مانند محبت خدا و محبت اولیاء خدا به ما و دعای اولیاء خدا برای ما که خیلی بر مقدرات ما تأثیرگذار هستند، اگر این عامل تعیین‌کننده اجازه ندهد، در مقدرات ما مؤثر نخواهند بود. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر جبرائیل، میکائیل و فرشتگان حامل عرش و خود من برای اینکه چه همسری نصیبت شود دعا کنیم، جز آن همسری که خدا برایت درنظر گرفته، نصیبت نخواهد شد.»

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از سومین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

  • گزیده صوتی:
  • روضه:
  • صوت کامل:

توجه به مقدرات الهی غم و اندوه انسان را کم می‌کند و حسرت‌ها و حسادت‌ها را از بین می‌برد

  • در مرحلۀ اول باید باور کنیم که مقدرات الهی بر زندگی فردی و اجتماعی حاکم هستند و این تدبیر الهی است که حرف اول و آخر را دربارۀ زندگی ما می‌زند، هرچند می‌شود بر این تدبیر الهی تأثیر گذاشت. مثلاً این مقدرات الهی هستند که زمان مرگ، میزان روزی و مقدار و نوع گرفتاری‌های ما را مشخص می‌کنند.
  • در مرحلۀ بعدی باید به این مسأله توجه کنیم که این مقدراتی که بر ما حاکم هستند، به چه دلیلی و با چه ملاک و معیاری از سوی خدا برای ما طراحی می‌شوند؟ به بیان دیگر مهمترین عامل یا ملاک در تعیین مقدارت ما چیست؟ این ملاک و معیار خیلی اهمیت دارد چون حتی بر آن بخشی که خودمان اجازه داریم بر مقدرات خود تأثیر بگذاریم نیز حاکم است.
  • در این جلسه می‌خواهیم به پاسخ این پرسش بپردازیم، اما ابتدا خوب است کمی به آثار معنوی توجه به مقدارت بپردازیم. اگر کسی واقعاً مقدارت را به علم و ایمان باور کند، چه اثری در وجودش ایجاد خواهد شد؟ برخی از «آثار فرعی» از این قرار هستند: - توجه به مقدرات الهی غم و اندوه انسان را کم می‌کند. - انسان را از نظر دورنی آرام می‌کند؛ هم نسبت به گرفتاری‌های خودش و هم نسبت به مناسبات اجتماعی و روابط با دیگران. - توجه به مقدرات الهی نمی‌گذارد انسان در موفقیت‌ها زیادی شاد بشود؛ یعنی هیجانات و شادی‌های کاذب را کم می‌کند یا از بین می‌برد. - توجه به مقدرات کینه‌توزی‌ها، نگرانی‌های نابجا، حسرت‌ها و حسادت‌ها را از بین می‌برد.
  • باور کردن مقدرات می‌تواند حسادت انسان را از بین ببرد، اما این یکی از آثار نجات‌بخش اما «فرعی!» توجه به مقدارت است. با وجود اینکه می‌دانیم از بین رفتن حسادت در قلب انسان خیلی ارزشمند است، اما باور مقدارت، اثرات مهمتری هم دارد.
  • در اهمیت حسادت، همین کافی است که همان حسادتی که ابلیس را بدبخت کرد، در قابیل هم بود، و در دشمنان و مخالفان انبیاء الهی از نوح تا رسول اکرم(ص) هم بود. ابوجهل می‌گفت: چرا نبوت باید در قبیلۀ بنی‌قصی باشد و در قبیلۀ دیگران نباشد (فقال له أبوجهل: ویحک! و اللّه إنّ محمدا لصادق و ما کذب‏ محمد قط؛ و لکن إذا ذهب بنو قصىّ باللواء و الحجابة و السّقایة و النّدوة و النبوّة، ما ذا یکون لسائر قریش!؛ أمالی مرتضى، ج‏2، ص 265) و بعد از پیامبر(ص) در دشمنان امیرالمؤمنین(ع) هم این حسادت وجود داشت به حدّی که خداوند در قرآن کریم یکی از ریشه‌های مهم ولایتگریزی را «حسادت» بیان فرموده‌ است. (أَمْ یحَْسُدُونَ النَّاسَ عَلىَ‏ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ  فَقَدْ ءَاتَیْنَا ءَالَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَةَ وَ ءَاتَیْنَاهُم مُّلْکا عَظِیمًا؛ نساء/54)
  • اگر از بین بردن ریشۀ حسادت در انسان-که این همه اهمیت دارد-، جزء آثار و فواید فرعی توجه به مقدرات قرار گیرد، معلوم خواهد شد که توجه به مقدرات چقدر می‌تواند دز زندگی انسان مهم و تأثیرگذار باشد!

«حساب بردن از مقام خدا» مهترین اثر توجه به مقدرات الهی است/ اگر ببینید زندگی‌ات دست یک کسی است، آیا از او حساب نمی‌بری؟!

  • اما مهمترین اثر توجه به مقدرات این است که اگر مقدرات را باور کنی، «از خدا حساب می‌بری»؛ یعنی منهای بحث عذاب و عقاب و ثواب، از خدا حساب می‌بری. اگر انسان ببینید زندگی‌اش دست یک کسی است، آیا از او حساب نمی‌برد؟!
  • ترسیدن از مقام ربوبی و آن قدرتی که اختیارات انسان تحت کنترل اوست و مقدرات او را تنظیم می‌کند، دو راه دارد: یکی اینکه از عذاب او بترسی و دیگر اینکه به قدرتش نگاه کنی. توجه به مقدرات، توجه تو را به قدرت خدا جلب می‌کند و تو را به خالص‌ترین نوع ایمان و رابطۀ با خدا و زیباترین ترس دعوت می‌کند؛ نه ترسِ از دوزخ و بلا، بلکه هیبت مقام ربوبی تو را می‌گیرد.
  • خداوند می‌فرماید: «من کسانی را ساکن این زمین خواهم کرد که از مقام من بترسند و از وعید من بترسند؛ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامی‏ وَ خافَ وَعیدِ»(ابراهیم/14) اینکه خداوند برای «مقام» و «وعید» جداگانه از واژۀ «خاف» استفاده فرموده، برای این است که ما متوجه باشیم ترس از عذاب الهی با ترس از مقام الهی تفاوت دارد. خداوند در جای دیگری می‌فرماید: کسی که از من - جدای از عذاب قیامت- حساب می‌برد و از «مقام من» می‌ترسد برایش دو بهشت درنظر گرفته‌ام. «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ»(رحمن/46) برای «جَنَّتانِ» تفاسیر مختلفی شده است. یکی از بهترین تفسیر‌هایش - که علامه طباطبایی بیان فرموده - این است که علاوه بر «بهشت استحقاقی» یک چیزی هم خدا به او می‌دهد.
  • خداوند در جای دیگری می‌فرماید: بعضی‌ها از مقام پروردگار می‌ترسند و اثرش این است که خودشان را از هوای نفس بازمی‌دارند. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوی*فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَی»(نازعات/41) نه اینکه به خاطر ترس از عذاب الهی خودمان را از هوای نفس بازداریم. اینکه خدای مقتدر و توانا را بالای سر خودمان ببینیم، بهترین راه برای بهشت رفتن است، باید قدرت و تسلط خدا را بر زندگی خودمان نگاه کنیم. اصلاً این جزء آداب و سبک زندگی ماست که هرکاری خواستیم فردا انجام بدهیم حتماً ان‌شاءالله بگوییم (وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنىّ‏ِ فَاعِلٌ ذَالِکَ غَدًا* إِلَّا أَن یَشَاءَ الله؛ کهف/23 و 24)

عالی‌ترین عامل جوشش محبت خدا، خوف از «مقام» خداست نه «خوف» از عذاب خدا

  • خوب است در این واقعیت غرق شویم که: «خدا چقدر اختیار ما را در دستش دارد» و قبل از اینکه خداوند طوری از اختیاراتش استفاده کند که بفهمیم چقدر اختیارات دارد، از مقام و قدرت خدا حساب ببریم. ما هر لحظه در چنگ قدرت خدا اسیر هستیم و خدا هر لحظه دارد از قدرتش در تعیین مقدرات ما استفاده می‌کند؛ آیا لازم است خدا از قدرت خودش با شدّت برعلیه ما استفاده کند تا باورمان شود؟!
  • اگر قدرت و اختیار گستردۀ خدا در تعیین لحظه‌ای مقدارت خود را ببینیم واقعاً یک حال خوشِ معنوی به ما دست می‌دهد، چون این خوفِ پاکیزه‌ای که در اثر توجه به قدرت خدا در تعیین مقدرات ما در وجودمان شکل می‌گیرد زمینۀ عشق به پروردگار خواهد شد و رابطۀ ما را با خدا کاملاً متحول خواهد کرد. واقعاً چه چیزی محبت خدا را در قلب ما ایجاد می‌کند؟ عالی‌ترین واسطۀ شکل‌گیری محبت چیست؟ عالی‌ترین واسطۀ محبت، خوف است آنهم نه خوف از عذاب بلکه خوف از مقام خداوند. مگر «مقام خدا» ترس دارد؟ بله! ترس از اینکه خداوند بالای سر بندگانش ایستاده و بر همه چیز احاطه دارد.

بدون اجازۀ «اصلی‌ترین عامل تعیین‌کنندۀ مقدرات»، هیچ عامل دیگری بر مقدرات اثر نخواهند داشت

  • نه تنها خداوند بر ما قدرت دارد و مقدارت ما را تعیین می‌کند، بلکه اگر بفهمیم خدا به چه علت و با چه ملاکی مقدارت ما را تعیین می‌کند کارمان سخت‌تر هم می‌شود. یعنی بفهمیم اصلی‌ترین عاملی که خداوند بر اساس آن مقدارت ما را تعیین می‌کند چیست؟ اگر به اصلی‌ترین عاملِ تعیین‌کنندۀ مقدرات خودمان نگاه کنیم، قدرت و غلبۀ الهی بر ما، خیلی در نظرمان باعظمت‌تر و هولناک‌تر خواهد شد و خوف ما از خداوند بیشتر خواهد شد. چون می‌فهمیم که زندگی آن‌طور که قبلاً تصور می‌کردیم در دست ما نیست و ما نمی‌توانیم هرطوری که می‌خواهیم زندگی کنیم. بلکه مقدرات الهی کاملاً ما را دربرگرفته و احاطه کرده‌اند.
  • ما می‌توانیم بر مقدرات خودمان تأثیر بگذاریم، مثلاً می‌توانیم «دعا» کنیم (کما اینکه امام صادق(ع) می‌فرماید: إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاءَ یَنْقُضُهُ کَمَا یُنْقَضُ السِّلْکُ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً؛ کافی/2/469) ولی فقط درصورتی‌که آن «عامل تعیین‌کننده» اجازه دهد، دعای ما مستجاب خواهد شد و اگر اجازه ندهد دعای ما مستجاب نمی‌شود، حتی اگر بندۀ خوبی باشیم. همچنین ما می‌توانیم برای تأثیرگذاری بر مقدرات خودمان و برای رفع بلا و بیماری صدقه بدهیم (الصَّدَقَةُ تَرُدُّ الْقَضَاءَ الَّذِی قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً؛ من‌لایحضره‌الفقیه/4/368 و الصَّدَقَةُ بِالْیَدِ تَقِی مِیتَةَ السَّوْءِ وَ تَدْفَعُ سَبْعِینَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلَاء؛ من‌لایحضره‌الفقیه/2/66) ولی یک «عامل تعیین‌کننده‌« هست که باید اجازه بدهد تا با این صدقه آن بلایی که می‌خواست بر سر ما بیاید برطرف بشود، اگر آن عامل اجازه ندهد، بلا برطرف نمی‌شود!
  • درست است که برخی از کارها مثل صلۀ رحم یا ذکر گفتن و... می‌تواند برخی مشکلات ما را برطرف کند و روزی ما را زیاد کند، اما یک شرط دارد و آن هم همراهی «تعیین‌کننده‌ترین عامل مؤثر بر مقدرات» است، اگر این عامل اجازه ندهد، هیچ یک از عوامل مؤثر بر مقدارت نمی‌تواند مؤثر واقع شود. حتی عواملی مانند محبت خدا و محبت اولیاء خدا به ما و دعای اولیاء خدا برای ما که خیلی بر مقدرات ما تأثیرگذار هستند، اگر این عامل تعیین‌کننده اجازه ندهد، در مقدرات ما مؤثر نخواهند بود.

تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات ما «آزمایش‌های الهی» است!/ همان همسری که خدا برایت نوشته نصیبت می‌شود حتی اگر پیامبر(ص) برایت دعا کند

  • حالا به پاسخ این سؤال کلیدی بحث خودمان می‌رسیم که: اصلی‌ترین عاملی که موجب می‌شود خداوند مقدرات ما را تعیین کنند چیست که سایر عوامل مؤثر بر مقدرات ما فقط با اجازۀ این عامل می‌توانند مؤثر باشند؟ اصلی‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات ما، امتحان و ابتلاء و آزمایش‌های الهی است. اصلاً ما آفریده‌ شده‌ایم برای اینکه در این دنیا آزمایش بشویم.
  • خدا بنا ندارد به بندگانش سختی و بلا و مصیبت بدهد، مگر اینکه آزمایش و امتحان الهی اقتضا کند به بنده‌ای سختی و بلایی برسد. خدا بنا ندارد در این دنیا به بندگانش رفاه بدهد، مگر اینکه آزمایش اقتضا کند. خدا بنا ندارد به بندگانش فرصت بدهد یا فرصت‌ها را از بندگانش بگیرد، مگر اینکه آزمایش اقتضا کند. این یعنی تمام لحظه‌های زندگی ما و تمام مقدرات الهی دربارۀ ما، از هر طرف که نگاه کنیم، تحت تأثیر عامل تعیین‌کنندۀ آزمایش و امتحان است. خدا می‌خواهد در این دنیا ما را امتحان کند، و اصلاً ما برای همین آفریده شده‌ایم، پس طبیعی است که همۀ مقدرات زندگی ما بر این مبنا طراحی بشود.
  • مثلاً دعا می‌کنی و از خدا می‌خواهی: «خدایا! یک همسر خوب نصیبم کن!» خداوند این دعا را در «دستگاه امتحان الهی» قرار می‌دهد ولی این دستگاه جواب مثبت نمی‌دهد و می‌گوید: «اصلاً راه امتحان این بنده از طریق یک همسر بد است نه یک همسر خوب» پس تو هرچقدر هم که بندۀ خوبی باشی، خدا این دعای تو را مستجاب نمی‌کند، البته خدا به خاطر این دعا به تو ثواب می‌دهد ولی طبق مقدراتش به تو همسر بد می‌دهد. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر حضرت جبرائیل، میکائیل و فرشتگان حامل عرش و خود من برای اینکه چه همسری نصیبت شود دعا کنیم، جز آن همسری که خدا برایت درنظر گرفته، نصیبت نخواهد شد؛ لو دَعا لک إسرافیلُ و جِبریلُ و میکائیلُ و حَمَلةُ العَرشِ و أنا فیهِم ما تَزَوَّجتَ إلاّ المرأةَ التی کُتِبَت لکَ»(میزان الحکمه/ح16500)
  • چرا خدا این‌گونه عمل می‌کند؟ به خاطر تعیین‌کننده‌ترین عامل در تعیین مقدرات؛ یعنی «امتحان گرفتن از ما». همۀ اینها برای این است که ما باید در زندگی خودمان امتحان پس بدهیم. مثلاً خدا به انسان‌ها روزی می‌دهد و بعضی‌ها را هم فقیر نگه می‌دارد. اگر به کسی روزی فراوان می‌دهد برای امتحان است و اگر به کسی روزی کم می‌دهد باز هم برای امتحان است. (قَدَّرَ الأرزاقَ فَکَثَّرَها و قَلَّلَها ، و قَسَّمَها علَى الضِّیقِ و السَّعَةِ فَعَدَلَ فیها لِیَبتلِیَ مَن أرادَ بِمَیسورِها و مَعسورِها؛ نهج البلاغه/خطبه91)

باید به آزمایشگاه بودن دنیا برای خودمان نگاه کنیم/حتی یک اتفاق در زندگی ما خارج از امتحان الهی رخ نمی‌دهد

  • اصلاً اساس زندگی ما در دنیا برای امتحان است ولی متاسفانه بعضی‌ها به این واقعیت توجه نمی‌کنند. اگر اصل امتحان را نادیده بگیریم، تصور خواهیم کرد که موقتاً آمده‌ایم در این دنیا «زندگی» کنیم تا بعداً به طور دائم در جای دیگری ساکن شویم! لذا بعضی‌ها این‌گونه تخیل می‌کنند که چون مثلاً بهشت هنوز آمادۀ سکونت دائمی نشده یا هنوز ساخته نشده ما را فعلاً به این دنیا فرستاده‌اند تا سرگرم باشیم، هرچند امکانات دنیا کمتر از بهشت است! لذا وقتی زندگی به آنها فشار می‌آورد و شرایط برای آنها کمی سخت می‌شود فریاد می‌زنند و اعتراض می‌کنند! اینها اصل هدف خلقت را نفهمیده‌اند، و نمی‌دانند اصلاً ما برای چه اینجا هستیم. خداوند می‌فرماید: «خدا مرگ و زندگی را آفریده است برای اینکه شما را امتحان کند؛ الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ»(ملک/2)
  • خداوند در قرآن کریم حدود 60 بار از تعابیر مختلفی مانند «فتنه» و «ابتلاء» و «امتحان» استفاده کرده است برای اینکه اهمیت بحث آزمایش و امتحان الهی در زندگی دنیا را به ما نشان دهد. . باید به این واقعیت توجه کنیم که «آزمایش، همۀ زندگی ما را احاطه کرده است» اصلاً ماهیت زندگی دنیایی ما این است که اینجا دوران امتحان است.
  • قبل از اینکه به موقت بودن حیات خودمان در دنیا نگاه کنیم باید به آزمایشگاه بودن دنیا برای خودمان نگاه کنیم و وقتی می‌خواهیم به مقدرات الهی که بر ما حاکم است نگاه کنیم، باید به فلسفۀ اصلی این مقدرات و تعیین‌کننده‌ترین عامل که «امتحان» است نگاه کنیم. بقیۀ عوامل مؤثر در مقدرات همگی دور این عامل اصلی جمع می‌شوند. تکالیف ما نیز در متن امتحانات الهی قرار دارد، نه اینکه در یک فضای کاملاً باز و آزاد مکلف باشیم. ما در یک فضای کاملاً طراحی شده برای امتحان قرار داریم، به حدّی که در زندگی ما حتی یک اتفاق خارج از امتحان الهی رخ نمی‌دهد و تمام آحاد انسان‌ها در معرض امتحان هستند. اما یک سؤال مهم باقی می‌ماند و آن اینکه آیا ما می‌توانیم بر جریان امتحان گرفتن از خودمان هم تأثیر بگذاریم؟ پاسخ این است که بله، می‌توانیم اما اسرار و دقایقی دارد که در جلسات بعد به آن خواهیم پرداخت.

با توجه به امتحان، انسان احساس می‌کند هرلحظه دارد با پروردگارش زندگی می‌کند

  • نگاه به مفهوم امتحان از نظر روحی و روانی به انسان تعادل می‌دهد و به عقل انسان تعالی می‌دهد، از نظر فکری هم نگرش انسان و برنامه‌ریزی انسان برای زندگی فردی و اجتماعی را سامان می‌دهد. منتها اکثر انسان‌ها به بحث امتحان توجه نمی‌کنند و نمی‌دانند فلسفۀ اتفاقاتی که برایشان رخ می‌دهد چیست یا سوالات امتحانی خداوند در زندگی آنها چیست؟ در حالی که این موضوع فوق‌العاده سرگرم‌کننده است، چون انسان احساس می‌کند هرلحظه دارد با پروردگارش زندگی می‌کند. زیرا خدا هر لحظه دارد ما را امتحان می‌کند. مانند مربی پینگ‌پنگ بسیار ماهری که آن‌طرف میز ایستاده و می‌خواهد شما را در حدّ یک بازیکن تیم ملی تربیت کند. وقتی این مربی چند بار توپ را به سمت چپ شما فرستاد، باید بفهمید در آن قسمت ضعف دارید و باید خودتان را تقویت کنید. اگر با این دید، به زندگی نگاه کنید کاملاً سرگرم می‌شوید، و مدام مشغول خدا و امتحانات خودتان خواهید شد. و می‌فهمید هر چیزی که برای شما رخ می‌دهد به مصلحت شماست و ملاک مصلحت شما نیز امتحان است. چون مربی شما در مقدرات، خداوند است و خدا بهتر می‌داند که مصلحت شما در چیست. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «خداوند متعال به بندگانش چنین می‌فرماید: مصلحت خودتان را به من یاد ندهید، من مصالح شما را بهتر می‌دانم؛ یَا عِبَادِی اعْبُدُونِی فِیمَا أَمَرْتُکُمْ بِهِ- وَ لَا تُعَلِّمُونِی مَا یُصْلِحُکُمْ، فَإِنِّی أَعْلَمُ بِهِ، وَ لَا أَبْخَلُ عَلَیْکُمْ بِمَصَالِحِکُمْ»(مجموعه ورام/2/108)

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۶
مجید شهشهانی

حسینیه آیت‌الله حق‌شناس | دین و زیبایی‌های آن-2

داشتن انگیزۀ سالم برای «امر به معروف و نهی از منکر»، در گرو درک زیبایی دین است

پناهیان: مؤمن باید آنقدر از دین لذّت برده باشد و لبریز از زیبایی دین باشد که به دنیای دیگران نگاه هم نکند. چرا مؤمنین گاهی نسبت به دنیا میل و کششی احساس می‌کنند؟ چون به اشتباه تصوّر می‌کنند که دنیای دیگران زیبا است. کشش دنیا به این تصوّر باطل برمی‌گردد که اهل دنیا، از دنیای خود خیلی لذّت می‌برند.

بخش‌هایی از دومین سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حق شناس با موضوع: «دین و زیبایی‌های آن» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

درک زیبایی دین به اذن خدا ممکن است / ما می‌توانیم مقدّمات درک زیبایی دین را فراهم کنیم

  • درک زیبایی دین، یک امر حصولی است و نیاز به اذن و لطف الهی دارد ولی مقدّمات آن تحصیلی است. نتیجه این مقدمات را خدا باید عنایت کند که همان درک زیبایی دین است. با توجه به آیۀ شریفه « وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ(حجرات/7)» معلوم می‌شود که این زیبا قرار دادن ایمان، هدیۀ ویژۀ الهی است و از امدادهای غیبی خدا محسوب می‌شود. درک شیرینی ایمان، قطعه‌ای از بهشت و رضوان الهی است که در این دنیا محقق می‌شود و اجر و پاداشی است که خدا در همین دنیا به مؤمنین می‌دهد و این، کار خداست. ما مقدّمات درک زیبایی دین را فراهم می‌کنیم و زیبایی دین و ایمان را خدا در دل ما قرار می‌دهد. آن چیزی که کار ماست و باید با آن مقابله کنیم، بیشتر در طرف دیگر این زیبایی قرار دارد. نقطۀ مقابل زیبایی دین، زیبایی دنیا و زیبایی اعمال ما است.

زیبایی دین، یک عبارت قرآنی است، نه یک بحث ذوقی

  • وقتی صحبت از زیبایی می‌شود، این‌گونه نیست که به بحثی ذوقی پرداخته باشیم، چون وقتی بحثی را ذوقی بدانیم، از اهمیّت آن کاسته‌ایم. زیبایی دین، یک عبارت قرآنی است و ریشۀ قرآنی دارد. زینت ایمان در قلوب مؤمنین، یک کار عبث نیست، چون خدا کار عبث نمی‌کند. از طرف دیگر زیبایی دنیا و زیبایی اعمال در نزد کافران هم، کلامی ذوقی نیست و مورد توجّه قرآن کریم بوده است. زیبایی جایگاهی جدّی در حیات بشر و در دین دارد.

عُجب و حسادت، خطر بی‌توجهی به زیبایی دین

  • این نگرانی جدی وجود دارد که اگر کسی به زیبایی دین نپردازد، لذّتش از دینداری کم شود، و اگر لذّت کسی از دنیداری کم شود، دچار عُجب می‌شود؛ چون به حدّ لازم بهره و لذّت نبرده است. در صورت لذّت نبردن از دینداری نه تنها عُجب پیدا می‌شود، بلکه حسادت هم ایجاد می‌شود و فرد دیندار به فرد بی‌دین حسادت می‌کند. فرد مذهبی‌ای که از دین لذّت کافی نبرده است، وقتی گناه یک فرد بی‌دین را می‌بیند، در ظاهر از رفتار گناهکار ناراحت می‌شود ولی علّت واقعی ناراحتی‌اش، ریشه در دینداری ندارد بلکه بخشی از آن از روی حسادت است. او با خود می‌گوید: چرا گناهکار کیف می‌کند ولی من کیف نمی‌کنم؟!

داشتن انگیزۀ سالم برای «امر به معروف و نهی از منکر»، در گرو درک زیبایی دین است

  • یک فرد مذهبی به جای حسادت به گنه‌کار، باید دلش برای گناهکار بسوزد. نهی از منکر مبتنی بر حسادت نسبت به گناهکار نیست، بلکه باید بر مبنای دلسوزی باشد. اگر کسی لذّت کافی از دینداری برده باشد و زیبایی آن را درک کرده باشد، حسادت نمی‌کند. چنین فردی مانند کسی است که به مجلس امام حسین(ع) رفته و چون لذّت بالایی از روضه برده است، به کسی که به این جلسه نرفته، حسادت نمی‌کند؛ چون مطمئن است که او به اندازۀ خودش خوش نگذرانده است ولی دلش برای او می‌سوزد. اگر کسی از عبادات، تقیّدات و بطور کلّی از دین لذّت نبرد، به احتمال زیاد وقتی می‌بیند دیگران از گناه و یا از دنیای خودشان لذّت می‌برند، به آنها حسودی می‌کند. چنین حسادتی، خطر دیگری هم دارد؛ ممکن است در اثر حسادت، رقابتی هم شکل بگیرد که انسان سعی کند شبیه گناهکار شود.

زیبا پنداشتن دنیای دیگران؛ عامل کشش به دنیا

  • مؤمن باید آنقدر از دین لذّت برده باشد و لبریز از زیبایی دین باشد که به دنیای دیگران نگاه هم نکند. چرا مؤمنین گاهی نسبت به دنیا میل و کششی احساس می‌کنند؟ چون به اشتباه تصوّر می‌کنند که دنیای دیگران زیبا است. کشش دنیا به این تصوّر باطل برمی‌گردد که اهل دنیا، از دنیای خود خیلی لذّت می‌برند.

آسیب اخلاقی و اجتماعی لذت نبردن از دینداری

  • در اثر لذّت نبردن از دینداری روحیاتی پیش می‌آید که امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج‌البلاغه شریف می‌فرمایند: گناه غیر خود را بزرگ مى‏شمارد و بیشتر از آن را که خود مرتکب شده کوچک مى‏انگارد، و بندگی‌ خودش را زیاد مى‏داند و همان را از دیگران ناچیز به حساب مى‏آورد. (یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ؛ نهج البلاغه/حکمت150). چنین فردی گناه دیگران را نابخشودنی و گناه خودش را بخشودنی می‌داند. گناه زیادش خودش را نادیده گرفته و گناه کم دیگران را نمی‌تواند نادیده بگیرد. این نگاه روابط اجتماعی انسان را مخدوش می‌کند. مؤمن باید اینطور باشد که گناه کم خودش را غیرقابل بخشش و گناه زیاد دیگران را کم و قابل بخشش بداند.
  • در روایت دیگری از پیامبر اکرم نقل شده است که اگر کسی بگوید خدا فلانی را نمی‌بخشد، خدا همان فلانی را می‌بخشد و تمام گناهان او را به پرونده این فرد گوینده منتقل می‌کند.( إِنَّ رَجُلًا قَالَ یَوْماً وَ اللَّهِ‏ لَا یَغْفِرُ اللَّهُ‏ لِفُلَانٍ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ ذَا الَّذِی تَأَلَّى عَلَیَّ أَنْ لَا أَغْفِرَ لِفُلَانٍ فَإِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لِفُلَانٍ وَ أَحْبَطْتُ عَمَلَ الثَّانِی بِقَوْلِهِ لَا یَغْفِرُ اللَّهُ لِفُلَانٍ؛ وسایل الشیعه/ج15/336)

کسی که لذت زیبایی دین را دیده و از آن لذت برده، امر به معروفش هم اثر دیگری دارد

  • کسی که خودش لذّت کافی از دین برده و زیبایی آن را درک کرده، امر به معروف و نهی از منکرش هم اثر دیگری دارد؛ انبیاء و اولیاء الهی همینطور بوده‌اند. در اثر همین لذّت بردن از دین است که در روایت می‌فرمایند: الْمُؤْمِنُ‏ غَرِیزَتُهُ‏ النُّصْح‏(غررالحکم/70)؛ نصیحت کردن غریزۀ مؤمن است، نه اینکه وظیفۀ او باشد. مؤمن به‌صورت غریزی برای دیگران دلسوزی می‌کند. نصیحت، به معنای دلسوزی کردن است. دلسوزی، ناشی از لذّت بردن بسیار زیاد از شرایطی است که در آن قرار داری ولی دیگری خودش را از آن محروم کرده است. دلسوزی در این شرایط مانند این است که ماشین مدل بالایی از معنویت را سوار شده‌ای و وقتی کنار جاده می‌بینی عده‌ای پیاده می‌روند و خسته شده‌اند، دلت برای آنها بسوزد و آنها را هم سوار این ماشین کنی تا راحت‌تر به مقصد برسند. برای رسیدن به چنین شرایطی باید غرق زیبایی دین بشویم.
  • غرق زیبایی دین شدن، کار ساده‌ای نیست و درک زیبایی آن، یک هدیه ویژه الهی است. ما مستقیماً نمی‌توانیم زیبایی دین را درک کنیم. این امر، تحصیلی نیست؛ حصولی است ولی در طرف مقابل زیبایی دین، مستقیم‌تر می‌توانیم عمل کنیم. طرف مقابل زیبایی دین، دیدن نازیبایی غیردین است؛ زیبا نبودن کفر، فسوق و عصیان و زشت بودن آن را باید درک کنیم. باید با این امر مقابله کنیم تا مبادا شیطان این موارد را پیش ما زیبا قرار دهد.

زیبا جلوه کردن اعمال بد خودمان، مانع دیدن زیبایی دین

  • این موضوع برای خداوند متعال خیلی مهم بوده است؛ آیه قرآن می‌فرماید: و ما پیغمبرانى به سوى امت‌های پیش از تو (اى پیغمبر خاتم) فرستادیم و (چون از آن‌ها پیروى نکردند) به بلا و مصیبت گرفتارشان ساختیم شاید که (دعا و) گریه و زارى کنند، و چرا وقتى که بلاى ما به آنها میرسید تضرع و زارى نکردند (تا نجات یابند)؟! و چون تضرّع نکردند دلهایشان را قساوت گرفت و شیطان کارهایی را که انجام می‌دادند، برای آنها زیبا نشان داد؛ «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (انعام/ 42 و 43)». ‏آنها قلبشان قساوت پیدا کرده بود چون شیطان، عمل و شیوۀ زندگی، فرهنگ و سبک زندگی‌شان را برایشان زیبا جلوه داده بود. شیطان موفق شده است سبک زندگی و رفتار و عملکرد این افراد را برایشان زیبا جلوه بدهد؛ چنین فردی دیگر آدم شدنی نیست. زیبایی اعمال و رفتار ما نزد خودمان باید از سکّه بیفتد.
  • در آیۀ دیگری خداوند متعال می‌فرماید: «زُیِّنَ‏ لِلَّذِینَ‏ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا (بقره/212)». با توجه به آیه قبل و این آیه می‌توان گفت در نگاه قرآن برای آدم‌های بد دو چیز زیبا جلوه داده می‌شود: 1. اعمال بد 2. حیات دنیا. دنیا نزد کسانی که کافر هستند، خیلی زیبا می‌شود. خداوند گاهی زیبا جلوه دادن دنیا را به شیطان و گاهی به خودش نسبت می‌دهد. وقتی یک نفر اینقدر رذل است که کافر می‌شود، خداوند هم دنیا را برایش زیبا قرار می‌دهد تا دنبال دنیا برود و سرگرم آن باشد.

امام حسین(ع) آغازی بر زیبایی‌ها

  • امام حسین(ع) آغاز کننده خوبی برای زیبایی‌ها است و محبت به این زیبایی و درک آن، ما را از کفر و فسوق و عصیان دور نگه می‌دارد. کسی که محبت امام حسین(ع) را می‌چشد، محبت دنیا هم نزدش بی‌ارزش می‌شود...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۶
مجید شهشهانی

صوت | جلسه دوم حسینیه آیت الله حق شناس(ره)

موضوع سلسله جلسات:دین و زیبایی های آن

 

دانلود (6.52 مگابایت)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۶
مجید شهشهانی

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-2

 امروز برای ایستادگی جلوی آمریکا بیشتر به واقع‌بینی احتیاج داریم تا ایمان/ بر اساس آمارها، آمریکا یک قدرت پوشالی است/ گاهی اوقات توجه به واقعیت‌ها حتی بیش از ایمان کار دین را جلو می‌برد

پناهیان: اوایل انقلاب برای عبور از مشکلات، لازم بود بیشتر از ایمان مایه بگذاریم ولی امروز در جمع بین ایمان و نگاه به واقعیت‌ها بیشتر به واقع‌بینی نیاز داریم یعنی امروز با واقع‌بینی می‌شود با خیلی از مشکلات مقابله کرد و زیاد لازم نیست از ایمان به غیب خرج کنیم. الان برای ایستادگی جلوی آمریکا به واقع‌بینی بیشتر احتیاج داریم تا به ایمان. الان وضعیت آمریکا مصداق این ضرب المثل است: «گر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی» امروز واقع‌بینی این است که آمریکا یک قدرت پوشالی است و آمارها نیز این را نشان می‌دهد و این نیاز به ایمان به خدا ندارد.

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از دومین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

  • گزیده صوتی:
  • روضه:
  • صوت کامل:

مقدرات فقط شامل اتفاقات خاص زندگی نیست؛ همۀ بخش‌های زندگی که خارج از اختیار ماست را شامل می‌شود

  • موضوع بحث ما پاسخ به این سؤال است: «مهمترین عامل در تعیین مقدرات ما در زندگی چه عاملی است؟» در جلسۀ قبل عوامل زیادی را برشمردیم: افکار، علایق و آرزوها، اعتقادات، اعمال و اقدامات، نیت‌ها و همچنین «دعای» ما روی مقدرات ما تأثیر دارد. خارج از اختیار ما نیز عواملی مثل: محبت خداوند به ما، محبت اولیاء خدا به ما و رفتارهای خوب و بد دیگران در اطراف ما، نیز بر مقدرات ما تأثیر دارند. اما گفتیم تعیین‌کننده‌ترین عامل مؤثر بر مقدرات ما چیزی غیر از آن عوامل مذکور است. یعنی غیر از همۀ اینها یک عامل کلیدی دیگری نیز هست که در مقدرات ما تعیین‌کننده است.
  • پیش از گفتگو در مورد تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات بشر، به عنوان مقدمه در مورد «لزوم توجه به اصل مقدرات در زندگی انسان» صبحت کردیم. ما همیشه باید متوجه باشیم که چیزی به نام مقدرات در زندگی خودمان داریم. منظور از مقدرات، بخش خارج از اختیار ماست که توسط خداوند تعیین می‌شود و خیلی از اوقات، ما آنها را امور تصادفی یا طبیعی نامگذاری می‌کنیم و یا خیلی از اوقات چون آن امور تکرار می‌شوند، آنها را امور عادی تلقی می‌کنیم ولی همۀ اینها طراحی‌های تحت حکمت و مشیت الهی هستند و همگی در اختیار پروردگار عالم هستند که هر لحظه اراده کند می‌تواند آنها را تغییر دهد.
  • باید به مفهوم مقدرات و مصداق واقعی‌اش بیشتر توجه کنیم. متاسفانه همه به قدر کافی از بحث مقدرات خبر ندارند و نمی‌دانند مقدرات چه چیزهایی هستند؟ بعضی‌ها مقدرات الهی را فقط در مورد امور درشت و عظیم می‌دانند نه تمام امور زندگی؛ از کوچکترین تا عظیم‌ترین‌ آنها. زیرا چنین نیست که فقط برخی از اتفاقات خاصی که در زندگی ما ناگهان رخ می‌دهند، مقدرات باشند، بلکه تمام جزئیات زندگی ما که خارج از اراده و اختیار ما هستند مقدرات ما محسوب می‌شوند؛ از اصل وجود ما تا فرم وجود ما و تمام مختصات ثابت و متغییر وجود ما و شرایط اطراف ما، از پدر و مادر ما تا محلی که در آن به دنیا می‌آییم، همگی مقدرات ما هستند.

هر کسی نمی‌تواند هر جنایتی که دلش خواست انجام دهد؛ مقدرات الهی باید به او اجازه بدهد/چرا بعضی‌ها با فرعون‌ها محشور می‌شوند؟

  • درست است که ما در میان مقدرات، یک مقدار فرصت و اختیار و امکان تغییر داریم، ولی ما با اختیار خودمان نمی‌توانیم هر چیزی را تغییر دهیم، بلکه این تغییر فقط در محدوده‌ای که خداوند معین کرده است می‌تواند ایجاد شود. ضمن اینکه آن جاهایی که ما اختیار داریم و می‌خواهیم عمل کنیم، باز هم هر عملی را نمی‌توانیم انجام دهیم. هر کسی، چه آدم بدی باشد و چه آدم خوبی باشد حتی در محدودۀ اختیار خودش هم نمی‌تواند هر اراده‌ای کرد ارادۀ خود را محقق کند. امام رضا(ع) می‌فرماید: «وقتی خدا بخواهد کاری انجام دهد، عقل بندگانش را سلب می‌کند، و با تصمیم آن بندگان کار خودش را انجام می‌دهد، و ارادۀ خودش را محقق می‌کند، وقتی ادارۀ خود را محقق کرد، عقل آن بندگان را به آنها باز می‌گرداند، بعد می‌گویند: چه شد؟! ما چرا این کار را انجام دادیم؟ عجب کاری کردیم! إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَمْراً سَلَبَ‏ الْعِبَادَ عُقُولَهُمْ‏ فَأَنْفَذَ أَمْرَهُ وَ تَمَّتْ إِرَادَتُهُ فَإِذَا أَنْفَذَ أَمْرَهُ رَدَّ إِلَى کُلِّ ذِی عَقْلٍ عَقْلَهُ فَیَقُولُ کَیْفَ ذَا وَ مِنْ أَیْنَ ذَا»(تحف العقول/442).
  • هر کسی نمی‌تواند هر کاری که به ظاهر در اختیارش هست انجام دهد. به بیان دیگر، هر کسی نمی‌تواند هر جنایتی که دلش خواست انجام دهد، چون باید مقدرات الهی به او اجازه بدهد که آن جنایت را انجام دهد.
  • کسانی که فرصت پیدا نکردند کار بد یا جنایتی که می‌خواستند را انجام دهند، چه ‌بسا بدون اینکه موفق به انجام آن جنایت شوند، عذابش به آنها برسد. لذا بعضی‌ها با فرعون‌ها محشور می‌شوند حتی اگر در دنیا فرمانروایی یا ریاست یک روستا را هم نداشته باشند! چون در همان فرصت‌های کوچکی که خدا به آنها داده، تا آخرِ راه خلاف رفتند، فرعون هم در آن فرصتی که خدا به او داد تا آخرش رفت. ملاک، ظاهر اعمال و جنایت‌ها نیست. در جبهۀ اولیاء خدا و خوبان عالم نیز همین اتفاق می‌افتد. مثلاً یک فردی، ظاهراً زیاد آدم خوب و اهل عبادت نبوده اما خدا چند فرصت کوچک به او داده و او طینت پاک خودش را در آن موارد محدود بروز داده است و خدا هم او را با اولیاء خدا و شهداء بزرگ محشور می‌کند.
  • رسول خدا(ص) می‌فرماید: « نیّت مؤمن بهتر از عمل اوست و عمل منافق بهتر از نیّت اوست و هر کس مطابق نیّت خود عمل مى کند؛ نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ، وَ نِیَّةُ الْکَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِه‏»(کافی/3/218) بزرگان این روایت را اینطور معنا کرده‌اند که همیشه مؤمن چیزهایى را نیت مى‌کند که احیاناً در مقام عمل نمى‌تواند به آنها دست پیدا کند. لذا نیت مؤمن، همیشه بالاتر و بهتر از آن مقدارى است که عمل مى‌کند؛ این یک امر قهرى است. از آن طرف هم کافر هم خیلی از کارهای بد را می‌خواهد انجام دهد که در مقام عمل نمی‌توان انجام دهد.

توجه به مقدرات یعنی اینکه بدانیم در اتوبان زندگی نمی‌توانیم هر وقت خواستیم دور بزنیم و تغییر مسیر بدهیم

  • نکتۀ دیگر اینکه انسان هر زمانی برای تغییر مسیر خودش، دارای اختیار نیست. توجه به مقدرات یعنی اینکه بدانیم که ما برای انجام هر کار خوب یا بدی، کاملاً آزاد نیستیم و هر لحظه نمی‌توانیم در اتوبان زندگی دور بزنیم و مسیر خود را تغییر دهیم، گاهی باید کیلومترها راه طی کنیم تا به دوربرگردان برسیم. مثلاً وقتی در روایت می‌فرماید: کسی که لقمۀ حرام خورده است تا چهل روز عبادتش قبول نمی‌شود (قال رسول الله ص: مَنْ أَکَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً؛ بحارالانوار/63/314-کنزالعمال/9266) و (مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ لَمْ تُقْبَلْ‏ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ‏ لَیْلَة؛ تفسیر قمی/1/180) به عبارتی معنایش این است که تا چهل روز بعد، نمی‌تواند دور بزند و تغییر مسیر بدهد.
  • خیلی خوب است که ما به این بخش‌های جبری زندگی نگاه کنیم. البته طبق فرمایش امام صادق(ع) «ما نه مجبورِ مجبور هستیم و نه مختارِ مختار، بلکه چیزی بین این دو است؛ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ‏ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْن‏»(کافی/1/160) بحث جبر و اختیار، یکی از بحث‌های بسیار سخت و پیچیدۀ دینی است و ما از پرداختن به مرز این دو منع شده‌ایم. اما همین ‌مقدار باید توجه داشته باشیم که بالاخره بخشی از زندگی ما در اختیار ما نیست.
  • فقط باید بدانیم که هر لحظه که خواستیم نمی‌توانیم در این اتوبان دور بزنیم. ارادۀ ما هر لحظه در اختیار ما نیست. جنبۀ خیر و شرّش هر دو، شوق عظیم یا ترس عظیم در دل انسان ایجاد می‌کند. گاهی اوقات انسان به تعبیری اسیر خوبی‌های گذشتۀ خودش می‌شود. مثلاً کسی که به اهل‌بیت(ع) یا دوستان اهل‌بیت(ع) خدمت می‌کند یا شعائر دینی را پاس می‌دارد و یک جایی از خودش از خودگذشتگی نشان می‌دهد، چنین کسی آیا دست خودش است که هر کار بدی خواست انجام دهد؟ نه! خدا به او اجازه نمی‌دهد. یعنی گاهی اوقات ما به تعبیری «اسیر خوبی‌های گذشتۀ خودمان می‌شویم» و این به ما اجازه نمی‌دهد سقوط کنیم.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «همراه هر انسان دو تا ملک هستند که او را محافظت می‌کنند، وقتی مقدرات الهی می‌آیند، این دو ملک انسان را رها می‌کنند؛ إِنَّ مَعَ کُلِّ إِنْسَانٍ مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِینَة»(نهج البلاغه/حکمت 201) ملائکه ما را از بلاها و مریضی‌ها و تصادف‌ها و حوادث مختلف حفظ می‌کنند اما وقتی مقدرات الهی به ما می‌رسد آنها دیگر ما را حفظ نمی‌کنند.
  • امام حسین(ع) می‌فرماید: «وقتی مردم می‌خواهند از خدا اطاعت کنند، خداوند مانع نمی‌شود، اما وقتی می‌خواهند معصیت کنند، اگر خدا بخواهد بر آنها منت می‌گذارد و بین او و قصدش فاصله می‌اندازد؛ فَإِنِ ائْتَمَرُوا بِالطَّاعَةِ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ صَادّاً عَنْهَا مُبْطِئاً، وَ إِنِ ائْتَمَرُوا بِالْمَعْصِیَةِ فَشَاءَ أَنْ یَمُنَّ عَلَیْهِمْ فَیَحُولَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا ائْتَمَرُوا بِهِ»(مکاتیب الائمه/3/151)

امیدواری امام(ره) و رهبر انقلاب به آینده، یک امید توأم با واقع‌بینی است نه فقط یک امید متکی به ایمان

  • باید واقعیت‌ها را در نظر بگیرید و زیاد به اعتقادات خودتان فشار نیاورید و همه چیز را به ایمان به غیب و قیامت حواله ندهید. در قرآن کریم و روایات نیز همه چیز را به قیامت حواله نداده‌اند، بلکه خیلی اوقات در کنار ایمان به غیب، واقعیت‌های حیات بشر را یادآوری کرده‌اند. در مسائل اجتماعی نیز همین‌طور است.
  • یکی از مثال‌ها اجتماعی برای «تأثیر توجه به واقعیت‌های زندگی»، نوع نگاه واقع‌بینانۀ امام(ره) و رهبر انقلاب است. شما فکر می‌کنید چرا حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری در مسائل اجتماعی و روند پیشرفت انقلاب این‌قدر امیدوار بوده و هستند؟ آیا تصور می‌کنید این یک ترفند تبلیغاتی یا شیوۀ مردم‌داری است یا اینکه یک واقعیتی پشت سر این امید است؟ آیا پشت سرش فقط ایمان به خداست؟
  • واقعش این است که جدای از ایمان به خدا، برخی محاسبات قابل فهم در پشت این امید به آینده وجود دارد؛ مثلاً این واقعیت که تعدادی از مردم‌ ما خالصانه ولایی هستند؛ که عده‌ای از آنها در این راه به شهادت رسیده‌اند و عده‌ای هستند که حاضرند در این راه از تمام هستی خودشان مایه بگذارند و همین الان هم دارند فعالیت می‌کنند. نور وجود همین‌ها آیا اجازه خواهد داد که باطل در جهان به حکمرانی خودش ادامه بدهد؟ هرگز!
  • ما در اینجا نمی‌خواهیم به برخی از اخبار روایی دربارۀ قوم مقدمه‌ساز ظهور اتکاء کنیم (مثلاً اینکه امام صادق(ع) فرمود: بعد از کوفه، قم محل نشر معارف دینی در جهان خواهد شد. و این وضع تا هنگام ظهور باقی خواهد ماند؛ سَتَخْلُو کُوفَةُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ... ثُمَّ یَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ یُقَالُ لَهَا قُمُّ وَ تَصِیرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ حَتَّى لَا یَبْقَى فِی الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِی الدِّینِ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتُ فِی الْحِجَالِ وَ ذَلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قَائِمِنَا ...حَتَّى لَا یَبْقَى أَحَدٌ عَلَى الْأَرْضِ لَمْ یَبْلُغْ إِلَیْهِ الدِّینُ وَ الْعِلْمُ ثُمَّ یَظْهَرُ الْقَائِمُ ع؛ بحارالانوار/ج 57/ص213) این یک خبر است که حضرت امام هم در سخنرانی خود در سال 56 به آن اشاره فرموده‌اند(صحیفه امام/3/331) و در جای خود قابل تأمل است، اما در اینجا می‌خواهیم بر اساس قاعده بحث کنیم.

امروز چه کسانی در عالم تعیین‌کننده هستند؟/ بر اساس قرآن، خون شهدا و نفس‌های قدسی ولایتمداران تعیین‌کننده است؛ حتی اگر تعدادشان کمتر باشد

  • چرا در زمان امیرالمؤمنین(ع) بعد از آن موج مثبتی که در جامعه ایجاد شده بود، آن غربت برای دین و اولیاء الله پدید آمد؟ چون اغلب کسانی که دور امیرالمؤمنین(ع) جمع شدند و بیعت کردند، «ولایتمدار» نبودند بلکه می‌خواستند خلیفۀ چهارم خودشان را انتخاب کنند. اما در مملکت ما از 15 خرداد 42 ولایتمداری کلید خورده است. امید حضرت امام(ره) یک امید صرفاً متکی به ایمان و بدون در نظر گرفتن عنصر زمان نیست، بلکه امید متکی به ایمان و توأم با دیدن واقعیت است که زمان و گسترۀ نصرت الهی را معین می‌کند.
  • امروز چه کسانی در عالم تعیین‌کننده هستند؟ آیا کسانی که سخنان غربی‌ها را ترجمه می‌کنند و می‌خواهند حرف‌های مندرس آنها را در اینجا تکرار کنند، تعیین‌کننده هستند؟ نه! خون شهدا و نفس‌های قدسی ولایتمداران تعیین‌کننده است؛ حتی اگر تعدادشان کمتر باشد.
  • وقتی می‌بینید عالم در یدِ قدرت خداوند است نباید نگران برخی صحنه‌های انحرافی و غیرمذهبی در عرصۀ فرهنگ و سیاست و اجتماع باشید. باید در مقابل این واقعیت‌ها، به واقعیت‌های دیگر جامعه و به قواعدی که مقدرات عالم را معین می‌کنند هم نگاه کنید، مثلاً به شهدای خودمان نگاه کنید، مگر شهید واقعیت نیست؟! مگر این سنت الهی واقعیت نیست که خدا فرمود: «وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُم»(محمد-ص/4) مگر این واقعیت نیست که خدا اثر کار کافران را از بین می‌برد؟ «الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»(محمد-ص/1) ممکن است کارهای کافران حجیم باشد اما بی‌اثر خواهد بود، پس چرا باید از حجم بالای کارهای آنها بترسیم؟!

اوائل انقلاب بیشتر به ایمان متکی بودیم ولی امروز می‌توانیم بیشتر به واقع‌بینی تکیه کنیم

  • ما برای اینکه محکم حرکت کنیم، هم باید ایمان داشته باشیم و هم واقع‌بینی داشته باشیم. بنده معتقد نیستم که حضرت امام(ره) فقط بر اساس ایمان به خدا قیام کردند و واقعیت‌ها را نادیده گرفتند. ایشان در کنار ایمان به خدا واقعیت‌های بسیار قدرتمندی که از چشم خیلی‌ها پنهان بود را هم می‌دیدند؛ واقعیت‌هایی که امید به پیروزی می‌دادند. اما همه مثل امام نبودند که این واقعیت‌ها را ببینند، لذا ما در اوایل انقلاب بیشتر با تکیه بر ایمان حرکت می‌کردیم.
  • اوائل انقلاب بیشتر به ایمان نیاز داشتیم، چون واقعیت‌هایی که پالس‌های منفی به ما منتقل می‌کردند بیشتر بودند و واقعیت‌هایی که پالس‌های مثبت می‌دادند کمتر بودند، یعنی واقعیت‌ها به ما امید نمی‌دادند. لذا کسانی که نمی‌توانستند همۀ واقعیت‌ها یا عمق آنها را ببینند، به امام(ره) می‌گفتند: «نمی‌شود!» و برای مسیر انقلاب، پالس‌های منفی می‌فرستادند و با شروع جنگ این پالس‌های منفی افزایش پیدا کرد. برخی از سیاستمداران که یک‌ذره ایمانشان ضعیف بود، می‌گفتند این واقعیت‌ها دلالت می‌کند به اینکه باید تسلیم شویم!

امام(ره) کدام واقعیت‌ها را می‌دید؟

  • خیلی‌ها تصور می‌کنند حضرت امام(ره) فقط در سال آخر عمر خود دربارۀ نابودی کمونیسم سخن گفتند (از این پس کمونیسم را باید در موزه‏هاى تاریخ سیاسى جهان جستجو کرد؛ پیام امام به گورباچوف در سال1367-صحیفه امام/21/221) درحالی که امام(ره) آن‌قدر واقع‌بین بودند که سالها قبل یعنی در سال 57 نیز این مسأله را پیش‌بینی فرموده بودند: «کمونیست طرحى شکست خورده است در دنیا. اصلًا شکست خورده، براى اینکه فهمیدند که اصل قضیه مارکسیست و کمونیست قضیه تخدیر است! ملتها را مى‏خواهند خواب کنند با این حرفها. شوروى مى‏خواسته ملتها را خواب کند با این حرفها،... منتها جوانهاى ما قدرى شان هم بازى خورده‏اند و خیال مى‏کنند که مسئله‏اى است مسئله کمونیست. اصلًا در دنیا دیگر این مطلب شکست خورده و قابل اعتنا نیست.»(صحیفه امام/ج‏4/ص116)
  • این درحالی بود که خیلی‌ها نگران بودند که مارکسیست‌ها کشور را بگیرند دست خودشان. ولی حضرت امام(ره) می‌فرمود این مطلب شکست خورده و قابل اعتنا نیست. امام(ره) کدام واقعیت‌ها را می‌دید؟ کدام واقعیت‌ها داشت برای امام(ره) پالس مثبت می‌‌فرستاد که امام می‌دید اینها دارند نابود می‌شوند ولی همه نمی‌توانستند این واقعیت‌ها را ببینند و باور نمی‌کردند. می‌گفتند: «امروز مارکسیست‌ها همه‌جا را گرفته‌اند، نصف دنیا پشت سر شوروی است...!» لذا ما در مقابل این‌قبیل افراد که واقعیت را نمی‌دیدند مجبور بودیم بیشتر با تکیه بر ایمان به غیب و آیات و روایات سخن بگوییم.

امروز برای ایستادگی جلوی آمریکا بیشتر به واقع‌بینی احتیاج داریم تا ایمان/ بر اساس آمارها، آمریکا یک قدرت پوشالی است/ گر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی

  • اوایل انقلاب برای عبور از مشکلات، لازم بود بیشتر از ایمان مایه بگذاریم ولی امروز در جمع بین ایمان و نگاه به واقعیت‌ها بیشتر به واقع‌بینی نیاز داریم یعنی امروز با واقع‌بینی می‌شود با خیلی از مشکلات مقابله کرد و زیاد لازم نیست از ایمان به غیب خرج کنیم. الان برای ایستادگی جلوی آمریکا به واقع‌بینی بیشتر احتیاج داریم تا به ایمان. الان وضعیت آمریکا مصداق این ضرب المثل است: «گر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی»
  • امروز واقع‌بینی این است که آمریکا یک قدرت پوشالی است و آمارها نیز این را نشان می‌دهد و این نیاز به ایمان به خدا ندارد. نه تنها واقع‌بینی نسبت به وضع کنونی، بلکه واقع‌بینی نسبت به وضعیت آینده نیز ما را به همین نتیجه می‌رساند. اینکه حضرت امام(ره) می‌فرمود آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، فقط ناشی از ایمان به خدا نبود بلکه واقع‌بینی ایشان نسبت به مقدرات و سنت‌های الهی بود. اینکه آمریکا نمی‌تواند هیچ غلطی بکند، آیۀ اول سورۀ محمد(ص) است که فرمود: کسانى که کفر ورزیدند و از راه خدا جلوگیری کردند خدا اعمالشان را تباه می‌کند؛ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»(محمد/1) این یک واقعیت است که آنها اثری در عالم ندارند. حالا اگر کسی نمی‌تواند این واقعیت را بفهمد، از او خواهش می‌کنیم لااقل با تکیه بر ایمانش این «واقعیت» را بپذیرد.

الان از نظر اجتماعی، زمانۀ واقع‌بینی است و این کار ما را خیلی سریع‌تر جلو می‌برد

  • الان از نظر اجتماعی، زمانۀ واقع‌بینی است و این کار ما را خیلی سریع‌تر جلو می‌برد. این واقع‌بینی کمک می‌کند که بخشی از کسانی که ایمان ضعیفی دارند بیایند و در مسیر صحیح انقلاب قرار بگیرند، مثل برخی از ضد انقلاب‌های «محترم» و واقع‌بین که در خارج از کشور هستند و می‌گویند: «هر وقت شما مقابل آمریکا محکم می‌ایستید، ما خوشحال می‌شویم.» اما کسی که بیماردل باشد دیگر واقعیت‌ها را نمی‌بیند.
  • درست است که واقع‌بینی کار ما را آسان می‌کند و باعث می‌شود که بخشی از ضعیف‌الایمان‌ها جذب شوند اما واقع‌بینی نمی‌تواند بیماردل‌ها را درست کند چون اینها وقتی بیماری در قلبشان شدت پیدا کند دیگر واقعیت را نمی‌بینند. یعنی چنین نیست که فقط به این دلیل که به خدا ایمان ندارند کافرانه عمل می‌کنند، بلکه حتی واقع‌بینی هم ندارند. خداوند دربارۀ اینها می‌فرماید: «کر و گنگ و کورند و در نتیجه راهى براى تعقل ندارند؛ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون»(بقره/171) در اینجا «عُمْیٌ» معنایش این نیست که کور است و فقط خدا را نمی‌بیند، معنایش این است که واقعیت‌های عالم را هم نمی‌بیند. و «صُمٌّ» یعنی صداهای واقعی را هم نمی‌شنود.

گاهی اوقات-مانند دورۀ آخرالزمان- توجه به واقعیت‌ها حتی بیش از ایمان کار دین را جلو می‌برد

  • حتی بعد از ظهور امام زمان(ع) هم که همۀ مردم عالم تحت حکومت حضرت قرار می‌گیرند، به این دلیل نیست که همۀ آنها ایمان می‌آورند، بلکه به دلیل واقع‌بینی آنهاست. حتی بعد از ظهور هم یک عده‌ای به حضرت ایمان نمی‌آورند و در دین خودشان باقی می‌مانند، ولی حکومت حضرت با تکیه به واقعیت‌های مسلّم تشکیل خواهد شد و مستقر خواهد ماند. اصلاً خاصیت آخرالزمان و ابتلائات و گرفتاری‌های آخرالزمان این است که واقعیت‌های پیچیده را روشن می‌کند. گاهی اوقات-مانند دورۀ آخرالزمان- توجه به واقعیت‌ها حتی بیشتر از ایمان کار دین را جلو می‌برد.
  • باید واقع‌گرایی را در وضعیت سیاسی و اجتماعی و زندگی شخصی خودمان بالا ببریم. دمِ دستی‌ترین واقعیتی که هرکسی می‌تواند ببیند و خدا انتظار دارد هر کسی در اثر دیدن این واقعیت، تحول روحی پیدا کند، واقعیت مرگ است. لذا امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مرگ برای موعظه انسان کافی است؛ کَفَى‏ بِالْمَوْتِ‏ وَاعِظاً»(کافی/2/275) مرگ که دیگر یک امر غیبی نیست، فقط کافی است به قبرستان برویم و این واقعیت را ببینیم تا بر روح ما اثر بگذارد.

واقعیت‌ها نیز مانند ایمان می‌توانند انسان را به سمت خدا سوق دهند

  • ما در بحث مقدرات، واقع‌بینی را در محدود بودن اختیارات مورد بحث قرار می‌دهیم، وقتی می‌گوییم به مقدرات الهی نگاه کنید یعنی ببیند که نه اختیار شما نا محدود است و نه اینکه همۀ شرایط در اختیار شما قرار دارد. این سخنی که بعضی‌ها می‌گویند: «هر چه اراده کنید، جهان پیرامونی شما هم همین‌طوری خواهد شد!» بیشتر به یک لطیفه شبیه است که متاسفانه این را به عنوان رازهای عالم خلقت مطرح می‌کنند و دیگران را به خیالپردازی می‌کشانند و این روش را دین و آیین خود قرار می‌دهند. امروز هم بازار این نوع معنویت‌های کاذب و ساختگی گرم است. حتی بعضی‌ها در کنار این سخنان، آیات و روایاتی هم می‌آورند تا یک‌مقدار سخنشان اسلامی شود! ولی بحث ما دقیقاً برعکس اینهاست.
  • واقعیت‌ها نیز مانند ایمان می‌توانند انسان را به سمت خدا سوق دهند، واقعیت‌ها و ایمان دو بال هستند که انسان را در فضای معنویت پرواز می‌دهند. گاهی اوقات واقعیت‌ها از اینکه ایمان ما یک ایمان موهوم باشد جلوگیری می‌کنند؛ مثل ایمان موهوم به کسانی که ادعای دروغین ارتباط با امام زمان(ع) دارند. واقعیت‌ها به قدری در کنار ایمان نقش ایفا می‌کنند که گاهی اوقات کمک می‌کند به اینکه انسان دچار ایمان‌های موهوم نشود.
  • واقعیت‌ها به ظاهر ممکن است زیاد معنوی جلوه نکنند. خیلی‌ها فکر می‌کنند واقع‌بینی با معنویات فاصله دارد، ولی اتفاقاً کسی که واقع‌بین شود معنویتش اوج پیدا می‌کند. البته باید معنویت توأم با خیالپردازی و دور از واقع‌بینی را کنار بگذاریم. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «بدون عمل امید به نجات نداشته باشید؛ لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَلٍ»(نهج البلاغه/حکمت150)

توجه به مقدرات الهی سه اثر مهم دارد: ایجاد «تواضع»، «صبر» و «رضایت» در انسان

  • نگاه کردن و توجه به مقدرات الهی سه اثر مهم در انسان دارد:
  • 1) اگر به مقدرات الهی «علم»داشته باشیم در ما تواضع ایجاد می‌شود و جلوی طغیان ما را می‌گیرد.. لذا اگر کسی به مقدارات الهی «ایمان» هم نداشته باشد، خود نگاه کردن و توجه به مقدرات می‌تواند جلوی تکبّر و طغیان او را بگیرد و در انسان تواضع ایجاد کند.
  • 2) اگر به مقدرات الهی «ایمان» داشته باشیم، در ما صبر ایجاد می‌شود. چون ایمان داریم به اینکه همۀ کارهای ما دست خداوند است و خدا هم دلسوز ماست و مصالح ما را نگاه می‌کند، لذا در برابر ناملایمات و مقدرات الهی صبر خواهیم کرد.
  • 3) اگر بالاتر از «ایمان»، «محبت» به پروردگار هم داشته باشیم و به مقدرات نگاه کنیم، علاوه بر صبر کردن، «راضی» به رضای خدا هم خواهیم شد. و ذکر ما این خواهد بود: «در بلا هم می‌کشم لذات او/ مات اویم مات اویم مات او» لذا ذکر آخر اباعبدالله(ع) در گودی قتلگاه این بود که خدایا راضیم به رضای تو، إلهى رضى‏ بقضائک‏ لا معبود سواک...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۶
بیان معنوی