علیرضا پناهیان

۵۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است

دانشگاه تهران | محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه-3

«محبت» سلطان است و «معرفت» وزیر او/ معرفت بدواً و ختماً وابسته به محبت است/ دل انسان نمی‌تواند ذو‌قبلتین باشد

پناهیان: کسانی که برای علم و معرفت خیلی ارزش و احترام قایل هستند، باید بدانند وقتی کسی به معرفت اهمیت می‌دهد و دنبال معرفت می‌رود به خاطر این است که به معرفت «علاقه» و «گرایش» دارد، یعنی این «علاقه» است که مادرِ «معرفت» اوست.

با توجه به تعطیلی دانشگاه تهران در روزهای پنجشنه و جمعه، سومین جلسه عزاداری دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران برای سالار شهیدان در روز پنجم محرم برگزار شد. در ادامه بخش‌هایی از سومین روز سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در مسجد دانشگاه تهران با موضوع «محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

اولین اشتباه رایج دربارۀ محبت، بی‌توجهی به جایگاه محبت در مقایسه با جایگاه علم و عمل است/کسی که دنبال علم می‌رود به خاطر «علاقۀ او» به علم است

  • در این جلسه می‌خواهیم به توضیح چند اشتباه رایج دربارۀ محبت بپردازیم. اولین اشتباه رایج مربوط به «اهمیت جایگاه محبت و گرایش» است. ما معمولاً دربارۀ «محبت» یک‌مقدار ساده‌انگارانه برخورد می‌کنیم و این در فرهنگ ما جاری است. خصوصاً در محیط‌های علمی به خاطر ارزشی که علم دارد گاهی اوقات به جایگاه «محبت» و «گرایش‌های انسان» بی‌توجهی می‌شود در حالی که در وجود ما آدم‌ها «گرایش‌ها» نسبت به «علم و معرفت» و حتی «عمل»، اصالت و ارزش بیشتری دارد.
  • کسانی که برای علم و معرفت خیلی ارزش و احترام قایل هستند، باید بدانند وقتی کسی به معرفت اهمیت می‌دهد و دنبال معرفت می‌رود به خاطر این است که به معرفت «علاقه» و «گرایش» دارد، یعنی این «علاقه» است که مادرِ «معرفت» اوست.
  • کسی که اهل تحقیق و پژوهش است و یا حقیقت‌جو و حقیقت‌خواه است، تحت تأثیر «علاقۀ به حقیقت» است که برای کشف حقیقت تلاش می‌کند. کسی که در اثر کنجکاوی به همه‌جا سر می‌کشد، کاملاً تحت تأثیر همین «علایق» خودش عمل می‌کند. کنجکاوی یعنی «عشق به دانستن» و همین عشق است که او را وادار به تحقیق و بررسی می‌کند.

«علاقه» هم «موضوع» اندیشیدن انسان را تعیین‌ می‌کند و هم «مقدار» و «هدف و انگیزۀ» اندیشیدن را

  • علاقه هم موضوع اندیشیدن را برای ما تعیین‌ می‌کند، هم مقدار و هدف و انگیزۀ اندیشیدن انسان را مشخص می‌کند. مثلاً دانشمندی که به یک نتیجۀ علمی می‌رسد و بیش از علاقه به حقیقت، خیلی به آن نتیجۀ خاص علاقه پیدا می‌کند، دیگر رشد علمی پیدا نخواهد کرد. دانشمندی که به خاطر یک دستاورد علمی مورد تشویق قرار بگیرد و خیلی از این تشویق خوشحال بشود، خلاقیتش زیاد ادامه پیدا نخواهد کرد. اگر یک محقق، ابتدا به یک نتیجه‌‌ای خیلی دلبسته شود، تولید علمش در جهت توجیه آن نتیجه خواهد بود، یعنی اندیشۀ خود را برای تأمین علاقۀ خودش به کار می‌گیرد و آن علاقه را تئوریزه می‌کند.
  • این علاقه است که مقدار (شدت یا ضعف) حافظۀ ما را در ارتباط با برخی از معلومات معین می‌کند، این علاقه است که تداعی بهنگام را موجب می‌شود و آن‌چیزی را که باید در این لحظه به یاد بیاوری، به یادت می‌آورد. این علاقۀ محض به حقیقت است که انسان را همیشه در اوج خلاقیت حفظ می‌کند. همۀ اینها نشانۀ حکومت علاقه است.

«محبت» سلطان است و «معرفت» وزیر او/ معرفت بدواً و ختماً وابسته به محبت است/ ابتدا باید علاقه باشد، تا تلاش برای کسب آگاهی صورت گیرد

  • برخی می‌گویند: اول باید آگاهی باشد تا انسان علاقه پیدا کند؟ در حالی که همان ابتدا هم علاقه لازم است و بدون حضور علاقه کسی دنبال آگاهی نمی‌رود، اما خداوند بسیاری از علایق را در فطرت ما گذاشته و از همان ابتدا در وجود ما هست. وقتی می‌خواهیم مطلبی را فرابگیریم، اول باید علاقۀ به شناخت حقیقت در وجود ما باشد تا همین علاقه، محرکِ ما برای یادگیری باشد و الا اگر علاقۀ به حقیقت نداشته باشیم که اصلاً به سراغ یادگیری معارف نمی‌رویم و اقدام به دانستن نمی‌کنیم.
  • مجدداً بعد از اینکه انسان دانا شد، باز هم این «علاقۀ» ماست که تعیین می‌کند به این دانایی عمل کنیم یا نه. یعنی اگر «تمام علایق» ما در جهت خلاف دانایی ما باشد، به آن دانایی عمل نخواهیم کرد. در مقایسۀ بین محبت و معرفت، باید گفت محبت سلطان است و معرفت وزیر اوست.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: جوان من! اگر قلبت صفا یافته است بیا و سخنان مرا گوش کن و الا برایت فایده‌ای ندارد. (فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ وَ إِنْ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ؛ نج البلاغه/نامۀ 31) دقت کنید که حضرت نمی‌فرماید: بیا و سخنان مرا گوش کن تا شاید صفا پیدا کنی! می‌فرماید: اول برو صفای باطن پیدا کن بعد بیا سخنان مرا گوش کن.
  • خلاصه اینکه معرفت بدواً و ختماً وابسته به محبت است. بدواً؛ عشق به حقیقت آدم را وادار به کسب معرفت می‌کند و ختماً؛ دل سالم نیز هر معرفتی را که دریافت کرد تحت تأثیر آن معرفت قرار می‌گیرد.

در مقایسۀ بین «عمل» و «محبت» نیز، محبت ارزشمندتر است/ ارزش «عمل» هم بدواً و ختماً به محبت است

  • در مقایسۀ بین عمل و محبت باز هم محبت ارزشمندتر است. اولاً هیچ عملی بدون محبت صورت نمی‌گیرد چون عمل نیاز به اراده دارد و اراده نیز مسبوق به علاقه و محبت است. لذا نمی‌شود بدون محبت، عملی را انجام داد.
  • ثانیاً عمل وقتی ارزشمند است که برگردد و محبتِ مبدأ خودش را تقویت کند. اثر «عمل» در تقویت «محبتِ پشتوانۀ خودش» از اثر «معرفت» در تقویت «محبت» بیشتر است. لذا در دین خیلی به عمل تأکید شده است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «شما به عمل به آنچه می‌دانید محتاج‌ترید تا به عمل به آنچه نمی‌دانید؛ إِنَّکُمْ إِلَى الْعَمَلِ بِمَا عَلِمْتُمْ أَحْوَجُ‏ مِنْکُمْ‏ إِلَى‏ تَعَلُّمِ‏ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون‏»(غررالحکم/ص268) آیت‌الله بهجت(ره) می‌فرمود: ما زیاد به آگاهی نیاز نداریم، تقریباً همۀ آنچه لازم است را می‌دانیم، فقط گیرِ عمل هستیم. ضمن اینکه امام صادق (ع) می‌فرماید: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ کُفِیَ مَا لَمْ یَعْلَم؛ کسی که به آنچه می‌داند عمل کند خداوند او را در آنچه نمی‌داند کفایت خواهد کرد.»(توحید صدوق/ص416)
  • اگر به عمل این‌قدر تأکید شده است به خاطر این است که عمل، محبتِ پشتوانۀ خودش را تقویت می‌کند و الا مطلق عمل-اگر هیچ تأثیری بر روی محبت و گرایش‌ها نگذارد-چه ارزشی دارد؟ کسی که اعمال دینی انجام دهد اما کم کم دلش باصفا نشود، هیچ فایده‌ای برایش نخواهد داشت. امیرالمؤمنین فرمود: «دو گروه کمر مرا شکستند، یکی آدمِ فاسقی که بلد است چگونه از زبانش استفاده کند و دیگری آدمِ نادانی که اهل عبادت و عمل است اما عملش او را نورانی نمی‌کند.. ؛ قَطَعَ ظَهْرِی رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْیَا رَجُلٌ عَلِیمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ‏ جَاهِلُ‏ الْقَلْبِ‏ نَاسِکٌ‏... فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجَاهِلَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِینَ أُولَئِکَ فِتْنَةُ کُلِّ مَفْتُونٍ‏»(الخصال/ج1/ص69)
  • کمیل داشت دنبال امیرالمؤمنین می‌رفت، صدای مناجات نیمه‌شب کسی را شنید و ایستاد. آقا فرمود: کمیل! چرا ایستادی؟ برویم. گفت: آقا! ببیند قرآن را با چه صوت دلنشینی می‌خواند! دلم را برده، نیمه‌شب دارد گریه می‌کند و قرآن می‌خواند. چه صفایی دارد! آقا فرمود: بیا برویم! بعد از جنگ نهروان حضرت یکی از کشته شده‌های خوارج را به کمیل نشان داده و فرمودند: «او را می‌شناسی؟ صدای قرآن آن شب از این آدم بود!»(فَالْتَفَتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَیْهِ وَ قَالَ: یَا کُمَیْلُ لَا تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ. إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ سَأُنَبِّئُکَ فِیمَا بَعْدُ....)(ارشادالقلوب/2/226)
  • خلاصه اینکه ارزش «عمل» هم بدواً و ختماً به محبت است، بدواً؛ باید عمل ما ریشه در یک محبت خوب داشته باشد و ختماً؛ هم باید این عمل اثر خوبی روی محبت ما داشته باشد. اگر اثر خوب بگذارد علامت قبولی عمل است.

تو نمی‌توانی به دو یا چند چیز علاقمند باشی!/ علایق قلب انسان یک‌جهته هستند

  • نکتۀ دیگری که باید دربارۀ دل (که مرکز گرایش‌ها و محبت انسان است) بیان کنیم این است که محبت‌های مختلفی در قلب یا دل انسان قرار می‌گیرد، ولی دل یک قبله باید داشته باشد و باید یک‌جهته باشد. به تعبیر دیگر «باید دل یک‌دله کرد» آیۀ قرآنش هم این است: «خدا دو تا دل یا قلب در یک سینه قرار نداده است؛ ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی‏ جَوْفِهِ»(احزاب/4) این یعنی تو نمی‌توانی به دو یا چند چیز علاقمند باشی!
  • به تعبیری شاید بشود گفت ساختار قلب انسان هم مانند ساختار قطب مغناطیسی شمال -جنوب کرۀ زمین، یک‌جهتی است. وقتی شما قلب انسان (مرکز گرایش‌های انسان) را مورد شناسایی قرار می‌دهید، قلب انسان می‌گوید: من یک‌جهته هستم، هر علاقه‌ای در دلم هست برایش قبله و امام می‌گذارم و تمام علاقه‌ها را تک‌جهته می‌کنم. یا همۀ علاقه‌ها در جهت خودخواهی است و یا همۀ علاقه‌ها در جهت حقیقتی است که خودم را هم نهایتاً فدای آن حقیقت می‌کنم. در دل انسان پراکندگی نیست. این فقط تصور شماست که دلتان پراکنده است و می‌تواند به چیزهای مختلفی علاقمند باشد. حقیقت این است که همۀ دل‌ها قبله دارند. چرا خداوند متعال از اخلاص کوتاه نمی‌آید و اصلاً عمل غیر مخلصانه را نمی‌پذیرد؟ برای اینکه دل-خود به خود و طبیعتاً- یک‌سویه است. علایق قلب انسان یک‌جهته است.

کسی که خودخواه شد، کم‌کم خودخواهی خودش را هم فراموش می‌کند/ عمر سعد به نفع خودش عمل نکرد بلکه خود را فدای طاغوت کرد

  • باید ببینیم جهت قلب ما به سوی کدام قبله است؟ یا باید همۀ علایق خود را تحت نظر «حب الله» قرار داده باشی، یا همۀ علایق و گرایش‌های قلب خودت را تحت نظر حب نفس قرار داده باشی. اگر کسی تمام علایق خودش را در جهت حب الله و به سوی قبلۀ محبت پروردگار یک‌سویه نکرد، بلکه خودخواه شد و همه را تحت نظر «حب نفس» قرار داد، ممکن است بعداً دچار یک بلای بزرگ بشود: اینکه خودش را فدای طاغوت کند؛ یعنی برای موجودی که از خودش هم پست‌تر است فداکاری می‌کند. اینها مصداق «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر/19) می‌شوند، یعنی اینها وقتی خدا را فراموش می‌کنند و حب الله را قبلۀ دل‌شان قرار نمی‌دهند، کم‌کم خودخواهی خودشان را هم فراموش می‌کنند و دیگر خودخواه هم نیستند. یعنی دیگر به فکر خودشان هم نیستند، بلکه خودشان را فدای یک هدف موهوم و بی‌ارزش کرده و فدای یک موجود پست‌تر از خودشان به نام طاغوت می‌شوند.
  • کسانی که برای جنگ با اباعبدالله(ع) صف‌آرایی کردند می‌دیدند که دارند خودشان را به خطر می‌انداختند و به جنگ ابالفضل العباس(ع) می‌رفتند و عدۀ زیادی از آنها به درک واصل می‌شدند ولی باز هم خودشان را فدا می‌کردند. چون دیگر نمی‌فهمیدند که این کشته شدن به نفعشان نیست.
  • امام حسین(ع) در کربلا با عمر سعد صحبت کرد و سعی کرد به عمر سعد توضیح دهد که این کار به نفعش نیست، اما عمر سعد دیگر نمی‌فهمید. امام حسین(ع) به او فرمود: تو برای چه کسی داری فداکاری می‌کنی؟! این کار به نفع دنیای تو هم نیست، هیچ چیزی به تو نخواهد رسید. ولی عمر سعد اصلاً چیزی نمی‌شنید و نمی‌فهمید. عمر سعد گفت: اگر من کاری که عبیدالله گفته است را انجام ندهم، خانه مرا ویران مى‏کنند و املاک و باغ‌های مرا مى‏گیرند. امام حسین(ع) فرمود: در این صورت از اموال و املاک و باغ‌های خودم در حجاز(مدینه) بهتر از آن را به تو مى‏دهم و عمر سعد هم می‌دانست که اباعبدالله(ع) بهترین املاک و باغ‌های مدینه را دارد ولی باز هم نپذیرفت (أن حسینا(ع) قال لعمر بن سعد: اخرج معی الى یزید بن معاویة و ندع العسکرین؛ قال عمر: إذن تهدم داری؛ قال: أنا أبنیها لک، قال: إذن تؤخذ ضیاعی؛ قال: إذن أعطیک خیرا منها من مالی بالحجاز، فتکرّه ذلک عمر؛ وقعة الطف‏/ص186)
  • هرچه امام حسین(ع) به نفع عمر سعد پیشنهاد می‌داد، اصلاً عمر سعد نمی‌فهمید، چون دیگر خودخواه هم نبود! یعنی خودش و نفع خودش را هم دیگر نمی‌دید. چون در اختیار ولایت طاغوت قرار گرفته بود و طاغوت بر او سیطره پیدا کرده بود.
  • کسی که قبلۀ قلب خود را حب نفس قرار می‌دهد این‌طور نیست که تا آخر عمرش، به نفع خودش کند! ای کاش لااقل تا آخر به نفع خودش کار می‌کرد، ولی این‌طور نیست. و این مجازات خدا برای اوست «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر/19) یعنی کسی که خدا را قبلۀ قلبش قرار نداد و خودش را قبلۀ قلبش قرار داد، خدا کاری می‌کند که دیگر به خاطر خودش عمل نکند، بلکه به خاطر یک موجود پست‌تر از خودش فداکاری کند. یعنی به جایی می‌رسد که برای کسی سینه‌چاک می‌کند که برایش نفعی ندارد.

دل انسان نمی‌تواند ذو‌قبلتین باشد/ معمولاً برای هر چیزی درس می‌خوانید برای همان چیز نماز می‌خوانید

  • شما برای چه چیزی درس می‌خوانید؟ معمولاً برای هر چیزی که درس می‌خوانید برای همان چیز هم نماز می‌خوانید! این‌طور نیست که درس را برای مدرک و اعتبار و دنیا بخوانید ولی نماز را برای خدا بخوانید. تو یا خودت را به خاطر خدا می‌خواهی یا خدا را به خاطر خودت می‌خواهی. تکلیف خودت را مشخص کن.
  • چرا خدا می‌فرماید اگر دو رکعت نماز بخوانی که خدا قبول کند، بهشت بر تو واجب می‌شود؟(إِنَّ الرَّجُلَ لَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ فَیُوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهِمَا الْجَنَّةَ أَوْ یَصُومُ یَوْماً تَطَوُّعاً فَیُوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهِ الْجَنَّةَ؛ تهذیب الاحکام/4/191) این یعنی خیلی سخت است که دو رکعت نماز برای خدا بخوانی. لذا فرمود: «اخلاص غایت و نهایت دین است؛ الْإِخْلَاصُ‏ غَایَةُ الدِّین»غررالحکم/ص44)‏ اخلاص یعنی همه‌اش برای خدا باشد، نمی‌شود که یک گوشۀ دل به سمت خدا باشد و گوشۀ دیگر دل به سمت دیگری باشد. نمی‌شود که دل ذو‌قبلتین باشد.
  • درست است که رسیدن به اخلاص سخت است اما خدا در مسیر اخلاص بنده‌اش را کمک می‌کند. خدا اگر ببیند بنده‌اش دارد می‌رود که مخلص شود او را کمک خواهد کرد. اگر خدا ببیند که بنده‌اش دوست دارد بیاید طرف او و «دلش را یک‌دله کند» ادارۀ زندگی او را به دست می‌گیرد (وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَطَّلِعُ‏ عَلَى‏ قَلْبِ‏ عَبْدٍ فَأَعْلَمُ فِیهِ حُبَّ الْإِخْلَاصِ لِطَاعَتِی لِوَجْهِی وَ ابْتِغَاءِ مَرْضَاتِی إِلَّا تَوَلَّیْتُ تَقْوِیمَهُ وَ سِیَاسَتَهُ وَ تَقَرَّبْتُ مِنْهُ؛ مصباح الشریعه/ص92)

شرط اینکه انسان دلش را یک‌دله کند چیست؟/ در بین همۀ علاقه‌هایت یک علاقه باید از همه قوی‌تر باشد

  • شرط اینکه انسان دلش را یک‌دله کند چیست؟ این است که در بین همۀ علاقه‌هایت یک علاقه باید از همه قوی‌تر باشد. در این صورت این علاقۀ قدرتمند، خود به خود می‌شود قبله‌گاه دل و همۀ علاقه‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اگر در بین علاقه‌هایت، یک محبت شدید نداشته باشی، دلت بی‌قراری می‌کند و لذت نمی‌برد. رنجِ قبله‌گاهی غیر از خدا داشتن را می‌کشی ولی لذتِ عاشق بودن را نمی‌چشی؛ چون غیرخدا را نمی‌شود زیاد دوست داشت. لذا آدم خودخواه آدم بی‌انرژی و بی‌حالی است چون همه‌چیز را به خاطر خودش دوست دارد ولی همه‌چیز را کم دوست دارد و حتی خودش را هم کم دوست دارد. چون آدم نمی‌تواند خودش را زیاد دوست داشته باشد.
  • مشکل عشق به دنیا هم این است که نمی‌شود زیاد عاشق دنیا شد، لذا انسان از این عشق لذت نمی‌برد. بدی حب‌الدنیا این است که نمی‌شود از این محبت زیاد لذت برد، نمی‌شود برایش سوخت و گداخت. هر چیزی غیر از حب‌الله را بخواهی قبله‌گاه دلت کنی، دلت آن را پس می‌زند و می‌گوید نمی‌ارزد! چون محبت واقعی آن است که دل را واقعاً به آتش بکشاند.

حسین(ع) که دلت را اینطور آتش می‌زند عبد خداست، حساب کن اگر عاشق خدای حسین(ع) شوی این عشق با دلت چه خواهد کرد؟

  • اگر بخواهید این حرف‌ها را یک‌جا تجربه کنید خدا فرصتش را به ما داده است، خدا در دنیا تجربۀ معنوی بسیار ارزشمندی را برای تحقق همۀ این حرف‌ها در اندازۀ خودش به صورت یک پیش‌هدیه به ما عرضه کرده است و آن هم محبت اباعبدالله الحسین(ع) و حرارتی است که از قتل اباعبدالله(ع) در قلب ما انداخته است. رسول خدا(ص) فرمود: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا»(مستدرک الوسائل/10/318) این حرارت یک تجربۀ عاشقانه است.
  • آن لحظه‌ای که محبت به حسین(ع) در دل ما آتشی به پا می‌کند یک‌دفعه‌ای در کنارش می‌بینی هیچ محبت دیگری نیست، حتی خودت هم دیگر نیستی(یعنی حب نفس هم کنار می‌رود) لذا وقتی حاجت هم داشته باشی و به مجلس امام حسین(ع) بروی در اوج روضه که قرار می‌گیری، دیگر حاجت خودت را هم فراموش می‌کنی. اصلاً خودت را هم فراموش می‌کنی و این یک تجربۀ رایگان عاشقی است که خدا به هر کسی داده است. این حسین(ع) که دلت را این‌طور آتش می‌زند خودش عبد خداست، حالا حساب کن اگر عاشق خدای حسین(ع) بشوی این عشق با دلت چکار خواهد کرد؟! لذا امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «حُبُ‏ اللَّهِ‏ نَارٌ لَا تَمُرُّ عَلَى‏ شَیْ‏ءٍ إِلَّا احْتَرَق؛ محبت خدا آتشی است که در هر چه بیفتد، بسوزاند.‏»(مصباح الشریعه/ص192)

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۹
مجید شهشهانی

حسینیه آیت‌الله حق‌شناس | دین و زیبایی‌های آن-4

شرایط امروز اقتضاء می‌کند «زیبایی دین» را به نمایش بگذاریم/ خانم‌ها در بیان زیبایی و زشتی‌‌ها وظیفه سنگین‌تری دارند، چون تأثیر بیشتری دارند

پناهیان: خانم‌ها وظیفۀ سنگین‌تری در موارد مربوط به زیبایی دارند. خانم‌ها بهتر از آقایان می‌توانند زشتی کارهای ناپسند را نشان دهند؛ اثر این کلام از خانم‌ها که «واه! فلان چیز چقدر زشت است» روی اطرافیان و فرزندان زیاد است. این بیان‌ها می‌تواند تغییر ایجاد کند. وقتی که خانم‌ها در محاورات خودشان چیزی را ناپسند و مکروه بشمارند، اثر آن به سرعت در جامعه دیده می‌شود.

بخش‌هایی از چهارمین روز سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حق شناس با موضوع: «دین و زیبایی‌های آن» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

دوره فعلی دوره توجه به عواطف است/ ضرورت به نمایش گذاشتن زیبایی دین در دورۀ گرایش‌های عاطفی

  • رابطه با پروردگار عالم یک رابطه حقوقی نیست، اگر رابطه انسان با خداوند را صرفاً یک رابطۀ حقوقی تعریف کنیم، نوعی اهانت به بارگاه ربوبی محسوب می‌‌شود. اگر این رابطه را صرفاً رابطه‌ای حقوقی ندانیم، پس باید به ابعاد عاطفی و زیباشناختی این رابطه هم توجّه کرد. اگر ما طوری دینداری کنیم که دیگران فکر کنند ما مجبور به دینداری هستیم و صرفاً به دلیل عقلانیت منفعت‌طلبانه و عقلانیتی که اقتضای دفع ضرر را دارد، دینداری می‌کنیم؛ این فکر و نگاه، مردم و خصوصاً جوانان را از دینداری مشمئز می‌کند. دوره فعلی، دوره‌ای نیست که صرفاً با استدلال‌ها و عقلانیت منفعت‌طلبانه بتوان یک فکر و مکتب را ترویج کرد؛ بلکه دورۀ عواطف و توجه به ابعاد عاطفی و احساسی انسان‌ها است. این شرایط اقتضاء می‌کند «زیبایی دین» را به نمایش بگذاریم.

مانع جدی کافران برای هدایت شدن، زیبا دیدن اعمال خود است

  • برای به نمایش گذاشتن اهمیّت و قدرت زیبایی، از میان حدود 50 آیه که در مورد وجه مثبت و وجه منفی زیبایی است، چند آیه را می‌خوانیم تا معلوم شود که چگونه زیبا جلوه کردن عمل کافران و سبک زندگی آنها مانع هدایت‌شان می‌شود. در واقع قرآن می‌فرماید کافران چون عمل خودشان را زیبا می‌بینند، نمی‌توانند درست شوند. در سورۀ نمل می‌فرماید: «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ»(نمل/ 24). قومی که به خورشید سجده می‌کردند و خورشیدپرست شده بودند، شیطان عمل آنها را برایشان زینت داده بود و از اینکه راه هدایت را پیدا کنند، مانع شده بود. چیزی که مانع هدایت شدن آنها به راه راست بوده است، زیبا جلوه کردن اعمالشان بوده است.
  • در سورۀ عنکبوت می‌فرماید « وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرینَ»(عنکبوت 38). این آیه نیز تصریح دارد که شیطان با زیبا جلوه دادن اعمال قوم عاد و ثمود، مانع هدایت آنها شد. در سورۀ رعد نیز می‌فرماید: « بَلْ زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»(رعد/33). با توجّه به این دو آیه مانع جدی کافران برای هدایت این است که اعمال خود را زیبا پنداشتند. در آیه دیگری می‌فرماید: « وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبیلِ»(غافر/37). عمل زشت فرعون برای فرعون زیبا جلوه داده شده است و مانع هدایت او شده است.

فلسفۀ هالیوود زیبا جلوه دادن گناه است

  • این یک واقعیت است که جهان را با زیبایی سر کار گذاشته‌اند. وقتی برای کسی کفر و فسوق و عصیان زیبا جلوه داده شود، دیگر هدایت نخواهد شد. اینکه صهیونیست‌ها و قدرت ابلیسی استکبار چیزی به نام هالیوود را طراحی می‌کنند یا برنامه‌های نامناسب ماهواره‌ای را درست می‌کنند، تحت فرمان ابلیس کار انجام می‌دهند و او دستور می‌دهد که زیردستانش کاری بکنند که گناه زیبا جلوه کند، معصیت و رفتار کفرآلود زیبا جلوه کند. قدرت زیبایی بسیار بالاست و مانع پذیرش این همه دلایل روشن برای هدایت می‌شود. باید کاری کرد زیبایی ظاهری کفر از چشم مردم بیفتد و متوجّه بشوند که این چیزها، شیرین نیست.

در مقابل روش ابلیس در زیبا جلوه دادن اعمال، چه باید کرد؟

  • خداوند در سورۀ حجرات زیبایی ایمان را به عنوان هدیه ویژه خودش برشمرده است. باید از این هدیه خوب بهره‌برداری کنیم. این آیه می‌فرماید: وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ(حجرات/7). در مقابل عملکرد ابلیس دو کار باید انجام داد: اول اینکه در مقابل زینت کفر و فسوق و عصیان، ما باید ایمان را نزد خودمان و نزد دیگران زیبا قرار دهیم. هر کسی که ایمان و رفتار مؤمنانه برایش زیبا است، با صدای بلند آن را فریاد بزند و آن را به دیگران هم نشان بدهد. وقتی که چیزی زیبا و محبوب شد، شما هم آن را بروز می‌دهی و آن را پنهان نمی‌کنی.
  • کار دوم این است که کفر و فسوق و عصیان هم پیش ما مکروه و ناپسند باشد و آن را هم عنوان کنیم. کمترین مرتبۀ نهی از منکر همین است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «رسول خدا صلى الله علیه و آله به ما دستور داد که با افراد گنهکار، با چهره اى درهم کشیده رو به رو شویم؛ أمَرَنا رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله أن نَلقى أهلَ المَعاصی بِوُجوهٍ مُکفَهِرَّةٍ»(کافی/5/59) آدم از کسی که بی‌دلیل اهل روضه نیست و مجلس روضه را دوست ندارد، مشمئز می‌شود، و فکر می‌کند این آدم چه قساوت قلبی دارد که روضۀ امام حسین(ع) با عطر خوش معنوی‌اش، با صفای دلی که به انسان می‌دهد و رقّت قلبی که ایجاد می‌کند؛ دلش را نبرده است؟
  • امام صادق(ع) درباره این آیه قرآن که می‌فرماید«و از کار زشتى که آن را مرتکب مى شدند یکدیگر را باز نمى داشتند» ـ فرمودند: آنها اعمال گنه‌کاران را انجام نمی‌دادند و در مجالس و محافل آنها نمی‌نشستند، اما وقتى با آنها روبه رو مى شدند به صورتشان مى خندیدند و با ایشان گرم مى گرفتند.( عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ- قَالَ أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا یَدْخُلُونَ مَدَاخِلَهُمْ وَ لَا یَجْلِسُونَ مَجَالِسَهُمْ وَ لَکِنْ کَانُوا إِذَا لَقُوهُمْ ضَحِکُوا فِی وُجُوهِهِمْ وَ أَنِسُوا بِهِمْ؛ وسائل الشیعه/12/269)

خانم‌ها در بیان زیبایی و زشتی‌ وظیفه سنگین‌تری دارند چون تأثیر بیشتری دارند

  • خانم‌ها وظیفۀ سنگین‌تری در موارد مربوط به زیبایی دارند. خانم‌ها بهتر از آقایان می‌توانند زشتی کارهای ناپسند را نشان دهند؛ اثر این کلام از خانم‌ها که «واه! فلان چیز چقدر زشت است» روی اطرافیان و فرزندان زیاد است. این بیان‌ها می‌تواند تغییر ایجاد کند. وقتی که خانم‌ها در محاورات خودشان چیزی را ناپسند و مکروه بشمارند، اثر آن به سرعت در جامعه دیده می‌شود.
  • حداقل نهی از منکر هم این است که ناراحتی خودت را در چهره نشان بدهی و قیافه‌ات را درهم کنی تا زشتی آن را نشان داده باشی. احساس زیبایی نسبت به ایمان و احساس زشتی نسبت به کفر و فسوق و عصیان؛ وظیفه ما است و طرحی است که خدا برای مقابله با کفر و عملیات شیطان، طراحی کرده است.

زیبایی و لذتی که از امام حسین(ع) چشیده‌ایم را به همگان اعلام کنیم

  • ما باید برای زیبایی دین در دو جهت برنامه‌ریزی کنیم؛ یکی اینکه خودمان زیبایی دین را درک کنیم، دیگری اینکه دین زیبایی را برای دیگران هم به نمایش بگذاریم. از خانه، ماشین، گوشی همراه و...، می‌توان استفاده کرد تا زیبایی دین را به همه نمایش داد. آیا تو یک ذرّه بو، عطر یا مزّه‌ای از دینت استشمام نکرده‌ای تا به دیگران هم منتقل کنی؟ طراحی یک وبلاگ، نصب یک پرچم، نغمۀ یاحسین(ع) برای زنگ تلفن همراه و..، اگر کسی این مقدار هم در جلسات امام حسین(ع)، کیف نکرده است، پس چه کرده است؟
  • چرا در مورد شعر گفتن، شعر خواندن و مدح امام حسین(ع) اینقدر به ما سفارش شده است؟ این‌ها راه‌هایی برای بیان زیبایی هستند. ما باید زیبایی و لذّتی را که برده‌ایم، به نمایش بگذاریم. آیا این همه عزادار امام حسین(ع) می‌آیند در خیابان به عزاداری بپردازند تا زیبایی آن چه را که چشیده‌اند، به دیگران هم نشان بدهند؟ در حالیکه زیبایی منطق دین است.
  • چرا امام صادق(ع) در مورد شعر گفتن برای امام حسین(ع) اینطور می‌فرموده‌اند که اگر کسی یک بیت شعر برای حسین(ع) ما بگوید، بهشت بر او واجب می‌شود؟ (مَنْ أَنْشَدَ فِی‏ الْحُسَیْنِ‏ بَیْتاً فَبَکَى وَ أَظُنُّهُ قَالَ أَوْ تَبَاکَى فَلَهُ الْجَنَّة؛ کامل الزیارات/106). این نوحه جواب دادن‌ها در سینه‌زنی برای امام حسین(ع) بی‌مبنا نیست. وقتی همه نوحه را جواب می‌دهند، زیبا می‌شود. چرا شعر اینگونه است؟ چون مربوط به زیبایی دین است.

بی‌دینی با تخیل زیبا بودن رواج پیدا می‌کند

  • خداوند در آیات مختلفی -که اشاره کردیم- به این مطلب اشاره می‌فرمایند که بی‌دینی با تلقی و تصوّر و تخیل زیبایی رواج پیدا می‌کند. زیبایی دین را جدی بگیریم و برای آن فکر و برنامه‌ریزی کنیم. زیبایی دین را فقط به آدم‌های احساسی مربوط ندانیم. چگونه می‌توان احساس را پنهان کرد در حالیکه در دعای ندبه خطاب به امام زمان(عج) می‌فرماید «عزیزٌ علیَّ أن اَبکیکَ و یَخذُلکَ الوَرَی؛ برای من سخت است که من برایت گریه کنم ولی بقیه مردم برایت گریه نکنند؛ من می‌خواهم همه برای تو بسوزند.»(مفاتیح الجنان/دعای ندبه).

قرآن کریم در معرفی زیبایی و زشتی اصلاً تعارف ندارد /قرآن زشتی غیبت را چگونه بیان کرده است؟

  • درک زیبایی دین و درک زشتی بی‌دینی مهم است و باید این زیبایی و زشتی را به دیگران هم منتقل کرد. قرآن کریم در معرفی زیبایی و زشتی اصلاً تعارف ندارد. مثلاً زشتی غیبت کردن را به صراحت اعلام می‌فرماید و برای دور کردن ما از غیبت نمی‌فرماید که اگر غیبت کنید به جهنّم می‌روید و اگر غیبت نکنید به بهشت می‌روید؛ قرآن اینگونه نیست که منفعت‌طلبانه ما را از غیبت دور کند؛ می‌فرماید غیبت نکن، و برای بیان زشتی غیبت می‌فرماید: «أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ‏ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ؛ آیا دوست داری گوشت برادرت را که مرده است بخوری؟»(حجرات/12). در این روش، قرآن به صورت توصیفی به بیان زشتی غیبت می‌پردازد تا ما را از آن نهی کند. منطق کفر برای گسترش خود، زیبایی است، منطق دین هم برای گسترش باید زیبایی باشد.

دستجات عزاداری به زیباکردن فرهنگ جامعه کمک می‌کند

  • یکی از وجوه زیبایی، ادب است. یکی از وجوه زیبایی، مراسم است. یکی از وجوه زیبایی مناسک است. یکی از جاهایی که زیبایی جلوه می‌کند، رسمی و مناسکی است که همه با هم بصورت مؤدبانه آن را اجرا کنند. این، یکی از جایگاه‌های تجلّی زیبایی است. رسم محرم این است که عزادار با دسته بیرون می‌رود و همین رسم‌ها به زیبا کردن فرهنگ جامعه و زیبایی یک تفکّر کمک می‌کند.

تعظیم شعائر، نشانه تقوای قلب است

  • آداب و مناسک را در قرآن کریم هم می‌توان سراغ گرفت. در سوره حج می‌فرماید: « وَ مَنْ یُعَظِّمْ‏ شَعائِرَ اللَّهِ‏ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب»(حج/32) کسی که نشانه‌های خدا را تعظیم بدارد، این از تقوای قلبش سرچشمه گرفته است. کسی که گناه را ترک می‌کند، تقوای عملی دارد، ولی وقتی نشانه‌های خدا را تعظیم می‌کنی، این تقوای قلب است. تقوای قلب، مرتبه‌ای بالاتر از تقوای عملی و جوارحی دارد.

معنای این آیه را هیئتی‌ها خوب متوجّه می‌شوند...

  • در آیه دیگری می‌فرماید: « إِنَ‏ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه»(بقره/158) در صفا و مروه چه اتفاقی افتاده که نشانه خدا شده است؟ آیا پیغمبری را در آنجا کشته‌اند؟ معنای این آیه را هیئتی‌ها خوب متوجّه می‌شوند؛ تعظیم صفا و مروه اینگونه است که باید هفت مرتبه بین صفا و مروه بروی و مردان باید هروله کنند. قصه صفا و مروه این بوده که روزی مادری در این سرزمین بوده که بچه‌اش تشنه بوده است، و برای رضای خدا هم به این سرزمین مهاجرت کرده بودند؛ به بچه او تیری نزده بودند، و دست آخر هم زیر پای بچه، چشمه‌ای باز شد. فقط چون این مادر هفت مرتبه بین صفا و مروه دویده بود، تا روز قیامت همه حاجی‌ها باید اینجا بدوند. دیگر قرآن چطوری می‌تواند از کربلا برای ما بگوید...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۹
مجید شهشهانی

صوت | جلسه چهارم حسینیه آیت الله حق شناس(ره)

موضوع سخنرانی: دین و زیبایی های آن

دانلود (6.28 مگابایت)
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۸
مجید شهشهانی

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-4

براساس قرآن، همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده / فرق دستورات دین با مقررات رانندگی این است که دستورات دین برای امتحان است نه صرفا نظم دادن

پناهیان: باید سعی کنیم این نگاه را به زندگی داشته باشیم که همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده، باید این عینک را به چشم خودمان بزنیم و  همه‌چیز را با عینک امتحان نگاه کنیم. در واقع زندگی دنیا فقط برای امتحان است؛ در دنیا نه عشق درست و حسابی هست و نه لذت درست و حسابی هست و نه حتی رنج و عذاب درست و حسابی هست، اگر در این دنیا بخواهند کسی را عذاب دهند و مثلاً دست و پایش را قطع کنند، یک مقدار که دردش زیاد شود، از هوش می‌رود و دیگر درد نمی‌کشد. یعنی رنج و عذاب واقعی هم در آخرت است. در دنیا همه چیز برای امتحان است و هیچ چیزی اصالت ندارد.

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از چهارمین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

گزیده صوتی:

روضه: حسین(ع)، این امتحان توست...

صوت کامل:

در دنیا موفقیت برای ما فقط «موفقیت در امتحان الهی» است/سایر موفقیت‌های زندگی ابزار ما برای امتحان هستند

  • وقتی محور مقدرات ما، محور ارسال انبیاء و محور دستورات دین «امتحان گرفتن از ما» باشد، معنایش این خواهد بود که دیگر در دنیا اصل بر رنج کشیدن یا آسودگی ما نیست، دیگر کسی در این دنیا نباید دنبال «موفقیت»، «آسایش» و «نعمت» باشد، حتی دیگر کسی نباید دنبال «رنج و زجر کشیدن» یا «خودزنی و سختی دادن به خود» باشد.
  • بنا نیست ما در این دنیا دنبال «موفقیت» باشیم؛ یعنی نباید دنبال این باشیم که به آن نقطۀ مطلوبی که در نظر گرفته‌ایم، برسیم. نقطۀ مطلوب برای ما «درست امتحان دادن» است و موفقیت برای ما فقط موفقیت در امتحان الهی است و بقیه‌اش نباید برای ما اهمیت داشته باشد. البته در این میدانِ بازی زندگی، باید برنامه‌ریزی و تدبیر داشته باشیم و باید موفقیت‌های زندگی را هم دنبال کنیم اما همۀ اینها را باید ابزارهای خودمان در بازی امتحان تلقی کنیم.
  • نگاه امتحانی داشتن به زندگی و بندگی با نگاه غیرِ امتحانی داشتن به زندگی و بندگی کاملاً متفاوت است. بر اساس نگاه امتحانی، تو نباید بگویی: «من می‌خواهم نفر اولِ نماز شب‌خوان‌های عالم بشوم!» چون ممکن است خداوند به اقتضای دستگاه امتحان، تو را در شرایطی قرار دهد که به خاطر برخی مصالح، لازم باشد از خواندن نماز شب صرفنظر کنی و حتی نمازهای یومیۀ خودت را هم پنهانی بخوانی، در این صورت تو نباید گله‌مند شوی که چرا این‌طوری شد؟! تو اصلاً بنا نیست در این دنیا به خواسته‌ای برسی، بلکه بناست امتحان پس بدهی و مافی‌الضمیر خودت را نشان دهی و در مقام امتحان پس دادن، انتخاب‌های شایستۀ خودت را رو کنی. می‌دانید که آیت الله بهجت(ره) به خاطر دستور پدرشان به ترک مستحبات و پرداخت به درس، تا زمانی که پدرشان زنده بودند، نماز شب نخواندند. (مصاحبه پسر آیت الله بهجت:«تا پدرش زنده بود نماز شب نخواند. این را یقین داریم.» پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، خبر 93027 )

مقصد و هدف نهایی «لقاء الله»، هدف میانی «عبادت»، و اولین هدفِ عملیاتی «امتحان» است/ همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده

  • وقتی می‌گوییم محور مقدرات الهی «امتحان» است یعنی اگر به تو سختی بدهند برای امتحان است، و اگر آسایش بدهند باز هم برای امتحان است. بر این اساس وقتی بلا بر سرمان آمد نباید بگوییم: «خدا مرا خوار کرد؛ رَبِّی أَهانَنِ»(فجر/16) و اگر به ما نعمت دادند نباید بگوییم: «خدا مرا اکرام کرد؛ رَبىّ‏ِ أَکْرَمَن»(فجر/15) نه! هر دوی اینها امتحان است و خداوند در قرآن کریم چنین نگاهی را نفی کرده‌اند. اگر بین خودمان و دیگران تفاوت‌هایی دیدیم نگوییم این تبعیض است و این با عدالت خدا تناقض دارد! نه تنها محور تقدیر ما امتحان است بلکه محور تکلیف ما نیز امتحان است. یعنی دین هم چیزی نیست جز یک طرح و برنامه برای امتحان گرفتن از ما.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مال و فرزند را ملاک خشم و خشنودى خداوند مپندارید که این ناشى از جهل شما به امتحان و آزمایش الهى در توانگرى و قدرتمندى است؛ «لا تَعتَبِرُوا الرِّضا و السُّخطَ بالمالِ و الوَلَدِ ، جَهلاً بمَواقِعِ الفِتنَةِ و الاختِبارِ فی مَوضِعِ الغِنى و الاقتِدارِ»(نهج البلاغه/خطبه192)
  • می‌توان گفت: اولین هدفِ عملیاتی خلقت بشر «امتحان» است که فرمود: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ»(ملک/2). هدفِ میانی خلقت نیز «عبادت و بندگی» است که فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56) و مقصد و هدف نهایی خلقت، «لقاءالله» است که فرمود: «إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ»(انشقاق/6) و «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»(بقره/156). به تعبیر دیگر، هدف ابتدایی خلقت که ما عملاً در این دنیا با آن مواجه هستیم، امتحان است. همۀ برنامه‌های این دنیا برای امتحان است؛ هر چیزی که می‌بینیم و نمی‌بینیم برای امتحان است. خداوند می‌فرماید: «و ما همۀ بندگان را مورد ابتلا قرار می‌دهیم و امتحان می‌کنیم؛ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلینَ»(مؤمنون/30)
  • باید سعی کنیم این نگاه را به زندگی داشته باشیم که همه‌‌چیز در دنیا برای امتحان ما طراحی شده، باید این عینک را به چشم خودمان بزنیم و  همه‌چیز را با عینک امتحان نگاه کنیم، نه با عینک راحت‌طلبی، عافیت‌طلبی و امثال آن. بسیاری از افراد مذهبی و متدین که دینداری می‌کنند و مشکلی با دین و اعتقادات ندارند، حتی برخی از افراد انقلابی، اصلاً عینک امتحان به چشم‌شان نیست و بدون توجه به موضوع مهم امتحان دارند در صحنه‌ها و عرصه‌های مختلف حرکت می‌کنند. مثلاً هر کسی در هر دوره‌ای در انتخابات پیروز می‌شود برای امتحان است، هم برای خودش امتحان است و هم برای بقیه امتحان است.

چه پیروز شدیم و چه پیروز نشدیم، همه‌اش امتحان است/ نتیایج این‌دنیایی نباید ما را دچار اشتباه کند

  • همان‌طور که در جلسۀ قبل گفتیم، تمام عوامل مؤثر بر مقدرات آنجایی که در اختیار ما نیست و حتی آنجایی که در اختیار ما قرار دارد، فقط به این شرط اثربخش خواهد بود که «دستگاه امتحان» اجازه اثر بدهد. یعنی ما از روی نتیجه نمی‌توانیم تشخیص دهیم که آیا درست عمل کرده‌ایم یا نه. اصلاً ممکن است ما درست و دقیق عمل کرده باشیم، اما به دلیل اینکه دستگاه امتحان به ما اجازه نداده، به نتیجه نرسیم. همین‌طور برعکس؛ یعنی ممکن است یک فرد یا گروهی درست عمل نکرده باشند، ولی به خاطر اینکه دستگاه امتحان اجازه داده، به نتیجه برسند و عیب‌هایش پنهان بماند. در این موارد معمولاً عوام می‌گویند: «شانسی به نتیجه رسیدی یا فرصت اَلَکی یا شانسی به دست آوردی و پیروز شدی» ولی خواص و افراد آگاه می‌گویند: «به نتیجه رسیدن در امور دنیایی لزوماً به تلاش ما و به درست عمل کردن ما بستگی ندارد، چون گاهی دستگاه امتحان به ما اجازه می‌دهد که باوجود عملکرد نادرست به نتیجه برسیم تا در همین نتیجه از ما دوباره امتحان بگیرد در یک جایی هم ممکن است کاملاً به وظیفۀ خودمان عمل کنیم ولی به نتیجه نرسیم، در اینجا نباید احساس شکست کنیم، چون به وظیفۀ خود عمل کرده‌ایم.
  • حتی این نگاه که «آیا خدا از ما قبول می‌کند و به عمل ما نتیجه می‌دهد؟!» نیز نگاهِ اشتباهی است چون ممکن است خدا عمل ما را قبول کند ولی نتیجۀ این‌دنیایی به عمل ما ندهد. برعکس؛ ممکن است قبول نکند و نتیجۀ این‌دنیایی بدهد. ثمرات کارهای ما اکثراً آن دنیایی است لذا نباید دنبال ثمرات و نتایج دنیایی باشیم. ثمرات این‌دنیایی کارهایمان نیز نباید ما را دچار اشتباه کند، چون گاهی به وظیفۀ خودمان درست عمل نمی‌کنیم ولی خدا به ما ثمرۀ دنیایی می‌دهد. باید بدانیم که چه پیروز شدیم و چه پیروز نشدیم، همه‌اش امتحان است.
  • چرا مسلمان‌ها در جنگ بدر پیروز شدند؟ آیا فقط به خاطر اینکه خیلی خالصانه و خوب جنگیدند، پیروز شدند؟ نه! دو مسأله مؤثر بود: یکی اینکه مسلمان‌ها خالصانه جنگیدند و دیگر اینکه دستگاه امتحان الهی به آنه اجازه داد که پیروز شوند، و الا علی‌رغم عملکرد خوبشان، شکست می‌خوردند. لذا خداوند دربارۀ جنگ بدر فرمود: این «بلاءِ حَسَن» یا «آزمایشی نیکو» بود (وَ لِیُبْلىِ‏َ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا؛ انفال/17) یعنی این پیروزی در جنگ هم امتحان بود، برای اینکه خداوند ببیند بعد از این پیروزی چگونه برخورد می‌کنند، مثلاً آیا مغرور می‌شوند یا نه! یعنی خداوند این‌بار خواست مسلمین را با پیروزی امتحان کند. حتی بحث این نبود که چون مخلصانه عمل کردند خداوند خواست به عنوان پاداش این رفتار مخلصانه پیروزی نصیبشان شود.

نگاه به نقش امتحان در تعیین مقدرات ما، تا حدّ زیادی ما را از خودبینی و تکبّر دور می‌کند

  • اگر به زندگی و بندگی خودمان چنین نگاهی داشته باشیم، کاملاً وابسته و آویزانِ خدا خواهیم شد! اصلاً نگاه به مقدرات تا یک درجه‌ای انسان را «بی‌خود» می‌کند و نگاه به امتحان که تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات انسان است، تا حدّ بسیار زیادی انسان را «بی‌خود» می‌کند، یعنی از خودبینی، عُجب، غرور و تکبّر دور می‌کند.
  • گاهی اوقات دستگاه امتحان خدا به یک بندۀ خوب، اجازه نمی‌دهد یک کار خوبی را که قصدش را داشته، انجام دهد. مثلاً گاهی خدا اجازه نمی‌دهد یک بندۀ خوبِ نماز شب‌خوان، بلند شود و نماز شب بخواند، چون الان دستگاه امتحان الهی می‌گوید او اگر الان برای نماز شب بلند شود، دچار عُجب شده و خراب می‌‌شود لذا به او چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. چون دستگاه امتحان می‌‌گوید: این بنده هنوز بلد نیست امتحان عُجب را درست پس بدهد لذا اگر یک مقدار دیگر نماز شب بخواند دچار عُجب می‌شود و خراب می‌شود هنوز ظرفیت لازم را پیدا نکرده، لذا فعلاً امتحان عُجب نباید از او گرفته شود. (قال رسول الله ص: وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ‏ یَجْتَهِدُ فِی‏ عِبَادَتِی فَیَقُومُ مِنْ رُقَادِهِ‏ وَ لَذِیذِ وِسَادِهِ فَیَتَهَجَّدُ لِیَ اللَّیَالِیَ فَیُتْعِبُ نَفْسَهُ فِی عِبَادَتِی فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ‏ اللَّیْلَةَ وَ اللَّیْلَتَیْنِ نَظَراً مِنِّی لَهُ وَ إِبْقَاءً عَلَیْهِ فَیَنَامُ حَتَّى یُصْبِحَ فَیَقُومُ وَ هُوَ مَاقِتٌ لِنَفْسِهِ‏ زَارِئٌ عَلَیْهَا- وَ لَوْ أُخَلِّی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَا یُرِیدُ مِنْ عِبَادَتِی لَدَخَلَهُ الْعُجْبُ مِنْ ذَلِکَ فَیُصَیِّرُهُ الْعُجْبُ إِلَى الْفِتْنَةِ بِأَعْمَالِهِ فَیَأْتِیهِ مِنْ ذَلِکَ مَا فِیهِ هَلَاکُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ وَ رِضَاهُ عَنْ نَفْسِه؛ کافی/2/60) یعنی اگر نماز شب نخواند و بعد خودش را به خاطر محروم شدن از نماز شب، مذمت کند خیلی بهتر از این است که نماز شب بخواند و بعد دچار عُجب شود.

به افراد خودخواه و متکبّر برمی‌خورد که چرا خدا این‌قدر در امور زندگی‌شان دخالت دارد؟!

  • وقتی می‌بینیم که مقدرات الهی این‌گونه ما را احاطه کرده‌اند معنایش این نیست که جبری‌مسلک بشویم و کارهای خود را تعطیل کنیم و برویم یک گوشه بنشینیم. بعضی‌ها وقتی می‌بینند که خیلی از امورشان دست خداوند است و دخالت خدا در امور زندگی‌شان زیاد است، می‌گویند: «پس دیگر چرا تلاش و برنامه‌ریزی کنیم؟ اصلاً همه‌چیز را رها می‌کنیم!» کسانی که این‌گونه فکر می‌کنند، معمولاً خودخواه و متکبر و متفرعن هستند، چون بهشان برمی‌خورد که خدا این‌قدر در امور زندگی‌شان دخالت دارد و گاهی تصمیم‌ها و برنامه‌ریزی‌هایشان را بهم می‌زند. لذا می‌گویند حالا که خیلی از امور ما دست خداست و خیلی اوقات خدا برنامه‌ریزی‌های ما را خراب می‌کند، من دیگر برنامه‌ریزی و اقدام نمی‌کنم! در حالی که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «خدا را با به هم خوردن تصمیم‏ها و گشوده شدن عزمها شناختم‏؛ عَرَفْتُ‏ اللَّهَ‏ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم‏؛ نهج البلاغه/حکمت 249)
  • اگر بنا بود ما برای خودمان برنامه‌ریزی نکنیم و طبق برنامۀ خودمان اقدام عملی انجام ندهیم و فقط امتحان پس بدهیم و توکل بر خدا کنیم، کارمان خیلی آسان‌تر از الان بود. اصلاً زیبایی توکل به این است که انسان برنامه‌ریزی و اقدام کند، بعد توکل کند لذا خداوند به ما فرموده است که برای خودمان برنامه‌ریزی کنیم و گاهی به کارمان هم اثر می‌دهد، اما در این میان گاهی اوقات حالِ ما را می‌گیرد و به کارمان اثر نمی‌دهد تا ما را امتحان کند.

چگونه می‌شود خدا را دید؟/ خدا از طریق امتحان، لحظه به لحظه دارد با ما زندگی می‌کند

  • اگر به امتحانات الهی در متن زندگی خودمان درست نگاه کنیم، کم‌کم می‌توانیم خدا را در متن این امتحانات ببینیم و کم‌کم می‌توانیم درک کنیم که عالم محضر خداست. وقتی حضرت امام(ره) فرمود: «عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت خدا نکنید»(صحیفۀ امام/13/461) این مطلب را به عرفایی که اهل کشف و شهود هستند نفرمودند، بلکه به افرادی عادی مثل خودمان فرموده است. ولی ما که اهل شهود قلبی نیستیم چگونه باید ببینیم عالم محضر خداست؟! یک راه بیشتر ندارد؛ اگر در معادلۀ امتحان قرار بگیریم و عالم را با نگاه امتحان الهی ببینیم، در این صورت می‌توانیم حضور خدا را در متن زندگی خودمان حس کنیم و ببینیم، می‌توانیم فعل خدا و تمایلات و خواسته‌های پروردگار را از خودمان ببینیم.
  • چگونه می‌شود خدا را دید؟ آیا برای دیدن خدا باید برویم دعا کنیم، التماس کنیم تا خودش را به ما نشان بدهد؟ آیا با اجرا کردن دستورات الهی می‌توانیم خدا را ببینیم؟ بله، هر کدام از اینها یک سهمی در نشان دادن خدا به ما دارند، اما ما می‌توانیم با «امتحان» خدا را ببینیم، و خدا را در آیینۀ امتحان‌هایی که می‌گیرد ببینیم. اگر با امتحان خدا را ببینیم، به تعبیری اخلاق خدا و خواسته‌های خدا دستمان می‌آید. خدا از طریق امتحان، لحظه به لحظه دارد با ما زندگی می‌کند و هر لحظه دارد از ما امتحان می‌گیرد. اگر با این نگاه با خدا زندگی کنیم، کم‌کم خدا را می‌شناسیم و بر اساس نوع امتحاناتی که از ما می‌گیرد می‌فهمیم خدا نسبت به چه اموری حساس است. چون ما تا وقتی با کسی زندگی نکنیم نمی‌توانیم او را خوب بشناسیم.

باید همۀ زندگی را با «عینک امتحان» ببینیم/ در این دنیا، همه چیز امتحان است

  • خداوند کاملاً فعال است و هر لحظه دارد با دستگاه امتحانش، با ما تعامل می‌کند. خدای منهای امتحان، خدای غیر فعال است و خدایی است که نمی‌توانیم با او زندگی کنیم. باید در همۀ لحظات زندگی خودمان عینک امتحان به چشم بزنیم و همۀ زندگی‌مان را با نگاه امتحان ببینیم.
  • امتحانات انسان‌‌ها دایرۀ بسیار گسترده‌ای دارند. در این دنیا، همه چیز امتحان است. مثلاً خدا به ما نعمت نمی‌دهد به خاطر اینکه یک نفسی تازه کنیم و بعدش دوباره به ما بلا بدهد! بلکه نعمت می‌دهد تا امتحان کند و ببیند در نعمت چگونه هستیم، بلا هم می‌دهد تا ما را امتحان کند. همۀ روابط بین انسان‌ها امتحان است. همۀ دوستی‌ها و دشمنی‌های زندگی امتحان است.
  • گاهی خداوند یک کسی را - مثلاً به خاطر عیب‌هایی که دارد- مأمور می‌کند تا به سراغ ما بیاید و ما را اذیت کند و ما نباید کینۀ او را به دل بگیریم، چون بنا بوده که ما این امتحان را پس بدهیم و او هم وسیله‌ای است که خدا از طریق او از ما امتحان گرفته است. باید تمام تلاشمان این باشد که این امتحان را به خوبی پس بدهیم، نه اینکه از کسی که وسیلۀ این امتحان بوده، کینه به دل بگیریم.
  • در این دنیا همۀ روابط اجتماعی و حتی خانوادگی وسیلۀ امتحان هستند. حتی فرزندان ما هم وسیلۀ امتحان ما هستند. (وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ؛ انفال/28) امیرالمؤمنین(ع) فرمود: کسى از شما دعا نکند که خدایا! از امتحان به تو پناه مى‏برم! چون کسى نیست مگر اینکه مشمول امتحان شود. خداوند مى‏فرماید: «بدانید که اموال و فرزندانتان مایه امتحان شما هستند»؛ لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ- وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَة»(نهج البلاغه/حکمت 93)
  • اصلاً بنا نیست کسی در این دنیا زندگی کند! زندگی این دنیا لهو و بازی است، زندگی واقعی در عالم آخرت است «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»(عنکبوت/64) در واقع زندگی دنیا فقط برای امتحان است؛ در دنیا نه عشق درست و حسابی هست و نه لذت درست و حسابی هست و نه حتی رنج و عذاب درست و حسابی هست، اگر در این دنیا بخواهند کسی را عذاب دهند و مثلاً دست و پایش را قطع کنند، یک مقدار که دردش زیاد شود، از هوش می‌رود و دیگر درد نمی‌کشد. یعنی رنج و عذاب واقعی هم در آخرت است. در دنیا همه چیز برای امتحان است و هیچ چیزی اصالت ندارد. مثلاً اینکه ما در این دنیا غذا می‌خوریم، همین غذا خوردن هم مایۀ امتحان است. – با عرض معذرت- حتی اینکه مجبور هستیم، به دستشویی برویم هم مایۀ امتحان است. یعنی این‌طور نیست که دستشویی رفتن هم اصالت داشته باشد، چون خدا می‌توانست بدن انسان را طوری طراحی کند که نیاز به دفع ضایعات نداشته باشد و مثلاً ضایعات بدن از طریق یک عرقِ خوشبخو در هوا پخش شود - مانند بدن بهشتیان –  لذا امام باقر(ع) یکی ازکاربردهای این خاصیت در بدن انسان را جلوگیری از دچار شدن انسان به خودبینی و تکبر برمی‌شمرد(عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْغَائِطِ، فَقَالَ: تَصْغِیراً لِابْنِ آدَمَ لِکَیْلَا یَتَکَبَّرَ وَ هُوَ یَحْمِلُ غَائِطَهُ مَعَهُ؛ علل الشرایع صدوق/1/275) امیرالمؤمنین(ع) هم توجه به همین ضایعات را عاملی برای دفع عجب و تکبر می‌شمارند(مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْعُجْبِ وَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ مَذِرَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ قَذِرَةٌ وَ هُوَ بَیْنَ ذَلِکَ یَحْمِلُ الْعَذَرَةَ؛ غررالحکم/ص696 )
  • آیا هیچ بخشی از زندگی ما هست که خدا در آن بخش به وسیلۀ امتحان گرفتن با ما حرف نزند؟! نه. همۀ بخش‌های زندگی وسیلۀ امتحان ما هستند. مثلاً خداوند می‌توانست در طراحی زندگی ما خواب را قرار ندهد. یکی از امتحانات خواب این است که ببیند آیا ما سحرها برای نماز بیدار می‌شویم یا نه! اصلاً شیرین بودن خواب برای این است که خدا ببیند آیا ما حاضر هستیم از این شیرینی خواب برای خدا صرفنظر کنیم؟!

آیا تا بحال از خدا پرسیده‌ایم که «خدایا! تو از من چه می‌خواهی؟!»/خدا با ما به زبان امتحان سخن می‌گوید

  • این‌همه به درگاه خدا رفته‌ایم و از خدا چیزهای زیادی خواسته‌ایم اما آیا تا بحال یک‌بار از خدا پرسیده‌ایم که «خدایا! تو از من چه چیزی می‌خواهی؟! من چه چیزی باید از خودم نشان دهم؟!» آیا این سؤال را از خدا این‌قدر پرسیده‌ای تا کار به «قربانی اسماعیلت» کشیده شود؟! حضرت ابراهیم(ع) آن‌قدر با زبان امتحان با خدا صحبت کرد و امتحانات را پشت سر گذاشت تا کارش به قربانی اسماعیل(ع) کشیده شد. مدام درِ خانۀ خدا رفت و پرسید: خدایا! تو از من چه چیزی می‌خواهی؟! خداوند که با زبان امتحان با هر کسی سخن می‌گوید، از ابراهیم(ع) امتحانات مختلفی گرفت تا کار به قربانی اسماعیل(ع) رسید. یعنی حضرت ابراهیم(ع) در هر مرحله از امتحاناتش فهمید که خدا از او چه می‌خواهد و درست جواب داد. لذا خداوند می‌فرماید: ما هر چه ابراهیم را امتحان کردیم و او را مبتلا کردیم او درست جواب داد «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن»(بقره/124)
  • اینکه حضرت ابراهیم(ع) در هر امتحانی «فهمید» خداوند دقیقاً از او چه می‌خواهد خیلی مهم است. ما باید در هر امتحانی بفهمیم خدا دقیقاً از ما چه می‌خواهد تا بتوانیم درست جواب دهیم. برای اینکه ما بفهمیم خدا هر لحظه از ما چه می‌خواهد ابتدا باید بدانیم که داریم در دارِ ابتلا و امتحان زندگی می‌کنیم و در این دنیا هیچ خبر دیگری غیر از امتحان نیست.

فرق دستورات دین با مقررات رانندگی این است که دستورات دین برای امتحان است نه صرفا نظم دادن

  • مقررات راهنمایی رانندگی برای ایجاد نظم و رفاه عمومی طراحی شده است نه برای امتحان گرفتن از ما که آیا مثلاً از چراغ قرمز عبور می‌کنیم یا نه! لذا اگر این مقررات را رعایت کنیم، پلیس با ما کاری ندارد و اگر رعایت نکنیم فقط جریمه می‌کند. اما دستورات دین این‌طوری نیستند. فرق دستورات دین با مقررات راهنمایی و رانندگی این است که «خدا چراغ را قرمز می‌کند تا ببیند تو چه کار می‌کنی و در این امتحان چگونه جواب می‌دهی» یعنی همۀ دستورات دین برای امتحان ما طراحی شده است، حتی مقدرات ما هم برای امتحان ما طراحی شده است نه صرفا نظم دادن به زندگی فردی یا اجتماعی ما.
  • مثلاً در لحظۀ اذان، خداوند به تک‌تک ما دارد نگاه می‌کند تا ببیند در این امتحان چگونه رفتار می‌کند؛ آیا به خاطر نماز اول وقت حاضر است بلافاصله از فکر خود دربیاید، آیا حاضر است کاری که به شدّت سرگرمش کرده رها کند، آیا حاضر است از خواب شیرین سحرگاه صرفنظر کند، آیا حاضر است از این حالی که در آن است خارج شود و به سراغ نماز برود. اذان هر دفعه می‌خواهد ما را از یک حالی دربیاورد و همین یک امتحان است.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۸
مجید شهشهانی

حسینیه آیت‌الله حق‌شناس | دین و زیبایی‌های آن-3

نمایش زیبایی دین، یک راهکار مبنایی برای مقابله با تهاجم فرهنگی/ عدم انتقال زیبایی دین؛ یک خلأ جدی در نظام تعلیم و تربیت/ حضور دسته‌های عزاداری در خیابان‌ها، نمونه‌ای مهم از نمایش زیبایی دین/به خیابان نیامدن برخی هئیت‌ها اشتباه بزرگی است

پناهیان: یکی از اشتباهات بزرگ این است که برخی از هیئت‌ها و دسته‌های عزاداری به خیابان‌ها نمی‌آیند؛ این خیلی اشتباه است. در حالیکه باید زیبایی عشق ورزیدن به امام حسین(ع) را به نمایش گذاشت، این شور حسینی و علاقه به اباعبدالله(ع) را باید به نمایش گذاشت. محبّت به امام حسین(ع) را باید ابراز کرد و درصد این ابراز محبّت در حسینیه خیلی کمتر از میزان ابراز این محبّت در خیابان است. مودّت؛ محبّتی است که ابراز می‌شود و باید آن را اعلام کرد تا همه بدانند. قرآن هم بر مودّت نسبت به اهل بیت(ع) تأکید کرده و می‌فرماید: « قل لا أَسْئَلُکُمْ‏ عَلَیْهِ‏ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»

بخش‌هایی از سومین روز سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حق شناس با موضوع: «دین و زیبایی‌های آن» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

«درک زیبایی دین» اولین پاداش دنیوی مؤمن است/ زیبایی، یکی از نیازهای اصلی و حیاتی مؤمن است

  • خداوند در قرآن کریم وعده داده‌اند که یکی از نتایج ایمان آوردن به پروردگار عالم این است که خداوند ایمان را در قلوب مؤمنین زیبا و محبوب قرار می‌دهد.(لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ؛ حجرات/7) این مورد، از اولین پاداش‌های معنوی و مهمی است که خداوند در این دنیا به مؤمن عنایت می‌کند. در نقطه مقابل کفر، فسوق و عصیان مورد اکراه و ناپسندی مؤمن قرار می‌گیرند.(وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ) این عنایت پروردگار است که در دل انسان، چیزی را زیبا و چیزهایی را زشت قرار می‌دهد.
  • ضرورت توجه به بحث زیبایی، و تبیین جایگاه آن مهم است. در روان‌شناسی، جدول «مازلو» جدول مشهور و قابل اعتنایی است. در این جدول بصورت هرمی نیازهای انسان طبقه‌بندی شده است. اولین نیاز انسان در این جدول که در پایین و پایۀ هرم جا می‌گیرد، نیازهای مادی برشمرده می‌شود و بعد از آن سراغ نیاز لذّت می‌روند، سپس سراغ اعتبار و...؛ در بالای این هرم، آخرین مورد از نیازهای انسان، زیبایی است. یعنی بعد از اینکه تمام نیازها تأمین شد، انسان دوست دارد که محیطی زیبا هم داشته باشد. در این جدول، زیبایی آخرین نیازی است که خودش را نشان می‌دهد. انسان هم نیازهای حیاتی دیگر را بر زیبایی مقدم می‌دارد ولی آدمِ اهل دین، آدمی است که نیاز به زیبایی هم جزء نیازهای اصلی و حیاتی او قرار می‌گیرد.

عجب؛ اثر منفی زیبا ندیدن ایمان و لذت نبردن از دینداری

  • دین باید برای ما زیبا باشد و به عنوان یک شاخص کنترل شود. برای اینکه ایمان را معاینه فنی کنیم که ایرادی دارد یا خیر، باید ببینیم آیا ایمان در قلب ما زیبا هست یا خیر؟ محبوب هست یا نه؟ آیا کفر و فسوق و عصیان، در قلب زشت هست یا نه؟ زیبا نبودن ایمان دارای دو اثر منفی دارد. اثر منفی اول، ایجاد عُجب است. که کنترل آن اصلاً کار ساده‌ای نیست. ولی اگر از دینداری لذّت برده باشی، دچار عُجب نمی‌شوی؛ مانند حضور در مجالس عزای امام حسین(ع) که چون لذت برده‌ای دچار غرور نمی‌شودی. زیبایی دین مانع عُجب و غرور می‌شود و درک این زیبایی یک ضرورت است که نمی‌تواند آخرین نیاز انسان قرار بگیرد. نگاه خود به زیبایی دین را به عنوان یک شاخص ضروری قرار دهیم.

اقتضای جامعه و جهان امروز، بیشتر تبیین «زیبایی دین» است، تا تبیین «ضرورت دین»

  • ما در دنیا بین ضرورت و زیبایی فرق می‌گذاریم و اولویت را به ضرورت می‌دهیم و بعد به زیبایی می‌پردازیم. ولی درک کردن زیبایی ایمان یک ضرورت است. ما باید از دین و نماز و عبادت خود لذّت ببریم و زیبایی آن را درک کنیم و الّا یا اعمال ما فایده‌ای نخواهد داشت و یا فایده آن فاسد می‌شود. لذا ما می‌خواهیم از زیبایی دین صحبت کنیم. اینکه عده‌ای می‌گویند: «آقا از ضرورت دین صحبت کن! چرا فقط به زیبایی دین چسبیده‌ای؟»، درست نیست. بلکه اقتضای جامعه ما و جهان ما این است که کمتر از ضرورت دین صحبت کنیم و بیشتر از زیبایی دین صحبت کنیم و زیبایی دین را بیشتر به نمایش بگذاریم. در جهانی که ابلیس دنیا و عمل مردم را برایشان زیبا می‌کند؛ دین هم باید زیبایی خودش را به رخ بکشد. ما باید با کسانی رقابت کنیم که دنیا و کفر و فسوق و عصیان را زیبا؛ و ایمان را زشت نشان می‌دهند.

انتقال زیبایی دین، یک راهکار مبنایی برای مقابله با تهاجم فرهنگی است/ دانش‌آموز باید در مدرسه زیبایی دین را درک کند/ عدم انتقال زیبایی دین؛ یک خلأ جدی در نظام تعلیم و تربیت است

  • سبک آموزش‌های دینی در مدارس ما از جهاتی صحیح نیست. دانش‌آموز باید در مدرسه زیبایی دین را درک کند ولی انتقال زیبایی‌های ایمان در اولویت‌های برنامه‌ریزی‌ آموزشی و فرهنگی نیست. عدم انتقال زیبایی دین؛ یک خلأ جدی در نظام تعلیم و تربیت است. اگر زیبایی و محبوبیت ایمان منتقل شود، جوانان ما دنبال چیز دیگری نخواهند رفت. زیبا و محبوب دیدن گناه است که جوان را به سمت خودش می‌کشد وگرنه روح پاک جوان، از پلیدی کراهت دارد. روش انتقال دین به جوان بسیار مهم است. هر متدینی موظف است طوری رفتار خود را مراعات کند که زیبایی دین به دیگران هم منتقل شود. لذا انتقال زیبایی دین، یک راهکار مبنایی برای مقابله با تهاجم فرهنگی است. و زیبایی دین از نظر اجتماعی هم یک ضرورت است.

حسادت؛ دیگر اثر منفی زیبا ندیدن ایمان و لذت نبردن از دینداری

  • در خصوص ضرورت زیبایی دین برای فرد، باید به خطر ایجاد حسادت توجه کرد. برای کسی که از دین لذّت نمی‌برد، خطر حسادت نسبت به گناهکار وجود دارد. هیچ یک از عزاداران امام حسین(ع) نسبت به کسانیکه عاشورا و تاسوعا را به مسافرت تفریحی می‌روند، حسادت نمی‌کنند، چون مطمئن هستند خودشان بسیار بیشتر بهره برده‌اند. کسی که از دین خودش لذت کامل می‌برد، گرایش دیگران به شهوات برایش نه تنها باعث حسادت نمی‌شود، بلکه کار آنها را سبک و خوار می‌شمارد. در روایتی حضرت علی(ع) می‌فرمایند: « مَنْ کَمُلَ‏ عَقْلُهُ‏ اسْتَهَانَ‏ بِالشَّهَوَات‏» کسی که عقلش کامل شود، پرداختن به شهوات را خوار می‌شمارد(غررالحکم/604). اگر کسی زیبایی دین را درک نکند، به اهل دنیا حسادت خواهد کرد. پس درک زیبایی دین، یک ضرورت است. در ادعیه هم ذکر شده که خدایا زیبایی و شیرینی محبت خودت را به من بچشان(أَذِقْنَا حَلَاوَةَ وُدِّک‏؛ مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر)

ضرورت نمایش اجتماعی زیبایی دین/حضور دسته‌های عزاداری در خیابان‌ها، نمونه‌ای مهم از نمایش زیبایی دین/به خیابان نیامدن برخی هئیت‌ها اشتباه بزرگی است

  • ضرورت زیبایی دین از حیث اجتماعی نیز موضوعی بسیار مهم است. یکی از اشتباهات بزرگ این است که برخی از هیئت‌ها و دسته‌های عزاداری به خیابان‌ها نمی‌آیند؛ این خیلی اشتباه است. در حالیکه باید زیبایی عشق ورزیدن به امام حسین(ع) را به نمایش گذاشت، این شور حسینی و علاقه به اباعبدالله(ع) را باید به نمایش گذاشت. محبّت به امام حسین(ع) را باید ابراز کرد و درصد این ابراز محبّت در حسینیه خیلی کمتر از میزان ابراز این محبّت در خیابان است. مودّت؛ محبّتی است که ابراز می‌شود و باید آن را اعلام کرد تا همه بدانند. قرآن هم بر مودّت نسبت به اهل بیت(ع) تأکید کرده و می‌فرماید: « قل لا أَسْئَلُکُمْ‏ عَلَیْهِ‏ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى(شوری/23)‏» مودّت، واجب است. در جهان هیچ تجمعی پرشورتر از دسته عزاداری امام حسین(ع) وجود ندارد. امروزه بی‌دینی با زیبا جلوه دادن و عاشقانه جلوه دادن خود، رواج پیدا کرده است. دین هم با زیبایی دینداری رواج پیدا می‌کند و این زیبایی نیاز به ظاهر شدن در اعمال و رفتار دارد. زیبایی و شکوه دینداری را باید به دیگران منتقل کنیم.

محرومیت از شیرینی دین؛ کمترین عذاب دنیوی است

  • اگر خدا بخواهد کسی را مجازات کند، کمترین بلایی که سر او می‌آورد این است که حلاوت دینداری را از او می‌گیرد. امام صادق(ع) می‌فرمایند: در روایتی نقل شده است که «أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ع إِنَّ أَهْوَنَ مَا أَنَا صَانِعٌ بِعَالِمٍ غَیْرِ عَامِلٍ بِعِلْمِهِ أَشَدُّ مِنْ سَبْعِینَ عُقُوبَةً بَاطِنَةً أَنْ أُخْرِجَ مِنْ قَلْبِهِ حَلَاوَةَ ذِکْرِی‏؛ کمترین کاری که با بنده‌ای به فهم دینی خودش عمل نمی‌کند این است که حلاوت ذکر خودم را از او می‌گیرم.» (مستدرک الوسائل/4/96)

بچه‌های امام حسین(ع)؛ نمونه‌هایی کامل از کسانی که لذت دین را چشیده بودند

  • اگر انسان از لذّتی که از دین برده است. لبریز باشد، اخلاقش فرق می‌کند؛ دیر عصبانی می‌شود، دیر ناراحت می‌شود؛ آرامش او به راحتی به هم نمی‌خورد. یکی از افسران یزید بعد از اتمام واقعۀ کربلا اعتراف می‌کرد که در راه کربلا تا کوفه و شام، برخورد بسیار توهین‌آمیز و زشتی با خانواده و فرزندان امام حسین(ع) داشتیم ولی هیچکدام از فرزندان این خانواده یکبار هم یک کلمه زشت به ما نگفتند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۷
مجید شهشهانی

صوت | جلسه سوم حسینیه آیت الله حق شناس(ره)

موضوع سلسله جلسات:دین و زیبایی های آن

دانلود (7.03 مگابایت)

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۷
مجید شهشهانی

دانشگاه تهران | محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه-2

از اخلاق، خیلی سوء استفاده‌ها شده و می‌شود/ رئیس خوارج با یک گزارۀ اخلاقی به پیغمبر اعترض کرد / نباید هدف محبت خدا را صرفاً «اصلاح اخلاق» قرار داد / فیلمی که به جای درست کردن حکومت اخلاقی، بخواهد صرفاً ضعفا را اخلاقی بار بیاورد، یک فیلم استعماری است

پناهیان: متاسفانه بعضی‌ها دین و معنویت را آن‌قدر تنزل می‌دهند که هدف دین را رسیدن به برخی از فضایل حداقلی اخلاقی قرار می‌دهند؛ فضایلی که جزء مکارم و قله‌های اخلاق هم نیست بلکه اخلاقیات حداقلی‌ای است که همۀ کارگردان‌های شرق و غرب عالم در فیلم‌های خودشان نشان می‌دهند. بعد می‌خواهند این‌قبیل امور حداقلی اخلاقی را هدف دین معرفی کنند!

بخش‌هایی از دومین جلسه سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در مراسم سوگواری دهۀ محرم در مسجد دانشگاه تهران با موضوع «محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

«محبت خدا» هم می‌تواند «هدف» تلقی شود و هم «راهی برای رسیدن به هدف»/ سعی ‌کنیم «محبت خدا» راهی برای انجام بقیۀ کارهای خوب شود

  • درست است که «محبت به خدا» به تعبیری نزدیک‌ترین راه سعادت انسان است اما به تعبیر دیگری می‌توان محبت خدا را «راه» تلقی نکرد بلکه آن‌را «نتیجه» یا «هدف» تلقی کرد؛ هدفی که همۀ راه‌ها به آن ختم شوند. چون تمام کارهای خوب، فداکاری‌ها، ترک معاصی و ... همۀ این کارهای خوب به محبت خدا منجر می‌شوند و در واقع محبت خدا نتیجۀ همۀ خوبی‌هاست.
  • محبت خدا را وقتی می‌توانیم «راه» تلقی کنیم که به خودِ محبت خدا، به عنوان یک موضوع بسیار مهم توجه کنیم، به آن علاقه‌نشان دهیم، به آن فکر کنیم و به خودمان تلقین کنیم و آن را از خودمان توقع داشته باشیم و مدتی بر این توجه ممارست داشته باشیم، آن‌وقت است که محبت خدا خودش به عنوان یک «راه» برای رسیدن به همۀ خوبی‌ها تلقی خواهد شد.

اگر محبت خدا «راه» تلقی شود پس هدف چیست؟/ هدف «ملاقات خدا» خواهد بود

  • اگر محبت به خدا را «راه» تلقی کنیم، به تعبیری کارمان آسان می‌شود چون به جای اینکه به سراغ کارهای خوب دیگر برویم تا به محبت خدا برسیم، سعی می‌کنیم محبت به خدا راهی برای انجام بقیۀ کارهای خوب شود.
  • حالا اگر راه خودمان را محبت خدا قرار دادیم، هدف این راه چه خواهد شد؟ نباید به محبت خدا «ابزار انگارانه» نگاه کنیم و مثلاً بگوییم «هدف این راه خوش‌اخلاق شدن یا راستگو شدن است»! اینها چیزهایی نیست که به عنوان هدف تلقی شود، اینها فقط می‌تواند یکی از نتایج باشد. هدفِ محبت خدا، «ملاقات خدا» خواهد بود. یعنی خودِ خدا هدف ما خواهد شد. اهداف خوب دیگر اصلاً در مقابل محبت خدا رنگ می‌بازند و این نگاه دیگری به دین و مسیر سعادت است.
  • متاسفانه بعضی‌ها دین و معنویت را آن‌قدر تنزل می‌دهند که هدف دین را رسیدن به برخی از فضایل حداقلی اخلاقی قرار می‌دهند؛ فضایلی که جزء مکارم و قله‌های اخلاق هم نیست بلکه اخلاقیات حداقلی‌ای است که همۀ کارگردان‌های شرق و غرب عالم در فیلم‌های خودشان نشان می‌دهند. بعد می‌خواهند این‌قبیل امور حداقلی اخلاقی را هدف دین معرفی کنند!

دین برای اخلاق حداقلی نیامده؛ زشت است سطح دین را این‌قدر پایین بیاوریم

  • الان بازار معنویت و اخلاق رونق گرفته است. در بسیاری از سریال‌های خارجی شرقی و غربی هم مردم را دعوت به اخلاق می‌کنند. اگر هدف از دین، همین اخلاقیات بود دیگر نیاز به پیامبران الهی و چهارده معصوم نبود، همین کارگردان‌ها کافی بودند! چون همین کارگردان‌ها دارند مردم را به حداقل‌های اخلاق دعوت می‌کنند. اما دین برای این چیزها نیامده است، زشت است که سطح دین را این‌قدر پایین بیاوریم.
  • شخصی از امام صادق(ع) پرسید: فتوت چیست و به چه کسی جوانمرد می‌گویند؟ حضرت فرمود: خودِ شما فتوت را چگونه تعریف می‌کنید؟ عرض کرد: اینکه اگر به ما نعمت دادند شکر کنیم و اگر ندادند صبر کنیم. حضرت فرمود: «سگ هاى مدینه نیز همین‌طور رفتار مى‌کنند! اگر به آنها چیزی ندهید صبر می‌کنند و اگر چیزی بدهید تشکر می‌کنند» او گفت: آقا جان شما فتوّت را تعریف کنید؟ حضرت فرمود: فتوت نزد ما این است که اگر به ما نعمت دادند ایثار مى‌کنیم و اگر به ما نعمت ندادند، شکر مى‌کنیم. (سَأَلَ شَقیقٌ البَلخِىُّ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنِ الفُتُوَّةِ ، فَقالَ : ما تَقولُ أنتَ؟ فَقالَ شَقیقٌ : إن اُعطینا شَکَرنا ، وإن مُنِعنا صَبَرنا. فَقالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام : الکِلابُ عِندَنا بِالمَدینَةِ تَفعَلُ کَذلِکَ ! فَقالَ شَقیقٌ : یَا بنَ بِنتِ رَسولِ اللّه ِ ، مَا الفُتُوَّةُ عِندَکُم؟ فَقالَ : إن اُعطینا آثَرنا ، وإن مُنِعنا شَکَرنا»(میزان الحکمه/حدیث12) این یعنی مکارم اخلاق. حالا چه کسی می‌تواند به این مکارم اخلاق برسد؟

خیلی‌ها برای خلاص شدن از دینداری، به اخلاق حداقلی بدون دین و ایمان پناه می‌برند!/عمر سعد هم چنین آدمی بود...

  • متاسفانه امروزه اخلاق حداقلی بدون دین و ایمان و نماز و قیامت خیلی بازار پیدا کرده است، و خیلی‌ها برای اینکه از دینداری خلاصی پیدا کنند، به این اخلاق پناه می‌برند. خیلی‌ها برای اینکه وجدان خودشان را آسوده کنند تا از کفر و نفاق خودشان رنج نکشند، به این اخلاق حداقلی پناه می‌برند. عمر سعد هم یکی از همین افراد بود. او هم در لحظات شهادت اباعبدالله(ع) که لشکرش داشت به خیمه‌ها حمله می‌کرد، با دیدن آن وضعیت گریه می‌کرد. (و قد دنا عمر بن سعد من حسین(ع) اذ خرجت زینب ابنة فاطمة اخته: فقالت: یا عمر بن سعد! أ یقتل أبو عبد اللّه و أنت تنظر إلیه! صرف بوجهه عنها؛ کأنی انظر الى دموع عمر و هی تسیل على خدّیه و لحیته‏؛ وقعه‌الطف/252)

مکارم اخلاق این است که خوبی‌های خود را فدای خدا کنیم نه اینکه به خاطر خدا اخلاق‌های بد خود را کنار بگذریم

  •  وقتی ما علیه اخلاق حداقلی صحبت می‌کنیم و می‌گوییم که اخلاق برای اینکه هدف دین قرار بگیرد، کم است، بلافاصله می‌گویند پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ‏ مَکَارِمَ‏ الْأَخْلَاق‏» در حالی که پیامبر گرامی اسلام(ص) در اینجا از «مکارم و قله‌های اخلاق» سخن می‌گویند نه از اخلاق. یک نمونۀ مکارم اخلاق همین است که امام صادق(ع) فرمود: «اگر نعمت دادند ایثار کنی و اگر نعمت ندادند شکر کنی» مکارم اخلاق این است که خوبی‌های خود را فدای خدا کنیم نه اینکه به خاطر خدا اخلاق‌های بد خودمان را کنار بگذاریم. اینکه بدی‌های خود را کنار بگذرایم، دورۀ ابتدایی اخلاق است نه مکارم اخلاق! چهار تا آدم بی‌اخلاق نباید ما را به اشتباه بیندازند و تصور کنیم که دین صرفاً به این خاطر آمده است که ما را از چندتا رفتار بد اخلاقی و چندتا گناه کبیره جدا کند، اینها مقدمه و مراحل اولیه‌اش است؛ دین آمده ما را به قله برساند و به لذت ملاقات خدا-که هدف خلقت انسان است- برساند.

با این سریال‌هایی که پیام‌های اخلاقی می‌دهند چندتا جامعه اخلاقی شده است؟!/ فیلمی که به جای درست کردن حکومت اخلاقی، بخواهد صرفاً ضعفا را اخلاقی بار بیاورد، یک فیلم استعماری است

  • با همان پیام‌های اخلاقی حداقلی که در فیلم‌ها نشان داده می‌شود، هم نمی‌توانند انسان‌ها را نجات دهند. با این سریال‌هایی که پیام‌های اخلاقی می‌دهند تاکنون چندتا جامعه اخلاقی شده است؟! با این فیلم‌های هالیوودی که در آنها پیام‌های اخلاقی هم دیده می‌شود، چقدر جهان غرب اخلاقی شده است؟ آیا اینکه خانواده در غرب به اضمحلال رسیده است، یکی از شاخص‌های اخلاقی شدن جوامع غربی است؟! اینکه تروریست‌ها در این سوی دنیا با پول‌های آنها دارند جنایت می‌کنند و قلب مظلومین را به دندان می‌کشند، بعد غربی‌ها می‌گویند «منافع ما ایجاب می‌کند که از تروریست‌ها دفاع کنیم» نشان‌دهندۀ اضمحلال اخلاق در غرب نیست؟! چرا این فیلم‌ها حکومت اخلاقی درست نکردند؟ فیلمی که به جای درست کردن حکومت اخلاقی، بخواهد صرفاً ضعفا را اخلاقی بار بیاورد، فیلم استعماری است. این فیلم دارد انسان‌های ضعیف را به بردگی می‌کشد چون می‌گوید: «ای انسان‌های ضعیف! شما اخلاق‌مدار باشید تا گرگ‌ها شما را بدرند! شما آرام باشید و سر و صدا نکنید.» اگر واقعاً یک فیلم، اخلاقی باشد باید در جهت اخلاقی کردن حکومت باشد نه اینکه فقط بخواهد مردم ضعیف را اخلاقی کند.
  • پیام‌های اخلاقی وقتی منتشر می‌شود، نتیجه‌اش باید این باشد که حاکمیت اخلاقی بشود. و الا نتیجه‌اش می‌شود همین دموکراسی غربی که علامه طباطبایی ذیل آیۀ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»(آل‌عمران/200) درباره‌اش می‌فرماید: «دموکراسی از دیکتاتوری بدتر است. دیکتاتوری فقط به مردم خودش ظلم می‌کند اما دموکراسی به مردم جهان ظلم می‌کند.» (علامه طباطبایی: در حکومتهاى دموکراسى از آنجا که اساس کار بهره‏گیرى مادى است، قهراً روح استخدام غیر، و بهره‏کشى از دیگران در کالبدش دمیده شده و این همان استکبار بشرى است ... و این بعینه همان دیکتاتورى شاهى است که در اعصار گذشته وجود داشت، چیزى که هست اسمش عوض شده و آن روز استبدادش مى‏گفتند، و امروز دموکراسیش مى‏خوانند، بلکه استبداد و ظلم دموکراسى بسیار بیشتر است... فراعنه مصر و قیصرهاى امپراطورى روم، و کسراهاى امپراطورى فارس، اگر ظلم مى‏کردند، اگر زور مى‏گفتند، اگر با سرنوشت مردم بازى نموده به دلخواه خود در آن عمل مى‏کردند، تنها در رعیت خود مى‏کردند...؛ ترجمۀ تفسیر المیزان/ج4/ص194)

از اخلاق، خیلی سوء استفاده‌ها شده و می‌شود/ رئیس خوارج با یک گزارۀ اخلاقی به پیغمبر اعترض کرد

  • از اخلاق، خیلی سوء استفاده‌ها شده و می‌شود. مثلاً در جریان تقسیم غنایم بعد از غزوۀ حنین، پیامبر گرامی اسلام(ص) به مصلحت‌هایی غنایم را زیاد و کم تقسیم کردند، آن‌وقت یک‌نفر - که بعدها رییس خوارج می‌شود- دربارۀ نحوۀ تقسیم غنایم اعتراض می‌کند و یک گزارۀ اخلاقی به زبان می‌آورد و می‌گوید: «چرا شما غنایم را عادلانه تقسیم نمی‌کنید؟! (أَقْبَلَ رَجُلٌ ... بَیْنَ عَیْنَیْهِ أَثَرُ السُّجُودِ، فَسَلَّمَ وَ لَمْ یَخُصَّ النَّبِیَّ ص، ثُمَّ قَالَ: قَدْ رَأَیْتُکَ وَ مَا صَنَعْتَ فِی هَذِهِ الْغَنَائِمِ. قَالَ ص: وَ کَیْفَ رَأَیْتَ؟ قَالَ: لَمْ أَرَکَ عَدَلْتَ. فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ: وَیْلَکَ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْعَدْلُ عِنْدِی فَعِنْدَ مَنْ یَکُونُ؟؛ ارشاد مفید/1/148) ابلیس هم وقتی در مقابل خدا ایستاد و به آدم سجده نکرد، در دفاع از خودش یک گزارۀ اخلاقی به کار برد و گفت: «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»(اعراف/12) یعنی خدایا! شایستگی‌ها را رعایت کن! من شایسته‌تر از آدم هستم!

نباید هدف محبت خدا را صرفاً «اصلاح اخلاق» قرار داد/مرحلۀ اصلی دین گذشتن از خوبی‌ها به خاطر خدا و امر خدا است

  • نباید هدف از محبت خدا را صرفاً «اصلاح اخلاق» قرار داد، البته یکی از نتایجش اصلاح اخلاق است؛ آنهم «مکارم اخلاق» که چیزی مافوق این اخلاقی است که ما می‌شناسیم.  نه اخلاق حداقلی که هم توسط ظالمان و مستکبران عالم مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد، و هم اثر ندارد چون نمی‌تواند حکومت اخلاقی درست کند، و هم اثر منفی دارد چون مردم ضعیف را اخلاقی بار می‌آورد تا گرگ‌ها بیشتر بتوانند آنها را چپاول کنند.
  • دین از ما چه می‌خواهد؟ اینکه ما بدی‌های خودمان را به خاطر خدا ترک کنیم، مرحلۀ مقدماتی دین است که هرکس دین را پذیرفت باید از اینجا شروع کند. اما مرحلۀ بعدی که کار اصلی دین است، این است که شما حاضرید از کدام‌یک از خوبی‌ها به خاطر خدا و امر خدا بگذرید.
  • همۀ کسانی که به امام حسین(ع) می‌گفتند بچه‌ها را با خودتان نبرید، خبر داشتند چه اتفاقی خواهد افتاد. و این توصیه‌شان یک توصیۀ اخلاقی و عاطفی بود. و امام حسین(ع) که فرزندانش را در کربلا گذاشت، در واقع به خاطر خدا از خوبی‌ها گذشت. مگر بد است آدم بچه‌های خودش را در امنیت قرار دهد؟! ولی امام حسین(ع) از این کار خوب به خاطر خدا گذشت.
  • مگر دفاع از حضرت زهرا(ع) برای امیرالمؤمنین(ع) عالی‌ترین آرمان نبود؟ مگر ایشان به دفاع از حضرت زهرا(س) کم عشق می‌ورزیدند؟ با این وجود وقتی صدای حضرت زهرا(س) از بین در و دیوار بلند شد امیرالمؤمنین(ع) شمشیر نکشید؛ برای اینکه در راه خدا قربانی به این عظمت را فدا کند. داستان قربانی کردن حضرت اسماعیل(ع) نیز از همین نوع است، دین آمده است که آدم را به این‌جاها برساند. دین می‌گوید همۀ خوبی‌های خودت را به میدان بیاور. اعتبار و آبروی خودت را به میدان بیاور.

دین نمی‌خواهد ما به اخلاق حداقلی برسیم، دین می‌خواهد «عبودیت ما» درست شود

  • دین نمی‌خواهد آدم را به اخلاق حداقلی دعوت کند، بلکه می‌خواهد او را به اتصال به پروردگار عالم دعوت کند. ابلیس عبادت کرده‌ بود و اخلاق هم داشت ولی ایرادش این بود که به خدا متصل نشده بود. اگر خداوند در ابتدای داستان خلقت انسان، موضوع ابلیس را برای ما به تصویر می‌کشد برای این است که بفهمیم مشکل اصلی دین گنهکارها و بی‌دین‌ها و کافران (به معنای لائیک و لامذهب) نیستند. مشکل اصلی دین و جهان بشریت عبور از مرز ابلیس بودن است. یعنی ابلیس بعد از شش هزار سال عبادت به هدف عبادت نرسید(...وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ)(نهج‌البلاغه/خطبه192)
  • مشکل بر سرِ کسانی است که پیام اخلاقی و معنوی و دینی می‌گیرند اما به هدف دین که اتصال به پروردگار عالم است نمی‌رسند. دین نمی‌خواهد ما به اخلاق برسیم، می‌خواهد «عبودیتِ ما» درست شود. باید از این پیام‌های حداقلی اخلاقی بگذریم و الا «شرک خفی» وجومان را فرا می‌گیرد.
  • هدف حب الله اتصال به خود پروردگار عالم است. به حدی که خدا هر سازی برایمان زد، به آن ساز برقصیم. نه اینکه مطابق میل و تشخیص خودمان دینداری کنیم. و الا شبیه ابلیس خواهیم شد که وقتی به آدم سجده نکرد، به خدا گفت: اگر من را از این سجده معاف کنی، آن‌قدر برایت نماز می‌خوانم که تا حالا کسی نخوانده باشد! اما خداوند فرمود: من دوست دارم هرطوری که خودم دوست دارم اطاعت شوم نه آن‌طوری که تو می‌خواهی! (قَالَ الصَّادِقُ ع: ... فَقَالَ إِبْلِیسُ: یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ فَقَالَ اللَّهُ لَا حَاجَةَ لِی إِلَى عِبَادَتِکَ إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ) (تفسیرقمی/1/42)
  • وقتی بحث حب الله را مطرح می‌کنیم، به تعبیری می‌خواهیم اسیر اخلاق حداقلی نشویم، البته نه اینکه اخلاق بد باشد، اخلاق فقط یکی از نتایج این مسیر نورانی است. باید ببینیم که خدا از ما چه می‌خواهد، باید به نقطه‌ای برسیم که ابلیس نتوانست به آنجا برسد و قبل از آن متوقف شد. اصلاً داستان خلقت برای رسیدن به همین نقطه است.

اخلاقی‌ترین قوم، اباعبدالله(ع) را به شهادت رساندند

  • در کربلا عجیب اینجاست که می‌بینیم اخلاقی‌ترین قوم، اباعبدالله(ع) را به شهادت رساندند. قوم مسلمانان آن زمان سه بار غربال شده بودند. قاسطین و مارقین و ناکثین در بین این قوم تضعیف شدند و یک‌عده‌ای از آنها به حاشیه رفتند و کسانی که در این غربال باقی مانده بودند، دست به جنایت کربلا زدند و بزرگ‌ترین مصیبتی که از آدم تا خاتم برایش گریه کردند، را رقم زدند. 
  • درست است که در میان لشکر عمر سعد، یک عده اراذل و اوباش هم بودند اما مگر کوفه 30هزار اراذل و اوباش داشت؟ این اراذل هم برای مأموریت‌هایی مثل غارت خیمه‌ها آمده بودند ولی همین اراذل زیر سایۀ نماز‌خوان‌های لشکر عمر سعد جرات کردند آن‌طور جنایت کنند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۷
مجید شهشهانی

دانشگاه امام صادق(ع) | تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر-3

 عالی‌ترین عامل جوشش محبت خدا، خوف از «مقام» خداست نه «خوف» از عذاب خدا/ بدون اجازۀ «اصلی‌ترین عامل تعیین‌کنندۀ مقدرات»، هیچ عامل دیگری بر مقدرات اثر نخواهند داشت/ تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات ما «آزمایش‌های الهی» است

پناهیان: درست است که برخی از کارها مثل صلۀ رحم یا ذکر گفتن و... می‌تواند برخی مشکلات ما را برطرف کند و روزی ما را زیاد کند، اما یک شرط دارد و آن هم همراهی «تعیین‌کننده‌ترین عامل مؤثر بر مقدرات» است، اگر این عامل اجازه ندهد، هیچ یک از عوامل مؤثر بر مقدارت نمی‌تواند مؤثر واقع شود. حتی عواملی مانند محبت خدا و محبت اولیاء خدا به ما و دعای اولیاء خدا برای ما که خیلی بر مقدرات ما تأثیرگذار هستند، اگر این عامل تعیین‌کننده اجازه ندهد، در مقدرات ما مؤثر نخواهند بود. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر جبرائیل، میکائیل و فرشتگان حامل عرش و خود من برای اینکه چه همسری نصیبت شود دعا کنیم، جز آن همسری که خدا برایت درنظر گرفته، نصیبت نخواهد شد.»

حجت الاسلام علیرضا پناهیان به مدت ده شب در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع: «تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدّرات بشر» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی هر روز ساعت «شش و ده دقیقه» صبح از شبکه دوم سیما پخش می‌شود. بخش‌هایی از سومین جلسه این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

  • گزیده صوتی:
  • روضه:
  • صوت کامل:

توجه به مقدرات الهی غم و اندوه انسان را کم می‌کند و حسرت‌ها و حسادت‌ها را از بین می‌برد

  • در مرحلۀ اول باید باور کنیم که مقدرات الهی بر زندگی فردی و اجتماعی حاکم هستند و این تدبیر الهی است که حرف اول و آخر را دربارۀ زندگی ما می‌زند، هرچند می‌شود بر این تدبیر الهی تأثیر گذاشت. مثلاً این مقدرات الهی هستند که زمان مرگ، میزان روزی و مقدار و نوع گرفتاری‌های ما را مشخص می‌کنند.
  • در مرحلۀ بعدی باید به این مسأله توجه کنیم که این مقدراتی که بر ما حاکم هستند، به چه دلیلی و با چه ملاک و معیاری از سوی خدا برای ما طراحی می‌شوند؟ به بیان دیگر مهمترین عامل یا ملاک در تعیین مقدارت ما چیست؟ این ملاک و معیار خیلی اهمیت دارد چون حتی بر آن بخشی که خودمان اجازه داریم بر مقدرات خود تأثیر بگذاریم نیز حاکم است.
  • در این جلسه می‌خواهیم به پاسخ این پرسش بپردازیم، اما ابتدا خوب است کمی به آثار معنوی توجه به مقدارت بپردازیم. اگر کسی واقعاً مقدارت را به علم و ایمان باور کند، چه اثری در وجودش ایجاد خواهد شد؟ برخی از «آثار فرعی» از این قرار هستند: - توجه به مقدرات الهی غم و اندوه انسان را کم می‌کند. - انسان را از نظر دورنی آرام می‌کند؛ هم نسبت به گرفتاری‌های خودش و هم نسبت به مناسبات اجتماعی و روابط با دیگران. - توجه به مقدرات الهی نمی‌گذارد انسان در موفقیت‌ها زیادی شاد بشود؛ یعنی هیجانات و شادی‌های کاذب را کم می‌کند یا از بین می‌برد. - توجه به مقدرات کینه‌توزی‌ها، نگرانی‌های نابجا، حسرت‌ها و حسادت‌ها را از بین می‌برد.
  • باور کردن مقدرات می‌تواند حسادت انسان را از بین ببرد، اما این یکی از آثار نجات‌بخش اما «فرعی!» توجه به مقدارت است. با وجود اینکه می‌دانیم از بین رفتن حسادت در قلب انسان خیلی ارزشمند است، اما باور مقدارت، اثرات مهمتری هم دارد.
  • در اهمیت حسادت، همین کافی است که همان حسادتی که ابلیس را بدبخت کرد، در قابیل هم بود، و در دشمنان و مخالفان انبیاء الهی از نوح تا رسول اکرم(ص) هم بود. ابوجهل می‌گفت: چرا نبوت باید در قبیلۀ بنی‌قصی باشد و در قبیلۀ دیگران نباشد (فقال له أبوجهل: ویحک! و اللّه إنّ محمدا لصادق و ما کذب‏ محمد قط؛ و لکن إذا ذهب بنو قصىّ باللواء و الحجابة و السّقایة و النّدوة و النبوّة، ما ذا یکون لسائر قریش!؛ أمالی مرتضى، ج‏2، ص 265) و بعد از پیامبر(ص) در دشمنان امیرالمؤمنین(ع) هم این حسادت وجود داشت به حدّی که خداوند در قرآن کریم یکی از ریشه‌های مهم ولایتگریزی را «حسادت» بیان فرموده‌ است. (أَمْ یحَْسُدُونَ النَّاسَ عَلىَ‏ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ  فَقَدْ ءَاتَیْنَا ءَالَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الحِْکْمَةَ وَ ءَاتَیْنَاهُم مُّلْکا عَظِیمًا؛ نساء/54)
  • اگر از بین بردن ریشۀ حسادت در انسان-که این همه اهمیت دارد-، جزء آثار و فواید فرعی توجه به مقدرات قرار گیرد، معلوم خواهد شد که توجه به مقدرات چقدر می‌تواند دز زندگی انسان مهم و تأثیرگذار باشد!

«حساب بردن از مقام خدا» مهترین اثر توجه به مقدرات الهی است/ اگر ببینید زندگی‌ات دست یک کسی است، آیا از او حساب نمی‌بری؟!

  • اما مهمترین اثر توجه به مقدرات این است که اگر مقدرات را باور کنی، «از خدا حساب می‌بری»؛ یعنی منهای بحث عذاب و عقاب و ثواب، از خدا حساب می‌بری. اگر انسان ببینید زندگی‌اش دست یک کسی است، آیا از او حساب نمی‌برد؟!
  • ترسیدن از مقام ربوبی و آن قدرتی که اختیارات انسان تحت کنترل اوست و مقدرات او را تنظیم می‌کند، دو راه دارد: یکی اینکه از عذاب او بترسی و دیگر اینکه به قدرتش نگاه کنی. توجه به مقدرات، توجه تو را به قدرت خدا جلب می‌کند و تو را به خالص‌ترین نوع ایمان و رابطۀ با خدا و زیباترین ترس دعوت می‌کند؛ نه ترسِ از دوزخ و بلا، بلکه هیبت مقام ربوبی تو را می‌گیرد.
  • خداوند می‌فرماید: «من کسانی را ساکن این زمین خواهم کرد که از مقام من بترسند و از وعید من بترسند؛ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامی‏ وَ خافَ وَعیدِ»(ابراهیم/14) اینکه خداوند برای «مقام» و «وعید» جداگانه از واژۀ «خاف» استفاده فرموده، برای این است که ما متوجه باشیم ترس از عذاب الهی با ترس از مقام الهی تفاوت دارد. خداوند در جای دیگری می‌فرماید: کسی که از من - جدای از عذاب قیامت- حساب می‌برد و از «مقام من» می‌ترسد برایش دو بهشت درنظر گرفته‌ام. «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ»(رحمن/46) برای «جَنَّتانِ» تفاسیر مختلفی شده است. یکی از بهترین تفسیر‌هایش - که علامه طباطبایی بیان فرموده - این است که علاوه بر «بهشت استحقاقی» یک چیزی هم خدا به او می‌دهد.
  • خداوند در جای دیگری می‌فرماید: بعضی‌ها از مقام پروردگار می‌ترسند و اثرش این است که خودشان را از هوای نفس بازمی‌دارند. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوی*فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَی»(نازعات/41) نه اینکه به خاطر ترس از عذاب الهی خودمان را از هوای نفس بازداریم. اینکه خدای مقتدر و توانا را بالای سر خودمان ببینیم، بهترین راه برای بهشت رفتن است، باید قدرت و تسلط خدا را بر زندگی خودمان نگاه کنیم. اصلاً این جزء آداب و سبک زندگی ماست که هرکاری خواستیم فردا انجام بدهیم حتماً ان‌شاءالله بگوییم (وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنىّ‏ِ فَاعِلٌ ذَالِکَ غَدًا* إِلَّا أَن یَشَاءَ الله؛ کهف/23 و 24)

عالی‌ترین عامل جوشش محبت خدا، خوف از «مقام» خداست نه «خوف» از عذاب خدا

  • خوب است در این واقعیت غرق شویم که: «خدا چقدر اختیار ما را در دستش دارد» و قبل از اینکه خداوند طوری از اختیاراتش استفاده کند که بفهمیم چقدر اختیارات دارد، از مقام و قدرت خدا حساب ببریم. ما هر لحظه در چنگ قدرت خدا اسیر هستیم و خدا هر لحظه دارد از قدرتش در تعیین مقدرات ما استفاده می‌کند؛ آیا لازم است خدا از قدرت خودش با شدّت برعلیه ما استفاده کند تا باورمان شود؟!
  • اگر قدرت و اختیار گستردۀ خدا در تعیین لحظه‌ای مقدارت خود را ببینیم واقعاً یک حال خوشِ معنوی به ما دست می‌دهد، چون این خوفِ پاکیزه‌ای که در اثر توجه به قدرت خدا در تعیین مقدرات ما در وجودمان شکل می‌گیرد زمینۀ عشق به پروردگار خواهد شد و رابطۀ ما را با خدا کاملاً متحول خواهد کرد. واقعاً چه چیزی محبت خدا را در قلب ما ایجاد می‌کند؟ عالی‌ترین واسطۀ شکل‌گیری محبت چیست؟ عالی‌ترین واسطۀ محبت، خوف است آنهم نه خوف از عذاب بلکه خوف از مقام خداوند. مگر «مقام خدا» ترس دارد؟ بله! ترس از اینکه خداوند بالای سر بندگانش ایستاده و بر همه چیز احاطه دارد.

بدون اجازۀ «اصلی‌ترین عامل تعیین‌کنندۀ مقدرات»، هیچ عامل دیگری بر مقدرات اثر نخواهند داشت

  • نه تنها خداوند بر ما قدرت دارد و مقدارت ما را تعیین می‌کند، بلکه اگر بفهمیم خدا به چه علت و با چه ملاکی مقدارت ما را تعیین می‌کند کارمان سخت‌تر هم می‌شود. یعنی بفهمیم اصلی‌ترین عاملی که خداوند بر اساس آن مقدارت ما را تعیین می‌کند چیست؟ اگر به اصلی‌ترین عاملِ تعیین‌کنندۀ مقدرات خودمان نگاه کنیم، قدرت و غلبۀ الهی بر ما، خیلی در نظرمان باعظمت‌تر و هولناک‌تر خواهد شد و خوف ما از خداوند بیشتر خواهد شد. چون می‌فهمیم که زندگی آن‌طور که قبلاً تصور می‌کردیم در دست ما نیست و ما نمی‌توانیم هرطوری که می‌خواهیم زندگی کنیم. بلکه مقدرات الهی کاملاً ما را دربرگرفته و احاطه کرده‌اند.
  • ما می‌توانیم بر مقدرات خودمان تأثیر بگذاریم، مثلاً می‌توانیم «دعا» کنیم (کما اینکه امام صادق(ع) می‌فرماید: إِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاءَ یَنْقُضُهُ کَمَا یُنْقَضُ السِّلْکُ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً؛ کافی/2/469) ولی فقط درصورتی‌که آن «عامل تعیین‌کننده» اجازه دهد، دعای ما مستجاب خواهد شد و اگر اجازه ندهد دعای ما مستجاب نمی‌شود، حتی اگر بندۀ خوبی باشیم. همچنین ما می‌توانیم برای تأثیرگذاری بر مقدرات خودمان و برای رفع بلا و بیماری صدقه بدهیم (الصَّدَقَةُ تَرُدُّ الْقَضَاءَ الَّذِی قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً؛ من‌لایحضره‌الفقیه/4/368 و الصَّدَقَةُ بِالْیَدِ تَقِی مِیتَةَ السَّوْءِ وَ تَدْفَعُ سَبْعِینَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلَاء؛ من‌لایحضره‌الفقیه/2/66) ولی یک «عامل تعیین‌کننده‌« هست که باید اجازه بدهد تا با این صدقه آن بلایی که می‌خواست بر سر ما بیاید برطرف بشود، اگر آن عامل اجازه ندهد، بلا برطرف نمی‌شود!
  • درست است که برخی از کارها مثل صلۀ رحم یا ذکر گفتن و... می‌تواند برخی مشکلات ما را برطرف کند و روزی ما را زیاد کند، اما یک شرط دارد و آن هم همراهی «تعیین‌کننده‌ترین عامل مؤثر بر مقدرات» است، اگر این عامل اجازه ندهد، هیچ یک از عوامل مؤثر بر مقدارت نمی‌تواند مؤثر واقع شود. حتی عواملی مانند محبت خدا و محبت اولیاء خدا به ما و دعای اولیاء خدا برای ما که خیلی بر مقدرات ما تأثیرگذار هستند، اگر این عامل تعیین‌کننده اجازه ندهد، در مقدرات ما مؤثر نخواهند بود.

تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات ما «آزمایش‌های الهی» است!/ همان همسری که خدا برایت نوشته نصیبت می‌شود حتی اگر پیامبر(ص) برایت دعا کند

  • حالا به پاسخ این سؤال کلیدی بحث خودمان می‌رسیم که: اصلی‌ترین عاملی که موجب می‌شود خداوند مقدرات ما را تعیین کنند چیست که سایر عوامل مؤثر بر مقدرات ما فقط با اجازۀ این عامل می‌توانند مؤثر باشند؟ اصلی‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین عامل در مقدرات ما، امتحان و ابتلاء و آزمایش‌های الهی است. اصلاً ما آفریده‌ شده‌ایم برای اینکه در این دنیا آزمایش بشویم.
  • خدا بنا ندارد به بندگانش سختی و بلا و مصیبت بدهد، مگر اینکه آزمایش و امتحان الهی اقتضا کند به بنده‌ای سختی و بلایی برسد. خدا بنا ندارد در این دنیا به بندگانش رفاه بدهد، مگر اینکه آزمایش اقتضا کند. خدا بنا ندارد به بندگانش فرصت بدهد یا فرصت‌ها را از بندگانش بگیرد، مگر اینکه آزمایش اقتضا کند. این یعنی تمام لحظه‌های زندگی ما و تمام مقدرات الهی دربارۀ ما، از هر طرف که نگاه کنیم، تحت تأثیر عامل تعیین‌کنندۀ آزمایش و امتحان است. خدا می‌خواهد در این دنیا ما را امتحان کند، و اصلاً ما برای همین آفریده شده‌ایم، پس طبیعی است که همۀ مقدرات زندگی ما بر این مبنا طراحی بشود.
  • مثلاً دعا می‌کنی و از خدا می‌خواهی: «خدایا! یک همسر خوب نصیبم کن!» خداوند این دعا را در «دستگاه امتحان الهی» قرار می‌دهد ولی این دستگاه جواب مثبت نمی‌دهد و می‌گوید: «اصلاً راه امتحان این بنده از طریق یک همسر بد است نه یک همسر خوب» پس تو هرچقدر هم که بندۀ خوبی باشی، خدا این دعای تو را مستجاب نمی‌کند، البته خدا به خاطر این دعا به تو ثواب می‌دهد ولی طبق مقدراتش به تو همسر بد می‌دهد. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر حضرت جبرائیل، میکائیل و فرشتگان حامل عرش و خود من برای اینکه چه همسری نصیبت شود دعا کنیم، جز آن همسری که خدا برایت درنظر گرفته، نصیبت نخواهد شد؛ لو دَعا لک إسرافیلُ و جِبریلُ و میکائیلُ و حَمَلةُ العَرشِ و أنا فیهِم ما تَزَوَّجتَ إلاّ المرأةَ التی کُتِبَت لکَ»(میزان الحکمه/ح16500)
  • چرا خدا این‌گونه عمل می‌کند؟ به خاطر تعیین‌کننده‌ترین عامل در تعیین مقدرات؛ یعنی «امتحان گرفتن از ما». همۀ اینها برای این است که ما باید در زندگی خودمان امتحان پس بدهیم. مثلاً خدا به انسان‌ها روزی می‌دهد و بعضی‌ها را هم فقیر نگه می‌دارد. اگر به کسی روزی فراوان می‌دهد برای امتحان است و اگر به کسی روزی کم می‌دهد باز هم برای امتحان است. (قَدَّرَ الأرزاقَ فَکَثَّرَها و قَلَّلَها ، و قَسَّمَها علَى الضِّیقِ و السَّعَةِ فَعَدَلَ فیها لِیَبتلِیَ مَن أرادَ بِمَیسورِها و مَعسورِها؛ نهج البلاغه/خطبه91)

باید به آزمایشگاه بودن دنیا برای خودمان نگاه کنیم/حتی یک اتفاق در زندگی ما خارج از امتحان الهی رخ نمی‌دهد

  • اصلاً اساس زندگی ما در دنیا برای امتحان است ولی متاسفانه بعضی‌ها به این واقعیت توجه نمی‌کنند. اگر اصل امتحان را نادیده بگیریم، تصور خواهیم کرد که موقتاً آمده‌ایم در این دنیا «زندگی» کنیم تا بعداً به طور دائم در جای دیگری ساکن شویم! لذا بعضی‌ها این‌گونه تخیل می‌کنند که چون مثلاً بهشت هنوز آمادۀ سکونت دائمی نشده یا هنوز ساخته نشده ما را فعلاً به این دنیا فرستاده‌اند تا سرگرم باشیم، هرچند امکانات دنیا کمتر از بهشت است! لذا وقتی زندگی به آنها فشار می‌آورد و شرایط برای آنها کمی سخت می‌شود فریاد می‌زنند و اعتراض می‌کنند! اینها اصل هدف خلقت را نفهمیده‌اند، و نمی‌دانند اصلاً ما برای چه اینجا هستیم. خداوند می‌فرماید: «خدا مرگ و زندگی را آفریده است برای اینکه شما را امتحان کند؛ الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ»(ملک/2)
  • خداوند در قرآن کریم حدود 60 بار از تعابیر مختلفی مانند «فتنه» و «ابتلاء» و «امتحان» استفاده کرده است برای اینکه اهمیت بحث آزمایش و امتحان الهی در زندگی دنیا را به ما نشان دهد. . باید به این واقعیت توجه کنیم که «آزمایش، همۀ زندگی ما را احاطه کرده است» اصلاً ماهیت زندگی دنیایی ما این است که اینجا دوران امتحان است.
  • قبل از اینکه به موقت بودن حیات خودمان در دنیا نگاه کنیم باید به آزمایشگاه بودن دنیا برای خودمان نگاه کنیم و وقتی می‌خواهیم به مقدرات الهی که بر ما حاکم است نگاه کنیم، باید به فلسفۀ اصلی این مقدرات و تعیین‌کننده‌ترین عامل که «امتحان» است نگاه کنیم. بقیۀ عوامل مؤثر در مقدرات همگی دور این عامل اصلی جمع می‌شوند. تکالیف ما نیز در متن امتحانات الهی قرار دارد، نه اینکه در یک فضای کاملاً باز و آزاد مکلف باشیم. ما در یک فضای کاملاً طراحی شده برای امتحان قرار داریم، به حدّی که در زندگی ما حتی یک اتفاق خارج از امتحان الهی رخ نمی‌دهد و تمام آحاد انسان‌ها در معرض امتحان هستند. اما یک سؤال مهم باقی می‌ماند و آن اینکه آیا ما می‌توانیم بر جریان امتحان گرفتن از خودمان هم تأثیر بگذاریم؟ پاسخ این است که بله، می‌توانیم اما اسرار و دقایقی دارد که در جلسات بعد به آن خواهیم پرداخت.

با توجه به امتحان، انسان احساس می‌کند هرلحظه دارد با پروردگارش زندگی می‌کند

  • نگاه به مفهوم امتحان از نظر روحی و روانی به انسان تعادل می‌دهد و به عقل انسان تعالی می‌دهد، از نظر فکری هم نگرش انسان و برنامه‌ریزی انسان برای زندگی فردی و اجتماعی را سامان می‌دهد. منتها اکثر انسان‌ها به بحث امتحان توجه نمی‌کنند و نمی‌دانند فلسفۀ اتفاقاتی که برایشان رخ می‌دهد چیست یا سوالات امتحانی خداوند در زندگی آنها چیست؟ در حالی که این موضوع فوق‌العاده سرگرم‌کننده است، چون انسان احساس می‌کند هرلحظه دارد با پروردگارش زندگی می‌کند. زیرا خدا هر لحظه دارد ما را امتحان می‌کند. مانند مربی پینگ‌پنگ بسیار ماهری که آن‌طرف میز ایستاده و می‌خواهد شما را در حدّ یک بازیکن تیم ملی تربیت کند. وقتی این مربی چند بار توپ را به سمت چپ شما فرستاد، باید بفهمید در آن قسمت ضعف دارید و باید خودتان را تقویت کنید. اگر با این دید، به زندگی نگاه کنید کاملاً سرگرم می‌شوید، و مدام مشغول خدا و امتحانات خودتان خواهید شد. و می‌فهمید هر چیزی که برای شما رخ می‌دهد به مصلحت شماست و ملاک مصلحت شما نیز امتحان است. چون مربی شما در مقدرات، خداوند است و خدا بهتر می‌داند که مصلحت شما در چیست. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «خداوند متعال به بندگانش چنین می‌فرماید: مصلحت خودتان را به من یاد ندهید، من مصالح شما را بهتر می‌دانم؛ یَا عِبَادِی اعْبُدُونِی فِیمَا أَمَرْتُکُمْ بِهِ- وَ لَا تُعَلِّمُونِی مَا یُصْلِحُکُمْ، فَإِنِّی أَعْلَمُ بِهِ، وَ لَا أَبْخَلُ عَلَیْکُمْ بِمَصَالِحِکُمْ»(مجموعه ورام/2/108)

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۶
مجید شهشهانی

حسینیه آیت‌الله حق‌شناس | دین و زیبایی‌های آن-2

داشتن انگیزۀ سالم برای «امر به معروف و نهی از منکر»، در گرو درک زیبایی دین است

پناهیان: مؤمن باید آنقدر از دین لذّت برده باشد و لبریز از زیبایی دین باشد که به دنیای دیگران نگاه هم نکند. چرا مؤمنین گاهی نسبت به دنیا میل و کششی احساس می‌کنند؟ چون به اشتباه تصوّر می‌کنند که دنیای دیگران زیبا است. کشش دنیا به این تصوّر باطل برمی‌گردد که اهل دنیا، از دنیای خود خیلی لذّت می‌برند.

بخش‌هایی از دومین سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حق شناس با موضوع: «دین و زیبایی‌های آن» را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

درک زیبایی دین به اذن خدا ممکن است / ما می‌توانیم مقدّمات درک زیبایی دین را فراهم کنیم

  • درک زیبایی دین، یک امر حصولی است و نیاز به اذن و لطف الهی دارد ولی مقدّمات آن تحصیلی است. نتیجه این مقدمات را خدا باید عنایت کند که همان درک زیبایی دین است. با توجه به آیۀ شریفه « وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ(حجرات/7)» معلوم می‌شود که این زیبا قرار دادن ایمان، هدیۀ ویژۀ الهی است و از امدادهای غیبی خدا محسوب می‌شود. درک شیرینی ایمان، قطعه‌ای از بهشت و رضوان الهی است که در این دنیا محقق می‌شود و اجر و پاداشی است که خدا در همین دنیا به مؤمنین می‌دهد و این، کار خداست. ما مقدّمات درک زیبایی دین را فراهم می‌کنیم و زیبایی دین و ایمان را خدا در دل ما قرار می‌دهد. آن چیزی که کار ماست و باید با آن مقابله کنیم، بیشتر در طرف دیگر این زیبایی قرار دارد. نقطۀ مقابل زیبایی دین، زیبایی دنیا و زیبایی اعمال ما است.

زیبایی دین، یک عبارت قرآنی است، نه یک بحث ذوقی

  • وقتی صحبت از زیبایی می‌شود، این‌گونه نیست که به بحثی ذوقی پرداخته باشیم، چون وقتی بحثی را ذوقی بدانیم، از اهمیّت آن کاسته‌ایم. زیبایی دین، یک عبارت قرآنی است و ریشۀ قرآنی دارد. زینت ایمان در قلوب مؤمنین، یک کار عبث نیست، چون خدا کار عبث نمی‌کند. از طرف دیگر زیبایی دنیا و زیبایی اعمال در نزد کافران هم، کلامی ذوقی نیست و مورد توجّه قرآن کریم بوده است. زیبایی جایگاهی جدّی در حیات بشر و در دین دارد.

عُجب و حسادت، خطر بی‌توجهی به زیبایی دین

  • این نگرانی جدی وجود دارد که اگر کسی به زیبایی دین نپردازد، لذّتش از دینداری کم شود، و اگر لذّت کسی از دنیداری کم شود، دچار عُجب می‌شود؛ چون به حدّ لازم بهره و لذّت نبرده است. در صورت لذّت نبردن از دینداری نه تنها عُجب پیدا می‌شود، بلکه حسادت هم ایجاد می‌شود و فرد دیندار به فرد بی‌دین حسادت می‌کند. فرد مذهبی‌ای که از دین لذّت کافی نبرده است، وقتی گناه یک فرد بی‌دین را می‌بیند، در ظاهر از رفتار گناهکار ناراحت می‌شود ولی علّت واقعی ناراحتی‌اش، ریشه در دینداری ندارد بلکه بخشی از آن از روی حسادت است. او با خود می‌گوید: چرا گناهکار کیف می‌کند ولی من کیف نمی‌کنم؟!

داشتن انگیزۀ سالم برای «امر به معروف و نهی از منکر»، در گرو درک زیبایی دین است

  • یک فرد مذهبی به جای حسادت به گنه‌کار، باید دلش برای گناهکار بسوزد. نهی از منکر مبتنی بر حسادت نسبت به گناهکار نیست، بلکه باید بر مبنای دلسوزی باشد. اگر کسی لذّت کافی از دینداری برده باشد و زیبایی آن را درک کرده باشد، حسادت نمی‌کند. چنین فردی مانند کسی است که به مجلس امام حسین(ع) رفته و چون لذّت بالایی از روضه برده است، به کسی که به این جلسه نرفته، حسادت نمی‌کند؛ چون مطمئن است که او به اندازۀ خودش خوش نگذرانده است ولی دلش برای او می‌سوزد. اگر کسی از عبادات، تقیّدات و بطور کلّی از دین لذّت نبرد، به احتمال زیاد وقتی می‌بیند دیگران از گناه و یا از دنیای خودشان لذّت می‌برند، به آنها حسودی می‌کند. چنین حسادتی، خطر دیگری هم دارد؛ ممکن است در اثر حسادت، رقابتی هم شکل بگیرد که انسان سعی کند شبیه گناهکار شود.

زیبا پنداشتن دنیای دیگران؛ عامل کشش به دنیا

  • مؤمن باید آنقدر از دین لذّت برده باشد و لبریز از زیبایی دین باشد که به دنیای دیگران نگاه هم نکند. چرا مؤمنین گاهی نسبت به دنیا میل و کششی احساس می‌کنند؟ چون به اشتباه تصوّر می‌کنند که دنیای دیگران زیبا است. کشش دنیا به این تصوّر باطل برمی‌گردد که اهل دنیا، از دنیای خود خیلی لذّت می‌برند.

آسیب اخلاقی و اجتماعی لذت نبردن از دینداری

  • در اثر لذّت نبردن از دینداری روحیاتی پیش می‌آید که امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج‌البلاغه شریف می‌فرمایند: گناه غیر خود را بزرگ مى‏شمارد و بیشتر از آن را که خود مرتکب شده کوچک مى‏انگارد، و بندگی‌ خودش را زیاد مى‏داند و همان را از دیگران ناچیز به حساب مى‏آورد. (یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ؛ نهج البلاغه/حکمت150). چنین فردی گناه دیگران را نابخشودنی و گناه خودش را بخشودنی می‌داند. گناه زیادش خودش را نادیده گرفته و گناه کم دیگران را نمی‌تواند نادیده بگیرد. این نگاه روابط اجتماعی انسان را مخدوش می‌کند. مؤمن باید اینطور باشد که گناه کم خودش را غیرقابل بخشش و گناه زیاد دیگران را کم و قابل بخشش بداند.
  • در روایت دیگری از پیامبر اکرم نقل شده است که اگر کسی بگوید خدا فلانی را نمی‌بخشد، خدا همان فلانی را می‌بخشد و تمام گناهان او را به پرونده این فرد گوینده منتقل می‌کند.( إِنَّ رَجُلًا قَالَ یَوْماً وَ اللَّهِ‏ لَا یَغْفِرُ اللَّهُ‏ لِفُلَانٍ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ ذَا الَّذِی تَأَلَّى عَلَیَّ أَنْ لَا أَغْفِرَ لِفُلَانٍ فَإِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لِفُلَانٍ وَ أَحْبَطْتُ عَمَلَ الثَّانِی بِقَوْلِهِ لَا یَغْفِرُ اللَّهُ لِفُلَانٍ؛ وسایل الشیعه/ج15/336)

کسی که لذت زیبایی دین را دیده و از آن لذت برده، امر به معروفش هم اثر دیگری دارد

  • کسی که خودش لذّت کافی از دین برده و زیبایی آن را درک کرده، امر به معروف و نهی از منکرش هم اثر دیگری دارد؛ انبیاء و اولیاء الهی همینطور بوده‌اند. در اثر همین لذّت بردن از دین است که در روایت می‌فرمایند: الْمُؤْمِنُ‏ غَرِیزَتُهُ‏ النُّصْح‏(غررالحکم/70)؛ نصیحت کردن غریزۀ مؤمن است، نه اینکه وظیفۀ او باشد. مؤمن به‌صورت غریزی برای دیگران دلسوزی می‌کند. نصیحت، به معنای دلسوزی کردن است. دلسوزی، ناشی از لذّت بردن بسیار زیاد از شرایطی است که در آن قرار داری ولی دیگری خودش را از آن محروم کرده است. دلسوزی در این شرایط مانند این است که ماشین مدل بالایی از معنویت را سوار شده‌ای و وقتی کنار جاده می‌بینی عده‌ای پیاده می‌روند و خسته شده‌اند، دلت برای آنها بسوزد و آنها را هم سوار این ماشین کنی تا راحت‌تر به مقصد برسند. برای رسیدن به چنین شرایطی باید غرق زیبایی دین بشویم.
  • غرق زیبایی دین شدن، کار ساده‌ای نیست و درک زیبایی آن، یک هدیه ویژه الهی است. ما مستقیماً نمی‌توانیم زیبایی دین را درک کنیم. این امر، تحصیلی نیست؛ حصولی است ولی در طرف مقابل زیبایی دین، مستقیم‌تر می‌توانیم عمل کنیم. طرف مقابل زیبایی دین، دیدن نازیبایی غیردین است؛ زیبا نبودن کفر، فسوق و عصیان و زشت بودن آن را باید درک کنیم. باید با این امر مقابله کنیم تا مبادا شیطان این موارد را پیش ما زیبا قرار دهد.

زیبا جلوه کردن اعمال بد خودمان، مانع دیدن زیبایی دین

  • این موضوع برای خداوند متعال خیلی مهم بوده است؛ آیه قرآن می‌فرماید: و ما پیغمبرانى به سوى امت‌های پیش از تو (اى پیغمبر خاتم) فرستادیم و (چون از آن‌ها پیروى نکردند) به بلا و مصیبت گرفتارشان ساختیم شاید که (دعا و) گریه و زارى کنند، و چرا وقتى که بلاى ما به آنها میرسید تضرع و زارى نکردند (تا نجات یابند)؟! و چون تضرّع نکردند دلهایشان را قساوت گرفت و شیطان کارهایی را که انجام می‌دادند، برای آنها زیبا نشان داد؛ «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (انعام/ 42 و 43)». ‏آنها قلبشان قساوت پیدا کرده بود چون شیطان، عمل و شیوۀ زندگی، فرهنگ و سبک زندگی‌شان را برایشان زیبا جلوه داده بود. شیطان موفق شده است سبک زندگی و رفتار و عملکرد این افراد را برایشان زیبا جلوه بدهد؛ چنین فردی دیگر آدم شدنی نیست. زیبایی اعمال و رفتار ما نزد خودمان باید از سکّه بیفتد.
  • در آیۀ دیگری خداوند متعال می‌فرماید: «زُیِّنَ‏ لِلَّذِینَ‏ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا (بقره/212)». با توجه به آیه قبل و این آیه می‌توان گفت در نگاه قرآن برای آدم‌های بد دو چیز زیبا جلوه داده می‌شود: 1. اعمال بد 2. حیات دنیا. دنیا نزد کسانی که کافر هستند، خیلی زیبا می‌شود. خداوند گاهی زیبا جلوه دادن دنیا را به شیطان و گاهی به خودش نسبت می‌دهد. وقتی یک نفر اینقدر رذل است که کافر می‌شود، خداوند هم دنیا را برایش زیبا قرار می‌دهد تا دنبال دنیا برود و سرگرم آن باشد.

امام حسین(ع) آغازی بر زیبایی‌ها

  • امام حسین(ع) آغاز کننده خوبی برای زیبایی‌ها است و محبت به این زیبایی و درک آن، ما را از کفر و فسوق و عصیان دور نگه می‌دارد. کسی که محبت امام حسین(ع) را می‌چشد، محبت دنیا هم نزدش بی‌ارزش می‌شود...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۶
مجید شهشهانی

صوت | جلسه دوم حسینیه آیت الله حق شناس(ره)

موضوع سلسله جلسات:دین و زیبایی های آن

 

دانلود (6.52 مگابایت)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۶
مجید شهشهانی