علیرضا پناهیان

۱

سایت جدید بیان معنوی راه اندازی شد برای مشاهده کلیک کنید.

پرهیز از انواع انتظارهای عامیانه-5

کافی دانستن «خستگی از ظلم» برای ظهور یک نگاه عامیانه است/چرا امیرالمؤمنین(ع) خلافت را نمی‌پذیرفت؟/ شرط ظهور= ظلم فراگیر+ آمادگی پذیرش عدالت + شناخت ریشۀ ظلم

«انتظار عامیانه» عنوان اولین فصل کتاب «انتظار عامیانه، انتظار عالمانه، انتظار عارفانه» است. حجت الاسلام و المسلمین پناهیان در فصل اول این کتاب به معرفی و بررسی انواع انتظار عامیانه و آثار سوء آن پرداخته است و سپس فواید و برکاتی که با کنار گذاشتن نگاه عامیانه پدیدار می‌شود را برشمرده است. در آستانۀ میلاد امام زمان(عج) بخش‌هایی از فصل اول این کتاب را در گفتارهایی با عنوان «پرهیز از انواع انتظارهای عامیانه» می‌خوانید.

در گفتارهای قبل دو نوع از نگاه‌های عامیانه به موضوع انتظار با عناوین «قیامی خارج از سنن الهی» و «حکومتی متکی به شمشیر» معرفی شد، در این گفتار، نوع دیگری از  نگاه عامیانه، با عنوان «نجات از ظلم و دیگر هیچ» معرفی شده است.

نوع سوم نگاه عامیانه: «نجات از ظلم و دیگر هیچ»/ مردم باید علاوه بر خسته شدن از ظلم، آمادۀ پذیرش عدالت هم باشند

یکی از این ویژگی‌ها و شرایط ظهور، مطلب مشهور «ظهور عدل پس از فراگیری ظلم و جور» است. در روایات هم داریم که «حضرت زمانی ظهور می‌کنند که زمین پر از ظلم و جور شده باشد.»(1) ولی می‌توان از همین حقیقت روشن و مسلّم هم تصوری عامیانه داشت. تصور عامیانه از این حقیقت، آن است که فکر کنیم صِرف به ستوه آمدن مردم از ظلم و یا به اوج رسیدن جور، برای تحقق فرج کافی است؛ و دیگر نیازی به آمادگی مردم برای «پذیرش عدالت» نیست.

در حالی که در میان مردمی که صرفاً از ظلم خسته شده‌اند، ولی تحمل عدالت را هم ندارند، تشکیل یک حکومت عادلانه اصلاً حکومت ماندگاری نخواهد بود. برای درک بهتر این مطلب می‌توان نگاهی به تاریخ صدر اسلام و حکومت حضرت علی‌(ع) انداخت:

چرا امیرالمؤمنین(ع) خلافت را نمی‌پذیرفت؟ آیا تعارف می‌کردند یا مردم تحمل عدالت را نداشتند؟

بعد از 25 سال دوران غربت امیرالمؤمنین‌(ع)، پس از آنکه نارضایتی مردم از ظلم و جورِ عوامل حکومت به اوج خود رسیده بود (تا جایی که در اثر همین نارضایتی‌ها و با وجود ممانعت و مخالفت شدید حضرت علی‌(ع)، خلیفۀ سوم به قتل رسید) مردم برای انتخاب حضرت علی‌(ع) به عنوان خلیفۀ مسلمین به در خانۀ امیرالمؤمنین‌(ع) هجوم آوردند. مردم به شدت اصرار می‌کردند که «یا علی! شما باید حکومت را به عهده بگیرید.»، اما حضرت می‌فرمودند: «نه، من را رها کنید.»(2)

چرا در مقابل این همه اصرار برای خلافت، حضرت امتناع می‌کردند؟ آیا ایشان تعارف داشتند؟ در حالی که حضرت اساساً اهل تعارف نبودند، چه رسد به تعارف در چنین اموری. پس علت این امتناع چه بود؟ مگر ایشان بیست و پنج سال منتظر نبودند که مردم بیایند؟ حالا که مردم آمده‌اند، چرا امتناع می‌کنند؟ جای ترس از اینکه دیگران هم بخواهند حضرت را متهم به جاه‌طلبی کنند هم نبود؛ و اساساً چنین ترسی در مورد شخصیتی مانند امیرالمؤمنین علی‌(ع) معنا ندارد. وقتی پای «انجام تکلیف» به میان بیاید، دیگر چه جای این‌گونه امور است؟(3)

علت اساسی امتناع حضرت این بود که هرچند مردم از ظلم خسته شده بودند، اما خواهان عدالت هم نبودند. آنها اساساً نه عدالت و لوازم آن را درست می‌فهمیدند و نه می‌توانستند آن را تحمل کنند. خیلی بین این دو فرق است. اگر مردم اهل تحمل عدالت بودند، آن‌گونه حضرت را در دوران حکومتش شکنجه نمی‌کردند!(4)

الان مردم عالم از ظلم اسرائیل و آمریکا خسته شده‌اند، اما آیا این کافی است؟ باید دید آیا مردم طاقت عدالت را دارند؟ آیا معنای عدل را می‌فهمند؟ آیا می‌دانند که چه تغییراتی باید اتفاق بیفتد تا این ظلم برطرف گردد؟ آیا لوازمش را درک می‌کنند؟ امروز اگر بعضی از لوازم عدالت در میان مؤمنین هم گفته شود، ممکن است این نگرانی به وجود بیاید که «نکند نتوانیم تحمل کنیم!» همان‌طور که در روایات آمده است که برخی نمی‌توانند تحمل کنند.(5)

داشتن درک درستی از ظلم، لازم است ولی کافی نیست

هرچند خودِ درک ظلم هم مرحله‌ای است که باید جامعه پس از رشد به آن برسد و این‌گونه نیست که مردم هر جامعه‌ای به سهولت بتوانند درک درستی از ظلم داشته باشند. ممکن است مظالمی در جامعه وجود داشته باشد ولی مردم آن را درک نکنند و اساساً آن را ظلم تلقی نکنند. چنان‌که امروزه در تمام دنیا، به‌ویژه در جوامع غربی، بسیاری از مردم درک صحیحی از ظلم ندارند که بخواهند خواهان عدالت باشند. لذا اگر با رشد فهم و بصیرت عمومی، مردم، بسیاری از ظلم‌هایی را که تاکنون درک نمی‌کرده‌اند، درک و احساس کنند و دردمند عدالت شوند، یک مرحله ارتقا پیدا کرده‌اند؛ و با این رشد، ما یک قدم به ظهور نزدیک شده‌ایم، ولی باز کافی نخواهد بود.

بعد از درک ظلم، باید درک صحیحی از عدالت هم پدید بیاید

بعد از درک ظلم، باید درک صحیحی از عدالت هم پدید بیاید. اجرای عدالت به معنای واقعی کلمه، مستلزم «فراگیر» و «پایدار» بودن آن است. فراگیر بودن عدالت، نه تنها موجب دشمنی‌های فراوان منفعت‌طلبان و ظالمان «کلان» می‌شود، بلکه از ناحیۀ کسانی هم که تحمل از دست دادن منافع «اندک» خود را ندارند، مورد عناد قرار می‌گیرد.

پایدار نبودن عدالت غیرفراگیر/ شرط ظهور= ظلم فراگیر+ آمادگی پذیرش عدالت + شناخت ریشۀ ظلم

عدالت تنها در صورت فراگیر بودن، پایدار خواهد ماند. اجرای عدالت در بخشی از امور، تنها به روشن شدن آدرس عدالت‌طلبان حقیقی می‌انجامد که نتیجۀ طبیعی آن، قرار گرفتن این عدالت‌طلبان در مقابل حملات ناجوانمردانۀ ظالمان خواهد بود؛ همان اتفاقی که در کربلا افتاد. حادثۀ کربلا در حقیقت، انتقامی بود که از عدالت علی(ع) گرفته شد.

می‌دانیم که امام عصر‌‌(عج) زمانی ظهور خواهند کرد که ظلم فراگیر شده باشد، مردم از ظلم خسته شده باشند و منتظر کسی باشند که آنها را از این ظلم برهاند، اما باید مردم آمادگی پذیرش عدالت و لوازم آن را هم داشته باشند. همچنین باید ریشه‌های مظالم را هم، هرچند به صورت اجمالی، بشناسند. تنها در این صورت است که اگر امام زمان(عج) ظهور کنند، موجی از اقبال به ایشان به وجود خواهد آمد و مردم دنیا از ایشان تبعیت کرده، و حکومت حق به سهولت در جهان مستقر خواهد شد.

خدا به امواج گذرای جامعه تکیه نمی‌کند

اما نگاه عامیانه این است که تصور کنیم تشدید ظلم، «موجی» را در اقبال به حضرت ایجاد خواهد کرد و بدون آمادگی عمومی برای پذیرش عدالت و لوازم آن، حکومت حضرت تنها بر آن موج استوار خواهد شد. این یک تصور سطحی است. مگر خدا دنبال موج می‌گردد که بخواهد حکومت حق را بر روی موج «نارضایتی مردم از ظلم» سوار کند؟

اساساً خدا به امواج گذرا اهمیّت نمی‌دهد و بنا ندارد که دین را بر روی امواج جلو ببرد. اگر هم زمانی از امواج اجتماعی برای پیشبرد بخشی از امور دین بهره بگیرد، خودش زمینه‌های شکستن آن امواج را با امتحانات سهمگین فراهم خواهد آورد. برای درک دقیق‌تر این سخن، باز هم برگردیم و نگاهی به تاریخ صدر اسلام بیندازیم:

مثال 1: موج گرایش به اسلام در اواخر عمر شریف پیامبر(ص)

در اواخر عمر شریف پیامبر و در زمانی که نیروهای قدرتمندی دور پیامبر‌‌(ص) را گرفته بودند، موج بزرگی از گرایش به اسلام پدید آمد: «وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ...؛ و [هنگامی که] ببینی مردم گروه گروه در دین خدا داخل می‌شوند، پس پروردگارت را تسبیح و حمد گوی.»(6) اگر مصداق این افواج، همان گروه‌هایی باشند که اواخر دوران رسالت به اسلام گرویدند، معلوم است که خلوص سابقانِ در اسلام را نداشتند. بنابراین شاید بتوان این افواج را همان امواجی دانست که مفید بودند اما گرایش بسیاری از آنها به اسلام ناب، ثابت و پایدار نماند.

اگرچه به وجود آمدن این موج، برای تثبیت نام دین و استقرار جامعۀ دینی و آغاز تمدن اسلامی مؤثر بود، امّا پس از رحلت پیامبر‌‌(ص)، خداوند امتحان زمان امیرالمؤمنین‌(ع) را مانند سدّی در مقابل این موج قرار داد و بسیاری از کسانی که به‌گونه‌ای اصیل به اسلام نگرویده بودند، فروریختند و ایمان خود را از دست دادند.

مثال 2: موج گرایش به امیرالمؤمنین(ع) در اواخر عمر شریف آن حضرت

تا آنکه پس از فراز و فرودهای بسیار، در اواخر خلافت امیرالمؤمنین(ع) کار به جایی رسید که مردم آمادۀ مقابله با معاویه و اجرای فرمان حضرت در مورد نبرد با او، که از خلیفۀ مورد اتفاق مسلمین تبعیت نمی‌کرد، شدند، که زمان شهادت حضرت فرا رسید.

ما اگر سطحی‌نگر باشیم، به خدا خواهیم گفت: «خدایا! شما که وقت‌شناس هستی، مردم تازه بخش‌هایی از حقانیت علی(ع) را فهمیده‌اند و حاضر شده‌اند پای رکابش جمع شوند. بعد از سال‌ها اذیت کردن، حالا تازه می‌خواهند از آقا تبعیت کنند، الان وقت خوبی برای شهادت علی‌(ع) نیست.» لابد خداوند هم جواب خواهد داد: «خُب، وصی او ـ امام حسن‌(ع) ـ که هست. امام، امام است، فرقی نمی‌کند. اگر واقعاً حقیقت اسلام را فهمیده‌اند و ولایت‌پذیر شده‌اند، ولایتِ وصیّش را بپذیرند.»

می‌بینید که خدا بنای همراهی با هر موجی را ندارد؛ به همین دلیل سر بزنگاه، علی ابن ابی‌طالب‌(ع) را برداشت و برد. مردم هم با امام حسن مجتبی‌(ع) همراهی نکردند و زمین خوردند. این روش خدا است که در امتحانات، گاهی ضد جوّ و مخالف موج عمل می‌کند.

تکیه نکردن خدا به امواج، از زبان قرآن/ چرا خدا به موج اعتنا نمی‌کند؟

خداوند هم در قرآن کریم وعده داده است که از مؤمنین امتحان بگیرد و به صرف فریادها و ادعاهای مؤمنانۀ آنها اتکا نکند. خداوند جوّ مسلمانی را با امتحانی که از ایمانشان می‌گیرد مورد امتحان قرار می‌دهد: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَْکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ؛ آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها مى‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟! بی‌تردید ما کسانى را که پیش از اینان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان مى‏کنیم)، تا خدا آنان را که راست گفته‏اند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد.»(7) و در جای دیگر نیز نفوذ ایمان در اعماق جان را مطلوب برشمرد و ادعای بی‌جا را نپذیرفت: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ؛ عرب‌های بادیه‏نشین گفتند: «ایمان آورده‏ایم» [ای پیامبر به آنها] بگو: شما ایمان نیاورده‏اید، بلکه بگویید اسلام آورده‏ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلوب شما نشده است!»(8)

آیا این بد است که خدا به آگاهی، اعتقاد راسخ، و یقین شایستۀ انسان ارزش می‌دهد و به موج اعتنا نمی‌کند؟ می‌خواهد من و تو از روی آگاهی و اعتقاد، طرفدار امام زمان(عج) شویم و شاهد اقامۀ حق باشیم، نه از روی جوزدگی.

انواع ظلم‌گریزی بی‌فایده: 1. در اثر موج

صحبت از این بود که «ظلم فراگیر» بدون «آمادگی پذیرش عدالت» برای ظهور کافی نیست و به همین دلیل برخی از ظلم‌گریزی‌ها بی‌فایده است و علامت آمادگی ظهور نیست. یک دسته از ظلم‌گریزی‌های بی‌فایده، مواردی است که معلول جوّ و موج هستند.

2. ظالمان حق‌‌طلب!/ «حقّ»خود طلبان

فرض دیگری هم برای ظلم‌گریزی‌های بی‌فایده وجود دارد و آن اینکه مثلاً شخصی با کلاه‌برداری یا گران‌فروشی پولی جمع کرده و خانه‌ای برای خودش ساخته است. بعد یک پادشاه یا یک کلاه‌بردار زورگوی دیگری آمده و خانۀ او را غصب کرده است. آن شخص اول که دیگر دستش به جایی نمی‌رسد تا خانه‌اش را پس بگیرد، حالا حق‌طلب شده و بگوید: «کِی امام زمان می‌آید تا حق را به حق‌دار برساند؟ کِی امام زمان می‌آید تا حق من را از این آقا بگیرد؟» امام زمان برای این جور حق‌طلبی‌ها نمی‌آید.

باید به چنین حق‌طلبی گفت: «تو که خودت مدام به اطرافیان و جامعه‌ات ظلم می‌کنی؛ و هر ظلمی را به این دلیل که ظاهراً به نفع دنیای خودت هست، می‌پذیری و پذیرفته‌ای، حالا تا ظلمی علیه خودت صورت گرفته، حق‌طلب شده‌ای؟ این «حق‌طلبی» نیست، «حقّ‌خودطلبی» است.»

اساساً دنبال حقّ «خود» بودن یک چیز است، طرفدار حق و عدالت بودن چیز دیگری است. خیلی‌ها که دم از حق و عدالت می‌زنند، در واقع دنبال حق «خود»شان هستند، نه اینکه دلشان برای حق و عدالت سوخته باشد. آنها تا جایی از حق و عدالت صحبت می‌کنند و حاضرند برایش مایه بگذارند، که حق و منفعت خودشان در میان باشد.

حقوق بشر غرب دنبال تقویت خودخواهی‌ها، نه تأمین حقوق

این‌گونه حق‌طلبی هم به درد نمی‌خورد. همچنان که در غرب وقتی دم از حقوق بشر زده می‌شود، غرض و نتیجه، تقویت خودخواهی‌های انسان‌ها است نه تأمین حقوق انسان‌ها.

حضرت امام(ره) در فرمایشی به خوبی به تفاوت حق‌طلبی و حق‌خودطلبی اشاره می‌فرمایند: «باید اشخاصى که مى‏خواهند صحبت کنند ببینند که آیا حق را مى‏خواهند براى حق؟ بزرگتر چیزى که انسان اگر آن را داشته باشد کمال بزرگ دارد این است که حق را براى حق بخواهد. از حق خوشش بیاید براى اینکه حق است. و از باطل متنفر باشد براى اینکه باطل است. اگر حق به دست دشمنش هم اجرا شد، این مالکیت را داشته باشد بر نفس خودش که آن حق را تعریف کند. و اگر باطل از فرزندش یا دوستانش وجود پیدا کرد، این مالکیت را داشته باشد که از او تنفر داشته باشد و اظهار تنفر کند. کسانى که حق را براى حق خواهند اندک‏اند، بسیار اندک. کسانى که باطل را براى باطل بودنش بُغض بر آن دارند و تنفر از آن دارند اندک‏اند، و بسیار اندک. انسان خودش هم نمى‏تواند بفهمد که چه کاره است.»(9)

حضرت آیت الله بهجت(ره) نیز در کلامی به تفاوت کسی که منتظر رسیدن به حق و نیاز خود است، و منتظر حقیقی که منتظر برپایی حق است اشاره می‌فرمایند: «اشخاصی را می‌خواهند که تنها برای آن حضرت باشند. کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود!»(10)

 

 

------------------------------

(1) رسول خدا(ص): لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتّى تَمْتَلِئَ الأرْضُ ظُلْماً وَ عُدْواناً ، ثُمَّ یَخْرُجُ رَجُلٌ مِن عِتْرَتِی فَیَمْلَؤُها قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئتْ ظُلْماً وَ عُدْواناً؛ قیامت برپا نخواهد شد تا اینکه زمین از ظلم و دشمنی پر شود، آنگاه مردی از نسل من خروج کند و زمین را از عدل و داد پر کند همان‌گونه که از ظلم و دشمنی پر شده بود.»کنزالعمال، حدیث38691 و میزان‌الحکمه، حدیث1276 و نیز امام صادق(ع): «...الَّذِی یَمْلَأُهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛ کسی که زمین را از عدل پر می‌کند، همان‌طور که از ظلم و جور پرخواهد شد.» کافی، ج1، ص341.

(2) از جمله فرمایشات حضرت هنگامی که مردم می‌خواستند با او بیعت کنند، این بود که فرمود: «دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی...» نهج‌البلاغه، خطبه92؛ تاریخ طبری، ج4، ص434؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص193.

(3) امام سجاد(ع): «المُؤمِنُ ... لَا یَعْمَلُ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ رِیَاءً وَ لَا یَتْرُکُهُ حَیَاءً؛ مؤمن چنین است که کار خیر را نه به دلیل ریا انجام می‌دهد و نه به خاطر حیاء ترک می‌کند»کافی، ج2، ص231؛ همچنین در کتاب ثواب‌الاعمال شیخ صدوق آمده است که «یکی از اصحاب امام صادق(ع) به نام اسحاق در کوفه به‌گونه‌ای بوده که مؤمنین بسیاری به او مراجعه می‌کردند و مسائل دینی از او می‌پرسیدند. او هم برای پرهیز از شهرت در دین، تدبیری اندیشید تا کمتر به او مراجعه شود. در همان سال به حج می‌رود و با برخورد سرد امام صادق(ع) مواجه می‌شود. وقتی علت را می‌پرسد حضرت به نادرستی کار او در پراکندن مؤمنین از اطراف خود اشاره می‌کنند؛ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: کُنْتُ بِالْکُوفَةِ فَیَأْتِینِی إِخْوَانٌ کَثِیرَةٌ وَ کَرِهْتُ الشُّهْرَةَ فَتَخَوَّفْتُ أَنْ أَشْتَهِرَ بِدِینِی. فَأَمَرْتُ غُلَامِی کُلَّمَا جَاءَنِی رَجُلٌ مِنْهُمْ یَطْلُبُنِی قَالَ: لَیْسَ هُوَ هَاهُنَا. قَالَ فَحَجَجْتُ تِلْکَ السَّنَةَ فَلَقِیتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع، فَرَأَیْتُ مِنْهُ ثِقْلًا وَ تَغَیُّراً فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَهُ...» ثواب‏الأعمال صدوق، ص146.

(4) امیرالمؤمنین علی(ع) خطاب به مردان شهر کوفه فرمود: «خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پُرخون، و سینه‏ام از خشم شما مالامال است! کاسه‏های غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشاندید؛ قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاسا» کافی، ج5، ص4 و نهج البلاغه، خطبه27.

(5) پس از ظهور برخی به حضرت اعتراض خواهند کرد و خواهند گفت ایشان پسر پیغمبر نیست؛ مگر می‌شود پسر پیغمبر اینقدر با شدت برخورد کند؟(امام باقر(ع): «...حَتّی یَقُولَ کَثیرٌ مِنَ النّاس: لَیْسَ هَذَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ لَوْ کَانَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ لَرَحِمَ ...» غیبت نعمانی، باب13، حدیث113) همچنین امام صادق(ع) در مورد حضرت مهدی(ع) می‌فرماید: «زمین را از عدل و داد پر می‌کند همان‌گونه که از ظلم و جور پرشده است، و به‌قدری از ظالمان می‌کشد که آدم جاهل می‌گوید: اگر او از فرزندان محمد(ص) بود، رحم می‌کرد و این‌قدر با شدت برخورد نمی‌کرد؛ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ یَقْتُلُ حَتَّى یَقُولَ الْجَاهِلُ لَوْ کَانَ هَذَا مِنْ ذُرِّیَّةِ مُحَمَّدٍ لَرَحِمَ» غیبت طوسی، ص188. امام باقر(ع) می‌فرماید: «فَبَیْنَا صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ قَدْ حَکَمَ بِبَعْضِ الْأَحْکَامِ وَ تَکَلَّمَ بِبَعْضِ السُّنَنِ إِذْ خَرَجَتْ خَارِجَةٌ مِنَ الْمَسْجِدِ یُرِیدُونَ الْخُرُوجَ عَلَیْهِ فَیَقُولُ لِأَصْحَابِهِ انْطَلِقُوا فَیَلْحَقُونَهُمْ فِی التَّمَّارِینِ فَیَأْتُونَهُ بِهِمْ أَسْرَى فَیَأْمُرُ بِهِمْ فَیُذْبَحُونَ؛ هنگامی که حضرت مهدی(ع) برخی احکام را اجرا کند و برخی از سنت‌ها را بازگو نماید، گروهی از مسجد خارج می‌شوند که قصد خروج و قیام بر علیه حضرت دارند، پس حضرت دستور می‌دهد آنها را اسیر کرده و گردن بزنند.» تفسیر عیاشی، ج2، ص56.

(6) سورۀ نصر، آیۀ 2. سورۀ نصر پیش از فتح مکه نازل شده است و آیۀ مذکور، مژده فراگیر شدن اسلام و گرویدن مردم به اسلام را می‌دهد. برای توضیح بیشتر رجوع کنید به تفسیر المیزان، ذیل همین سوره.

(7) سورۀ عنکبوت، آیه 2و3. همچنین: سورۀ بقره، آیه 214؛ سورۀ آل عمران، آیه 142 و سورۀ توبه، آیه 16.

(8) سوره حجرات، آیه 14.

(9) صحیفه امام، ج14، ص145.

(10) در محضر بهجت، ج2، شماره276.


مطالب مرتبط:

نظرات (۱)

۲۴ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۱۶ فاطمه شیخلر
با سلام وخسته نباشید وباارزوی سلامتی وطول عمر حاج اقا پناهیان که تحول بزرگی در زندگی ما ایجاد کردند .التماس دعا

سایت جدید بیان معنوی راه اندازی شد برای مشاهده کلیک کنید.