علیرضا پناهیان

۵۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی» ثبت شده است

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-25

فلسفۀ همه رنج‌ها در مسیر مبارزه با نفس، تذلل نفس در برابر خداست /«فناء فی الله» یعنی نهایت ذلت در مقابل خدا / راه میان‌بُر «مبارزه با نفس»، کمک گرفتن از محبت اهل بیت(ع) است/ محبت به اولیاء خدا نفس را در مقابل خدا ذلیل می‌کند/ اگر محبت عمیق شود، عاشق ذلیل معشوق می‌شود

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در بیست و پنجمین جلسه را می‌خوانید:

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (9.25 مگابایت)

 

هدف مهم مبارزه با هوای نفس، ذلیل کردن نفس در مقابل پروردگار عالم است/ «فناء فی الله» یعنی نهایتِ ذلت در مقابل خدا/ فلسفۀ همه رنج‌ها در مسیر مبارزه با نفس، تذلل نفس در برابر خداست

  • در جلسه گذشته به بحث رابطه محبت با مبارزه با هوای نفس رسیدیم. یکی از اهداف مهم ما در مبارزه با هوای نفس، ذلیل کردن نفس در مقابل پروردگار عالم است. ذلیل شدن در مقابل خدا، به این معنا است که در مقابل کس دیگری کرنش نخواهد کرد. ذلیل شدن در مقابل خدا، تنها راه عزیز بودن در مقابل غیرخدا است.
  • ما در هر رکعت نماز، دو مرتبه سجده می‌کنیم و با تمام وجود خم می‌شویم و صورت را روی زمین می‌گذاریم. چنین عبادتی را امروزه در سایر ادیان نمی‌بینیم. ما رسماً سجده می‌کنیم و به آن افتخار می‌کنیم، در حالیکه سجده هیأت بدن آدم را در وضعیت خوبی قرار نمی‌دهد ولی چون این اظهار ذلت در مقابل خدا است ما با افتخار آن را انجام می‌دهیم. ذلت مقابل خدا، مهم است و باید بدان پرداخت.
  • «الله اکبر» که در ابتدای نماز است و مهمترین جایی است که باید حضور قلب در آن داشته باشی، باز هم صحبت از کبریایی خدا است و اشاره به ذلتی دارد که ما در مقابل خدا داریم. این مطلب را خیلی باید با خود تمرین کنیم که من باید پیش خدا ذلیل شوم. عرفا از این مطلب با عبارت «فناء فی الله» یاد می‌کنند. فناء فی الله یعنی نهایتِ ذلت و فروتنی در مقابل پروردگار عالم.
  • زشتی کلمه تکبر در مورد خدا وجود ندارد و خداوند رسماً خودش را متکبر معرفی می‌کند. خداوند با ما رابطه کبریایی دارد و ما رابطه ذلیلانه با خدا داریم. اولین بیماری‌ای که ما باید در خودمان از بین ببریم، تکبّر است و فلسفۀ همه رنج‌ها و اذیت‌هایی که در مسیر مبارزه با نفس تحمل می‌کنیم، تذلل نهایی نفس است.

اغلب کسانی که متکبر هستند، باور نمی‌کنند که متکبر هستند / تکبر، روزانه رشد می‌کند و به راحتی نمی‌توان آن را از بین برد

  • مبارزه با تکبر بسیار مهم است، چون ابلیس هم فقط یک‌بار به خدا گفت: نه! خدا در موردش فرمود: او تکبر کرده و جزء کافران است «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»(بقره/34). همچنین قرآن در مورد کسی که دعا نمی‌کند، می‌فرماید تکبر کرده است: «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ»(غافر/60) (امام سجاد(ع) در شرح این آیه می‌فرماید: فَسَمَّیْتَ دُعَاءَکَ عِبَادَةً، وَ تَرْکَهُ اسْتِکْبَارا؛ دعای 45صحیفه سجادیه)  علی‌رغم این تکبری که مورد تصریح قرآن است، اغلب کسانی که متکبر هستند، باور نمی‌کنند که متکبر هستند. به علاوه تکبر، روزانه رشد می‌کند و به راحتی نمی‌توان آن را از بین برد.

نماز، مهمترین برنامۀ تربیتی برای از بین بردن تکبر در مقابل خدا است/ با گفتن «خدایا دوستت دارم» نمی‌توان تکبر را از بین برد

  • مهمترین برنامه تربیتی برای اینکه انسان تکبری در مقابل خدا نداشته باشد نماز است و مهمترین ذکر نماز، الله اکبر است. با یادآوریِ کبریایی خدا باید با تکبر خودت مبارزه کنی و الا با قربان صدقه رفتن برای خدا و گفتنِ اینکه «خدایا من دوستت دارم و ...» نمی‌توان تکبر را از بین برد. یک متکبر باید تکبر ما را از بین ببرد و با تکبر خدا است که تکبر ما از بین می‌رود.

مهمترین آرزوی فطری انسان بزرگ شدن است/ راه درست بزرگ شدن، اتصال به بزرگ است نه تکبر/ اگر انسان خودش را در نهایت کوچکی ببیند، به بزرگ متصل می‌شود

  • مهمترین آرزوی فطری انسان بزرگ شدن است و خدا این علاقه به بزرگ شدن را در وجود انسان‌ها قرار داده است. به حدی که تکبر در مواردی مانند حب مقام ظهور پیدا می‌کند و عده‌ای دنیا و آخرت خود را برای آن می‌گذارند. حب مقام یک جلوه تکبر است ولی آخرین صفتی است که از قلوب صدیقین خارج می‌شود. درست است که تکبر بد است ولی یک ریشۀ فطری دارد که منحرف شده است. فطرت الهی ما می‌گوید: «ما می‌خواهیم بزرگ شویم»، ولی اگر عجله کنیم و مسیر غلطی را برای بزرگ شدن انتخاب کنیم، اسم ما متکبر خواهد بود.
  • راه درست برای بزرگ شدن، متصل شدن به بزرگ است؛ به خدای بزرگ. علاقه به کبریایی که در وجود انسان هست، اگر بد و غلط ارضاء شود، تکبر حاصل می‌شود و اگر درست ارضاء شود، «متصل شدن به بزرگ» حاصل می‌شود. اگر انسان خودش را در نهایت کوچکی ببیند، به بزرگ متصل می‌شود. ولی به این راحتی‌ها نیست، خیلی سجده می‌خواهد، خیلی تذلل می‌خواهد.

پنج قدم برای توجه و تذلل در نماز

  • به این ظاهر و هیأت خودت در نماز توجه کن، جسم تو در نماز در چه شرایطی قرار می‌گیرد؟ این خاکساری را ببین! سجده، نوعی ادب است پس آن را درست اجرا کن. در نماز برای اینکه توجه پیدا کنی، قدم اول: توجه به رفتار است، قدم دوم: توجه به گفتار است، قدم سوم: تفکر در گفتار و قدم چهارم: عواطف و محبتی است که به‌طور کلی در اذکار نماز هست، قدم پنجم: عواطف و محبتی است که بطور جزئی در هر ذکری از اذکار نماز هست. این توجه در نماز ما را به این جلب می‌کند که در مقابل خدا ذلیل شویم. انسان‌ها که آرزوی بزرگ شدن دارند، راهشان همین است.
  • خدا، کبریایی دارد و این کبریایی در قرآن ترسیم شده است. خدا از خودش بسیار تعریف می‌کند و کسی که تکبر داشته باشد، از این کار خدا بدش می‌آید. عده‌ای هستند که از صحبت در مورد تکبر خدا خوششان نمی‌آید، ولی تکبر خدا را نباید در مقابل رحمت خدا دانست، بلکه غضب خدا است که در مقابل رحمت قرار دارد. در مقابل صفت تکبر، صفت دیگری در خداوند متعال وجود ندارد. نمی‌توان گفت خدا هم متکبر است و هم متواضع. خدا اصلاً متواضع نیست و از کبریایی خودش کوتاه نمی‌آید.

لحظه‌ای نیست که ما از تکبر جدا باشیم/تکبرِ ما همه‌روزه است و با نمازِ روزانه باید آن را به تذلل تبدیل کرد/ تکبر، مادر همۀ رذائل

  • ما می‌خواهیم به ملاقات خدا برویم ولی به ملاقات خدایی بزرگ و متکبر. نماز، هم تمرین و هم تمنای لقاءالله است. ارزشمندترین فعل نماز و اوج نماز، سجده است. مهترین جای توجه در نماز، «الله اکبر» اول نماز است. رابطه ما و خدا تذلل و تکبر در مقابل همدیگر است. تکبر در وجود ما، همه‌روزه است و باید با نمازِ روزانه آن را تبدیل به تذلل کنیم. بسیاری از بیماری‌های روحی ما مانند حسادت، بخل، طمع و .....گاهی هست و گاهی نیست؛ ولی تکبر مشکل همیشگی ما است.
  • محوری‌ترین درخواست همه ما آدم‌ها، بزرگ‌شدن است ولی آن را نمی‌بینیم، مانند ماهی‌ای که می‌پرسید آب کجاست؟ لحظه‌ای نیست که ما از تکبر جدا باشیم. و آن را نخواهیم و در حسرت آن نباشیم. تکبر، مادر همۀ رذائل است. درجه ذلت ما نزد خدا یکسان نیست ولی خوش به حال کسی که در جمع ما ذلیل‌ترین فرد در خانه خدا باشد.

باید ذلت پیدا کنیم تا با پروردگار عالم تناسب پیدا کنیم / چگونه می‌شود از «محبت» به «ذلت» رسید؟/ اگر محبت عمیق شود، عاشق ذلیل معشوق می‌شود

  • چطور در مسیر مبارزه با هوای نفس، از محبت به ذلت رسیدیم؟ هدف مبارزه با هوای نفس، لقاءالله است. جلوۀ کبریایی «الله» (جل جلاله) به همه جلوات مقدم است و ما باید ذلت پیدا کنیم تا با پروردگار عالم تناسب پیدا کنیم؛ باید بی«من» بشویم که همان فناء فی الله است. مهمترین درخواست انسان هم بزرگ شدن است که البته بدون سر و صدا و خاموش است، و تکبر، مرگ بی صدا است. ما آرزو داریم بزرگ شویم و البته نباید بی‌جا بزرگ شویم و توهم بزرگ داشتن داشته باشیم، یا از راه نامشروع به بزرگ شدن برسیم. این علاقه به بزرگ شدن در وجود ما هست برای اینکه فقط خدا را دوست داشته باشیم.
  • یکی از چیزهایی که ذلت عمیق می‌آورد، محبت است. اگر محبت عمیق شود، عاشق ذلیل معشوق می‌شود. آن محبتی که تو را ذلیل معشوق نمی‌کند، محبت عمیقی نیست، تقلبی است. محبت، عاشق را ذلیل می‌کند تا منت بکشد. محبت، عاشق را آن‌قدر خوار و خفیف می‌کند که اگرچه لیلی، ظرف او را شکسته و در مقابل جمع او را سرافکنده و ذلیل کرده است می‌گوید: «اگر با دیگرانش بود میلی/ چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟!»
  •  وقتی حرم امیرالمؤمنین(ع) رفتی، روح و قلب خودت را در مقابل ایشان تذلل بده. این است که باعث می‌شد حضرت امام(ره) هر روز کنار ضریح امیرالمؤمنین(ع) زیارت جامعه بخواند. ببینید چقدر امام(ره) تذلل خودشان را در مقابل اهل‌بیت(ع) ابراز می‌کردند.

راه میان‌بُر مبارزه با نفس، کمک گرفتن از محبت اهل بیت(ع) است/ محبت به اولیاء خدا نفس را در مقابل خدا ذلیل می‌کند

  • عشق؛ آدم را ذلیل می‌کند. اگر کسی هر چه تلاش می‌کند، نمی‌تواند به‌خوبی با هوای نفس مبارزه کند، باید بداند که راه میان بُر هم وجود دارد. از محبت اهل بیت(ع) باید کمک گرفت. اثر محبت به اولیاء خدا که راحت‌تر از سایر محبت‌ها است، این است که نفس را در مقابل خدا ذلیل می‌کند. چون ما علی‌بن‌ابیطالب(ع) را به خاطر خدا دوست داریم و وقتی کسی را به خاطر خدا دوست داریم، مانند این است که خود خدا را دوست داریم (مَنْ أَحَبَّنَا فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ؛ امالی صدوق/476) چون ولّی خدا است، او را دوست داریم. وقتی محبت به اهل‌بیت(ع) تو را ذلیل خدا کند، مبارزه با هوای نفس مثل آب خوردن، راحت می‌شود.

تفسیر اهدنا الصراط المستقیم  از زبان امام صادق(ع)/ راه مستقیم، راه محبت و راه اهلبیت است که ما را از تبعیت هوای نفس بازمی‌دارد/ تواضع به اولیاء خدا در سورۀ حمد

  • پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «بنده‏اى مؤمن نیست جز آنکه مرا بیش از خود دوست دارد و خاندان مرا بیش از خاندان خودش دوست دارد و ذات مرا بیش از ذاتش دوست دارد؛ لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ عِتْرَتِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ ذَاتِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ ذَاتِه‏»(امالی صدوق/335).
  • امام جعفر صادق(ع) در تفسیر اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ، فرمود: «خدایا! ما را به راه راست هدایت فرما، و راهنمائیمان کن که راهى را برگزینیم که ما را به محبّت تو برساند، و ما را از پیروى هواى نفس خود باز دارد، تا پوچ و تباه نگردیم، راهى که مانع گردد تا بر طبق خواسته خود عمل کنیم و در گرداب نیستى دچار گردیم؛ أَرْشِدْنَا إِلَى الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِیمِ أَرْشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّرِیقِ الْمُؤَدِّی إِلَى مَحَبَّتِکَ وَ الْمُبَلِّغِ إِلَى دِینِکَ وَ الْمَانِعِ مِنْ أَنْ نَتَّبِعَ أَهْوَاءَنَا فَنَعْطَبَ أَوْ نَأْخُذَ بِآرَائِنَا فَنَهْلِک»(معانی الاخبار شیخ صدوق/33).
  • در جای دیگر امام صادق(ع) فرمودند: «راه مستقیم، امیرالمؤمنین علی(ع) است؛ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع)‏»(تفسیر صافی/4/384 و تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة/31).
  • در سوره حمد بعد از تقاضای «ما را به صراط مستقیم راهنمایی کن»، خداوند به اولیاء خودش اشاره می‌کند تا ببیند حال تو چگونه است؟ وقتی این آیه را می‌خوانی: «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِم»(حمد/6) و می‌گویی «خدایا ما را به راه کسانیکه به آن‌ها نعمت داده‌ای هدایت کن» باید نسبت به کسانی که خدا به آنها نعمت داده، کسانی که هیچگاه گمراه نمی‌شوند و هیچگاه خدا بر آنان غضب نمی‌کند، یعنی اهل‌بیت(ع)، تواضع داشته باشی.
  • عده‌ای هستند که از اینکه خدا به کسان دیگری نعمت داده است، ناراحت می‌شوند و می‌پرسند: پس ما چی؟! خُب چرا به ما نعمت ندادی؟! ولی در این آیه قرآن تقاضا می‌کنیم که خدایا ما را هم به راه کسانی که به آن‌ها نعمت داده‌ای ببر، نه اینکه نعمت آن‌ها را به ما هم بده. کسانی که اینطوری دعا می‌کنند، یعنی تواضع به ولی خدا دارند. وقتی سوره حمد را می‌خوانید به اولیاء خدا تواضع می‌کنید. خداوند به راه اولیاء خودش اشاره می‌کند و به هیچکدام از دیگر صراط‌ها (صراط تقوی، صراط فضایل اخلاقی، صراط همه خوبی‌ها، صراطی که بهشت می‌دهند و ...) اشاره نمی‌کند، بلکه می‌گوید ابتدا از کنار ولّی من عبور کن ببینم وضع و حال تو نسبت به برتری ولیّ من چگونه است؟

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا و اینجا

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۷
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-24

آیا مبارزه با علائق، باعث عقده‌ای شدن نمی‌شود؟/ مبارزه با نفس یعنی مبارزۀ «نفس» با «نفس»/ تنها وسیلۀ مبارزه ما علاقه‌های بد، علاقه‌های خوب است/ محبت اهل بیت(ع) «قدرت مبارزه با نفس» را افزایش می‌دهد

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع) - جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در بیست و چهارمین جلسه را می‌خوانید:

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

دانلود (7.52 مگابایت)

 

یکی از موضوعات بسیار مهم در راه مبارزه با نفس، محبت است

  • یکی از موضوعات بسیار مهم که در راه مبارزه با نفس قابل توجه می‌شود، محبت است. محبت می‌تواند به دنیا یا به خدا و اهل بیت(ع) تعلق بگیرد. ابتدا رابطه بین مبارزه با هوای نفس و اصل محبت را بیان می‌کنیم و بعد به موضوع محبت اهل بیت(ع) که جدا از پذیرش ولایت و مدیریت آنها است، خواهیم پرداخت.

مبارزه با نفس یعنی مبارزۀ نفس با نفس/تنها ابزار مبارزه با علاقه‌های بی‌ارزش، علاقه‌های دیگر انسان است

  • مبارزه با هوای نفس، یعنی مبارزه با بخشی از تمایلات سطحی که در وجود انسان قرار دارد. این مبارزه باید توسط بخش دیگری از تمایلات صورت بگیرد که آن‌ها هم در وجود انسان هستند. پس مبارزه با نفس یعنی مبارزۀ نفس با نفس. یعنی مبارزه با برخی از علاقه‌ها توسط برخی از دیگر علاقه‌ها. این مبارزه در درون نفس آدم است و مدیریتی که بیرون از نفس ما وجود دارد، فقط برنامه می‌دهد.
  • تنها ابزار مبارزه با نفس و مبارزه با برخی از علاقه‌ها، علاقه‌های دیگر هستند. اگر فقط علاقه‌های سطحی داشته باشیم، مبارزه‌ای نمی‌توان کرد. در واقع به هنگام مبارزه با نفس دو علاقه در مقابل همدیگر قرار می‌گیرند و ما، یکی را ترجیح می‌دهیم. این لحظه، لحظۀ انتخاب است و با انتخاب خوب می‌توان ارزش تولید کرد و ارزش خود را به اثبات رسانید. مبارزه با علاقه‌های بی‌ارزش باید توسط علاقه‌ای با ارزش صورت بگیرد.

آیا مبارزه با علاقه‌ها، باعث عقده‌ای شدن نمی‌شود؟/روانشناسان غربی: هر چه دلت خواست انجام بده تا راحت شوی

  • هنگام مبارزه با نفس و کنار گذاشتن یک علاقه، ممکن است این سؤال به ذهن برسد که آیا مبارزه با علاقه‌ها باعث ایجاد مشکلاتی مانند عقده‌ای شدن نمی‌شود؟ به‌ویژه آنکه توصیۀ «کنار گذاشتن برخی از دوست‌داشتنی‌ها» در شرایطی مطرح می‌شود که در برخی از نظریات روان‌شناسی توصیه می‌شود که شما هر چیزی را که دوست دارید، در رفتار خود تجلی بدهید تا راحت بشوید.
  • توصیه برخی از روان‌شناسان غرب‌گرا این است که: «اگر چیزی شما را خوشحال کرده بود؛ مثلاً با فوت پدر، ارث زیادی نصیب شما شده بود و خوشحال بودید، دلیلی ندارد در مجلس عزا شرکت کنید و قیافۀ ماتم‌زده‌ها را به خود بگیرید! برعکس، بهتر است شادی خود را بروز بدهید!» این کار در فرهنگ غرب، صداقت نامیده می‌شود و یک کار با ارزش محسوب می‌شود. لذا کارشان به آنجا می‌رسد که به نفع تخلیۀ نفس و دل‌بخواهی‌ها، آن‌قدر این صداقت عمده می‌شود که بی‌حیایی رواج پیدا می‌کند. ولی به خاطر صداقت نمی‌توان ارزش‌های دیگر را ذبح کرد.
  • یا مثلاً فردی که در غرب زندگی می‌کند می‌گوید: «من بعد از مدتی زندگی مشترک احساس میل به هم‌جنس خودم پیدا کردم و آن را صادقانه با همسرم در میان گذاشتم، از او طلاق گرفتم و اکنون زندگی خوبی با هم‌‌جنس خودم دارم!» این فرد در فرهنگ غرب نوعی احساس راحتی کاذب از پاسخگویی به هوای نفس خودش دارد، که غیر از سطحی بودن، محدودکنندۀ بسیاری از استعدادهای دیگر او است.  باید بدانیم که برخی از احساس نیازها «کاذب» هستند.

دو شیوۀ مواجهه با نیازهای کاذب/ 1. به آن پاسخ بده تا راحت شوی 2. خواستۀ دیگری را در مقابلش تقویت کن تا از آن خلاص شوی

  • ولی اگر چنین احساسی در جامعه ما برای کسی پیش بیاید، آن فرد با خودش می‌گوید: «نه! زشت است. این چه خواسته‌ای است؟ اصلاً چرا من باید چنین احساسی داشته باشم؟ مدیریت کلانی که در جامعۀ اسلامی وجود دارد، به من گفته است که این کار ممنوع است. امیرالمؤمنین(ع) گفته‌اند: «خدا از چیزی نهی نکرده، مگر اینکه انسان را از آن بی‌نیاز کرده است؛ مَا نَهَى اللَّهُ‏ سُبْحَانَهُ عَنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ أَغْنَى عَنْه‏»(غررالحکم/3786) وقتی این مدیریت عالی گفته است که ممنوع است، بعد پس من بی‌خود می‌کنم که چنین نیازی دارم.»
  • این هوس، مانند جامعۀ غربی پشت سر صداقت پنهان نمی‌شود بلکه با کمک حیا، با این هوای نفس مبارزه می‌شود. در غرب گفته می‌شود که نفس خودت را راحت کن و اسم آن را صداقت می‌گذارند. یکی از عوامل رونق پیدا کردن صداقت در غرب، چنین وضعیت‌هایی است، که روان‌شناسان هم به آن توصیه می‌کنند.
  • اما روان‌شناسی که بخواهد انسان‌شناسی اسلامی را رعایت کند به چنین فردی می‌گوید: این خواسته تو، کاذب است؛ با آن مقابله کن و رابطه خودت را با خدا تقویت کن تا این احساس تضعیف شود. این دو تفکر و تمدن متفاوت است که اولی توصیه می‌کند به خواسته‌ات پاسخ بده تا راحت شوی، ولی نگاه دوم می‌گوید یک خواسته دیگر را تقویت کن تا از این خواستۀ بد خلاص شوی.

مبارزه با نفس، آدم را عقده‌ای نمی‌کند؛ چون با پرداختن به یک علاقۀ خوب، با یک علاقه بد مبارزه می‌کنی

  • آیا پاسخ ندادن به یک خواسته، باعث بروز مشکلاتی مثل عقده‌ای شدن می‌شود و به آدم لطمه می‌زند؟ در غرب می‌گویند چون اذیت می‌شوی با هوای نفس خود مبارزه نکن و راحت باش؛ این مبارزه به تو صدمه می‌زند. ولی ما می‌گوئیم مبارزه با نفس به آدم صدمه نمی‌زند. چون وقتی با یک علاقۀ بد مبارزه می‌کنی، در واقع به وسیله یک علاقه خوب داری با آن مبارزه می‌کنی و اگر این علاقۀ خوب تقویت شود، مبارزه با هوای نفس مساوی با ارضاء نفس(یکی از خوسته‌های نفس) خواهد بود.
  • مثلاً از خدا خوشت آمده و از پاسخ مثبت دادن به خدا لذت می‌بری، یا از اطمینان پیدا کردن به معاد و اینکه آنجا تو را تحویل بگیرند، خوشت آمده است و به نفع اطمینان کردن به خدا و معاد، وقتی یک خواستۀ سطحی و نفسانی را کنار می‌گذاری، در واقع یک دلبخواهی و یک خوشایندی مهمتر را تأمین کرده‌ای، لذا در اثر ارضای این خواستۀ مهمتر و اصیل‌تر، روحت جلا و صفا پیدا می‌کنی و احساس آرامش عمیق‌تری به تو دست می‌دهد.
  • علاقۀ تقرب به خدا در شما ریشه‌دارتر و عمیق‌تر است و اگر به خاطر تامین این علاقه، از یک علاقه سطحی‌تر بگذری، عقده‌ای نمی‌شوی. چون به یک گرایش و علاقه عمیق‌تری رسیده‌ای، و دیگر ناراحت نمی‌شوی که آن ناراحتی بخواهد برایت عقده شود.
  • در روایت می‌فرماید کسی که از یک حرام چشم بپوشد، خداوند ایمانی به او می‌دهد که شیرینی و حلاوت آن را در قلبش احساس می‌کند (النَّظِرَةُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ، فَمَنْ تَرَکَهَا خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَعْطَاهُ إِیمَاناً یَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِی قَلْبِه‏؛ مستدرک الوسایل/14/268). کسی که از حرام چشم می‌پوشد، به یک محبت دیگری جواب داده است. بالاخره آن محبتی که کمک کرد از نگاه بد، چشم‌پوشی کنی وجود دارد یا نه؟! اگر چنین محبتی هست، الان پاسخ داده شده و باید کیِف کرده باشی. شما اگر محبت خودت به خدا و اهل‌بیت(ع) را تقویت کرده باشی، در اثر همین محبت مبارزه با نفس می‌کنی و دچار عقده هم نمی‌شوی چون به یک محبت پاسخ مثبت داده‌ای.

به اندازه ظرفیتمان، باید پاسخ به محبت‌های کم ارزش را محدود کنیم

  • مبارزه با هوای نفس یعنی مبارزه با محبت‌های بد و محبت‌های کم و بی‌ارزش. البته نوع برخورد با محبت‌های کم، این‌طور نیست که همه آن‌ها را کنار بگذاریم. شما بخشی از کارهایی که دوست دارید، هر چند کم ارزش هستند را باید انجام دهید ولی محبت‌های کم ارزش را باید محدود کرد.
  • اولیاء خدا محبت‌های کم ارزش را خیلی محدود می‌کردند، ولی ما به اندازه ظرفیتی که داریم باید پاسخ دادن به محبت‌های کم ارزش خود را محدود کنیم. وسیلۀ محدود کردن محبت‌های کم و کنار گذاشتن محبت‌های بد، محبت‌های عمیق‌تر است. باید محبت‌های عمیق‌تر را تقویت کرد و این کار تا حدی امکان دارد.

افزایش حبّ الله سخت است/ محبت‌های عمیق‌تری که تقویت آن‌ها دشوار نیست

  • افزایش حبّ الله کار آسانی نیست چون تا وقتی ذره‌ای حب دنیا در دل وجود داشته باشد، یک ذره هم حب الله به دل نمی‌آید (کَمَا أَنَّ الشَّمْسَ وَ اللَّیْلَ لَا یَجْتَمِعَانِ کَذَلِکَ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ الدُّنْیَا لَا یَجْتَمِعَان‏؛ غررالحکم/2513)‏ بنابراین باید از محبت‌های دیگر استفاده کرد: 1- حبّ بهشت و رضوان الهی آسان‌تر از حب الله است. 2- می‌توان از ترس از جهنم استفاده کرد تا حب الدنیا در دل انسان کم شود. علاقه به نسوختن اگر چه خوف است ولی در آن یک علاقه است، خوف از جهنم که علاقه به نسوختن است، اگر تقویت شود، خودش عاملی برای مبارزه با نفس است. 3- راه دیگر برای تضعیف علاقه‌های بد این است که علاقه به عذاب نشدن در دنیا را وسط بکشیم. برای خودمان یادآوری کنیم که اگر این گناه را انجام دهی در همین دنیا مشکلات جدی و عذاب دنیوی برایت حاصل می‌شود؛ چون بسیاری از گرفتاری‌های ما در دنیا مربوط به گناهان ما است.

سطوح مختلف علاقه‌‌های خوب/تنها وسیلۀ مبارزه ما علاقه‌های بد، علاقه‌های خوب است/ باید برای تقویت علاقه‌های خوب وقت گذاشت و تمرین کرد

  • تنها وسیلۀ مبارزه ما علاقه‌های بد، علاقه‌های خوب است. اوج علاقه‌های خوب، «حب الله» است. وسط علاقه‌های خوب حب به بهشت است و پائین‌تر از آن، ترس از جهنم است که البته از شوق به بهشت راحت‌تر حاصل می‌شود. و پائین‌تر از ترس از جهنم، ترس از عذاب‌های دنیوی است. همۀ این علاقه‌ها در انسان هست. فشار قبر و سختی جان دادن، و حالات مرگ هم بین عذاب‌های دنیوی تا عذاب‌های اخروی قرار دارند که باید روی این علاقه‌ها وقت گذاشت و روایات مربوطه را بررسی کرد. باید حسابی برای افزایش این محبت‌ها وقت گذاشت، تمرین کرد، در مورد آنها فکر کرد و مطالعه کرد و این علاقه‌ها را تقویت کرد. خدا در ماه رمضان تقویت علاقه‌های خوب را تسهیل می‌کند.
  • ماه رمضان یک فرصت خیلی عالی برای تقویت علاقه‌های خوب است. هر گناهی که ترک شود، هر خشمی که فرو خورده شود، هر رعایت امر الهی که انجام شود، علاقه‌های خوب را تقویت می‌کند ولی مستقیم هم می‌توانی وقت بگذاری، و علاقه‌های خوب را تقویت کنی. کسی که به محبت‌های خوب می‌پردازد، نفس او جلا و نشاط پیدا می‌کند. نفس مطمئنه و راضیۀ او جلا پیدا می‌کند.

در بین علاقه‌های خوب، علاقه‌ای که سریع‌تر انسان را جلو می‌برد، علاقه به اهل‌بیت(ع) است/ محبت اهل بیت(ع) «قدرت مبارزه با نفس» را افزایش می‌دهد

  • محبت اهل‌بیت(ع)، محبت‌های کم را از بین می‌برد. اگر به هوای نفس گوش کنید، نامتعادل می‌شوید، حکمت از شما گرفته می‌شود، قدرت تولید فهم و معرفت انسان از بین می‌‌رود. ولی اگر کسی محبت‌های خوب خودش را تقویت کند، تعادل پیدا می‌کند.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «یاد ما اهل‌بیت(ع) موجب شفاى از پلیدى و بیماری‌ها و وسوسه گناه است، و محبت ما رضاى پروردگار است؛ ذِکْرُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ شِفَاءٌ مِنَ‏ الْوَغَلِ‏ وَ الْأَسْقَامِ‏ وَ وَسْوَاس‏ الرَّیْبِ وَ حُبُّنَا رِضَا الرَّب»(تحف العقول‏/114)
  • رسول خدا (ص) فرمود: هر کس را که خداوند دوستى پیشوایان از خاندان مرا نصیبش فرمود در حقیقت به خیر دنیا و آخرت رسیده است، پس تردیدى نداشته باشد که او در بهشت است؛ زیرا در دوستى خاندان من بیست خصلت وجود دارد که ده مورد از آنها در دنیا و ده مورد از آنها در آخرت است. اما خصلت‏هائى که در دنیا است، زهد و حرص به عمل و پاکدامنى در دین و میل به پرستش خدا و توبه پیش از مرگ و شادمانى در شب‌زنده‌دارى و ناامیدى از آنچه در دست مردم است و نگهدارى احترام امر و نهى خداوند، نهم کینه دنیا، دهم سخاوت. و اما آنچه در آخرت است: دفتر حسابى براى او باز نشود و میزانى براى او بر پا نگردد و نامه او به دست راستش داده شود و فرمان بیزارى از آتش براى او نوشته شود و رویش سفید گردد و از جامه‏ هاى بهشتى بر او پوشانیده شود و در باره صد نفر از خانواده خویش شفاعتش پذیرفته گردد و خداى عز و جل با نظر رحمت به او نظر فرماید و از تاج‏هاى بهشتى بر سرش گذاشته شود و دهم آنکه بدون حساب‏ در بهشت درآید. پس خوشا به حال دوستان خاندان من؛ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَقَدْ أَصَابَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَلَا یَشُکَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِی الْجَنَّةِ فَإِنَّ فِی حُبِّ أَهْلِ بَیْتِی عشرون خَصْلَةً عَشْرٌ مِنْهَا فِی الدُّنْیَا وَ عَشْرٌ مِنْهَا فِی الْآخِرَةِ أَمَّا الَّتِی فِی الدُّنْیَا فَالزُّهْدُ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ وَ الْوَرَعُ فِی الدِّینِ وَ الرَّغْبَةُ فِی الْعِبَادَةِ وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْتِ ... وَ الْعَاشِرَةُ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ فَطُوبَى لِمُحِبِّی أَهْلِ بَیْتِی»‏(الخصال/2/515).
  • هر قدر مبارزه با هوای نفس بهتر انجام شود، محبت اهل بیت(ع) هم بیشتر می‌شود و هر قدر محبت اهل بیت(ع) را افزایش دهی، قدرت مبارزه با هوای نفس افزایش پیدا می‌کند. فقط کاری نکنیم که روز قیامت شرمنده اباعبدالله الحسین(ع) بشویم که خدا بفرماید آیا حسین(ع) من آن‌قدر نمی‌ارزید که بیش از این او را دوست داشته باشی؟ چرا اجازه ندادی دلت را کامل ببرد؟! ...

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا و اینجا

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۶
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-23

مراحل سه‌گانه مبارزه با هوای نفس؛ 1.عقل، 2.ایمان، 3.ولایت / صداقت انسان در تواضع به خدا، تنها هنگام تواضع به ولی خدا ثابت می‌شود/ حقوق بشر یا هوای بشر؟

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در بیست و سومین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

دانلود (8.77 مگابایت)

مراحل مبارزه با نفس؛ 1. «عقل» در مقابل هوای نفس 2. «ایمان» در مقابل هوای نفس 3. «ولایت» در مقابل هوای نفس

  • مسیر مبارزه با نفس، در نهایت به مدیریت مبازه با هوای نفس توسط ولایت منجر می‌شود. اگر در اوایل مبارزه با نفس، عقل در مقابل هوای نفس بود؛ در مراحل بعد ایمان است که در مقابل هوای نفس قرار می‌گیرد و بعد، نهایتاً این ولایت است که در مقابل هوای نفس قرار می‌گیرد.
  • 1. عقل در مقابل هوای نفس: عقل توصیه می‌کند که دورترین منافع را ببین ولی هوای نفس تو را دعوت به سطحی‌ترین منافع می‌کند.
  • 2. ایمان در مقابل هوای نفس: ایمان، هدف و انگیزه را ایجاد می‌کند ولی هوای نفس تلاش می‌کند ایمان شکل نگیرد. اگر کسی از هوای نفس تبعیت کند، ایمان را از دست می‌دهد.
  • 3. ولایت در مقابل هوای نفس: برای مبارزه با نفس، برنامه‌ریزی لازم است. و «تقوی» برنامۀ مبارزه با نفس است که روش تضعیف «من» را بیان می‌کند. برای تضعیف «من» باید دستورات را از خدا بگیری و این دستورات را ولی خدا باید به تو ابلاغ کند. دستور گرفتن از خدا، مستقیم نیست و باید در مقابل ولی او تواضع کنی. پذیرفتن برتری او و فضیلت او در این تواضع هست. در این مرحله، هم باید دستوراتی را که ولی خدا از جانب خدا بیان می‌کند را بپذیری و هم دستوراتی که خودش می‌دهد را بپذیری تا انانیت تو از بین برود. پس در این مرحله، هوای نفس در مقابل «ولایت» قرار می‌گیرد و برای مقابله با هوای نفس باید دستورات ولی خدا را بپذیری.

کسی که دین خود را از امام(ع) نگرفته باشد، از هوای نفس خود تبعیت کرده

  • در مورد رابطۀ هوای نفس با ولایت روایت‌های زیادی وجود دارد. از امام رضا(ع) در مورد معنای این آیه سؤال شد: «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ؛ چه کسى گمراه‏تر است از آنکه از هواى نفس خود بدون هدایت خدا پیروى کند؛ »(قصص/50) حضرت فرمود: «منظور کسى است که دین خویش را به رأى و نظر خود گرفته باشد نه از امامى از میان ائمۀ هدی؛ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ-وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ‏- قَالَ یَعْنِی مَنِ اتَّخَذَ دِینَهُ رَأْیَهُ بِغَیْرِ إِمَامٍ‏ مِنْ‏ أَئِمَّةِ الْهُدَى»‏(کافی/1/374).
  • آنچه در این روایات بیان می‌شود، با آنچه در در مورد دستور گرفتن از ولی خدا برای مخالفت با هوای نفس مطرح شد، تطبیق دارد و همان عملیات فکری را تأیید می‌کند. با این نوع روایات نباید صرفاً یک برخورد تعبدی داشت، بلکه باید آنها را مبنا و روش مخالفت با هوای نفس برای همگان دانست.

صداقت انسان در تواضع به خدا، تنها هنگام تواضع به ولی خدا ثابت می‌شود

  • تواضع واقعی انسان‌ها به خداوند، در نوع برخوردشان با ولایت مشخص می‌گردد. اگر ولایت فردی مثل خودت که بر تو فضل و برتری دارد را بپذیری، در واقع تواضع کرده‌ای و در اینجا است که ولایت اصل می‌شود. با موضوع ولایت باید تحلیلی و تعقلی برخورد کرد و آثار آن را در تمام اجزاء دین بررسی کرد. آنچه از مجموعۀ بسیاری از آیات قرآن، روایات، و نیز بررسی‌های عقلی روشن می‌شود، این است که صداقت انسان در تواضع به خدا، تنها هنگام تواضع به ولی خدا ثابت می‌شود.
  •  زراره می‌گوید از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمودند: «خداوند امر خلقش را به پیامبرش واگذار کرده است تا ببیند اطاعتشان چگونه است؟ سپس این آیه را تلاوت می‌‌کردند که هر آنچه پیامبر به شما (دستور) می‌دهد بپذیرید و از هر چه نهی می‌کند، دوری کنید؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ ص أَمْرَ خَلْقِهِ لِیَنْظُرَ کَیْفَ طَاعَتُهُمْ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(کافی/1/266)
  •  امام صادق(ع) روایت می‌کند که رسول خدا(ص) فرمود: «قسم به آن کسی که مرا به پیامبرى برانگیخته است، خدا را دیدار کند اگر کسى با اعمال هفتاد پیامبر، خدا را دیدار کند، اما ولایت اولو الامرِ ما خاندان را به همراه نداشته باشد، خداوند از او نه توبه و بازگشتى مى پذیرد و نه فدیه اى؛ و الّذی بَعَثَنی بالحَقِّ نَبِیّا، لو أنّ رَجُلاً لَقِیَ اللّه َ بِعَمَلِ سَبْعینَ نبیّا ثُمَّ لَم یَلْقَهُ بِوَلایةِ اُولی الأمْرِ منّا أهلَ البیتِ ما قَبِلَ اللّه ُ مِنْهُ صَرْفا و لا عَدْلاً(امالی مفید/115)
  • در رویات مشابه دیگری، رسول خدا(ص) می‌فرماید: «قسم به کسی که جان محمد به دست اوست، اگر در روز قیامت کسی با عمل هفتاد پیامبر وارد شود، خداوند از او قبول نمی‌کند مگر اینکه با ولایت من و اهلبیت من آمده باشد؛ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَوْ أَنَّ عَبْداً جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِعَمَلِ‏ سَبْعِینَ‏ نَبِیّاً مَا قَبِلَ اللَّهُ ذَلِکَ مِنْهُ حَتَّى یَلْقَاهُ بِوَلَایَتِی وَ وَلَایَةِ أَهْلِ بَیْتِی»(امالی طوسی/140)

کسی که اعتقاد به ولایت اهل بیت(ع) نداشته باشد، اهل دوزخ است حتی اگر تمام عمرش عبادت کند

  • میسّر مى‏گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم و به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم، همسایه‏اى دارم که شب‌ها برای نماز شب از صدای او بیدار می‌شوم که یا مشغول خواندن قرآن است و آیات را مکرّر مى‏خواند و گریه و زارى مى‏کند و یا دعا مى‏کند. درباره او تحقیق کردم، به من گفتند: او از همه محرّمات الهى دورى مى‏کند. امام (ع) فرمود: اى میسّر، آیا به آنچه تو اعتقاد دارى(ولایت ما اهلبیت) معتقد است؟ گفتم: خدا مى‏داند.
  • این گذشت تا آنکه سال بعد به حج رفتم و از حال آن مرد پرسیدم، متوجه شدم که هیچ معرفتی به ولایت اهل‌بیت(ع) ندارد. وقتى خدمت امام صادق (ع) رسیدم و از حال آن مرد به حضرت خبر دادم، همان سخن سال گذشته را تکرار فرمود و پرسید: آیا به آنچه تو اعتقاد دارى معتقد است؟ گفتم: نه. فرمود: اى میسّر، کدام نقطه روى زمین از همه جا حرمتش بیشتر است؟ گفتم: خدا و رسول او و فرزند پیامبرش بهتر مى‏دانند. حضرت فرمود: اى مُیَسِّر، میان رکن و مقام باغى از باغهاى بهشت است، و میان قبر رسول خدا(ص) و منبرش نیز بوستانى از بوستان‌هاى بهشت قرار دارد. به خدا قسم اگر خداوند به بنده‏ اى عمر طولانی بدهد تا اینکه او میان رکن و مقام، و میان قبر و منبر پیامبر، هزار سال خدا را عبادت کند، و سپس او را مظلومانه در بسترش مانند گوسفند سر ببرند، و خدا را در حالى ملاقات کند که به ولایت ما معتقد نباشد، بر خدا سزاوار است که او را بر روی صورت در آتش دوزخ بیاندازد.
  • (دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ لِی جَاراً لَسْتُ أَنْتَبِهُ إِلَّا بِصَوْتِهِ إِمَّا تَالِیَا کِتَابَهُ یُکَرِّرُهُ وَ یَبْکِی وَ یَتَضَرَّعُ وَ إِمَّا دَاعِیاً فَسَأَلْتُ عَنْهُ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ فَقِیلَ لِی إِنَّهُ مُجْتَنِبٌ لِجَمِیعِ الْمَحَارِمِ قَالَ فَقَالَ یَا مُیَسِّرُ یَعْرِفُ شَیْئاً مِمَّا أَنْتَ عَلَیْهِ قَالَ قُلْتُ اللَّهُ أَعْلَمُ قَالَ فَحَجَجْتُ مِنْ قَابِلٍ فَسَأَلْتُ عَنِ الرَّجُلِ فَوَجَدْتُهُ لَا یَعْرِفُ شَیْئاً مِنْ هَذَا الْأَمْرِ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَخْبَرْتُهُ بِخَبَرِ الرَّجُلِ فَقَالَ لِی مِثْلَ مَا قَالَ فِی الْعَامِ الْمَاضِی یَعْرِفُ شَیْئاً مِمَّا أَنْتَ عَلَیْهِ قُلْتُ لَا قَالَ یَا مُیَسِّرُ أَیُّ الْبِقَاعِ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالَ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَم‏ قَالَ یَا مُیَسِّرُ مَا بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ وَ مَا بَیْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَمَّرَهُ اللَّهُ فِیمَا بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ وَ فِیمَا بَیْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ یَعْبُدُهُ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ ذُبِحَ عَلَى فِرَاشِهِ مَظْلُوماً کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ الْأَمْلَحُ ثُمَّ لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَیْرِ وَلَایَتِنَا لَکَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُکِبَّهُ عَلَى مَنْخِرَیْهِ فِی نَارِ جَهَنَّم‏‏؛ ثواب الاعمال صدوق/210)

خداوند عمل بنده‌ای که در مورد ما اهل‌بیت(ع) شک داشته باشد را قبول نمی‌کند

  • تعابیر چنین روایاتی تأیید می‌کند که ما برای خوب بودن و انجام دادن چند کار خوب آفریده نشده‌ایم. ما به این دنیا آمده‌ایم تا با هوای نفسمان مبارزه کنیم و این مبارزه نهایتاً به پذیرش و تبعیت از ولایت ختم می‌شود.
  • پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر بنده‌ای هزار سال در بین رکن و مقام خدا را عبادت کند و بعد هم مظلومانه مثل گوسفند  ذبح شود، او با همان کسانی محشور می‌شود که به آنها تأسی و اقتدا می‌کرده و با هدایت آنها هدایت می‌شده است؛ اگر آنها اهل بهشت باشند، او هم بهشتی می‌شود و اگر آنها جهنمی باشند، او هم جهنمی می‌شود؛ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ أَلْفَ عَامٍ مَا بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ ثُمَّ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ مَظْلُوماً لَبَعَثَهُ اللَّهُ مَعَ النَّفَرِ الَّذِینَ یَقْتَدِی بِهِمْ وَ یَهْتَدِی بِهُدَاهُمْ وَ یَسِیرُ بِسِیرَتِهِمْ إِنْ‏ جَنَّةً فَجَنَّةٌ وَ إِنْ‏ نَاراً فَنَارٌ»(بحار الانوار/27/180).
  • در روایت دیگری از امالی مفید از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است: «خداوند عمل بنده‌ای که در مورد ما اهل بیت شک داشته باشد را قبول نمی‌کند؛ نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ یَشُکُّ فِینَا»(امالی مفید/3).

اهمیت «هوی» در قرآن/هوای نفس علت مخالفت با انبیاء

  • قرآن به عنوان یکی از ویژگی‌های پیامبر اکرم(ص)، می‌فرماید: «پیامبر از روی هوای نفس حرف نمی‌زند؛ وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»‏(نجم/3). معلوم می‌شود تبعیت از «هوی» مسألۀ مهمی است و پیامبر(ص) اهل آن نیست. این نوعی نگاه مثبت را برای دوری از «هوی» نشان می‌دهد.
  • تعابیر دیگری هم در قرآن وجود دارد که کسانی که اهل تبعیت از هوای نفس هستند را به سگ تشبیه می‌کند. مانند این آیه که دربارۀ یکی از علماء بنی‌اسرائیل(بلعم باعورا) است: «و اگر مى‏خواستیم درجات و مقاماتش را به وسیله آن آیات بالا مى‏بردیم، ولى او به امور ناچیز مادى و لذت‏هاىِ زودگذرِ دنیایى تمایل پیدا کرد و از هواى نفسش پیروى نمود، پس مَثَل او مانند سگ است که‏ اگر به او هجوم ببرى، زبانش را بیرون مى‏آورد، و اگر به حال خودش رها کنی، باز هم‏ زبانش را بیرون مى‏آورد و لَه لَه می‌زند.(از شدت هواپرستی، یک حالت عطش نامحدود پیدا کرده که هیچگاه از دنیا سیر نمی‌شود). این داستان گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند؛ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا» (اعراف/176).
  • خداوند در آیۀ دیگری می‌فرماید: «ما از بنى‏ اسرائیل بر اطاعت از خدا و پیروى از موسى‏ پیمان گرفتیم و پیامبرانى به سوى ایشان فرستادیم، هرگاه پیامبرى احکام و قوانینى براى آنان مى‏آورد که مطابق هوای نفسشان نبود(دلخواهشان نبود)، برخی از پیامبران را تکذیب می‌کردند و برخی را مى‏کشتند؛ لَقَدْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لاتَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ فَریقاً کَذَّبُوا وَ فَریقاً یَقْتُلُون»‏(مائده/70)

قرآن: حق نمی‌تواند از «هوای مردم» تبعیت کند

  • حق نمی‌تواند از هوای مردم تبعیت کند، چون در میان مردم نظراتی هست که منطبق با هوای نفس آنهاست. خداوند می‌فرماید: «اگر حق، از هوای نفس مردم تبعیت کند، آسمان‌ها و زمین و آنچه که در آنها است به فساد و تباهی کشیده می‌شود؛ وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِن»‏(مؤمنون/71)
  • خداوند در آیۀ دیگری می‌فرماید: «آیا دیدی آن کسی را که هواى نفس خود را خداى خود گرفت و خدا او را با داشتن علم گمراه کرد و بر گوش و قلبش مهر زد و بر چشمش پرده انداخت، دیگر بعد از خدا چه کسى او را هدایت مى‏کند آیا باز هم متذکر نمى‏شوید؟! أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُون»‏(جاثیه/23)

در غرب هواپرستی تئوریزه شده است/غربی‌ها «حقوق بشر» را معادل «هوای بشر» قرار داده‌اند

  • این آیات نشان می‌دهد که تبعیت از هوای نفس چه آثار و نتایج سوئی به دنبال دارد و باید به شدت از پیروی نفس پرهیز کرد. ولی متأسفانه در غرب، هواپرستی تئوریزه شده است و هر چه هوای نفس بخواهد، حق را به او می‌دهند. به بیان دیگر غربی‌ها «حق بشر» را معادل «هوای بشر» قرار داده‌اند. این تبعیت از «هوی» در ساختارهای مختلف غرب نفوذ کرده است و قوانین حاکم بر غرب و مرتبط با تفکر غربی، دومینوی فساد را راه می‌اندازد. ممکن است سقوط اولین مهره‌های این دومینو خیلی مهم نباشد، ولی وقتی این دومینو شروع می‌شود، هر مهرۀ خوب و باارزشی که سر راه باشد را هم خواهد انداخت و از بین خواهد برد.
  • به عنوان مثال این دومینوی فساد را در مهره‌های اولیه با پیشنهاهایی مانند ایجاد خط تماس مستقیم برای بچه‌هایی که از پدر و مادر خود شکایت دارند، شروع می‌کنند که در ظاهر چیز بدی نیست اما وقتی این دومینو شروع شود، اقتدار مثبت والدین برای تربیت فرزندان، احترام بزرگ‌ترها و ارکان خانواده را تهدید خواهد کرد؛ چنان که برخی از نتایج آن را در غرب مشاهده می‌کنیم. دومینوهایی مانند از بین بردن اقتدار مثبت مرد در خانواده، برابری ارث زن و مرد برخلاف احکام الهی، گرایش به ساختارها و نوع قوانین غربی و.... برخی از این دومینوها هستند.
  • دومینوهای فاسدی هم بودند که در اصل از زمان رسول خدا(ص) شروع شدند اما فساد و تباهی خود را در کربلا نشان دادند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۵
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-22

اگر مدیریت مخالفت با هوای نفس را به ولیّ خدا ندهیم، به دست دشمن خدا می‌افتد که رحم ندارد / کسانی که در راه حق سختی نکشند، همان سختی را در راه باطل خواهند کشید/ اگر امروز ذره‌ای در مقابل دشمن کوتاه بیاییم، فردا باید از تروریست‌هایی که در سوریه هستند در کشور خودمان پذیرایی کنیم!

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در بیست و دومین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (6.84 مگابایت)

 

پذیرش فرمان «ولی خدا»، علامت صحت ایمان و صداقت در مخالفت با هوای نفس

  • بعد از اینکه انسان قبول کرد با هوای نفس خود مبارزه کند و این مبارزه را هم با برنامه‌ای که خداوند داده و مقدراتی که برای او طراحی کرده انجام دهد تا «منِ» او تضعیف شود، حالا خداوند به او می‌گوید: «برای اینکه منیّت تو از بین برود، فقط اینکه در مقابل خدای خود تواضع کنی کافی نیست و دلالت بر پاکی تو نمی‌کند، زیرا انسان موجود پیچیده‌ای است و چه بسا در نهان خانۀ دل خود هنوز از تکبر چیزی باقی گذاشته باشد. لذا من ولیّ خودم را می‌فرستم تا به تو دستور بدهد. تو باید در مقابل ولیّ من تواضع کنی و به دستور او گوش کنی. اکنون اگر به فرمان ولیّ من گوش کنی، معلوم می‌شود در این ادّعا که حاضری به خاطر خدا و با دستورات او با هوای نفس خود مخالفت کنی، صداقت داری.»
  • سنجش صحتِ ایمان ما، و سنجش صدق ادعای ما در مخالفت با هوای نفس، به واسطۀ سلسله مراتبی است که خداوند متعال در نظام عالم طراحی کرده است. یعنی بحث لزوم اطاعت کردن، یک پله از خداوند پایین می‌آید و به رسول خدا(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، ائمۀ هدی(ع) و امام زمان(ع) می‌رسد. البته این سلسله مراتب در پله‌های پایین‌تر به صورت‌های دیگری مانند اطاعت از پدر و مادر نیز وجود دارد.

مهار کردن نفس، فقط با اطاعت از دستورات مستقیم خدا امکان‌پذیر نیست

  • ما باید نفس خود را مهار کنیم، و منیّت و تکبر نفس خود را بگیریم و نفس خود را در مقابل پروردگار عالم ذلیل و فروتن کنیم، و این مسأله به واسطۀ دستور مستقیم پروردگار عالم امکان‌پذیر نیست، چون نه امکان دریافت دستور از خدا به صورت مستقیم برای همه وجود دارد و نه نفس انسان نهایت پاکی خود را با صرف اطاعت مستقیم از خدا به اثبات می‌رساند؛ لذا خداوند در این میان، ولیّ خود و بعد از او یک سلسله مراتبی -مثل پدر و مادر را قرار داده که باید حرف آنها را گوش کنیم. یعنی پدر و مادر هم جزئی از همین سلسله مراتب هستند که با اطاعت از آنها، در جایی که لازم است، تکبر و منیّت ما تضعیف می‌شود و نفس‌مان در مقابل خدا ذلیل می‌شود.
  • امام صادق(ع) می‌فرماید: «نفست را ذلیل کن، با تحمّل کسی که مافوق تو است و دارد با تو مخالفت می‌کند؛ ذَلِّلْ‏ نَفْسَکَ‏ بِاحْتِمَالِ مَنْ‏ خَالَفَکَ‏ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَکَ»(کافی/ج8/ص243) یعنی مدیریت مخالفت با هوای نفس خود را به مافوق خودت بده. مثلاً مافوق خانم‌ها در یک زمینه‌هایی شوهران آنها هستند؛ یعنی در همان محدوده‌ای که شوهر ولایت دارد. این سلسله مراتب مافوق در انواع بخش‌های اجتماعی و حیات بشر وجود دارد.

مدیریت هوای نفس هرکس باید با مافوقی باشد که خدا برای او تعیین کرده

  • همۀ ما برای خودمان مافوق داریم. مثلاً پدر و مادرهای ما، مافوق ما هستند، لذا باید بخشی از مدیریت مخالفت با هوای نفس خود را به پدر و مادر خود بدهیم. خداوند در قرآن کریم چندین مرتبه به لزوم تبعیت از این مافوق تأکید فرموده و بعد از اینکه دستور می‌دهد به خدا شرک نورزید، می‌فرماید: به پدر و مادر نیکی کنید «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (نساء/36) و می‌فرماید حتی «اُف» هم نباید به آنها بگویید: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ»(اسراء/23) و نباید طوری با آنها برخورد کنیم که دلشان بشکند و از ما ناراحت شوند. اقتضاء این احسان و احترام به پدر و مادر، مخالفت با هوای نفس با سلیقۀ آنهاست.
  • مدیریت هوای نفس من باید با مافوقی باشد که خدا او را تعیین کرده است. هر کسی باید ببیند که در سلسله مراتبی که خداوند تعیین فرموده، مافوق او چه کسی است تا از او تبعیت کند، مافوق‌ها نیز در درجات مختلف توسط خداوند متعال تعیین شده‌اند. مثلاً برای یک خانم، شوهر او مافوقش است، برای آقایان، پدر و مادر مافوق هستند، و مافوق مطلق هم «ولیّ الله ‌الاعظم» است و بعد از او و در نیابت از او «ولیّ فقیه» قرار دارد.  
  • اساسا پذیرش مافوق خودش یک مرتبه از مراتب سلامت نفس است و تواضع می‌آورد منتها باید ببینی مقابل چه مافوقی خاضع می‌شوی آنکه خدا تعیین فرموده است یا آنکه طاغوت وار خودش را بر تو تحمیل کرده است و خدا دستور اطاعت او را نداده است.

امام صادق(ع): نفست را با تحمّل کسی که فضلی بر تو دارد ذلیل کن

  • در ادامۀ روایت می‌فرماید: نفست را با تحمّل کسی که فضلی بر تو دارد ذلیل کن؛ یعنی اگر خداوند به کسی برتری‌هایی نسبت به تو داده است، مدیریت مخالفت با هوای نفس خود را به او بده. در اینصورت تو به فضل او اقرار کردی تا با او مخالفت نکرده باشی؛ ذَلِّلْ‏ نَفْسَکَ‏ بِاحْتِمَالِ مَنْ‏ خَالَفَکَ‏ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ مَنْ لَهُ الْفَضْلُ عَلَیْکَ؛ فَإِنَّمَا أَقْرَرْتَ بِفَضْلِهِ لِئَلَّا تُخَالِفَهُ»(کافی/ج8/ص243) به عنوان مثال طبیب نسبت به بیمار، برتری دارد و بیمار باید به سخن طبیب خود گوش کند. لذا آن‌طور که از پزشکان حضرت امام(ره) نقل شده، ایشان در مقام یک بیمار، فوق‌العاده تسلیم دستور طبیب خود بود. اینها همه مراتبی از روحیۀ ولایت پذیری است. با اینکه طبیب، ولیّ انسان نیست ولی از نظر اخلاقی کسی که نمی‌تواند تشخیص یک متخصص‌تر از خودش را بپذیرد متکبر است.

کسی که برای احدی، برتری و فضلی قائل نباشد؛ آدم خودپسندی است

  • امام صادق(ع) در ادامه می‌فرماید: «و کسی که برای احدی، برتری و فضلی قائل نباشد؛ آدم خودپسندی است؛ وَ مَنْ لَا یَعْرِفْ لِأَحَدٍ الْفَضْلَ، فَهُوَ الْمُعْجَبُ بِرَأْیِهِ»(کافی/ج8/ص243) راز تکوینی این سخن این است که سر راه همۀ ما بالاخره انسان بافضیلت‌تری قرار خواهد گرفت که باید به برتری او اعتراف کنیم و البته اعتراف کردن به فضل و برتری دیگران، کار هر کسی نیست. بعضی‌ها هم برای آنکه خود را خلاص کنند اصلا برای کسی فضل قائل نمی‌شوند که آنها تکلیفشان معلوم است و دچار عجب شده‌اند که بدترین روحیه است.
  • در شرح اصول کافی در خصوص روایت فوق، آورده‌اند مصداق اتمّ و اکمل برای «مافوق» اهل‌بیت(ع) و ائمۀ هدی(ع) یا همان «ولایت» است. ولی من بحث را توسعه می‌دهم تا حسن تربیتی و اخلاقی اطاعت از مافوق بهتر فهمیده شود.

اگر مدیریت مخالفت با هوای نفس را به ولیّ خدا ندهیم، به دست دشمن خدا می‌افتد که رحم ندارد

  • اگر در این مسیر، مدیریت مخالفت با هوای نفس با ولیّ خدا نباشد چه اتفاقی می‌افتد؟ در این صورت مدیریت مخالفت با هوای نفس ما به دست دشمن ما خواهد افتاد و او دیگر رحم ندارد. یعنی خدا رذل‌ترین آدم‌های روزگار را بر ما مسلط خواهد کرد و این یک قاعده و سنت الهی است.
  • اگر مدیریت مخالفت با هوای نفس خود را به دست ولیّ خدا ندهی، مجبور خواهی شد با مدیریت اراذل و اوباش عالم مخالفت با هوای نفس بکنی و راه دیگری هم وجود ندارد.

آیا در مصر که سی و پنج سال به آمریکا «چَشم» گفت، مردم راحت زندگی می‌کنند؟

  • اگر انسان کمی با دستور ولیّ خدا با هوای نفس مخالفت کرد و در راه حق مقاومت کرد، یک عُمر آسایش خواهد داشت، اما اگر با مدیریت ولیّ خدا، با هوای نفس مخالفت نکرد، استکبار و اراذل و اوباش عالم بر او سلطه پیدا می‌کنند و وقتی سلطه پیدا کردند زندگی راحتی نخواهد داشت.
  • نمونه‌اش کشور مصر است که سی و پنج سال به آمریکا «چَشم» گفت. آیا الان زندگی راحتی دارند؟! مصر می‌توانست پیشرفته‌ترین وضع اقتصادی و فرهنگی در منطقه را داشته باشد. مصر دروازۀ ورود معرفت به اروپا بوده است. مردم مصر و سرزمین مصر هیچ کمبودی ندارند، ولی به خاطر اینکه به آمریکا «بله» گفتند، به این وضع گرفتار شدند که امروز فقر و فلاکت در آنجا بی‌داد می‌کند.
  • متاسفانه رسانه‌های ما در انعکاس خبرهای مربوط به اوضاع منطقه و کشور مصر، یک زبان دیپلماسی خُشک و رسمی که مربوط به جلسات سران دُول است را اتخاذ کرده‌اند؛ در صورتی که با چند تا مستند می‌توانند اوضاع واقعی مردم منطقه را به خوبی نشان دهند.
  • ببینید امروز مملکت عراق چقدر زیر سلطۀ آمریکا قرار دارد. با اینکه آمریکا سربازهای خود را از عراق بیرون برده، ولی سلطۀ خود را قطع نکرده است. بزرگترین سفارتخانۀ آمریکا (با چند هزار نفر کارمند) شاید در عراق باشد. آمریکا خودش نفت عراق را می‌فروشد و مبلغی هم بابت فروش نفت عراق به خود عراقی‌ها می‌دهد، گویا خزانه‌دار عراق است! لااقل یک مقدار هم در جهت آباد کردن عراق قدم بر نمی‌دارد تا بلکه وجاهتی پیدا کند! ناامنی را در عراق ببینید. روزی چندنفر باید در عراق کشته شوند تا آمریکایی‌ها راضی بشوند؟ 

آیا باید تکه تکه شویم تا بعضی‌ها رذالت دشمن را  باور کنند!

  • متاسفانه بعضی‌ها آن‌قدر نادان هستند که این واقعیت‌های دنیا را نمی‌بینند و وجود دشمن را باور نمی‌کنند. اینگونه افراد تا خود و جامعۀ خود را به دست دشمن نابود نکنند، نمی‌فهمند که چیزی به نام دشمن، و چیزی به نام استکبار وجود دارد. آیا حتماً باید تا آنجا به دشمن فرصت بدهیم تا امنیتمان از بین برود و تکه تکه بشویم تا بعضی‌ها رذالت دشمن را  باور کنند؟! حرف انقلابی زدن در جامعۀ ما هنوز غربت دارد!

هنگامی باید با غربی‌ها مذاکره کنیم که .../ با استکبار نمی‌شود مذاکره کرد، مگر اینکه به شدت در مقابل ما ذلیل بشود/ فقط از موضع قدرت می‌شود با آنها گفتگو کرد

  • باید در مقابل مدیریت استکبار جهانی بایستیم. با او مذاکره هم نمی‌شود کرد، مگر اینکه به شدت در مقابل ما ذلیل بشود. زیرا تا ببیند ما اهلِ کوتاه آمدن هستیم، بلافاصله پُررویی می‌کند.
  • ما هنگامی باید با غربی‌ها مذاکره کنیم که وقتی روی میز مذاکره محکم مشت خودمان را کوبیدیم و گفتیم که تروریست‌ها را از سوریه بیرون بکشید تا با شما حرف بزنیم، ذلیلانه بگویند «چَشم». چون فقط از موضع قدرت می‌شود با آنها گفتگو کرد و الا اگر در موضع ضعف بخواهیم با آنها گفتگو کنیم، آنها روی میز می‌کوبند و می‌گویند که حزب الله و مقاومت سوریه را در اختیار ما قرار دهید تا همه را گردن بزنیم! آنها سال‌هاست که حرفِ اولشان همین است که از حزب‌الله و از مقاومت، حمایت نکنید.

اگر امروز ذره‌ای در مقابل دشمن کوتاه بیاییم، فردا باید از تروریست‌هایی که در سوریه هستند در کشور خودمان پذیرایی کنیم!

  • ما حتی باید بررسی کنیم که اروپا چگونه جرات کرده است شاخۀ نظامی حزب الله لبنان را جزء تروریست‌ها قرار دهد؟ چه عواملی موجب شده به خود اجازۀ چنین ظلمی را داده است؟ اگر امروز ذره‌ای در مقابل دشمن کوتاه بیاییم، فردا باید از تروریست‌هایی که در سوریه هستند در کشور خودمان پذیرایی کنیم!
  • اگر مدیریت مخالفت با هوای نفس خودت را به ولیّ خدا ندهی، مدیریت مخالفت با هوای نفسِ تو، به دست دشمن خدا می‌افتد و او دیگر رحم ندارد. در واقع ما در روز قدس فریاد می‌زنیم که مدیریت مخالفت با هوای نفس ما به دست عدوّ خدا نیست، بلکه به دست ولیّ خدا است. باید از خدا بخواهیم مدیریت مخالفت با هوای نفس ما را به دست ولیّ خدا حفظ کند.

کسانی که در راه حق سختی نکشند، همان سختی را در راه باطل خواهند کشید/کوفیانی که سختی مقابله با معاویه در رکاب علی(ع) را تحمل نکردند، همان سختی را در رکاب یزید و در جنگ با حسین(ع) تحمل کردند و هزاران کشته دادند

  • بنا بر سنت الهی کسانی که در راه حق، سختی نکشند، همان سختی را در راه باطل خواهند کشید. (امام صادق(ع) اعْلَمْ أَنَّهُ مَنْ لَمْ یُنْفِقْ فِی طَاعَةِ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یُنْفِقَ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ لَمْ یَمْشِ فِی حَاجَةِ وَلِیِّ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یَمْشِیَ فِی حَاجَةِ عَدُوِّ اللَّه‏؛ من لا یحضره الفقیه/4/412) مردمی که در کوفه برای علی(ع) بهانه آوردند که هوا گرم است، سرد است، سخت است و... و با این بهانه‌ها از علی(ع) تبعیت نکردند که بجنگند، کارشان به جایی رسید که به اشارۀ یزید بن معاویه، سیدالشهداء(ع) را کشتند و خودشان هم هزاران نفر کشته دادند.
  • کسانی که قرار بود پای رکاب امیرالمؤمنین(ع) در نبرد با معاویه شهید بشوند، کارشان به جایی رسید که پای رکاب یزید، در نبرد با امام حسین(ع) کشته شدند و به درک واصل شدند. یعنی کسانی که از حق دفاع نکردند، کارشان به جایی رسید که از باطل دفاع کردند.

انگلیسی‌ها برای اهداف خود سربازان هندی را به کشتن می‌دادند / کسی که در مقابل استکبار «چَشم» بگوید، کارش به جایی می‌رسد که باید برای اهداف استکبار کشته شود

  • یک زمانی غربیها برای سرکوب قیام‌های منطقه از جوانان و سربازان ایران استفاده می‌کرد. ببینید ما چه وضعی داشتیم و امام(ره) با انقلاب ما را به کجا رساند که نه تنها برای دشمن نبرد نکنیم بلکه علیه او مقاومت کنیم. یعنی ما جوانان و سربازهای خود را به کشتن می‌دادیم برای اینکه آمریکا در منطقه به خواسته‌های خودش برسد! این وضع ما بود!
  • یک زمانی انگلیسی‌ها از سربازان هندی استفاده می‌کردند تا اهداف استعماری خود را در کشورهای دیگر دنبال کنند و این سربازان بدبخت را برای بسط سلطۀ استعماری خود در کشورهای دیگر به کشتن می‌دادند. یعنی کسی که در مقابل استکبار «چَشم» بگوید، باید تا آخر برود و کارش به اینجا می‌رسد که باید برای اهداف استکبار کشته شود.
  • یعنی اگر به دشمن خدا چَشم بگویی، او به تو زندگی راحتی نمی‌دهد و حتی فقط از تو نمی‌خواهد که سختی‌های ناشی از ظلم او را تحمل کنی، بلکه می‌گوید باید برای من کشته بشوی! ‌چون حِیف است برای سلطۀ من سرباز خودم کشته شود!
  • اغلب اوقات نیازی نیست با دشمن بجنگیم، فقط کافی است روحیۀ جهادی داشته باشیم. سگِ هار را لازم نیست بزنی، فقط کافی است از مقابل او فرار نکنی. اگر سنگ را برداری بلافاصله سرِ جایش می‌نشیند و حتی مانند سگی که سنگ خورده باشد زوزه هم می‌کشد! باید با دشمن با روحیۀ انقلابی برخورد کرد والا همۀ ملت متضرر می‌شود.

سیاستمداران ما باید در مقابل این گرگ‌های پست ‌فطرت بایستند

  • سیاستمداران ما باید یکی از دیگری بهتر در مقابل این گرگ‌های پست ‌فطرت بایستند. در مجلس شورای اسلامی علیه اروپائیان بی‌شرم که حزب‌الله لبنان را تروریست اعلام کرده بودند، موضع‌گیری مختصری انجام شد؛ ولی لازم است همۀ سیاستمداران عکس‌العمل محکمی نشان بدهند. هر کس در مقابل این بی‌شرم‌ها ذره‌ای کوتاه بیاید، و عزتمندانه دفاع نکند و شجاعانه حمله نکند، دچار ذلت خواهد شد و خداوند اسباب این ذلت را فراهم می‌کند.
  • البته این مقاومت عزتمندانه و تهاجم شجاعانه به دشمن باید با حکمت و تدبیر و توام با واقع بینی باشد، ولی این هم از اهم واقعیت‌های عالم است که خداوند متعال به یاری کنندگان و مقاومت کنندگان در برابر دشمن وعدۀ نصرت داده است.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا و اینجا

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۴
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-21

پاسخ خدا به 7 شبانه روز طلب مغفرت: «باید از همان راهی که گفته‌ام بیاید»/ راه: پذیرش برتری ولی‌الله/ معلوم نیست با6000سال عبادت، نفس ذلیل خدا شده باشد/پذیرش برتری ولی خدا لازم است

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در بیست و یکمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (4.46 مگابایت)

 

پاسخ خدا به عابد بنی اسرائیل: «باید از همان راهی که گفته‌ام بیاید»

  • ماه رمضان ماه مغفرت است و به فرمودۀ رسول خدا(ص) بدبخت کسی است که در این ماه از مغفرت خداوند محروم شود. همه مشتاق‌اند که حداکثر استفاده از این ماه و شبهای آن را داشته باشند. اگر کسی در این ماه از اجابت پروردگار عالم محروم شود، به این سادگی‌ها راه نجات پیدا نخواهد کرد. برای استفادۀ بیشتر از این ماه باعظمت و برای اینکه به اهمیت راه و مسیری که باید در پیش بگیریم، بیشتر پی‌ببریم، به این روایت توجه بفرمایید.
  • امام صادق(ع) می‌فرماید: یکى از علماى بزرگ بنى اسرائیل، به حدّى خدا را عبادت کرد که مانند خلال، ضعیف و باریک شده بود. خداوند از طریق وحى به پیغمبر آن زمان فرمان داد که به او بگو: به عزّت و جلال و جبروتم‏ سوگند که: اگر آن‌قدر مرا عبادت کنى که بدنت آب شود- مانند پیه که در اثر حرارت در دیگ ذوب مى‏شود- این اطاعت و عبادت را از تو قبول نمی‌کنم مگر آنکه از همان راه و بابی که من دستور داده‌ام به سوى من بیایی؛ إِنَّ حَبْراً مِنْ أَحْبَارِ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَبَدَ اللَّهَ حَتَّى صَارَ مِثْلَ الْخِلَالِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِهِ فِی زَمَانِهِ قُلْ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ جَبَرُوتِی لَوْ أَنَّکَ عَبَدْتَنِی حَتَّى تَذُوبَ کَمَا تَذُوبُ الْأَلْیَةُ فِی الْقِدْرِ مَا قَبِلْتُ مِنْکَ حَتَّى تَأْتِیَنِی مِنَ الْبَابِ الَّذِی أَمَرْتُکَ(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال/203).

پاسخ خدا به 7 شبانه روز طلب مغفرت: «باید از همان راهی که گفته‌ام بیاید»/ راه: پذیرش برتری ولی‌الله

  • امام صادق(ع) در روایت دیگری می‌فرمایند: حضرت موسی(ع) از کنار مردی عبور کردند، دیدند دستش را درِ خانه خدا به عبادت بالا برده است. از او عبور کردند. بعد از یک هفته دوباره دیدند دست او درِ خانه خدا بالا است. حضرت موسی(ع) صدا زدند: خدایا این بنده تو است که دستش را به سمت تو بالا گرفته است و از تو حاجتی دارد. هفت روز است که از تو مغفرت می‌خواهد. اما هنوز جوابش را نداده‌ای. خداوند وحی فرستاد که ای موسی! اگر آن‌قدر دعا کند که دستهایش قطع شود، یا زبانش قطع شود، من جوابش را نمی‌دهم مگر از آن دری که به او گفته‌ام بیاید؛ مَرَّ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع بِرَجُلٍ وَ هُوَ رَافِعٌ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ یَدْعُو اللَّهَ فَانْطَلَقَ مُوسَى فِی حَاجَتِهِ فَبَاتَ سَبْعَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ رَجَعَ إِلَیْهِ وَ هُوَ رَافِعٌ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ یَا رَبِّ هَذَا عَبْدُکَ رَافِعٌ یَدَیْهِ إِلَیْکَ یَسْأَلُکَ حَاجَتَهُ وَ یَسْأَلُکَ الْمَغْفِرَةَ مُنْذُ سَبْعَةِ أَیَّامٍ لَا تَسْتَجِیبُ لَهُ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا مُوسَى لَوْ دَعَانِی حَتَّى یَسْقُطَ یَدَاهُ أَوْ یَنْقَطِعَ لِسَانُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ حَتَّى یَأْتِیَنِی مِنَ الْبَابِ الَّذِی أَمَرْتُه‏(المحاسن/1/224)
  • آن راه و بابی که باید از آن راه خدا را عبادت کنیم و الا هر چه که عبادت کنیم، نتیجه نمی‌گیرد کدام باب است؟ آن درب چیست و  کجاست؟ که اگر از آن وارد نشوی، هر کاری هم انجام دهی، شما را تحویل نمی‌گیرند ولی اگر از راه آن وارد بشوی به اشاره‌ای تو را می‌بخشند. هر دو مطلب را باید قبول کرد. دقت و صفای باطن نیاز دارد.

امام صادق(ع): نفست را با پذیرش فرمان مافوق ذلیل کن

  • امام صادق(ع) می‌فرمایند: نفس خودت را ذلیل کن با تحمل فرمان کسی که به عنوان مافوق تو، با تو مخالفت می‌کند و کسی که نسبت به تو برتری دارد و تو اقرار کرده‌ای به فضل او برای اینکه با او مخالفت نکنی؛ ذَلِّلْ نَفْسَکَ بِاحْتِمَالِ مَنْ خَالَفَکَ مِمَّنْ هُوَ فَوْقَکَ وَ مَنْ لَهُ الْفَضْلُ عَلَیْکَ فَإِنَّمَا أَقْرَرْتَ بِفَضْلِهِ لِئَلَّا تُخَالِفَهُ(کافی/15/554).
  • این مافوق می‌تواند پدر و مارد در محیط خانه، فرمانده در محیط پادگان، رییس شما در اداره و .... باشد. این حدیث می‌تواند در فلسفه اخلاق جای داشته باشد؛ نه اینکه صرفاً یک گزاره اخلاقی باشد. چون بیان می‌کند برای اینکه به خدا برسی، نفس تو باید ذلیل شود.
  • البته روشن است که پذیرش فرمان ما فوق، تا جایی است که مخالف دستور خدا نباشد؛ همانطور که در قرآن کریم، این مطلب در مورد پدر و مادر بیان شده است. (عنکبوت/8 و لقمان/15)

باید با هوای نفس مبارزه کنیم تا ذلیل خدا شویم، و به خدا برسیم/معلوم نیست با6000سال عبادت، نفس ذلیل خدا شده باشد

  • برای اینکه به جایی برسی، نفس تو باید ذلیل شود. برای ذلیل شدن نفس باید با آن مبارزه و مخالفت کرد. برای مبارزه و مخالفت با نفس باید فرمان مافوق وجود داشته باشد. تنها مسیر این است و انسان مجبور به مبارزه با هوای نفس است. انسان باید مبارزه با هوای نفس بکند تا ذلیلِ خدا شود و بتواند به خدا برسد. امکان ندارد یک آدم متکبر- تاوقتی که متکبر است- به خدا برسد. راه رسیدن به خدا تذلل است. یعنی «من» نباید داشته باشی تا بتوانی به خدا برسی.
  • اما غالباً اگر نفس انسان با خدا تنها باشد، انگار کم‌کم پُررو می‌شود و برای خودش مقام و جایگاهی در نظر می‌گیرد و «من» او در مقابل خدا از بین نمی‌رود. لذا معلوم نیست در اثر ارتباط مستقیم با خدا، تذلل در مقابل خدا حاصل شود. اینکه عبادت شش هزار ساله ابلیس نابود می‌شود، پیامش این است که اگر شش هزار سال هم مستقیم خدا را عبادت کنی، معلوم نیست نفس در اثر این عبادت، ذلیل خدا شده باشد.

اهمیت ذلیلِ خدا شدن /«ذلیلِ خدا بودن» علت انتخاب شدن موسی(ع) برای صحبت با خدا

  • در مورد اهمیت ذلیل شدن نفس در مقابل خدا می‌توان به این روایت اشاره کرد که امام باقر(ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالى به موسى(ع) وحى فرستاد: آیا می‌دانى چرا از میان همۀ مردم تو را برای سخن گفتن با خودم برگزیدم؟ موسى(ع) عرض کرد: پروردگارا، نه نمى‏دانم، خداوند فرمود: من بندگانم را زیر و رو کردم (آزمایش نمودم) و در میان آنها ذلیل‌تر و خاکسارتر و فروتن‏تر از تو نسبت به خود ندیدم، اى موسى براى اینکه چون تو از نماز فارغ می‌شوى، روى خود را بر خاک مى‏نهى. یعنى اظهار کوچکى و ناچیزى می‌نمایى؛ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى ع أَنْ یَا مُوسَى أَ تَدْرِی لِمَ اصْطَفَیْتُکَ بِکَلَامِی دُونَ خَلْقِی قَالَ یَا رَبِّ وَ لِمَ ذَاکَ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَیْهِ أَنْ یَا مُوسَى إِنِّی قَلَّبْتُ عِبَادِی ظَهْراً لِبَطْنٍ فَلَمْ أَجِدْ فِیهِمْ أَحَداً أَذَلَّ لِی نَفْساً مِنْکَ یَا مُوسَى إِنَّکَ إِذَا صَلَّیْتَ وَضَعْتَ خَدَّکَ عَلَى التُّرَابِ(کافی/2/123).

«پذیرش برتری ولیّ الله»، راه ذلیلِ خدا شدن / باید قبول کنی ولیّ خدا از تو برتر است

  • راه چیست؟ اگر من بخواهم به خدای متکبر راه پیدا کنم، باید متذلل شوم. فلسفه مبارزه با نفس این است که نفس را خوب زمین بزنی و وقتی می‌خواهی این کار را بکنی، خداوند ولیّ خودش را معرفی می‌کند و تو باید قبول کنی که او از تو برتر است. به غیر از پذیرش برتری او بر خودت، باید دستورات خدا را نیز از او دریافت کنی و دستوراتی که خوش می‌گوید را هم مانند دستورات خدا بپذیری.
  • اینکه خداوند می‌فرماید اگر کسی آن‌قدر دستش را در خانۀ من دراز کند که دست‌هایش بشکند یا زبانش قطع شود؛ یا اگر آن‌قدر عبادت کند که مانند پیه داخل دیگ، آب شود اگر از راهی که من گفته‌ام نرفته باشند؛ قبول نمی‌کنم، این راه همان راه ولایت است که باید از آن طریق دستور خدا را دریافت کرد.

علت هلاکت ابلیس، تکبر به ولی‌الله/ علت بخشش آدم(ع)، تواضع به ولی‌الله

  • امام حسن عسکری(ع) از قول پیامبر اکرم(ص) فرمودند که: «ابلیس، خدا را معصیت کرد و هلاک شد چون معصیت او همراه با تکبر نسبت به حضرت آدم بود و حضرت آدم، خدا را معصیت کرد ولی سالم ماند و هلاک نشد چون معصیت خودش را با تکبر بر پیامبر اسلام(ص) و اهل‌بیت(ع) همراه نکرد. و این سخن خدا است که ای آدم! ابلیس در تو، مرا عصیان کرد و نسبت به تو تکبر نشان داد و هلاک شد. اگر نسبت به تو با دستور من تواضع می‌کرد، رستگار می‌شد چه رستگارشدنی! و تو مرا با خوردن از شجره، معصیت کردی و با تواضع در مقابل محمد و آل محمد(ص) به تمام رستگاری می‌رسی؛ عَصَى اللَّهَ إِبْلِیسُ، فَهَلَکَ لِمَا کَانَ مَعْصِیَتُهُ بِالْکِبْرِ عَلَى آدَمَ وَ عَصَى اللَّهَ آدَمُ بِأَکْلِ الشَّجَرَةِ، فَسَلِمَ وَ لَمْ یَهْلِکْ لِمَا لَمْ یُقَارِنْ بِمَعْصِیَتِهِ التَّکَبُّرَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ، وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لَهُ: «یَا آدَمُ عَصَانِی فِیکَ إِبْلِیسُ، وَ تَکَبَّرَ عَلَیْکَ فَهَلَکَ، وَ لَوْ تَوَاضَعَ لَکَ بِأَمْرِی، وَ عَظَّمَ عِزَّ جَلَالِی لَأَفْلَحَ کُلَّ الْفَلَاحِ کَمَا أَفْلَحْتَ، وَ أَنْتَ عَصَیْتَنِی بِأَکْلِ الشَّجَرَةِ، وَ بِالتَّوَاضُعِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ تُفْلِحُ کُلَّ الْفَلَاحِ»(احتجاج طبرسی/1/53)

شب قدر، شب عذرخواهی از امام زمان(عج) است/ پذیرفته شدن توبه ما منوط به جلب رضایت امام زمان(عج) است

  • شب قدر، شب عذرخواهی از امام زمان(عج) است. پذیرفته شدن توبه ما هم منوط به جلب رضایت امام زمان(عج) است. در شب قدر پرونده ما را به دست امام زمان(عج) می‌دهند همان‌طور که در روز قیامت پرونده‌‌ اعمال را به دست حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌دهند.
  • پیامبر اکرم(ص) خطاب به اصحابشان می‌فرمایند: «به شب قدر ایمان بیاورید که آن مخصوص على بن ابى طالب و یازده فرزند او (بعد از من) می‌باشد؛‏ آمِنُوا بِلَیْلَةِ الْقَدْرِ إِنَّهَا تَکُونُ- لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ لِوُلْدِهِ الْأَحَدَ عَشَرَ مِنْ بَعْدِی‏»(کافی/1/533).  

اگر شهوترانی زشت است، چون انسان هرکاری دلش خواسته انجام داده، نماز بی‌ولایت نیز به همین دلیل زشت است

  • اگر شهوترانی و فساد و گناه -به این دلیل که انسان هر کاری دلش خواسته انجام داده است- کار زشتی محسوب می‌شود، نماز بی‌ولایت هم زشت است چون انسان هر کاری که دلش خواسته انجام داده است. اتفاقاً نمازخوان‌های بی‌ولایت جنایت‌هایی را انجام داده‌اند که کفار هم آن کارها را نکرده‌اند. کفار وقتی با پیامبر می‌جنگیدند حرمت اسرای سپاه اسلام را نگاه می‌داشتند ولی نمازخوان‌های بی‌ولایت در کربلا حرمت بچه‌های خردسال امام حسین(ع) را هم نگه نداشتند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۳
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-20

ولایت، مبارزه با نفس را آسان می‌کند/ مطیع امر مولا بودن را باید در امتداد مخالفت با هوای نفس دید/ امام، تسهیل کنندۀ عبودیت و مبارزه با هوای نفس است

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در بیستمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (6.8 مگابایت)

 

باور به جاودانه بودن برخی از آدم‌ها در عذاب، سخت است/ رذالت دشمن را بپذیریم

  • یکی از باورهای بسیار مهم، باور به جهنم و دوزخ است. باور شکنجه‌های سخت خداوند برای برخی آدم‌ها سخت است. باور به جاودانه و مخلّد بودن در عذاب، باور اینکه کسی برای همیشه در عذاب و در آتش بماند، سخت است. چنین فردی چقدر باید آدم رذلی بوده باشد که لازم است تا همیشه در عذاب بماند. باید باور کنیم بعضی‌ها خیلی رذل هستند که عذاب الهی به صورت همیشگی شامل حال آنها می‌شود. خداوند دربارۀ گروهی از این آدم‌های رذل می‌فرماید: «اینها دشمن واقعى هستند، از آنان بپرهیز، خدا آنان را بکشد چقدر از حق روگردان هستند؛ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ»(منافقون/4)
  • متدینین و آدمه‌های خوب باید باور کنند که بعضی‌ها ممکن است تا این حدّ رذل و بد باشند. برخی از متدینین که اهل لعن فرستادن به دشمنان اهل بیت(ع) نیستند(به همین صورت کلی که در زیارت عاشورا آمده و مخل وحدت نیست)، علتش این است که رذالت این آدم‌ها و اینکه چنین عذابی برای آنها وجود دارد را باور نکرده‌اند. به دلیل همین ساده‌اندیشی است که عده‌ای عمق پدیده شوم و پلید اسرائیل را باور نمی‌کنند؛ ولی دشمن را باید باور کرد. 
  • باور کردن وجود دشمن برای افراد ساده و اعتقاد به رذل بودن برخی از انسان‌ها سخت است، در حالی‌که برای رسیدن به جامعه سالم در زمان امام زمان(عج)، باید چنین باوری داشته باشیم. اگر رذالت برخی از آدم‌ها را باور نکنی، آن‌قدر این آدم‌های رذل در مقابل چشمت جنایت خواهند کرد تا باور کنی. جنایت‌ها‌یی که این اواخر در کشورهای منطقه اتفاق می‌افتد، نمونه‌ای از وجود آدم‌های رذل است. بهتر است با معرفت و قلب خودت به این باور برسی که عده‌ای از انسان‌ها بسیار رذل هستند و مستحق‌اند که تا همیشه در آتش بمانند.
  • کلمات حضرت امام خمینی(ره) برای فهمیدن پستی دشمن بسیار عالی است. امام(ره) محکم‌ترین و تندترین تعابیر را علیه مذهبی‌هایی به کار می‌برند که جاده صاف کن دشمن هستند و اعتقادی به پستی و رذل بودن دشمنان ندارند.

چگونه جاودانگی بعضی در جهنم را باور کنی؟/ کسی که راه آسان ولایت را نرفته، خیلی آدم پستی بوده است/ پذیرش ولایت فقط برای کسانی سخت است که بیماردل‌ و متکبرند

  • راه باور جاودانه بودن عذاب جهنم، باور میزان رذالت برخی آدم‌ها است؛ و راه باور رذالت و پستی برخی آدم‌ها هم این است که ببینی پذیرش راه اولیاء خدا، چقدر آسان بوده است ولی این عده آن را نپذیرفته‌اند. اجرای صادقانۀ فرمان خدا در گرو پذیرش فرمان ولایت است. اتفاقاً پذیرش فرمان از ولایت، کار ما را آسان کرده است. اگر آسان بودن پذیرش ولایت و فرمان او را قبول کنی، رذل بودن آدم‌هایی را که با آن مخالفت کرده‌اند را باور خواهی کرد.
  • کسی که راه آسان ولایت را نرفته است، بسیار آدم رذلی بوده است. اصل پذیرش حرف اولیاء خدا یک مخالفت با هوای نفس است ولی پذیرش آن آسان است و چون آسان است باید گفت مرگ بر کسانی‌که این کار آسان را نپذیرفته‌اند و عذاب جاودانه بر کسانی باد که از آن سر باز زده‌اند. پذیرش ولایت فقط برای کسانی سخت است که در دل مرض دارند و متکبرند.
  • برای باور کردن این موضوع که آنهایی که ولایت را نپذیرفته‌اند، مستحق عذاب جاودان هستند و هیچ سهمی از ایمان ندارند، به این روایت توجه کنید. امام صادق(ع) می‌فرماید: در روز قیامت خدا به بعضی‌ها نگاه نمی‌کند و با آن‌ها حرف نمی‌زند، اینها سه گروه هستند: 1. کسانی که جایگاه امامت را غصب کرده‌اند 2. کسانی که در مقابل اولیاء خدا ایستاد‌ه‌اند و یا جنگیده‌اند 3. کسانی که برای دو گروه اول یک ذره سهم از اسلام قائل شده‌اند. (ثَلَاثَةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏ مَنِ ادَّعَى إِمَامَةً مِنَ اللَّهِ لَیْسَتْ لَهُ وَ مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ نَصِیباً؛ کافی/ج1/ص373)

وقتی مبارزه با نفس به موضوع ولایت می‌رسد، رنج‌ها کاهش می‌یابد / ولایت، مبارزه با نفس را آسان می‌کند

  • همه رنج‌هایی که در جلسات قبل مورد اشاره قرار گرفت، در مخالفت با هوای نفس بود، ولی وقتی مبارزه با نفس به موضوع ولایت می‌رسد، رنج‌ها کاهش پیدا می‌کند. اینجا کار آسان است و رنج مبارزه از بین می‌رود. رنج اطاعت از خدا و انجام تکالیف و رضایت به تقدیر، در پذیرش ولایت از بین می‌رود. خدا، مولا را برای آدم‌های سالم گذاشته است تا راه طولانی و سخت را آسان کند و خدا کسانی را که وقتی راه آسان می‌شود؛ باز هم پشت می‌کنند و آن راه را نمی‌روند را لعنت می‌کند. خدا امیرالمؤمنین علی(ع) را گذاشته تا دینداری آسان شود. آدم ضعیفی که مریض نباشد، وقتی به ولیّ خدا می‌رسد می‌گوید: آقا! شما چقدر خوبید! شما که آمدید، قصه عوض شد و کارها آسان شد! من چون شما را ندیده بودم، بی‌دین بودم. لذا از این به بعد دیندار خواهم بود.
  • ولایت، مبارزه با نفس را آسان می‌کند. البته کسی که جاهل است، از این قاعده خارج است؛ ولی کسی که با جلوه علی بن ابیطالب(ع) مواجه می‌شود و ولایت او را رد می‌کند، خیلی آدم رذلی است.

هرکس رذالت کسانی که ولایت علی(ع) را نپذیرفته بودند باور نکرد، کربلا را ببیند

  • اگر کسی رذالت کسانی که ولایت علی(ع) را نپذیرفته‌ بودن را باور نکرد، کربلا را ببیند. همۀ کسانی که خون به جگر حضرت علی(ع) کرده بودند، در کربلا رذالت خودشان را نشان دادند. در کدام یک از جنگ‌ها، این جنایت‌هایی که در کربلا مرتکب شدند را انجام داده بودند؟! کربلا، جای ساده‌ای نیست، کربلا محل بالاترین معارف است.
  • اگر ابن ملجم را نفهمیده‌ای، تفسیر او را در کربلا ببین. این کینه‌ها را در کجا پنهان کرده بودند؟ نعل تازه زدن به اسب‌ها و تاختن بر بدن شهدا چه نفعی برای دشمن داشته است؟ زدن با چوب نیزه به سر بچه‌های امام حسین(ع) برای چه هدفی بوده است؟ اینکه کسی علی(ع) را دوست نداشته باشد، ساده نیست. اینکه کسی از بغض علی(ع)، امام حسین(ع) را بکشد؛ ساده نیست.

امام، تسهیل کنندۀ عبودیت و مبارزه با هوای نفس است/ مطیع امر مولا بودن را باید در امتداد مخالفت با هوای نفس دید

  • اگر مراحل قبلی مبارزه با نفس سخت است، در عوض وقتی ولایت امیرالمؤمنین(ع) مطرح می‌شود، کارها آسان است. امام، تسهیل کنندۀ عبودیت و مبارزه با هوای نفس است. از این نقطه به بعد دشمنی با اولیاء خدا جدی‌تر می‌شود. در مسیر مبارزه با نفس، تمام بحثها دربارۀ رنج در مراحل مقدماتی بود؛ وقتی به موضوع ولایت می‌رسیم، رنج‌ها کاهش پیدا می‌کند.
  • در روایت معروفی از امام حسن عسکری(ع) آمده است: «پس هر فقیهى که مراقب نفس و حافظ دین خود است و با نفس خود مخالفت می‌کند و مطیع امر مولا مى‏باشد، بر عوام است که از چنین فقیهى تقلید کنند؛ فَأَمَّا مَنْ‏ کَانَ‏ مِنَ‏ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ‏، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوه»(وسائل الشیعه/27/131)در این روایت مطیع امر مولا بودن را باید در امتداد مخالفت با هوای نفس دید. این دو در یک راستا هستند.

اگر برای کسی مخالفت با هوای نفس سخت است، پس او باید بیشتر به روضه امام حسین(ع) برود

  • اگر برای کسی مخالفت با هوای نفس سخت است، پس او باید بیشتر به روضه امام حسین(ع) برود. این نعمت ولایت را که رایگان به ما داده‌اند، اگر با استفاده از این نعمت که جذاب و تسهیل‌کنندۀ بندگی و مخالفت با نفس است، مبارزه با نفس را برای خودمان آسان نکنیم، در این صورت خودمان را مستحق عذاب جهنم خواهیم یافت.
  • امام صادق(ع) در تفسیر آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»(مائده/3) فرمودند: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ‏ بِإِقَامَةِ حَافِظِهِ‏ وَ أَتْمَمْتُ‏ عَلَیْکُمْ‏ نِعْمَتِی‏ بِوَلَایَتِنَا وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً أَیْ تَسْلِیمَ النَّفْسِ لِأَمْرِنَا»(مناقب آل ابیطالب/ج3/ص23) در اینجا «رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» تسلیم بودن نفس به امر ائمۀ هدی(ع) است.
  • چرا امام تسهیل‌کنندۀ حرکت در این مسیر است؟ چون امام جذابیت و شیرینی خاصی دارد. «فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَکُمْ»(زیارت جامعه- عیون اخبار رضا ع/ج2/ص276) امام جذاب و زیبا است، ناز است. اگر کسی آدم حسابی دیده باشد می‌تواند تأثیر امام را بر تسهیل دینداری بفهمد. کسی که به نماز اول وقت علاقه ندارد، وقتی به امام زمان(عج) علاقمند شود و بفهمد امام زمان(عج) نماز اول وقت را دوست دارد، اهل نماز اول وقت می‌شود. امام دل را جذب می‌کند و با محبت امام است که می‌توان اهل دینداری شد و دین را فهمید. در زیارت جامعه می‌خوانیم: «بِمُوَالاتِکُمْ‏ عَلَّمَنَا اللَّهُ‏ مَعَالِمَ‏ دِینِنَا»(عیون اخبار رضا ع/ج2/ص277) ایجاد اتحاد بین مردم و در جامعه هم کار آسانی نیست و فقط ولایت می‌تواند این کار را انجام دهد. لذا در ادامه چنین آمده است: «وَ بِمُوَالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ»(همان)

فقط با ورع می‌توان به ولایت رسید/ با ورع به سمت ولایت برویم و با ولایت، ورع را بالا ببریم

  • فقط با ورع می‌توان به ولایت رسید، ورع نیز مرحلۀ آخر تقوا است. ورع، ترک آسان هوای نفس است، یعنی در این مرحله دیگر مبارزه با هوای نفس آسان شده است. امیرالمؤمنین(ع) به سلیم فرمود: ملاک این امر (ولایت)، ورع است چرا که به ولایت ما جز با ورع نمى‏توان رسید؛ یَا سُلَیْمُ إِنَّ مِلَاکَ‏ هَذَا الْأَمْرِ الْوَرَعُ‏ لِأَنَّهُ لَا یُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْوَرَع‏»(کتاب سلیم بن قیس/ج2/ص827)
  • باید با ورع به سمت ولایت برویم و با ولایت، ورع را بالا ببریم. اینطوری ورع هم آسان می‌شود. عشق به امیرالمؤمنین(ع)، ورع را افزایش می‌دهد و ورع عشق به امیرالمومنین(ع) را بالا می‌برد. عشق به علی(ع) عشق به همه خوبی‌ها است. در زیارت جامعه می‌خوانیم: «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»
  • اما علت اینکه ولی خدا، مبارزه با نفس را آسان می‌کند این است که ولی خدا، مظلوم است. وقتی مظلومیت علی(ع) را هنگام شهادت حضرت زهرا(س) ببینی، مبارزه با نفس برایت آسان می‌شود...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۲
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-19

خداوند لطف کرده به ما دستور داده / عالی‌ترین نوع توبه این است که در مقابل اطاعت از خدا، اطاعت از نفس را ببینی/ ولیّ خدا، واسطه ما و خدا است، تا بتوانیم هوای نفس را از بین ببریم و به شیرینی ملاقات خدا برسیم/ کسانی که فقط با خدا مناجات می‌کنند و کاری با ولیّ خدا ندارند، راه توبه را درست نفهمیده‌اند

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در نوزدهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود ( 4 مگابایت)

 

خداوند لطف کرده که به ما دستور داده است/ اگر خدا به ما دستور نمی‌داد، سرگردان بودیم

  • نقطه مقابل خداپرستی، هواپرستی است. اما کسی که دستور خدا را نمی‌پذیرد، زشتی کار او را به نوع دیگری(غیر از هواپرستی) هم می‌توان ترسیم کرد. به تعبیری می‌توان گفت خداوند لطف کرده که به ما دستور داده است. اگر خدا به ما دستور نمی‌داد، سرگردان بودیم. خدا می‌دانسته که امکان ندارد ما با برنامۀ خودمان بتوانیم ارزش پیدا کنیم ولی با اجرای دستوری که از بالا آمده، می‌توانیم ارزش پیدا کنیم، لذا خدا لطف کرده و برای ارزش پیدا کردن ما، دستور داده است.

عصیان، بی‌احترامی به خدایی است که لطف کرده از مقام بلندش کوتاه آمده و به ما دستور داده

  • شاید اگر خداوند می‌‌خواست مقام بلند خودش را حفظ کند، اصلاً نباید به ما دستور می‌داد چون خدا می‌دانست که بسیاری از بندگانش ممکن است به اوامر او بی‌اعتنایی کنند، ولی با این‌ حال از سر دلسوزی و لطفی که به بندگانش داشت این دستورات را به ما داده است. 
  • برای این تعبیر، قرائنی هم در قرآن کریم وجود دارد. مثلاً خداوند متعال گاهی به شأن و مرتبت و بزرگواری خودش که نگاه می‌کند، گویی پیامبر گرامی اسلام(ص) را هم از انذار دادن نهی می‌کند و می‌فرماید: «کسانى که کافر شدند بر ایشان یکسان است چه ایشان را انذار بکنى و چه انذار نکنى ایمان نخواهند آورد؛ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»(بقره/6) و در جای دیگر می‌فرماید: «رهایشان کن تا بخورند و سرگرم بهره‏گیرى از لذت‏ها باشند و آرزوهایشان آنها را مشغول کند که بزودى خواهند فهمید؛ ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون»(حجر/3)
  • چرا عصیان و عدم اطاعت از خدا این‌قدر بد است؟ چون بی‌احترامی به خدایی است که از جایگاه و مقام بلند خودش خیلی کوتاه آمده و به تو دستور داده است. علی‌رغم اینکه خدا به ما لطف کرده و از مقامش کوتاه آمده و به ما دستور داده، یک بندۀ ضعیف، که در مقایسه با ذات پروردگار عالم موجود بی‌ارزشی محسوب می‌شود، قیافه می‌گیرد و حرف خدا را گوش نمی‌کند!! و این واقعاً بی‌احترامی به پروردگار است و خیلی زشت است.

توبۀ حقیقی برای کسی است که دستورات الهی را، محبت خدا به خودش بداند

  • وقتی عمیقاً می‌توان توبه کرد که دستورات خدا را ، لطف و محبت خدا به خویش بدانیم. آن وقت هر یک دستور را که اجراء نکرده باشی، در واقع یک محبت خدا را پس زده‌ای و رد کرده‌ای. توبه حقیقی برای این گروه است. یک درجه پائین‌تر توبه، برای کسانی است که عذاب جهنم را می‌بینند. مرحله پائین از این هم مربوط به کسانی است که قبر را می‌بینند، یعنی کسی که لحظه جان دادن و داخل قبر شدن را ببیند و بگوید: به کارهای بدی که کرده‌ام، نمی‌ارزید. پائین‌تر از این مرحله هم این است که آدم شب قدر را در نظر بگیرد و بگوید اگر قرار باشد خدا بر اساس کارهای سال قبل من، مقدرات سال بعد مرا رقم بزند؛ وضعیت خیلی بدی خواهم داشت.
  • عالی‌ترین نوع توبه این است که در مقابل اطاعت از خدا، اطاعت از نفس خودت را ببینی و آن را بسیار زشت بدانی. اطاعت از نفس برایت خیلی دلگیر باشد.

حس توبه به این است که ببینی چه کسی را نافرمانی کرده‌ای و در مقابل او از چه چیزی فرمان برده‌ای

  • حس توبه به این است که ببینی چه کسی را نافرمانی کرده‌ای و در مقابل از چه چیزی فرمان برده‌ای. تو خدا را رها کرده‌ای و از نفس خودت اطاعت کرده‌ای. «آیا دیدى کسى که خدای خود را هواى نفسش قرار داده؛ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه»(جاثیه/23) بعضی‌ها هوای نفس خود را خدای خودشان قرار می‌دهند و مدام به او سجده می‌کنند. کسی می‌تواند توبه کند که از این ناراحت باشد که «خدایا چرا من تو را پرستش نکردم و به جای تو، خودم را پرستش کرده‌ام؟» خودپرستی خیلی زشت است. قباحت خودپرستی در مقابل زیبایی خداپرستی باید فهمیده شود.
  • ای کاش آن‌قدر گناه نکنیم تا بتوانیم این را بفهمیم و این احساس زیبا را درک کنیم. زیبایی ایمان و اطاعت از خدا و زشتی عصیان در مقابل امر خدا را می‌توان درک کرد. خداوند می‌فرماید: «خدا ایمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل‌هایتان زینت داد، و کفر و فسوق و عصیان را برای شما ناخوشایند قرار داد؛ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیان»(حجرات/7) ما که کفر و فسوق نداریم باید تلاش کنیم از عصیان هم کراهت داشته باشیم.

ولیّ خدا، واسطه بین تو و پروردگار عالم است، تا بتوانی هوای نفس را از بین ببری و به شیرینی ملاقات خدا برسی

  • یکی از راههایی که به درک این مفهوم کمک می‌کند این است که پای اهل بیت(ع) را هم وسط بکشیم. همان‌طور که در بحث هوای نفس بیان شد؛ برای اینکه هوای نفس خودت را با دستور خدا از بین ببری، می‌بایست دستور از طریق ولی خدا، ابلاغ شود. ولیّ خدا، واسطه بین تو و پروردگار عالم است، تا بتوانی هوای نفس را از بین ببری و به شیرینی ملاقات خدا نائل شوی.
  • اگر ترک کردن حرف خدا زشت است، به همان اندازه زشت است که حرف امیرالمؤمنین(ع) را کنار بگذاری و حرف خودت را گوش کنی. قرار بود که من با امر مولا رشد کنم، حالا این وسط، مولا چه تقصیری کرده است که من به او بی‌احترامی می‌کنم؟ لذا وقتی استغفار می‌کنی، اگر امام زمان(عج) از تو راضی نشده باشد، خدا هم راضی نمی‌شود. در مورد بقیه کسانی که ولایت دارند هم به همین ترتیب است. اگر والدین را اذیت کرده باشی و دل آن‌ها رنجیده باشد، چگونه می‌توانی خدا را راضی کنی؟ و از پدر و مادر مهمتر امام زمان(عج) است.

کسانی که فقط با خدا مناجات می‌کنند و کاری با ولیّ خدا ندارند، راه توبه را درست نفهمیده‌اند/ گناه کردن نافرمانی امام هم هست

  • در زیارت جامعۀ کبیره می‌خوانیم: «ای ولیّ خدا، میان من و خدا گناهانى هست که جز رضاى شما آن را محو نمی‌کند؛ یَا وَلِیَّ اللَّه‏ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ ذُنُوباً لَا یَأْتِی عَلَیْهَا إِلَّا رِضَاکُمْ»(من لا یحضره الفقیه/ج2/ص616) این حس، همان حس توبه است که باید در دل یک شیعه به وجود بیاید. در جریان خداپرستی، کسانی که فقط با خدا مناجات می‌کنند و کاری با ولیّ خدا ندارند، راه توبه را درست نفهمیده‌اند. نگاهشان درست نیست. نمی‌خواهند از امام زمان(عج) کمک بگیرند تا خدا آن‌ها را ببخشد؛ در حالیکه ما با گناه کردن، امام زمان(عج) را معصیت و نافرمانی کرده‌ایم.

درود بر اهل بیت(ع) باعث آمرزش گناهان است

  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمودند: آیا می‌خواهید شما را از زیرک‌ترین آدم‌ها و احمق‌ترین آنها باخبر کنم؟ گفتند بله یا رسول الله(ص). حضرت فرمودند: زیرک‌ترین آدم‌ها کسی است که از خودش حساب بکشد و برای بعد از مرگ خود کار کند، و احمق‌ترین آدم‌ها کسی است که از هوای نفس تبعیت کند و فقط از خدا آرزوهای خودش را بخواهد. از حضرت پرسیدند آن انسان زیرک چگونه نفس خود را محاسبه می‌کند؟ حضرت فرمود: هر روز به نفس خود می‌گوید: ای نفس این روزی که گذشت دیگر برنمی‌گردد. امروز چه کار کرده‌ای؟ آیا حاجت کسی را برآورده کردی؟ بعد از محاسبه اگر خواستی گناهان تو پاک شود بر پیامبر و اهل بیت(ع) صلوات و درود بفرست. معنای درود بر پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع) این است که من نوکر شما هستم. صلوات حکم استغفار را پیدا می‌کند. یعنی انسان به خودش می‌گوید دوباره با علی بن ابیطالب(ع) بیعت کن و این بیعت را برای خودت مجدداً قبول و تأیید کن. و شروع کن به لعنت کردن دشمنان اهل بیت(ع). وقتی این کار را انجام دهی، خدا می‌گوید من دیگر به خاطر گناهانت گریبان تو را نمی‌گیرم، چون تو به دوستان من ابراز ارادت کردی و با دشمنان من دشمنی کردی (أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَکْیَسِ‏ الْکَیِّسِینَ وَ أَحْمَقِ الْحَمْقَى قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: أَکْیَسُ‏ الْکَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ إِنَّ أَحْمَقَ‏ الْحَمْقَى مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا، وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانِیَّ. ... بِتَجْدِیدِ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ، وَ عَرَضَ بَیْعَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع عَلَى نَفْسِهِ، وَ قَبُولَهُ لَهَا، وَ إِعَادَةَ لَعْنِ أَعْدَائِهِ وَ شَانِئِیهِ وَ دَافِعِیهِ عَنْ حَقِّهِ‏ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَسْتُ أُنَاقِشُکَ فِی شَیْ‏ءٍ مِنَ الذُّنُوبِ- مَعَ مُوَالاتِکَ أَوْلِیَائِی، وَ مُعَادَاتِکَ أَعْدَائِی؛ تفسیر منسوب به امام حسن عسکری ع/ص38)
  • خدا در این شب‌های قدر دربارۀ امیرالمؤمنین علی(ع) چه می‌خواهد بگوید؟ اینکه مولای خودتان، علی(ع) را دوست داشته باشید و با او تجدید بیعت کنید...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۱
بیان معنوی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-18

آخرین نقطۀ عرفان، ولایت است/ بی«من» شدن در مقابل خدا این است که ولایت ولی خدا را بپذیری

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در هجدهمین جلسه را می‌خوانید:

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (6.31 مگابایت)

 

ما خلق شده‌ایم تا با عبور از موانع، ارزش افزوده تولید کنیم/در عبور از تمایلات کم‌ارزش، «مبارزه با نفس» شکل می‌گیرد

  • صحبت ما در مورد هوای نفس به اینجا رسید که ما خلق شده‌ایم تا ارزش افزوده تولید کنیم و در این مسیر، مانع وجود دارد؛ مانعی به نام تمایلات پست و بی‌ارزش سر راه ما وجود دارد که با عبور کردن از آن‌ها می‌توانیم به رشد برسیم. زندگی در ابتدا با خواسته‌های کم شروع می‌شود و به مرور با عبور کردن از این تمایلات و خواسته‌های کم، عملیات مبارزه با هوای نفس شکل می‌گیرد. مبارزه با نفس، مسیر اصلی حرکت ما است که تا آخرین لحظه حیات در این دنیا ادامه خواهد داشت. این مبارزه با نفس برای اولیاء خدا هم وجود دارد.

لازمه مبارزه با نفس این است که خدا برنامه مبارزه با نفس را طراحی کند/ مبارزه با نفس یعنی مقابله با «من» که در مقابل «معبود» قرار دارد

  • در مسیر مبارزه با نفس، رنج وجود دارد و موضوع رنج را باید از همان ابتدای مسیر برای خودمان حل کنیم. لازمه مبارزه با نفس این است که خدا برنامه مبارزه با نفس را طراحی کند. خدا هم برنامه‌ها را به صورت تقدیری و تکلیفی برای رشد ما تنظیم کرده است. برای اینکه با «من» یا «انانیّت» خود مبارزه کرده باشی، بایستی حتماً خداوند دستور یا برنامه داده باشد لذا این مبارزۀ با نفس، در واقع یعنی مقابله با «من»ی که در مقابل «معبود» قرار دارد. انسان برای اتصال و ملاقات با پروردگار عالم آفریده شده است و رشد بدون اتصال به معبود معنی ندارد. برای چنین ملاقاتی باید «نفس» و «من» را کنار گذاشته باشی.
  • اطاعت‌ها و عبادت‌های مختلف، برای ضعیف‌تر کردن«من» است. وقتی عبادت نباید به خاطر«من» باشد، اصل مذهبی بودن هم باید به خاطر خدا و کوچک کردن«نفس» و «من» باشد. اگر مذهبی بودن به خاطر خدا نباشد و برای جمع کردن اعتبار باشد، ریاکاری است.

برای اینکه رشد کنیم، باید برخلاف دوست‌داشتنی‌های خود عمل کنیم/

  • برای اینکه رشد کنیم، باید بر خلاف دوست‌داشتنی‌های خود عمل کنیم. معنای رشد هم آمادگی بیشتر و بهتر برای ملاقات خدا است. برای ملاقات خدا، نه تنها دوست‌داشتنی‌ها را باید کنار بگذاریم، بلکه «نفس» و «من» را هم باید کنار گذاشت. برنامه این راه، تقوا و انگیزه آن ایمان به لقاءالله است.
  • خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: از صبر و نماز کمک بگیرید؛ وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»(بقره/45) صبر نمونه برجسته رفتار ما در مقابل مشکلات تقدیری است. صلاه، نمونه برجسته پذیرش تکلیف و اطاعت از دستور است. در ادامه می‌فرماید: کمک گرفتن از نماز سخت است، مگر برای کسانی که خاشع‌ هستند؛ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»(همان). اما خاشعان چه کسانی‌ هستند؟ خودِ پرودگار در آیه بعد پاسخ می‌دهد: کسانی که فکر می‌کنند خدا را ملاقات خواهند کرد و به سوی او باز می‌گردند؛ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنهَُّم مُّلَاقُواْ رَبهِِّمْ وَ أَنهَُّمْ إِلَیْهِ رَاجِعُون»(بقره/46)

خداوند دستورات خودش را از طریق خلیفه‌الله ابلاغ می‌کند/کسی که هنوز «من» دارد، از ولیّ خدا تنفر پیدا می‌کند

  • ایمان و تقوا، به تنهایی کافی نیستند چون هنوز «من» باقی مانده است. خداوند انسان را بسیار پیچیده آفریده است و با صبر و نماز معلوم نمی‌شود که آیا واقعاً در مقابل نفس خودت ایستاده‌ای یا خیر؟ برای اینکه معلوم شود تا الان چقدر واقعاً از «نفس» گذشته‌ای یا نه، خداوند دستورات خودش را از طریق خلیفه‌الله ابلاغ می‌کند. اما کسی که هنوز «من» و نفس دارد، از ولی خدا تنفر پیدا می‌کند.
  • نمونه‌ای برای کسانی که از ولیّ خدا تنفر پیدا می‌کنند، اتفاقی بود که در روز عید غدیر خم پیش آمد که آن فرد بعد از اعلان ولایت علی(ع) از سوی رسول خدا(ص) صدا زد یا رسول‌الله(ص)! اگر دستور خدا این است که من از علی(ع) تبعیت کنم، بگو خدا همین الان بلایی بفرستد که مرا نابود کند! و بلایی بر سرش نازل شد و به هلاکت رسید (لَمَّا کَانَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَطِیباً فَأَوْجَزَ فِی خُطْبَتِهِ ثُمَّ دَعَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَخَذَ بِضَبْعِهِ ثُمَّ رَفَعَ بِیَدِهِ حَتَّى رُئِیَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِمَا ... فَبَلَغَ ذَلِکَ الْحَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَرَحَلَ رَاحِلَتَهُ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَیْهَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذْ ذَاکَ بِمَکَّةَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْأَبْطَحِ فَأَنَاخَ نَاقَتَهُ ثُمَّ عَقَلَهَا ثُمَّ جَاءَ إِلَى النَّبِیِّ [ص‏]... وَ إِنَّهُ لَمُغْضَبٌ وَ إِنَّهُ لَیَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا قَالَ مُحَمَّدٌ حَقّاً فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ نَقِمَةً فِی أَوَّلِنَا وَ آیَةً فِی آخِرِنَا ... فَلَمَّا خَرَجَ مِنَ الْأَبْطَحِ رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ مِنَ السَّمَاءِ فَسَقَطَ عَلَى رَأْسِهِ وَ خَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ وَ سَقَطَ مَیِّتاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ‏ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ؛ تفسیر فرات/ص504) حضرت زهرا(س) بعد از این ماجرا به علی(ع) فرمودند: یا ابالحسن! فکر نکن دشمن تو فقط همین کسی بود که آمد و ابراز تنفر کرد، بلکه دشمنان دیگری هم هستند که این کینه و نفرت را نسبت به تو در دل‌شان دارند اما چیزی نمی‌گویند.
  • بنابراین همین که انسان نمازخوان بشود، کار تمام نمی‌شود، بلکه نباید هیچ تکبر و حسادتی به حضرت علی(ع) داشته باشد. کسانی که مسلمان شده بودند ولی محبت حضرت علی(ع) را نداشتند، در واقع انانیّت خود را کنار نگذاشته بودند.

آخرین نقطۀ عرفان، ولایت است/ حج، یعنی ملاقات امام(ع)

  • بحث ولایت فوق‌العاده عرفانی است. آخرین نقطۀ عرفان، ولایت است. معنای فناء فی الله همین عبارت است که در زیارت‌نامۀ اهل‌بیت(ع) می‌خوانیم: «بِأَبِی أَنْتَ‏ وَ أُمِّی‏ وَ نَفْسِی‏ وَ مَالِی‏ وَ وُلْدِی؛ پدر و مادر و خودم و مال و فرزندام فدای تو»(تهذیب الاحکام/ج6/ص61)
  • امام محمد باقر(ع) می‌فرماید: حج، یعنی ملاقات امام(ع). طواف کردن، چرخیدن به دور خانۀ کعبه، سعی صفا و مروه و... همه برای این است که به محضر امام خودت برسی و با او بیعت کنی. همۀ آنها مقدمه این نقطه است. (تَمَامُ‏ الْحَجِ‏ لِقَاءُ الْإِمَام‏؛ کافی/ج4/ص549) و (إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ یَأْتُوا هذِهِ الْأَحْجَارَ، فَیَطُوفُوا بِهَا، ثُمَّ یَأْتُونَا، فَیُخْبِرُونَا بِوَلَایَتِهِمْ، وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نَصْرَهُمْ‏ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏ ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ إِلَى وَلَایَتِنَا؛ کافی/ج4/ص549) (عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ یَحْکِی قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ» فَقَالَ ع مَا قَالَ إِلَیْهِ یَعْنِی الْبَیْتَ مَا قَالَ إِلَّا إِلَیْهِمْ أَ فَتَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ إِتْیَانَ هَذِهِ الْأَحْجَارِ وَ التَّمَسُّحَ بِهَا وَ لَمْ یَفْرُضْ عَلَیْکُمْ إِتْیَانَنَا وَ سُؤَالَنَا وَ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ اللَّهِ مَا فَرَضَ عَلَیْکُمْ غَیْرَهُ؛ تفسیر فرات/224)

ولایت، شرط قبولی اعمال است

  • نماز که شرط قبولی تمام اعمال است، اگر بدون ولایت باشد، همین نماز هم قبول نمی‌شود. (قَالَ الصَّادِقُ ع إِنَ‏ أَوَّلَ‏ مَا یُسْأَلُ‏ عَنْهُ‏ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ‏ بَیْنَ‏ یَدَیِ‏ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ الصَّلَوَاتُ الْمَفْرُوضَاتِ وَ عَنِ الزَّکَاةِ الْمَفْرُوضَةِ وَ عَنِ الصِّیَامِ الْمَفْرُوضِ وَ عَنِ الْحَجِّ الْمَفْرُوضِ وَ عَنْ وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَیْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَکَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ یُقِرَّ بِوَلَایَتِنَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِهِ؛ امالی شیخ صدوق/256)
  • در روایت دیگری امام محمد باقر(ع) می‌فرماید: «اسلام بر 5 چیز استوار است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت و هیچکدام اهمیت ولایت را ندارند؛ بُنِیَ‏ الْإِسْلَامُ‏ عَلَى‏ خَمْسٍ‏ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ»(کافی/ج2/ص18)
  • اینکه نماز بخوانی و عبادت کنی ولی انانیت خودت را حفظ کنی چه فایده‌ای دارد؟ ابلیس6000 سال عبادت مقبول داشت، و به جایی رسیده بود که با خدا حرف می‌زد و خدا هم با او حرف می‌زد، اما وقتی که به ولیّ خدا سجده نکرد، خدا به او گفت تو اصلاً ایمان نداری! خدایا چرا ایمانش را انکار می‌کنی؟ خب بگو شیطان این راه را تا آخر نرفته است! اما خدا می‌گوید اصلاً از اول نیامده است.

کسانی که ولایت ولیّ خدا را نمی‌پذیرند، اصلاً ایمان ندارند/ اگر نفس خود را بزرگ نگه داشته باشیم، با ولایت به مشکل برمی‌خوریم

  • در سوره نساء هم به این مفهوم تصریح شده است که آنهایی که ولایت ولیّ خدا را نمی‌پذیرند، اصلاً ایمان ندارند. خداوند می‌فرماید: کسانی که از قضاوت کردن پیامبر(ص) ناراحت می‌شدند، ایمان نداشتند. «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»(نساء/65) مبارزه با هوای نفس برای این است که نفس خودت را از بین ببری و اگر نفس خود را بزرگ نگه داشته باشی، با ولایت به مشکل برمی‌خوری.
  • امام رضا(ع) در روایت معروف سلسلة الذهب فرمود: «خداوند می‌فرماید: کلمۀ لا اله الا الله قلعۀ من است و هر کس داخل این قلعه شود از عذاب من در امان است.» بعد امام رضا(ع) فرمود: به شروطی و من از شروط آن هستم؛ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ... قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ‏ شُرُوطِهَا»(عیون اخبار الرضا ع/ج2/ص135)

گذشتن از دوست‌داشتنی‌ها، مرحله اول آمادگی برای ملاقات خدا است/بی«من» شدن در مقابل خدا این است که ولایت ولی خدا را بپذیری

  • بعد از طی مقدمانی به این نتیجه رسیدیم که انسان برای  اینکه خدا را ملاقات کند باید هوای نفس خود را کنار بگذارد و از «من» عبور کند. گذشتن از دوست‌داشتنی‌ها، مرحله اول آمادگی برای ملاقات خدا است ولی مهمترین مرحله، بی«من» شدن در مقابل خداست و منظور از بی‌من شدن این نیست که حتی اطاعت از خدا داشته باشی و در مقابل اوامر او بگویی: «چشم»؛ بلکه منظور این است که به جانشین خدا و ولی خدا بگویی «چشم».
  • البته پذیرش ولایت؛ در موارد دیگر هم شباهت‌ها یا مصادیق دیگری نیز پیدا می‌کند. مثلاً اگر مشغول تعقیبات نماز هستی و پدر و مادر از تو کاری می‌خواهند، مبارزه با هوای نفس این است که تعقیبات را ترک کنی و آن کار را انجام دهی؛ یعنی ولایت پدر را هم در همان حدّی که هست، باید پذیرفت و بر عبادت مستحب فرزند اولویت پیدا می‌کند. داستان اویس قرنی هم همین بوده است. اویس قرنی به خاطر گوش کردن به حرف مادر مشرک خود، دیدار پیامبر اکرم(ص) را از دست داد و زودتر برگشت.

وقتی کسی مذهبی شد، خدا امتحانات خود را برای سنجش تکبر او در مقابل ولیّ خدا شروع می‌کند/داستان ابن ملجم

  • وقتی کسی مذهبی شد، خدا آزمایش‌ها و امتحانات را برای سنجش تکبر او در مقابل ولی خدا شروع می‌کند. مذهبی‌ها وقتی زمین می‌‌خورند، ضدولایتی‌های ویژه‌ای می‌شوند. مثلاً ببینید چه کسی حضرت علی(ع) را به شهادت رسانید؟ هم‌عرض اهمیت میلاد امیرالمؤمنین(ع) در خانه خدا، لحظه شهادت امیرالمؤمنین(ع) است و اینکه به دست چه کسی به شهادت رسید. «ابن ملجم» یک آدم لامذهب و بی‌دین نبود، او یک فرد مذهبی و متدین بود. ابن ملجم کسی بود که یک گوشه از نفس خودش را در مورد ولایت‌پذیری نگه داشته بود و پنهان کرده بود ولی آن را حل نکرده بود.
  • ابن ملجم کسی بود که مؤمنین یمن از میان خودشان او را به عنوان بهترین‌ها انتخاب کردند و به نزد علی(ع) فرستادند. وقتی امیرالمؤمنین(ع) به والی یمن نامه نوشت که ده نفر از بهترین‌های خود را انتخاب کنید و به نزد ما بفرستید، اهل یمن ابتدا صد نفر از خوبان خود را انتخاب کردند و آنها از بین خود هفتاد نفر و بعد سی نفر انتخاب کردند و آنها در نهایت ده نفر را انتخاب کردند و به نزد علی(ع) فرستادند. وقتی این ده نفر به نزد علی(ع) رسیدند ابن ملجم جلو رفت و در مقابل علی(ع) ایستاد و پس از اقرار به ولایت امیرالمؤمنین(ع) با سخنان زیبای خودش، خدمت علی(ع) عرض ارادت کرد. بعد از اینکه سخنانش تمام شد امیرالمؤمنین(ع) نام او را پرسید. و او گفت من ابن ملجم مرادی هستم. اینجا بود که علی(ع) یک دستش را بر روی دست دیگر زد و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون... (فَاخْتَارَ مِنْهُمْ مِائَةً ثُمَّ مِنَ الْمِائَةِ سَبْعِینَ ثُمَّ مِنَ السَّبْعِینَ ثَلَاثِینَ ثُمَّ مِنَ الثَّلَاثِینَ عَشَرَةً فِیهِمْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ خَرَجُوا مِنْ سَاعَتِهِمْ فَلَمَّا أَتَوْهُ ع سَلَّمُوا عَلَیْهِ وَ هَنَّئُوهُ بِالْخِلَافَةِ فَرَدَّ عَلَیْهِمُ السَّلَامَ وَ رَحَّبَ بِهِمْ فَتَقَدَّمَ ابْنُ مُلْجَمٍ وَ قَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْعَادِلُ وَ ...بحارالانوار/ج42/ص260)  

راه چاره برای زمین زدن نفس، روضۀ اباعبدالله(ع) و اعلام برائت از دشمنان اهل بیت(ع) است

  • راه چاره برای زمین زدن نفس، روضۀ اباعبدالله(ع) و اعلام برائت از دشمنان اهل بیت(ع) است. مصائب اهل‌بیت(ع) و روضه‌های امام حسین(ع) نفس آدم را می‌کُشد و اثر مستقیم بر تضعیف انانیّت انسان دارد. اگر کسی با روضه‌ها و در کنار قتلگاه درست نشد، جای دیگری نرود. اگر کسی مقابل مصائب اهل بیت(ع) زانو نزد، مقابل اوامر، فضائل و عدالت اهل‌بیت(ع) هم زانو نمی‌زند.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۰
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-17

رابطه مبارزه با نفس با دیگر مفاهیم دینی:ایمان، تقوا، عبد و ولایت/ ایمان؛ «انگیزۀ» مبارزه با نفس/تقوا؛ «برنامۀ» مبارزه با نفس/ «مبارزه با نفس» با برنامه‌ای که نقشی در آن نداریم، تنها راه عبد شدن/«ولایت» نهایی‌ترین امتحان مبارزه با نفس/ چرا خطای اهل ولایت بخشیده می‌شود؟

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در هفدهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (9.6 مگابایت)

 

ما همواره مجبوریم با برخی تمایلات خود مخالفت کنیم

  • در جلسات قبل بحث ما به اینجا رسید که ما مجبوریم با برخی از تمایلات خودمان مخالفت کنیم. این اجبار به دلیل ساختار وجود انسان و ساختار حیات است. در مورد ساختار وجودی انسان ذکر شد که تنها راه رشد قوای روحی و حتی جسمی انسان در مخالفت کردن با دوست‌داشتنی‌ها است. در مورد ساختار حیات هم به دلایلی مانند نرسیدن انسان به آرزوهایش، پیر و فرسوده شدن و .... اشاره شد که ما را مجاب به مبارزه با هوای نفس و دوست‌داشتنی‌ها می‌کند.

ایمان؛ انگیزه لازم برای مبارزه با نفس/تقوا؛ برنامۀ مبارزه با نفس

  • انگیزه لازم برای این مبارزه با نفس، ایمان است و برنامه مبارزه با نفس، تقوا است. ایمان، برای شما هدف تعیین می‌کند تا بتوانی با انگیزه و شوق از این میدان پرخطر عبور کنی. ایمان می‌گوید بعد از این دنیا، عالم دیگری هست که در آن جاودانه هستی. ایمان بیان می‌کند که خرابی این دنیا حکمتی داشته که به نفع تو بوده است و کسی که تو را در این شرایط قرار داده، برنامه هم داده است؛ بیا و به او اطمینان کن.
  • بعد از پذیرش ایمان، برنامه عبور از این میدان مین، تقوا است. جواب به این سؤال که الان چگونه باید حرکت کنیم و کدام یک از دوست‌داشتنی‌ها را باید کنار بگذاریم، آغاز دیانت است.

رابطۀ تقوا و «عبد بودن»/برنامه را خود خدا باید بدهد/ برنامه باید طوری باشد که اثری از «من» باقی نماند

  • بعد از اینکه پذیرفتیم که باید از برخی علاقه‌های خود بگذریم، این سؤال پیش می‌آید که از کدام یک از علاقه‌های خود بگذریم؟ در پاسخ می‌گوییم: در اصل ما برای رسیدن به خدا قرار شد از برخی علاقه‌های خود بگذریم و خداوند به ما می‌فرماید: «تو آن‌قدر باید از علاقه‌های خودت بگذری تا اثری از «منِ» تو باقی نماید. لذا اگر از برخی علاقه‌ها بگذری ولی«من» را حفظ کنی، نقض غرض شده است و این‌ نوع مبارزه با نفس حداکثر به درد دنیای تو می‌خورد. اگر خودت برنامه را تنظیم کنی، هنوز «من» باقی است و اتفاقاً این «من» به خاطر اینکه خودش برای مبارزه برنامه‌ریزی کرده است، بزرگ‌تر هم شده است.» اگر خودمان برنامه‌ریزی کنیم «منِ» ما تورّم پیدا می‌کند پس باید خودِ خدا برنامه را بدهد و خدا هم با بیان دستوراتی در حلال و حرام و تعیین امور واجب و عبادات و ..... شروع می‌کند.
  • خداوند به ما برنامه می‌دهد و مبارزه با هوای نفس را مدیریت می‌کند و می‌فرماید: «اگر من بخواهم مدیریت کنم، تو باید «عبدِ» ذلیل من باشی.» عبد هم مانند برده، هیچ چیزی برای خودش ندارد. قرار هم همین بوده که ما آن‌قدر لذت‌ها و دوست‌داشتنی‌ها را کنار بگذاریم که دیگر چیزی از «منیّتِ» ما باقی نماند تا از خودِ خدا لذت ببریم و این یعنی عبد بودن. در این راه تشریک‌ مساعی هم نداریم که بعضی جاها را خدا نظر بدهد و بعضی جاها را خودمان پیشنهاد بدهیم و بخواهیم کار را با مشارکت جلو ببریم. هر جا هم نتوانستی، باید توبه کنی و خدا مهلت می‌دهد. خدا سخت نمی‌گیرد. ولی حالا که عبد شدی هر جا نتوانستی طبق دستور کار کنی باید بگویی: «غلط کردم» یعنی باید استغفار کنی.

عمل به برنامه‌ای که خودت در آن نقش نداشته باشی، تنها راه عبد شدن و از بین رفتن «منیّت»/این برنامه، همان تقواست

  • تو به برنامه‌ای نیاز داری که در از بین بردن انانیت به تو کمک کند تا عبدِ ذلیل خدا بشوی و از او لذت ببری. این«من» اگر بخواهد از بین برود، لازمه‌اش عمل به برنامه‌ای است که خودت در آن نقش نداشته باشی.
  • لذا وقتی از آقای بهجت(ره) درخواست می‌کردند که برای سیر و سلوک برنامه یا کتاب معرفی کنند، ایشان می‌فرمود: همین رساله‌های عملیه! یعنی برنامه طی کردن این راه و برنامۀ سیر و سلوک، عمل کردن به رساله‌های عملیه است. رزمندگان در دوران دفاع مقدس با رساله‌های عملیه عشق‌بازی می‌کردند. چون آماده بودند که از جان خودشان بگذرند، خداوند نوعی حس خداپرستی را در آن‌ها بیدار می‌کرد که دوست داشتند حرف گوش کنند و بیشترین دستورات در رساله عملیه است.

برنامۀ مبارزه با نفس، ما را «عبد» بودن می‌رساند/ عبد، کسی است که حاضر است طبق دستور و برنامۀ مولای خود عمل کند

  • اگر مبارزه با نفس را «خودمان» مدیریت کنیم، فایده ندارد و باز هم می‌شود «خودپرستی» نه «خداپرستی»! مثل کسانی که رنج می‌کشند اما رشد نمی‌کنند. اگر کسی رنج کشید ولی نورانی نشد، باید بداند که بد (اشتباه) رنج کشیده است، یعنی مبارزه با نفس کرده و رنج کشیده ولی نفس و هوای نفس او از بین نرفته است. رنج کشیدن در دنیا قطعی است و اگر به خاطر خدا رنج نکشی، به خاطر خودت رنج خواهی کشید.
  • این برنامۀ مبارزه با نفس ما را به مقوله عبد می‌رساند، چون عبد، کسی است که حاضر است «دستور» گوش کند و طبق برنامۀ مولای خود عمل کند، به همان اندازه‌ای که یک برده از ارباب خودش دستور گوش می‌کند.
  • رابطه ما با خداوند و رابطه ما با مأمور راهنمایی و رانندگی (از نظر گوش کردن به دستور) خیلی فرق می‌کند. مأمور راهنمایی و رانندگی فقط یک سری دستور می‌دهد تا رانندگی در سطح شهر با نظم و طبق مقررات باشد، و مثلاً به اینکه شما داخل ماشین چه کاری می‌کنید، کاری ندارد. ولی رابطه پروردگار عالم با ما این‌طور نیست. یک‌سری مقررات اعلام می‌کند و بعد نگاه می‌کند آیا از نفس تو چیزی باقی است یا نه؟ تا اگر هنوز باقی است، به وسیله بقیه امتحانات و سختی‌ها، آن نفسانیت و منیت را از بین ببرد. البته خدا با مهربانی و صبورانه، و با گذشت این کار را می‌کند و فرصت می‌دهد و به عمل کم ما قانع است. باید همه صفات و ویژگی‌های خدا را ببینیم. خدا با مراعات، هوای نفس را از تو می‌گیرد.

«تقوا» همان «مبارزه با نفس» است به علاوۀ دو ویژگی:1. برای خدا 2. با برنامۀ خدا

  • ما باید یکسری از لذت‌ها را با این هدف کنار بگذاریم که به لذت خدا برسیم و به خدا اتصال پیدا کنیم و مزه ملاقات خدا را بچشیم. ما به حکم عقل باید مشغول لذت برتر باشیم.
  • در این شب‌ها ما باید بسیار توبه کنیم که مشغول خدا به عنوان برترین لذت عالم نبوده‌ایم. ماه رمضان را خدا قرار داده است که مشغول او باشیم. ما چاره‌ای نداریم جز اینکه خودمان را تسلیم کنیم و بگوییم خدایا! شما خودتان مدیریت بفرمائید. خدا هم می‌فرماید: «بله، چارۀ دیگری نیست! من تو را به چه کسی بسپارم؟ به هر کسی بسپارم، عبد او شده‌ای و به من نمی‌رسی. تو باید عبدِ من باشی و خودت را در راه «منِ خدا»، فنا کنی. تو باید در راه رسیدن به لذتی که از من می‌بری، از خود بی خود شوی. پس من خودم باید مدیریت کنم و از امروز اسم تو را «عبد» می‌گذارم. و تو هم که قبول کردی عبد شوی، دیگر باید دستورها را اجرا کنی. هر دستوری که تعیین کردم، چه تقدیری و چه تکلیفی، فقط دنبال دستور من باش.»
  • بعد از اینکه اصل زجر کشیدن را که قبول کرده‌ و پذیرفتیم، باید سراغ «برنامه» و رضایت از سختی‌های در طول راه ب‌رویم.
  • وقتی خداوند برنامه را می‌دهد، می‌فرماید: «دستور مرا مراقبت کن» اینجا دیگر نام مبارزه با نفس را به کار نمی‌برد بلکه از «تقوا» سخن به میان می‌آورد. تقوا، یک مبارزه با نفس خام نیست. مبارزه با نفسی است که دو ویژگی دارد: 1- جهت الهی دارد و فقط برای دنیا مبارزه با هوای نفس نمی‌کنی، بلکه برای رسیدن به ملاقات خدا مبارزه با نفس می‌کنی. بنابراین تقوا، همان مبارزه با نفس است ولی برای خدا 2- ویژگی دوم آن این است که تقوا همان مبارزه با نفس است ولی با برنامۀ خدا.

برای امتحان نهایی عدم خودخواهی نفس، خدا فیلتری به نام «ولایت» قرار داده است / کسی که بخواهد مستقیم از خدا دستور بگیرد، نه از ولیّ خدا، متکبر است

  • اگر انسان دوست‌داشتنی‌هایش را به نفع دستورات خدا کنار بگذارد، تا کم‌کم به خدا برسد و از او لذت ببرد، و دستورات و برنامه را هم خدا تعیین کرده باشد و انسان عبد شده باشد، باز هم یک مشکل باقی مانده است. اگر رضایت در بلا هم داشته باشیم، باز هم ممکن است نفس انسان یک مکری به او بزند. یعنی اگر تمام دستورات را گوش کنیم، باز هم ممکن است«من» باقی مانده باشد.
  • خدایا! تکلیف و تقدیر را که به خودت سپرده‌ایم، راضی هم هستیم، عبد هم شده‌ایم، دیگر چه مرضی ممکن است باقی بماند؟ خدا می‌فرماید: «انگار داری پسرخاله می‌شوی. ما کجا؟ تو کجا؟ انگار هنوز یک کمی«من» داری.»
  • برای اینکه معلوم شود که نفس ما خودخواهی نمی‌کند، خدا یک فیلتر در مسیر بندگی خودش قرار داده است که پذیرش «ولایت» است.
  • اگر قرار است حرف خدا را بشنویم، این پیامبر است که حرف خدا را می‌رساند. کسی که می‌گوید: «خدایا! من می‌خواهم مستقیم از خودت دستور بگیرم، نه از پیامبر و ولی تو» او متکبر است. خدا می‌فرماید: «تو وقتی حقیقتاً پا بر روی انانیت خودت گذاشته‌ای و تسلیم من شده‌ای که نه تنها دستور مرا گوش بدهی، بلکه دستورات هر کسی که من گفتم را هم گوش کنی.» گوش کردن دستورات هر کسی که خدا گفته است؛ یعنی ولایت است.
  • ولایت، نقطه نهایی مشخص شدن پاکی انسان است. ولایت همان چیزی است که ابلیس نتوانست بپذیرد و بعد از 6000 سال معلوم شد دروغ می‌گفته است و هنوز انانیت دارد.

برای اینکه معلوم شود که واقعاً انانیت از بین رفته است، با ولایت باید امتحان شود

  • از روز اول برو در خانه اهل بیت(ع)، ببین به امیرالمؤمنین تواضع می‌کنی یا نه؟ عبد خدا بودن را نمی‌توانستی نپذیری، اما آیا حاضری دستور و برتری و فضیلت امیرالمؤمنین(ع) بر خودت بپذیری یا حسادت می‌ورزی؟ آیا هنوز یک تکبر و علو روحی داری؟ اگر عبد خدا باشی، می‌گویی «خدایا! شما چه کسی را دوست داری؟ ما نوکر او هم هستیم.» این فرق عبد حقیقی با عبد دروغی است. این فرق مسلمان و مؤمن است.
  • قرار بود انانیت ما به دستور خدا از بین برود که به کمک تقوا حاصل می‌شد. ما می‌پذیریم و عبد بودن، وصف ما و تقوا مرام ما خواهد شد. برای اینکه معلوم شود که واقعاً انانیت از بین رفته است، باید با ولایت امتحان شود. باید برایت سنگین نباشد که به حرف کسی که خدا گفته است هم گوش کنی. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ای پیغمبر! به خدای تو قسم، اگر سنگین باشد برای کسی که حرف تو را بپذیرد، او ایمان ندارد. «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»(نساء/65)

چرا خطای اهل ولایت بخشیده می‌شود؟

  • اگر کسی مرحله ولایت را به خوبی طی کرده باشد، چون عبد بودن او محرز شده، اگر جایی هم خطا کند راحت می‌بخشند. ولی اگر کسی اعمال خوب و پرثواب زیادی انجام داده باشد، ولی مرحله ولایت را به‌خوبی طی نکرده باشد، مریض است. کارهای خوب او هم برای فریب دادن و ساکت کردن وجدانش است، نه برای اطاعت از خدا. او خودپرست است و در خیالات و اوهام به سر می‌برد. نزاع اصلی در عالم بین خداپرستی و خودپرستی است و نهایت خداپرستی این است که تو نه تنها مستقیم از خدا تبعیت کنی، بلکه وقتی کسی را ولی تو قرار داد، بپذیری.
  • یک عبد عالی در زمان پیغمبر، سلمان فارسی است. از امام صادق(ع) سؤال شد که چرا ما این‌قدر از شما دربارۀ سلمان فارسی تعریف می‌شنویم؟ چرا این‌قدر یاد سلمان می‌کنید؟ امام صادق(ع) فرمود: نگو سلمان فارسی، بلکه بگو سلمان محمدی. بعد فرمودند: می‌دانید من چرا این‌قدر از سلمان فارسی حرف می‌زنم؟ آن فرد گفت نه. نمی‌دانم. فرمود: به این دلیل که سلمان فارسی 3خصلت داشت: اولین خصلت او این بود که هوای امیرالمؤمنین(ع) را بر هوای خودش ترجیح می‌داد. یعنی سلمان در مبارزه با هوای نفس به این مرحله رسیده بود که علاوه بر اینکه دستورات خدا را بر هوای نفس خودش غلبه می‌داد، یکی از دستورات ویژه خدا که ولایتمداری است را طوری انجام می‌داد که هوای دل امیرالمؤمنین(ع) را بر هوای خودش ترجیح می‌داد. (مَا أَکْثَرَ مَا أَسْمَعُ مِنْکَ یَا سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ! فَقَالَ: لَا تَقُلِ الْفَارِسِیَّ، وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانَ الْمُحَمَّدِیَّ، أَ تَدْرِی مَا کَثْرَةُ ذِکْرِی لَهُ قُلْتُ: لَا. قَالَ: لِثَلَاثِ خِلَالٍ: أَحَدُهَا: إِیثَارُهُ‏ هَوَى‏ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) عَلَى هَوَى‏ نَفْسِهِ‏، وَ الثَّانِیَةُ: حُبُّهُ لِلْفُقَرَاءِ وَ ..؛ امالی شیخ طوسی/ص133)

شاید ولایت فقیه هم محل امتحان هوای نفس آدم باشد

  • هوای نفس، داستان ما را ازعبودیت و تقوا به ولایت کشانید. آیا ته هوای نفس چیزی باقی مانده است؟ ولایت فقیه چقدر به ولایت علی بن ابیطالب(ع) ربط دارد؟ شاید ولایت فقیه هم محل امتحان هوای نفس آدم باشد. سؤال می‌شود: «ولی فقیه که معصوم نیست»! ببخشید مگر سلمان فارسی معصوم است؟! شما اگر سلمان فارسی را دوست نداشته باشی و ولایت او را نداشته باشی، از ولایت اهل بیت(ع) خارج شده‌ای. اسم مقداد، ابوذر، عمار و حذیفه هم در این مورد ذکر شده است.( الْوَلَایَةُ لِلْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ لَمْ یُغَیِّرُوا وَ لَمْ یُبَدِّلُوا بَعْدَ نَبِیِّهِمْ ص وَاجِبَةً مِثْلِ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ وَ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ وَ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْکِنْدِیِّ وَ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ وَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ وَ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ وَ أَبِی الْهَیْثَمِ بْنِ التَّیِّهَانِ وَ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ وَ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ وَ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ وَ خُزَیْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ذِی الشَّهَادَتَیْنِ وَ أبو [أَبِی‏] سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ وَ مَنْ نَحَا نَحْوَهُمْ وَ فَعَلَ مِثْلَ فِعْلِهِمْ؛ خصال صدوق/2/607) اگر کسی می‌گو‌ید ما فقط 14معصوم داریم و نوکر آن‌ها هستیم، باید گفت تو اگر نوکر نوکرهای آنها نباشی و به یکی از نوکرهایشان توهین کنی، از ولایت معصومین خارج شده‌ای. به همین دلیل عجالتاً به همه احترام بگذار.
  • خدا برای اینکه برنامه مبارزه با نفس ما را بدهد، می‌تواند همه پیغام‌ها را خودش برساند ولی برخی جاها را می‌گوید پیامبر من، این مطلب را تو بگو. از جمله مهمترین این موارد، ماجرای غدیر است.(أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک) هر جا خداوند اطاعت از خودش را مطرح کرده است، اطاعت از رسول را هم با عبارت‌هایی نظیر «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول» و «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ» مطرح کرده است. «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ» یعنی تقوای خدا داشته باشد و از من اطاعت کنید؛ این حرف تمام انبیاء در قرآن بوده است. و شاید فقط یک مورد باشد که خداوند تنها از اطاعت خودش سخن گفته باشد.
  • حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «ای بندگان خدا بدانید وقتی شما تقوای خدا را داشته باشید و از اهل بیت پیغمبر خدا محافظت کنید این افضل عبادات است و خدا را به افضل عبادت پرستش کرده‌ای. و بهترین ذکر خدا را گفته‌اید. شکر خدا را در برترین صورت شکر به جار آورده‌اید. و بهترین نوع صبر و شکر را انتخاب کرده‌اید؛ وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ إِذَا اتَّقَیْتُمُ اللَّهَ وَ حَفِظْتُمْ‏ نَبِیَّکُمْ‏ فِی‏ أَهْلِهِ‏ فَقَدْ عَبَدْتُمُوهُ بِأَفْضَلِ عِبَادَتِهِ وَ ذَکَرْتُمُوهُ بِأَفْضَلِ مَا ذُکِرَ وَ شَکَرْتُمُوهُ بِأَفْضَلِ مَا شُکِرَ»(تحف العقول/ص178)

هر کس نسبت به ولی خدا کینه‌ای داشت در کربلا فرصت پیدا کرد آن را رو کند

  • اما در کربلا چه خبر بود؟ در جبهه اولیاء که امام حسین(ع) آمده بود تا عشق‌بازی کند و قربانی بدهد. اما در جبهه اشقیاء چه کسانی هستند؟ خدا تصمیم گرفت در کربلا دو اتفاق بیافتد: 1- عاشق‌ها، عشق خود را نشان دهند 2- کسانی که کینه‌ای یا یک تکبری به ولی خدا داشتند که ته دلشان رسوب کرده بود، فرصت پیدا کنند رذالت و پلیدی خودشان را نشان بدهند. در کربلا می‌توان دید کسانی که تسلیم ولایت نیستند، چه رذالتی در دل‌هایشان خوابیده است. هر کس نسبت به ولی خدا کینه‌ای داشت در کربلا فرصت پیدا کرد آن را نشان بدهد ...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۹
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-16

رابطۀ مبارزه با نفس با مفاهیم دینی: تقوا/ اگر انسان خودش برای «مبارزه با نفس» برنامه بدهد، نفسش بزرگ می‌شود/ تقوا یعنی «مبارزه با نفس» با «رعایت دستورات الهی»/ رأس تقوا، مخالفت با هوای نفس است/مبارزه با نفس برای دستیابی به اهداف دنیوی، برای همۀ جوامع بشری ضروری است

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در شانزدهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (8.41 مگابایت)

 

مبارزه با نفس برای دستیابی به اهداف دنیوی، برای همۀ جوامع بشری ضروری است

  • در جلسۀ قبل یکی از اهداف کلیدی و مهم برای مبارزه با هوای نفس عنوان شد و مختصراً در مورد آن مطالبی بیان گردید. آن هدف این بود که اگر هوای نفس کنترل شود و بتوانیم برخی از امیال سطح پایین خود را کنترل کنیم از شخصیت قوی‌تری برخوردار می‌شویم که باعث می‌شود به اهداف دنیایی خودمان هم بهتر برسیم. این مبارزه با نفس برای دستیابی به اهداف دنیوی، برای جامعۀ ما و همۀ جوامع، ضروری است.
  • اگر مردم جهان، معصیت می‌کنند و فریب ابلیس را می‌خورند، به این دلیل است که به دروغ به آنها گفته شده که با معصیت، لذّت بیشتری خواهند برد؛ در حالی‌که با کنار گذاشتن مبارزه با هوای نفس، از همین دنیای خودشان هم لذّت کمتری می‌برند. پذیرش سختی‌ها، ایجاد نظم و انضباط و شکل‌گیری شخصیّت قوی‌تر باعث می‌شود که برای بهره‌مندی از حیات دنیا، قوی‌تر شویم.

با هواپرستی، انسان ذلیل و ضعیف می‌شود و دنیای خودش را هم نمی‌تواند آباد کند

  • ترک لذّت، انسان را برای لذّت بردن آماده‌تر می‌کند، پس یکی از اهداف مهم مبارزه با نفس، آبادانی زندگی در دنیاست که تمرکز و توان بیشتری به انسان می‌دهد، در حالی‌که انسان با هواپرستی، ذلیل و ضعیف و خراب می‌شود و دنیای خودش را هم نمی‌تواند آباد کند.
  • کارکرد مبارزه با نفس را در مباحث بهداشت و سلامت روان هم می‌توان دید. مثلاً کسی که مبارزه با نفس می‌کند و دروغ نمی‌گوید، آرامش دارد و استرس پیدا نمی‌کند و این آرامش برای زندگی بهتر در دنیا لازم است.

زندگی بهتر در دنیا، هدف فرعی مبارزه با نفس است / ما برای یک «اتفاق بسیار مهم» مبارزه با نفس می‌کنیم/ هدف عالی مبارزه با نفس، ملاقات خدا است

  • اگرچه یکی از اهداف مسلّم مبارزه با هوای نفس، بهتر زندگی کردن در دنیا است، ولی این یک هدف فرعی است، چون زندگی دنیا خیلی زود تمام می‌شود. کدام آدم سالمی قناعت می‌کند به اینکه فقط دنیایش آباد شود؛ دنیایی که به سرعت می‌گذرد و پایان می‌پذیرد؟ چنین هدفی، یک هدف متعالی و ارزنده نیست که از مبارزه با هوای نفس، به دنبال زندگی بهتر در دنیا باشیم. در واقع زندگی بهتر در دنیا را نباید هدف اصلی مبارزه با نفس دانست، بلکه یک هدف فرعی و فایده آن باید تلقی کرد. مثل اینکه وقتی می‌خواهی به مشهد بروی، به ناچار از نیشابور هم رد می‌شوی، نشیابور هدف سفر شما نیست، بلکه فایده به مشهد رفتن است. این‌طور نیست که بگویی من هم به مشهد می‌خواهم بروم و هم به نیشابور! چون وقتی هدف عالی را در نظر می‌گیری، فایده و هدفِ سطح پایین‌تر هم خودبه‌خود محقق می‌شود.
  • نباید هدف مبارزه با نفس را به عنوان تنها مسیر، به دنیا و آبادانی آن و زندگی راحت‌تر، محدود کنیم. ما می‌خواهیم برای یک اتفاق بسیار مهم مبارزه با نفس کنیم. آن اتفاق مهم چیست که از نظر ساختار دنیا و ساختار انسان، مجبور به مبارزه با نفس هستیم؟ آن اتفاق مهم چیست که برای رسیدن به آن تقدیرات الهی طوری طراحی می‌شوند تا مبارزه با نفس کنیم؟ آن اتفاق مهم چیست که قرار است برای رسیدن به آن آن‌قدر مبارزه با نفس کنیم که نه تنها دنیای ما، بلکه آخرت ما هم آباد شود؟ این هدف عالی، از قبل برای ما انتخاب شده است و فقط باید آن را بشناسیم.
  • اگرچه ممکن است برخی آدم‌ها از اینکه خودشان نقشی در انتخاب اصلی‌ترین هدف زندگی و حیات ندارند، خوششان نیاید ولی چاره‌ای نیست، چون هدف اصلی ما توسط خالق ما از قبل انتخاب شده است و ما فقط می‌توانیم آن هدف را بشناسیم. از سازنده انسان باید پرسید که برای چه هدفی ما را خلق کرده است؟ اگر این هدف را درست بفهمی و بشناسی، می‌توانی به آن عشق بورزی. هرکس سرد و بی‌حال بود و انگیزه و قوّت و قدرت لازم برای طیّ این تنها مسیر را نداشت، او هنوز به این هدف پیوند نخورده است. جاذبه این هدف از جاذبۀ زمین و ماه بالاتر است؛ همین جاذبۀ زمین که اشیاء را به سمت خود می‌کشد و جاذبۀ ماه که باعث مدّ دریاها می‌شود. آیا خدا هم، جاذبه دارد؟!
  • بله، خدا هم جاذبه دارد. ما آفریده شده‌ایم که پیش خدا برویم و از او لذّت ببریم؛ «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» ، «و إلیه المصیر». قیامت مانند کوچه‌ای است که باید از آن عبور کنیم و به محلۀ خودمان برسیم و بهشت محلۀ ما است تا در بهشت اتفاق شیرین و وصف‌ناپذیر ملاقات با خدا اتفاق بیافتد. تو آفریده شده‌ای برای اینکه پیش خدا بروی و برای خودِ او ساخته شده‌ای. هدف تو را خالق تو انتخاب کرده است و فرصتی برای انتخاب هدف اصلی به تو نداده است.
  • خدایا! تو مرا برای چه ساخته‌ای؟ خداوند پاسخ می‌دهد: تو به دنیا آمده‌ای تا از راحت و لذّت، لذّت ببری. تو برای لذّت آفریده شده‌ای ولی تو لذّت واقعی می‌خواهی و لذّت‌های زودگذر، تو را اذیّت می‌کند. تو را برای یک لذّت فوق‌العاده بهتر ساخته‌ام و آن لذّت، لذّت ملاقات با خدا است. انسان برای ملاقات با خدا آفریده شده است.

همۀ انسان‌ها جبراً در مسیر ملاقات با خدا قرار دارند/چگونگی ملاقات، بستگی به چگونگی مدیریت رنج‌ها است

  • خداوند در قرآن می‌فرماید: «ای انسان! تو تلاش می‌کنی و سختی می‌کشی، سختی کشیدنی به سمت پروردگارت، تا به ملاقات او برسی؛ یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه» (انشقاق/7) همان‌طور که می‌بینید در این آیه تعبیر «یا ایها الذین آمنوا» استفاده نشده، بلکه همۀ انسان‌ها را مورد خطاب قرار داده است؛ یعنی همۀ انسان‌ها جبراً در مسیر ملاقات با خدا قرار دارند ولی انسان می‌تواند رنج‌ها و سختی‌های خود را طوری مدیریت کند که این ملاقات از کیفیّت بالایی برخوردار شود و به نفع انسان تمام شود و یا می‌تواند اَلَکی و بی‌نتیجه سختی‌ها را تحمل کند؛ بدون آنکه تأثیر مثبتی بر ملاقاتش با خدا بگذارد.

هیجان ملاقات خدا، هیجانی بی‌پایان است

  • ملاقات خدا، فوق‌العاده لذّت‌بخش است و فقط آدم‌های سیه‌دل نمی‌توانند در موردش فکر کنند. اگر کسی کمی صفای باطن داشته باشد، می‌تواند شیرینی ملاقات با خدا را احساس کند. اما شیرینی ملاقات با خدا با همۀ شیرینی‌های دیگر فرق دارد. خدا، خالق است! اگر کسی یک تابلوی زیبا را طراحی کرده باشد، ممکن است خودش زیبا نباشد ولی خدا اینچنین نیست، خدا خالق «زیبایی» است و قطعاً خودش از همۀ زیبایی‌هایی که خلق کرده است زیباتر است. هیجان ملاقات خدا، هیجانی بی‌پایان است و در هر ملاقات، مؤمن با لذّت جدیدی مواجه می‌شود که لذّت ملاقات قبل را فراموش می‌کند. خدا، انتها ندارد و لذّتِ او هم انتهایی ندارد. ممکن است برای کسی سؤال پیش بیاید که آیا بهشت، خسته کننده نمی‌شود؟ نه! چون در بهشت ملاقات خدا هست که تکراری نیست و ما برای لذّت بردن از خودِ خودِ خود خدا آفریده شده‌ایم.

برای رسیدن به ملاقات خدا، باید ظرفیت خود را افزایش دهیم/ راه افزایش ظرفیت، «مبارزه با نفس» طبق برنامه و دستور خداست

  • ما برای رسیدن به ملاقات خدا، تنها یک مسیر داریم که مبارزه با نفس است. بعد از توجّه به این هدف، لازم است که از برخی خوشی‌ها و دوست داشتنی‌ها بگذریم. یعنی برای رسیدن به خوشی و لذّت صحبت با خدا در روز قیامت باید از برخی خوشی‌های خود صرفنظر کنیم.
  • برای رسیدن به ملاقات خدا، باید ظرفیت خود را افزایش بدهیم. اما چطور می‌توان ظرفیت خود را افزایش داد؟ راه افزایش ظرفیت این است که از خودخواهی‌ها پاک شویم و دوست داشتنی‌ها را طبق برنامه و دستوری که خدا می‌دهد، کنار بگذاریم. اگر کسی بنا به دل‌خواه خودش برای مبارزه با نفس، برنامه‌ریزی کند و تصمیم بگیرد، عقل به او می‌گوید: «تو می‌خواهی خودت برای خودت برنامه‌ریزی کنی؟ باز هم که این «تو» باقی خواهد بود. وقتی «تو» می‌خواهی خواستنی‌هایت را کنار بگذاری، هنوز «تو» باقی است و این نقض غرض است.»

راه از بین رفتن «من»، دستور گرفتن از خدا است/ اگر انسان خودش برای «مبارزه با نفس» برنامه بدهد، نفسش بزرگ می‌شود

  • در کنار خدا نباید اثری از نفسانیت «تو» باقی مانده باشد و کسی می‌تواند به ملاقات خدا برود که اثری از خودش و خواسته‌های خودش در مقابل خدا و خواسته‌های خدا نباشد.
  • خدا طوری برنامه‌ریزی و طراحی می‌کند که تو به دستور خدا، لذّت‌ها را کنترل کنی و از برخی لذت‌هایت دست برداری و این کار باید با دستور و برنامۀ خدا صورت بگیرد، نه با دستور خودت. راه از بین رفتن «من»، دستور گرفتن از خدا است. «انگیزۀ» اصلی در تنها مسیر، «لقاءالله» است و «برنامۀ» طی مسیر را خودت نباید بریزی چون دوباره نفس تو بزرگ می‌شود. بزرگ شدن نفس بد است، چون فقط خدا است که متکبّر است و اگر تو یک ذرّه تکبّر داشته باشی، طبق روایت بوی بهشت را هم نمی‌شنوی.(رسول خدا(ص):  یَا أَبَاذَرٍّ، مَنْ مَاتَ وَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ کِبْرٍ، لَمْ یَجِدْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ إِلَّا أَنْ یَتُوبَ قَبْلَ ذَلِک‏؛ امالی طوسی/538 و نیز امام صادق(ع): لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ کِبْر؛ کافی/2/310)
  • خداوند را باید با همان برنامه‌ای که خودش داده است، اطاعت کرد نه آن برنامه‌ای که خودمان تعیین کرده‌ایم. در روایتی از امام صادق(ع) داریم که خداوند به ابلیس فرمود: «من دوست دارم آن‌طور که خودم می‌خواهم عبادت شوم نه آن‌طور که تو می‌خواهی؛ إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ» (تفسیرقمی/1/42) خداوند با تنظیم مقرّرات (تکالیف) و مقدّرات، برنامه‌ریزی را انجام داده و آیین‌نامه را اعلام کرده است.

باید با هوای نفس مبارزه کنیم تا اثری از «من» باقی نماند/خداوند با تقدیر و تکلیف، «من» را می‌گیرد/دستور، ذات مبارزه با هوای نفس است

  • ما باید با هوای نفس مبارزه کنیم تا اثری از انانیت و «من» باقی نماند و این معنای عشق است، که بسیار هم لذّت دارد ولی بسیاری فقط تار آن را زده‌اند و برایش سر و صدا راه انداخته‌اند و به حقیقت آن نرسیده‌اند. اثری از «من» در مقابل معشوق نباید باشد و این خدا است که با تقدیر و تکلیف، «من» را می‌گیرد. «برنامه» دادن با خدا است و دستور، ذات مبارزه با هوای نفس است. عبد، منتظر دستور است.

«مبارزه با هوای نفس» یعنی «رعایت دستورات الهی»/ نام قرآنی «رعایت دستورات الهی»، «تقوا» است

  • بدین ترتیب «مبارزه با هوای نفس» همان «رعایت دستورات الهی» خواهد بود و نام قرآنی «رعایت دستورات الهی»، «تقوا» است. اینکه در قرآن بر رعایت تقوا توصیه شده، یعنی مواظب دستورات خدا باش. پایۀ تقوا، مبارزه با هوای نفس است، آن هم با رعایت دستورات خدا و نه با میل خودت. اگر با دستورات الهی، مبارزه با نفس کنی، معنایش همان تقوا است، چنانکه حضرت علی(ع) فرمودند: «إنَّما هی نفَسی اَروضُها بِالتّقوی»(نهج‌البلاغه/ نامه 45) دستور که از بالا بیاید، یک چیز دیگر است. فقط با دستور از بالا است که هوای نفس کشته می‌شود.

رابطۀ تقوا و مبارزه با هوای نفس در روایات/ رأس تقوا، مخالفت با هوای نفس است

  • حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «رأس تقوا، مخالفت کردن با هوای نفس است؛ رأسُ التُّقی مخالِفَة الهَواء» (عیون الحکم 263). و باز امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «کسی که با هوای نفس خودش مبارزه کند، تقوایش کامل می‌شود؛ «من جاهد نفسَه اکملَ التّقی» (غررالحکم/حدیث4940) در کلام دیگری می‌فرماید: « هیچ چیزی تقوا را فاسد و خراب نمی‌کند، مگر غلبه شهوات؛ لَا یُفْسِدُ التَّقْوَى إِلَّا غَلَبَةُ الشَّهْوَةِ» (غررالحکم/حدیث6003). در روایتی دیگر حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «خوشا به حال کسی که از فرعون هوای نفس خودش سرپیچی کند و از موسای تقوای خودش اطاعت کند؛ طُوبَى لِمَنْ عَصَى فِرْعَوْنَ هَوَاهُ وَ أَطَاعَ مُوسَى تَقْوَاه‏» (عیون الحکم/5493).
  • حضرت علی(ع) در نامه‌ای که به معاویه می‌نویسد، خطاب به معاویه می‌فرماید: «تو در حالی به من تذکر تقوا می‌دهی که خودت بر ضدّ تقوا حرکت می‌کنی و از هوای نفس پیروی می‌کنی؛ تَذْکُرُ التَّقْوَى وَ أَنْتَ عَلَى ضِدِّهَا؛ قَدِ اتَّبَعْتَ هَوَاکَ» (کنزالفوائد/ج2/ص 43) یعنی هوای نفس و تقوا ضد یکدیگر هستند.
  • در قسمتی از یک حدیثی طولانی از قول امام رضا(ع) نقل شده است که: «مرد حسابی، و تمام مردی و بهترین مرد، کسی است که هوای خودش را در تبعیت از دستور خدا قرار داده است: لکنَّ الرَّجُل کلُّ الرَّجل، نِعمَ الرَّجل هو الذّی جَعَلَ هَواه تبعاً لِأمر الله» (مجموعۀ ورّام/ ج2/ص 100). از این روایات نیز می‌توان رابطۀ دستور خدا و تقوا و مبارزه با هوای نفس را فهمید.
  • گاهی رعایت تقوا اقتضاء می‌کند که از عزیزترین عزیزانت بگذری. اینجا هم باید دنبال دستور خدا بود. اگرچه خانواده و همسر و فرزند، حرمت دارند ولی اگر دستور باشد، باید پذیرفت. کاری که اباعبدالله الحسین(ع) به زیبایی انجام داد...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۶
مجید شهشهانی