علیرضا پناهیان

۰

سایت جدید بیان معنوی راه اندازی شد برای مشاهده کلیک کنید.

برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)-7

بالاخره خوب بودن علی(ع) کار دستش داد...

  • پناهیان: ارزش هر کس به مسأله‌ای است که دارد.  بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.  هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد. در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم...
  • برای آنها که دوست دارند روزهای باقیمانده از ماه مبارک رمضان را با دردهای امیرالمؤمنین(ع) سپری کنند، به دردهای حضرت فکر کنند و کم کم دردهای علی(ع) مسأله‌شان بشود، هر روز متن و صوتی که برگرفته از روضه‌های حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان است را تقدیم می‌کنیم(متن و صوت دو مطلب مستقل هستند؛ یعنی متن همان پیاده شدۀ صوت نیست) هفتمین قسمت از «برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)» در ادامه آمده است:

بشنوید | ما را به غلامی قبول کن

 

دانلود (1.69 مگابایت)

 

بخوانید | یا علی، اینقدر خوب نباش! | بالاخره خوب بودن علی کار دستش داد...

یا علی این‌قدر زیبا فرامین رسول الله را اجرا نکن. این‌قدر همه جا گوش به فرمان محض رسول الله نباش. علی جان، با این کارت برای خودت دشمن درست می‌کنی؛ این‌قدر حرفهای پیغمبر را گوش نکن!

می‌دانید علی(ع) چه جواب می‌دهد؟ امیرالمؤمنین(ع) جواب خواهد داد: من که نمی‌توانم ببینم فرمان پیامبر زمین بماند. پیامبر خودش مرا تربیت کرده است. من که نمی‌توانم کم بگذارم. اصلاً دلم نمی‌آید. هرچقدر قرار است با گوش کردن فرمان پیامبر، برای من دشمن‌تراشی بشود، عیبی ندارد. من به کسی کار ندارم. رضای خدا در این است که رضای رسولش تأمین شود.

امیرالمومنین(ع) نه بد کسی را نمی‌خواهد، نه با کسی خصومت دارد، نه دنبال رسوا کردن دیگران است و نه به دنبال دشمن‌تراشی؛ ولی هر بار که فرمان رسول خدا(ص) را اطاعت می‌کند، برایش دشمن درست می‌شود. اما سرباز نازنین، علمدار وفادار و پا به رکاب رسول خدا به اینها کاری ا ندارد.

چرا برایش دشمن درست می‌شد؟ امیرالمومنین(ع) دستوری را از رسول خدا اجرا می‌کند که خیلی‌ها نمی‌توانند اجرا کنند. طبیعی است آنهایی که ضعیف بودنشان معلوم می‌شود، دشمن می‌شوند.

علی(ع) چه کار می‌تواند بکند؟ چاره‌اش چیست؟ اگر علی(ع) بخواهد فکر مظلوم نشدن خودش باشد که دستورات رسول الله(ص) اجرایی نمی‌شود.

* * *

یک نمونه‌اش سریة  ذات السلاسل است. گروهی بودند که در گردنه‌ای کمین می‌کردند و مسلمانان را غارت می‌کردند و بعد هم آن‌ها را می‌کشتند. رسول خدا دستور دادند که عده‌ای از مسلمانان به نبرد با آن‌ها بروند. پیامبر سه نفر را یکی یکی به عنوان فرمانده فرستاد. یکی از آن سه نفر، عمروعاص بود. هر سه رفتند و با شکست برگشتند. در تاریخ نوشته‌اند که آنها در جایی کمین زده بودند که نمی‌شد به آنها دسترسی پیدا کرد، و لذا هربار تعداد زیادی از مسلمانان کشته می‌شدند. پیروزی بر آنها شاید به نظر غیر ممکن می‌آمد.

رسول الله فرمود: علی جانم تو برو!

شاید آن سه نفر اعتراض کرده باشند: ما که می‌گوییم نمی‌شود؛ دیگر چرا ایشان را می‌فرستید؟

اما رسول خدا(ص) هر سه نفرشان را تحت امر امیرالمؤمنین(ع) روانه کردند.

علی بن ابیطالب(ع) رفت و بدون اینکه خون از دماغ یکی از سربازان لشکر اسلام بیاید، همه آنها را یا کشت یا اسیر کرد.

وحی نازل شد و خبر پیروزی علی(ع) را برای رسول خدا(ص) آورد. رسول خدا هم به مسلمانان بشارت دادند و همه را به استقبال امیرالمؤمنین(ع) فرستادند و خودشان هم جلوتر از همه به استقبال حضرت علی(ع) رفتند. علی بر مرکب نشسته است و دارد به سمت مدینه می‌آید. تا رسول خدا را دید خواست از مرکب پیاده شود که رسول خدا فرمود: علی جان بر همان مرکب بنشین، که خدل و رسولش از تو راضی هستند. امیرالمؤمنین(ع) از خوشحالی اشکشان جاری شد.

رسول خدا علی را بغل گرفت و فرمود: علی جانم دوست دارم حرفهایی را درباره تو بزنم که اگر مردم بدانند، خاک قدمهایت را برای تبرک می‌برند!(1)

به نظر شما کسانی که نتواسته بودند، دستور پیامبر را اجرا کنند، چقدر نسبت به علی(ع) کینه در دلشان جمع کردند؟

این، تنها یک نمونه از کینه‌ورزی نسبت به علی(ع) و مظلومیت علی بود. کسی اگر فوق العاده خوب باشد، خیلی‌ها در مقابل خوبی او کم می‌آورند و حسد و کینة‌شان زیاد می‌شود.

بالاخره خوب بودن علی کار دستش داد؛ دیگرانی که نمی‌توانستند در اجرای دستورات پیامبر، به گرد علی(ع) هم برسند، اینقدر کینه در دلشان جمع شد تا این‌که یک روزی آمدند در خانه فاطمه زهرا را آتش زدند...

-----

 (1) انَّ أَعْرَابِیّاً جَاءَ إِلَى النَّبِیِّ ع فَجَثَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ قَالَ لَهُ جِئْتُکَ لِأَنْصَحَ لَکَ قَالَ وَ مَا نَصِیحَتُکَ قَالَ قَوْمٌ مِنَ الْعَرَبِ قَدِ اجْتَمَعُوا بِوَادِی الرَّمْلِ وَ عَمِلُوا عَلَى أَنْ یُبَیِّتُوکَ بِالْمَدِینَةِ وَ وَصَفَهُمْ لَهُ فَأَمَرَ النَّبِیُّ ص أَنْ یُنَادَى بِالصَّلَاةَ جَامِعَةً. فَاجْتَمَعَ الْمُسْلِمُونَ وَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذَا عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ، قَدْ عَمِلَ عَلَى تَبْیِیتِکُمْ؛ فَمَنْ لَهُمْ؟ فَقَامَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ الصُّفَّةِ فَقَالُوا: نَحْنُ نَخْرُجُ إِلَیْهِمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَوَلِّ عَلَیْنَا مَنْ شِئْتَ. فَأَقْرَعَ بَیْنَهُمْ فَخَرَجَتِ الْقُرْعَةُ عَلَى ثَمَانِینَ رَجُلًا مِنْهُمْ وَ مِنْ غَیْرِهِمْ. فَاسْتَدْعَى أَبَا بَکْرٍ. فَقَالَ لَهُ خُذِ الرَّایَةَ وَ امْضِ إِلَى بَنِی سُلَیْمٍ فَإِنَّهُمْ قَرِیبٌ مِنَ الْحَرَّةِ. فَمَضَى وَ مَعَهُ الْقَوْمُ حَتَّى قَارَبَ أَرْضَهُمْ وَ کَانَتْ کَثِیرَةَ الْحِجَارَةِ وَ الشَّجَرِ وَ هُمْ بِبَطْنِ الْوَادِی وَ الْمُنْحَدَرُ إِلَیْهِ صَعْبٌ. فَلَمَّا صَارَ أَبُو بَکْرٍ إِلَى الْوَادِی وَ أَرَادَ الِانْحِدَارَ خَرَجُوا إِلَیْهِ فَهَزَمُوهُ وَ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ جَمْعاً کَثِیراً وَ انْهَزَمَ أَبُو بَکْرٍ مِنَ الْقَوْمِ.  فَلَمَّا وَرَدُوا عَلَى النَّبِیِّ ص عَقَدَ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ بَعَثَهُ إِلَیْهِمْ فَکَمَنُوا لَهُ تَحْتَ الْحِجَارَةِ وَ الشَّجَرِ فَلَمَّا ذَهَبَ لِیَهْبِطَ خَرَجُوا إِلَیْهِ فَهَزَمُوهُ. فَسَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَلِکَ. فَقَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ ابْعَثْنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَإِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَةٌ فَلَعَلِّی أَخْدَعُهُمْ. فَأَنْفَذَهُ مَعَ جَمَاعَةٍ وَ وَصَّاهُ. فَلَمَّا صَارَ إِلَى الْوَادِی خَرَجُوا إِلَیْهِ فَهَزَمُوهُ وَ قَتَلُوا مِنْ أَصْحَابِهِ جَمَاعَةً. وَ مَکَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیَّاماً یَدْعُو عَلَیْهِمْ. ثُمَّ دَعَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَعَقَدَ لَهُ. ثُمَّ قَالَ أَرْسَلْتُهُ کَرَّاراً غَیْرَ فَرَّارٍ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی رَسُولُکَ، فَاحْفَظْنِی فِیهِ وَ افْعَلْ بِهِ وَ افْعَلْ. فَدَعَا لَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ. وَ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع وَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِتَشْیِیعِهِ وَ بَلَغَ مَعَهُ إِلَى مَسْجِدِ الْأَحْزَابِ وَ عَلِیٌّ ع‏ عَلَى فَرَسٍ أَشْقَرَ مَهْلُوبٍ عَلَیْهِ بُرْدَانِ یَمَانِیَّانِ وَ فِی یَدِهِ قَنَاةٌ خَطِّیَّةٌ. فَشَیَّعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنْفَذَ مَعَهُ فِیمَنْ أَنْفَذَ أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ. فَسَارَ بِهِمْ ع نَحْوَ الْعِرَاقِ مُتَنَکِّباً لِلطَّرِیقِ حَتَّى ظَنُّوا أَنَّهُ یُرِیدُ بِهِمْ غَیْرَ ذَلِکَ الْوَجْهِ. ثُمَّ أَخَذَ بِهِمْ عَلَى مَحَجَّةٍ غَامِضَةٍ. فَسَارَ بِهِمْ حَتَّى اسْتَقْبَلَ الْوَادِیَ مِنْ فَمِهِ وَ کَانَ یَسِیرُ اللَّیْلَ وَ یَکْمُنُ النَّهَارَ. فَلَمَّا قَرُبَ مِنَ الْوَادِی أَمَرَ أَصْحَابَهُ أَنْ یَکْعَمُوا الْخَیْلَ وَ وَقَفَهُمْ مَکَاناً وَ قَالَ لَا تَبْرَحُوا وَ انْتَبَذَ أَمَامَهُمْ فَأَقَامَ نَاحِیَةً مِنْهُمْ. فَلَمَّا رَأَى عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ مَا صَنَعَ لَمْ یَشُکَّ أَنَّ الْفَتْحَ یَکُونُ لَهُ. فَقَالَ لِأَبِی بَکْرٍ أَنَا أَعْلَمُ بِهَذِهِ الْبِلَادِ مِنْ عَلِیٍّ وَ فِیهَا مَا هُوَ أَشَدُّ عَلَیْنَا مِنْ بَنِی سُلَیْمٍ وَ هِیَ الضِّبَاعُ وَ الذِّئَابُ. فَإِنْ خَرَجَتْ عَلَیْنَا خَشِیتُ أَنْ تُقَطِّعَنَا فَکَلِّمْهُ یَخْلُ عَنَّا نَعْلُو الْوَادِیَ. قَالَ فَانْطَلَقَ أَبُو بَکْرٍ فَکَلَّمَهُ فَأَطَالَ فَلَمْ یُجِبْهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَرْفاً وَاحِداً. فَرَجَعَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا أَجَابَنِی حَرْفاً. فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنْتَ أَقْوَى عَلَیْهِ فَانْطَلَقَ عُمَرُ فَخَاطَبَهُ فَصَنَعَ بِهِ مِثْلَ مَا صَنَعَ بِأَبِی بَکْرٍ فَرَجَعَ إِلَیْهِم‏ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّهُ لَمْ یُجِبْهُ. فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ نُضِیعَ أَنْفُسَنَا. انْطَلِقُوا بِنَا نَعْلُو الْوَادِیَ. فَقَالَ لَهُ الْمُسْلِمُونَ: لَا وَ اللَّهِ لَا نَفْعَلُ. أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ نَسْمَعَ لِعَلِیٍّ وَ نُطِیعَ فَنَتْرُکُ أَمْرَهُ وَ نَسْمَعُ لَکَ وَ نُطِیعُ. فَلَمْ یَزَالُوا کَذَلِکَ، حَتَّى أَحَسَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الْفَجْرَ فَکَبَسَ الْقَوْمَ وَ هُمْ غَارُّونَ. فَأَمْکَنَهُ اللَّهُ مِنْهُمْ. وَ نَزَلَتْ عَلَى النَّبِیِّ ص: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً» إِلَى آخِرِ السُّورَةِ. فَبَشَّرَ النَّبِیُّ ص أَصْحَابَهُ بِالْفَتْحِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یَسْتَقْبِلُوا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع. فَاسْتَقْبَلُوهُ وَ النَّبِیُّ ص یَقْدُمُهُمْ فَقَامُوا لَهُ صَفَّیْنِ. فَلَمَّا بَصُرَ بِالنَّبِیِّ ص تَرَجَّلَ عَنْ فَرَسِهِ، فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ع: ارْکَبْ فَإِنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ رَاضِیَانِ عَنْکَ. فَبَکَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَرَحاً. فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص: یَا عَلِیُّ لَوْ لَا أَنَّنِی أُشْفِقُ أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِی الْمَسِیحِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ الْیَوْمَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ.(ارشاد مفید/‏1/162)

 

مطالب مرتبط

سایت جدید بیان معنوی راه اندازی شد برای مشاهده کلیک کنید.