علیرضا پناهیان

۱

سایت جدید بیان معنوی راه اندازی شد برای مشاهده کلیک کنید.

خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟- 11

اصل هدایت به قلب انسان برمی‌گردد نه به آگاهی‌های ذهنی/ کسی در اثر ساده‌دلی منحرف نمی‌شود؛ حتماً یک جای دلش بدی‌ِ پنهانی دارد/ صفای باطن نمی‌گذارد انسان به یک فرد منحرف اطمینان کامل پیدا کند

پناهیان: اگر کسی گمراه می‌شود، فقط در اثر ساده‌لوحی‌اش نیست بلکه حتماً یک جای دلش خرابی یا بدی‌ِ پنهانی دارد، چون خداوند بندگان ساده‌لوحش را به همین راحتی رها نمی‌کند که گمراه شوند. اگر کسی منحرف می‌شود، حتماً یک اشکالی در دلش دارد و الا در روایت هست که هیچ وقت خدا اجازه نمی‌دهد که مؤمن به باطل یقین پیدا کند.

حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ماه مبارک رمضان 30 شب در مصلی بزرگ امام خمینی با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی می‌کند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه یازدهم را می‌خوانید:

اصل هدایت به قلب انسان برمی‌گردد نه به آگاهی‌های ذهنی

  • اصل هدایت به قلب انسان برمی‌گردد و به لفظ نیست. هدایت به علمی که یک‌سری آگاهی در ذهن ما قرار دهد، گفته نمی‌شود. هدایت یک نوع دریافت قلبی‌ای است که انسان نمی‌تواند آن را با کلمات بیان کند و اصلاً کلمات گنجایش آن را ندارند. کمااینکه بعضی‌ها این کلمات را شنیده‌اند و حتی خودشان هم بازگو کرده‌اند، ولی هدایت نشده‌اند.
  • خداوند می‌فرماید: «مانند کسانی نباشید که گفتند: شنیده‌ایم، اما نشنیده‌اند؛ وَ لَا تَکُونُواْ کاَلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا یَسْمَعُون»(انفال/21) در این آیه، منظور از «سمعنا» شنیدن با گوش است ولی منظور از «لا یسمعون» شنیدن با قلب است. کمااینکه امام صادق(ع) فرمودند: «تو قلبی داری و گوش‌هایی داری(گوش‌های دل) وقتی خدا بخواهد بنده‌ای را هدایت کند، گوش‌های دلش را باز می‌کند، و وقتی نخواهد او را هدایت کند، گوش‌های دلش را کَر می‌کند که در این صورت، دیگر او صالح نخواهد نشد؛ یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ لَکَ قَلْباً وَ مَسَامِعَ وَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَهْدِیَ عَبْداً فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَیْرَ ذَلِکَ خَتَمَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ فَلَا یَصْلُحُ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها»(محاسن/1/200)
  • معلوم می‌شود که به این شنیدن سطحی و ظاهری، هدایت گفته نمی‌شود. ممکن است به این شنیدن ظاهری «اتمام حجت» گفته شود ولی هدایت یافتن به اتفاقی است که در قلب انسان می‌افتد نه در جایی که مربوط به گوش، ذهن یا حافظه است.
  • بعد می‌فرماید: «بدترین جنبندگان روی زمین، کسانی هستند که کر و گنگ هستند(نه حقیقتی را دریافت می‌کنند و نه می‌توانند حقیقتی را منتقل کنند) اینها کسانی هستند که تعقل نمی‌کنند؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابّ‏ِ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُون»(انفال/22) این آیه در توصیف کسانی است که می‌گویند: «شنیدیم» اما در واقع نشنیده‌اند. معنای آیه این می‌شود: کسانی که گوش قلب‌شان کَر است، بدتر از حیوانات هستند.

چرا خدا بعضی‌ها را هدایت نمی‌کند؟ چون در باطن آنها خوبی و خیری نمی‌بیند

  • در آیه بعد می‌فرماید: «اگر خدا در آنها یک خیری می‌دید، به آنها می‌شنواند، اگر هم یک‌طوری به آنها می‌شنواند، باز هم اعراض می‌کردند و روی‌گردان می‌شدند؛ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیراً لَّأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُون»(انفال/23) یکی از نوادر آیات قرآن که در آن به راز هدایت الهی اشاره شده‌ است، همین آیه شریفه است. در واقع خداوند می‌فرماید: می‌دانید چرا من آنها را هدایت نمی‌کنم؟ چون در آنها خیری نمی‌بینم! لذا نمی‌گذارم به گوش آنها برسد، و اگر هم به گوش آنها برسد، نمی‌گذارم به گوش قلب آنها برسد یعنی نمی‌گذارم بفهمند و به آنها نمی‌فهمانم تا در گمراهی خود باقی بمانند.  
  • علامۀ طباطبایی دربارۀ «لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیراً» می‌فرماید: یعنی خداوند در سرّ و باطن آنها، خیر و خوبی ندیده است.(منظور از "خیر" در جمله "وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیْراً" حسن سریره این است که انسان را براى قبول حق و نقش بستن آن در دلش آماده مى‏سازد، و همچنین معلوم مى‏شود که منظور از اینکه فرمود:"وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ" این اسماع روى تقدیرى است که چنین آمادگى و استعداد در دل مستقر نشده باشد؛ ترجمۀ تفسیر المیزان/9/52) معلوم می‌شود که هدایت یک امر کاملاً باطنی است.

اگر انسان صمّ و بکم نباشد، خیلی راحت هدایت می‌پذیرد/ بعضی‌ها آن‌قدر قلب باصفایی دارند که بدون بحث و جدل، هدایت می‌شوند

  • صمّ و بکم بودنِ دل(کر و لال بودن قلب) یعنی اینکه انسان صفای باطن نداشته باشد. و «لَا یَعْقِلُون» بودن هم از نتایج همین عدم صفای قلب است، یعنی چنین کسی، عقلش هم درست کار نمی‌کند. اما اگر انسان صمّ و بکم نباشد، خیلی راحت هدایت می‌پذیرد.
  • همان‌طور که قبلاً بیان شد، خداوند یا خودش مستقیماً(بی‌واسطه) ما را هدایت می‌کند یا از طریق اولیائش ما را هدایت می‌کند یا به وسیلۀ کتابش ما را هدایت می‌کند. گاهی خداوند متعال بندگان خود را مستقیماً هدایت می‌کند، حتی قبل از اینکه بحث قرآن به میان بیاید. یعنی «هدایتِ ماقبلِ قرآنی» هم داریم. انسان یک عطشی به پروردگارش دارد. شما وقتی به خودتان نگاه کنید، درمی‌یابید که هیچ چیزی جز خدا، شما را سیراب نمی‌کند. پاسخ تمام نیازهای انسان یک چیز بیشتر نیست و آن پروردگار عالم است. 
  • بعضی‌ها بودند که حتی قبل از شنیدن آیات قرآن، ایمان می‌آوردند. شخصی - به نام ابی تمیمه - دربارۀ نحوۀ ایمان آوردن و دیدارش با پیامبر(ص) می‌گوید: «حضور رسول خدا(ص) رسیدم و گفتم یا رسول الله(ص) شما به چه چیزی دعوت می‌کنى؟ حضرت فرمود: تو را به سوی کسی دعوت می‌کنم که هرگاه در سرزمین یا بیابان خشک و لم‌یزرعی باشی و آذوقۀ خودت را گم کرده باشی و او را صدا بزنی، جوابت را می‌دهد. تو را به سوی خدایی دعوت می‌کنم که وقتی خشکسالی و قحطی بشود و او را صدا بزنی جوابت را می‌دهد، خدایی که وقتی تنها و غریب می‌شوی و او را صدا می‌زنی، جوابت را می‌دهد. (در اینجا ابی تمیمه می‌گوید) گفتم: به جان پدرت سوگند که او خوب خدایی است، و مسلمان شدم؛ قَالَ أَبُو تَمِیمَةَ وَفَدْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص... فَقُلْتُ إِلَى مَا تَدْعُو یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْعُوکَ إِلَى الَّذِی إِذَا کُنْتَ بِأَرْضِ فَلَاةٍ فَأَضْلَلْتَ رَاحِلَتَکَ فَدَعَوْتَهُ أَجَابَکَ وَ أَدْعُوکَ إِلَى الَّذِی إِذَا اسْتَنَّتْ‏ أَرْضُکَ أَوْ أَجْدَبَتْ فَدَعَوْتَهُ أَجَابَکَ قَالَ فَقُلْتُ وَ أَبِیکَ لَنِعْمَ الرَّبُّ هَذَا فَأَسْلَمْتُ»(کنزالفوائد/1/212)
  • ابوذر غفاری نیز خیلی راحت و بدون بحث و استدلال، ایمان آورد و در همان اولین دیداری که با پیامبر اکرم(ص) داشت، بلافاصله به او ایمان آورد(حَتَّى دَخَلَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَ دَخَلَ مَعَهُ، فَسَمِعَ مِنْ قَوْلِهِ وَ أَسْلَمَ مَکَانَهُ؛ البدایه و النهایه/3/34)

کسی فقط در اثر ساده‌دلی منحرف نمی‌شود؛ حتماً یک جای دلش بدی‌ِ پنهانی دارد/ خداوند بندگان ساده‌لوحش را به همین راحتی رها نمی‌کند که گمراه شوند

  • بعضی‌ها آن‌قدر قلب باصفایی دارند که به همین راحتی و بدون بحث و جدل، ایمان می‌آورند و هدایت می‌شوند. البته این‌طور نیست که کسانی که خیلی زود و راحت و بدون بحث و جدل ایمان می‌آورند، آدم‌های ساده‌لوحی هستند و ممکن است اگر کسی آنها را به بدی هم دعوت کند، به همین راحتی بپذیرند و باور کنند. یعنی نمی‌توان قبول کرد که آدم‌ها در اثر ساده‌دل بودن، منحرف شوند؛ خداوند بندۀ خودش را رها نمی‌کند که به همین راحتی، گمراه شود.
  • اگر کسی گمراه می‌شود، فقط در اثر ساده‌لوحی‌اش نیست بلکه حتماً یک جای دلش خرابی یا بدی‌ِ پنهانی دارد، چون خداوند بندگان ساده‌لوحش را به همین راحتی رها نمی‌کند که گمراه شوند. اگر کسی منحرف می‌شود، حتماً یک اشکالی در دلش دارد و الا در روایت هست که هیچ وقت خدا اجازه نمی‌دهد که مؤمن به باطل یقین پیدا کند. (امام صادق(ع): أَبَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ الْحَقَّ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلًا لَا شَکَّ فِیهِ؛ محاسن/1/277) و (لا یَستَیقِنُ القلبُ أنَّ الحقَّ باطلٌ أبدا و لا یَستَیقِنُ أنَّ الباطلَ حقٌّ أبدا؛ تفسیر عیاشی/2/53)

معنای صفای باطن و پذیرش هدایت مستقیم الهی، ساده‌لوحی و تعطیل کردن عقل نیست

  • معنای صفای باطن، ساده‌لوحی یا ساده‌دل بودن نیست که انسان دعوت هر کسی را بپذیرد و به او ایمان بیاورد. وقتی داریم از هدایت مستقیم الهی سخن می‌گوییم(هدایتی که مستقیماً با دل انسان ارتباط برقرار می‌کند و به استدلال و برهان و بحث زیاد نیاز ندارد) معنایش ترویج ساده‌لوحی نیست! معنایش این نیست که عقل تعطیل شود و انسان دعوت هر کسی را با ساده‌لوحی بپذیرید و به او ایمان بیاورد و باورش کند. صفای باطن یعنی عقلت به‌کار بیفتد و خلاف عقلت کار نکنی. صفای باطن یعنی محکمترین و ساده‌ترین دلایل عقلی، تو را به اوج برساند.
  • بعضی‌ها هستند که عقل‌شان در چشم‌شان است! و وقتی یک چیزی(شبیه کرامت یا خوبی) در کسی می‌بینند، بلافاصله باور می‌کنند و به او ایمان می‌آورند. یکی از اساتید ما -حدود سی سال قبل- می‌فرمود: «چند نفر با هم به کربلا رفته بودند و چهل روز آنجا بودند و برگشتند. بزرگترشان از آنها پرسید: چه خبر؟ یکی گفت: در میان ما، فلانی از همه بهتر بود. چون در تمام این چهل روز گریه می‌کرد و ضجه می‌زد. آن بزرگ گفت: در این چهل روز، طوری نشد که فلانی گریه‌اش نیاید؟ گفت: نه! آن بزرگ گفت: پس او مشکل دارد. چون قلب انسان دارای اقبال و ادبار است(إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً؛ کافی/3/454) و طبیعی است که گاهی گریه‌اش نیاید. چطور شد که او همیشه گریه می‌کرد؟!»
  • انسان مؤمن گاهی اوقات می‌خواهد گریه کند ولی نمی‌تواند. از سوی دیگر در روایت داریم که آدم فاجر، کنترل چشمش دست خودش است و هرچه بخواهد گریه می‌کند(پیامبر(ص): إذا تَمَّ فُجورُ العبدِ ملَکَ عینَیهِ فبکى مِنهُما متى شاءَ؛ کنزالعمال، حدیث847 و پیامبر(ص): هر کس به بدعتى عمل کند، شیطان او را با عبادت تنها مى گذارد و حالت خشوع و گریه بر او مى افکند؛ مَن عمِلَ فی بِدعةٍ خَلاّهُ الشّیطانُ و العِبادةَ، و ألْقى علیهِ الخُشوعَ و البُکاءَ؛ میزان الحکمه/1751) اگر قلب آنها بیدار بود و حسّ آنها درست کار می‌کرد، می‌فهمیدند که گریه‌های آن شخص، بی‌خود است. 
  • اگر کسی به خاطر امام حسین(ع) با چاقو به خودش لطمه بزند، نمی‌توان گفت: «او کارش درست است! چون دیگران با دست، خودشان را می‌زنند ولی او با چاقو خودش را زده است!» حساب و کتاب دارد.

باید مراقب هدایت‌های دروغین و قلّابی هم باشیم/صفای باطن نمی‌گذارد انسان به یک فرد منحرف اطمینان کامل پیدا کند

  • باید مراقب هدایت‌های دروغین و قلّابی هم باشیم. بعضی‌ها به برخی نحله‌های انحرافی جذب می‌شوند. وقتی نوار سخنرانی رئیس آن نحلۀ انحرافی را گوش می‌کنیم، می‌بینیم که او خیلی مقتدرانه سخنرانی می‌کند. و آن افراد هم از اقتدار او خوش‌شان آمده و فکر کرده‌اند که او برحق است. برخی از نحله‌های انحرافی این‌طوری هستند که آدم‌ها را دور خودشان جمع می‌کنند. مثلاً ممکن است یک نفر وقتی به محافل آنها می‌رود، در آنجا یک‌مقدار مهربانی ببیند و چون خودش کمبود محبت داشته، خوشش می‌آید و می‌گوید: «عجب آدم نورانی و باصفایی است!» در حالی که او اصلاً آدم نورانی‌ای نیست، فقط یک‌مقدار به تو محبت کرده است ولی چون تو کمبود محبت داشتی، از او خوشت آمده است.
  • اگر شخصی به سراغ معنویت‌های انحرافی رفت و دنبال کسانی راه افتاد که به صورت انحرافی برای خودشان معنویت درست می‌کنند و مرید و مراد بازی راه می‌اندازند و آدم‌هایی را دور خودشان جمع می‌کنند، اگر در انحراف خودش باقی ماند، در واقع آن شخص خودش مشکل دارد. حتی گاهی اوقات با روانکاوی می‌توان کشف کرد که آن شخص روی چه حسابی جذب آن نحلۀ انحرافی شده است. البته ممکن است خودش بگوید: «من با صفای باطن رفتم و جذب آنها شدم!» در حالی که اگر انسان صفای باطن داشته باشد، عقلش به‌کار می‌افتد، صفای باطن هیچ وقت در انسان، نسبت به یک فرد منحرف، اطمینان ایجاد نمی‌کند. صفای باطن به انسان اجازه نمی‌دهد خلاف شرع و خلاف اوّلیاتِ عقلی رفتار کند.

اگر دل تو باصفا بود می‌فهمیدی که فقط خدا را می‌خواهی و غیر خدا را نمی‌خواهی

  • دربارۀ آیۀ « اگر خدا در آنها خیری می‌دید به آنها می‌شنواند؛ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِیهِمْ خَیراً لَّأَسْمَعَهُمْ»(انفال/23) یک سؤال مطرح است: خدا چه چیزی را به آنها می‌شنواند؟ این را به آنها می‌فهماند که «تو هر چیزی می‌خواهی در واقع خدا را می‌خواهی. تو چیزی غیر از خدا را نمی‌خواهی. یعنی اگر دل تو باصفا بود و صمّ و بکم نبودی، و اگر عقلت کار می‌کرد، می‌فهمیدی که فقط خدا را می‌خواهی و غیر خدا را نمی‌خواهی.»
  • اگر خدا کسی را مستقیماً هدایت کند، او خواهد فهمید که فقط خدا را می‌خواهد، و فقط به ذکر خدا آرام می‌شود، چنین کسی وقتی این آیۀ قرآن را تلاوت کند «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»(رعد/28) برایش یادآوری می‌شود و تأیید می‌کند که همین‌طور است چون خودش از قبل، این را فهمیده بود و قلبش گواهی داده بود که این‌چنین است.
  • باید روی دل‌مان یک کارهایی بکنیم و در مقام عمل هم یک کارهایی انجام دهیم که خدا در ما یک خیری ببیند و ما را هدایت کند.

نظرات (۱)

  • باید روی دل‌مان یک کارهایی بکنیم و در مقام عمل هم یک کارهایی انجام دهیم که خدا در ما یک خیری ببیند و ما را هدایت کند.
چه کاری ؟ :(

سایت جدید بیان معنوی راه اندازی شد برای مشاهده کلیک کنید.