علیرضا پناهیان

۱۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه رمضان» ثبت شده است

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-14

رابطۀ مبارزه با نفس با مفاهیم دینی: عبادت/ عبادت خوب، جایزۀ مبارزه با هوای نفس است / مهمترین عامل ترک مبارزه با نفس، فرار از رنج است/کسی که مسألۀ رنج را حل نکرده باشد، اگر آدم خوبی بشود، خیلی خوب نمی‌شود/ هنگام ازدواج انتخاب می‌کنید که با چه کسی اختلاف نظر داشته باشید!

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در چهاردهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (6.43 مگابایت)

 

مبارزه با نفس بسیار پیچیده است، چون نفس، به انسان نیرنگ می‌زند

  • تنها مسیر ما برای کمال، مخالفت با دوست داشتنی‌ها است اما نه مطلق دوست داشتنی‌ها. یعنی این‌طور نیست که به طور مطلق با همۀ دوست داشتنی‌ها مبارزه کنیم، بلکه باید با برنامه مبارزه کنیم. برنامه‌ریزی متمرکز و پرهیز از تکثرهای مضرّ در جریان مبارزه با نفس لازم است.
  • کار مبارزه با نفس بسیار پیچیده است، چون نفس، به انسان نیرنگ می‌زند. نفس حتی می‌تواند دینداری را هم به نفع خودش مصادره به مطلوب کند.

علت توجه به رنج/ «فرار از رنج» مهمترین عامل ترک مبارزه با نفس

  • علت توجه به رنج در کنار توجه به مبارزه با نفس این است که چون می‌خواهیم به اصلی‌ترین راه کمال و رشد توجه کنیم، نیاز به مخالفت با هوای نفس داریم و هوای نفس عملیات اصلی ما در این دنیا است. مهمترین و شاید تنها عامل ترک مبارزه با نفس در میان ما، فرار از رنج است. پس نیاز است که ابتدا از رنج صحبت شود و موضوع رنج درست جا بیافتد.
  • چرا به نصیحت‌های خوبان برای مبارزه با نفس گوش نمی‌کنیم؟ چرا به آیات مربوط به بهشت و جهنم دقیق اهتمام لازم را نداریم؟ چون ما دوست نداریم اذیت بشویم و رنج بکشیم. ایراد انسان‌ها معمولاً، موضوع رنج است. ترس از رنج پسندیده نیست و ما حتی نیاز به طلب کردن برخی از رنج‌ها داریم.

رنج، گذرا است و بعد از آن یک راحتی و خوشی طولانی وجود دارد

  • ترس از رنج موجب فرار انسان از مبارزه با نفس و سایر خوبی‌ها می‌شود، لذا باید تکلیف این رنج و نوع برخورد خود را با آن مشخص کنیم. رنج، گذرا است و بعد از آن یک راحتی و خوشی طولانی وجود دارد. چنانکه حضرت علی(ع) در وصف متقین می‌فرماید: چند روز کوتاه دنیا را با صبر و شکیبایی می‌گذرانند و در پی آن آسایش طولانی دارند (صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَة؛ نهج البلاغه/خطبه 193).

1. کسی که مسألۀ رنج را حل نکرده باشد، نفسش مدام فریبش می‌دهد، هر چند با دلایل به ظاهر دینی

  • رنج گاهی به دلیل ترک لذت است و گاهی واقعاً رنج و درد است. اگر مشکل ما با این دو نوع رنج در ابتدای کار حل نشده باشد؛ دو مشکل پیش می‌آید.
  • مشکلی که در ابتدای کار است و باقی می‌ماند این است که اگر ته دلت راحت‌طلب باشی، نفس تو مدام تو را فریب می‌دهد. اگر رنج‌گریز باشی، همیشه نفس تو برای بی‌دینی و راحت‌طلبی، بهانه‌های قشنگی از آیات و روایات برایت درست می‌کند؛ چون این نفس، امّاره به سوء است.( إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ؛یوسف/53) علت اصلی فریب خوردن با بهانه‌های به ظاهر دینی و زیبا هم این است که راحت‌طلبی پنهان خود را از ریشه نکنده‌ایم و مسأله رنج را برای خودمان حل نکرده‌ایم. اگر انسان موضوع رنج و راحت‌طلبی و خوشی‌طلبی را برای خودش حل نکرده باشد، در همان اول راه نفس انسان، او را فریب می‌دهد.

چرا رزمندگان، راه صد ساله را یک‌شبه می‌روند؟/ نمونه‌ای از نیرنگ نفس

  • چرا رزمندگان و مجاهدان راه خدا به مقامی می‌رسند که راه صد ساله را یک شبه طی می‌کنند؟ چون رنج جان دادن را برای خود حل کرده‌اند و پذیرفته‌اند و در نتیجه نورانیت فوق‌العاده‌ای پیدا کرده‌اند. موضوع رنج برای مجاهد فی سبیل الله حل شده است.
  • اگر موضوع رنج حل نشده باشد، نفس تو به تو نیرنگ می‌زند و متوجه نمی‌شوی. مثلاً اگر جایی عصبانی شدی و رنجِ «برخورد تند دیگران» را تحمل نکردی و تو هم ناسزا گفتی، نفس می‌گوید: «حق او بود که ناسزا بشنود! تو که تقصیر نداشتی!» ولی حل موضوع رنج کمک می‌کند که با دیدن اینطور رنج‌ها، نیرنگ نخوری و از تحمل این رنج خوشحال هم بشوی.

هنگام ازدواج انتخاب می‌کنید که با چه کسی اختلاف نظر داشته باشید!

  • این درک مهم است که انجام تکلیف، موضوع اصلی است و رنج کشیدن در این راه را باید مبنا قرار داد، ولی برنامه‌ریزی باید طبق برنامه خدا باشد. اگر چه انتخاب دل ما باید لذت‌گریزی باشد، اما در مقام عمل، لذت‌گریزی فقط بر اساس دستورات و برنامه الهی است نه بر اساس انتخاب ما. لذا اگر یک لذت و خوشی، روزی انسان باشد؛ اگر نخواهد هم به او خواهند داد و همچنین اگر انجام یک تکلیف الهی لذت دارد، هرگز نباید آن را ترک کرد. مهم وضعیت دل ما است که نباید راحت‌طلب و لذت‌طلب باشد. باید بپذیریم که قرار است رنج‌هایی را بپذیریم.
  • به عنوان مثال، هر ازدواجی حتماً با مشکلات و اختلاف ‌نظرهایی همراه است، زیرا زن و شوهر دو انسان هستند، و طبیعی است که انسان‌ها در برخی موارد با هم اختلاف دارند. بنابراین شما هنگام ازدواج در واقع انتخاب می‌کنید که با چه کسی اختلاف نظر داشته باشید! نه اینکه دنبال کسی بگردید که هیچ اختلافی با شما نداشته باشد.  این رنج‌ها را باید پذیرفت و با آن‌ها زیبا برخورد کرد.

2. کسی که مسألۀ رنج را حل نکرده باشد، اگر آدم خوبی بشود، خیلی خوب نمی‌شود

  • مطلب دیگر در مورد نتیجه نپذیرفتن رنج این است که اگر مسألۀ رنج را برای برای خودت حل نکرده باشی، اگر آدم خوبی هم بشوی، آدم خیلی خوب نمی‌شوی؛ چون انانیت تو باقی مانده است. عرفا و بزرگان تلاش کرده‌اند این «من» خودشان را از بین ببرند و آخرین محافظ‌های بت انانیت، «فرار از رنج» و «میل به راحتی و شهوت» است. اگر«من» از بین برود، چشم تو عین‌الله، لسان تو لسان‌الله و دست تو یدالله می‌شود. انتهای راه این است که دیگر «من» و دوست‌داشتنی‌های من نیست، «او» است. چنین لذت‌هایی هم در دین هست که «او» بشویم. می‌خواهیم به جایی برسیم که «ما» نباشیم،«او» بشویم. برای به اینجا رسیدن، باید تکلیف خودت را با رنج معلوم کنی.

ترک لذت، شیرین است/ برای جلب نگاه خدا چه لذت‌هایی را باید ترک کنیم؟

  • رنج ترک لذت، اگر چه رنج است ولی وقتی وارد آن می‌شوی و به ترک لذت می‌پردازی، آن‌قدر شیرین است که زبان حال عرفا در این ترک لذت‌ها این بوده است: «در بلا هم می‌چشم لذات او / مات اویم، مات اویم مات او»
  • در روایتی امام صادق(ع) از قول پیامبراکرم(ص) فرموده‌اند: هر کسی که هر چه دلش می‌خواهد می‌خورد و هر چه دوست دارد، می‌پوشد، خدا به او نگاه نمی‌کند تا اینکه از این وضعیت جدا شود یا این شرایط را ترک کند (مَنْ‏أَکَلَ‏مَایَشْتَهِی‏ وَ لَبِسَ مَا یَشْتَهِی لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ حَتَّى یَنْزِعَ أَوْ یَتْرُک‏؛ التمحیص/ص34). پس برای جلب نگاه خدا، ترک این لذت‌ها لازم است.

رابطۀ مبارزه با نفس و عبادت/ عبادت خوب، جایزه مبارزه با هوای نفس است/ برای چشیدن شیرینی نماز باید مبارزه با نفس کرد

  • یکی از موضوعات مهم، نحوه برقراری ارتباط بین مبارزه با نفس و سایر مفاهیم دینی است. مثلاً رابطه عبادت با مبارزه با نفس چگونه است؟ عبادت، مقوله‌ای غیر از هوای نفس است. عبادت در واقع ارتباط مستقیم با خدا است.
  • رابطه این دو اینطور است که اگر کسی از صبح تا ظهر مبارزه با نفس کرده باشد، نماز ظهر و عصر بیشتر به او مزه می‌دهد و عبادتش رونق پیدا می‌کند. نماز، جایزه آن مبارزه است. نماز مثل لقاءالله است. عبادت، اگر چه ارتباط مستقیم با خدا است ولی این مطلب هم در چگونگی آن نقش دارد که قبل از عبادت چه کار کرده‌ای؟ تو در برون چه کرده‌ای که الان می‌خواهی درون خانه بیایی؟!
  • امام حسن مجتبی(ع) می‌فرمایند: «هر کسی می‌خواهد عبادتی داشته باشد، باید خودش را برای آن پاک کند؛ إِنَّ مَنْ‏طَلَبَ ‏الْعِبَادَةَ تَزَکَّى لَهَا»(تحف العقول/ص236).
  • عبادت، یعنی ارتباط. معنای لغوی «صلاة» درود، بهترین سلام و تحیت است. جمع صلاة، صلوات است. و «صلاة» به معنای نماز هم در واقع چیزی از جنس صلوات بر رسول خدا(ص) است. اگر در صلوات، درود و تحیت به پیامبر اکرم و اهل بیت(ع) می‌فرستیم، در «صلاه» می‌خواهیم همین کار را نسبت به خداوند انجام دهیم، که البته عملیات ویژه‌ای دارد.
  • نماز نتیجه همه خوبی‌ها است و برای فهمیدن نماز و چشیدن آن باید بسیار مبارزه با نفس کرد. کسی که مبارزه با نفس نکرده است، مانند بچه سه ساله‌ای که از ارتباط با جنس مخالف چیزی نمی‌فهمد، از درک عبادت محروم است.
  • اگر طی روز مبارزه با نفس نکرده‌ای لااقل سر نماز مبارزه با نفس کن. از حلال، لباس تهیه کن و در نماز بپوش. نجاست‌ها را از بدن و لباس پاک کن. طاهر باش و آداب نماز را خوب به جا بیاور. اگر کسی بخواهد طی روز هر طوری که دلش خواست رفتار کند، خدا در نماز به او نگاه نمی‌کند، چه رسد به اینکه بخواهد در نماز هر طوری که دلش خواست رفتار کند. لااقل در نماز مبارزه با نفس کن.

کدام دوست‌داشتنی محدودیت ندارد؟

  • این‌طور نیست که همه دوست‌داشتنی‌ها از روز اول محدودیت داشته باشند. یک دوست داشتنی و علاقه‌ای وجود دارد که بسیار شیرین است، به دست آوردن آن آسان است، و از همان آغاز حرکت نیز می‌توان طعم آن را چشید و استفاده زیاد از آن اصلاً اسراف نیست و آن هم چیزی نیست جز دوست داشتن بچه‌های پیغمبر(ص). این محبت به اهل بیت(ع)، هدیۀ ویژه پروردگار عالم به امت پیامبر(ع) است.
  • در این محبت، هیچ محدودیتی نیست. محبت امیرالمؤمنین(ع)، افراط ندارد. البته کسی که می‌گوید علی(ع) خدا است، از شدت محبت به امیرالمؤمنین(ع) نیست، بلکه ناشی از هوای نفس خودش است. شدت محبت، انسان را مطیع و شبیه می‌کند.
  • یکی از چیزهایی که دوست داشتن اهل بیت(ع) را ساده کرده است، مظلومیتی است که تحمل کرده‌اند.
  • هر کسی اهل بیت(ع) را دوست داشته باشد، تزکیه می‌شود؛ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا(مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره)

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۳
مجید شهشهانی

نگاه تربیتی قرآن در تفسیر سوره حجرات- 12

آیه11/ خروجی‌های دل، مهمتر از ورودی‌های دل است/ تأثیر زبان بر دل خیلی بیشتر از چشم است/ کنترل زبان مهمترین عامل برای کنترل دل است

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان و در طول برگزاری نمایشگاه قرآن، حدود ساعت 22:30 در مصلی بزرگ امام خمینی(ره)، با موضوع «سبک زندگی با نگاهی به سورۀ حجرات» سخنرانی می‌کند. علاقمندان می‌توانند می‌‌توانند این سخنرانی را هر روز ساعت 13:30 بر روی موج اف ام ردیف 100 مگا هرتز از رادیو قرآن بشنوند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در دوازدهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

نحوۀ حرف زدن و به کارگیری زبان از سایر بخش‌های سبک زندگی مهمتر است

  • یکی از بخش‌های مهم سبک زندگی، سبک سخن گفتن است. نحوۀ حرف زدن، هنگام غم و شادی، هنگام جدّی بودن، هنگام صمیمی بودن و اوقات دیگر، جزء سبک زندگی است. مثلاً اینکه زنان طایفه‌ای در جنوب یا غرب کشور وقتی عزادار می‌شوند به شیوۀ خاصی مویه می‌کنند و یا مردان طایفه‌ای دیگر وقتی عصبانی می‌شوند کلمات خاصی را بر زبان جاری می‌کنند. همۀ اینها جزء سبک زندگی ما به حساب می‌آید.
  • اگر بخواهیم دو تا از بخش‌های عمدۀ سبک زندگی را نام ببریم باید بگوییم: 1- نحوۀ به کار گیری زبان و 2- نحوۀ لباس پوشیدن. می‌توان گفت نحوۀ حرف زدن و به کارگیری زبان از همۀ بخش‌های سبک زندگی مهمتر است.

عادت‌‌های گفتاری می‌تواند انسان را اسیر خودش کند/ زبانی که به ناسزا عادت کند، کنترلش خیلی سخت است

  • ما هر لحظه نمی‌توانیم هر کلمه‌ای را بر زبان جاری کنیم، مثلاً خانواده‌ای که عادت نکرده‌اند به همدیگر بگویند: «عزیزم» به این سادگی نمی‌توانند زبان خود را برگردانند و این کلمۀ ساده را بر زبان جاری کنند. شوهری که تا به حال به خانم خودش نگفته است «دوستت دارم» برایش خیلی سخت است که بخواهد این عبارت را بر زبانش جاری کند.
  • زبان و عادت‌های گفتاری می‌تواند انسان را اسیر خودش کند. مثلاً زبانی که به ناسزا گفتن عادت کرده است کنترل کردنش خیلی دشوار است. این عادت آن‌قدر در روح انسان نفوذ می‌کند و یک سبک می‌شود که تغییر دادنش بسیار سخت است. لذا وقتی عصبانی می‌شود اگر هم بتواند خودش را کنترل کند و فحش ندهد، همان کلمۀ فحش را در دلش تکرار می‌کند!

خروجی‌های دل، مهمتر از ورودی‌های دل است/ زبان که خروجی دل است از چشم و گوش که ورودی دل هستند بر سلامت دل مؤثرتر است 

  • «ز دست دیده و دل هر دو فریاد/ که هر چه دیده بیند دل کند یاد» در اینجا وقتی باباطاهر به «چشم» اشاره می‌کند در واقع دارد به ورودی‌های دل اشاره می‌کند و می‌گوید اگر ورودی دل را کنترل کنم، دل خود را کنترل کرده‌ام. در حالی که خروجی‌های دل، مهمتر از ورودی‌های دل است و زبان که خروجی دل است در سالم نگه ‌داشتن دل مؤثرتر از چشم و گوش است که ورودی دل محسوب می‌شوند.
  • زیرا دل انسان، خالی نیست که بخواهیم فقط از طریق دیدن و شنیدن، آن را پُرکنیم. قلب انسان دارایی‌های مثبت و منفی بسیاری دارد. کسی که دلش قوی باشد از ورودهای ناسالم، آسیب نمی‌بیند؛ مثل کسی که معده‌اش قوی است و اگر غذای ناسالمی بخورد، مریض نمی‌شود.  

تأثیر زبان بر دل خیلی بیشتر از چشم است /مراقبت زبان، مهمتر از مراقبت چشم و گوش است/ گناهان زبان، بیشتر و سنگین‌تر از گناهان چشم است

  • اگر دل انسان سالم و آباد باشد، دیده (چشم) نمی‌تواند این دل را خراب کند. البته معنایش این نیست که چشم و گوش را آزاد بگذاریم و فقط سراغ تقویت دل برویم، بلکه باید چشم و گوش را هم مراقبت کنیم، ولی در مقایسۀ با زبان، باید گفت تأثیر زبان بر دل انسان خیلی بیشتر از چشم است. لذا مراقبت کردن زبان، مهمتر از مراقبت کردن از چشم و گوش است. آن‌قدر که در روایات ما از دست زبان شکایت شده است از دست دل شکایت نشده است. تعداد گناهان چشم خیلی کمتر از تعداد گناهان زبان است و جرم‌های زبان خیلی سنگین‌تر از جرم‌های چشم است.

کنترل زبان مهمترین عامل برای کنترل دل است

  • کنترل زبان مهمترین عامل برای کنترل دل است و اگر زبان را کنترل کنیم، دل ما قوی خواهد شد. اگر دل خودت را قوی کنی به جایی می‌رسی که دیگر «هر آنچه دیده بیند دل نکند یاد» و دیگر نیازی به خنجر نیست که به دیده بزنی تا دل آزاد گردد. یعنی زود تحت تأثیر چشم و گوش قرار نمی‌گیری.
  • اینکه گفته می‌شود بعضی‌ها «دهان‌بین» هستند و زود به مقایسه می‌افتند به خاطر این است که دل آنها قوی نیست و زود تحت تأثیر ورودی‌های ناسالم قرار می‌گیرد.
  • اگر دل انسان قوی باشد ورودی‌های دل که از طریق دیدن و شنیدن است، چه مثبت باشد و چه منفی بر روی این دل اثر نمی‌گذارد. البته برای اینکه دل قوی بشود باید یک‌مقدار ورودی‌ها را کنترل کرد؛ ولی مهمتر از کنترل ورودی‌ها، کنترل خروجی‌هاست.

عمل زبان (سخن گفتن) نسبت به رفتارهای دیگر انسان، مؤثرترین خروجی بر دل است/ زبان، دستیار اول سلطان دل انسان است

  • عمل زبان (سخن گفتن) نسبت به رفتارهای دیگر انسان، مؤثرترین خروجی بر دل است. شما اگر عمل خوب یا بدی انجام دهید، مثلاً سیلیِ ظالمانه‌ای به کسی بزنید یا صدقه‌ای به کسی بدهید آن‌قدر بر دل شما مؤثر نیست که زبان شما بر دل‌تان مؤثر است.
  • زبان، دستیار اول سلطان دل انسان است. لذا اگر بخواهیم این سلطان دل را مهار کنیم و او را به عبودیت خدا بکشانیم، باید اول این دستیار را مهار کنیم، چون این دستیار دل، هرچه دل می‌خواهد سریع گوش می‌کند و خواستۀ دل را برآورده می‌کند و باعث می‌شود دل انسان نابکارتر شود. اگر هر چه دل شما بخواهد، زبان شما آن را بگوید، دل شما ضعیف می‌شود، و دل مانند بچۀ لوس و نُنُری می‌شود که هرچه خواسته به او داده‌اید و دیگر قابل کنترل نیست.

به کمک زبان می‌توان حسادت را در خود تضعیف کرد

  • مراقبت کردن از زبان فقط این نیست که آن را مهار کنیم تا حرف‌های بد نزند، بلکه با زبان خود می‌توانیم خریدهای خوب انجام دهیم، یعنی حرف‌های خیلی خوب بزنیم که آثار بسیار خوبی بر دل داشته باشد. مثلاً به کمک زبان می‌توانیم حسادتی که در وجودمان هست را تضعیف کنیم. به این ترتیب که اگر نسبت به کسی حسادت داریم به جای اینکه غیبت او را بر زبان جاری کنیم، از او تعریف کنیم. اینکه زبان خود را کنترل کنیم تا غیبت نکند، حداقل ماجراست، باید زبان را در جهت درست به کار بگیریم و مثلاً به نفع کسی که به او حسادت می‌کنیم، سخن بگوییم. در این صورت حسات ما تضعیف خواهد شد.

اولین وصف متقین در خطبۀ متقین، مربوط به «زبان» است/ ابتدا 3 ورودی، بعد 2 خروجی

  • امیرالمؤمنین(ع) در خطبۀ همام اولین وصفی که برای متقین بیان می‌فرماید دربارۀ زبان است. حضرت در توصیف متقین می‌فرماید: «مَنْطِقُهُمُ‏ الصَّوَابُ»(نهج البلاغه/خطبۀ 193) یعنی متقین درست سخن می‌گویند‏. بعد می‌فرماید: «وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ» یعنی حضرت ابتدا سه خروجی را بیان می‌فرماید: 1- سخن گفتن 2- لباس پوشیدن 3- تواضع در راه رفتن
  • بعد از اینکه حضرت خروجی‌ها را بیان فرمود، ورودی‌ها را بیان می‌فرماید: «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُم‏» یعنی 1- چشم‌های خود را بر حرام می‌بندند 2-گوش خود را بر علم نافع و مفید صرف می‌کنند.

لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ ../ در سورۀ حجرات اولین نکته در کنترل زبان، «مسخره نکردن» است

  • یکی از بدترین رفتارهای زبان «مسخر کردن» است. در سورۀ حجرات بحث مفصلی دربارۀ زبان مطرح شده است و اولین نکته‌ای که برای کنترل زبان مطرح می‌شود راجع به «مسخره کردن» است. می‌فرماید: «هیچ قومی حق ندارد قوم دیگر را مسخره کند و با زبان خودش آنها را تحقیر کند چه بسا آنها بهتر باشند؛ یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسىَ أَن یَکُونُواْ خَیرًْا مِّنهُْمْ»(حجرات/11) در ادامه می‌فرماید: «زنان هم حق ندارند زنان دیگر را مسخره کنند و با زبان خود تحقیر کنند چه بسا آنها بهتر باشند؛ وَ لَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسىَ أَن یَکُنَّ خَیرًْا مِّنهُْنَّ»
  • اینکه مردان را جدا می‌فرماید و زنان را هم جدا ذکر می‌کند، شاید به خاطر اهمیت موضوع باشد و اینکه انگیزه‌های مسخره کردن معمولاً در زنان و مردان متفاوت است.

مقدسات را خیلی راحت می‌توان مسخره کرد/ اگر تمسخر در جامعه‌ای باب شود، مسخره کردن اولیاء خدا رواج می‌یابد

  • اگر باب تمسخر در جامعه باز شود معمولاً مقدسات و انسان‌های مقدس بیشتر مورد هجوم مسخره‌کنندگان قرار می‌گیرند. لذا در طول تاریخ، همۀ انبیاء الهی را مورد تمسخر قرار داده‌اند: یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن(یس/30)
  • امور مقدس را خیلی راحت می‌توان مسخره کرد. حتی کسانی که هنر مسخره کردن هم نداشته باشند اگر مقدسات را مسخره کنند کارشان می‌گیرد. خنداندن مردم در فیلم‌ها کار سختی است اما کسی که هنر ندارد در فیلم خود مردم را بخنداند اگر مقدسات را مسخره کند، کارش می‌گیرد. چون یک نوع «عدم تناسب» و «تضاد ویژه» ایجاد می‌کند که برای مخاطب غیرمنتظره و خنده‌آور است و همان‌طور که می‌دانید تعجب عامل خنده است.
  • اگر تمسخر در جامعه‌ای باب شود، یکی از نتایجش این است که این آتش به مقدسات می‌رسد و اتفاقی که خیلی راحت رواج پیدا می‌کند، مسخره کردن اولیاء خداست. لذا در اسلام حُکم شرعی قطعی که شیعه و سنی قبول دارند این است که اگر کسی پیامبر گرامی اسلام(ص) را تمسخر کند حکمش اعدام است. چون باب شدن تمسخر علیه مقدسات، هم آسان است و هم اینکه اگر رواج پیدا کند، نمی‌توان آن را کنترل کرد.

بسیاری اوقات حجاب دختران ما را با تمسخر، ضعیف می‌کنند

  • بسیاری اوقات حجاب دختر خانم‌های ما را با تمسخر، ضعیف می‌کنند. طبق تحقیقی که در یکی از دانشگاه‌ها انجام شده بود، بیشتر دخترهایی که حجاب‌شان ضعیف شده بود گفته بودند که از ترس مسخره شدن، حجاب قبلی خود را کنار گذاشته‌اند. یعنی چون نمی‌خواستند مورد تمسخر برخی افراد بی‌شخصیت قرار بگیرند، حجاب‌شان ضعیف شده بود.
  • لذا باید بدانیم اگر بعضی از خانم‌ها حجاب‌شان را کم می‌کنند آدم‌های بدی نیستند، بلکه گاهی اوقات به خاطر مسخره نشدن توسط افراد بی‌شخصیت است؛ چون از این طرف خیالشان راحت است که مؤمنین آنها را به خاطر بدحجاب بودن مسخره نمی‌کنند. البته مؤمنین ممکن است نهی از منکر کنند، ولی مسخره نمی‌کنند.

عَسىَ أَن یَکُونُواْ خَیرًْا مِّنهُْمْ /غالباً کسی که مسخره شده بهتر از کسانی است که او را مسخره کرده‌اند

  • در عبارت «عَسىَ أَن یَکُونُواْ خَیرًْا مِّنهُْمْ» نکتۀ جالبی وجود دارد. معنایش این است که «چه بسا کسی که مسخره می‌کنید از شما بهتر باشد». این کلمۀ «عسی» که معنایش «شاید» یا «چه بسا» است گاهی اوقات پرده از یک واقعیت بر می‌دارد که در اینجا «بهتر بودن مسخره شونده» است. اگر خدای نکرده کسی را مسخره کردید یا اگر دیدید کسی را مسخره می‌کنند، دقت کنید ببینید کسی که مسخره شده بهتر از مسخر‌ه‌کننده‌ها نیست؟ چون غالباً کسی که مسخره شده است بهتر از همۀ کسانی است که او را مسخره کرده‌اند.

وَ لَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَکمُ/ بعضی‌ها دنبال این هستند که از دیگران عیبی پیدا کنند و به رخ او بکشند

  • در ادامه می‌فرماید: «وَ لَا تَلْمِزُواْ أَنفُسَکمُ؛ از همدیگر عیب‌جویی نکنید» بعضی‌ها دنبال این می‌گردند که از دیگران عیبی پیدا کنند و به رخ او بکشند. پرهیز از عیب‌جویی آن‌قدر مهم است که حتی اگر دیدید با نصیحیت کردن دیگران کم‌کم دارید روحیۀ عیب‌جویی پیدا می‌کنید، شاید بهتر باشد دیگر کسی را نصیحت نکنید. در این صورت حتی انتقاد به‌جا هم نکنید، چون داشتن روحیۀ عیب‌جویی خیلی بد است.

وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ/ یکی از آداب در سبک زندگی اسلامی این است که هرکسی را به اسمی که دوست دارد صدا بزنیم

  • در ادامه می‌فرماید: وَ لَا تَنَابَزُواْ بِالْأَلْقَابِ همدیگر را با لقب‌های بد و سبک صدا نزنید.  یکی از کلیدی‌ترین آداب و سفارش‌های جزئی در سبک زندگی اسلامی خصوصاً در مورد روابط اجتماعی و بحث زبان این است که هرکسی را به اسمی که دوست دارد صدایش بزنیم و این مستحب است و از آداب اسلامی است. متاسفانه گاهی اوقات بعضی‌ها که این آیات و روایات را نشنیده‌اند از سر فهم فطری خود این آداب را رعایت می‌کنند ولی ما رعایت نمی‌کنیم. چه خوب است از همدیگر بپرسیم: «دوست داری چگونه صدایت بزنم؟» بچه‌ها باید از پدرشان بپرسند: دوست دارید شما را چطور صدا بزنیم، «بابا جان» یا «بابا» یا «آقا» یا «پدر جان» یا...
  • متاسفانه بعضی‌ها نه تنها به این سفارش عمل نمی‌کنند، بلکه به همدیگر القاب بد می‌دهند و با کلمات نازیبا همدیگر را صدا می‌زنند.
  • رعایت احترام شخصیت دیگران به قدری اهمیت دارد که اولیاء ما حتی نسبت به دشمنان خودشان هم ادب و احترام را رعایت می‌کردند. مثلاً امیرالمؤمنین(ع) در جنگ خندق بعد از اینکه عمروبن عبدود را کشت، حاضر نشد طبق رسم جنگ‌های آن زمان، زره او را به عنوان غنیمت جنگی از تنش دربیاورد و فرمود: او رئیس قبیله است و درآوردن زره، بی‌احترامی به او محسوب می‌شود.

عذاب فوری شامل قاتلین حسین(ع) نشد، اما شامل زخم زبان زنندگان به حسین(ع) شد/ امام حسین(ع) یک‌جا نفرین کرد

  • در روز عاشورا کسانی مانند شمر و حرمله که مستقیماً به بدن مبارک امام حسین(ع) تیر و نیزه و خنجر زده بودند، بلافاصله بلا بر سرشان نازل نشد، اما کسانی که به امام حسین(ع) «بی‌ادبی و بی‌احترامی» کرده بودند و یا اینکه با زبانشان نیش زدند، بلافاصله عذاب برسرشان نازل شد. مثلاً کسی به تمسخر کلاه امام حسین(ع) را به سرش گذاشت و شروع کرد به مسخره کردن، و بلافاصله رعشه گرفت.
  • امام حسین(ع) درد تیرها و نیزه‌ها را به جان می‌خرید و دشمن را نفرین نمی‌کرد، ولی امام حسین(ع) یک‌جا نفرین کرد و آن هم وقتی بود که یکی از دشمنان به ایشان زخم زبان زد. وقتی حضرت داشت دور خیمه‌ها خندقی از آتش درست می‌کرد، یکی از لشکر دشمن جلو آمد و امام حسین(ع) را مسخره کرد و با لحن استهزاء آمیزی گفت: قبل از آتش دوزخ برای خودت آتش روشن کرده‌ای! امام حسین(ع) با شنیدن این زخم زبان، دلش شکست و او را نفرین کرد و فرمود: خدایا! قبل از آتش جهنم، طعم آتش دنیا را به او بچشان! ناگهان اسبش تکانی خورد و به داخل همان آتش افتاد و به درک واصل شد...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

 

منتشر شده در: اینجا

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۳
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-13

رابطۀ مبارزه با نفس با مفاهیم دینی: ایمان/ برای چشیدن شیرینی ایمان، مبارزه با نفس و تحمل رنج ضروری است/چرا گاهی انسان زجر می‌کشد، اما حلاوت ایمان را نمی‌چشد؟

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در سیزدهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دانلود (7.3 مگابایت)

 بحث رنج یک بحث عالی تربیتی و عرفانی است/ کسب محبت الهی بدون رنج ممکن نیست

  • در چند جلسه اخیر مطالبی در مورد آثار و برکات توجه به راهبرد رنج و پذیرش رنج‌های تقدیری و تکلیفی بیان شد. یکی از مطالبی که در جلسه قبل مورد اشاره قرار گرفت این مطلب بود که به دست آوردن محبت خداوند متعال، بدون رنج ممکن نیست. کسی که محبت خدا را در دل دارد، دوست دارد برای خدا رنج و سختی زیاد بکشد.  
  • موضوع رنج بسیار عارفانه‌تر و عمیق‌تر از این است که بگوییم «رنج، ذاتی این دنیا است». رنج، شأن بسیار بالاتر و شریف‌تری دارد و یک بحث عالی تربیتی و عرفانی است.  

رنج بدون برنامه الهی، آثار خوبی بر روح نمی‌گذارد / یکی از سختی‌های رنج، ندانستن علت رنج است

  • توجه به موضوع رنج و کسب آثار تربیتی آن بدون برنامه ممکن نیست و باید «برنامه رنج» را هم در تکلیف و هم در تقدیر بشناسیم. رنج بدون برنامه، رنج عالی وخوبی نیست و آثار خوبی بر روح نمی‌گذارد. «رنج با برنامه» مربی و مدیری دارد که فوق‌العاده طراح است و این مدیر، پروردگار عالم است.
  • یکی از سختی‌های رنج این است که علت رنج را نمی‌دانی. وقتی مربی بدن‌سازی یک تیم ورزشی، سختی‌ها و حرکت‌هایی را به اعضاء تیم می‌دهد، به آن‌ها می‌گوید که هدف از این نوع حرکت‌ها و سختی‌ها و تمرین‌ها چیست و این حرکات ورزشی چه اثری روی بدن آن‌ها دارد، ولی خدا اغلب چیزی در مورد فلسفه رنج‌هایی که ارائه می‌کند، نمی‌گوید و تو هم باید به کار او، ایمان داشته باشی.

رابطۀ رنج با چشیدن لذت ایمان چگونه است؟/ کسی که دوست دارد لذت‌های دیگر را بچشد، هیچگاه به لذت ایمان نمی‌رسد

  • یکی از مسائل مهم در مورد رنج این است که ببینیم رنج با چه چیزهایی مرتبط است. مثلاً رنج با عشق به خدا و صبوری کردن ما مرتبط است. اما یکی از موضوعات مهم، ارتباط رنج با «ایمان» است.
  • رسول خدا(ص) می‌فرماید: کسی که اکثر همّ او رسیدن به خوشی‌ها و شهوات باشد، از قلبش حلاوت ایمان زدوده می‌شود و ایمان دیگر برای او شیرین نیست؛ مَنْ کَانَ أَکْثَرُ هَمِّهِ نَیْلَ الشَّهَوَاتِ، نَزَعَ‏ مِنْ‏ قَلْبِهِ‏ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ(مجموعه ورام/ج2/ص116). یا امام صادق(ع) می‌فرماید: «چشیدن حلاوت ایمان بر دلهاى شما حرام گشته مگر آنگاه که دلهایتان در دنیا زهد پیشه کنند؛ حرامٌ على قلوبِکُم أنْ تعرِفَ حَلاوةَ الإیمانِ حتّى تَزهَدَ فی الدّنیا»(کافی/2/128) شیرینی ایمان چیست؟ آیا اینکه بچه‌ای مادر داشته باشد، شیرین است؟ آیا اینکه کسی همسر و خانواده داشته باشد شیرین است؟ اگر کسی مریض شود و دوستان او به عیادتش بیایند، شیرین است؟ اگر کسی یک رفیق و دوست بسیار صمیمی داشته باشد، شیرین است؟ اگر کسی مورد تشویق و محبت همه مردم باشد، شیرین است؟ بله، همه این موارد شیرین است ولی ایمان از همه این نوع شیرینی‌ها، شیرین‌تر است و اگر کسی شیرینی ایمان را بچشد، شیرینی همه این‌ها را فراموش می‌کند.

ایمان انسان را از تنهایی در می‌آورد/ در اثر ایمان خدا دور انسان را می‌گیرد و او را احاطه می‌کند

  • ایمان انسان را از تنهایی در می‌آورد و باعث می‌شود که خدا انیس و مونس انسان شود. ایمان به خدا، انسان را از وحشت در می‌آورد. ایمان به خدا، مهربان‌ترین وجود در عالم را به نزدیکی تو می‌آورد. ایمان به خدایی که رحمان و رحیم است، نتایج عجیبی دارد. دنبال هر چیزی غیر از ایمان بروی، حلاوت ایمان را نچشیده‌ای. حلاوت ایمان، یک شیرینی در کنار سایر حلاوت‌ها نیست. کسی که لذت ایمان و شیرینی آن را می‌چشد، جایی برای شیرینی‌های دیگر نخواهد داشت.
  • لذا وقتی مردم در حسینیه جماران شعار می‌دادند «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی» برای امام(ره) لذتی نداشت. چون امام(ره) از ایمان به خدا لذتی برده بود که این ابراز محبت‌های مردم در مقابل محبت‌های خدا هیچ بود. امام آنقدر ترک شهوات و خوشی‌ها کرده بود که به لذت ایمان رسیده بود. بر اساس فرمایش رسول خدا(ص) کسی که دوست دارد لذت‌های دیگر را بچشد، هیچگاه به لذت ایمان نمی‌رسد؛ چه برسد به کسی که پیگیر و دلبستۀ لذت‌های دیگر است. لذت و شهوت هم، منحصر در شهوات جنسی نیست، بلکه همۀ دل بخواهی‌های وجود انسان را در بر می‌گیرد که گاهی سلبی است(مانند غضب که چیزی را از خودت دفع می‌کنی) و گاهی ایجابی است(که منفعتی را به سمت خودت جلب می‌کنی).
  • خداوند ایمان را محبوب مؤمنین قرار داده و آن را در قلب آنها زینت داده و زیبا قرار داده است؛ زیبایی و جذابیتی که انسان را مست و محسور می‌کند. خداوند می‌فرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ»(حجرات/7)
  • خداوند در اثر ایمان دور انسان را می‌گیرد تا احساس غریبی نکند. لذا می‌فرماید: «ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم؛ نَحنُ أَقرَبُ الیهِ مِنْ حَبْلِ الوَرید»(ق/16). آیه دیگر می‌گوید: «و هر جا که باشید او با شماست؛ وَ هُوَ مَعَکُمْ أَینَما کُنْتُمْ»(حدید/4) و همچنین می‌فرماید «أَینََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه»(بقره/115) هیچ انسانی نمی‌تواند دور آدم را بگیرد. فقط خداوند است که می‌تواند دور انسان را بگیرد و او را احاطه کند. آدم نمی‌تواند تنها زندگی کند. و هیچ کس مانند خدا انسان را از تنهایی در نمی‌آورد.

ایمان، تنفر از معصیت پدید می‌آورد

  • کسی که حلاوت ایمان را می‌چشد و ایمان نزد او محبوب واقع می‌شود، اتفاق دیگری هم برایش می‌افتد و آن این است که از کفر و فسوق و عصیان بدش می‌آید. از ایمان به غیر خدا و عمل زشت بدش خواهد آمد. اگر کسی زشتی گناه را درک کند و از آن تنفر پیدا کند، دستمایۀ خوبی برای مناجات با خدا پیدا کرده است؛ چون می‌فهمد گناه چقدر پلید و زشت است و از ته دل استغفار می‌کند و با خدا مناجات می‌کند.

برای چشیدن شیرینی ایمان، تحمل رنج و مبارزه با نفس ضروری است

  • برای چشیدن شیرینی ایمان، تحمل رنج و دوری از بدی‌ها به وسیله مبارزه با نفس ضروری است. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: نفس خودتان را در انجام طاعات، وادار به صبر کنید و آن را از پلیدی بدی ها مصون نگه دارید تا شیرینی ایمان را بچشید (صَابِرُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَى فِعْلِ الطَّاعَاتِ وَ صُونُوهَا عَنْ دَنَسِ السَّیِّئَاتِ تَجِدُوا حَلَاوَةَ الْإِیمَان؛ غررالحکم/حدیث81).
  • ایمان و ارتباط با خدا، با زجر و سختی بدست می‌آید نه با کلاس اصول عقاید. البته کلاس اصول عقاید هم خوب است ولی برای پاسخ دادن به دشمن. یعنی اگر دشمن بخواهد عقاید و ایمان تو را از تو بگیرد، کلاس اصول عقاید خوب است ولی به شرط اینکه ایمانی داشته باشی که دشمن بخواهد آن را بگیرد!

چرا گاهی انسان زجر می‌کشد، اما حلاوت ایمان را نمی‌چشد؟

  • انسان باید خودش را بهتر بشناسد و زجر بی‌فایده نکشد. چون گاهی اسان زجر می‌کشد، اما این زجر او را بالا نمی‌برد و حلاوت ایمان را نمی‌چشد. یکی از علتها این است که هنگام سختی، به دنبال جبران این سختی‌ها بوده است. مانند برخی که به‌ظاهر باتقوا و زاهدی می‌شوند و همه چیز را مراعات می‌کنند تا یک وقتی فرصتی پیدا کنند و همه چیز را جبران کنند. این افراد هرچقدر هم سختی تحمل کنند، حلاوت ایمان را نمی‌چشند چون به دنبال فرصتی برای جبران سختی‌ها بوده‌اند و در واقع این سختی‌ها را برای رسیدن به یک راحتی دنیایی بالاتر تحمل کرده‌اند.
  • به عنوان مثال کسی که از شهوات چشم‌پوشی می‌کند ولی به دلیل حب مقامی که دارد در فکر رسیدن به مقامات است، شیرینی ایمان را نمی‌چشد. چنین افرادی مصداق عبارت قرآنی «خسر الدنیا و الآخرة» می‌شوند. شهوت مقام، اجازه ورود حلاوت ایمان را به قلب را نمی‌دهد. یکی از دلایل اینکه برخی از لوتی‌مسلک‌ها و قداره‌بندها یک دفعه آدم‌های خوبی می‌شوند به همین دلیل است که از گذشته خود آگاهند و هیچ‌وقت شهوت مقام‌های عرفانی را ندارند.
  • برای اینکه خدا حلاوت ایمان را به ما بچشاند باید سختی‌ها و رنج‌ها را صادقانه تحمل کنیم؛ نه برای رسیدن به شهوات دیگر.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۲
مجید شهشهانی

سبک زندگی با نگاهی به سورۀ حجرات- 11

آیه9و10/ نگاه غرب و اسلام به سبک زندگی / نگاه حداقلی غرب محبت‌ها را کاهش می‌دهد/ به جای "شهروند(عضو یک شهر)" بگوییم "خواهر و برادر(عضو یک خانوادۀ بزرگ)"/ امیرالمؤمنین(ع) یک یهودی را برادر صدا می‌زد ولی ما حاضر نیستیم یک مسلمان را برادر صدا بزنیم!/ در مرحلۀ درگیری بین مؤمنین، نقش «ادب، گذشت و مهربانی» برجسته می‌شود/ سبک زندگی اسلامی در مورد نزاع دو گروه از مؤمنین چه می‌گوید؟

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان و در طول برگزاری نمایشگاه قرآن، حدود ساعت 22:30 در مصلی بزرگ امام خمینی(ره)، با موضوع «سبک زندگی با نگاهی به سورۀ حجرات» سخنرانی می‌کند. علاقمندان می‌توانند می‌‌توانند این سخنرانی را هر روز ساعت 13:30 بر روی موج اف ام ردیف 100 مگا هرتز از رادیو قرآن بشنوند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در یازدهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

مقایسۀ نگاه غرب و نگاه اسلام به سبک زندگی

  •  یکی از نکات بسیار مهم دربارۀ سبک زندگی نگاهی است که انسان بر اساس آن، سبک زندگی خود را تعیین می‌کند. در اینجا دو نوع نگاه را مورد بررسی قرار می‌دهیم. یکی نگاه خوبی که در غرب وجود دارد و دیگری نگاه خوبی است که در اسلام وجود دارد. می‌خواهیم بین این دو نگاه خوب مقایسه انجام دهیم تا معلوم شود کدام بهتر است و اگر به این نتیجه برسیم که نگاه اسلام به سبک زندگی بهتر است کم کم به این نتیجه می‌رسیم که نگاه غرب بد است و عوارض سوء دارد.
  • یکی از نگاه‌های اساسی که سبک زندگی اسلام را نشان می‌دهد در سورۀ حجرات بیان شده است که می‌توان این نگاه به سبک زندگی را با نگاه غرب مقایسه کرد.

نگاه غرب به «حقوق شهروندی» و «حقوق بشر» یک نگاه حداقلی است

  • الان مرسوم است که بر اساس ترجمۀ برخی از اصطلاحات غربی به هر کدام از ما می‌گویند: «شهروند». شهروند به کسی می‌گویند که یک عضو محترم، مؤدب و صاحب حق در یک شهر باشد و حق دیگران را نیز رعایت کند و محترم بشمارد. خُب این طبیعتاً چیز بدی نیست.
  • یکی دیگر از اصطلاحات غربی «حقوق بشر» است. یعنی می‌گویند که حق همدیگر را رعایت کنید. این هم به ظاهر کلمۀ قشنگی است. (البته ما رسالۀ امام سجاد(ع) را داریم که در آنجا به صورت کامل حقوق انواع آدم‌ها بیان می‌شود.)
  • نگاه غربی این است که هر انسانی یک حقی دارد که نباید از حق خودش به حقوق دیگران تجاوز کند و تا وقتی حق دیگران را رعایت کند حق خودش هم محترم است. این نگاه ابتداءً خوب است، و کلمات حقوق بشر و شهروند کلمات خوبی هستند و اینکه حق «دیگران» را رعایت کنیم، مطلب خیلی درست و خوبی است، اما این یک نگاه حداقلی است.

نگاه متعالی اسلام به سبک زندگی مانند یک سونامی، نگاه حداقلی غربی را در هم می‌ریزد/مردم برادر و خواهر یکدیگرند

  • اما نگاه اسلامی آن‌قدر متعالی و حداکثری است که مانند یک سونامی می‌آید و این نگاه حداقلی غربی را در هم می‌ریزد. اسلام می‌گوید: چرا به مردم می‌گویید «دیگران» یا می‌گویید «شهروند»؟! آنها برادران و خواهران شما هستند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»(حجرات/10) وقتی نگاه ما این‌طور باشد به‌جای سخن گفتن از «شهروند» یا «حقوق بشر» و به جای اینکه بگوییم باید حق دیگران را رعایت کنید، باید بگوییم حق این مردم که مثل برادر و خواهر خودتان هستند را رعایت کنید.

به جای "شهروند(عضو یک شهر)" بگوییم "خواهر و برادر(عضو یک خانوادۀ بزرگ)" هستیم

  • در نگاه متعالی اسلام، مردم در یک جامعۀ ایمانی باید نسبت به هم احساس برادری و خانواده بودن داشته باشند و اینکه بگوییم ما «شهروند» و عضوی از یک شهر هستیم صحیح نیست، چون در این نگاه ما عضو یک خانوادۀ بزرگ هستیم و طبیعتاً وقتی بحث خانواده مطرح می‌شود مسأله خیلی با بحث شهر و حقوق شهروندی متفاوت خواهد شد.

نگاه حداقلی غرب محبت‌ها را کاهش می‌دهد/ یکی از علائم صفای باطن این است که نسبت به دیگران حس برادر-خواهری داشته باشیم/نگاه برادرانه حسّ محبت را در جامعه افزایش می‌دهد

  • اینکه بگوییم حقوق بشر یا حقوق شهروندیِ دیگران را رعایت کن، خیلی حداقلی است و این نگاه حداقلی گاهی صدمات زیادی وارد می‌کند و محبت‌ها را کاهش می‌دهد.
  • در این ماه مبارک رمضان، اگر می‌خواهیم نفس خود را تزکیه کنیم و صفای باطن پیدا کنیم باید بدانیم که یکی از علائم صفای باطن این است که نسبت به دیگران حس برادر-خواهری داشته باشیم و این حسّ محبت را در جامعه افزایش می‌دهد. و همان‌طور که می‌دانید در فرهنگ دینی ما خواهر و برادر جایگاه ویژه‌ای دارد.
  • اشکالی ندارد که از شهروند، حقوق بشر و لزوم رعایت حقوق دیگران و عدم تجاوز به حقوق دیگران سخن بگوییم؛ مخصوصاً اگر این سخنان بخواهد در دادگاه مطرح شود خوب است، ولی نباید با روابط اجتماعی این‌طور حداقلی برخورد کنیم. نگاهی که اسلام برای برخورد با دیگران به ما می‌دهد ، نگاه برادرانه است. (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛ حجرات/10) مثلاً شما می‌دانید که رعایت احترام همسایه به قدری در اسلام تأکید شده است که پیامبر(ص) می‌فرماید: جبرئیل امین، آن‌قدر نسبت به همسایه سفارش کرد تا جایی که گمان کردم همسایه از انسان ارث خواهد بُرد! (مَا زَالَ جَبْرَئِیلُ ع یُوصِینِی ... بِالْجَارِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُوَرِّثُه؛ من لایحضره الفقیه/ج1/ص52)

امیرالمؤمنین(ع) یک یهودی را برادر صدا می‌زد ولی ما حاضر نیستیم یک مسلمان را برادر صدا بزنیم!

  • یک یهودی نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد و از حضرت سؤالاتی پرسید. در جریان این گفتگوی طولانی، علی(ع) هر جا می‌خواستند آن مرد یهودی را خطاب قرار دهند می‌فرمود: « یَا أَخَا الْیَهُودِ» یعنی ای برادر یهودی. (عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ قَالَ: أَتَى رَأْسُ الْیَهُودِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع عِنْدَ مُنْصَرَفِهِ عَنْ وَقْعَةِ النَّهْرَوَانِ وَ هُوَ جَالِسٌ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ أَشْیَاءَ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ قَالَ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ یَا أَخَا الْیَهُودِ ...؛ خصال/ ج2/ص365)
  • امیرالمؤمنین(ع) به یک یهودی می‌گفت «ای برادر» ولی ما حاضر نیستیم یک مسلمان را برادر صدا بزنیم!  

علی(ع) بعد از جنگ با خوارج، هنوز از محسنات آنها می‌گفت

  • علی(ع) حتی نسبت به کسانی که در مقابل حضرت ایستادند و جنگیدند و حضرت آنها را به قتل رساند، حاضر نشد بگوید که آنها منافق یا مشرک بودند، بلکه فرمود آنها برادران مؤمن ما بودند ولی اشتباه کردند. علی(ع) این‌قدر به مسلمانان احترام می‌گذاشتند. حتی بعضی‌ها در مورد خوارج به علی(ع) گفتند که آنها دنیاطلب بودند ولی حضرت فرمود: نه! اتفاقاً آنها نیروهای خیلی خوبی بودند و از قدرت آنها می‌شد خیلی استفاده کرد و اسلام امیدهای فراوانی به آنها داشت ولی اشتباه کردند. یعنی بعد از به قتل رساندن خوارج هنوز محسنات آنها را بیان می‌کرد. (وَ کَانُوا یَا أَخَا الْیَهُودِ -لَوْ لَا مَا فَعَلُوا- لَکَانُوا رُکْناً قَوِیّاً وَ سَدّاً مَنِیعاً؛ الخصال/2/365 - وَ کَانُوا یَا أَخَا الْیَهُودِ لَوْ لَا مَا فَعَلُوا رُکْناً لِی قَوِیّاً وَ سَدّاً مَنِیعاً؛ اختصاص/180)

سه مرحلۀ یک جامعۀ اسلامی: 1-نبرد اسلام و کفر 2-نبرد مؤمنان و منافقان 3-درگیری بین مؤمنین

  • اساساً برای یک جامعۀ اسلامی می‌توان سه مرحله را تصور کرد:
  • 1. مرحلۀ درگیری اسلام و کفر. در این درگیری مرزها و شعارها کاملاً مشخص است و جنگ کفر و اسلام یک جنگ مشخص است.
  • 2. وقتی مرحلۀ اول تمام می‌شود و مؤمنان استقلال پیدا می‌کنند، مرحلۀ دوم شروع می‌شود که دورۀ نبرد مؤمنان و منافقان است. در این دوره شعارها نزدیک همدیگر است و مرزها کمی نامشخص است و لذا مبارزه پیچیده‌تر می‌شود. چون منافقان در کنار مؤمنان هستند.
  • 3. بعد از اینکه مؤمنین مرحلۀ دوم را هم پشت سر گذاشتند، به مرحلۀ بعدی می‌رسند که دورۀ درگیری بین مؤمنان است. در این دوره مؤمنین بر سر اختلاف نظرهایی که پیدا می‌کنند با هم درگیر می‌شوند. حداقل اختلاف آنها بر سر اولویت‌ها خواهد بود؛ یعنی یک گروه می‌گوید الان این مسأله مهم است و گروه دیگر می‌گوید فلان موضوع مهم‌تر است. یعنی هر دو طرف از اسلام سخن می‌گویند و دیگر سخن کفرآمیز به میان نمی‌آید. هر دو طرف «یا حسین» و «یا علی» می‌گویند، هر دو طرف «قال الصادق(ع)» و «قال الباقر(ع)» می‌گویند و این کار را بسیار سخت می‌کند.

در مرحلۀ درگیری بین مؤمنین، نقش «ادب، گذشت و مهربانی» مؤمنین با یکدیگر برجسته می‌شود

  • در دورۀ سوم که مؤمنین با هم درگیر می‌شوند و دوران بسیار سختی خواهد بود، نقش ادب، گذشت و مهربانی مؤمنین با یکدیگر برجسته می‌شود.
  • «انما المؤمنین اخوه» فرهنگ ویژه‌ای را به ما نشان می‌دهد و به ما می‌گوید که سیاه و سفید کردنِ فضای جامعه خیلی کار زشتی است. متاسفانه یک مدتی در فضای سیاسی جامعۀ ما تشنج‌ها زیاد بود. به بعضی‌ها می‌گفتند شما طالبانی هستید.

بعضی از سیاسیون همیشه دوست دارند دعوا بشود چون نان‌شان در دعواست

  • الحمدلله در انتخابات اخیر، بعضی‌ها که سعی داشتند فضا را سیاه و سفید کنند، کارشان نگرفت و موفق نشدند. با وجود اینکه مواضع کاندیداها خیلی نزدیک همدیگر بود ولی یک رقابت خیلی جدّی و خوب شکل گرفت.
  • بعضی از سیاسیون همیشه دوست دارند دعوا بشود چون نان‌شان در دعواست! دوست دارند فضا دو قطبی بشود، یعنی یکی بشود سیاه و یکی بشود سفید، ولی در این انتخابات این‌طوری نشد. یعنی شما در حالی که به یک کاندیدا رأی دادید برخی از کاندیداهای دیگر را هم دوست داشتید و این خیلی خوب است.

سبک زندگی اسلامی در مورد نزاع بین دو گروه از مؤمنین چه می‌گوید؟/ابتدا بین آنها صلح ایجاد کنید/به گروه مظلوم علیه ظالم کمک کنیم و بی‌تفاوت نباشیم

  • حالا ببینیم سبک زندگی اسلامی در مورد مسألۀ دعوا و درگیری بین دو گروه از مؤمنین چه می‌گوید؟ خداوند در سورۀ حجرات می‌فرماید: اگر دو گروه از مؤمنین با هم درگیر شدند، ابتدا بین آنها صلح ایجاد کنید، اگر یک گروه علیه دیگری ستم کرد، در مقابل گروه ظالم بایستید و به گروه مظلوم کمک کنید تا گروه ستمگر به امر خدا بازگردد (وَ إِن طَائفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُواْ فَأَصْلِحُواْ بَیْنهَُمَا  فَإِن بَغَتْ إِحْدَئهُمَا عَلىَ الْأُخْرَى‏ فَقَاتِلُواْ الَّتىِ تَبْغِى حَتىَ‏ تَفِى‏ءَ إِلىَ أَمْرِ اللَّهِ  ؛ حجرات/9)

بعضی‌ها در جریان درگیری دو گروه از مؤمنین، بی‌تفاوت هستند و عافیت‌طلبانه، هیچ اقدامی انجام نمی‌دهند

  • بعضی‌ها تصور می‌کنند که صلح ایجاد کردن بین دو گروه از مؤمنین که با هم درگیر شده‌اند یعنی اینکه کاملاً بی‌تفاوت باشیم و هیچ اقدامی انجام ندهیم!
  • بعد از قتل خلیفۀ سوم چند نفر آمدند خدمت علی(ع) و ناراحتی خود را از اوضاع و قتل خلیفه اعلام کردند. حضرت فرمود: اگر خلیفۀ سوم بر حق بود، چرا خود شما از او طرفداری نکردید و همان موقع موضع خودتان را مشخص نکردید؟ اگر برحق نبود چرا به مخالفین خلیفه کمک نکردید؟ چرا عافیت‌طلبانه خودتان را کنار کشیدید؟ (موضع امیرالمؤمنین(ع) در مورد خلیفه سوم این بود که می‌گفتند انتقاداتی به او وارد است ولی راهش این نیست که شورش کنید و خلیفه را به قتل برسانید) بعضی‌ها در جریان قتل خلیفه سوم عافیت‌طلبی کردند و خودشان را کنار کشیدند و بعداً جلو آمدند و خون‌خواهی کردند.

از مواردی که دروغ نه تنها حرام نیست بلکه شاید واجب شود، صلح بین دو مؤمن است

  • خداوند در ادامۀ آیه می‌فرماید: اگر گروه ظالم، به امر خدا بازگشت با عدالت بین آنها قضاوت کنید و صلح را برقرار کنید و عدالت را در جامعه گسترش دهید، خداوند کسانی را که عدالت را رواج می‌دهد دوست دارد. (فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُواْ بَیْنهَُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُواْ  إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُقْسِطِین) بلافاصله در آیه بعد می‌فرماید: همۀ مؤمنین با هم برادر هستند، بین برادران خودتان صلح برقرار کنید (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَینْ‏َ أَخَوَیْکمُ‏ْ؛حجرات/10)
  • یکی از جاهایی که دروغ نه تنها حرام نیست بلکه ممکن است واجب بشود، آنجایی است که با سخن شما بین دو مؤمن اختلافی پیش می‌آید. مثلاً اگر به کسی راست بگوییم که فلانی داشت از شما بدگویی می‌کرد، بین آن دو دعوا ایجاد می‌شود، باید به دروغ بگوییم اتفاقاً داشت از شما تعریف می‌کرد.

عباس(ع) در روز عاشورا دشمن را به صلح دعوت کرد اما...

  • وقتی ابالفضل العباس(ع) اجازۀ میدان گرفت، عرض کرد یا اباعبدالله(ع)! اجازه می‌دهید قبل از اینکه جنگ را شروع کنم، با دشمن کمی سخن بگویم؟ امام حسین(ع) اجازده دادند. حضرت عباس(ع) خطاب به لشکر دشمن گفت: چرا با اباعبدالله(ع) می‌جنگید؟ بیایید دست از جنگ بردارید، حسین(ع) حاضر است از خون‌های ریخته شده بگذرد، شما دست خود را به خون حسین(ع) آغشته نکنید!
  • برای اینکه آنها خودشان را با قتل امام حسین(ع) بیچاره نکنند، ابالفضل العباس(ع) چنین پیشنهادی به آنها می‌دهد. این پیشنهاد را کسی مثل عباس(ع) می‌دهد که شجاعت و دلاوری او در میدان نبرد تن دشمنان را به لرزه در می‌آورد. یعنی این پیشنهاد به هیچ وجه از سر عجز یا از موضع ضعف نبود بلکه از روی خیرخواهی برای مسلمین بود که آنها را به صلح دعوت کرد ولی آن نامردهای بی‌شرافت دعوت عباس(ع) را نپذیرفتند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

منتشر شده در: اینجا

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۲
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-12

توجه به رنج باعث دوری از راحت‌طلبی است/ مشکل اصلی جوان در مبارزه با نفس، راحت‌طلبی است/ تن‌پروری، باعث مرگ آرام و بی‌صدای روح انسان می‌شود/ تقوی بر روی راحت‌طلبی استوار نمی‌شود/ تفاوت کوهنوردی و فوتبال در کاهش راحت‌طلبی/ علاقه به سختی کشیدن، علامت عاشق

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در دوازدهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (6.86 مگابایت)

 

فواید توجه به رنج در حیات بشر چیست؟

  • در 8 جلسه اول به مبانی و اصولی توجه کردیم که در نتیجه تبعیت از آن‌ها به مسیر مبارزه با نفس به عنوان «تنها مسیر» رسیدیم. در 3 جلسه اخیر نیز بیشتر به این موضوع توجه کردیم که چرا باید از رنج صحبت کرد. در جلسه قبل در مورد برخی از فواید و ضرورت‌های توجه گفتگو کردیم. در این جلسه از جهت دیگری، اهمیت رنج و فایده آن را بررسی می‌کنیم.

1. توجه به رنج مانع خیال‌پردازی می‌شود

  • توجه به رنج، مانع خیال‌پردازی می‌شود. چون انسان طبیعتاً آرزو تولید می‌کند و تنها راه خارج کردن انسان از این خیال‌پردازی‌ها و تولید آرزوها، این است که انسان واقعیت و حقیقت رنج را درک نماید.

2. توجه به رنج باعث افزایش «شکرگزاری» و «صبر» انسان می‌شود

  • توجه به رنج، باعث افزایش شکر می‌شود که این شکر، نتیجۀ درک صحیح از جایگاه رنج در حیات است. کسی که اصل را با راحتی و نعمت ببیند، وظیفه‌ای برای تشکر احساس نمی‌کند. اما اگر بدانی که این نعمت‌ها در دنیایی به تو رسیده که واقعیت دنیا همراه با سختی است و اساساً این دنیا جای سختی بوده است، عمیقاً از نعمت‌هایی که داری شاکر خواهی بود.
  • فایده دیگر توجه به رنج این است که صبر و تحمل انسان را بالا می‌رود.

3. توجه به رنج باعث درک جایگاه دین می‌شود/ اگر دنیا را محل لذت ببینی، دین را محل رنج خواهی یافت

  • توجه به رنج، جایگاه دین را بهتر ترسیم می‌کند. وقتی کسی درک کرد که در این دنیا، اصل با رنج بردن است، دین را به عنوان راه کاهش رنج‌ها، به راحتی خواهد پذیرفت. هر قدر دنیا را بیشتر با رنج‌ها همراه ببینی، دین را لذت بخش‌تر می‌بینی؛ اگر دنیا را محل لذت ببینی، دین را محل رنج خواهی یافت. اگر به رنج دنیا نگاه نکنی، رابطه‌ات با دین خراب می‌شود.

نقش مادرها در برقراری ارتباط درست فرزندان با مسألۀ «رنج» و فرار نکردن از آن

  • رنج‌های انتخابی و غیرانتخابی هر دو دارای آثار تربیتی بالایی هستند که تا حدی اشاره کردیم. مثلاً برای درک محبت خدا و لطف‌هایی که در حق تو داشته، باید بفهمی که تو چه نسبتی با رنج‌ها داشته‌ای و قرار بوده که چقدر رنج بکشی، اما خدا این همه محبت و راحتی داده است.
  • رنج از جهات مختلف دارای آثار تربیتی بسیار زیادی است؛ البته به هنگام تربیت و انتقال مفاهیم مربوط به رنج باید با مهربانی و لطافت برخورد کرد. مانند پرستاری که هم به کار مداوا و رسیدگی به بیمار مشغول است و هم به او روحیه می‌دهد. مادران در آشناکردن فرزندان با مفهوم رنج و ضرورت رنج کشیدن در زندگی و حیات دنیا، نقش فوق‌العاده‌ای دارند. در واقع از اولین سنین خردسالی است که فرزند درد و رنج را احساس می‌کند ولی جهت دادن آن به عهده والدین و به خصوص مادر است. از برخورد مادر است که فرزند ارتباط درستی با رنج پیدا می‌کند و از آن گریزان نمی‌شود. یکی از وجوه برخورد خوب این است که مادر رنج را تلخ‌تر نکند، بلکه ضمن اینکه با مهربانی بگوید که رنج طبیعی و همیشگی استر، آن را به یک رنج شیرین تبدیل کند.

4.  توجه به رنج باعث دوری از راحت‌طلبی است/ مشکل اصلی جوان در مسیر مبارزه بانفس، راحت‌طلبی است

  • انسان راحت‌طلب است و راحت‌طلبی «اولین» وجه حب‌الدنیا است که یقۀ انسان را می‌گیرد. جوان، مقام‌طلب، ثروت‌طلب، ریاکار و متظاهر نیست؛ بلکه در مقابل، صفات خوبی مانند عدالت‌گرایی و آرمان‌گرایی دارد ولی مشکل اصلی جوان این است که راحت‌طلب است، و از همین راحت‌طلبی است که شهوت‌طلبی مطرح می‌شود. راحت‌طلبی اولین بیماری است. اول راحت‌طلبی است، بعد لذت‌طلبی و شهوت‌طلبی.
  • مشکل اول این است که جوان حال ندارد تکان بخورد، یا حال ندارد خودش را جمع و جور کند. وضعیت فعلی برخی از جوانان، حکایت از یک راحت‌طلبی فزاینده دارد. در مبارزه با نفس باید با چیزهایی مبارزه کرد که انسان را از مسیر خارج می‌کند و راحت‌طلبی نقش بالایی در خارج شدن از مسیر دارد.

راحت‌طلبی باعث می‌شود رنج را فراموش کنیم/ راحت‌طلبی به ما اجازه حرکت نمی‌دهد

  • راحت‌طلبی باعث می‌شود که خیال‌پردازی هم ایجاد شود و جوان خیال کند دنیای ما، دنیایی بی‌رنج است و در آن می‌توان راحت بود. راحت‌طلبی باعث می‌شود رنج را فراموش کنیم. راحت‌طلبی اجازه نمی‌دهد راهبرد رنج، کار خودش را انجام دهد. راحت‌طلبی به ما اجازه حرکت نمی‌دهد، راحت‌طلبی اجازه نمی‌دهد که با دین ارتباط برقرار کنیم.
  • حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «ثواب عمل به اندازه مشقتی است که برای انجام عمل کشیده‌ای؛ ثَوَابُ ‏الْعَمَلِ ‏عَلَى ‏قَدْرِ الْمَشَقَّةِ فِیهِ»(غرر الحکم/ص333/حدیث5).
  • گاهی جوان‌ها می‌گویند الحمدلله ما حب‌الدنیا نداریم. در حالی‌که توجه ندارد که راحت‌طلبی یکی از شعبات حب‌الدنیا است. درواقع راحت‌طلبی اولین جلوۀ حب‌الدنیا است.

در دنیا باید مثل یک چریک بود/ حب راحت، از مصادیق حب‌الدنیا است

  • حب راحت، یکی از مصادیق حب‌الدنیا است. راحت‌طلبی نوعی دنیاطلبی است در حالی که در دنیا باید مثل یک چریک بود. در دوران دفاع مقدس که رزمنده‌ها گاهی به مرخصی می‌آمدند، نمی‌توانستند روی تشک بخوابند؛ نه اینکه بخواهند با این کار یاد سنگرهای نورانی جبهه را زنده کرده باشند، بلکه حرفشان بیشتر این بود که: وقتی راحت‌تر هستم، دلم می‌گیرد. رزمندگان می‌فهمیدند و لمس می‌کردند که بیکاری و راحت بودن، بد است و از آن احساس کراهت می‌کردند و علی‌رغم فشارهای سنگین جسمانی که در صبح‌گاه‌ها، رزم شبانه و آموزش‌ها وجود داشت، رزمندگان وقت بیکاری خود را به بهترین نحو استفاده می‌کردند و اهل راحت‌طلبی نبودند.

تن‌پروری، باعث مرگ آرام و بی‌صدای روح انسان می‌شود/ شهوترانی در راحت‌طلبی کاشته می‌شود

  • تن‌پروری یک بیماری است و نوعی مرگ خاموش به روح انسان می‌دهد. مانند هنگامی که شیر گاز باز مانده باشد یا دودکش بخاری خراب شده باشد، بعد گاز در اتاق منتشر می‌شود؛ در این حال کسی که خواب است متوجه نمی‌شود در حال مرگ است و آرام آرام می‌میرد. تن‌پروری هم آرام و بی‌صدا باعث مرگ روح انسان می‌شود.
  • قبل از اینکه شهوترانی مطرح باشد، این حب راحت است که یقه انسان را می‌گیرد. شهوترانی مانند حرکت با سرعت بالا در یک پیچ بسیار خطرناک است که وقتی ماشین به پیچ رسید، تذکر دادن به راننده برای کم‌کردن سرعت، فایده‌ای ندارد. تذکر دادن باید قبل از رسیدن به این پیچ انجام می‌شد و حب راحت و راحت‌طلبی، مکان این تذکر است. جایی که جوان گرایش به راحت‌طلبی پیدا کرده بود، باید به او تذکر می‌دادی و از قبل، مانع فساد او می‌شدی. در راحت‌طلبی است که شهوترانی کاشته شده است.

کوهنوردی گروهی تأثیر خوبی بر کاهش راحت‌طلبی جوانان دارد/تفاوت کوهنوردی و فوتبال در کاهش راحت‌طلبی

  • اگر نمونه‌ها و مصادیق راحت‌طلبی در وجود کسی زیاد شود، او دیگر خیلی از آدم بودن فاصله می‌گیرد. یکی از کارهایی که تأثیر خوبی بر کاهش راحت‌طلبی جوانان دارد، کوهنوردی گروهی است. کوهنوردی مانند فوتبال نیست که هیجان گل زدن تو را به حرکت وادار کند. در کوهنوردی گروهی است که وقتی خسته می‌شوی نمی‌توانی هر جایی خسته شدی و دلت خواست، به استراحت بپردازی چون از گروه جا می‌مانی. در کوهنوردی گروهی ارزش وقت را درک می‌کنی، چون اگر به اندازه یک باز و بسته کردن بند کفش از گروه عقب بیفتی، تقریباً قابل جبران نخواهد بود. ولی در زندگی شهری ارزش وقت‌های بسیاری که در اثر راحت‌طلبی از بین می‌رود را نمی‌توان فهمید. کوهنوردی باعث می‌شود لذت بیشتری از نعمت‌ها ببری و سالم‌تر باشی. کسی که عادت کرده روی مبل بنشیند، زودتر مریض می‌شود ولی کسی که اهل کوهنوردی و اهل سختی‌ها باشد، از نشستن روی تخته سنگ، لذت بیشتری می‌برد و سالم هم زندگی می‌کند.

تقوی بر روی راحت‌طلبی استوار نمی‌شود / پایۀ تقوی دوری از راحت‌طلبی است

  • راحت‌طلبی، بیماری بدی است که دوری از این بیماری، پایه اصلی تقوی حساب می‌شود. تقوی بر روی راحت‌طلبی استوار نمی‌شود. کسی که راحت‌طلب است، معنای دوری از نگاه حرام را درک نمی‌کند و می‌پرسد چرا من نباید نگاه حرام داشته باشم؟ اگر مواظب راحت‌طلبی نباشیم، نگاه غالب ما نسبت به دنیا و حیات، بر اساس راحت‌طلبی خواهد بود.

5. طلب «رنج» شاخص عشق به خداست/ عشق به خدا انسان را به رنج می‌خواند/ دل غافل از خدا، راحت‌طلب است

  • در روایتی از حضرت علی(ع) نقل شده است: «دل انسان خدادوست، رنج و سختى در راه خدا را بسیار دوست دارد و دل غافل از خدا، راحت‌طلب است. پس، اى فرزند آدم! گمان نکن که بى‌رنج و سختى، به مقام بلند نیکوکارى خواهی رسید؛ زیرا که حق، سنگین و تلخ است و باطل سبک و شیرین است؛ القَلبُ المُحِبُّ للّه ِ یُحِبُّ کثیرا النَّصَبَ للّه، و القلبُ اللاّهی عنِ اللّه ِ یُحِبُّ الرّاحةَ ، فلا تَظُنُّ ـ یا بنَ آدمَ ـ أنّکَ تُدرِکُ رِفْعَةَ البِرِّ بغَیرِ مَشَقّةٍ ، فإنَّ الحقَّ ثَقیلٌ مُرٌّ وَ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ حُلْوٌ وَنِی‏» (مجموعۀ ورام/2/87)
  • چرا کسی که عاشق خدا است، دوست دارد بیشتر سختی بکشد؟ چرا امام سجاد(ع) به دفعات پای پیاده به زیارت خانه خدا می‌رفتند؟ چرا یکی از با فضیلت‌ترین کارها، پیاده روی برای زیارت است؟ چرا به کسی که پیاده به زیارت امام حسین(ع) رفته وعده داده می‌شود که از ابتداء عمل را شروع کن چون تمام گناهان گذشته‏ات آمرزیده شد؟ امام صادق(ع) فرمودند: کسى که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت امام حسین(ع) باشد اگر با پای پیاده برود خداوند به هر قدمى که برمى‏دارد یک حسنه برایش می‌نویسد و یک گناه از او محو مى‏کند ... تا وقتى که مراسم و اعمال زیارت را به پایان برساند که در این هنگام او را از فائزین قرار می‌دهد و وقتی خواست برگردد فرشته‏اى نزد او می‌آید و مى‏گوید: رسول خدا(ص) به تو سلام رسانده و مى‏فرماید: از ابتداء عمل را شروع کن، تمام گناهان گذشته‏ات آمرزیده شد. (‏مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ص إِنْ کَانَ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً ... أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ‏ اللَّهِ ص یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفِ‏ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَى؛ کامل الزیارات/ص132)

ارتباط رنج‌های زندگی با عشق به خدا چیست؟/ در ذات محبت عبد به مولا، رنج و سختی وجود دارد

  • ارتباط رنج‌ها و سختی‌های زندگی با عشق به خدا چیست؟ واقعش این است که محبت عبد به مولا غیر از محبت‌های دیگر مثل محبت بین زن و شوهر یا محبت بین دو رفیق یا دو برادر است. در ذات محبت عبد به مولا، سختی وجود دارد.
  • محبت مادر به فرزند به راحتی بروز داده می‌شود و تمام می‌شود. مانند علاقه به غذا که با خوردن غذا تمام می‌شود. ولی عشق به خدا اینطور نیست. هر کس علاقه بیشتری به خدا دارد، باید سختی بیشتری کشیده باشد. چون «هر که در این بزم مقرب‌تر است، جام بلا بیشترش می‌دهند». در اینجا رابطه عاشق و معشوق طوری است که اگر عاشق سختی نداشته باشد، ناراحت می‌شود.

عاشق خدا دوست دارد در راه خدا رنج و سختی بکشد/ علاقه به سختی کشیدن، علامت عاشق است

  • اگر شما در خیمه امام زمان(عج) باشید و حضرت کارهای مختلفی را به یارانشان بسپارند ولی به شما دستوری ندهند و کاری از شما نخواهند، دلگیر می‌شوید. دوست دارید حضرت به شما هم دستوری بدهند که فلانی! برو این کار را انجام بده. اگر به انتخاب خودتان باشد، کار دشوارتر را انتخاب می‌کنید، چون دوست دارید رنج و سختی بیشتری برای حضرت متحمل شوید. رابطه با خدا هم همینطور است، عاشق خدا دوست دارد، در راه خدا رنج و سختی بکشد. علاقه به سختی کشیدن، علامت عاشق است. این رنج‌ها را در نوع دستورات معشوق هم می‌توان دید. مثلاً نماز شب را در آخر شب قرار داده است. وقتی که همه خواب‌اند، باید بیدار شد و نماز شب خواند. این دستور علی‌رغم رنجی که دارد، لطف خدا به عاشقان است. عاشقان خدا دوست دارند رنجی را که خدا دستورش داده است، پذیرا باشند. این رنج، برای آنها لذت هم دارد، خدا بلافاصله اجرشان را می‌دهد و در همان نیمه‌شب لذتی می‌برند که افرادی که خواب هستند، چنین لذتی نمی‌برند. در کربلا هم از روی تعداد زخم‌ها و میزان قطعه‌قطعه شدن بدن‌ها می‌شد فهمید چه کسانی بیشتر عاشق خدا بوده‌اند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۲
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-11

اگر با رنج درست برخورد نکنیم رنج ما در زندگی زیاد خواهد شد/ اگر رنج را بپذیری، رنجت کم میشود/اگر از رنج فرار کنی، بدتر میشود /رنج را بپذیر تا رنج را نبینی و نعمتها را ببینی/ اگر رنجور شدم و شاکر نشدم یعنی خودپرستم نه خداپرست

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی میکند و پایانبخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیدهای از مباحث مطرح شده در یازدهمین جلسه را میخوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (6.84 مگابایت)

 

رنج اصالت ندارد، اما برای «مبارزه با هوای نفس» و ایجاد ارزش افزوده، رنج کشیدن قطعی است/ اصل عمل صالح انسان، عملی است که در مخالفت با هوای نفس باشد

  • مسیر اصلی حرکت ما بر اساس ویژگیهای انسان و حیات، مبارزه با هوای نفس است. وقتی در مسیر دین، کمال و خوبیها حرکت میکنید، راه اصلی بر اساس حیات و ویژگیهای انسان مبارزه با دوستداشتنیها است. مبارزه با دوستداشتنیها، چه به صورت تکلیف باشد(توسط دستورات) و چه بر ما تحمیل شود(توسط مقدرات)، رنج نام دارد. البته در کنار رنج، نعمت هم وجود دارد. مسیر ما، مبارزه با هوای نفس است و رنج، اصالت ندارد ولی برای مبارزه با هوای نفس، رنج کشیدن قطعی است. اصل عمل صالح انسان، عملی است که در مخالفت با هوای نفس باشد. البته نوع رنجی که در مبارزه با هوای نفس با برنامه الهی پیش میآید، با خیلی از رنجهای دیگر متفاوت است؛ این جلسه میخواهیم کمی بیشتر در این زمینه گفتگو کنیم.
  • رنج اصالت ندارد، اما ما برای ایجاد ارزش افزوده خلق شدهایم و این کار نیاز به مبارزه با هوای نفس دارد و مبارزه با هوای نفس هم، رنج دارد.

انسان خودش را بیشتر با ناخوشیها درگیر میداند، لذا ابتدا باید تکلیف خود را با رنج مشخص کند

  • در میان تکالیف الهی ممکن است از برخی از دستورات خوشمان بیاید، اما اصل دستورات و اصل اعمال صالح ما که باعث رشد ما میشود، اعمالی هستند که مخالف هوای نفس ما هستند. اصل وضعیت ما نسبت به پروردگار، صبر و رضایتی است که در رنجها داریم، اصل وضعیت ما بودن در خوشیها نیست. گرچه خوشیها طبیعی و هستند و شکرش را هم باید به جا آورد، اما اصل عمل صالح رنج کشیدن است. چرا؟
  • از طرفی، امام صادق(ع) میفرماید: «قلب انسان اینطور سرشته شده که از کسی که به او نفع برساند خوشش میآید و نسبت به کسی که به او ضرر میرساند، بغض پیدا میکند؛ جُبِلَتِ الْقُلُوبُ ‏عَلَى ‏حُبِ‏ مَنْ ‏یَنْفَعُهَا وَ بُغْضِ مَنْ أَضَرَّ بِهَا»(کافی/ج8/ص152). از طرف دیگر، انسان صدها نعمت را فراموش میکند، ولی یک رنج کوچک و گذرا را مدام پیش چشم خود میآورد. در نتیجه اگر به انسان صدها خوشی داده شود، ولی یک ناخوشی هم داده شود، توجه او به آن یک ناخوشی جلب میشود. لذا وقتی انسان میخواهد با خدا تسویه حساب کند، همه خوشیها را کنار میگذارد و یک ناخوشی را وسط میکشد و به خدا اعتراض میکند که چرا این ناخوشی را به من دادی؟!
  • به عبارت دیگر انسان طبیعتاً خودش را بیشتر با ناخوشیها درگیر میداند، لذا برای اینکه بتواند به سلامت این مسیر را طی کند، باید از همان اول تکلیف خود را با رنج مشخص کنیم. اگر نفس تو دنبال این است که رنج نکشی، این یک خیال خام است و اشتباه میکنی. در مقابل نفس رنجگریز باید گفت: «زندگی یعنی رنج. به سمت خدا رفتن مثل بالا رفتن از یک سربالایی نفسگیر است، مثل سرسره نیست!»

به خاطر فرار از رنج تقدیر و تکلیف، دینگریزی نکنیم که فایدهای نخواهد داشت/ اگر رنج را فراموش کنیم، جریان مبارزه بانفس خراب میشود

  • مسیر اصلی ما مبارزه با هوای نفس است و مهمترین مسأله در این مبارزه، رنج است. باید تکلیف خود را با رنج مشخص کنیم، اصل رنج را بپذیریم، آمادگی مواجهه با رنجهای مختلف را داشته باشیم و به خاطر فرار از رنج، دینگریزی نکنیم که فایدهای نخواهد داشت.
  • این را هم باید بدانیم که همه مردم در حال رنج کشیدن هستند. اگر کسی لبخند بزند، به این دلیل نیست که رنج کمتری دارد؛ شاید صبورتر است، شاید حفظ ظاهر میکند، یا شاید فهمیدهتر است. به هر حال باید تکلیف خودمان را با رنج مشخص کنیم.
  • نباید رنج را فراموش کنیم، بلکه رنجها را باید با چشم باز ببینیم و الّا جریان مبارزه با هوای نفس خراب میشود و از رنجهای تکلیفی و تقدیری فرار میکنیم. این فرار کردن هم در بیشتر موارد ارتباطی به کم بودن ایمان ندارد. ممکن است کسی به بعضی از دینگریزها بگوید: «ایمان داشته باش» در حالی که او ایمان دارد، اما اهل تحمل رنج نیست. او ایمان دارد، اما به او خبر اشتباه دادهاند و خیالمیکند که میتواند رنج نکشد و راهی برای فرار از رنج وجود دارد.

1. اگر با رنج درست برخورد نکنیم رنج ما در زندگی زیاد خواهد شد

  • اگر با رنج درست برخورد نکنیم، رنج ما در زندگی زیاد خواهد شد. روایات در این زمینه زیاد است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید رنج صبر نکردن در سختیها بیشتر از رنج صبر کردن است؛ الجَزَعُ أتْعَبُ مِن الصَّبرِ(غرر الحکم/5620) و در جای دیگر میفرمایند: بیتابی کردن در هنگام مواجعه با مصیبتها، رنج انسان را افزایش میدهد و صبر کردن رنج آن از بین میبرد؛ الجَزَعُ عندَ المُصیبَةِ یَزیدُها ، و الصّبرُ علَیها یُبیدُها»(غررالحکم/2043) در روایت دیگر میفرمایند: «در برابر ناگواریهاى اندک، بیتابى نکنید که این کار شما را به رنج و ناگواریهاى زیادى مى اندازد؛ لا تَجْزَعوا مِن قلیلِ ما أکْرَهَکُم ، فیُوقِعَکُم ذلکَ فی کثیرٍ مِمّا تَکْرَهونَ»(غررالحکم/5638) امام کاظم(ع) نیز میفرمایند: کسی که در مواجهه با مصیبت و رنج، بیتابی کند، رنج او دو برابر میشود؛ المُصیبَةُ للصّابرِ واحدَةٌ ، و للجازعِ اثْنَتانِ(تحف العقول/414)

2. اگر با رنج درست برخورد نکنیم، شکر نعمتها را به جا نمیآوریم

  • اگر با رنج درست برخورد نکنیم، اتفاق دیگری که میافتد این خواهد بود که شکر نعمتها را به جا نمیآوریم. خداوند متعال با اینکه میداند ما هزار تا نعمت را نمیبینیم ولی یک رنج را عمده میکنیم و فقط آن را میبینیم، باز هم اصرار دارد که چرا شما نعمت را نمیبینید؟ امکان دیدن «نعمت و رأفت و رحمت و کرم» خدا برای کسی که مسأله رنج را حل نکرده باشد، وجود ندارد.
  • خدا مهربان است و فرصتها و نعمات زیادی در میان رنجها به ما داده است. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»(انشراح/5و6) این یعنی با رنج و سختی، آسانی و نعمت هم هست. برای اینکه نعمتهای خدا را ببینیم، باید مسألۀ رنج را برای خودمان حل کرده باشیم. اگر مسأله رنج جا افتاده باشد، وقتی فرصتها، نعمتها، رحمت خدا، کوتاه آمدنهای خدا و ... را ببینیم، میفهمیم که خدا اصلاً نمیگذارد بندهاش رنج بکشد. خدا دلش نمیآید رنج بدهد.

چه وقت سرشار از شکر میشویم؟/ وقتی بفهمیم قرار بوده چقدر در دنیا رنج بکشیم ولی عملاً آنقدرها رنج ندیدیم

  • اگر اصل رنج کشیدن را جا انداخته باشیم، فقط لطف خدا را میبینیم و سرشار شکر خواهیم شد. توجه به این بحث، بهترین درب بهشت را به روی ما باز میکند. فهم شکر اینگونه است که بفهمیم قرار بوده چقدر در دنیا رنج و سختی بکشیم، ولی عملاً زندگی ما آنقدرها هم سخت نشده و در کنارش نعمت و راحتی هم به ما داده شده است. همین باعث میشود که شاکر باشیم.

خداوند در رنجهای «تقدیری» و «تکلیفی» به ما تخفیف داده/ کسی که این لطف و آسانگیری خدا را نمیبیند، مسأله رنج را برای خود حل نکرده

  • در تقدیر و در تکلیف، قرار بوده رنجهای بسیار زیادی به ما برسد اما خداوند در مورد هر دوی این رنجها به ما تخفیف داده است:
  • 1- در مورد رنج تقدیر: با توجه به آیه «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا» خداوند رنجهای تقدیری ما را با راحتی همراه کردهاست.
  • 2- در مورد رنج تکالیف هم خدا دوست دارد به ما آسان بگیرد، لذا وقتی پس از بیان وجوب روزۀ رمضان، کسانی که در سفر و یا مریض هستند را معاف میکند، بلافاصله میفرماید «یُرِیدُ اللَّهُ بِکمُ الْیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکمُ الْعُسرَ»(بقره/185) یعنی خدا نمیخواهد در تکالیف به شما سخت بگیرد، بلکه میخواهد به شما آسان بگیرد به همین خاطر وجوب روزه در سفر برداشته میشود. خداوند این قاعده را به عنوان یک اصل و قاعده بیان میکند و در مقام توجیه و فرصتطلبی نیست که مثلاً در اینجا به ما لطفی کرده باشد و بخواهد آن را به رخ بکشد! هرکسی این لطف و آسان گرفتنهای خدا را ندید، به این دلیل است که مسأله رنج را برای خودش حل نکرده است.
  • در جای دیگر پس از اینکه دستور میدهد که پیش از خواندن نماز، وضو بگیرید، میفرماید اگر آب پیدا نشد، تیمم کنید، سپس در مورد این راحتگیری(جواز تیمم به جای وضو)، میفرماید: «خدا نمى‏خواهد با احکامش‏ بر شما تنگى و مشقت قرار دهد، بلکه مى‏خواهد شما را از آلودگى‏ها پاک کند و نعمتش را بر شما تمام نماید، تا سپاس گزارید؛ ما یُریدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»(مائده/6)

اگر رنجور شدم و شاکر نشدم یعنی خودپرستم نه خداپرست

  • کسی که اهل تحمل رنج و سختی نیست، درواقع یک آدم خودخواه است. هنوز خداپرست نشده است. خدا آنقدر رنج باید بدهد تا«من» و «منم زدن» از ما جدا شود و به جای آن «خدا» بنشیند. ما از خداپرستی چه تصوری داریم؟ خداپرستی چه نوع حسی است؟ نمیشود که هم موحد بود و هم مُشرک؛ هم خداپرستی کرد و هم خودپرستی. «من» باید مرده باشد تا خداپرستی حاصل شود؛ شرک خفی همین است؛ بسیار پنهان است. اگر من رنجور شدم و شاکر نشدم یعنی خودپرستم نه خداپرست.

اگر خودخواه نباشی و رنج را پذیرفته باشی، مهربانی و رحم خدا را در وراء رنجهایی که داده میبینی

  • اگر رنج را نپذیرفته باشی، مهربانی و رحم خدا را نمیبینی؛ فرصتها و نعمتها را نمیبینی. اشک یک مادر را وقتی به بچهاش آمپول میزنند، دیدهاید؟ اگرچه بچه رنج میکشد، ولی آمپول برای او مفید است. با اینکه مادر میداند این رنج برای بچهاش لازم است ولی نمیتواند تحمل کند و آرام اشک میریزد. در این حال، بچهای که فقط رنج خودش را میبیند و اشک مادر را نمیبیند، ممکن است دو تا فحش هم به مادر بدهد!
  • اگر خودخواه نباشی، مهربانی و دلسوزی خاص خدا را در وراء رنجهایی که به تو داده است، میبینی. مهربانی خدا را در اوج گرسنگی و تشنگی خودت در اثر روزهداری، میبینی. اینکه نقل شده بوی بد دهان روزه‌‌دار نزد خدا محبوب است، در واقع نشاندهندۀ همان مهربانی و دلسوزی خاص خداست. (لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْیَبُ عِنْدِی مِنْ رِیحِ الْمِسْک؛ من لا یحضره الفقیه/ج2/ص76)‏ وقتی نگاه مهربان و دلسوزانۀ خدا را در رنج روزهداریات ببینی، آرزو میکنی هر سال ماه رمضان در تابستان باشد.

راه «درک مهربانی خدا» این است که بفهمی برای رنج کشیدن به این دنیا آمدهای، ولی خدا نگذاشته زیاد رنج بکشی

  • در شبهای ماه رمضان از خدا بخواهید که شاکر شوید. خدا خیلی مهربان است. راه رسیدن و درک مهربانی خدا، همان راهی است که در مورد درک سختیها و رنجها بیان شد؛ اینکه انسان بفهمد برای رنج کشیدن به این دنیا آمده ولی خدا نگذاشته که خیلی رنج بکشد. اینکه خدا فرموده است ما انسان را در سختی آفریدیم، شما باید از خدا بپرسی «کدام سختی؟! خدایا! این رنج زیادی که در موردش سخن گفتهای کجاست؟! ما که غیر از خوبی و لطف نمیبینیم.» و وقتی این حرف را میتوانی بزنی، که قصه رنج کاملاً برایت جا افتاده باشد.

چگونه از رنجهای دنیا اجر ببریم؟/ مهربانی خدا را ببینید که در ازای کمی رنج کشیدن چه مقدار به ما اجر میدهد

  • ما میتوانیم از رنجهای دنیا ثواب ببریم؛ مثلاً اینکه دوست داریم برای خدا کار کنیم ولی خسته میشویم و میخوابیم، یک رنج است که خدا جبران میکند. لذا کسی که اینطوری از خوابیدن رنج میکشد، اجر خواهد بُرد.
  • در روایات متعددی بیان شده که تب و بیماری، کفارۀ گناهان است. مثلاً امام صادق(ع) میفرماید: «یک شب تب، کفاره گناهان قبل و بعد از آن است‏؛ حُمَّى لَیْلَةٍ کَفَّارَةٌ لِمَا قَبْلَهَا وَ لِمَا بَعْدَهَا»(ثواب الاعمال/ص193) و رسول خدا(ص) میفرماید: «بیماری، گناهان را محو میکند؛ السُّقْمُ یَمْحُو الذُّنُوبَ»(مستدرک الوسایل/ج2/ص65)
  • مهربانی خدا را ببینید که با یک مقدار رنج بیماری چه مقدار به ما اجر میدهد. چون خدا مهربان است اگر در تقدیر ما رنجی را قرار داده است، به صورتهای مختلف جبران میکند. گاهی خدا بلایی را مقدر میکند که لازم است به بندهاش برسد، ولی انگار دنبال بهانهای میگردد تا آن بلا را رفع کند، لذا تا دعا میکنی و کار خیری انجام میدهی، آن بلا را برمیدارد. بعد خدا میفرماید: ملائکۀ من! بلا را برداشتید؟ میگویند: بله برداشتیم. خدا میفرماید: «اگر آن بلا به او میرسید چقدر ثواب به او میدادید؟ حالا که بلا را برداشتهاید، همان مقدار ثواب را به او بدهید!» مهربانی خدا را ببینید!

سختی‌‌های دنیا مثل خواب دیدن است؛ گِله نکنید

  • بلاها و رنجهایی که در دنیا میکشیم، گذرا است و سریع هم تمام میشود. مبادا کسی گِلهای داشته باشد، سختی‌‌های دنیا یک چشم بر هم زدن است. این سختیهایی که میبینید، عین خواب دیدن است. لحظهای که از خواب میپرید و یک خواب وحشتناک دیدهاید، یک آه میکشید و با لبخند میگویید: «آه! خواب بود؛ خوب شد خواب بود.» وقتی هم که از دنیا میروید، میگویید: «سختیها و رنجها همهاش مثل خواب بود ولی من چقدر آنها را جدی گرفته بودم.»

رنج را بپذیر تا رنج را نبینی/ رنج را بپذیر تا نعمت را ببینی

  • رنج را بپذیر تا رنج را نبینی. رنج را بپذیر تا نعمت، راحتی و شکر را ببینی. زیبایی خلقت انسان به این رنج است، فقط بپذیر که برای رنج آفریده شدهای بعد خواهی دید که کمکم رنجها از جلوی چشمت کنار میروند. اگر زاویۀ نگاهت را عوض کنی خواهی گفت: «همه چیز که خوب و خوش بود! پس من چرا اینقدر ناراضی بودم!» رنج را بپذیر تا رنج تو را کور نکند. رنج را بپذیر و آمادۀ رنج باش.

به رنجورتر از خودت نگاه کن/ کسی که خودش را ببیند و بخواهد، خودش را پرستیده نه خدا را

  • یکی از تاکتیکهای دیدن رنج این است که به رنجورتر از خودت نگاه کنی و شرایط رنج او را در نظر داشته باشی. بگو: خدایا! خودپرستیهای مرا ببخش. کسیکه دلبخواهی خودش را میپرستد، تعادل ندارد و افراط میکند. خداوند میفرماید: «آیا دیدی کسی را که خواستههای خودش را به عنوان خدا و معبود خودش برگزید؟ ؛ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(جاثیه/23)
  • کسی که از خواستههایش تبعیت میکند، خودخواه میشود و بعد به افراط کشیده میشود. وقتی خداوند پیغمبر را از کسی که تابع هوای نفسش است، پرهیز میدهد، میفرماید: او دچار افراط است (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ کهف/28)
  • پرستش خدا یعنی چی؟ پرستش خدا چه حسی دارد؟ میپرستمت یعنی چه؟ پرستش، چیزی است فراتر از «برایت میمیرم»، «دوستت دارم» و «عاشقت هستم». میدانید چه کسی خدا را میپرستد؟ کسی مثل پیغمبر(ص) که خودش را نمیبیند. کسی که خود را ببیند، و خودش را بخواهد، خودش را پرستیده است نه خدا را. تمرین کن تا به پرستش خدا برسی و بعد لذت عالم را ببری. راز این مطلب و قدم اول در حل این مسأله، پذیرش رنج است. برای ایجاد حس پرستش، «من» نباید داشته باشی.

اگر رنج را بپذیری، رنجت کم میشود/اگر از رنج فرار کنی، بدتر میشود

  • اگر رنج را بپذیری، رنج تو کم میشود. اگر از رنج فرار کنی، بدتر میشود. وقتی رنج را میپذیری، خداوند قوانین خودش را به هم میزند و از در و دیوار مرهم برای تو میرساند. همه ملائکه را میفرستد تا از تو عذرخواهی کنند. رنج را بپذیر تا رنج تو کم شود و شکرت زیاد شود.
  • اگر رنجها را بپذیری، به حدی میرسی که میگویی: خدایا اینقدر برای رنج کشیدن من غصّه نخور! اینقدر دلت برای من آتش نگیرد. من تحمل میکنم. اینها که چیزی نیست! امام حسین(ع) در گودی قتلگاه به خدا میگفت: خدایا من راضی هستمها. چون میدید عرش و کرسی و آسمانها دارند به هم میریزند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۱
مجید شهشهانی

سبک زندگی با نگاهی به سورۀ حجرات- 10

نگاهی به آیه 7 حجرات/ اهمیت انتقال زیبا و جذاب مفاهیم دینی و کارکردهای آن/3شاخص ایمان از نظر قرآن/ بیان هنری امیرالمؤمنین دربارۀ نماز/ ترجمۀ ملموس «سبحان الله» و «الله اکبر» برای نوجوانان/ نشنیدن سخنان زیبا از نماز علت علاقه‌مند نبودن نوجوانان به نماز/ پیشنهاد: مادران این داستان را برای فرزندانشان بخوانند/ پاسخ خدا به کسانی که نظر خود را به پیامبر(ص) تحمیل می‌کردند

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان و در طول برگزاری نمایشگاه قرآن، حدود ساعت 22:30 در مصلی بزرگ امام خمینی(ره)، با موضوع «سبک زندگی با نگاهی به سورۀ حجرات» سخنرانی می‌کند. علاقمندان می‌توانند می‌‌توانند این سخنرانی را هر روز ساعت 13:30 بر روی موج اف ام ردیف 100 مگا هرتز از رادیو قرآن بشنوند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در دهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

چرا خدا ایمان را «زیبا» قرار داده؟/ در لحظات پنهان بودن محبوبیت، همین زیبایی می‌تواند ما را پایبند ایمان نگه دارد

  • خداوند متعال در آیۀ هفتم سورۀ حجرات دربارۀ محبوبیت و زیبایی ایمان سخن می‌گوید و می‌فرماید: «خدا ایمان را محبوب و عزیز دل شما مؤمنین قرار می‌دهد به حدّی که ایمان را دوست داشته باشید و همچنین ایمان را برای قلب شما زیبا قرار می‌دهد؛ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْایمَانَ وَ زَیَّنَهُ فىِ قُلُوبِکمُ‏ْ »(حجرات/7) اگر ایمان فقط محبوب بود و زیبا نبود چه می‌شد؟
  • محبت در قلب انسان نوسان دارد یعنی گاهی هست و گاهی نیست، گاهی انسان دچار قساوت قلب می‌شود یا آن محبتی که در دل وجود دارد پنهان و محجوب می‌شود، ولی زیبایی همیشه چشم‌گیر است. لذا آن لحظاتی که محبت به ایمان، در دل ما پنهان است، همین زیبایی ایمان می‌تواند ما را اسیر و پایبند به ایمان نگه ‌دارد.

3 شاخص ایمان از نظر قرآن / امداد غیبی و هدیۀ الهی برای دلهای ما

  • خداوند از یک طرف ایمان را در قلب مؤمنین محبوب و زیبا قرار می‌دهد و از سوی دیگر، 1-کفر و 2-فسوق و 3-عصیان را در دل مؤمنین منفور قرار می‌دهد به حدی که منفور بودن این سه مفهوم در دل را می‌توان شاخص ایمان قرار داد.
  • 1-کافر به کسی می‌گویند که به خدا بی‌احترامی و بی‌اعتنایی کند و لطافت حضرت حق را درک نکند.
  • 2-فاسق یعنی کسی که علنی گناه می‌کند، بی‌بند و بار است، از گناهان خودش شرم نمی‌کند و خیلی از بدی‌هایی که همۀ مردم عالم بد می‌دانند را وقیحانه انجام می‌دهد.
  • 3- منفور بودن عصیان در قلب انسان، چیزی است که موجب عذاب وجدان و توبه می‌شود.
  • اینکه خداوند دو احساس فوق را در قلب مؤمنین قرار داده است، یک امداد غیبی و یک هدیۀ الهی برای دلهاست. قرار دادن این دو احساس در قلب مومن، یعنی از یک‌سو ایمان را برای ما محبوب و زیبا کرده و از سوی دیگر کفر و فسوق و عصیان را برای ما منفور قرار داده است

باید دین و ایمان را طوری به فرزندان خود منتقل کنیم که زیبایی آن را بچشند

  • آیۀ فوق یک الهام به ما می‌دهد که ما باید ایمان را طوری منتقل کنیم که فرزندان ما زیبایی ایمان و زیبایی اهل ایمان را بچشند. از سوی دیگر، باید طوری از بدی‌ها و آدم‌های بد سخن بگوییم که بچه‌های ما بدی آن را لمس کنند.
  • ما در تبلیغات و تعلیمات دینی خود ضعف داریم و از هنرمندان خودمان گله‌مند هستیم که چرا با زبان هنر، زیبایی‌های ایمان را به مردم نشان نمی‌دهند؟ گاهی اوقات عرفای ما در ابیات عاشقانه و عارفانۀ خود با کلمات بسیار زیبایی مفاهیم دینی را منتقل کرده‌اند. ما هم باید دین را به زیبایی منتقل کنیم تا مفاهیم دینی به صورت خُشک و سرد و بی‌مزه به فرزندان ما منتقل نشود. اگر انتقال مفاهیم دینی به فرزندان خود را به فضای عمومی واگذار کنیم معلوم نیست چه بلایی سر دین بچه‌های ما می‌آید.

در تعلیم دین نباید علم‌زده رفتار کنیم/ مقید نباشیم بیان علمی با تعابیر نازیبا و غیرجذّاب به مخاطب منتقل شود

  • آیات کریمۀ قرآن وقتی می‌خواهند از دین سخن بگویند با زیبایی سخن می‌گویند، یعنی کلمات قرآن سعی دارند ایمان را در نزد ما محبوب قرار دهد.
  • بچه‌های ما باید دین را جذّاب بدانند. در تعلیمات دینی باید محبوبیت ایمان و زیبایی دین را به بچه‌های خود منتقل کنیم. یک وقت در تعلیم دین علم‌زده رفتار نکنیم. مقید نباشیم حتماً بیان علمی با تعابیر نازیبا و غیرجذّاب به مخاطب منتقل شود. گاهی اوقات ما هنر سخن گفتن از دین را نداریم. این باعث می‌شود گاهی کلاس معارف دانشگاه آن‌قدر بی‌مزه برگزار شود که «نه از او کیفیتی حاصل نه حال».
  • ما در دوران دبستان وقتی می‌خواهیم برای بچه‌ها از پیامبر اکرم(ص) سخن بگوییم باید از زیباترین و محبت‌آمیزترین نسبت به ایشان کلمات استفاده کنیم.
  • آیا ما بسیاری از مفاهیم دینی مانند نماز، روزه یا نام ائمۀ هدی(ع) را طوری صدا زده‌ایم که برای بچه‌های ما پرجاذبه باشد؟ زمان ائمۀ هدی(ع) یاران ایشان، وقتی می‌خواستند اهل‌بیت(ع) را صدا بزنند با کلمات بسیار زیبا و دلچسب‌تر از الان صدا می‌زدند. مثلا می‌گفتند: جُعِلتُ فِداک. یعنی فدایت شوم، قربانت گردم.

آیا «نماز» را به گونه‌ای معرفی کرده‌ایم که نوجوان‌ها آن را دوست داشته باشند؟/ بیان هنری امیرالمؤمنین دربارۀ نماز

  • آیا ما «نماز» را طوری معرفی کرده‌ایم و طوری صدا زده‌ایم که جوان‌ها و نوجوان‌های ما نماز را دوست داشته باشند؟ آیا کاری کرده‌ایم تا کلمۀ نماز در نزد ما یک کلمۀ دوست‌داشتنی‌ باشد؟ ممکن است بگویید: مگر می‌شود کلمۀ دیگری جای نماز یا «صلاۀ» قرار داد؟
  • امیرالمؤمنین(ع) در یکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه چندین خط دربارۀ نماز سخن می‌گوید ولی یک‌بار از کلمۀ «نماز» استفاده نمی‌کنند بااینکه کاملاً معلوم است منظورشان نماز است. در اینجا حضرت با زیباترین تعابیر نماز را برای ما توضیح می‌دهند. وقتی حضرت می‌خواهد دربارۀ نماز شب متقین سخن بگوید می‌فرماید: «متقین شبها با قامت راست در مقابل پروردگار خود می‌ایستند و آیات قرآن را به زیبایی تلاوت می‌کنند. با آیات قرآن قلب خود را گرم می‌کنند و دردمند می‌شوند و در این آیات دنبال درمان دردها یا گمشدۀ دل خود هستند... بعد در اثر خواندن این آیه‌های قرآن از وسط تا می‌شوند (یعنی به رکوع می‌روند) و بعد تمام ارکان بدن خود را فرش روی زمین می‌کنند (که منظور حضرت همان سجده است) (أَمَّا اللَّیْلَ‏ فَصَافُّونَ‏ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ ... فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ؛ نهج البلاغه/خطبۀ 193)
  • ببینید حضرت با چه تعابیر زیبا و متفاوتی از نماز یاد می‌کنند! کار هنری یعنی همین، یعنی تولید ادبیات. گاهی یک توضیح جدید دربارۀ یک مفهوم، می‌تواند آن مفهوم را برای ما دلچسب‌تر کند. اگر سعی کنیم مفاهیم دینی را زیبا منتقل کنیم، جان آدم‌ها تازه می‌شود و این واقعاً لازم است: «هان سخن تازه بگو تا که جهان تازه شود»

باید متونی بنویسیم که در آنها مفاهیم دینی برای فرزندان ما به زیبایی بیان شده باشد/ ترجمۀ جذاب و ملموس سبحان الله: «خدا پاک و منزه است» یا «خدا چقدر خوب است»/ الله اکبر: «خدا بزرگ است» یا «خدا باشکوه‌ترین و باعظمت‌ترین است»

  • برای مادرها باید متن‌هایی نوشته شود که در این متن‌ها مفاهیم دینی برای انتقال به فرزندان ما با زیبایی و جذّابیت بیان شده باشد، البته بدون اینکه تغییر یا تحریفی در معنا و ترجمۀ کلمات عربی ایجاد شود.
  • به عنوان مثال غالباً «سبحان الله» را ترجمه می‌کنند به اینکه «خدا پاک و منزّه است» ولی آیا این ترجمه برای فرزند ما جذّاب است. آیا بچه‌های ما معنای منزّه است را می‌فهمند و با آن ارتباط برقرار می‌کنند؟! آیا بهتر نیست که «سبحان الله» را برای فرزندان خود این‌طور معنا کنیم: «خدا چقدر خوب است»؟ در این صورت حتماً برای فرزندان ما جالب است که ببینند وقتی ما به سجده می‌رویم سه مرتبه این جمله را که «خدایا! تو چقدر خوب و ناز هستی» را می‌گوییم و سر از سجده بر می‌داریم.
  • آیا اینکه بگوییم «الله اکبر» یعنی خدا بزرگ است، ترجمۀ خُشک و بی‌روحی نیست؟ آیا تصور می‌کنید این معنای دقیقی برای الله اکبر است؟ چون کبریایی چیزی است فراتر از بزرگی، حتماً اگر گفتید خدا بزرگ است باید بگویید خدا بزرگ و باشکوه است، یا خدا باشکوه‌ترین و باعظمت‌ترین است. باید این مفاهیم را با کلماتی بیان کنیم که بچه‌های ما بفهمند و زیبایی آن را لمس کنند و الا بچه‌های ما نسبت به دین سرد و بی‌احساس بار می‌آیند.

بسیاری از نوجوانان ما اگر به نماز علاقه ندارند برای این است که سخنان قشنگ از نماز نشنیده‌اند/ چرا امام حسین(ع) این‌قدر طرفدار دارد؟

  • بسیاری از نوجوان‌های ما اگر علاقه به نماز ندارند برای این است که سخنان قشنگ از نماز نشنیده‌اند یا نخوانده‌اند. برای این است که از زیبایی‌های معنوی نماز چیزی به آنها منتقل نشده است. چرا امام حسین(ع) این‌قدر طرفدار دارد؟ هم به خاطر محبوبیت امام حسین(ع) است و هم به خاطر زیبایی حماسۀ عاشوراست. یعنی یک دلیلش این است که زیبایی‌های حماسۀ اباعبدالله(ع) خیلی‌ها را به شور آورده و شعرای زیادی به زیبایی دربارۀ امام حسین(ع) شعر سروده‌اند. ملّت ما ملّت غم و ماتم نیست که گریه کردن را دوست داشته باشد، بلکه این زیبایی حماسۀ امام حسین(ع) است که مردم را جذب کرده و در کنارش هم اشک می‌ریزند و هم لذّت می‌برند.
  • یکی از محسنات نمایشگاه قرآن این است که برخی از جوان‌ها دارند در اینجا تلاش می‌کنند تا زیبایی‌های دین را به فرزندان ما منتقل کنند.

زیبایی کلام به قدری تأثیرگذار است که حتی می‌تواند انسان‌ها را سحر کند /چرا آیات قرآن این‌قدر زیبا هستند که انسان را سحر می‌کند؟

  • چرا امیرالمؤمنین(ع) این‌قدر زیبا سخن می‌گفتند؟ چرا ادعیۀ ما این‌قدر زیبا هستند و دلبری می‌کنند؟ حیف که ما آن‌طور که باید با زبان عربی آشنا نیستیم و طعم زیبایی‌های این کلمات را درست نمی‌چشیم. چرا آیات قرآن این‌قدر زیبا هستند که انسان را سحر می‌کنند؟ زیبایی کلام به قدری تأثیرگذار است که حتی می‌تواند انسان‌ها را سحر کند. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «کلام زیبا می‌تواند انسان را سحر کند؛ إِنَ‏ مِنَ‏ الْبَیَانِ‏ لَسِحْراً»(من لایحضره الفقیه/ج4/ص379). واقعاً بهترین موسیقی‌های عالَم نیز سحر کلمات قرآن را ندارند.
  • اولین سوره‌هایی که بر پیامبر(ص) نازل شده و غالباً در جزء سی‌ام هستند را مطالعه کنید ببینید چقدر زیبا و جذّاب هستند. اکثر سوره‌های جزء سی‌ام از طبیعت سخن می‌گویند؛ از خورشید، ماه، کوه، درخت، دریا و اسب‌ و شتر و... سخن می‌گوید. مثلاً در سورۀ عادیات از اسب‌هایی می‌گوید که به تاخت در حال دویدن هستند و بعد به جرقه‌هایی که در اثر برخورد سم اسب‌ها به سنگ‌ها ایجاد می‌شود اشاره می‌کند و به آنها قسم می‌خورد.
  • قرآن فوق‌العاده زیباست، فقط باید با آن آشنا باشیم. خداوند خیلی زیبا سخن گفته است ولی متاسفانه این مفاهیم و تعابیر به دست ما افتاده و ما همۀ تعابیر را خُشک و بی‌روح بیان می‌کنیم و لذا برای فرزندان ما جذابیتی ندارد. زبان ادعیه نیز فوق‌العاده زیباست و یک آهنگ و فراز و فرود بسیار زیبا و جذّاب دارد.

پیشنهادی به مادران: داستان حدیث کساء را به عنوان قصّه برای فرزند خود بخوانید/ باید در همۀ خانه‌ها قصه‌ها و اشعار مختلفی با موضوع حدیث کساء برای بچه‌ها وجود داشته باشد

  • یک پیشنهاد برای مادران محترم دارم. حدیث کساء را بخوانید و ترجمۀ فارسی آن را به عنوان قصّه به فرزندان خود یاد بدهید. چون بچه‌ها قصّه‌های بدون تنش و درگیری را دوست دارند. قصّۀ حدیث کساء را برای بچه‌های خودتان بخوانید و تجربه کنید. جالب اینجاست که بچه‌ها دوست دارند همان قصه‌های قبلی را دوباره برای آنها تکرار کنید، چون با آن اُنس پیدا می‌کنند.
  • قصّۀ حدیث کساء حادثۀ تلخی ندارد که بچه بدش بیاید، ضمن اینکه در این قصه خانواده وجود دارد، خصوصاً که محور داستان هم پدربزرگ خانواده است و بچه‌ها به لحاظ روانشناسی این را دوست دارند. این داستان سرشار از لطف، زیبایی، صفا و صمیمیت است و خواندش هم خیلی سفارش شده است.
  • وقتی این بچه بزرگ شد، اگر به او بگویید که امام حسین(ع) مظلوم واقع شده، غم دلش را خواهد گرفت و ارتباط قشنگی ایجاد خواهد کرد. البته دقت کنید که از همان کودکی نباید بچه‌ها را با غم‌های اهل‌بیت(ع) آشنا کنید، بلکه با حدیث کساء آشنا کنید که سراسر شادی و محبت و صمیمیت است.
  • الان باید در همۀ خانه‌ها قصه‌ها و اشعار مختلفی با موضوع حدیث کساء برای بچه‌ها وجود داشته باشد که مادرها برای بچه‌های خود بخوانند.

چرا شاعران اهل‌بیت(ع) این‌قدر مورد تشویق ائمه هدی(ع) قرار می‌گرفتند؟/ چون شعر، حقیقت را به زبان زیبا بیان می‌کند

  • چرا ائمۀ هدی(ع) شاعرانی که برای اهل‌بیت(ع) شعر می‌سرودند را این‌همه تشویق می‌کردند؟ چون شعر زیباست و حقیقت را به زبان زیبا بیان می‌کند. اصلاً دین را باید زیبا گفت. امام صادق(ع) می‌فرماید: اگر کسی یک بیت شعر برای حسین(ع) بگوید، بهشت بر او واجب می‌شود. حتی اگر شعر را دیگری گفته باشد و او فقط آن را تکرار کند باز هم بهشت بر او واجب می‌شود (مَنْ‏ أَنْشَدَ فِی الْحُسَیْنِ‏ ع بَیْتَ شِعْرٍ فَبَکَى وَ أَبْکَى عَشَرَةً فَلَهُ وَ لَهُمُ الْجَنَّة...؛ کامل الزیارات/ص105)

انسان باید از دینداری لذت ببرد؛ هم لذت عاطفی و هم لذت زیباشناختی/ اگر زیبایی دین را درک نکنیم، دین برای ما تلخ جلوه می‌کند

  • خداوند دین و ایمان را در جان ما محبوب قرار داده است و ما هم باید از راه‌های ممکن، دین را در جان خود، در جان فرزند خود و در جان جامعۀ خودمان «محبوب» قرار دهیم. کار دیگری که خداوند انجام می‌دهد این است که دین را در دل انسان «زیبا» قرار می‌دهد. ما هم در انتقال قصۀ زیبای دین به فرزند خود و به جامعه باید این زیبایی را رعایت کنیم و خودمان هم باید زیبایی‌های دین را بیشتر درک کنیم. 
  • این هدیه خداوند به انسان است. انسان باید از دینداری کردن خودش لذت ببرد، هم لذت عاطفی و هم لذت زیباشناختی. و اگر این دو لذت در کنار هم بیاید چقدر دینداری برای ما شیرین خواهد شد! و اگر این زیبایی‌ها را درک نکنیم و منتقل نکنیم، دین برای ما تلخ جلوه می‌کند.

چرا خداوند در این آیه از محبوبیت و زیبایی ایمان سخن گفته؟/پاسخ خدا به کسانی که نظر خود را به پیامبر(ص) تحمیل می‌کردند

  • حالا باید ببینیم چه شده که خداوند متعال در این آیه از محبوبیت و زیبایی دین و ایمان سخن گفت؟ خداوند در قسمت اول این آیه می‌فرماید: «بدانید این کسی که در میان شماست رسول خدا(ص) است (یعنی یک آدم معمولی نیست بلکه فرستادۀ خداست) اگر این پیامبر بخواهد اکثراً سخن شما را گوش کند و از شما پیروی کند خودتان اذیت می‌شوید؛ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکمُ‏ْ فىِ کَثِیرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم»(حجرات/7) مفسرین می‌گویند: در زمان پیامبر(ص) خیلی‌ها نظر خود را به پیامبر(ص) تحمیل می‌کردند، پیامبر(ص) هم با نجابت برخورد می‌کرد و آنها از نجابت پیامبر(ص) سوء استفاده می‌کردند و به ایشان تحمیل می‌کردند.
  • کفار می‌گفتند اصلاً ایشان پیامبر خدا نیست، یعنی اساساً انکار می‌کردند تا از زیر بار دستورات الهی فرار کنند. ولی برخی از مسلمانان که در کنار پیامبر(ص) بودند و به ظاهر اطاعت از ایشان را پذیرفته بودند، خیلی از اوقات به جای اینکه از سخن پیامبر(ص) تبعیت کنند، سخن خود را به ایشان تحمیل می‌کردند و این خیلی زشت است. در مورد امیرالمؤمنین(ع) نیز همین‌طور بود. لذا حضرت در کمال مظلومیت می‌فرمود: «من امیر شما بودم، ولی الان شده‌ام مأمور شما! از بس که نظر خود را بر من تحمیل کردید؛ لَقَدْ کُنْتُ‏ أَمْسِ أَمِیراً فَأَصْبَحْتُ‏ الْیَوْمَ مَأْمُوراً»(نهج البلاغه/خطبۀ 208)
  • تحمیل‌گری جریانی است که خداوند در این آیه بیان فرموده است. بعد می‌فرماید: اگر شما سخنی را به پیامبر(ص) تحمیل کنید خودتان اذیت می‌شوید، و به ضرر خودتان است. این مانند سخنی است که بعضی اوقات پدر و مادرها به فرزند خود می‌گویند: «عزیز من! اگر من الان به حرف تو گوش کنم خودت اذیت می‌شوی و به ضرر خودت می‌شود، مثلاً خوردن این غذا الان برای تو ضرر دارد، اگر من حرف تو را قبول کنم و اجازه بدهم بخوری، خودت اذیت می‌شوی»

محبوبیت و زیبایی دین کمک می‌کند درجۀ ولایت‌پذیری ما بالا برود

  • در این آیه بعد از اینکه خداوند می‌فرماید: «سخن خود را به پیامبر(ص) تحمیل نکنید و الا به ضرر خودتان خواهد بود» بلافاصله می‌فرماید: «ولى خدا ایمان را محبوب شما قرار داد و آن را در دل هایتان زیبا ساخت؛ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْایمَانَ وَ زَیَّنَهُ فىِ قُلُوبِکم‏» اگر این دو قمست آیه را در کنار هم بگذاریم منظور آیه را این‌طور می‌فهمیم: «برای اینکه شما بتوانید از پیامبر(ص) اطاعت کنید و برای اینکه نظر خود را تحمیل نکنید و سخن دین را بپذیرید، خدا ایمان را در قلب شما محبوب و دین را زیبا قرار می‌دهد»
  • در این آیه می‌بینید که وقتی بحث اطاعت از پیامبر(ص) به میان می‌آمد، بلافاصله از محبوبیت و زیبایی ایمان سخن گفته می‌شود تا یک‌ وقت برای مؤمنین سنگین نباشد و به آنها فشار نیاید که منجر شود به اینکه ضدّ ولایت پیامبر(ص) یا ضدّ ولایت امام معصوم و ولیّ خدا بشوند. در واقع این محبوبیت و زیبایی دین کمک می‌کند که درجۀ ولایت‌پذیری ما بالا برود.
  • اینکه خدا ایمان را محبوب و زیبا قرار می‌دهد و اینکه کفر و فسوق را در جان ما زشت قرار می‌دهد برای سهولت پذیرش فرمان اولیاء خداست و در آیۀ بعد می‌فرماید: «این یک فضل و نعمتی است از پرودگار و خدا علیم و حکیم است؛ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم»(حجرات/8)

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

منتشر شده در: اینجا

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۳۱
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-10

چرا در مسیر دینداری، باید بر رنج تاکید کرد؟/برخی از یک زمان به بعد، از رنج کشیدن برای خدا خسته می‌شوند/ باید بدانیم رنج تا آخر ادامه دارد/ اگر کسی تکلیفش را با رنج مشخص نکند، به جای پریدن از روی موانع، عافیت‌طلبانه از کنار آنها رد می‌شود و رشد نمی‌کند/ رنج، رقّتِ طبع و لطافت می‌آورد

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در دهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (6.77 مگابایت)

 

خلاصه‌ای از مباحث گذشته/ از ابتدا باید قربانی کردن را یاد بگیریم

  • در جلسات قبل تلاش کردیم بر اساس «واقعیت‌های وجود انسان» یعنی چگونگی وجود انسان و اینکه برای چه چیزی آفریده شده و همچنین بر اساس «واقعیت‌های حیات دنیا» و اینکه چگونه طراحی شده، به برنامه‌ای برای رشد خود دست پیدا کنیم. گفتیم که محور اصلی حرکت در وجود انسان، «مبارزه با نفس» است. انسان از ابتدا لازم است قربانی کردن را یاد بگیرد. در وجود انسان چند نوع علاقه وجود دارد که نمی‌تواند به همۀ آنها برسد. دنیای ما هم دنیایی است که سرشار از درد و رنج است و به اصطلاح حال انسان را زیاد می‌گیرد. و در مواردی هم که او را تحویل می‌گیرد، برای این است که بعد از آن دوباره حالش را بگیرد.
  • علت اینکه در دنیا چنین شرایطی طراحی شده، این نیست که اساساً تلخی از شیرینی ارزشمندتر است. خداوند متعال هم که از اذیت شدن ما لذتی نمی‌برد؛ بلکه این سختی‌ها و رنج‌ها برای تولید ارزش افزوده و ایجاد تغییر است. چون اصولاً برای ایجاد ارزش افزوده و تغییر باید از چیزی که دوست داری، بگذریم و الّا اگر چیزی را دوست داشته باشیم و به سمت آن برویم، تغییر و ارزش افزوده‌ای تولید نکرده‌ایم.

چرا در این مسیر باید بر رنج تاکید کرد؟/ انسان از بس لذت را دوست دارد، فکر می‌کند در دنیا به آن می‌رسد/ برای جلوگیری از  این اشتباه، باید به رنج توجه کرد

  • اگر می‌خواهیم قیمت پیدا کنیم و حرکت ما ارزش پیدا کند، و مثل حرکت نباتات و حیوانات و ملائکه نباشد، باید از یک طرف علاقه‌ای در جهت خلاف خدا ما را بکشاند و از طرف دیگر علاقۀ دیگری ما را به سوی خدا بکشاند.
  • هر موقع ما خلاف امیال سطحی خود عمل می‌کنیم، یک قدم به سوی خدا برداشته‌ایم؛ قدمی که به ما قیمت می‌دهد. چون این صحنه(اقدام برخلاف امیال سطحی) هموارده اتفاق می‌افتد، پس ما با رنج به سمت خدا حرکت می‌کنیم.
  • چرا در این مسیر، باید بر روی رنج و سختی تاکید کرد؟ چون انسان از بس خوشی و راحتی و آسایش و شادمانی را دوست دارد، فکر می‌کند که آن را در همین دنیا به دست خواهد آورد. به این ترتیب خودش، خودش را به اشتباه می‌اندازد. برای اینکه انسان به چنین اشتباهی نیافتد، باید رنج را به اندیشۀ خودش وارد کند. ما نه تنها باید از فواید توجه به رنج و تسلیم شدن به رنج و پذیرش رنج با هم صحبت کنیم، بلکه باید ضررهای عدم توجه به رنج را هم در نظر بگیریم.

چرا مسأله رنج را باید حل کرد؟ / 1. کسی که تکلیف خود را با رنج مشخص نکرده‌ باشد، در مراحل نهایی رنج، دوام نمی‌آورد

  • اگر کسی مسألۀ رنج کشیدن در دنیا را برای خود حل نکرده و مسیر خود را با موضوع رنج شروع نکند و با آن همراه نباشد، حتی اگر آدم خوبی بشود، احتمالاً خوبی‌هایش ظاهری بوده و حتی ممکن است آدم خطرناکی بشود. بعضی‌ها هستند که در دینداری و مذهبی‌گری رنج می‌کشند، ولی اصل رنج را نپذیرفته‌اند و منتظر هستند به واسطۀ دینداری هم که شده، یک زمانی به آسایش برسند.
  • چرا خوارج در مقابل حضرت علی(ع) ایستادند؟ آنها که عمری را در رنج زهد و عبادت به سر برده بودند! اما وقتی یک ذرّه رنج به رنج‌هایشان از طرف حضرت علی(ع) اضافه شد، بُریدند و به روی حضرت علی(ع) شمشیر کشیدند. اگر کسی تکلیف خودش را با رنج مشخص نکرده‌ باشد، در مراحل نهایی رنج، کم می‌آورد.
  • در زندگی حضرت ابراهیم(ع) هم داستان رنج مشخص است. حضرت ابراهیم(ع) رنج‌های زیادی کشیده است تا به پیغمبری رسیده و در مسیر پیغمبری هم رنج کشیده است. بعد هم رنج کشیده است تا خدا به او فرزندی عنایت کرده و در مسیر بزرگ کردن پسرش و بنا کردن خانۀ کعبه با پسرش هم رنج کشیده؛ حالا که ابراهیم(ع) همۀ این رنج‌ها را پذیرفته است، خداوند به او می‌گوید باید پسرت را هم قربانی کنی! واقعاً چقدر می‌توان رنج‌ها را پذیرفت؟ کسی که «اصل رنج کشیدن» در دنیا را برای خودش حل نکرده باشد، در مراحل نهایی می‌بُرد و نمی‌تواند داوم بیاورد.

بعضی‌ها از یک زمانی به بعد از رنج کشیدن برای خدا خسته می‌شوند/باید بدانیم که رنج تا آخر ادامه دارد

  • چرا این‌قدر به عاقبت به خیری توجه داده شده است؟ چون هر کسی برای دین و عبادت، زحمت بیشتری بکشد، بیشتر در معرض سقوط است. کسی که یک عمر خودداری کرده است، اگر مسأله رنج را حل نکرده باشد، بیشتر در خطر است و مدعی یا طلبکار می‌شود و اگر خدا یک رنج دیگر اضافه کند، دیگر نمی‌تواند تحمل کند و خواهد بُرید. و خیلی‌ها بوده‌اند که بُریده‌اند.
  • برخی انسان‌ها از یک زمانی به بعد از رنج کشیدن برای خدا خسته می‌شوند. لذا یکی از علت‌های لزوم توجه به رنج، این است که اگر رنج تو ادامه پیدا کند، از یک جایی به بعد ممکن است دوام نیاوری، مگر اینکه بدانی که این رنج ادامه پیدا خواهد کرد و اصل استمرار رنج در دنیا را پذیرفته باشی.
  • خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «از میان مؤمنین برخی مردان هستند که صادقانه پای عهدشان تا آخر می‌ایستند و بعضی از ‌ایشان شهید شده‌اند و برخی منتظر شهادتند؛ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»(احزاب/23). یعنی منتظران شهادت، هم‌سطح شهدا هستند. چون تا آخر ایستاده‌اند. چیزی که مهم است تا آخر ایستادن است. ارزشی که خدا در این ایه به گروهی از مؤمنین می‌دهد، مربوط به شهید بودنشان نیست، مربوط به تا آخر ایستادن است؛ بعضی‌هاشون شهید شدند، و برخی منتظر مانده‌اند.
  • چرا خدا گروهی از مؤمنین را جدا می‌کند؟ چون همۀ مؤمنین اهل تا آخر ایستادن نیستند؛ نمی‌کشند. اکثر رزمندگان صدر اسلام بعد از آن همه جهاد در رکاب رسول خدا(ص)، کم آوردند و نابود شدند.  آدم از یک زمانی به بعد خسته می‌شود از رنج کشیدن در راه خدا، کم کم از خدا طلبکار هم می‌شود. می‌گوید: «چقدر رنج بکشیم؟ بد کردیم تقوا پیشه کردیم؟ بد کردیم دیندار شدیم؟ بد کردیم جهاد کردیم؟ حالا باز هم باید رنج بکشیم؟»
  • همین که انسان به یک رنج عادت کرد، باید رنج را در سطح بالاتری تجربه کند. کمی شبیه فیزیوتراپی است. در فیزیوتراپی، در ابتدا درد چندانی ندارد، دردهایش قسمتهای آخرش است. در دینداری هم همینطور است. معمولا در ابتدای راه انسان زیاد زجر نمی‌کشد.
  • خدای اسلام، وقتی می‌خواهد ببیند کسی تسلیم است، نگاه نمی‌کند ببیند چه کسی تسلیم شده. مدام امتحان می‌گیرد، ببینید آیا تسلیم است؟ مدام سختی می‌دهد، ببیند آیا واقعاً تسلیم است؟ به حدی که امام حسین(ع) در مناجات خود در گودی قتلگاه می‌گوید: «خدایا من هنوز تسلیم هستم!» بعد شما ببینید آیا رنجی بوده که خدا به امام حسین(ع) نداده باشد؟

چرا مسأله رنج را باید حل کرد؟ / 2. اگر کسی تکلیفش را با رنج مشخص نکند، به جای پریدن از روی موانع، عافیت‌طلبانه از کنار آنها رد می‌شود

  • دلیل دوم برای اینکه چرا مسأله رنج را باید حل کرد، این است که اگر کسی تکلیف خود را با رنج مشخص نکرده‌ باشد، به جای پریدن از روی موانع، عافیت‌طلبانه از کنار آنها رد می‌شود. یعنی در این صورت مسلمانی ما با عبور کردن از کنار موانع و سختی‌های مقابل ما خواهد بود نه با درگیری با آنها. به عبارت دیگر به جای «پریدن از روی مانع»، از کنار آن عبور کرده‌ایم.
  • بعضی‌ها یک عمر مسلمانی می‌کنند در حالیکه با زرنگی مسلمانی کرده‌اند؛ یعنی اگر رنج پیش بیاید، به جای اینکه به خاطر خدا آن را بپذیرند، از کنار آن فرار می‌کنند. یعنی جاهایی که راه‌دستشان بوده و برایشان آسان بوده است، مسلمانی کرده‌اند اما جاهایی که خدا خواسته است که مبارزه با نفس کنند تا رنج بکشند، از کنار آن موانع عبور کرده‌‌اند. وقتی ما به جای پریدن از روی مانع، از کنار آن عبور می‌کنیم و خود را از رنج مبارزه با نفس رها می‌کنیم، فرصت رشد خود را از بین برده‌ایم.

بعضی‌ها خیلی عافیت‌طلبانه دینداری می‌کنند/ عافیت‌طلبی باعث می‌شود انسان هیچگاه مورد توهین و شماتت قرار نگیرد

  • بعضی‌ها خیلی عافیت‌طلبانه دینداری می‌کنند؛ عافیت‌طلبی چنین مسلمانانی باعث شده است که مورد توهین و شماتت قرار نگیرند و حالشان گرفته نشود. یعنی خیلی مواظب خودشان بوده‌اند که یک موقع سختی و رنجی نکشند. البته باید توجه داشته باشیم که رنج‌هایی که خدا می‌دهد، متناسب با ظرفیت و استعداد افراد است. اگر انسان مشکل رنج را برای خودش حل کرده باشد، از اینگونه خوب بودن‌ها و دینداری‌های عافیت‌طلبانه در امان خواهد بود.

امام باقر(ع) به محمدبن مسلم فرمود: تواضع کن! و او فهمید که دینداری‌اش اشکال دارد

  • محمدبن مسلم آدم محترم و ثروتمندی بود. امام باقر(ع) به او یک کلمه فرمودند که تواضع کن. و او این تذکر را پذیرفت. شاید به فکر فرو رفت که «مشکل من چه بود و دینداری من چه اشکالی داشت که آقا فرمود تواضع کن؟ انگار عمری است دینداری کرده‌ام ولی تکبرم برطرف نشده است. لابد یک مانعی داشته‌ام و الا نماز باید همه چیز را درست می‌کرد.» به کوفه برگشت. یک سبد خرما و یک ترازو برداشت و کنار درب مسجد جامع شهر نشست و شروع کرد با صدای بلند خرما فروختن. قوم و قبیله او آمدند و گفتند: «ما را مفتضح کردی و آبروی ما را بردی! این چه کاری است می‌کنی؟!» محمدبن مسلم گفت: «مولای من دستوری داده است و من با آن مخالفت نمی‌کنم.» یعنی: من باید حال نفس خودم را بگیرم. من، خراب کرده‌ام و آقایم گفته است برو تواضعت را زیاد کن. من باید این‌طوری حال خودم را بگیرم. اگر من خوب شده‌ام، پس چرا هنوز این نقطه ضعف‌ها را دارم؟ اقوام او وقتی موفق نشدند، برای اینکه آبروی خودشان حفظ کنند، او را به بیابان بردند و گفتند: اگر اصرار داری که مشغول خرید و فروش باشی، (کار پست و سطح پائین انجام دهی) به آسیابانى بپرداز. محمّد بن مسلم هم آسیاب و شترى خرید و به کار آسیابانى پرداخت. (عن أبی النَّصرِ: سَألتُ عبدَ اللّه ِ بنَ محمّدِ بنِ خالدٍ عَن محمّدِ بنِ مُسلمٍ فقالَ : کانَ رجُلاً شَریفا مُوسِرا ، فقالَ لَهُ أبو جعفرٍ علیه السلام : تَواضَعْ یا مُحمّدُ، فلَمّا انصَرَفَ إلَى الکوفَةِ أخَذَ قَوصَرَةً مِن تَمرٍ مَع المِیزانِ ، و جَلَسَ على بابِ مَسجِدِ الجامِعِ و صارَ یُنادی علَیهِ، فأتاهُ قَومُهُ فقالوا لَهُ : فَضَحتَنا! فقالَ : إنّ مَولای أمَرَنی بأمرٍ فلَن اُخالِفَهُ ، و لَن أبرَحَ حتّى أفرَغَ مِن بَیعِ ما فی هذهِ القَوصَرةِ . فقالَ لَهُ قَومُهُ : إذا أبَیتَ إلاّ أن تَشتَغِلَ بِبَیعٍ و شِراءٍ فاقعُدْ فی الطَّحّانِینَ ، فهَیّأَ رَحىً و جَمَلاً و جَعلَ یَطحَنُ؛ الإختصاص/51)

اگر انسان مسأله رنج را برای خودش حل نکند، دینداری می‌کند ولی دینداری‌اش خاصیت رشددهندگی چندانی ندارد

  • اگر مسأله رنج را برای خودت حل نکنی، دینداری می‌کنی ولی دینداری‌ات خاصیت رشددهندگی چندانی ندارد! اگر ما به جای محمدبن مسلم بودیم، چه می‌کردیم؟ می‌گفتیم خب: بله! باید تواضع کنم. همین لبخندی که من به دیگران می‌زنم، تواضع من است. این یعنی از کنار مانع رد شدن و از روی آن نپریدن.
  • البته همیشه راه این نیست که برای بدست آوردن تواضع کارهای پست انجام دهید؛ چون درد و دوای هرکس ممکن است متفاوت باشد. ولی امتحان‌ها و آزمایش‌هایی که خداوند برای شما پیش می‌آ‌ورد را درست انجام دهید و به هر سازی که خدا زد، برقصید. خدا هر کسی را یک جوری با رنج آزمایش میک‌ند و تو باید مسأله رنج را برای خودت حل کرده باشی. رنجی که ناشی از پا گذاشتن روی هوای نفس است را باید برای خودت حل کرده باشی.

یکی از رنج‌هایی که خدا به رخ ما می‌کشد، مرگ است/انسان نباید از مرگ که تلخ‌ترین واقعه زندگی اوست، غافل شود

  • یکی از رنج‌هایی که خدا به رخ ما می‌کشد، مرگ است. چرا خداوند مرگ را این‌قدر سخت، وحشت انگیز و هولناک قرار داده است که یاد آن لذت‌ها را از بین می‌برد؟ چون می‌خواهد تو از روز اول با مرگ زندگی کنی. لذا می‌فرماید: «مرگ و زندگی را آفرید ؛ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ»(ملک/2) در این آیه می‌بینید که خدا ابتدا مرگ را بیان می‌کند؛ گویا خدا مرگ را قبل از زندگی آفریده است! رسول خدا(ص) می‌فرماید: «اگر مرگ انسان را موعظه کند، کافی است؛ کَفَى‏ بِالْمَوْتِ‏ وَاعِظا»(کافی/2/275)
  • مرگ را فراموش نکنید. ما با تلخی و رنج باید خودمان را تربیت کنیم. مرگ واقعاً آدم را آدم می‌کند؛ و مرگ، تلخ و رنج‌آور است. انسان نباید از مرگ که تلخ‌ترین واقعه زندگی انسان است، غافل شود.
  • امام صادق(ع) می‌فرمایند: «یاد کردن مرگ شهوات و تمایلات نفسانى را در قلب انسان نابود کرده و ریشه‏هاى غفلت را از دل می‌کَند، و قلب را به وعده‏هاى الهى تقویت نموده و طبیعت و فطرت انسانى را لطیف و نرم می‌کند و نشانه‏هاى هوى و هوس را مى‏شکند، و آتش حرص و طمع را خاموش می‌کند، و دنیا و زندگى دنیوى را در نظر انسان کوچک و خوار مى‏کند.... و اگر کسى از جریان مرگ عبرت نگرفته، و در مورد بیچارگى و حالت ضعف، عجز و ذلت خود تفکر نکرده باشد و از مدت طولانی اقامت در قبر، و حالت تحیّر و وحشت خود در قیامت و محشر تفکر نکند، در چنین کسى خیر و امید سعادتى نخواهد بود. (‏ذِکْرُ الْمَوْتِ‏ یُمِیتُ‏ الشَّهَوَاتِ فِی النَّفْسِ وَ یَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ وَ یُقَوِّی الْقَلْبَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ یُرِقُّ الطَّبْعَ وَ یَکْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى وَ یُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَ یُحَقِّرُ الدُّنْیَا وَ هُوَ مَعْنَى مَا قَالَ النَّبِیُّ ص فِکْرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ وَ ذَلِکَ عِنْدَ مَا تَحُلُّ أَطْنَابَ خِیَامِ الدُّنْیَا وَ تَشُدُّهَا بِالْآخِرَةِ وَ لَا یَسْکُنُ نُزُولُ الرَّحْمَةِ عِنْدَ ذِکْرِ الْمَوْتِ بِهَذِهِ الصِّفَةِ وَ مَنْ لَا یَعْتَبِرُ بِالْمَوْتِ وَ قِلَّةِ حِیلَتِهِ وَ کَثْرَةِ عَجْزِهِ وَ طُولِ مُقَامِهِ فِی الْقَبْرِ وَ تَحَیُّرِهِ فِی الْقِیَامَةِ فَلَا خَیْرَ فِیهِ؛ مصباح الشریعه/171)

رنج، رقّت طبع و لطافت می‌آورد/ یاد مرگ در رزمندگان دفاع مقدس لطافت‌های عجیبی ایجاد کرده بود

  • گویا کسی که از مرگ عبرت نگیرد، دیگر آدم شدنی نیست. رنج، رقت طبع می‌آورد و اگر انسان به رنج مرگ توجه کند، روحش رقیق و لطیف می‌شود. «یاد مرگ» بین رزمندگان دفاع مقدس، لطافت‌های عجیبی ایجاد کرده بود. ولی راه تلخ و سخت ایجاد لطافت روحی با یاد مرگ، یک راه شیرین و میان‌بُر هم دارد؛ لطیف شدن با یاد کربلا و امام حسین(ع) ...

    دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

    دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۳۱
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-9

در ذات انسان قربانی وجود دارد/ «تنها مسیر»، چشم‌پوشی از علائق ظاهری برای رسیدن به علائق عمیق است/ مبارزه با تمایلات سطحی نیاز به «برنامه» دارد/ نقطۀ محوری ایمان «خدا هست» نیست /مهمترین «دارایی» و «توانایی» انسان چیست؟

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. حجت الاسلام پناهیان در این جلسه با مرور فشردۀ مباحث گذشته، فهرست و چارچوب مباحث خود را در 14 بند جمع‌بندی کرد. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در نهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (8.54 مگابایت)

 

1. نیاز به برنامه برای زندگی و بندگی/ برنامه‌ای که «زندگی» ما را بهتر کند «بندگی» ما را هم بهتر می‌کند و بالعکس

  • نیاز به برنامه: ما برای زندگی بهتر و بندگی بهتر نیاز به یک برنامۀ خوب داریم و اساساً معتقدیم برنامه‌ای که زندگی ما را بهتر کند بندگی ما را هم بهتر می‌کند و بالعکس، یعنی برنامه‌ای که بندگی ما را بهتر کند زندگی ما را هم بهتر می‌کند.
  • یکسان بودن این برنامه برای دینداران و غیردینداران/امکان گفتگوی متدینین و غیرمتدینین: در مسیر این برنامه اگر کسی دیندار نباشد، این برنامه می‌تواند او را برای داشتن زندگی بهتر کمک کند و اگر هم دیندار باشد او را برای بندگی بهتر کمک خواهد کرد. لذا چنین برنامه‌ای امکان گفتگوی متدینین و غیرمتدینین را فراهم می‌کند و بسیاری از روایات ما هم به همین سیاق عمل کرده‌اند. یعنی راه‌ و روشی را نشان داده‌اند که اگر کسی نخواهد متدین باشد، به خاطر زندگی خودش بهتر است از این روش بهره بگیرد.

2. این برنامه باید متناسب با «ساختار وجودی انسان» و «شرایط طبیعی حیات» باشد

  • این برنامه باید متناسب با ساختار وجودی انسان و شرایط طبیعی حیات باشد. یعنی این برنامه نباید خیالی باشد و ربطی به هویت انسانی و ساختار وجودی ما نداشته باشد؛ ضمن اینکه این برنامه باید با ویژگی‌های حیات دنیا و سنت‌های حاکم بر هستی نیز متناسب باشد.
  • به عنوان مثال یکی از ویژگی‌های حیات دنیا این است که هر چیزی به انسان می‌دهد از او پس می‌گیرد؛ مثلاً جوانی یا سلامتی می‌دهد و بعد می‌گیرد و این طبع دنیاست.
  • متاسفانه اکثر تعلیمات دینی که الان داریم، بدون توجه به خصوصیات حیات است. اساساً یکی از موضوعاتی که ما در آن ضعف داریم، حیات‌شناسی است. در حالی که بخش عمده‌ای از آیات قرآن ناظر به حیات‌شناسی است.

3. مهمترین دارایی‌ انسان قلب به معنای محل تمایلات او است/ گرایش‌های انسان موتور محرکۀ فعالیت‌های اوست

  • مهمترین دارایی انسان، قلب او به معنای محل تمایلات و گرایش‌های اوست. در واقع مهمترین دارایی‌ ما گرایش‌های ما هستند. گرایش‌های ما هستند که ما را با حیات پیوند می‌زنند و در ما انگیزۀ حرکت ایجاد می‌کنند، در واقع تمایلات انسان موتور محرکۀ وجود او هستند. سلطان روح انسان قلب اوست و قلب همان جایی است که به انسان فرمان می‌دهد که برای تأمین خواسته‌هایش حرکت کند.

4. مهمترین ویژگی تمایلات انسان، تعارض این تمایلات است/در ذات انسان درگیری وجود دارد

  • مهمترین ویژگی‌ قلب (تمایلات) انسان، تعارض‌های موجود در میان تمایلات اوست و در این میان انسان مجبور به انتخاب است و طبیعتاً مبارزه و سختی و رنج هم به دنبالش خواهد بود. یعنی ما با «یک» نوع علاقه، زاده نشده‌ایم بلکه با علاقه‌های «متعدد» و متنوعی زاده شده‌ایم که سمت هر کدام برویم از تمایلات دیگر باز می‌مانیم. لذا در ذات انسان یک درگیری همیشگی میان گرایش‌های متضاد و متفاوت وجود دارد.

انسان ناچار است یک علاقه را به نفع علاقۀ دیگر قربانی کند/ فداکاری یعنی گذشتن از یک علاقه به نفع علاقه دیگر/ در ذات انسان قربانی وجود دارد

  • انسان علاقه‌های مختلفی دارد که برخی از آنها اساساً با هم در تضاد و تعارض هستند و دشمن همدیگر هستند. لذا در ذات انسان درگیری و مبارزه وجود دارد، یعنی در ذات انسان قربانی وجود دارد؛ چون انسان همیشه مجبور است یک علاقه را به نفع علاقۀ دیگر قربانی کند.
  • در ذات انسان این سرگشتگی، حیرت و انتخاب وجود دارد چون همۀ «علاقه‌ها» را دوست دارد، ولی نمی‌تواند به همۀ آنها برسد. لذا ناچار است بین آنها انتخاب کند. در انتخاب هم فداکاری لازم است، فداکاری یعنی گذشتن از یک علاقه به نفع علاقه‌‌ای دیگر، چون همۀ علاقه‌ها را نمی‌شود با هم داشت. بنابراین در ذات زندگی انسان تلخی و شیرینی با هم است.

5. دو گروه علاقه در وجود انسان وجود دارد: 1.علاقه‌های «سطحی، آشکار و بالفعل» و 2. علاقه‌های «عمیق، پنهان و بالقوه»

  • در یک دسته‌بندی کلان دو گروه علاقه در وجود انسان وجود دارد؛ 1-علاقه‌های سطحی، آشکار و بالفعل 2-علاقه‌های عمیق، پنهان و بالقوه. معمولاً گروه اول را علاقه‌های غریزی و گروه دوم را علاقه‌های فطری می‌نامند. درگیری و دعوای اصلی در وجود انسان میان این دو گروه علاقه‌ است.
  • اگر چه در نگاه اول به نظر می‌رسد که علاقه‌های سطحی قوی‌ترند ولی در واقع این گرایش‌ها و تمایلات عمیق هستند که قوی‌ترند. لذتی که در نتیجه پرداختن به علاقه‌های عمیق و پنهان‌ حاصل می‌شود، بسیار زیاد است و به هیچ وجه قابل مقایسه با لذتی کم و محدودی که از توجه به علاقه‌های سطحی حاصل می‌شود، نیست.‌

6. انسان تجربه‌اش را از علاقه های سطحی شروع می کند، ولی با آنها پایان نمی‌یابد

  • انسان از علاقه‌های سطحی شروع می‌کند اما با آنها ارضاء نمی‌شود، هیچ انسانی در علاقه‌های سطحی پایان نمی‌یابد و همواره سرگشته خواهد بود.
  • در واقع هیچ انسانی با علاقه‌های سطحی قانع نمی‌شود و هر قدر هم بیشتر به علاقه‌های سطحی بپردازد، باز هم اصرار به این ادامه تجربه دارد، چرا که هنوز قانع و راضی نشده است. او هنوز متوجه علاقه اصلی و عمیق خود که فقط با آن قانع می‌شود، نشده است.

7. انتهای علاقه‌های عمیق و فطری انسان، خدا خواهی محض و اشتیاق به ملاقات خداست / نقطۀ محوری ایمان «خدا هست» نیست، «دوست دارم خدا را ملاقات خدا کنم» است

  • انتهای علاقه‌های عمیق و فطری انسان خداخواهی محض، عشق به تقرب و اشتیاق به ملاقات خداست. عشق مرکزی پنهان در قلب انسان همین حب الله است و انسان هیچ چیز دیگری را این‌قدر نمی‌خواهد، ولی این خواسته در قلب انسان محجوب است و غالباً خواسته‌های سطحی روی آن را گرفته است و نمی‌گذارد انسان به این خواستۀ عمیق خود برسد. نقطۀ محوری ایمان این نیست که «خدا هست» این مقدمۀ ایمان است، نقطۀ محوری ایمان این است که «من دوست دارم به ملاقات خدا برسم»

8. «تنها مسیر» چشم‌پوشی از علاقه‌های ظاهری و بالفعل برای رسیدن به علاقه‌های عمیق و بالقوه است

  • تنها راه یا «تنها مسیر» برای داشتن یک زندگی یا بندگی خوب، این است که از علاقه‌های ظاهری و بالفعل چشم‌پوشی کنیم تا به علاقه‌های عمیق و بالقوه برسیم. باید علاقه‌های سطحی خود را قربانی کنیم و مبارزۀ با نفس و حرکت ما از همین‌جا آغاز می‌شود. همۀ مفاهیم دینی از جمله ایمان، تقوا، قیامت، جهنم و بهشت و ... کارکردشان این است که ما را در این راه ببرند. حتی کارکرد اولیاء خدا و محبت به آنها نیز در همین راستا تعریف می‌شود، البته نقش اباعبدالله الحسین(ع) در این میان ویژه است.

محبت به امام حسین(ع) تنها علاقۀ «فطری، بالقوه و پنهان» است که به سادگی می‌توان آن را در قلب خود، کشف کرد

  • امام حسین(ع) عالی‌ترین فرصت مکاشفۀ فطرت برای انسان است. محبت به امام حسین(ع) تنها علاقۀ فطری، بالقوه و پنهانی است که انسان به سادگی می‌تواند آن را در قلب خود کشف و پیدا کند؛ و حتی آدم‌هایی که زیاد خوب نیستند نیز می‌توانند.
  • برای پیدا کردن علاقۀ به خدا، باید تمام حب الدنیا را در دلت از بین ببری، ولی برای پیدا کردن علاقۀ به حسین(ع) این‌گونه نیست؛ یعنی با داشتن حب الدنیا هم می‌شود حسین(ع) را دوست داشت و شیرینی محبت او را تجربه کرد. اگر کسی می‌خواهد حب الله را تجربه کند و بفهمد که از چه جنسی است، می‌تواند با تجربه کردن و چشیدن لذت محبت حسین(ع) به این درک برسد.

9. مهمترین «توانایی» انسان قدرت اولویت‌بندی بین تمایلات است که نامش «عقل» است /مهمترین دارایی «تمایلات» و مهمترین توانایی «عقل» است

  • وقتی فهمیدیم همۀ علاقه‌ها را نمی‌شود با هم داشت و ناچار هستیم بین آنها انتخاب کنیم، باید ببینیم به چه وسیله‌ای باید این کار را انجام دهیم؟ مهمترین توانایی انسان قدرت اولویت‌بندی بین تمایلات است که نام این قدرت «عقل» است. پس به طور خلاصه می‌توان گفت: مهمترین «دارایی» انسان تمایلات اوست و مهمترین «توانایی» انسان عقل است.
  • عقل به ما می‌گوید: عشق جاودانه و لذت همیشگی قطعاً بهتر است. در این میان یک درگیری همیشگی بین عقل و هوای نفس به وجود می‌آید، چون عقل گرایش‌های برتر و عمیق‌تر و ماندگارتر را انتخاب می‌کند ولی هوای نفس گرایش‌های کمتر و سطحی‌تر و آشکارتر را انتخاب می‌کند.
  • بر اساس روایتی از رسول خدا(ص)، هر بار که انسان به حرف هوا گوش دهد، قسمتی از عقلش از او جدا می‌گردد که دیگر برنمی‌گردد. (مَن قارَفَ ذَنباً فارَقَهُ عَقلٌ لا یَرجِعُ إلَیهِ أبداً؛ میزان الحکمه/ حدیث6751)

10. پرداختن به تمایلات سطحی دو مشکل دارد: 1. انسان با ارضاء آنها به آرامش نمی‌رسد 2. هیچ‌گاه به همۀ آنها نمی‌رسد

  • اگر انسان به تمایلات ظاهری خودش تن بدهد دو تا مشکل پیدا می‌کند: 1- با ارضاء تمایلات سطحی به آرامش نمی‌رسد 2- به همان تمایلات سطحی هم نمی‌رسد یا نمی‌تواند به همۀ این تمایلات سطحی خود برسد. به بیان دیگر، چه به ارضاء این تمایلات برسد و چه نرسد در هر دو صورت حالش گرفته است.

11. پرداختن به تمایلات عمیق دو مشکل دارد: 1. ابتداءً قابل تجربه نیستند 2. برای رسیدن به آنها باید از برخی لذت‌های سطحی چشم‌پوشی کرد

  • اگر کسی به دنبال تمایلات عمیق خود برود چه اتفاقی برایش خواهد افتاد؟ رسیدن به تمایلات عمیق نیز دو مشکل دارد:
  • اول. ابتداءً قابل تجربه نیستند؛ یعنی این امکان وجود ندارد که انسان اول علاقه‌های فطری عمیق خود را تجربه کند و لذت آنها را بچشد، و بعد به دنبال آنها برود. مگر در یک مورد خاص و آن هم محبت به اباعبدالله الحسین(ع) است.
  • دوم. دومین مشکل تمایلات عمیق، این است که برای رسیدن به آنها باید از یک‌سری لذت‌ها و تمایلات سطحی چشم‌پوشی کنیم و آنها را قربانی کنیم. لذا در ابتدا که انسان می‌خواهد از این تمایلات سطحی بگذرد کمی سخت است، به‌ویژه اینکه هنوز لذت تمایلات عمیق را نچشیده ولی از هوس‌های خود صرفنظر کرده است. اما باید در این مرحله صبر کند تا «کم‌کم» به نتیجه برسد. معمولاً ترس انسان از اینکه نکند «از اینجا رانده و از آنجا مانده» شود، نمی‌گذارد انسان‌ها سعادتمند شوند. باید بر این ترس کاذب غلبه کرد و همۀ انبیاء الهی نیز آمده‌اند به ما بگویند که نترسیم چون «خبری هست».

12. مبارزه با تمایلات سطحی نیاز به «برنامه» دارد و دین برنامۀ این مبارزه را به ما می‌دهد/ چرا «بدون برنامه» نمی‌شود مبارزه کرد؟

  • مبارزه با تمایلات سطحی نیاز به برنامه دارد و دین برنامۀ این مبارزه را در اختیار انسان قرار می‌دهد. برآیند، سر جمع و فلسفۀ تمام برنامه‌های دین مبارزه با هوای نفس است، حتی عبادت‌ها‌.
  • چرا بدون برنامه نمی‌شود مبارزه کرد؟ چون مبارزه به این معنا نیست که یک‌باره همۀ تمایلات ظاهری خود را دور بریزیم! بلکه بسیاری از تمایلات سطحی خود را در ابتدا نباید قربانی کنیم، مثلاً اگر گرسنه شدیم باید غذا بخوریم، اگر میل به ازدواج پیدا کردیم باید ازدواج کنیم.
  • اگر قرار بود که یک‌باره همۀ تمایلات سطحی و ظاهری خود را دور بریزیم و مانند برخی مرتاض‌ها همۀ تمایلات و نیازهای ابتدایی خود را قربانی کنیم، نیاز به این برنامه نداشتیم. اصلاً یکی از سختی‌های مهم «برنامه» همین است که باید به برخی از همین تمایلات سطحی پاسخ مثبت دهیم.

13. مهمترین ویژگی حیات انسان، رنج است نه لذت/ با سختی آسانی هم هست، ولی اصل با سختی است

  • مهمترین ویژگی حیات انسان، رنج است نه لذت. یعنی اصل در حیات دنیا با سختی و رنج است. (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد؛ بلد/4) البته در کنار سختی‌ها آرامش هم هست. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»(انشراح/6) یعنی با سختی آسانی هم هست، ولی اصل با سختی است. این‌طور نیست که در دنیا همۀ شرایط برای داشتن یک زندگی لذت‌بخش برای ما فراهم باشد و مشکل ما فقط این باشد که باید از خواسته‌های سطحی خود بگذریم تا به آن زندگی لذت‌بخش دنیایی دست پیدا کنیم، بلکه سختی‌ها و محرومیت‌ها در ذات حیات دنیا نیز وجود دارد.
  • رنج‌های دنیا را می‌توان به دو نوع ثابت و متغیر تقسیم کرد. یک‌سری رنج‌ها به صورت ثابت و سازمانی برای همه وجود دارد یعنی همه باید این رنج‌ها را بکشند، مثلاً زن‌ها رنج زایمان دارند و این یک واقعیت است.

خیلی‌ها با خیال‌پردازی می‌خواهند از این واقعیت که «ما ناچاریم رنج بکشیم» فرار کنند

  • متاسفانه بسیاری اوقات ظرفیت شنیدن و پذیرش اینکه زندگی انسان چقدر با رنج و سختی توأم است وجود ندارد و خیلی‌ها حاضر نیستند این واقعیت را که ما ناچاریم رنج بکشیم، بپذیرند. از آنجایی که ما دوست نداریم رنج و سختی بکشیم می‌گوییم انشاء الله یک راهی برای فرار از این رنج‌ها وجود دارد! در حالی که این یک خیال‌پردازی بیش نیست. دامنۀ این خیال‌پردازی‌ها به حدّی است که ما از ترس افراد عافیت‌طلب و خیال‌پرداز جرأت نمی‌کنیم فهرست رنج‌های ثابت و متغیر دنیا را به زبان بیاوریم.
  • پس تعریف مختصر زندگی انسان می‌شود «سختی و مبارزه» که سختی در ذات حیات دنیا هست و مبارزه را باید با هوای نفس و تمایلات خود انجام دهیم و این دو تا با هم است.

آرزوها و تمنّاهای نفسانی، آدم را کور می‌کند و نمی‌گذارد سختی‌های حیات و «مرگ» را ببیند

  • متاسفانه خیلی از آدم‌ها به خودشان دروغ می‌گویند و خودشان را فریب می‌دهند و نمی‌خواهند واقعیت‌های حیات را ببینند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: آرزوها و تمناهای نفسانی، آدم را کور می‌کند و نمی‌گذارد ببیند؛ الْأَمَانِیُ‏ تُعْمِی‏ عُیُونَ‏ الْبَصَائِرِ»(غررالحکم/روایت1417)
  • یکی از محورهای کلیدی تلخی دنیا اجل (مرگ) است. توجه به مسألۀ مرگ، به انسان می‌فهماند که واقعاً دنیا تلخ است و نمی‌گذارد شیرینی دنیا در کام انسان بنشیند. ولی تمایلات نفسانی و آرزوهای دور و دراز، آدم را کور می‌کند و نمی‌گذارد سختی‌های حیات و حتی «مرگ» را ببیند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «آرزو حجاب اجل است؛ الْأَمَلُ‏ حِجَابُ‏ الْأَجَل»(عیون الحکم/ص43)
  • امیرالمؤمنین(ع) در جای دیگری می‌فرماید: « آرزو، مایۀ سلطنت و چیرگى شیطانها بر دلِ غافلان است؛ الْأَمَلُ‏ سُلْطَانُ‏ الشَّیَاطِینِ عَلَى قُلُوبِ الْغَافِلِین»‏(غررالحکم/روایت1853)
  • رسول گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: آدم علیه السلام پیش از آن که مرتکب گناه شود اجلش در برابر دیدگان او بود و آرزویش پشت سرش. اما چون گناه ورزید خداوند آرزویش را جلو چشم او نهاد و اجلش را پشت سرش. این است که آدمى تا دم مرگ همچنان آرزو دارد؛ إنّ آدمَ قَبْلَ أن یُصیبَ الذَّنْبَ کانَ أجلُهُ بینَ عَیْنَیْهِ و أملُهُ خَلْفَهُ، فلمّا أصابَ الذَّنْبَ جَعَلَ اللّه ُ أملَهُ بینَ عَیْنَیْهِ وأجلَهُ خَلْفَهُ، فلا یَزالُ یُؤَمِّلُ حتّی یَمُوتَ ؛ میزان الحکمه/روایت756)

14. تعریف مختصر زندگی انسان: سختی + مبارزه / قدم اول این است که 1. بپذیریم دنیا تلخ است و 2. تلخی مبارزه با نفس را به آن اضافه کنیم

  • اجل یکی از محورهای کلیدی تلخی دنیا است؛ نمی‌گذارد شیرینی دنیا از کامت پایین برود؛ تسلیم شو. دنیا همین است، خود را فریب نده. بیا بر دنیا سوار شود، نمی‌توانی دنیا را گول بزنی. دنیا تلخی‌های خاص خودش را دارد، بیا سوار شو برو. بیا از روی دنیا بپر. اگر درگیر دنیا و آروزهایش بشوی، تیغ و خارش می‌رود در وجودت، سوراخت می‌کند، جگرت را آتش می‌زند. چاره‌اش این است که از روی آن بپری. بیا لذت ببر.
  • قدم اول برای لذت بردن، این است که بپذیری دنیا تلخ است. بعد و علاوه بر پذیرش سختی‌های حیات دنیا، یک مقدار مردانگی کنی و با مبارزه با هوای نفس خودت کمی به این تلخی اضافه کنی تا در همین دنیا به شیرینی جاودانه برسی. در این صورت دنیا در مُشت تو خواهد بود و ما سوار بر دنیا خواهیم بود، نه اینکه دنیا و آروزها و تمنّاهای دنیوی سوار بر ما شوند.
  • اگر به خاطر تلخی‌ها و سختی‌های دنیا از دنیا بگذریم و با هوای نفس خودمان هم مبارزه کنیم، به اینجا می‌رسیم که دنیا خودش به دنبال ما راه می‌افتد و خودش را در اختیار ما قرار می‌دهد.
  • بنابراین تعریف مختصر زندگی انسان می‌شود: سختی و مبارزه؛ سختی‌ای که دنیا می‌دهد و مبارزه‌ای که هرکس باید با تمایلات سطحی نفسش بکند.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۳۰
مجید شهشهانی

نقش عبادت در سبک زندگی-8

«امام» همه چیز را در سبک زندگی ما تحت تأثیر قرار می‌دهد

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، در دهۀ اول ماه مبارک رمضان(به جز روزهای جمعه)، بعد از نماز ظهر و عصر در مسجد امام حسین(ع)-ضلع شمالی میدان امام حسین(ع)- که به امامت حجت الاسلام ابوترابی اقامه می‌شود، به مدت ده روز و با موضوع «نقش عبادت در سبک زندگی» سخنرانی می‌کند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در هشتمین(آخرین) جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

نیاز ما به هویت جمعی / گاهی سبک زندگی ما هویت جمعی ما را تشکیل می‌دهد/جامعۀ فاقد ویژگی افتخاربرانگیر در سبک زندگی، هویت ندارد

  • انسانی که در جامعه زندگی می‌کند، هر لحظه به داشتن هویت و شخصیت جمعی نیازمند است و معمولاً هویت و شخصیت خود را با شغل، خانواده یا قوم خود معرفی می‌کند. کسی که چنین هویتی نداشته باشد حتی پیش خودش هم گُم شده است و لطمۀ شخصیتی سنگینی به او وارد خواهد شد. به عنوان مثال کسی که در یک قوم یا در یک شهری زندگی کند که در آنجا هیچ کسی را ندارد که به او افتخار کند، معمولاً لطمۀ شخصیتی می‌خورد. یا کسانی که در جهان غرب زندگی می‌کنند و بسیاری از آنها نمی‌دانند یا مطمئن نیستند پدرشان کیست، یک لطمۀ شخصیتی بزرگ می‌خورند.
  • گاهی اوقات نحوۀ زندگی کردن ما هویت جمعی ما را تشکیل می‌دهد. یعنی انسان در جهت معرفی هویت قومی یا هویت شخصیتی خود از رفتارها و سبک زندگی خود استفاد می‌کند. مثلاً می‌گوید: «ما رسم داریم که این‌گونه رفتار می‌کنیم...» چون همین هویت جمعی برای انسان انرژی‌بخش است و انسان به آن افتخار می‌کند.

  • معمولاً وقتی می‌خواهیم هویت خود را درک کنیم به سراغ خصلت‌های پایدار و افتخارآمیز خود می‌رویم. مثلاً می‌گوییم «ما ایرانی‌ها آد‌م‌های شجاعی هستیم» «ما ایرانی‌ها مهربان و مهمان‌نواز هستیم» یعنی در معرفی خود به سراغ عناصری از سبک زندگی می‌رویم. لذا اگر کسی سبک زندگی نداشته باشد و در سبک زندگی خودش هیچ خصلت پایدار و افتخارآمیزی نداشته باشد او در واقع هویت ندارد. چون او در زندگی خود چیزی ندارد که به صورت دائمی و فراگیر، تا آخر پای آن ایستاده باشد.

در روز قیامت هم با هویت جمعی خود شناخته می‌شویم/هر کسی را به امام‌ او می‌شناسند

  • موضوع هویت جمعی فقط به این دنیا محدود نمی‌شود، روز قیامت نیز ما را به همین هویت‌ها می‌شناسند. در صحرای محشر نیز هر کسی می‌خواهد خودش را معرفی کند و هویت خود را بشناساند به امام خود معرفی می‌کند یعنی در روز قیامت ما را به امام‌مان می‌شناسند (خداوند می‌فرماید: یاد کن روزى را که هر گروهى از مردم را با امام‌شان مى‏خوانیم؛ یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم؛ اسراء/71) در آنجا از هر کسی می‌پرسند امام تو کیست؟ در آن روز بعضی‌ها می‌گویند: ما مرید امام حسین(ع) هستیم. بعضی‌ها می‌گویند ما نوکر امام رضا(ع) هستیم...

اگر کسی می‌خواهد به هویت خودش افتخار کند، به «عبد بودن» خودش افتخار کند/ اولین پایگاه معرفی هویت ما «عبد بودن» است

  • در این دنیا ما را به هویت و شخصیت‌مان می‌شناسند، در روز قیامت نیز وقتی می‌خواهیم خودمان را معرفی کنیم خودمان را با یک عنصر کلیدی سبک زندگی معرفی می‌کنیم و آن «عبد بودن» است. در واقع هویت اصلی ما این است که ما «عبد» هستیم.
  • عبد بودن برای ما یک افتخار بزرگ است. حتی رسول خدا(ص) نیز اول عبد خدا بود و بعد رسول خدا بود. (و اشهد انّ محمدا عبده و رسوله) خدا کند ما بفهمیم اینکه ما «عبد» هستیم یعنی چه و به عبد بودن خود افتخار کنیم و احساس عزّت داشته باشیم.
  • خیلی‌ها به اینکه عبدِ خدا هستند، توجه ندارند البته ممکن است به خدا اعتقاد داشته باشد ولی خود را «عبد» نمی‌داند. اینها حتی وقتی دعا می‌کنند نیز گویا دارند با خدا مذاکره می‌کنند! یعنی خدا را به عنوان کسی که در عالم قدرت دارد می‌بینند و از او چیزهایی می‌خواهند.
  • خیلی‌ها معنای دقیق «عبد» را نمی‌دانند و هویت عبد بودن خود را درست درک نکرده‌اند. مثلاً تصور می‌کند عبد یعنی کسی که عبادت می‌کند در حالی که شاید نزدیک‌ترین معنای عبد در زبان فارسی کلمۀ «برده» باشد. یعنی ما بردگان خداوند هستیم و صاحب اختیار ما خداست. «عبد خدا» یعنی بردۀ خدا.
  • چرا نماز عمود خیمۀ دین است؟ یک دلیلش این است که بیشترین صورت بردگی و بندگی ما را نشان می‌دهد. وقتی انسان به سجده می‌رود، و صورت خود را به خاک می‌گذارد، در واقع به حالتی که یک عبد در مقابل اربابش دارد نزدیک می‌شود.
  • وقتی خوبان عالم و اولیاء خدا، همه عبد خدا هستند، تکلیف ما معلوم است. انسان تا وقتی واقعاً عبد خدا نشود، هیچ چیزی نیست و هویتی ندارد و فقط وقتی که به معنای واقعی  عبد شد، برای خودش کسی خواهد شد. کسی که عبد خدا باشد، ارباب عالَم خواهد شد و خدا همۀ عالم را در اختیار او قرار می‌دهد.
  • اگر کسی می‌خواهد به هویت خودش افتخار کند، به «عبد بودن» خودش افتخار کند. در واقع اولین پایگاه معرفی هویت ما عبد بودن است.  

محور بندگی این است که انسان «امام» داشته باشد/«امام» ما معرّف هویت ما در قیامت

  • امام رضا(ع) می‌فرماید: عبادت هفتاد وجه (مرتبه یا نوع) دارد. شصت نه قسمت (مرتبۀ) عبادت تسلیم و راضی بودن به خدا و امام زمان(ع) است. (أَنَّ الْعِبَادَةَ عَلَى‏ سَبْعِینَ‏ وَجْهاً فَتِسْعَةٌ وَ سِتُّونَ مِنْهَا فِی الرِّضَا وَ التَّسْلِیمِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأُولِی الْأَمْرِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ؛ بحارالانوار/ج2/ص212 ) کسی که واقعاً عبد خداست، قطعاً می‌داند که این خدا و ارباب، بر روی زمین جانشینی دارد که این جانشین خدا یا «خلیفه الله» نیز بعد از خدا، ارباب و مولای او خواهد بود. لذا امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: من بنده‌ای از بندگان رسول خدا(ص) هستم. (إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ‏ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ ص؛ کافی/ج1/ص90)‏
  • محور عبادت و بندگی این است که انسان امام داشته باشد. لذا روز قیامت وقتی می‌خواهیم هویت خود را معرفی کنیم باید بگوییم امامِ ما کیست.
  • امام صادق(ع) می‌فرماید: اگر کسی هر شب برای عبادت بیدار شود و هر روز، روزه بگیرد، همۀ اموال خود را صدقه بدهد، هر سال به حجّ برود ولی امام زمان خود را نشناسد و از او پیروی نکند و این کارها را به اشارۀ امام خودش انجام نداده باشد، چنین کسی یک ذرّه حق پیش خدا پیدا نمی‌کند و اجری نخواهد داشت و اصلاً از اهل ایمان نخواهد بود. (أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ‏ لَیْلَهُ‏ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ‏ بِجَمِیعِ‏ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَةَ وَلِیِّ اللَّهِ فَیُوَالِیَهُ وَ یَکُونَ جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَیْهِ مَا کَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ وَ لَا کَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَانِ ثُمَّ قَالَ أُولَئِکَ الْمُحْسِنُ مِنْهُمْ یُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِه‏»(کافی/ج2/ص19)
  • امام صادق(ع) در روایت دیگری می‌فرماید: کسی که امام زمان خودش را نشناسد و نسبت به حق او جاهل باشد، حتی اگر در عبادت تکه تکه شود فقط از خدا دورتر خواهد شد. (قَالَ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا الدِّینُ الْمَعْرِفَةُ فَإِذَا عَرَفْتَ الْإِمَامَ فَاعْمَلْ ... وَ لَوْ تَقَطَّعَ‏ الْجَاهِلُ‏ مِنْ الْعِبَادَةِ إِرْباً إِرْباً مَا ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً؛ دعائم الاسلام/ج1/ص54)

شب اول قبر از هویت ما سؤال می‌کنند / اینکه امام ما چه کسی باشد در سرنوشت ما نقش کلیدی و اساسی دارد

  • نقش امام در هویت ما کاملاً برجسته است. اینکه امام ما چه کسی باشد و ما جزء امت کدام امام باشیم در سرنوشت ما نقش کلیدی و اساسی دارد. لذا شب اول قبر سؤال‌هایی که از ما می‌پرسند این است: مَن رَبّک؟ مَن نَبِیّک؟ مَن اِمامُک؟ یعنی از هویت ما سؤال می‌کنند.
  • باید خیلی بیشتر به امام خودمان فکر کنیم، البته او همیشه به فکر ما هست، این ما هستیم که باید بیشتر او را بشناسیم، به او توجه کنیم و به یادش باشیم و سعی کنیم ارتباط خود را تقویت کنیم و با ذکر و یاد او صفا کنیم. لااقل زبان حال ما این باشد که: «لایق فیض حضورت نیم اما بگذار / زندگی چند صباحی به خیالت بکنم»

«امام» همه چیز را در سبک زندگی ما تحت تأثیر قرار می‌دهد

  • حالا باید ببینیم امام چه تأثیری در سبک زندگی ما خواهد داشت؟ به طور خلاصه می‌توان گفت امام همۀ تأثیرات خوب را در سبک زندگی ما خواهد داشت.
  • همان‌طور که قبلا بیان شد، نماز مثل اسکلت یا بتون آرمۀ ساختمان سبک زندگی ماست. یعنی یک برنامۀ دائم و اساسی در متن زندگی ماست که همه چیز را تحت تأثیر خودش منظم می‌کند. وقتی جلوتر می‌رویم می‌بینیم که «امام» همه چیز را در سبک زندگی ما تحت تأثیر قرار می‌دهد و به زندگی ما معنا می‌دهد. یعنی ما با ذکر امام حسین(ع) صفا می‌کنیم و زیارت او تفریح ما می‌شود. بچۀ ما که به دنیا می‌آید اول او را به حرم امام رضا(ع) می‌بریم، ماشین که می‌خریم اولین مسافرت را به زیارت می‌رویم، اصلاً امام همۀ وجوه زندگی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد و یک حلاوت خاصی به آن می‌دهد
  • «امام» هویت آدم را درست می‌کند و کسی که با اهل‌بیت(ع) نیست بی‌هویت است. و این اهل‌بیت(ع) هستند که سبک زندگی ما را با جزئیاتش برای ما مشخص می‌کنند و به آن معنا می‌دهند.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۹
مجید شهشهانی