علیرضا پناهیان

۱۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه رمضان» ثبت شده است

تحلیل وضعیت منطقه و علت حمله به حرم حضرت زینب(س)

آمریکا برای تغییر وضع منطقه، راهی غیر از بسیج دشمنان اهلبیت(ع) برای حمله به مقدسات ندارد/ ما صرفاً از حرم حضرت زینب(س) دفاع نمی‌کنیم، بلکه خود را در آستانۀ نبرد نهایی «حق و باطل» می‌بینیم

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، در چهارمین تجمع مدافعان حرم در سالروز شهادت مولای متقیان، و در جمع هزاران عزادار امیرالمؤمنین(ع) و خشمگین از اهانت به حرم حضرت زینب(س) که در میدان امام حسین(ع) برای اعلام آمادگی جهت دفاع از حرم حضرت زینب(س) گرد هم آمده بودند، به تحلیل وضعیت منطقه و علت حمله به حرم اهل‌بیت(ع) پرداخت. گزیده‌هایی از این سخنرانی را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (2.5 مگابایت)

 

اگر نیمی از شما در کوفۀ زمان علی(ع) حضور داشتید، علی(ع) این‌قدر غریب نمی‌ماند

  • اگر تنها نیمی از شما در کوفۀ زمان امیرالمؤمنین علی(ع) حضور داشتید، امیرالمؤمنین علی(ع) این‌قدر غریب نمی‌ماندند، سر به چاه نمی‌گذاشتند و فریاد بزنند. اگر جمع شما جوانان با معرفت و پرشور در کوفه بودید، کار امیرالمؤمنین علی(ع) به پذیرش حکمیّت و بسیاری از دشواری‌های بعد از آن نمی‌کشید. اگر شما در کوفه بودید، شاید امیرالمؤمنین(ع) غریبانه و مظلومانه به شهادت نمی‌رسید و چه بسا «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه» تحقق پیدا می‌کرد.

اصل ماجرا، نبرد بین حق و باطل است، نه نبرد بین باطل و باطل / امروز تاریخ به اصل ماجر برگشنه /ما صرفاً از حرم حضرت زینب(س) دفاع نمی‌کنیم، بلکه خود را در آستانۀ نبرد نهایی «حق و باطل» می‌بینیم

  • تاریخ در کوچه پس کوچه‌های حوادث گوناگون، گشت و گشت تا امروز موضوع حرکت تاریخ به اصل ماجرا برگشته است. اصل ماجرا، نبرد بین حق و باطل است، نه نبرد بین باطل و باطل. و امروز روزگار در مسیر پیچ تاریخی مهم به جایی رسیده‌است که نبرد حق و باطل به صورت آشکار خودش را نشان می‌دهد.
  • اگر مقاومت جبهۀ حق نباشد و جهان به حال خودش واگذاشته شود، طبیعتا باز اهل باطل با هم خواهند جنگید، مثل جنگ‌های جهانی اول و دوم ابرقدرت‌ها هر کدام می‌خواهند جهان را به سمتی بکشانند و به مردم ظلم می‌کنند و جهان روی آرامش نخواهد دید. تاکنون در جهان نبرد بین دو گروه باطل و بین فرعون‌ها زیاد رخ داده است اما گویا کم‌کم زمینه آماده می‌شود تا نبرد بین حق و باطل رخ بدهد، نبردی که یک طرف آن جبهۀ حق و طرف دیگر جبهۀ باطل است. و این نبرد نهایی است و پیروزی با حق خواهد بود؛ انشاءالله.
  • قبلاً خیلی به این مسأله فکر می‌کردیم که چگونه می‌شود در جهان نبرد بین حق و باطل شکل بگیرد، یعنی دیگر نبرد بر سرِ نفت و زمین و آب و سایر موضوعاتِ فرعی نباشد. شاید ده یا بیست سال پیش می‌گفتیم: آیا می‌شود یک روزی نبرد نهایی بین حق و باطل را ببینیم؟ آیا می‌شود جهان به جایی برسد که به اصل ماجرا برگردد؟ منتظر بودیم که بالاخره آیا این نبرد بین حق و باطل محقق خواهد شد یا نه؟ دوران نبرد عربی-اسرائیلی هم گذشت و این سؤال همچنان مطرح بود که چه موقع به نبرد حق و باطل خواهیم رسید؟ تا اینکه کوچه پس کوچه‌های حرکت تاریخ، دشمن را به این بن‌بست کشانید.
  • امروز ما صرفاً از حرم حضرت زینب(س) دفاع نمی‌کنیم. بلکه خودمان را در آستانۀ نبرد نهایی حق و باطل می‌بینیم، این قصّه، ساده نیست. مراسم شما فقط یک عزاداری موسمی و یا مناسبتی برای شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) نیست. شما از التهابی که در دل‌هایتان ایجاد شده می‌توانید بفهمید که گویا پشت پرده خبرهایی هست.

وقتی در نبرد مستقیم 33 روزه شکست خوردند، تصمیم گرفتند منطقه را به جان هم بیاندازند

  • امریکا دید با حضور مستقیم در منطقه کاری از پیش نمی‌برد. دشمنی که می‌خواهد منطقه را غارت کند و استکباری که دنبال ظلم کردن است، مشاهده کرد که دستهای خودش کوتاه شده و دیگر نمی‌تواند با حضور مستقیم در نبرد با خط مقاومت، راه به جایی ببرد.
  • اسرائیل خون‌آشام و صفاک، ابتدا آمد خودش حمله کند، در جنگ 33 روزه و در نبرد با غزّه شکست خورد. لذا دیدند که پایگاه جهانی استکبار در منطقه هم نمی‌تواند مستقیم کاری انجام دهد. خُب فکر کردند حالا چه کار می‌توانند بکنند؟
  • تصمیم گرفتند که منطقه را به جان همدیگر بیندازند. اما کدام بخش منطقه را به جان کدام بخش دیگر منطقه بیندازند؟

حرم حضرت زینب(س) تبدیل به خط اول مبارزۀ دشمنان با اهل‌بیت(ع) شده

  • دیدند مردم منطقه در اوج فهم و بصیرت و شعور قرار دارند. چارۀ دشمن چه بود؟ شما خودتان را جای اتاق فکرهای استکبار قرار دهید. آمریکا و صهیونیست‌هایی که دیگر نمی‌توانند با نیروی نظامی به غارتگری خودشان ادامه بدهند، دیگر نمی‌توانند با حضور مستقیم و با اعمال نفوذ در حاکمیت‌های سیاسی وابستۀ منطقه به مقاصدشان برسند، راه چاره‌شان چیست؟
  • امروز چگونه نوبت شما محبین اهل‌بیت(ع) رسیده است که به میدان بیایید؟ چگونه نوبت نام اهل‌بیت(ع) رسیده که تبدیل شود به بیرق مقاومت علیه کفر جهانی؟ چگونه حرم حضرت زینب(س) در خط مقدم نبرد با تروریست‌ها قرار گرفته است؟
  • تنها راهی که دشمنان پیدا کردند این بود که اگر می‌خواهند ظلم ادامه داشته باشد و حاکمیت کفر ظالمانه تداوم یابد، باید منطقه را به هم بریزند و آشوب ایجاد کنند، و راهی برای آشوب نبود جز اینکه کسانی را وادار کنند و انگیزه‌ای در آنها ایجاد کنند تا علیه مقدسات اسلامی و اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) اسلحه به دست بگیرند. چون خط مقاومت اهل هر مذهبی باشند، عموماً به اهل بیت(ع) ارادت دارند.
  • تنها تروریست‌هایی که دشمنان توانستند در عالم پیدا کنند که در منطقه، خط نبرد علیه جبهه حق را شکل دهند، تروریست‌هایی بودند که توانستند آنها را علیه اهل‌بیت(ع) فریب دهند.
  • روز گذشته حدود 200 نفر از شیعیان و علوی‌های اطراف شهر حلب را در سوریه، فقط به جرم محبت علی بن ابیطالب(ع)  به طرز فجیعی به شهادت برساندند.

امروز تمام کفر پشت سر تروریست‌هایی قرار گرفته که دوستان و نمادهای اهل‌بیت(ع) را هدف قرار می‌دهند

  • استکبار راه دیگری ندارد، سربازان استکبار و صهیونیست شکست خورده‌های این منطقه هستند. آنها دیگر نمی‌توانند جنگ عرب و عجم راه بیاندازند، دیگر نمی‌توانند در منطقه بر اساس منافع و خاک و نفت و آب و ... جنگ راه بیاندازند، چون مردم هوشیار شده‌اند.
  • امروز تمام کفر پشت سر تروریست‌هایی قرار گرفته که به دنبال این هستند که دوستان اهل‌بیت(ع) را به شهادت برسانند و دنبال این هستند که علم‌ها و علم‌داران اهل‌بیت(ع) و نمادهای اهل‌بیت(ع) را هدف قرار دهند و به این واسطه در منطقه جنگ راه بیندازند. امروز این تروریست‌ها می‌خواهند موجب تداوم حاکمیت استکبار در منطقه و جهان باشند.
  • امروز تنها سربازان شومی که می‌توانند از کفر و از صهیونیست در جهان دفاع کنند، کسانی هستند که آرم دشمنی اهل‌بیت(ع) را بر سینۀ خود دارند. و این طلیعۀ آن نبرد نهایی بین حق و باطل است.

چرا نباید لعن کنیم؟ / اگر بهانه دست دشمن ندهیم، بی‌بهانه جنایت می‌کنند، جنایت‌هایش بهتر دیده خواهد شد و زودتر نابود می‌شوند

  • چرا می‌گوییم که بیایید لعن نکنیم و بیایید وحدت جهان اسلام را تقویت کنیم؟ برای اینکه بهانه به دست دشمنان ندهیم. اگر بهانه دست دشمن ندهیم، آن‌ها بی‌بهانه به شیعه و به مسلمان حمله می‌کنند، حتی در سوریه دیدید که به مسیحی‌ها هم حمله می‌کنند و سر از بدن مسیحی‌ بی‌گناه جدا می‌کنند.  وقتی بهانه نداشته باشند، عریان‌تر وارد میدان می‌شوند. و وقتی شفاف و عریان وارد میدان شوند، تعدادشان کمتر خواهد شد و جنایت‌هایشان بهتر دیده خواهد شد. و وقتی جنایت‌های آنها بهتر دیده شد روز نابودی آنها زودتر فرا خواهد رسید.

معلوم شد که حضرت زینب(س) هنوز هم عَلَم به دست گرفته و منتظر یاران امام زمان(عج) است

  • ما تا حالا تصوّر می‌کردیم که حضرت زینب(س) در مقطع بعد از عاشورا، علمدار کربلاست، ولی الان معلوم شد که حضرت زینب(س) هنوز هم عَلم به دست گرفته و در شام ایستاده و منتظر یاران امام زمان(عج) است تا بتواند مقدمه ظهور مهدی فاطمه(ع) را آماده کند.
  • یا زینب(س)! ما نمی‌دانستیم حرمِ تو پایگاهی می‌شود برای پرورش سربازان آن آقایی که خواهد آمد و صهیونیسم جهان‌خوار و استکبار جهانی را در همان منطقه نابود خواهد کرد. گویا این نبرد نهایی در زمان ما دارد شکل می‌گیرد، انشاءالله که این مقدمات به سرعت فراهم شود و سال بعد وقتی که در سالروز شهادت امیرالمؤمنین(ع) به عنوان مدافعان حرم دور هم جمع شدیم با همدیگر مصافحه کنیم و بگوییم که فکر نمی‌کردیم یک‌ساله این‌قدر مقدمات ظهور مهدی فاطمه(ع) آماده شود.

دو سال پیش کسی باور نمی‌کرد دشمنان اهل‌بیت(ع) و اذناب ابن‌ملجم در این منطقه قیام کنند/ تهدیدها علیه حرم‌های اهل‌بیت(ع) آخرین قدم‌ها برای صیانت از نظام کفر بین‌الملل است/ آمریکا برای تغییر وضع منطقه، راهی غیر از بسیج دشمنان زینب کبری(س) برای حمله به حرم ندارد

  • اگر دو سال قبل به کسی می‌گفتید که دشمنان اهل‌بیت(ع) در این منطقه قیام خواهند کرد و تروریست‌وار، همانطور که با ترور، امیرالمؤمنین(ع) را به شهادت رساندند، هما‌ن‌طوری که جنایتکارانه به دست ابن‌ملجم، با کینه‌توزی و ترور، امیرالمؤمنین(ع) را به شهادت رساندند، اذناب ابن‌ملجم‌ها در این منطقه قیام خواهند کرد و این مقدمۀ نبرد نهایی خواهد بود، اگر این مطلب را دو سال پیش به کسی می‌گفتید، باور نمی‌کرد، و به شما می‌گفت: این بحث‌های سیاسی جهانی، بحث اسرائیل و آمریکا را با مسائل اهل‌بیت(ع) قاطی نکنید! اینها دنبال نفت هستند، و دنبال مسائل سیاسی بین‌المللی و منافع اقتصادی خودشان هستند!
  • اما امروز همه دارند به چشم خود می‌بینند که واقعاً آمریکا و اسرائیل خون‌آشام برای ایجاد آشوب در منطقه و تغغیر وضع منطقه به مفع خود، راه دیگری ندارند جز اینکه دشمنان زینب کبری(س) را بسیج کنند که به حرم زینب کبری(س) حمله کنند. و یا دشمنان اباعبدالله الحسین(ع) را بسیج کنند.
  • همین امروز که شما دور هم جمع شده‌اید، 13هزار نفر از مؤمنین برای دفاع از کربلای اباعبدالله الحسین(ع) جمع شده‌اند. همان تروریست‌هایی که استکبار جهانی پشت سرشان قرار دارد، حرم اباعبدالله الحسین(ع) را تهدید کرده‌اند. و این تهدیدهای آنها آخرین قدم‌هایی است که برای صیانت از کل نظام کفر برمی‌دارند.
  • امروز کل تمدن غرب و سیطرۀ صهیونیست‌ها در عالم، وابسته‌اند به موفقیت جنایتکاران تروریستی که شعار دشمنی اهل‌بیت(ع) را روی سینه خود زده‌اند. امروز اهل‌بیت(ع) خط مقدم دفاع از حق و حقیقت‌اند و اینها چیزی جز مژدۀ ظهور مهدی فاطمه(ع) برای ما نیست.

چرا امیرالمؤمنین(ع) مخفیانه به خاک سپرده شد؟ از ترس همین دشمنان اهل‌بیت(ع) و کینه‌هایی که از علی(ع) در دل‌ها هست

  • امروز زینب کبری(س) باید آماده بشود برای تشییع جنازۀ پدر. معمولاً وقتی همسایه‌ها برای تسلیت می‌آیند، اولین سؤال این است که تشییع جنازه کِی است؟ اما گویا زینب(س) می‌بیند شرایط شبیه زمانی شده‌ که بدن مادر را مخفیانه به خاک سپردند. می‌بیند برادرها دارند آماده می‌شوند بدن امیرالمؤمنین(ع) را مخفیانه به خاک بسپارند.
  • خدایا! چرا امیرالمؤمنین(ع) باید مخفیانه به خاک سپرده شود؟ از ترس همین دشمنان اهل‌بیت(ع) و کینه‌هایی که از علی(ع) در دل‌ها هست. بدن امیرالمؤمنین(ع) را هم مخفیانه به خاک سپردند. آیا وقتی علی(ع) مخفیانه به خاک سپرده شد آتش کینه‌ها خاکستر شد؟ نه! این آتش شعله‌ور باقی ماند، و بر منبرها لعن و نفرین به امیرالمؤمنین(ع) می‌کردند. این آتش همچنان باقی ماند تا در کربلا، خیمه‌های زینب کبری(س) و بچه‌های حسین(ع) را آتش زد. این آتش همچنان باقی ماند که وقتی زینب(س) به کوفه برگشت، از بام خاکستر می‌ریختند و برای بچه‌های حسین(ع) صدقه می‌آوردند. فقط روی بغضی که نسبت به علی بن ابیطالب(ع) داشتند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۰
مجید شهشهانی

برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)-5

آیا فاطمه(س) طاقت دارد؟

  • پناهیان: ارزش هر کس به مسأله‌ای است که دارد.  بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.  هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد. در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم...
  • برای آنها که دوست دارند روزهای باقیمانده از ماه مبارک رمضان را با دردهای امیرالمؤمنین(ع) سپری کنند، به دردهای حضرت فکر کنند و کم کم دردهای علی(ع) مسأله‌شان بشود، هر روز متن و صوتی که برگرفته از روضه‌های حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان است را تقدیم می‌کنیم(متن و صوت دو مطلب مستقل هستند؛ یعنی متن همان پیاده شدۀ صوت نیست) پنجمین قسمت از «برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)» در ادامه آمده است:

بشنوید | خداحافظی با دختر... / هر کس به میدان رفت ..

 

دانلود (1.37 مگابایت)

 

بخوانید | آیا فاطمه(س) طاقت دارد؟

یا علی، فدای فرق شکافتۀ سرت که تنها التیام‌دهندۀ زخم سرت، فاطمه است.

راستی یاعلی! امشب چگونه می‌خواهی با این فرق شکافته مقابل فاطمه حاضر بشوی؟

فاطمه طاقت می‌آورد؟

شما آن وقتی‌که سالم بودید و فقط با طناب دشمنان به شما جسارت شد، فاطمه خودش را برای شما کشت!(1) آیا طاقت دارد فرق شکافتۀ شما را ببیند؟

یا زینب! بیا محاسن بابا را شستشو بده، نگذار این‌گونه پیش مادر برود...

***

این‌جا یک صورت خونی زینب(س) دید. دستش هم می‌رسید تا آن را تمیز کند.

امّا زنیب یک صورت خونی دیگر هم دید؛ ولی دیگر دستش به آن نمی‌رسید.

از دور صدا زد: حسین! خوش به حال نیزه‌ها که بوسه بر حنجرۀ تو می‌زنند...

الا لعنة الله علی القوم الظالمین

----------

(1) قال سلمان : َرَجَعَ أَصْحَابُ قُنْفُذٍ إِلَى أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ هُمَا فِی الْمَسْجِدِ وَ النَّاسُ حَوْلَهُمَا فَقَالُوا لَمْ یَأْذَنْ لَنَا فَقَالَ عُمَرُ هُوَ إِنْ أَذِنَ لَکُمْ وَ إِلَّا فَادْخُلُوا عَلَیْهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ فَانْطَلَقُوا فَاسْتَأْذَنُوا فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع أُحَرِّجُ عَلَیْکُمْ  أَنْ تَدْخُلُوا بَیْتِی بِغَیْرِ إِذْنٍ فَرَجَعُوا وَ ثَبَتَ قُنْفُذٌ فَقَالُوا إِنَّ فَاطِمَةَ قَالَتْ کَذَا وَ کَذَا فَحَرَّجَتْنَا أَنْ نَدْخُلَ عَلَیْهَا الْبَیْتَ بِغَیْرِ إِذْنٍ مِنْهَا فَغَضِبَ عُمَرُ وَ قَالَ مَا لَنَا وَ لِلنِّسَاءِ ثُمَّ أَمَرَ أُنَاساً حَوْلَهُ فَحَمَلُوا حَطَباً وَ حَمَلَ مَعَهُمْ فَجَعَلُوهُ حَوْلَ مَنْزِلِهِ وَ فِیهِ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ ابْنَاهُمَا ع ثُمَّ نَادَى عُمَرُ حَتَّى أَسْمَعَ عَلِیّاً ع وَ اللَّهِ لَتَخْرُجَنَّ وَ لَتُبَایِعَنَّ خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ أَوْ لَأُضْرِمَنَّ عَلَیْکَ بَیْتَکَ نَاراً- ثُمَّ رَجَعَ فَقَعَدَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ وَ هُوَ یَخَافُ أَنْ یَخْرُجَ عَلِیٌّ بِسَیْفِهِ لِمَا قَدْ عَرَفَ مِنْ بَأْسِهِ وَ شِدَّتِهِ ثُمَّ قَالَ لِقُنْفُذٍ إِنْ خَرَجَ وَ إِلَّا فَاقْتَحِمْ عَلَیْهِ فَإِنِ امْتَنَعَ فَأَضْرِمْ عَلَیْهِمْ بَیْتَهُمْ نَاراً فَانْطَلَقَ قُنْفُذٌ فَاقْتَحَمَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ بِغَیْرِ إِذْنٍ وَ بَادَرَ عَلِیٌّ إِلَى سَیْفِهِ لِیَأْخُذَهُ فَسَبَقُوهُ إِلَیْهِ فَتَنَاوَلَ بَعْضَ سُیُوفِهِمْ فَکَثُرُوا عَلَیْهِ فَضَبَطُوهُ وَ أَلْقَوْا فِی عُنُقِهِ حَبْلًا أَسْوَدوَ حَالَتْ فَاطِمَةُ ع بَیْنَ زَوْجِهَا وَ بَیْنَهُمْ عِنْدَ بَابِ الْبَیْتِ ِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ بِالسَّوْطِ عَلَى عَضُدِهَا فَبَقِیَ أَثَرُهُ فِی عَضُدِهَا مِنْ ذَلِکَ مِثْلُ الدُّمْلُوجِ مِنْ ضَرْبِ قُنْفُذٍ إِیَّاهَا فَأَرْسَلَ أَبُو بَکْرٍ إِلَى قُنْفُذٍ اضْرِبْهَا فَأَلْجَأَهَا إِلَى عِضَادَةِ بَیْتِهَا فَدَفَعَهَا فَکَسَرَ ضِلْعاً مِنْ جَنْبِهَا وَ أَلْقَتْ جَنِیناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّى مَاتَتْ مِنْ ذَلِکَ شَهِیدَةً ص ثُمَّ انْطَلَقُوا بِعَلِیٍّ ع مُلَبَّباً بِحَبْلٍ حَتَّى انْتَهَوْا بِهِ إِلَى أَبِی بَکْر(الاحتجاج/1/83)

و همچنین: عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا بَایَعَ النَّاسُ أَبَا بَکْرٍ أُتِیَ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع مُلَبَّباً لِیُبَایِعَ / قَالَ سَلْمَانُ أَ تَصْنَعُ ذَا بِهَذَا وَ اللَّهِ لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اللَّهِ لَانْطَبَقَتْ ذِهِ عَلَى ذِهِ / قَالَ وَ قَالَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ قَالَ الْمِقْدَادُ وَ اللَّهِ هَکَذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یَکُونَ.(الاختصاص/11)

 

مطالب مرتبط

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۰
بیان معنوی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-18

آخرین نقطۀ عرفان، ولایت است/ بی«من» شدن در مقابل خدا این است که ولایت ولی خدا را بپذیری

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در هجدهمین جلسه را می‌خوانید:

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (6.31 مگابایت)

 

ما خلق شده‌ایم تا با عبور از موانع، ارزش افزوده تولید کنیم/در عبور از تمایلات کم‌ارزش، «مبارزه با نفس» شکل می‌گیرد

  • صحبت ما در مورد هوای نفس به اینجا رسید که ما خلق شده‌ایم تا ارزش افزوده تولید کنیم و در این مسیر، مانع وجود دارد؛ مانعی به نام تمایلات پست و بی‌ارزش سر راه ما وجود دارد که با عبور کردن از آن‌ها می‌توانیم به رشد برسیم. زندگی در ابتدا با خواسته‌های کم شروع می‌شود و به مرور با عبور کردن از این تمایلات و خواسته‌های کم، عملیات مبارزه با هوای نفس شکل می‌گیرد. مبارزه با نفس، مسیر اصلی حرکت ما است که تا آخرین لحظه حیات در این دنیا ادامه خواهد داشت. این مبارزه با نفس برای اولیاء خدا هم وجود دارد.

لازمه مبارزه با نفس این است که خدا برنامه مبارزه با نفس را طراحی کند/ مبارزه با نفس یعنی مقابله با «من» که در مقابل «معبود» قرار دارد

  • در مسیر مبارزه با نفس، رنج وجود دارد و موضوع رنج را باید از همان ابتدای مسیر برای خودمان حل کنیم. لازمه مبارزه با نفس این است که خدا برنامه مبارزه با نفس را طراحی کند. خدا هم برنامه‌ها را به صورت تقدیری و تکلیفی برای رشد ما تنظیم کرده است. برای اینکه با «من» یا «انانیّت» خود مبارزه کرده باشی، بایستی حتماً خداوند دستور یا برنامه داده باشد لذا این مبارزۀ با نفس، در واقع یعنی مقابله با «من»ی که در مقابل «معبود» قرار دارد. انسان برای اتصال و ملاقات با پروردگار عالم آفریده شده است و رشد بدون اتصال به معبود معنی ندارد. برای چنین ملاقاتی باید «نفس» و «من» را کنار گذاشته باشی.
  • اطاعت‌ها و عبادت‌های مختلف، برای ضعیف‌تر کردن«من» است. وقتی عبادت نباید به خاطر«من» باشد، اصل مذهبی بودن هم باید به خاطر خدا و کوچک کردن«نفس» و «من» باشد. اگر مذهبی بودن به خاطر خدا نباشد و برای جمع کردن اعتبار باشد، ریاکاری است.

برای اینکه رشد کنیم، باید برخلاف دوست‌داشتنی‌های خود عمل کنیم/

  • برای اینکه رشد کنیم، باید بر خلاف دوست‌داشتنی‌های خود عمل کنیم. معنای رشد هم آمادگی بیشتر و بهتر برای ملاقات خدا است. برای ملاقات خدا، نه تنها دوست‌داشتنی‌ها را باید کنار بگذاریم، بلکه «نفس» و «من» را هم باید کنار گذاشت. برنامه این راه، تقوا و انگیزه آن ایمان به لقاءالله است.
  • خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: از صبر و نماز کمک بگیرید؛ وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»(بقره/45) صبر نمونه برجسته رفتار ما در مقابل مشکلات تقدیری است. صلاه، نمونه برجسته پذیرش تکلیف و اطاعت از دستور است. در ادامه می‌فرماید: کمک گرفتن از نماز سخت است، مگر برای کسانی که خاشع‌ هستند؛ وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ»(همان). اما خاشعان چه کسانی‌ هستند؟ خودِ پرودگار در آیه بعد پاسخ می‌دهد: کسانی که فکر می‌کنند خدا را ملاقات خواهند کرد و به سوی او باز می‌گردند؛ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنهَُّم مُّلَاقُواْ رَبهِِّمْ وَ أَنهَُّمْ إِلَیْهِ رَاجِعُون»(بقره/46)

خداوند دستورات خودش را از طریق خلیفه‌الله ابلاغ می‌کند/کسی که هنوز «من» دارد، از ولیّ خدا تنفر پیدا می‌کند

  • ایمان و تقوا، به تنهایی کافی نیستند چون هنوز «من» باقی مانده است. خداوند انسان را بسیار پیچیده آفریده است و با صبر و نماز معلوم نمی‌شود که آیا واقعاً در مقابل نفس خودت ایستاده‌ای یا خیر؟ برای اینکه معلوم شود تا الان چقدر واقعاً از «نفس» گذشته‌ای یا نه، خداوند دستورات خودش را از طریق خلیفه‌الله ابلاغ می‌کند. اما کسی که هنوز «من» و نفس دارد، از ولی خدا تنفر پیدا می‌کند.
  • نمونه‌ای برای کسانی که از ولیّ خدا تنفر پیدا می‌کنند، اتفاقی بود که در روز عید غدیر خم پیش آمد که آن فرد بعد از اعلان ولایت علی(ع) از سوی رسول خدا(ص) صدا زد یا رسول‌الله(ص)! اگر دستور خدا این است که من از علی(ع) تبعیت کنم، بگو خدا همین الان بلایی بفرستد که مرا نابود کند! و بلایی بر سرش نازل شد و به هلاکت رسید (لَمَّا کَانَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَطِیباً فَأَوْجَزَ فِی خُطْبَتِهِ ثُمَّ دَعَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَخَذَ بِضَبْعِهِ ثُمَّ رَفَعَ بِیَدِهِ حَتَّى رُئِیَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِمَا ... فَبَلَغَ ذَلِکَ الْحَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَرَحَلَ رَاحِلَتَهُ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَیْهَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذْ ذَاکَ بِمَکَّةَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْأَبْطَحِ فَأَنَاخَ نَاقَتَهُ ثُمَّ عَقَلَهَا ثُمَّ جَاءَ إِلَى النَّبِیِّ [ص‏]... وَ إِنَّهُ لَمُغْضَبٌ وَ إِنَّهُ لَیَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا قَالَ مُحَمَّدٌ حَقّاً فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ نَقِمَةً فِی أَوَّلِنَا وَ آیَةً فِی آخِرِنَا ... فَلَمَّا خَرَجَ مِنَ الْأَبْطَحِ رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ مِنَ السَّمَاءِ فَسَقَطَ عَلَى رَأْسِهِ وَ خَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ وَ سَقَطَ مَیِّتاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ‏ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ؛ تفسیر فرات/ص504) حضرت زهرا(س) بعد از این ماجرا به علی(ع) فرمودند: یا ابالحسن! فکر نکن دشمن تو فقط همین کسی بود که آمد و ابراز تنفر کرد، بلکه دشمنان دیگری هم هستند که این کینه و نفرت را نسبت به تو در دل‌شان دارند اما چیزی نمی‌گویند.
  • بنابراین همین که انسان نمازخوان بشود، کار تمام نمی‌شود، بلکه نباید هیچ تکبر و حسادتی به حضرت علی(ع) داشته باشد. کسانی که مسلمان شده بودند ولی محبت حضرت علی(ع) را نداشتند، در واقع انانیّت خود را کنار نگذاشته بودند.

آخرین نقطۀ عرفان، ولایت است/ حج، یعنی ملاقات امام(ع)

  • بحث ولایت فوق‌العاده عرفانی است. آخرین نقطۀ عرفان، ولایت است. معنای فناء فی الله همین عبارت است که در زیارت‌نامۀ اهل‌بیت(ع) می‌خوانیم: «بِأَبِی أَنْتَ‏ وَ أُمِّی‏ وَ نَفْسِی‏ وَ مَالِی‏ وَ وُلْدِی؛ پدر و مادر و خودم و مال و فرزندام فدای تو»(تهذیب الاحکام/ج6/ص61)
  • امام محمد باقر(ع) می‌فرماید: حج، یعنی ملاقات امام(ع). طواف کردن، چرخیدن به دور خانۀ کعبه، سعی صفا و مروه و... همه برای این است که به محضر امام خودت برسی و با او بیعت کنی. همۀ آنها مقدمه این نقطه است. (تَمَامُ‏ الْحَجِ‏ لِقَاءُ الْإِمَام‏؛ کافی/ج4/ص549) و (إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ یَأْتُوا هذِهِ الْأَحْجَارَ، فَیَطُوفُوا بِهَا، ثُمَّ یَأْتُونَا، فَیُخْبِرُونَا بِوَلَایَتِهِمْ، وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نَصْرَهُمْ‏ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏ ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ إِلَى وَلَایَتِنَا؛ کافی/ج4/ص549) (عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ یَحْکِی قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ» فَقَالَ ع مَا قَالَ إِلَیْهِ یَعْنِی الْبَیْتَ مَا قَالَ إِلَّا إِلَیْهِمْ أَ فَتَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ إِتْیَانَ هَذِهِ الْأَحْجَارِ وَ التَّمَسُّحَ بِهَا وَ لَمْ یَفْرُضْ عَلَیْکُمْ إِتْیَانَنَا وَ سُؤَالَنَا وَ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ اللَّهِ مَا فَرَضَ عَلَیْکُمْ غَیْرَهُ؛ تفسیر فرات/224)

ولایت، شرط قبولی اعمال است

  • نماز که شرط قبولی تمام اعمال است، اگر بدون ولایت باشد، همین نماز هم قبول نمی‌شود. (قَالَ الصَّادِقُ ع إِنَ‏ أَوَّلَ‏ مَا یُسْأَلُ‏ عَنْهُ‏ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ‏ بَیْنَ‏ یَدَیِ‏ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ الصَّلَوَاتُ الْمَفْرُوضَاتِ وَ عَنِ الزَّکَاةِ الْمَفْرُوضَةِ وَ عَنِ الصِّیَامِ الْمَفْرُوضِ وَ عَنِ الْحَجِّ الْمَفْرُوضِ وَ عَنْ وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَیْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَکَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ یُقِرَّ بِوَلَایَتِنَا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِهِ؛ امالی شیخ صدوق/256)
  • در روایت دیگری امام محمد باقر(ع) می‌فرماید: «اسلام بر 5 چیز استوار است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت و هیچکدام اهمیت ولایت را ندارند؛ بُنِیَ‏ الْإِسْلَامُ‏ عَلَى‏ خَمْسٍ‏ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ»(کافی/ج2/ص18)
  • اینکه نماز بخوانی و عبادت کنی ولی انانیت خودت را حفظ کنی چه فایده‌ای دارد؟ ابلیس6000 سال عبادت مقبول داشت، و به جایی رسیده بود که با خدا حرف می‌زد و خدا هم با او حرف می‌زد، اما وقتی که به ولیّ خدا سجده نکرد، خدا به او گفت تو اصلاً ایمان نداری! خدایا چرا ایمانش را انکار می‌کنی؟ خب بگو شیطان این راه را تا آخر نرفته است! اما خدا می‌گوید اصلاً از اول نیامده است.

کسانی که ولایت ولیّ خدا را نمی‌پذیرند، اصلاً ایمان ندارند/ اگر نفس خود را بزرگ نگه داشته باشیم، با ولایت به مشکل برمی‌خوریم

  • در سوره نساء هم به این مفهوم تصریح شده است که آنهایی که ولایت ولیّ خدا را نمی‌پذیرند، اصلاً ایمان ندارند. خداوند می‌فرماید: کسانی که از قضاوت کردن پیامبر(ص) ناراحت می‌شدند، ایمان نداشتند. «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»(نساء/65) مبارزه با هوای نفس برای این است که نفس خودت را از بین ببری و اگر نفس خود را بزرگ نگه داشته باشی، با ولایت به مشکل برمی‌خوری.
  • امام رضا(ع) در روایت معروف سلسلة الذهب فرمود: «خداوند می‌فرماید: کلمۀ لا اله الا الله قلعۀ من است و هر کس داخل این قلعه شود از عذاب من در امان است.» بعد امام رضا(ع) فرمود: به شروطی و من از شروط آن هستم؛ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ... قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ‏ شُرُوطِهَا»(عیون اخبار الرضا ع/ج2/ص135)

گذشتن از دوست‌داشتنی‌ها، مرحله اول آمادگی برای ملاقات خدا است/بی«من» شدن در مقابل خدا این است که ولایت ولی خدا را بپذیری

  • بعد از طی مقدمانی به این نتیجه رسیدیم که انسان برای  اینکه خدا را ملاقات کند باید هوای نفس خود را کنار بگذارد و از «من» عبور کند. گذشتن از دوست‌داشتنی‌ها، مرحله اول آمادگی برای ملاقات خدا است ولی مهمترین مرحله، بی«من» شدن در مقابل خداست و منظور از بی‌من شدن این نیست که حتی اطاعت از خدا داشته باشی و در مقابل اوامر او بگویی: «چشم»؛ بلکه منظور این است که به جانشین خدا و ولی خدا بگویی «چشم».
  • البته پذیرش ولایت؛ در موارد دیگر هم شباهت‌ها یا مصادیق دیگری نیز پیدا می‌کند. مثلاً اگر مشغول تعقیبات نماز هستی و پدر و مادر از تو کاری می‌خواهند، مبارزه با هوای نفس این است که تعقیبات را ترک کنی و آن کار را انجام دهی؛ یعنی ولایت پدر را هم در همان حدّی که هست، باید پذیرفت و بر عبادت مستحب فرزند اولویت پیدا می‌کند. داستان اویس قرنی هم همین بوده است. اویس قرنی به خاطر گوش کردن به حرف مادر مشرک خود، دیدار پیامبر اکرم(ص) را از دست داد و زودتر برگشت.

وقتی کسی مذهبی شد، خدا امتحانات خود را برای سنجش تکبر او در مقابل ولیّ خدا شروع می‌کند/داستان ابن ملجم

  • وقتی کسی مذهبی شد، خدا آزمایش‌ها و امتحانات را برای سنجش تکبر او در مقابل ولی خدا شروع می‌کند. مذهبی‌ها وقتی زمین می‌‌خورند، ضدولایتی‌های ویژه‌ای می‌شوند. مثلاً ببینید چه کسی حضرت علی(ع) را به شهادت رسانید؟ هم‌عرض اهمیت میلاد امیرالمؤمنین(ع) در خانه خدا، لحظه شهادت امیرالمؤمنین(ع) است و اینکه به دست چه کسی به شهادت رسید. «ابن ملجم» یک آدم لامذهب و بی‌دین نبود، او یک فرد مذهبی و متدین بود. ابن ملجم کسی بود که یک گوشه از نفس خودش را در مورد ولایت‌پذیری نگه داشته بود و پنهان کرده بود ولی آن را حل نکرده بود.
  • ابن ملجم کسی بود که مؤمنین یمن از میان خودشان او را به عنوان بهترین‌ها انتخاب کردند و به نزد علی(ع) فرستادند. وقتی امیرالمؤمنین(ع) به والی یمن نامه نوشت که ده نفر از بهترین‌های خود را انتخاب کنید و به نزد ما بفرستید، اهل یمن ابتدا صد نفر از خوبان خود را انتخاب کردند و آنها از بین خود هفتاد نفر و بعد سی نفر انتخاب کردند و آنها در نهایت ده نفر را انتخاب کردند و به نزد علی(ع) فرستادند. وقتی این ده نفر به نزد علی(ع) رسیدند ابن ملجم جلو رفت و در مقابل علی(ع) ایستاد و پس از اقرار به ولایت امیرالمؤمنین(ع) با سخنان زیبای خودش، خدمت علی(ع) عرض ارادت کرد. بعد از اینکه سخنانش تمام شد امیرالمؤمنین(ع) نام او را پرسید. و او گفت من ابن ملجم مرادی هستم. اینجا بود که علی(ع) یک دستش را بر روی دست دیگر زد و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون... (فَاخْتَارَ مِنْهُمْ مِائَةً ثُمَّ مِنَ الْمِائَةِ سَبْعِینَ ثُمَّ مِنَ السَّبْعِینَ ثَلَاثِینَ ثُمَّ مِنَ الثَّلَاثِینَ عَشَرَةً فِیهِمْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ خَرَجُوا مِنْ سَاعَتِهِمْ فَلَمَّا أَتَوْهُ ع سَلَّمُوا عَلَیْهِ وَ هَنَّئُوهُ بِالْخِلَافَةِ فَرَدَّ عَلَیْهِمُ السَّلَامَ وَ رَحَّبَ بِهِمْ فَتَقَدَّمَ ابْنُ مُلْجَمٍ وَ قَامَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْعَادِلُ وَ ...بحارالانوار/ج42/ص260)  

راه چاره برای زمین زدن نفس، روضۀ اباعبدالله(ع) و اعلام برائت از دشمنان اهل بیت(ع) است

  • راه چاره برای زمین زدن نفس، روضۀ اباعبدالله(ع) و اعلام برائت از دشمنان اهل بیت(ع) است. مصائب اهل‌بیت(ع) و روضه‌های امام حسین(ع) نفس آدم را می‌کُشد و اثر مستقیم بر تضعیف انانیّت انسان دارد. اگر کسی با روضه‌ها و در کنار قتلگاه درست نشد، جای دیگری نرود. اگر کسی مقابل مصائب اهل بیت(ع) زانو نزد، مقابل اوامر، فضائل و عدالت اهل‌بیت(ع) هم زانو نمی‌زند.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۰
مجید شهشهانی

صوت قرائت دعای جوشن کبیر و قرآن به سر گرفتن حجت الاسلام پناهیان در شب بیست و سوم

صوت قرائت دعای جوشن کبیر و قرآن به سر گرفتن حجت االسلام پناهیان در هیئت محبین اهل بیت قم در سال 88 در ادامه می آید:

 

گزیده نهم: امشب خدا می خواهد هنرنمایی کند

دانلود (1.29 مگابایت)

 

گزیده دهم: آی اهل عالم! خدای من این است

دانلود (534 کیلوبایت)

 

گزیده یازدهم: کار من را تمام کن

دانلود (1 مگابایت)

 

گزیده دوازدهم: به حق قرآن

دانلود (1.43 مگابایت)

 

کل دعای جوشن کبیر و قرآن به سر گرفتن (مدت: 3:34:00)

متن دعای جوشن کبیر

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‌اش همیشگى است
(1) اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ یا اَللّهُ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ یا کَریمُ یا مُقیمُ یا عَظیمُ یا قَدیمُ یا عَلیمُ یا حَلیمُ یا حَکیمُ سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ
(1)خدایا از تو خواستارم به نامت،اى خدا،اى بخشنده،اى مهربان،اى گرامى،اى پایدار،اى بزرگ،اى دیرینه‌ اى دانا،اى شکیفا،اى فرزانه،منزّهى تو اى که معبودى جز تو نیست،فریاد رس فریاد رس،ما را از آتش برهان‌ اى پروردگار من.
(2) یا سَیِّدَ السّاداتِ، یا مُجیبَ الدَّعَواتِ یا رافِعَ الدَّرَجاتِ یا وَلِىَّ الْحَسَناتِ یا غافِرَ الْخَطیئاَّتِ یا مُعْطِىَ الْمَسْئَلاتِ یا قابِلَ التَّوْباتِ یا سامِعَ الاْصْواتِ یا عالِمَ الْخَفِیّاتِ یا دافِعَ الْبَلِیّاتِ
(2)اى سرور سروران،اى برآورنده دعاها،اى بلندى‌بخش جایگاهها،اى‌ سرچشمه نیکیها،اى درگذرنده از خطاها،اى عطابخش خواسته‌ها،اى پذیرنده توبه‌ها،اى شنونده‌ نداها،اى داناى رازها،اى دور کننده بلاها
(3) یا خَیْرَالْغافِرینَ یا خَیْرَ الْفاتِحینَ یا خَیْرَ النّاصِرینَ یا خَیْرَ الْحاکِمینَ یا خَیْرَ الرّازِقینَ یا خَیْرَ الْوارِثینَ یا خَیْرَ الْحامِدینَ یا خَیْرَ الذّاکِرینَ یا خَیْرَ الْمُنْزِلینَ یا خَیْرَ الْمُحْسِنینَ
(3)اى بهترین آمرزگاران،اى بهترین گشایشگران‌ اى بهترین یاوران،اى بهترین داوران،اى بهترین روزى دهان،اى بهترین وارثان،اى بهترین ستایشگران‌ اى بهترین یادآوران،اى بهترین عطابخشان،اى بهترین نیکوکاران،
(4) یَا مَنْ لَهُ الْعِزَّةُ وَ الْجَمَالُ یَا مَنْ لَهُ الْقُدْرَةُ وَ الْکَمَالُ یَا مَنْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الْجَلالُ یَا مَنْ هُوَ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ یَا مُنْشِئَ السَّحَابِ الثِّقَالِ یَا مَنْ هُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ یَا مَنْ هُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ یَا مَنْ هُوَ شَدِیدُ الْعِقَابِ یَا مَنْ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ یَا مَنْ عِنْدَهُ أَمُّ الْکِتَابِ
(4)اى آن‌که شکوه و زیبایى تنها از آن اوست‌ اى آن‌که توانایى و برازندگى تنها از آن اوست،اى آن‌که فرمانروایى و شوکت تنها از آن اوست،اى آنکه اوست بزرگ و برتر،اى‌ پدیدآورنده ابرهاى پرباران،اى آن‌که نیرومند،و پرتوان است،اى آن‌که حسابرسى چالاک است،اى آن‌که‌ کیفرش سخت و شدید است،اى آن‌که پاداش نیک تنها نزد اوست،اى آن‌که دفرت هستى پیش روى اوست
(5) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ یَا دَیَّانُ یَا بُرْهَانُ یَا سُلْطَانُ یَا رِضْوَانُ یَا غُفْرَانُ یَا سُبْحَانُ یَا مُسْتَعَانُ یَا ذَا الْمَنِّ وَ الْبَیَانِ
(5) خدایا!از تو خواستارم به نامت اى پرمهر،اى بخشایشگر،اى جزادهنده،اى روشنى خرد،اى فرمانروا،اى‌ خشنودى،اى آمرزش،اى پاک،اى پشتوانه،اى صاحب نعمت و بیان
(6) یَا مَنْ تَوَاضَعَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ لِعَظَمَتِهِ یَا مَنِ اسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ لِقُدْرَتِهِ یَا مَنْ ذَلَّ کُلُّ شَیْ‌ءٍ لِعِزَّتِهِ یَا مَنْ خَضَعَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ لِهَیْبَتِهِ یَا مَنِ انْقَادَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ مِنْ خَشْیَتِهِ یَا مَنْ تَشَقَّقَتِ الْجِبَالُ مِنْ مَخَافَتِهِ یَا مَنْ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ بِأَمْرِهِ یَا مَنِ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِإِذْنِهِ یَا مَنْ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ یَا مَنْ لا یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ
(6)اى آن‌که همه در برابر عظمتش فروتن،اى آن‌که همه در برابر قدرتش تسلیم،اى آن‌که همه در برابر عزّتش خوار، اى آن‌که همه در برابر هیبتش هراسان،اى آن‌که همه از ترسش فرمانبردار،اى آن‌که کوهها از بیمش شکافته،اى آن‌که آسمانها به امرش بر پا،اى آن‌که زمینها به اجازه‌اش‌ بر جا،اى آن‌که رعد به ستایشش تسبیح‌گو است،اى آن‌که بر اهل مملکتش ستم نمى‌کند
(7) یَا غَافِرَ الْخَطَایَا یَا کَاشِفَ الْبَلایَا یَا مُنْتَهَى الرَّجَایَا یَا مُجْزِلَ الْعَطَایَا یَا وَاهِبَ الْهَدَایَا یَا رَازِقَ الْبَرَایَا یَا قَاضِیَ الْمَنَایَا یَا سَامِعَ الشَّکَایَا یَا بَاعِثَ الْبَرَایَا یَا مُطْلِقَ الْأُسَارَى (7)اى درگذرنده‌
از خطاها،اى برطرف کننده بلاها،اى اوج امیدواریها،اى بسیاردهنده عطاها،اى بخشنده هدایا، اى روزى‌رسان آفریده‌ها،اى برآورنده آرزوها،اى شنواى گلایه‌ها،اى برانگیزنده بندگان،اى بندگشاى دربندان
(8) یَا ذَا الْحَمْدِ وَ الثَّنَاءِ یَا ذَا الْفَخْرِ وَ الْبَهَاءِ یَا ذَا الْمَجْدِ وَ السَّنَاءِ یَا ذَا الْعَهْدِ وَ الْوَفَاءِ یَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضَاءِ یَا ذَا الْمَنِّ وَ الْعَطَاءِ یَا ذَا الْفَصْلِ وَ الْقَضَاءِ یَا ذَا الْعِزِّ وَ الْبَقَاءِ یَا ذَا الْجُودِ وَ السَّخَاءِ یَا ذَا الْآلاءِ وَ النَّعْمَاءِ
(8) اى صاحب سپاس و ستایش،اى صاحب فخر و زیبایى،اى صاحب بزرگوارى و والایى،اى صاحب پیمان و وفا، اى صاحب گذشت و رضا،اى صاحب بخشش و عطاء،اى صاحب دادرسى و داورى،اى صاحب عزّت‌ و بقا،اى صاحب کرم و بخشش،اى صاحب عطاها و نعمتها
(9) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا مَانِعُ یَا دَافِعُ یَا رَافِعُ یَا صَانِعُ یَا نَافِعُ یَا سَامِعُ یَا جَامِعُ یَا شَافِعُ یَا وَاسِعُ یَا مُوسِعُ
(9)خدایا از تو خواستارم به نامت‌ اى بازدارنده،اى دور کننده،اى بردارنده،اى سازنده،اى سودبخش،اى شنوا،اى گرد آوردنده،اى یاریگر،اى مهرگستر،اى‌ وسعت‌بخش
(10) یَا صَانِعَ کُلِّ مَصْنُوعٍ یَا خَالِقَ کُلِّ مَخْلُوقٍ یَا رَازِقَ کُلِّ مَرْزُوقٍ یَا مَالِکَ کُلِّ مَمْلُوکٍ یَا کَاشِفَ کُلِّ مَکْرُوبٍ یَا فَارِجَ کُلِّ مَهْمُومٍ یَا رَاحِمَ کُلِّ مَرْحُومٍ یَا نَاصِرَ کُلِّ مَخْذُولٍ یَا سَاتِرَ کُلِّ مَعْیُوبٍ یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
(10)اى سازنده هر ساخته،اى آفریننده هر آفریده،اى روزى‌بخش هر روزى‌خوار، اى داراى هر دارایى،اى غمگسار هر غمزده،اى فرج‌بخش هر اندوهگین،اى مهرورز بر هر مهرجو اى یاور هر بى‌یاور،اى پرده‌پوش هر کاستى،اى پناه هر رانده.
(11) یَا عُدَّتِی عِنْدَ شِدَّتِی یَا رَجَائِی عِنْدَ مُصِیبَتِی یَا مُونِسِی عِنْدَ وَحْشَتِی یَا صَاحِبِی عِنْدَ غُرْبَتِی یَا وَلِیِّی عِنْدَ نِعْمَتِی یَا غِیَاثِی عِنْدَ کُرْبَتِی یَا دَلِیلِی عِنْدَ حَیْرَتِی یَا غَنَائِی عِنْدَ افْتِقَارِی یَا مَلْجَئِی عِنْدَ ضْطِرَارِی یَا مُعِینِی عِنْدَ مَفْزَعِی
(11)اى توشه‌ام در سختى،اى امیدم در ناگوارى،اى همدم در وحشت،اى همرهم در غربت‌ اى سرپرستم در نعمت،اى فریادرسم در گرفتارى،اى رهنمایم در سرگردانى،اى توانگرى‌ام در تنگدستى‌ اى پناهم در دماندگى،اى مددرسانم در پریشانى
(12) یَا عَلامَ الْغُیُوبِ یَا غَفَّارَ الذُّنُوبِ یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ یَا کَاشِفَ الْکُرُوبِ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ یَا طَبِیبَ الْقُلُوبِ یَا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ یَا أَنِیسَ الْقُلُوبِ یَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ یَا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ
(12)اى داناى نهانها،اى آمرزنده‌ گناهان،اى پرده‌پوش عیبها،اى غمگسار غمها،اى دگرگون‌ساز دلها،اى پزشک‌ قلبها،اى روشنى‌بخش دلها،اى همدم جانها،اى گره گشاى اندوهها،اى گشایشگر دلتنگیها
(13) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا جَلِیلُ یَا جَمِیلُ یَا وَکِیلُ یَا کَفِیلُ یَا دَلِیلُ یَا قَبِیلُ یَا مُدِیلُ یَا مُنِیلُ یَا مُقِیلُ یَا مُحِیلُ
(13)خدایا!از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى والا،اى زیبا،اى کارگشا،اى سرپرست،اى راهنما،اى‌ پذیرا،اى گرداننده،اى عطابخش،اى درگذرنده،اى حال گردان
(14) یَا دَلِیلَ الْمُتَحَیِّرِینَ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ یَا صَرِیخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ یَا جَارَ الْمُسْتَجِیرِینَ یَا أَمَانَ الْخَائِفِینَ یَا عَوْنَ الْمُؤْمِنِینَ یَا رَاحِمَ الْمَسَاکِینِ یَا مَلْجَأَ الْعَاصِینَ یَا غَافِرَ الْمُذْنِبِینَ یَا مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ
(14)اى رهنماى رهجویان،اى مددرس‌ مددجویان،اى فریادرس فریادکنان،اى پناه پناهندگان،اى ایمنى‌بخش هراسندگان،اى یاور مؤمنان،اى مهرورز بر خاک نشستگان،اى پناه عصیانگران،اى آمرزنده گنهگاران،اى اجابت‌کننده دعاى‌ بیچارگان.
(15) یَا ذَا الْجُودِ وَ الْإِحْسَانِ یَا ذَا الْفَضْلِ وَ الامْتِنَانِ یَا ذَا الْأَمْنِ وَ الْأَمَانِ یَا ذَا الْقُدْسِ وَ السُّبْحَانِ یَا ذَا الْحِکْمَةِ وَ الْبَیَانِ یَا ذَا الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ یَا ذَا الْحُجَّةِ وَ الْبُرْهَانِ یَا ذَا الْعَظَمَةِ وَ السُّلْطَانِ یَا ذَا الرَّأْفَةِ وَ الْمُسْتَعَانِ یَا ذَا الْعَفْوِ وَ الْغُفْرَانِ
(15)اى صاحب جود و نیکى،اى صاحب بخش و عطا،اى صاحب امن و امان،اى صاحب قدس و پاکى،اى صاحب حکمت و بیان،اى صاحب رحمت و رضوان اى صاحب حجّت و برهان،اى صاحب عظمت و سلطان،اى صاحب مهر و اى پشتیبان،اى صاحب‌ گذشت و غفران
(16)یَا مَنْ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ هُوَ إِلَهُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ هُوَ صَانِعُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ هُوَ قَبْلَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ هُوَ بَعْدَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ هُوَ فَوْقَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ هُوَ عَالِمٌ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ هُوَ قَادِرٌ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ هُوَ یَبْقَى وَ یَفْنَى کُلُّ شَیْ‌ءٍ
(16)اى آن‌که پروردگار همه اوست،اى آن‌که معبود همه،اوست،اى آن‌که آفریننده همه،اوست‌ اى آن‌که سازنده همه،اوست،اى آن‌که پیش از همه بود،اى آن‌که بعد از همه هست،اى آن‌که از هر چیز برتر است،اى آن‌که به همه‌چیز داناست،اى آن‌که بر هر چیز توانا است،اى آن‌که او همیشگى است و همه‌چیز رفتنى است.
(17) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا مُؤْمِنُ یَا مُهَیْمِنُ یَا مُکَوِّنُ یَا مُلَقِّنُ یَا مُبَیِّنُ یَا مُهَوِّنُ یَا مُمَکِّنُ یَا مُزَیِّنُ یَا مُعْلِنُ یَا مُقَسِّمُ
(17)خدایا!از تو مى‌خواهم به نامت اى ایمنى‌بخش،اى چیره بر همه،اى هستى‌آفرین،اى دلبر،اى‌ خردربا،اى سادگى‌بخش،اى توان‌ده،اى زینت‌بخش،اى نمایانگر،اى پخش‌کن.
(18)یَا مَنْ هُوَ فِی مُلْکِهِ مُقِیمٌ یَا مَنْ هُوَ فِی سُلْطَانِهِ قَدِیمٌ یَا مَنْ هُوَ فِی جَلالِهِ عَظِیمٌ یَا مَنْ هُوَ عَلَى عِبَادِهِ رَحِیمٌ یَا مَنْ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ یَا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصَاهُ حَلِیمٌ یَا مَنْ هُوَ بِمَنْ رَجَاهُ کَرِیمٌ یَا مَنْ هُوَ فِی صُنْعِهِ حَکِیمٌ یَا مَنْ هُوَ فِی حِکْمَتِهِ لَطِیفٌ یَا مَنْ هُوَ فِی لُطْفِهِ قَدِیمٌ
(18)اى آن‌که در فرمانروایى‌اش پابرجاست‌ اى آن‌که در پادشاهى‌اش دیرینه است،اى آن‌که در شکوهش بزرگ است،اى آن‌که بر بندگانش مهربان است،اى‌ اى آن‌که به هرچیز داناست،اى آن‌که بر نافرمانان بردبار است،اى آن‌که بر امیدواران اکرام ورزد،اى آن‌که در آفرینش حکمت نماید،اى آن‌که در حکمتش مهر ورزد،اى آن‌که در مهرش دیرینه است.
(19) یَا مَنْ لا یُرْجَى إِلا فَضْلُهُ یَا مَنْ لا یُسْأَلُ إِلا عَفْوُهُ یَا مَنْ لا یُنْظَرُ إِلا بِرُّهُ یَا مَنْ لا یُخَافُ إِلا عَدْلُهُ یَا مَنْ لا یَدُومُ إِلا مُلْکُهُ یَا مَنْ لا سُلْطَانَ إِلا سُلْطَانُهُ یَا مَنْ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ رَحْمَتُهُ یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ یَا مَنْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عِلْمُهُ یَا مَنْ لَیْسَ أَحَدٌ مِثْلَهُ
(19)اى آن‌که جز به فضلش امید نیست،اى آن‌که جز عفوش خواهش نشود،اى آن‌که جز به نیکى‌اش چشم ندوزند،اى آن‌که جز از دادش‌ نهراسند،اى آن‌که پایدار نماند جز فرمانروایى‌اش،اى آن‌که جز سلطنتش سلطنتى نیست،اى آن‌که رحمتش همه‌ را فرا گرفته،اى آن‌که رحمتش بر خشمش پیشى گرفته،اى آن‌که دانشش همه را فرو گرفته،اى آن‌ که هیچکس همانندش نیست.
(20) یَا فَارِجَ الْهَمِّ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ یَا غَافِرَ الذَّنْبِ یَا قَابِلَ التَّوْبِ یَاخَالِقَ الْخَلْقِ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ یَا مُوفِیَ الْعَهْدِ یَا عَالِمَ السِّرِّ یَا فَالِقَ الْحَبِّ یَا رَازِقَ الْأَنَامِ
(20)اى گشاینده اندوه،اى برطرف کننده غم،اى آمرزنده گناه،اى پذیرنده توبه،اى آفریننده آفریدگان،اى راست وعده،اى وفادار به پیمان،اى داناى راز نهان،اى شکافنده دانه،اى روزى‌ دهنده بندگان.
(21)اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا عَلِیُّ یَا وَفِیُّ یَا غَنِیُّ یَا مَلِیُّ یَا حَفِیُّ یَا رَضِیُّ یَا زَکِیُّ یَا بَدِیُّ یَا قَوِیُّ یَا وَلِیُّ
(21)خدایا!از تو خواستارم به نامت اى والا،اى وفادار،اى توانگر،اى امان‌ده،اى پرمهر،اى‌ خشنود،اى پاک،اى نمایان،اى پرتوان،اى فیض‌بخش.
(22) یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ یَا مَنْ سَتَرَ الْقَبِیحَ یَا مَنْ لَمْ یُؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَةِ یَا مَنْ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ یَا عَظِیمَ الْعَفْوِ یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ یَا صَاحِبَ کُلِّ نَجْوَى یَا مُنْتَهَى کُلِّ شَکْوَى
(22)اى آن‌که زیبایى را پدیدار نمودى،اى آن‌که زشتى را پوشاندى‌ اى آن‌که بر گناه سرزنش نکردى،اى آن‌که پرده‌درى ننمودى،اى که گذشتت بزرگ،اى که نیکو درگذرى،اى‌ آمرزگانیت فراگیر،اى دستت به مهر گشوده،اى شنواى هر نجوى،اى سرانجام هر گلایه‌
(23) یَا ذَا النِّعْمَةِ السَّابِغَةِ یَا ذَا الرَّحْمَةِ الْوَاسِعَةِ یَا ذَا الْمِنَّةِ السَّابِقَةِ یَا ذَا الْحِکْمَةِ الْبَالِغَةِ یَا ذَا الْقُدْرَةِ الْکَامِلَةِ یَا ذَا الْحُجَّةِ الْقَاطِعَةِ یَا ذَا الْکَرَامَةِ الظَّاهِرَةِ یَا ذَا الْعِزَّةِ الدَّائِمَةِ یَا ذَا الْقُوَّةِ الْمَتِینَةِ یَا ذَا الْعَظَمَةِ الْمَنِیعَةِ
(23)اى داراى نعمت فراوان،اى داراى رحمت فراگیر،اى داراى بخشش آغازین،اى داراى حکمت‌ رسا،اى داراى نیروى برازنده،اى داراى برهان قطعى،اى داراى کرامت هویدا، اى داراى عزّت پایدار،اى داراى توان استوار،اى داراى عظمت بلندپایه.
(24) یَا بَدِیعَ السَّمَاوَاتِ یَا جَاعِلَ الظُّلُمَاتِ یَا رَاحِمَ الْعَبَرَاتِ یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ یَا سَاتِرَ الْعَوْرَاتِ یَا مُحْیِیَ الْأَمْوَاتِ یَا مُنْزِلَ الْآیَاتِ یَا مُضَعِّفَ الْحَسَنَاتِ یَا مَاحِیَ السَّیِّئَاتِ یَا شَدِیدَ النَّقِمَاتِ
(24)اى پدیدآورنده آسمانها اى برنهنده تاریکیها،اى رحم کننده اشکهاى ریزان،اى درگذرنده از لغزشها،اى پوشنده زشتیها،اى‌ زندگى‌بخش مردگان،اى فرودآور آیات،اى دوچندان کن خوبیها،اى ناپدید کننده بدیها، اى سخت شکنجه.
(25)اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا مُصَوِّرُ یَا مُقَدِّرُ یَا مُدَبِّرُ یَا مُطَهِّرُ یَا مُنَوِّرُ یَا مُیَسِّرُ یَا مُبَشِّرُ یَا مُنْذِرُ یَا مُقَدِّمُ یَا مُؤَخِّرُ
(25)خدایا!از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى صورتگر،اى سنجیده‌کار،اى گرداننده،اى‌ پاک کننده،اى روشنى‌بخش،اى ساده‌ساز،اى مژده‌ده،اى بیم‌ده،اى پیش‌آور،اى پس‌آور.
(26) یَا رَبَّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ یَا رَبَّ الشَّهْرِ الْحَرَامِ یَا رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ یَا رَبَّ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یَا رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ یَا رَبَّ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ یَا رَبَّ الْحِلِّ وَ الْحَرَامِ یَا رَبَّ النُّورِ وَ الظَّلامِ یَا رَبَّ التَّحِیَّةِ وَ السَّلامِ یَا رَبَّ الْقُدْرَةِ فِی الْأَنَامِ
(26)اى پروردگار خانه‌ محترم،اى پرودگار ماه محترم،اى پرودگار شهر محترم،اى پروردگار رکن و مقام،اى پروردگار مشعر الحرام،اى پروردگار مسجد الحرام،اى پروردگار حلال و حرام،اى پروردگار روشنى و تاریکى، اى پروردگار تحیّت و سلام،اى پرورنده نیرو در مردمان.
(27)یَا أَحْکَمَ الْحَاکِمِینَ یَا أَعْدَلَ الْعَادِلِینَ یَا أَصْدَقَ الصَّادِقِینَ یَا أَطْهَرَ الطَّاهِرِینَ یَا أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ یَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِینَ یَا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ یَا أَبْصَرَ النَّاظِرِینَ یَا أَشْفَعَ الشَّافِعِینَ یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ
(27)اى داورترین داوران،اى دادگرترین‌ دادگران،اى راستگوترین راستگویان،اى پاکترین پاکان،اى بهترین آفرینندگان،اى چابکترین‌ حسابگران،اى شنواترین شنوندگان،اى بیناترین بینندگان،اى یاورترین یاوران،اى گرامى‌ترین‌ گرامیان.
(28)یَا عِمَادَ مَنْ لا عِمَادَ لَهُ یَا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یَا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ یَا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یَا غِیَاثَ مَنْ لا غِیَاثَ لَهُ یَا فَخْرَ مَنْ لا فَخْرَ لَهُ یَا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ یَا مُعِینَ مَنْ لا مُعِینَ لَهُ یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ یَا أَمَانَ مَنْ لا أَمَانَ لَهُ
(28)اى تکیه‌گاه آن‌که تکیه‌گاه ندارد،اى پشتیبان آن‌که پشتیبانى ندارد،اى اندوخته آن‌که اندوخته‌اى ندارد اى پناه آن‌که پناهى ندارد،اى فریادرس آن‌که فریادرسى ندارد،اى افتخار آن‌که افتخارى ندارد،اى عزّت آن‌که عزّتى ندارد اى مددرسان آن‌که مددى ندارد،اى همدم آن‌که همدمى ندارد،اى ایمنى‌بخش آن‌که ایمنى ندارد
(29) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا عَاصِمُ یَا قَائِمُ یَا دَائِمُ یَا رَاحِمُ یَا سَالِمُ یَا حَاکِمُ یَا عَالِمُ یَا قَاسِمُ یَا قَابِضُ یَا بَاسِطُ
(29)خدایا!از تو مى‌خواهم به نامت اى نگهدار،اى پایدار،اى پاینده،اى مهرورز،اى سلامتى‌بخش،اى داور،اى دانا،اى بخش‌کن،اى‌ بازگیر،اى فراخى‌بخش.
(30) یَا عَاصِمَ مَنِ اسْتَعْصَمَهُ یَا رَاحِمَ مَنِ اسْتَرْحَمَهُ یَا غَافِرَ مَنِ اسْتَغْفَرَهُ یَا نَاصِرَ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ یَا حَافِظَ مَنِ اسْتَحْفَظَهُ یَا مُکْرِمَ مَنِ اسْتَکْرَمَهُ یَا مُرْشِدَ مَنِ اسْتَرْشَدَهُ یَا صَرِیخَ مَنِ اسْتَصْرَخَهُ یَا مُعِینَ مَنِ اسْتَعَانَهُ یَا مُغِیثَ مَنِ اسْتَغَاثَهُ
(30)اى نگهدار آن‌که از او نگهدارى جوید،اى مهربان بر آن‌که از او مهر جوید،اى آمرزنده آن‌که از او آمرزش خواهد اى یاور آن‌که از او یارى طلبد،اى حافظ آن‌که از او حفاظت خواهد،اى اکرام کننده آن‌که از او اکرام خواهد،اى راهنماى آن‌که از او راهنمایى جوید،اى دادرس آن‌که از او دادرسى خواهد،اى مددیار آن‌که از او مدد جوید،اى فریادرس آن‌که از او فریادرسى خواهد
(31)یَا عَزِیزا لا یُضَامُ یَا لَطِیفا لا یُرَامُ یَا قَیُّوما لا یَنَامُ یَا دَائِما لا یَفُوتُ یَا حَیّا لا یَمُوتُ یَا مَلِکا لا یَزُولُ یَا بَاقِیا لا یَفْنَى یَا عَالِما لا یَجْهَلُ یَا صَمَدا لا یُطْعَمُ یَا قَوِیّا لا یَضْعُفُ
(31) اى عزیزى که خوار نگردد،اى لطیفى که دست‌اندازى نشود،اى پایدارى که خوا او را درنیابد،اى پاینده‌اى که فنا نپذیرد،اى زنده‌اى که نمى‌میرد، اى پادشاهى که از بین نمى‌رود،اى همیشگى که فانى نمى‌شود،اى دانایى که نادانى ندارد،اى بى‌نیازى که خوراک نخواهد،اى توانایى که ناتوان نمى‌گردد
(32) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا أَحَدُ یَا وَاحِدُ یَا شَاهِدُ یَا مَاجِدُ یَا حَامِدُ یَا رَاشِدُ یَا بَاعِثُ یَا وَارِثُ یَا ضَارُّ یَا نَافِعُ
خدایا!از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى یکتا،اى یگانه،اى گواه،اى بزرگوار،اى ستایش‌پذیر،اى راهنما اى برانگیزنده،اى میراث‌برنده،اى زیان‌رسان،اى سودبخش
(33) یَا أَعْظَمَ مِنْ کُلِّ عَظِیمٍ یَا أَکْرَمَ مِنْ کُلِّ کَرِیمٍ یَا أَرْحَمَ مِنْ کُلِّ رَحِیمٍ یَا أَعْلَمَ مِنْ کُلِّ عَلِیمٍ یَا أَحْکَمَ مِنْ کُلِّ حَکِیمٍ یَا أَقْدَمَ مِنْ کُلِّ قَدِیمٍ یَا أَکْبَرَ مِنْ کُلِّ کَبِیرٍ یَا أَلْطَفَ مِنْ کُلِّ لَطِیفٍ یَا أَجَلَّ مِنْ کُلِّ جَلِیلٍ یَا أَعَزَّ مِنْ کُلِّ عَزِیزٍ
(33)اى بزرگ‌تر از هر بزرگ،اى کریم‌تر از هر کریم، اى مهربان‌تر از هر مهربان،اى داناتر از هر دانا،اى فرزانه‌تر از هر فرزانه،اى دیرینه از هر دیرینه، اى بزرگ‌تر از هر بزرگ،اى لطیف‌تر از هر لطیف،اى باشکوه‌تر از هر باشکوه،اى عزیزتر از هر عزیز.
(34) یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ یَا عَظِیمَ الْمَنِّ یَا کَثِیرَ الْخَیْرِ یَا قَدِیمَ الْفَضْلِ یَا دَائِمَ اللُّطْفِ یَا لَطِیفَ الصُّنْعِ یَا مُنَفِّسَ الْکَرْبِ یَا کَاشِفَ الضُّرِّ یَا مَالِکَ الْمُلْکِ یَا قَاضِیَ الْحَقِّ
(34)اى گذشت کریمانه،اى نعمتت بزرگ،اى خیرت بسیار،اى فضلت دیرینه،اى لطفت همیشگى، اى ضنعت چشم‌نواز،اى گره‌گشاى گرفتارى،اى بردارنده زیان،اى پادشاه هستى،اى داور بر حق،
(35)یَا مَنْ هُوَ فِی عَهْدِهِ وَفِیٌّ یَا مَنْ هُوَ فِی وَفَائِهِ قَوِیٌّ یَا مَنْ هُوَ فِی قُوَّتِهِ عَلِیٌّ یَا مَنْ هُوَ فِی عُلُوِّهِ قَرِیبٌ یَا مَنْ هُوَ فِی قُرْبِهِ لَطِیفٌ یَا مَنْ هُوَ فِی لُطْفِهِ شَرِیفٌ یَا مَنْ هُوَ فِی شَرَفِهِ عَزِیزٌ یَا مَنْ هُوَ فِی عِزِّهِ عَظِیمٌ یَا مَنْ هُوَ فِی عَظَمَتِهِ مَجِیدٌ یَا مَنْ هُوَ فِی مَجْدِهِ حَمِیدٌ
(35)اى آن‌که در پیمانش وفادار است،اى آن‌که در وفادارى‌اش پایدار است،اى آن‌که در پایدارى‌اش والاست،اى آن‌ که در والایى‌اش نزدیک است،اى آن‌که در نزدیکى‌اش با نرمى است،اى آن‌که در نرمى‌اش شریف است،اى آن‌که در شرفش با عزّت است،اى آن‌که در عزّتش بزرگ است،اى آن‌که در بزرگى‌اش شکوهمند است،اى آن‌که در شکوهش‌ ستوده است.
(36) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا کَافِی یَا شَافِی یَا وَافِی یَا مُعَافِی یَا هَادِی یَا دَاعِی یَا قَاضِی یَا رَاضِی یَا عَالِی یَا بَاقِی
(36)خدایا!از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى بسنده،اى درمان‌بخش،اى وفادار،اى تندرستى‌ده‌ اى راهنما،اى به نیکى خوان،اى داور،اى خشنود،اى بلندمرتبه،اى ماندگار.
(37) یَا مَنْ کُلُّ شَیْ‌ءٍ خَاضِعٌ لَهُ یَا مَنْ کُلُّ شَیْ‌ءٍ خَاشِعٌ لَهُ یَا مَنْ کُلُّ شَیْ‌ءٍ کَائِنٌ لَهُ یَا مَنْ کُلُّ شَیْ‌ءٍ مَوْجُودٌ بِهِ یَا مَنْ کُلُّ شَیْ‌ءٍ مُنِیبٌ إِلَیْهِ یَا مَنْ کُلُّ شَیْ‌ءٍ خَائِفٌ مِنْهُ یَا مَنْ کُلُّ شَیْ‌ءٍ قَائِمٌ بِهِ یَا مَنْ کُلُّ شَیْ‌ءٍ صَائِرٌ إِلَیْهِ یَا مَنْ کُلُّ شَیْ‌ءٍ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ یَا مَنْ کُلُّ شَیْ‌ءٍ هَالِکٌ إِلا وَجْهَهُ
(37)اى آن‌که هرچیز برایش فروتن‌ است،اى آن‌که هر چیز از او هراسان است،اى آن‌که هستى هرچیز از او است،اى آن‌که هرچیز به او پدیدار است،اى آن‌ که هرچیز به سوى او بازگشت کند،اى آن‌که هرچیز از او ترسان است،اى آن‌که هرچیز به او بر پاست،اى آن‌که هر چیز به سوى او دگرگون مى‌شود،اى آن‌که هر چیز به ستایش او تسبیه‌گو است،اى آن‌که هرچیز جز جلوه‌اش نابود است
(38) یَا مَنْ لامَفَرَّ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا مَفْزَعَ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا مَقْصَدَ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا مَنْجَى مِنْهُ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا یُرْغَبُ إِلا إِلَیْهِ یَا مَنْ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِهِ یَا مَنْ لا یُسْتَعَانُ إِلا بِهِ یَا مَنْ لا یُتَوَکَّلُ إِلا عَلَیْهِ یَا مَنْ لا یُرْجَى إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یُعْبَدُ إِلا هُوَ
(38) اى آن‌که گریزگاهى نیست جز به بارگاهش،اى آن‌که پناهى جز به درگاهش نیست،اى آن‌که مقصدى جز به سوى او نیست،اى آن‌که از خشمش‌ رهاى نیست جز به مهرش،اى آن‌که جز به سوى او میلى نیست،اى آن‌که جنبش و نیرویى نیست جز به او،اى آن‌که جز از او مدد نجویند،اى آن‌که جز بر او توکلّ نشود،اى آن‌که جز به او امیدى نیست،اى آن‌که جز او پرستیده نشود.
(39) یَا خَیْرَ الْمَرْهُوبِینَ یَا خَیْرَ الْمَرْغُوبِینَ یَا خَیْرَ الْمَطْلُوبِینَ یَا خَیْرَ الْمَسْئُولِینَ یَا خَیْرَ الْمَقْصُودِینَ یَا خَیْرَ الْمَذْکُورِینَ یَا خَیْرَ الْمَشْکُورِینَ یَا خَیْرَ الْمَحْبُوبِینَ یَا خَیْرَ الْمَدْعُوِّینَ یَا خَیْرَ الْمُسْتَأْنِسِینَ
(39) اى بهترین هراس‌انگیزان،اى بهترین شوق‌آفرینان،اى بهترین جویاشدگان،اى بهترین پاسخ دهان،اى بهترین قصه‌شدگان‌ اى بهترین یادشدگان،اى بهترین ستودگان،اى بهترین دلبران،اى بهترین خواندگان،اى بهترین‌ همدمان.
(40) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا غَافِرُ یَا سَاتِرُ یَا قَادِرُ یَا قَاهِرُ یَا فَاطِرُ یَا کَاسِرُ یَا جَابِرُ یَا ذَاکِرُ یَا نَاظِرُ یَا نَاصِرُ
(40)خدایا!از تو خواستارم به نامت اى آمرزگار،اى پرده‌پوش،اى توانا،اى چیره،اى آفریننده‌ اى شکننده،اى شکسته‌بند،اى یادآور،اى بینا،اى یاور.
(41) یَا مَنْ خَلَقَ فَسَوَّى یَا مَنْ قَدَّرَ فَهَدَى یَا مَنْ یَکْشِفُ الْبَلْوَى یَا مَنْ یَسْمَعُ النَّجْوَى یَا مَنْ یُنْقِذُ الْغَرْقَى یَا مَنْ یُنْجِی الْهَلْکَى یَا مَنْ یَشْفِی الْمَرْضَى یَا مَنْ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى یَا مَنْ أَمَاتَ وَ أَحْیَا یَا مَنْ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثَى
(41)اى آن‌که آفرید پس متناسب نمود،اى آن‌که اندازه نهاد پس رهنمون شد اى آن‌که بلا را برگیرد،اى آن‌که زمزمه نهان را بشنود،اى آن‌که غرق‌شدگان را برهاند،اى آن‌که از نابودى رهایى بخشد،اى آن‌که بیماران را شفا دهد. اى آن‌که خنداند و گریاند،اى آن‌که میراند و زنده کند،اى آن‌که دوگونه مرد و زن آفرید.
(42) یَا مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ سَبِیلُهُ یَا مَنْ فِی الْآفَاقِ آیَاتُهُ یَا مَنْ فِی الْآیَاتِ بُرْهَانُهُ یَا مَنْ فِی الْمَمَاتِ قُدْرَتُهُ یَا مَنْ فِی الْقُبُورِ عِبْرَتُهُ یَا مَنْ فِی الْقِیَامَةِ مُلْکُهُ یَا مَنْ فِی الْحِسَابِ هَیْبَتُهُ یَا مَنْ فِی الْمِیزَانِ قَضَاؤُهُ یَا مَنْ فِی الْجَنَّةِ ثَوَابُهُ یَا مَنْ فِی النَّارِ عِقَابُهُ
(42) اى آن‌که در خشکى و دریا راه اوست،اى آن‌که در کرانه‌هاى هستى نشانه‌هاى اوست،اى آن‌که در نشانه‌هایش برهان روشن اوست،اى آن‌که‌ در مرگ آفریدگان قدرت‌نمایى اوست،اى آن‌که در قبرها پندآموزى اوست،اى آن‌که در رستاخیز فرمانروایى بى‌حدّ اوست،اى آن‌که در حسابرسى‌ اعمال شکوه اوست،اى آن‌که در سنجش کردارها داورى اوست،اى آن‌که د ربهشت پاداش اوست،اى آن‌که در دوزخ کیفر اوست
(43) یَا مَنْ إِلَیْهِ یَهْرُبُ الْخَائِفُونَ یَا مَنْ إِلَیْهِ یَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ یَا مَنْ إِلَیْهِ یَقْصِدُ الْمُنِیبُونَ یَا مَنْ إِلَیْهِ یَرْغَبُ الزَّاهِدُونَ یَا مَنْ إِلَیْهِ یَلْجَأُ الْمُتَحَیِّرُونَ یَا مَنْ بِهِ یَسْتَأْنِسُ الْمُرِیدُونَ یَا مَنْ بِهِ یَفْتَخِرُ الْمُحِبُّونَ یَا مَنْ فِی عَفْوِهِ یَطْمَعُ الْخَاطِئُونَ یَا مَنْ إِلَیْهِ یَسْکُنُ الْمُوقِنُونَ یَا مَنْ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ
(43)اى آن‌که هراسندگان به درگاه او گریزند،اى آن‌که گنهکاران به سوى او پناه برند،اى آن‌که پشیمانان آهنگ‌ او کنند،اى آن‌که پارسایان به او میل نمایند،اى آن‌که سرگشتگان به او پناه برند،اى آن‌که ارادتمندان به‌ او انس گیرند،اى آن‌که شیفتگان به او افتخار کنند،اى آن‌که خطاکاران در عفوش طمع ورزند،اى آن‌که یقین‌یافتگان‌ به سوى او آرام گیرند،اى آن‌که توکّل‌کنندگان بر او توکّل کنند.
(44) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا حَبِیبُ یَا طَبِیبُ یَا قَرِیبُ یَا رَقِیبُ یَا حَسِیبُ یَا مَهِیبُ [مُهِیبُ‌] یَا مُثِیبُ یَا مُجِیبُ یَا خَبِیرُ یَا بَصِیرُ
(44)خدایا!از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى دوست‌داشتنى،اى‌ شفابخش،اى نزدیک،اى دیده‌بان،اى حسابرس،اى هراس‌انگیز،اى پاداش‌ده،اى اجابت کننده،اى آگاه‌ اى بینا.
(45) یَا أَقْرَبَ مِنْ کُلِّ قَرِیبٍ یَا أَحَبَّ مِنْ کُلِّ حَبِیبٍ یَا أَبْصَرَ مِنْ کُلِّ بَصِیرٍ یَا أَخْبَرَ مِنْ کُلِّ خَبِیرٍ یَا أَشْرَفَ مِنْ کُلِّ شَرِیفٍ یَا أَرْفَعَ مِنْ کُلِّ رَفِیعٍ یَا أَقْوَى مِنْ کُلِّ قَوِیٍّ یَا أَغْنَى مِنْ کُلِّ غَنِیٍّ یَا أَجْوَدَ مِنْ کُلِّ جَوَادٍ یَا أَرْأَفَ مِنْ کُلِّ رَءُوفٍ
(45)اى نزدیک‌تر از هر نزدیک،اى محبوب‌تر از هر محبوب،اى بیناتر از هر بینا،اى آگاه‌تر از هر آگاه،اى شریف‌تر از هر شریف،اى برتر از هر بلند،اى تواناتر از هر توانا،اى توانگرتر از هر توانگر،اى بخشنده‌تر از هر بخشنده،اى مهربان‌تر از هر مهربان‌
(46) یَا غَالِبا غَیْرَ مَغْلُوبٍ یَا صَانِعا غَیْرَ مَصْنُوعٍ یَا خَالِقا غَیْرَ مَخْلُوقٍ یَا مَالِکا غَیْرَ مَمْلُوکٍ یَا قَاهِرا غَیْرَ مَقْهُورٍ یَا رَافِعا غَیْرَ مَرْفُوعٍ یَا حَافِظا غَیْرَ مَحْفُوظٍ یَا نَاصِرا غَیْرَ مَنْصُورٍ یَا شَاهِدا غَیْرَ غَائِبٍ یَا قَرِیبا غَیْرَ بَعِیدٍ
(46)اى چیره شکست‌ناپذیر،اى سازنده ناساخته،اى آفریننه ناآفریده،اى مالک ما مملوک،اى چیره چیره‌گى‌ناپذیر،اى بلندى‌بخش بلندى‌ناپذیر،اى نگهدار بى‌نگهدار،اى یارى کننده‌ یارى نشده،اى گواه همیشه حاضر،اى نزدیک دورى‌ناپذیر
(47) یَا نُورَ النُّورِ یَا مُنَوِّرَ النُّورِ یَا خَالِقَ النُّورِ یَا مُدَبِّرَ النُّورِ یَا مُقَدِّرَ النُّورِ یَا نُورَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا قَبْلَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا بَعْدَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا فَوْقَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ
(47)اى روشنى نور،اى روشنى‌بخش نور اى آفریننده نور،اى گرداننده نور،اى به اندازه‌ساز نور،اى روشنى هر نور،اى روشنایى پیش از هر نور،اى‌ روشنایى پس از هر نور،اى روشنایى بر فراز هر نور،اى نورى که همانندش نورى نیست
(48)یَا مَنْ عَطَاؤُهُ شَرِیفٌ یَا مَنْ فِعْلُهُ لَطِیفٌ یَا مَنْ لُطْفُهُ مُقِیمٌ یَا مَنْ إِحْسَانُهُ قَدِیمٌ یَا مَنْ قَوْلُهُ حَقٌّ یَا مَنْ وَعْدُهُ صِدْقٌ یَا مَنْ عَفْوُهُ فَضْلٌ یَا مَنْ عَذَابُهُ عَدْلٌ یَا مَنْ ذِکْرُهُ حُلْوٌ یَا مَنْ فَضْلُهُ عَمِیمٌ
(48)اى آن‌که عطایش چشمگیر است،اى آن‌که کارش چشم‌نواز است،اى آن‌که نوازشش پایدار است،اى آن‌که نیکى‌اش دیرینه است،اى آن‌که سخنش حق است‌ اى آن‌که وعده‌اش راست است،اى آن‌که گذشتش فراتر از شایستگى است،اى آن‌که کیفرش داد است،اى آن‌که یادش شیرین است،اى آن‌ که عطایش همگانى است.
(49)اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا مُسَهِّلُ یَا مُفَصِّلُ یَا مُبَدِّلُ یَا مُذَلِّلُ یَا مُنَزِّلُ یَا مُنَوِّلُ یَا مُفْضِلُ یَا مُجْزِلُ یَا مُمْهِلُ یَا مُجْمِلُ
(49)خدایا!از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى آسان‌ساز،اى جدایى‌بخش،اى دگرگون‌ساز،اى‌ هموار کن،اى فرودآور،اى عطابخش،اى فزون‌ده،اى بسیاربخش،اى امان‌ده،اى زیبایى‌آفرین
(50) یَا مَنْ یَرَى وَ لا یُرَى یَا مَنْ یَخْلُقُ وَ لا یُخْلَقُ یَا مَنْ یَهْدِی وَ لا یُهْدَى یَا مَنْ یُحْیِی وَ لا یُحْیَى یَا مَنْ یَسْأَلُ وَ لا یُسْأَلُ یَا مَنْ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ یَا مَنْ یُجِیرُ وَ لا یُجَارُ عَلَیْهِ یَا مَنْ یَقْضِی وَ لا یُقْضَى عَلَیْهِ یَا مَنْ یَحْکُمُ وَ لا یُحْکَمُ عَلَیْهِ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا أَحَدٌ
(50)اى آن‌که بینده‌ و دیده نشود،اى آن‌که بیافرینده و آفریده نشود،اى آن‌که راهنمایى کند و راهنمایى نشود،اى آن‌که زنده کند و زنده‌اش نکنند،اى‌ آن‌که پرسد و پرسیده نشود،اى آن‌که خوراند و خوراک نخواهد،اى آن‌که پناهد دهد و پناه نجوید،اى آن‌که داورى‌ کند و بر او داورى نشود،اى آن‌که فرمان دهد و فرمانش ندهند،اى آن‌که نزاده،و زاده نشده،و براى او همتایى نبوده‌ است.
(51) یَا نِعْمَ الْحَسِیبُ یَا نِعْمَ الطَّبِیبُ یَا نِعْمَ الرَّقِیبُ یَا نِعْمَ الْقَرِیبُ یَا نِعْمَ الْمُجِیبُ یَا نِعْمَ الْحَبِیبُ یَا نِعْمَ الْکَفِیلُ یَا نِعْمَ الْوَکِیلُ یَا نِعْمَ الْمَوْلَى یَا نِعْمَ النَّصِیرُ
(51)اى که چه خوش حسابگرى،اى که چه خوش طبیبى،اى که چه خوش همراهى،اى که چه خوش نزدیکى،اى که چه خوش پاسخ‌دهى، اى که چه خوش دلبرى،اى که چه خوش سرپناهى،اى که چه خوش کارگشایى،اى که چه خوش مولایى،اى که چه خوش یاورى
(52)یَا سُرُورَ الْعَارِفِینَ یَا مُنَى الْمُحِبِّینَ یَا أَنِیسَ الْمُرِیدِینَ یَا حَبِیبَ التَّوَّابِینَ یَا رَازِقَ الْمُقِلِّینَ یَا رَجَاءَ الْمُذْنِبِینَ یَا قُرَّةَ عَیْنِ الْعَابِدِینَ یَا مُنَفِّسَ عَنِ الْمَکْرُوبِینَ یَا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُومِینَ یَا إِلَهَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ
(52)اى شادى‌ عارفان،اى آرزوى شیفتگان،اى همدم مریدان،اى محبوب توبه‌کاران،اى روزى‌دهنده بى‌چیزان،اى‌ امید گنهکاران،اى نور چشم عبادت‌کنندگان،اى گشاینده اندوه دلگیران،اى غمگسار غمزدگان، اى معبود گذشتگان و آیندگان.
(53) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا رَبَّنَا یَا إِلَهَنَا یَا سَیِّدَنَا یَا مَوْلانَا یَا نَاصِرَنَا یَا حَافِظَنَا یَا دَلِیلَنَا یَا مُعِینَنَا یَا حَبِیبَنَا یَا طَبِیبَنَا
(53)خدایا!من از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى پروردگار ما،اى معبود ما،اى سرور ما اى مولاى ما،اى یاور ما،اى نگهدار ما،اى راهنماى ما،اى مددرسان ما،اى محبوب ما،اى طبیب ما،
(54) یَا رَبَّ النَّبِیِّینَ وَ الْأَبْرَارِ یَا رَبَّ الصِّدِّیقِینَ وَ الْأَخْیَارِ یَا رَبَّ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ یَا رَبَّ الصِّغَارِ وَ الْکِبَارِ یَا رَبَّ الْحُبُوبِ وَ الثِّمَارِ یَا رَبَّ الْأَنْهَارِ وَ الْأَشْجَارِ یَا رَبَّ الصَّحَارِی وَ الْقِفَارِ یَا رَبَّ الْبَرَارِی وَ الْبِحَارِ یَا رَبَّ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا رَبَّ الْأَعْلانِ وَ الْأَسْرَارِ
(54)اى پروردگار پیامبران و نیکان،اى پروردگار صدّیقان و خوبان،اى پروردگار بهشت و دوزخ،اى پروردگار خردسالان‌ و بزرگسالان،اى پروردگار دانه‌ها و میوه‌ها،اى پروردگار نهرها و درختان،اى پروردگار دشتها و بیشه‌ها،اى پروردگار خشیکیها و دریاها،اى پروردگار شب و روز،اى پروردگار آشکارها و نهانها
(55) یَا مَنْ نَفَذَ فِی کُلِّ شَیْ‌ءٍ أَمْرُهُ یَا مَنْ لَحِقَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عِلْمُهُ یَا مَنْ بَلَغَتْ إِلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ قُدْرَتُهُ یَا مَنْ لا تُحْصِی الْعِبَادُ نِعَمَهُ یَا مَنْ لا تَبْلُغُ الْخَلائِقُ شُکْرَهُ یَا مَنْ لا تُدْرِکُ الْأَفْهَامُ جَلالَهُ یَا مَنْ لا تَنَالُ الْأَوْهَامُ کُنْهَهُ یَا مَنِ الْعَظَمَةُ وَ الْکِبْرِیَاءُ رِدَاؤُهُ یَا مَنْ لا تَرُدُّ الْعِبَادُ قَضَاءَهُ یَا مَنْ لا مُلْکَ إِلا مُلْکُهُ یَا مَنْ لا عَطَاءَ إِلا عَطَاؤُهُ
(55)اى آن‌که فرمانش در هرچیز نفوذ یافته،اى آن‌که دانشش به هر چیز رسیده،اى آن‌که قدرتش هر چیز را دربر گرفته،اى آن‌که بندگان از شمردن نعمتهایش ناتوانند،اى آن‌که آفریدگان به سپاسش نرسند،اى آن‌که فهمها بزرگى‌اش را درنیابند،اى آن‌که پندارها به ژرفاى هستى‌اش نرسند،اى آن‌که بزرگى و بزرگ‌منشى‌پوشش اوست،اى‌ که بندگان توان برگرداندن حکمش را ندارند،اى آن‌که فرمانروایى جز فرمانروایى او نیست،اى آن‌که عطایى جز عطاى او نیست
(56) یَا مَنْ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى یَا مَنْ لَهُ الصِّفَاتُ الْعُلْیَا یَا مَنْ لَهُ الْآخِرَةُ وَ الْأُولَى یَا مَنْ لَهُ الْجَنَّةُ الْمَأْوَى یَا مَنْ لَهُ الْآیَاتُ الْکُبْرَى یَا مَنْ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى یَا مَنْ لَهُ الْحُکْمُ وَ الْقَضَاءُ یَا مَنْ لَهُ الْهَوَاءُ وَ الْفَضَاءُ یَا مَنْ لَهُ الْعَرْشُ وَ الثَّرَى یَا مَنْ لَهُ السَّمَاوَاتُ الْعُلَى
(56) اى آن‌که نمونه اعلى از آن اوست،اى آن‌که صفات برتر براى اوست،اى آن‌که سرانجام و سرآغاز از آن اوست،اى آن‌ که بهشت آسایش از آن اوست،اى آن‌که نشانه‌هاى بزرگ‌تر از آن اوست،اى آن‌که نامهاى نیکوتر از آن اوست،اى آن‌ که فرمان و داورى از آن اوست،اى آن هوا و فضا از آن اوست،اى آن‌که عرش و فرش از آن اوست،اى آن‌که‌ آسمانهاى برافراشته از آن اوست.
(57) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا عَفُوُّ یَا غَفُورُ یَا صَبُورُ یَا شَکُورُ یَا رَءُوفُ یَا عَطُوفُ یَا مَسْئُولُ یَا وَدُودُ یَا سُبُّوحُ یَا قُدُّوسُ
(57)خدایا!از تو مى‌خواهم به نامت اى درگذرنده،اى آمرزنده،اى شکیبا،اى‌ ستایش‌پذیر،اى مهربان،اى مهرورز،اى خواسته،اى دوست،اى پاک،اى منزّه.
(58) یَا مَنْ فِی السَّمَاءِ عَظَمَتُهُ یَا مَنْ فِی الْأَرْضِ آیَاتُهُ یَا مَنْ فِی کُلِّ شَیْ‌ءٍ دَلائِلُهُ یَا مَنْ فِی الْبِحَارِ عَجَائِبُهُ یَا مَنْ فِی الْجِبَالِ خَزَائِنُهُ یَا مَنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ یَا مَنْ إِلَیْهِ یَرْجِعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ یَا مَنْ أَظْهَرَ فِی کُلِّ شَیْ‌ءٍ لُطْفَهُ یَا مَنْ أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ یَا مَنْ تَصَرَّفَ فِی الْخَلائِقِ قُدْرَتُهُ
(58) اى آن‌که بزرگى‌اش در آسمان است،اى آن‌که نشانه‌هایش در زمین است،اى آن‌که دلایلش در هرچیز است،اى آن‌که شگفتیهایش در دریاست،اى آن‌که گنیجنه‌هایش در کوههاست،اى آن‌که آفرینش را آغاز کند سپس بازش گرداند،اى آن‌که مه امور به‌ به سوى او بازگردد،اى آن‌که لطفش را در هر چیز نمایان ساخته،اى آن‌که آفرینش هر چیز را نیکو پرداخته،اى آن‌که توانش‌ در آفریدگان کارگر افتاده است.
(59) یَا حَبِیبَ مَنْ لا حَبِیبَ لَهُ یَا طَبِیبَ مَنْ لا طَبِیبَ لَهُ یَا مُجِیبَ مَنْ لا مُجِیبَ لَهُ یَا شَفِیقَ مَنْ لا شَفِیقَ لَهُ یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ یَا مُغِیثَ مَنْ لا مُغِیثَ لَهُ یَا دَلِیلَ مَنْ لا دَلِیلَ لَهُ یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ یَا رَاحِمَ مَنْ لا رَاحِمَ لَهُ یَا صَاحِبَ مَنْ لا صَاحِبَ لَهُ
(59)اى دوست آن‌که دوستى ندارد،اى پزشک آن‌که پزشکى ندارد،اى‌ پاسخگوى آن‌که پاسخگویى ندارد،اى یار مهربان آن‌که مهربانى ندارد،اى همراه بى‌همرهان،اى فریادرس آن‌که‌ فریادرسى ندارد،اى رهنماى آن‌که رهنمایى ندارد،اى همدم آن‌که همدمى ندارد،اى رحم‌کننده آن‌که رحم‌کننده‌اى ندارد اى همنشینى آن‌که همنشینى ندارد
(60) یَا کَافِیَ مَنِ اسْتَکْفَاهُ یَا هَادِیَ مَنِ اسْتَهْدَاهُ یَا کَالِیَ مَنِ اسْتَکْلاهُ یَا رَاعِیَ مَنِ اسْتَرْعَاهُ یَا شَافِیَ مَنِ اسْتَشْفَاهُ یَا قَاضِیَ مَنِ اسْتَقْضَاهُ یَا مُغْنِیَ مَنِ اسْتَغْنَاهُ یَا مُوفِیَ مَنِ اسْتَوْفَاهُ یَا مُقَوِّیَ مَنِ اسْتَقْوَاهُ یَا وَلِیَّ مَنِ اسْتَوْلاهُ
(60)اى کفایت کننده هرکه از او کفایت خواهد،اى راهنماى هرکه از او راهنمایى جوید، اى نگاهبان هرکه از او نگاهبانى خواهد،اى رعایت کننده هرکه از او رعایت خواهد،اى شفادهنده هرکه از او شفا طلبد،اى داور هرکه از او داورى خواهد،اى بى‌نیاز کننده هرکه از او بى‌نیازى جوید،اى وفادار به هر که از او وفا جوید،اى نیروبخش هرکه از او نیرو خواهد،اى سرپرست‌ هرکه از او سرپرستى خواهد.
(61) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا خَالِقُ یَا رَازِقُ یَا نَاطِقُ یَا صَادِقُ یَا فَالِقُ یَا فَارِقُ یَا فَاتِقُ یَا رَاتِقُ یَا سَابِقُ [فَائِقُ‌] یَا سَامِقُ
(61)خدایا!از تو مى‌خواهم به نامت اى آفریننده،اى روزى‌دهنده،اى گویا،اى راستگو اى شکافنده،اى جدا کننده،اى گشاینده،اى پیونددهنده،اى پیشى گیرنده،اى بلند جایگاه.
(62) یَا مَنْ یُقَلِّبُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ یَا مَنْ جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَ الْأَنْوَارَ یَا مَنْ خَلَقَ الظِّلَّ وَ الْحَرُورَ یَا مَنْ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ یَا مَنْ قَدَّرَ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ یَا مَنْ خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاةَ یَا مَنْ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ یَا مَنْ لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لا وَلَدا یَا مَنْ لَیْسَ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ یَا مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ
(62)اى آن‌که شب و روز را دگرگون سازد،اى آن‌که تاریکیها و روشنایى‌ها را قرار داد،اى آن‌که سایه خنک و گرما را آفرید،اى آن‌که خورشید و ماه‌ را مسّخر ساخت،اى آن‌که خیر و شر را مقدّر نمود،اى آن‌که مرگ و زندگى را آفرید،اى آن‌که خلق و امر از آن اوست، اى آن‌که همسر و فرزندى نگرفت،اى آن‌که در فرمانرواى یشریکى برایش نیست،اى آن‌که از روى خوارى سرپرستى نخواهد.

(63)یا مَنْ یَعْلَمُ مُرَادَ الْمُرِیدِینَ یَا مَنْ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ یَا مَنْ یَسْمَعُ أَنِینَ الْوَاهِنِینَ یَا مَنْ یَرَى بُکَاءَ الْخَائِفِینَ یَا مَنْ یَمْلِکُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ یَا مَنْ یَقْبَلُ عُذْرَ التَّائِبِینَ یَا مَنْ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ یَا مَنْ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ یَا مَنْ لا یَبْعُدُ عَنْ قُلُوبِ الْعَارِفِینَ یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِینَ
(63)اى آن‌که خواهش خواهشمندان را مى‌داند،اى آن‌که از نهاد خاموشان آگاه است،اى آن‌که ناله‌ درماندگان را مى‌شنود،اى آن‌که گریه هراسیدگان را مى‌بیند،اى آن‌که نیازهاى نیازمندان به دست اوست،اى آن بهانه‌ توبه‌کاران را مى‌پذیرد،اى آن‌که عمل تبهکاران را صلاح نبخشد،اى آن‌که پاداش نیکوکاران را تباه نکند،اى آن‌که از دل عارفان دور نباشد اى بخشنده‌ترین بخشندگان.
(64) یَا دَائِمَ الْبَقَاءِ یَا سَامِعَ الدُّعَاءِ یَا وَاسِعَ الْعَطَاءِ یَا غَافِرَ الْخَطَاءِ یَا بَدِیعَ السَّمَاءِ یَا حَسَنَ الْبَلاءِ یَا جَمِیلَ الثَّنَاءِ یَا قَدِیمَ السَّنَاءِ یَا کَثِیرَ الْوَفَاءِ یَا شَرِیفَ الْجَزَاءِ
(64)اى همیشه ماندگار،اى شنونده دعا، اى گسترده عطا،اى آمرزنده خطا،اى پدید آورنده آسمان،اى نیک آزمون،اى نیکو ستایش،اى‌ دیرینه بر فراز،اى بسیار وفادار،اى شریف پاداش.
(65) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا سَتَّارُ یَا غَفَّارُ یَا قَهَّارُ یَا جَبَّارُ یَا صَبَّارُ یَا بَارُّ یَا مُخْتَارُ یَا فَتَّاحُ یَا نَفَّاحُ یَا مُرْتَاحُ
(65)خدایا!از تو مى‌خواهم به نامت اى پرده‌پوش‌ اى آمرزگار،اى چیره،اى جاهمند،اى بس شکیبا،اى نیک‌بخش،اى برگزیده،اى گشاینده،اى روح‌بخش،اى راحتى‌بخش
(66) یَا مَنْ خَلَقَنِی وَ سَوَّانِی یَا مَنْ رَزَقَنِی وَ رَبَّانِی یَا مَنْ أَطْعَمَنِی وَ سَقَانِی یَا مَنْ قَرَّبَنِی وَ أَدْنَانِی یَا مَنْ عَصَمَنِی وَ کَفَانِی یَا مَنْ حَفِظَنِی وَ کَلانِی یَا مَنْ أَعَزَّنِی وَ أَغْنَانِی یَا مَنْ وَفَّقَنِی وَ هَدَانِی یَا مَنْ آنَسَنِی وَ آوَانِی یَا مَنْ أَمَاتَنِی وَ أَحْیَانِی
(66) اى آن‌که مرا آفرید و بیاراست،اى آن‌که مرا روزى داد و پرورید،اى آن‌که به من خورانید و نوشانید،اى آن‌که مرا نزدیک نمود و به کنار خویش برد،اى آن‌که مرا نگاه داشت و کفایت نمود،اى آن‌که مرا حفظ کرد و حمایت نمود،اى آن‌که به من عزّت بخشید و بى‌نیازم ساخت،اى‌ آن‌که توفیقم داد و راهنمایى کرد،اى آن‌که همدمم شد و جایم داد،اى آن‌که مرا بمیراند و زنده کند.
(67) یَا مَنْ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ یَا مَنْ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ یَا مَنْ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ یَا مَنْ لا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلا بِإِذْنِهِ یَا مَنْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ یَا مَنْ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ یَا مَنْ لا رَادَّ لِقَضَائِهِ یَا مَنِ انْقَادَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ لِأَمْرِهِ یَا مَنِ السَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ یَا مَنْ یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ (67)اى آن‌که حق را با کلماتش‌ استوار و برجا کند،اى آن‌که توبه را از بندگانش بپذیرد،اى آن‌که میان انسان و دلش قرار گیرد،اى آن‌که شفاعت جز با اجازه‌اش سود نبخشد،اى آن‌که به گمراه‌شدگان راهش داناتر است،اى آن‌که حکمش دگرگونى نپذیرد،اى‌ آن‌که رأیش را بازگرداننده‌اى نیست،اى آن‌که هرچیز فرمانش را گردن نهد،اى آن‌که آسمانها به دست قدرتش پیچیده گشته،اى آن‌که بادها را مژده‌دهنده رحمتش فرستد. (68) یَا مَنْ جَعَلَ الْأَرْضَ مِهَادا یَا مَنْ جَعَلَ الْجِبَالَ أَوْتَادا یَا مَنْ جَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجا یَا مَنْ جَعَلَ الْقَمَرَ نُورا یَا مَنْ جَعَلَ اللَّیْلَ لِبَاسا یَا مَنْ جَعَلَ النَّهَارَ مَعَاشا یَا مَنْ جَعَلَ النَّوْمَ سُبَاتا یَا مَنْ جَعَلَ السَّمَاءَ بِنَاءً یَا مَنْ جَعَلَ الْأَشْیَاءَ أَزْوَاجا یَا مَنْ جَعَلَ النَّارَ مِرْصَادا
(68)اى آن‌که زمین را بستر زندگى قرار داد،اى آن‌که کوهها را میخهاى‌ زمین نهاد،اى آن‌که خورشدى را چراغ جهانش کرد،اى آن‌که ماه را تابان ساخت،اى آن‌که شب را جامه آرامش گرداند،اى‌ آن‌که روز را مایه روزى قرار داد،اى آن‌که خواب را وسیله آرامش ساخت،اى آن‌که آسمان را بنا نهاد،اى آن‌که از هر چیز گونه‌هاى مختلف قرار داد،اى آن‌که آتش را کمینگاه قرار داد.
(69) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا سَمِیعُ یَا شَفِیعُ یَا رَفِیعُ یَا مَنِیعُ یَا سَرِیعُ یَا بَدِیعُ یَا کَبِیرُ یَا قَدِیرُ یَا خَبِیرُ [مُنِیرُ] یَا مُجِیرُ
(69)خدایا!از تو مى‌خواهم به نامت اى شنوا، اى همیار،اى بلندپایه،اى فرازمند،اى شبتابنده،اى نوآفرین،اى بزرگ،اى توانا،اى آگاه،اى پناه‌ده
(70) یَا حَیّا قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ یَا حَیّا بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ یَا حَیُّ الَّذِی لَیْسَ کَمِثْلِهِ حَیٌّ یَا حَیُّ الَّذِی لا یُشَارِکُهُ حَیٌّ یَا حَیُّ الَّذِی لا یَحْتَاجُ إِلَى حَیٍّ یَا حَیُّ الَّذِی یُمِیتُ کُلَّ حَیٍّ یَا حَیُّ الَّذِی یَرْزُقُ کُلَّ حَیٍّ یَا حَیّا لَمْ یَرِثِ الْحَیَاةَ مِنْ حَیٍّ یَا حَیُّ الَّذِی یُحْیِی الْمَوْتَى یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ
(70) اى زنده پیش از هر زنده،اى زنده پس از هر زنده،اى زنده‌اى که مانند او زنده‌اى نیست،اى زنده‌اى که هیچ‌ زنده‌اى شریک او نیست،اى زنده‌اى که به زنده‌اى نیاز ندارد،اى زنده‌اى که همه زندگان را مى‌میراند،اى زنده‌اى‌ که به زنده‌ها روزى مى‌دهد،اى زنده‌اى که زندگى را از زنده‌اى دیگر به ارث نبرده،اى زنده‌اى که مردگان را زنده مى‌کند،اى زنده‌ اى به خود پاینده‌اى که او را چرت و خواب درنگیرد.
(71) یَا مَنْ لَهُ ذِکْرٌ لا یُنْسَى یَا مَنْ لَهُ نُورٌ لا یُطْفَى یَا مَنْ لَهُ نِعَمٌ لا تُعَدُّ یَا مَنْ لَهُ مُلْکٌ لا یَزُولُ یَا مَنْ لَهُ ثَنَاءٌ لا یُحْصَى یَا مَنْ لَهُ جَلالٌ لا یُکَیَّفُ یَا مَنْ لَهُ کَمَالٌ لا یُدْرَکُ یَا مَنْ لَهُ قَضَاءٌ لا یُرَدُّ یَا مَنْ لَهُ صِفَاتٌ لا تُبَدَّلُ یَا مَنْ لَهُ نُعُوتٌ لا تُغَیَّرُ
(71)اى آن‌که یادى دارد فراموش‌نشدنى،اى آن‌که نورى دارد خاموش‌نشدنى،اى‌ آن‌که عطایایى بخشیده ناشمردنى،اى آن فرمانروایى‌اش بى‌زوال است،اى آن‌که ستایشش بى‌آمار است،اى آن‌که شکوهش چگونگى‌ نپذیرد،اى آن‌که کمالى دارد درک ناشدنى،اى آن‌که داورى‌اش بازگشت ناپذیر است،اى آن‌که صفاتى دارد دگرگون‌پاپذیر اى آن‌که جلوه‌هایى دارد غیر قابل تغییر.
(72) یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ یَا مَالِکَ یَوْمِ الدِّینِ یَا غَایَةَ الطَّالِبِینَ یَا ظَهْرَ اللاجِینَ یَا مُدْرِکَ الْهَارِبِینَ یَا مَنْ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ یَا مَنْ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ یَا مَنْ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ یَا مَنْ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ یَا مَنْ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ
(72)اى پروردگار جهانیان،اى مالک روز جزا،اى مقصود جویندگان‌ اى پشت و پناه پناهندگان،اى دریابنده فراریان،اى آن‌که شکیبایان را دوست دارد،اى آن‌که توبه‌کنندگان را دوست دارد اى آن‌که پاکیزگان را دوست دارد،اى آن‌که نیکوکاران را دوست دارد،اى آن‌که اوست داناتر به راه‌یافتگان
(73) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا شَفِیقُ یَا رَفِیقُ یَا حَفِیظُ یَا مُحِیطُ یَا مُقِیتُ یَا مُغِیثُ یَا مُعِزُّ یَا مُذِلُّ یَا مُبْدِئُ یَا مُعِیدُ
(73)خدایا!از تو خواستارم‌ به نامت اى مهربان،اى همراه،اى نگهدار،اى فراگیر،اى روزى‌بخش،اى فریادرس،اى عزّت‌بخش،اى خوارکن،اى آغازگر، اى برگرداننده.
(74) یَا مَنْ هُوَ أَحَدٌ بِلا ضِدٍّ یَا مَنْ هُوَ فَرْدٌ بِلا نِدٍّ یَا مَنْ هُوَ صَمَدٌ بِلا عَیْبٍ یَا مَنْ هُوَ وِتْرٌ بِلا کَیْفٍ یَا مَنْ هُوَ قَاضٍ بِلا حَیْفٍ یَا مَنْ هُوَ رَبٌّ بِلا وَزِیرٍ یَا مَنْ هُوَ عَزِیزٌ بِلا ذُلٍّ یَا مَنْ هُوَ غَنِیٌّ بِلا فَقْرٍ یَا مَنْ هُوَ مَلِکٌ بِلا عَزْلٍ یَا مَنْ هُوَ مَوْصُوفٌ بِلا شَبِیهٍ
(74)اى آن‌که یکتاست و ضدّ ندارد،اى آن‌که یگانه است و بى‌مانند،اى آن‌که بى‌نیاز و کاستى است، اى آن‌که بى‌همتاى بودن و چگونگى است،اى آن‌که داورى دادگر است،اى آن‌که پروردگارى بى‌وزیر است،اى آن‌که‌ عزّتمندى بى‌خوارى است،اى آن‌که توانگرى بى‌نیاز است،اى آن‌که پادشاهى عزل‌ناپذیر است،اى آن‌که اوصافش‌ بى‌مانند است.
(75) یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ یَا مَنْ حَمْدُهُ عِزٌّ لِلْحَامِدِینَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ یَا مَنْ بَابُهُ مَفْتُوحٌ لِلطَّالِبِینَ یَا مَنْ سَبِیلُهُ وَاضِحٌ لِلْمُنِیبِینَ یَا مَنْ آیَاتُهُ بُرْهَانٌ لِلنَّاظِرِینَ یَا مَنْ کِتَابُهُ تَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ یَا مَنْ رِزْقُهُ عُمُومٌ لِلطَّائِعِینَ وَ الْعَاصِینَ یَا مَنْ رَحْمَتُهُ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ
(75)اى آن‌که ذکرش براى ذاکران شرف است،اى آن‌که شکرش براى شاکران رستگارى است،اى آن‌که ستایشش‌ براى ستایشگران عزّت است،اى آن‌که طاعتش براى مطعیان مایه نجات است،اى آن‌که درگاهش گشوده است به روى جویندگان،اى آن‌ که راهش براى توبه‌کاران هموار است،اى آن‌که نشانه‌هایش براى بینندگان لیل قاطع است،اى آن‌که کتابش براى پرواپیشگان مایه پند و یادآورى‌ است،اى آن‌که روزى‌اش همه مطیعان و گنهکاران را فراگیرد،اى آن‌که رحمتش به نیکوکاران نزدیک است.
(76) یَا مَنْ تَبَارَکَ اسْمُهُ یَا مَنْ تَعَالَى جَدُّهُ یَا مَنْ لا إِلَهَ غَیْرُهُ یَا مَنْ جَلَّ ثَنَاؤُهُ یَا مَنْ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ یَا مَنْ یَدُومُ بَقَاؤُهُ یَا مَنِ الْعَظَمَةُ بَهَاؤُهُ یَا مَنِ الْکِبْرِیَاءُ رِدَاؤُهُ یَا مَنْ لا تُحْصَى آلاؤُهُ یَا مَنْ لا تُعَدُّ نَعْمَاؤُهُ
(76) اى آن‌که نامش خجسته است،اى آن‌که عنایتش بس بلند است،اى آن‌که معبودى جز او نیست،اى آن‌که ستایشش والا است،اى آن‌که نامهایش‌ مقدس است،اى آن‌که هستى‌اش پایدار است،اى آن‌که بزرگى جلوه زیبایى اوست،اى آن‌که بزرگمنشى پوشش اوست،اى آن‌که عطاهایش در شمار نیاید،اى آن‌که نعمتهایش شمرده نشود.
(77) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا مُعِینُ یَا أَمِینُ یَا مُبِینُ یَا مَتِینُ یَا مَکِینُ یَا رَشِیدُ یَا حَمِیدُ یَا مَجِیدُ یَا شَدِیدُ یَا شَهِیدُ
(77)خدایا!از تو مى‌خواهم به نامت اى مددرسان،اى امین،اى آشکار اى استوار،اى ارجمند،اى راهنما،اى ستوده،اى بزرگوار،اى سختگیر(گنهکاران)،اى گواه.
(78) یَا ذَا الْعَرْشِ الْمَجِیدِ یَا ذَا الْقَوْلِ السَّدِیدِ یَا ذَا الْفِعْلِ الرَّشِیدِ یَا ذَا الْبَطْشِ الشَّدِیدِ یَا ذَا الْوَعْدِ وَ الْوَعِیدِ یَا مَنْ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ یَا مَنْ هُوَ فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ یَا مَنْ هُوَ قَرِیبٌ غَیْرُ بَعِیدٍ یَا مَنْ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهِیدٌ یَا مَنْ هُوَ لَیْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ
(78)اى صاحب عرش پرشکوه،اى صاحب سخن استوار،اى صاحب کردکار برازنده،اى صاحب کوبش سخت،اى صاحب نوید و و تهدید،اى آن‌که سرپرست ستوده است،اى آن‌که به نیکى انجام دهد آنچه را خواهد،اى آن‌که نزدیک دورى‌ناپذیر است،اى‌ آن‌که بر هر چیز گواه است،اى آن‌که بر بندگان ستمکار نیست.
(79) یَا مَنْ لا شَرِیکَ لَهُ وَ لا وَزِیرَ یَا مَنْ لا شَبِیهَ [شِبْهَ‌] لَهُ وَ لا نَظِیرَ یَا خَالِقَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ الْمُنِیرِ یَا مُغْنِیَ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ یَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ یَا رَاحِمَ الشَّیْخِ الْکَبِیرِ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ یَا عِصْمَةَ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ یَا مَنْ هُوَ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ یَا مَنْ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ
(79)اى آن‌که شریک و وزیرى‌ ندارد،اى آن‌که مثل و مانندى ندارد،اى آفریننده خورشید و ماه تابان،اى بى‌نیاز کننده درمانده تهیدست، اى روزى‌دهنده کودک خردسال،اى مهرورز بر پیر بزرگسال،اى پیونددهنده استخوان شکسته،اى پناه ترسان‌ پناه‌جو،اى آن‌که بر بندگانش آگاه و بیناست،اى آن‌که بر هر چیز تواناست.
(80) یَا ذَا الْجُودِ وَ النِّعَمِ یَا ذَا الْفَضْلِ وَ الْکَرَمِ یَا خَالِقَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ یَا بَارِئَ الذَّرِّ وَ النَّسَمِ یَا ذَا الْبَأْسِ وَ النِّقَمِ یَا مُلْهِمَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ یَا کَاشِفَ الضُّرِّ وَ الْأَلَمِ یَا عَالِمَ السِّرِّ وَ الْهِمَمِ یَا رَبَّ الْبَیْتِ وَ الْحَرَمِ یَا مَنْ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ مِنَ الْعَدَمِ
(80)اى صاحب جود و بخشش‌ اى صاحب فضل و کرم،اى آفریننده لوح و قلم،اى پدیدآورنده موران و مردمان،ااى صاحب عذاب و انتقام‌ اى الهام‌بخش عرب و عجم،اى بردارنده زیان و درد،اى داناى رازها و قصدها،اى پروردگار کعبه‌ و حرم،اى آفریننده هرچیز از نیستى.
(81) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا فَاعِلُ یَا جَاعِلُ یَا قَابِلُ یَا کَامِلُ یَا فَاصِلُ یَا وَاصِلُ یَا عَادِلُ یَا غَالِبُ یَا طَالِبُ یَا وَاهِبُ
(81)خدایا!از تو خواستارم به نامت اى کردگار،اى‌ هستى‌بخش،اى پذیرنده،اى برازنده،اى جدا،اى پیونددهنده،اى دادگر،اى چیره،اى جویا،اى بخشنده،
(82) یَا مَنْ أَنْعَمَ بِطَوْلِهِ یَا مَنْ أَکْرَمَ بِجُودِهِ یَا مَنْ جَادَ بِلُطْفِهِ یَا مَنْ تَعَزَّزَ بِقُدْرَتِهِ یَا مَنْ قَدَّرَ بِحِکْمَتِهِ یَا مَنْ حَکَمَ بِتَدْبِیرِهِ یَا مَنْ دَبَّرَ بِعِلْمِهِ یَا مَنْ تَجَاوَزَ بِحِلْمِهِ یَا مَنْ دَنَا فِی عُلُوِّهِ یَا مَنْ عَلا فِی دُنُوِّهِ
(82)اى آن‌که به کرمش بخشید،اى آن‌که به جودش گرامى داشت،اى آن‌که به لطفش کرم ورزید،اى آن‌که به نیرویش عزّت یافت، اى آن‌که به حکمتش سامان داد،اى آن‌که به تدبیر خود حکم کرد،اى آنکه با علم خود تدبیر کرد،اى آن‌که با بردبارى‌اش درگذرد،اى آن‌که به تدبیر خود در عین برترى‌اش نزدیک است،اى آن‌که در عین نزدیکى‌اش برتر است.
(83) یَا مَنْ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَا مَنْ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ یَا مَنْ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ یَا مَنْ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ یَا مَنْ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ یَا مَنْ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ یَا مَنْ یُعِزُّ مَنْ یَشَاءُ یَا مَنْ یُذِلُّ مَنْ یَشَاءُ یَا مَنْ یُصَوِّرُ فِی الْأَرْحَامِ مَا یَشَاءُ یَا مَنْ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ
(83)اى آن‌که هرچه خواهد آفریند،اى آن‌که هرچه بخواهد بکند،اى آن‌که هرکه را بخواهد راهنمایى کند،اى آن‌که هرکه را بخواهد گمراه سازد،اى آن‌که هرکه را بخواهد عذاب کند،اى آن‌که هرکه را بخواهد بیامرزد،اى آن‌که هرکه‌ را بخواهد عزّت بخشد،اى آن‌که هرکه را بخواهد خوار گرداند،اى آن‌که در رحم مادران هرچه خواهد صورت بخشد،اى آن‌که هرکه را بخواهد به رحمتش‌ مخصوص گرداند.
(84) یَا مَنْ لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لا وَلَدا یَا مَنْ جَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدْرا یَا مَنْ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدا یَا مَنْ جَعَلَ [مِنَ الْمَلائِکَةِ] الْمَلائِکَةَ رُسُلا یَا مَنْ جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجا یَا مَنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارا یَا مَنْ خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرا یَا مَنْ جَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ أَمَدا یَا مَنْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عِلْما یَا مَنْ أَحْصَى کُلَّ شَیْ‌ءٍ عَدَدا
(84)اى آن‌که همسر و فرزندى نگرفت،اى آن‌که براى هرچیز اندازه نهاد،اى آن‌که در حکمش کسى را شریک نساخت،اى آن‌که فرشتگان را فرستادگان خویش قرار داد،اى آن‌که در آسمانها برجهایى گذارد، اى آن‌که زمین را زیستگاه شایسته نمود،اى آن‌که آدمى را از آب آفرید،اى آن‌که براى هرچیز سرانجامى قرار داد،اى آن‌که‌ با علم خویش هرچیز را دربر گرفته است،اى آن‌که تعداد هرچیز را شماره نموده است.
(85) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا أَوَّلُ یَا آخِرُ یَا ظَاهِرُ یَا بَاطِنُ یَا بَرُّ یَا حَقُّ یَا فَرْدُ یَا وِتْرُ یَا صَمَدُ یَا سَرْمَدُ
(85)خدایا!از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى‌ آغاز،اى انجام،اى آشکار،اى نهان،اى نیکوکار،اى حق،اى یگانه،اى یکتا،اى بى‌نیاز،اى همیشگى.
(86) یَا خَیْرَ مَعْرُوفٍ عُرِفَ یَا أَفْضَلَ مَعْبُودٍ عُبِدَ یَا أَجَلَّ مَشْکُورٍ شُکِرَ یَا أَعَزَّ مَذْکُورٍ ذُکِرَ یَا أَعْلَى مَحْمُودٍ حُمِدَ یَا أَقْدَمَ مَوْجُودٍ طُلِبَ یَا أَرْفَعَ مَوْصُوفٍ وُصِفَ یَا أَکْبَرَ مَقْصُودٍ قُصِدَ یَا أَکْرَمَ مَسْئُولٍ سُئِلَ یَا أَشْرَفَ مَحْبُوبٍ عُلِمَ
(86)اى‌ بهترین شناخته شده‌اى که شناخته شده،اى برترین معبودى که عبادت شده،اى والاترین ثناپذیرى که سپاس شده،اى عزیزترین یاد شده‌اى که یاد شده‌ اى برترین ستوده‌اى که ستایش شده،اى دیرینه‌ترین موجودى که خواسته شده،اى بلندترین وصف شده‌اى که به وصف آمده،اى بزرگترین مقصودى‌ که قصد شده،اى گرامى‌ترین پرسیده‌اى که پرسش شده،اى شریف‌ترین محبوبى که دانسته شده.
(87) یَا حَبِیبَ الْبَاکِینَ یَا سَیِّدَ الْمُتَوَکِّلِینَ یَا هَادِیَ الْمُضِلِّینَ یَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَ یَا أَنِیسَ الذَّاکِرِینَ یَا مَفْزَعَ الْمَلْهُوفِینَ یَا مُنْجِیَ الصَّادِقِینَ یَا أَقْدَرَ الْقَادِرِینَ یَا أَعْلَمَ الْعَالِمِینَ یَا إِلَهَ الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ
(87)اى محبوب گریه‌کنندگان،اى سرور توکّل‌کنندگان،اى راهنماى گمراهان،اى سرپرست مؤمنان،اى همدم ذاکران،اى پناه جان سوختگان‌ اى رهایى‌بخش راستگویان،اى تواناترین توانایان،اى داناترین دانایان،اى پرستیده همه آفریدگان.
(88) یَا مَنْ عَلا فَقَهَرَ یَا مَنْ مَلَکَ فَقَدَرَ یَا مَنْ بَطَنَ فَخَبَرَ یَا مَنْ عُبِدَ فَشَکَرَ یَا مَنْ عُصِیَ فَغَفَرَ یَا مَنْ لا تَحْوِیهِ الْفِکَرُ یَا مَنْ لا یُدْرِکُهُ بَصَرٌ یَا مَنْ لا یَخْفَى عَلَیْهِ أَثَرٌ یَا رَازِقَ الْبَشَرِ یَا مُقَدِّرَ کُلِّ قَدَرٍ
(88)اى‌ آن‌که فراتر رفت و چیره گشت،اى آن‌که دارا گشت و توان یافت،اى آن‌که نهان شد و آگاهى یافت،اى آن‌که پرستش شد و ارج نهاد،اى آن‌که نافرمانى شد و آمرزید،اى آنکه اندیشه‌ها او را فرا نگیرد،اى آن‌که دیده‌اى او را در نیابد،اى آن‌که اثرى بر او پوشیده نماند،اى روزى‌دهنده آدمیان،اى اندازه‌ دهنده هر انداه.
(89) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا حَافِظُ یَا بَارِئُ یَا ذَارِئُ یَا بَاذِخُ یَا فَارِجُ یَا فَاتِحُ یَا کَاشِفُ یَا ضَامِنُ یَا آمِرُ یَا نَاهِی
(89)خدایا!از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى نگهدار،اى آفریننده،اى پدید آورنده،اى بسیار بخشنده، اى گشایشگر،اى فراخى‌بخش،اى برگیرنده زیان،اى ضمانت‌کننده،اى فرمان‌ده،اى بازدارنده.
(90) یَا مَنْ لا یَعْلَمُ الْغَیْبَ إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یَصْرِفُ السُّوءَ إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یَخْلُقُ الْخَلْقَ إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یَغْفِرُ الذَّنْبَ إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یُتِمُّ النِّعْمَةَ إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یُقَلِّبُ الْقُلُوبَ إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یُدَبِّرُ الْأَمْرَ إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یُنَزِّلُ الْغَیْثَ إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یَبْسُطُ الرِّزْقَ إِلا هُوَ یَا مَنْ لا یُحْیِی الْمَوْتَى إِلا هُوَ
(90)اى آن‌که جز او غیب‌ نداند،اى آن‌که برنگرداند بدى را جز او،اى آن‌که آفریدگان را جز او نیافریند،اى آن‌که گناه را جز او نیامرزد،اى آن‌که نعمت را جز او کامل نکند،اى آن‌که دلها را جز او دگرگون نکند،اى آن‌که کارها را جز او تدبیر ننماید،اى آن‌که باران را جز او فرو نبارد،اى آن‌که روزى را جز او نگستراند،اى آن‌که مردگان را جز او زنده نسازد.
(91) یَا مُعِینَ الضُّعَفَاءِ یَا صَاحِبَ الْغُرَبَاءِ یَا نَاصِرَ الْأَوْلِیَاءِ یَا قَاهِرَ الْأَعْدَاءِ یَا رَافِعَ السَّمَاءِ یَا أَنِیسَ الْأَصْفِیَاءِ یَا حَبِیبَ الْأَتْقِیَاءِ یَا کَنْزَ الْفُقَرَاءِ یَا إِلَهَ الْأَغْنِیَاءِ یَا أَکْرَمَ الْکُرَمَاءِ
(91)اى یاور ضعیفان،اى همراه غریبان،اى یار دوستان،اى چیره بر دشمنان‌ اى بالا برنده آسمان،اى مونس برگزیدگان،اى محبوب پروا پیشگان،اى گنجینه تهیدستان،اى معبود توانگران‌ اى کریم‌ترین کریمان.
(92) یَا کَافِیا مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا قَائِما عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ لا یُشْبِهُهُ شَیْ‌ءٌ یَا مَنْ لا یَزِیدُ فِی مُلْکِهِ شَیْ‌ءٌ یَا مَنْ لا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْ‌ءٌ یَا مَنْ لا یَنْقُصُ مِنْ خَزَائِنِهِ شَیْ‌ءٌ یَا مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ یَا مَنْ لا یَعْزُبُ عَنْ عِلْمِهِ شَیْ‌ءٌ یَا مَنْ هُوَ خَبِیرٌ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ وَسِعَتْ رَحْمَتُهُ کُلَّ شَیْ‌ءٍ
(92)اى کفایت‌کننده از هرچیز،اى پاینده بر هرچیز،اى آن‌که چیزى مانند او نیست،اى آن‌که چیزى بر فرمانروایى‌اش نیفزاید،اى آن‌که چیزى بر او پوشیده نیست،اى آن‌که چیزى از خزانه‌هایش‌ نکاهد،اى آن‌که مانندش کسى نیست،اى آن‌که چیزى از علمش پنهان نماند،اى آن‌که به همه‌چیز آگاه است، اى آن‌که همه رحمتش همه‌چیز را فرا گرفته است.
(93) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا مُکْرِمُ یَا مُطْعِمُ یَا مُنْعِمُ یَا مُعْطِی یَا مُغْنِی یَا مُقْنِی یَا مُفْنِی یَا مُحْیِی یَا مُرْضِی یَا مُنْجِی
(93)خدایا!از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى اکرام کننده،اى روزى‌بخش‌ اى نعمت‌دهنده،اى عطابخش،اى بى‌نیازکننده،اى ذخیره‌گذار،اى نابودکننده،اى زنده‌ساز،اى خشنودکننده،اى رهایى‌بخش.
(94) یَا أَوَّلَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ آخِرَهُ یَا إِلَهَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ مَلِیکَهُ یَا رَبَّ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ صَانِعَهُ یَا بَارِئَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ خَالِقَهُ یَا قَابِضَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ بَاسِطَهُ یَا مُبْدِئَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ مُعِیدَهُ یَا مُنْشِئَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ مُقَدِّرَهُ یَا مُکَوِّنَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ مُحَوِّلَهُ یَا مُحْیِیَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ مُمِیتَهُ یَا خَالِقَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ وَارِثَهُ
(94)اى آغاز و انجام هرچیز،اى پرستیده و دارنده هرچیز،اى پروردگار و سازنده هرچیز،اى آفریننده و برآورنده‌ هرچیز،اى گیرنده و گشاینده هرچیز،اى آغاز کننده هرچیز،اى پدیدآورنده و اندازه‌بخش‌ هرچیز،اى هستى‌بخش و جنباننده هرچیز،اى زنده‌کننده و میراننده هرچیز،اى آفریننده و میراث بر هرچیز
(95) یَا خَیْرَ ذَاکِرٍ وَ مَذْکُورٍ یَا خَیْرَ شَاکِرٍ وَ مَشْکُورٍ یَا خَیْرَ حَامِدٍ وَ مَحْمُودٍ یَا خَیْرَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ یَا خَیْرَ دَاعٍ وَ مَدْعُوٍّ یَا خَیْرَ مُجِیبٍ وَ مُجَابٍ یَا خَیْرَ مُونِسٍ وَ أَنِیسٍ یَا خَیْرَ صَاحِبٍ وَ جَلِیسٍ یَا خَیْرَ مَقْصُودٍ وَ مَطْلُوبٍ یَا خَیْرَ حَبِیبٍ وَ مَحْبُوبٍ
(95)اى بهترین یادکننده و یادشده،اى بهترین ثناپذیر و ثناشده،اى هبترین ستاینده و ستوده،اى بهترین‌ گواه و گواه‌پذیر،اى بهترین خواهنده و خوانده‌شده،اى بهترین پاسخ‌دهنده و پاسخ داده شده،اى بهترین یار و همدم، اى بهترین همراه و همنشین،اى بهترین سویه و آهنگ،اى بهترین دوستدار و دوستى‌پذیر.
(96) یَا مَنْ هُوَ لِمَنْ دَعَاهُ مُجِیبٌ یَا مَنْ هُوَ لِمَنْ أَطَاعَهُ حَبِیبٌ یَا مَنْ هُوَ إِلَى مَنْ أَحَبَّهُ قَرِیبٌ یَا مَنْ هُوَ بِمَنِ اسْتَحْفَظَهُ رَقِیبٌ یَا مَنْ هُوَ بِمَنْ رَجَاهُ کَرِیمٌ یَا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصَاهُ حَلِیمٌ یَا مَنْ هُوَ فِی عَظَمَتِهِ رَحِیمٌ یَا مَنْ هُوَ فِی حِکْمَتِهِ عَظِیمٌ یَا مَنْ هُوَ فِی إِحْسَانِهِ قَدِیمٌ یَا مَنْ هُوَ بِمَنْ أَرَادَهُ عَلِیمٌ
(96) اى آن‌که به خواهنده‌اش پاسخ گوید،اى آن‌که براى فرمانبرش دوست است،اى آن‌که به دوستدارش نزدیک است، اى آن‌که براى کسى‌که از او نگهدارى طلبد دیده‌بان است،اى آن‌که به هرکه به او امید بندد کریم است،اى آن‌که هرکه از او نافرمانى کند بردبار است،اى ان‌ که در بزرگى‌اش مهربان است،اى آن‌که در فرزانگى بزرگ است،اى آن‌که در نیکى‌اش دیرینه است،اى آن‌که به هر که او را خواهد دانا است.
(97) اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا مُسَبِّبُ یَا مُرَغِّبُ یَا مُقَلِّبُ یَا مُعَقِّبُ یَا مُرَتِّبُ یَا مُخَوِّفُ یَا مُحَذِّرُ یَا مُذَکِّرُ یَا مُسَخِّرُ یَا مُغَیِّرُ
(97)خدایا!از تو درخواست مى‌کنم به نامت اى سبب‌ساز،اى شوق‌آفرین،اى برگرداننده،اى‌ پیگیر،اى سامان‌بخش،اى هراس‌آور،اى برحذردار،اى یادآور،اى تسخیرگر،اى دگرگون‌ساز
(98) یَا مَنْ عِلْمُهُ سَابِقٌ یَا مَنْ وَعْدُهُ صَادِقٌ یَا مَنْ لُطْفُهُ ظَاهِرٌ یَا مَنْ أَمْرُهُ غَالِبٌ یَا مَنْ کِتَابُهُ مُحْکَمٌ یَا مَنْ قَضَاؤُهُ کَائِنٌ یَا مَنْ قُرْآنُهُ مَجِیدٌ یَا مَنْ مُلْکُهُ قَدِیمٌ یَا مَنْ فَضْلُهُ عَمِیمٌ یَا مَنْ عَرْشُهُ عَظِیمٌ
(98)اى آن‌که علمش‌ پیش است،اى آن‌که وعده‌اش راست است،اى آن‌که لطفش آشکار است،اى آن‌که فرمانش چیره است،اى آن‌که کتابش استوار است. اى آن‌که حکمش شدنى است،اى آن‌که قرآنش باشکوه است،اى آن‌که فرمانروایى‌اش دیرین است،اى آن‌که بخشش فراگیر است،اى آن‌که پایگاهش بس بزرگ است.
(99) یَا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ یَا مَنْ لا یَمْنَعُهُ فِعْلٌ عَنْ فِعْلٍ یَا مَنْ لا یُلْهِیهِ قَوْلٌ عَنْ قَوْلٍ یَا مَنْ لا یُغَلِّطُهُ سُؤَالٌ عَنْ سُؤَالٍ یَا مَنْ لا یَحْجُبُهُ شَیْ‌ءٌ عَنْ شَیْ‌ءٍ یَا مَنْ لا یُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ یَا مَنْ هُوَ غَایَةُ مُرَادِ الْمُرِیدِینَ یَا مَنْ هُوَ مُنْتَهَى هِمَمِ الْعَارِفِینَ یَا مَنْ هُوَ مُنْتَهَى طَلَبِ الطَّالِبِینَ یَا مَنْ لا یَخْفَى عَلَیْهِ ذَرَّةٌ فِی الْعَالَمِینَ
(99)اى آن‌که شنیدنى از شنیدن دیگر بازش ندارد،اى آن‌که کارى از کار دیگر منعش نکند،اى آن‌که گفتارى از گفتار دیگر سرگرمش نکند،اى آن‌که درخواستى از درخواست دیگر او را به اشتباه نیافکند،اى آن‌که چیزى از چیز دیگر پرده‌اش نشود، اى آن‌که اصرار اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد،اى آن‌که آرمان واپسین جویندگان است،اى آن‌که نهایت همّت‌ عارفان است،اى آن‌که پایان جستجوى جویندگان است،اى آن‌که غبارى در سراسر هستى بر او پوشیده نیست.
(100) یَا حَلِیما لا یَعْجَلُ یَا جَوَادا لا یَبْخَلُ یَا صَادِقا لا یُخْلِفُ یَا وَهَّابا لا یَمَلُّ یَا قَاهِرا لا یُغْلَبُ یَا عَظِیما لا یُوصَفُ یَا عَدْلا لا یَحِیفُ یَا غَنِیّا لا یَفْتَقِرُ یَا کَبِیرا لا یَصْغُرُ یَا حَافِظا لا یَغْفُلُ سُبْحَانَکَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ
(100) اى بردبارى که شتاب نکند،اى بخشنده‌اى که بخل نورزد،اى راستگویى که تخلّف نکند،اى عطاکننده‌اى که خستگى نپذیرد،اى چیره‌اى که‌ شکست‌ناپذیر است،اى بزرگى که به وصف در نیاید،اى دادگرى که ستم ننماید،اى توانگرى که نیازمند نشود،اى بزرگى که کوچک نگردد،اى‌ نگهدارى که غفلت ننماید.منزّهى تو اى که معبودى جز تو نیست،فریادرس،فریادرس،ما را از آتش رهایى بخش پروردگار

ترجمه: استاد حسین انصاریان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۹
مجید شهشهانی

مناجات | خدایا اگر آبروی مرا ببری، من هم آبروی تو را می برم

 

 

دانلود (821 کیلوبایت)

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۹
مجید شهشهانی

برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)-4

مناجات زینب(س) با پدر

  • پناهیان: ارزش هر کس به مسأله‌ای است که دارد.  بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.  هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد. در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم...
  • برای آنها که دوست دارند روزهای باقیمانده از ماه مبارک رمضان را با دردهای امیرالمؤمنین(ع) سپری کنند، به دردهای حضرت فکر کنند و کم کم دردهای علی(ع) مسأله‌شان بشود، هر روز متن و صوتی که برگرفته از روضه‌های حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان است را تقدیم می‌کنیم(متن و صوت دو مطلب مستقل هستند؛ یعنی متن همان پیاده شدۀ صوت نیست) چهارمین قسمت از «برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)» در ادامه آمده است:

بشنوید | ما هم شراب داریم | چاقوکش‌های قدیم، وقتی می‌خواستند کسی را بزنند

دانلود (2.28 مگابایت)

بخوانید | مناجات زینب(س) با پدر

می‌دانید علی به چه کسی حساس است؟

یا امیرالمومنین! شما خیلی آقایی؛ خیلی صبوری. امّا نمی‌دانیم مردم کوفه با شما چه کردند که صدا زدی: خدایا مرگ علی را برسان.(1)

علی جان! با تو چه کار کردند؟!

فقط همین را بگویم که با علی(ع) کاری کردند که فرمود مرا هم مثل زهرایم شبانه به خاک بسپارید! (2).

***

هر کسی به یک کسی حساسیت دارد و کسی پیش او خیلی عزیز است.

مثلاً می‌گویند: اگر خیلی گرفتار شدی، برو کنار ضریح اباعبدالله فقط بگو: آقا روضۀ علی اکبر بخوانم؟! نه این‌که روضه بخوانی؛ نه، فقط همین را بگو. امام حسین(ع) خیلی به روضۀ علی اکبر حساس است.

می‌دانید علی(ع) به چه کسی حساس است؟ می‌دانید پیش علی باید اسم چه کسی را بیاوریم؟ زینب، زینب، زینب، ...

یا امیرالمؤمنین؛ این شب‌ها که داری از کوفه می‌روی، به زینب سفارش کن دیگر کوفه نیاید!

بگو: زینبم این‌ها کینه‌ای که از من دارند را می‌خواهند سر اهل بیتم خالی کنند! اگر کوفه بیایی طناب اسارت به گردنت می‌اندازند! زینبم! وقتی از کوفه رفتی دیگر اینجا برنگرد...

علی جان، اجازه می‌دهی یک جمله هم از زبان زینب بگوییم؟

وقتی زینب به کوفه برگشت، زینبی که نه در مدینه می‌توانست آزادانه سر قبر مادر برود، نه در کوفه می‌توانست آزادانه سر قبر پدر بیاید، مخفیانه رو به قبر بابا کرد و با بابا مناجات کرد:

بابا! به استقبال دخترت نمی‌آیی؟

بابا! بلند شو ببین بی‌برادر شدم...

بابا! خیلی دوست داشتم دیگر بدون تو پا توی این شهر نگذارم؛ اما چه‌کار کنم که سر حسینم من را کو به کو به دنبال خودش آواره کرده ...

الا لعنت الله علی القوم الظالمین

--------------

(1) قَالَ علی عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی سُحْرَةِ الْیَوْمِ الَّذِی ضُرِبَ فِیهِ: مَلَکَتْنِی عَیْنِی وَ أَنَا جَالِسٌ، فَسَنَحَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا ذَا لَقِیتُ مِنْ أُمَّتِکَ مِنَ الْأَوَدِ وَ اللَّدَدِ فَقَالَ: «ادْعُ عَلَیْهِمْ». فَقُلْتُ: أَبْدَلَنِی اللَّهُ بِهِمْ خَیْراً لِی مِنْهُمْ، وَ أَبْدَلَهُمْ بِی شَرّاً لَهُمْ مِنِّی. (نهج البلاغه/خطبه 70)

 (2)عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ قَالَ: قال أَبَا جَعْفَرٍ ع: ...‏ فَلَمَّا قُبِضَ ع کَانَ فِیمَا أَوْصَى بِهِ ابْنَیْهِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع إِذْ قَالَ لَهُمَا إِذَا مِتُّ فَغَسِّلَانِی وَ حَنِّطَانِی وَ احْمِلَانِی بِاللَّیْلَةِ سِرّاً وَ احْمِلَا یَا ابْنَیَّ مُؤَخَّرَ السَّرِیرِ وَ اتَّبِعَا مُقَدَّمَهُ فَإِذَا وُضِعَ فَضَعَا وَ ادْفِنَانِی فِی الْقَبْرِ الَّذِی یُوضَعُ السَّرِیرُ عَلَیْهِ وَ ادْفِنَانِی مَعَ مَنْ یُعِینُکُمَا عَلَى دَفْنِی فِی اللَّیْلِ وَ سَوِّیَا (فرحة الغری/ ص49)

 

مطالب مرتبط

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۹
مجید شهشهانی

علیرضا پناهیان | دوره‌ای مختصر از مباحث معنوی و اخلاقی-1

اصل تأثیر «رفتار» بر «روح» انسان

کتاب «شهر خدا؛ رمضان و رازهای روزه‌داری» اثر حجت الاسلام پناهیان اخیراً به چاپ هفتم رسید. یکی از اولین نکاتی که پس از مرور فهرست و متن کتاب «شهر خدا» متوجه می‌شوید این است که این کتاب صرفاً دربارۀ اسرار و آداب ماه رمضان نیست؛ بلکه به تناسب رازهای این ماه، به برخی پرسش‌های کلیدی جوانان پاسخ می‌دهد و عملاً «دوره‌ای مختصر از مباحث معنوی و اخلاقی» را ارائه کرده است. و البته ناشر در ابتدای کتاب به این نکته اشاره کرده است. در روزهای گذشته، بخش اول تا سوم گزیدۀ این کتاب که مستقیماً به سوالاتی در مورد ماه رمضان پاسخ می‌داد با عنوان کلی «رازهای روزه‌داری» منتشر شد. اکنون در روزهای پایانی این ماه معنویت و عبادت، گزیده‌هایی از مباحث معنوی و اخلاقی این کتاب را طی چند شماره و با عنوان «دوره‌ای مختصر از مباحث معنوی و اخلاقی» منتشر می‌کنیم. قسمت اول را در ادامه می‌خوانید:

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

تأثیر روزه، از طریق قاعدۀ «تأثیر عمل بر روح»

تأثیر روزه ابتدا از قاعدۀ تأثیر عمل بر روح انسان، ناشی می‌شود. عمل و رفتار ما آدم‌ها، ناشی از طرز تفکر و نحوۀ گرایش‌های ماست. اما همین عمل و رفتار که یک نتیجه است، می‌آید و بر اندیشه و احساس آدم اثر می‌گذارد، و گاهی سرچشمۀ آگاهی و نگرش می‌شود، و به‌سادگی می‌تواند در روح انسان تغییر ایجاد نماید.

در پادگان وجود انسان، «رفتار» یک فرمان‌بر و یک سرباز به حساب می‌آید. اما همین سرباز، با آنکه از فرماندهی دستور گرفته و حرکت کرده است، مرکز فرماندهی را هم به دنبال خود می‌کشد، و بعد از عمل، این فرمانده است که متأثّر از او، فرمان‌های بعدی را صادر می‌کند.

1. نحوۀ تأثیرگذاری عمل بر علائق

نحوۀ تأثیرگذاری «عمل» بر «علائق» انسان به این ترتیب است: هر انگیزه‌ای که موجب رفتار خاصی شده باشد و هر علاقه‌ای که پشت سر آن انگیزه قرار داشته باشد، بعد از عمل تقویت شده و فربه‌تر می‌گردد. حتی اگر یک باور، موجب رفتاری بشود، آن رفتار موجب تقویت آن باور خواهد شد.

به این ترتیب، عمل انسان کم‌کم در پشتوانه‌های خود تأثیر می‌گذارد و به آنجا می‌رسد که هرگاه عقیده و یا علاقه‌ای مکرراً در اعمال ما تجلّی پیدا کند، آن علاقه تثبیت شده رشد می‌یابد، و می‌تواند با رقبای خود، یعنی دیگر علاقه‌های موجود در روح انسان، مبارزه کند.

2. نحوۀ تأثیرگذاری عمل بر اندیشه

نحوۀ تأثیرگذاری «عمل» بر «اندیشه» هم به این صورت است: وقتی فکری به عمل رسید، بازتر و شفاف‌تر خواهد شد. و یا عقلی که منشأ عمل بود، بعد از عمل، به دنبال آن عمل می‌افتد و شروع به دفاع کردن از آن می‌کند. به حدی که بسیاری از اوقات بستگی دارد به اینکه شما چه رفتاری داشته باشید، و در چه گروهی قرار گرفته باشید، اکثراً خوبی‌های همان مسیر خود را می‌بینید و از محاسن رفتار و گروه خود دفاع می‌کنید.

عقل انسان در دفاع از رفتار انسان به سرعت فعّال می‌شود، و در واقع از خود دفاع می‌کند؛ چون خودِ او دستور انجام آن افعال را صادر کرده است. لذا پس از فعلیت یافتن یک اندیشه، دفاع سرسختانه‌تری از آن انجام خواهد داد. که گاهی این دفاع آن‌چنان کورکورانه می‌شود که عقل را از کار می‌اندازد و گاهی از اوقات اگر انسان به یک فعل خوب مبادرت بورزد، تازه به اسرار و باطن آن پی می‌برد و عقلش برای درک بهتر همان چیزهایی که قبول داشت، به‌کار می‌افتد.

فلسفۀ وجوب اعمال عبادی، قبل از رسیدن به مراتب معنوی

اینکه خدا بلافاصله پس از معتقد شدن و مؤمن شدن، از ما می‌خواهد به اعمال عبادی مبادرت بورزیم، و بعد از هر «الَّذیِنَ اَمَنوُا»، «وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات»(1) را اضافه می‌فرماید، و از همان ابتدا قبل از آنکه به مراتب بالای معنوی برسیم، برای ما دستورات ویژه‌ای مانند روزه و نماز صادر می‌نماید، به این دلیل است که «عمل» بر همان «اندیشه» و «گرایش» خوبی که به خدا پیدا کرده‌ایم اثر می‌گذارد، و ما را به اعماق انتخاب خوبمان می‌رساند و اسرار آن را برای ما روشن‌تر می‌نماید.

کمک گرفتن از عمل، برای تربیت و تقویت روح

بر این اساس تا می‌توانیم باید به عمل کردن مبادرت بورزیم و از عمل برای تربیت و تقویت روح خود مدد بگیریم. این سفارش صریح قرآن کریم است که می‌فرماید: «إسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؛ کمک بگیرید از صبر و نماز.»(2) که اتفاقاً در تفاسیر، «صبر» را در این آیه به «روزه» تفسیر کرده‌اند و یا لااقل روزه را به عنوان یکی از مهم‌ترین مصادیق آن برشمرده‌اند. و به این ترتیب قرآن کریم ما را به کمک گرفتن از دو «عمل» سفارش کرده است.

لزوم عمل بر اساس همان ایمان ابتدایی برای رسیدن به مراتب بالای معنوی

اما مشکل اینجاست که ما معمولاً می‌خواهیم ابتدا یک ایمان کافی و یقین شافی پیدا کنیم، بعد به عمل بپردازیم. معلوم نیست این یقین و اطمینان از کجا باید به دست بیاید؟ شاید مثل امور مادی، می‌خواهیم ابتدا آن را به چشم ببینیم؛ در حالی‌که قوّت ایمان ما، محصول عمل ما بر اساس همان ایمان ابتدایی ما به خداست. و اگر ما خاضعانه بر اساس همان ایمان ابتدایی خود، دستور اجرا کنیم و خدا را فرمان ببریم، به مراتب بالای ایمان خواهیم رسید.

چه کسانی حاضر هستند بر اساس همان ایمان ابتدایی، عمل کنند؟

خداوند متعال هم در ادامۀ آیۀ فوق الذکر می‌فرماید: «وَ إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعینَ.»، یعنی این استعانت و کمک گرفتن از عمل صبر و نماز، سخت است؛ هرکسی حاضر به آن نخواهد شد. آدم‌ها دنبال انجام کارهایی هستند که با لذت تمام آن را انجام دهند، مگر آدم‌های خاشع که ترسی توأم با تواضع در وجودشان باشد.

و بعد در ادامه می‌فرماید این خشوع از کجا پدید می‌آید؟ «الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ؛کسانی که گمان می‌کنند که پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد.»(3) این خشوع مؤمنان، از اطمینان نسبت به معاد و یا حتی از احتمال ملاقات پروردگار به دست می‌آید(4) . البته برخی از مفسّرین ارجمند سخت بودن این استعانت را تنها به نماز برگردانده‌اند. (5) شاید چون عمل نماز به دلیل تکرار و فراوانیش، لذتش را از دست می‌دهد و لذا انجام آن نیاز به ایمان بیشتری دارد.

خلاصه اینکه هر عملی که انجام آن بر اساس پشتوانه‌های ایمانی باشد، بازمی‌گردد و ایمان انسان را تقویت می‌کند. خصوصاً آنکه آن عمل با اندکی سختی و صبر هم توأم باشد و یک رفتار دل‌بخواهی و طبیعی نباشد. مانند روزه که خلاف طبیعت انسان است و گاهی صبر حسابی هم می‌طلبد.

نحوۀ تأثیرگذاری وضعیت عینی انسان بر تمایلات درونی او

باید به این بحث، سخن دیگری را نیز پیوند بزنیم: آنچه در میدان رفتار بر انسان تأثیر دارد، تنها عمل نیست، وضعیت عینی آدم هم در انسان نقش بسزایی دارد. در ماه رمضان زمینۀ خاصی که به وسیلۀ روزه برای تربیت و جهت‌گیری معنوی فراهم می‌شود، این‌ است که قوای جسمانی انسان، در اثر روزه تا حدودی ضعیف می‌شود و همین ضعف، موجب می‌شود بسیاری از هواها از بین بروند و رمق و حالِ خیلی زیادی برای هوس‌هایش باقی نماند.

زمینۀ روحی و حتی جسمانی برخی از تمایلاتی که می‌توانند مایۀ توجه بیشتر به دنیا و گناه باشند، ضعیف بشود، و وقتی هوس‏های نفسانی فروکش کرد، میل به گناه هم در انسان کم می‌شود. کما اینکه در روایات به جوانان مجرّدی که امکان ازدواج ندارند، توصیه شده است که روزه بگیرند، تا راحت‌تر بتوانند قوای شهوانی خود را کنترل کنند.(6)

آیا ضعف جسمانی حاصل از روزه، عامل کم رونقی عبادت نمی‌شود؟

بعضی‌ها فکر می‌کنند وقتی قوای جسمی ضعیف شد، دیگر حال عبادت و حوصلۀ تلاوت قرآن هم برای انسان باقی نمی‌ماند. و حوصلۀ مناجات با خدا را هم نخواهیم داشت؛ اینکه زیاد خوب نیست. در حالی‌که خداوند با زبانِ حالِ روزه به ما می‌فرماید: تو حال و توان گناه نداشته باش، ما از تو ثواب نخواستیم. ارزش ترک گناه تو بیشتر از انجام کار پُرثواب است. تو بخواب، من خواب تو را عبادت به حساب می‏آورم. فعلاً حال عبادت نداشته باشی، به ضررت نیست. اگر حال عبادت هم داشته باشی، معلوم نیست به سراغ عبادت بروی، به کار و بار و زندگی‏ات می‏رسی.

و یا می‌فرماید: «هم اکنون عبادت بی‌حال تو را در حال بی‌رمقی، بهتر از عبادت با انرژیت می‌پذیرم. اگر قبولی عمل برایت مهم است، تو به بقیه‌اش کار نداشته باش. در عوض عُجب هم پیدا نمی‌کنی؛ همیشه عبادتت برایت ناقص جلوه می‌کند و فروتنی‌ات حفظ می‌شود.»

 

* فهرست تفصیلی کتاب «شهر خدا» را می‌توانید از اینجا دریافت کنید.

___

1. وصف «الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات؛ کسانی که ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده‌اند.» 47 مرتبه در قرآن کریم آمده است. از جمله، سوره بقره، آیات 25، 82 و 277، و نیز سوره عصر، آیه 3.

2. سوره بقره، آیه 45.

3.  سوره بقره، آیه 46.

4.  مفسّرین در معنای «یَظُنُّونَ»، هر دو وجه «احتمال می‌دهند» و «مطمئن هستند» را محتمل دانستنه‌اند. به تفاسیر المیزان و نمونه، ذیل همین آیه رجوع شود.

5.  تفسیر المیزان، ذیل آیه 45 از سوره بقره.

6. رسول خدا(ص) فرمودند: مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمُ الْبَاهَ فَلْیَتَزَوَّجْ وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَلْیَصُمْ فَإِنَّ الصَّوْمَ وِجَاؤُهُ؛ هر کس از شما که توانایی دارد، ازدواج کند، و هر کس که نمی‌تواند، روزه بگیرد، که روزه شهوت او را فرو خواهد نشاند. وسائل الشیعه، ج10، ص411، ح13724.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۹
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-17

رابطه مبارزه با نفس با دیگر مفاهیم دینی:ایمان، تقوا، عبد و ولایت/ ایمان؛ «انگیزۀ» مبارزه با نفس/تقوا؛ «برنامۀ» مبارزه با نفس/ «مبارزه با نفس» با برنامه‌ای که نقشی در آن نداریم، تنها راه عبد شدن/«ولایت» نهایی‌ترین امتحان مبارزه با نفس/ چرا خطای اهل ولایت بخشیده می‌شود؟

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در هفدهمین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

دانلود (9.6 مگابایت)

 

ما همواره مجبوریم با برخی تمایلات خود مخالفت کنیم

  • در جلسات قبل بحث ما به اینجا رسید که ما مجبوریم با برخی از تمایلات خودمان مخالفت کنیم. این اجبار به دلیل ساختار وجود انسان و ساختار حیات است. در مورد ساختار وجودی انسان ذکر شد که تنها راه رشد قوای روحی و حتی جسمی انسان در مخالفت کردن با دوست‌داشتنی‌ها است. در مورد ساختار حیات هم به دلایلی مانند نرسیدن انسان به آرزوهایش، پیر و فرسوده شدن و .... اشاره شد که ما را مجاب به مبارزه با هوای نفس و دوست‌داشتنی‌ها می‌کند.

ایمان؛ انگیزه لازم برای مبارزه با نفس/تقوا؛ برنامۀ مبارزه با نفس

  • انگیزه لازم برای این مبارزه با نفس، ایمان است و برنامه مبارزه با نفس، تقوا است. ایمان، برای شما هدف تعیین می‌کند تا بتوانی با انگیزه و شوق از این میدان پرخطر عبور کنی. ایمان می‌گوید بعد از این دنیا، عالم دیگری هست که در آن جاودانه هستی. ایمان بیان می‌کند که خرابی این دنیا حکمتی داشته که به نفع تو بوده است و کسی که تو را در این شرایط قرار داده، برنامه هم داده است؛ بیا و به او اطمینان کن.
  • بعد از پذیرش ایمان، برنامه عبور از این میدان مین، تقوا است. جواب به این سؤال که الان چگونه باید حرکت کنیم و کدام یک از دوست‌داشتنی‌ها را باید کنار بگذاریم، آغاز دیانت است.

رابطۀ تقوا و «عبد بودن»/برنامه را خود خدا باید بدهد/ برنامه باید طوری باشد که اثری از «من» باقی نماند

  • بعد از اینکه پذیرفتیم که باید از برخی علاقه‌های خود بگذریم، این سؤال پیش می‌آید که از کدام یک از علاقه‌های خود بگذریم؟ در پاسخ می‌گوییم: در اصل ما برای رسیدن به خدا قرار شد از برخی علاقه‌های خود بگذریم و خداوند به ما می‌فرماید: «تو آن‌قدر باید از علاقه‌های خودت بگذری تا اثری از «منِ» تو باقی نماید. لذا اگر از برخی علاقه‌ها بگذری ولی«من» را حفظ کنی، نقض غرض شده است و این‌ نوع مبارزه با نفس حداکثر به درد دنیای تو می‌خورد. اگر خودت برنامه را تنظیم کنی، هنوز «من» باقی است و اتفاقاً این «من» به خاطر اینکه خودش برای مبارزه برنامه‌ریزی کرده است، بزرگ‌تر هم شده است.» اگر خودمان برنامه‌ریزی کنیم «منِ» ما تورّم پیدا می‌کند پس باید خودِ خدا برنامه را بدهد و خدا هم با بیان دستوراتی در حلال و حرام و تعیین امور واجب و عبادات و ..... شروع می‌کند.
  • خداوند به ما برنامه می‌دهد و مبارزه با هوای نفس را مدیریت می‌کند و می‌فرماید: «اگر من بخواهم مدیریت کنم، تو باید «عبدِ» ذلیل من باشی.» عبد هم مانند برده، هیچ چیزی برای خودش ندارد. قرار هم همین بوده که ما آن‌قدر لذت‌ها و دوست‌داشتنی‌ها را کنار بگذاریم که دیگر چیزی از «منیّتِ» ما باقی نماند تا از خودِ خدا لذت ببریم و این یعنی عبد بودن. در این راه تشریک‌ مساعی هم نداریم که بعضی جاها را خدا نظر بدهد و بعضی جاها را خودمان پیشنهاد بدهیم و بخواهیم کار را با مشارکت جلو ببریم. هر جا هم نتوانستی، باید توبه کنی و خدا مهلت می‌دهد. خدا سخت نمی‌گیرد. ولی حالا که عبد شدی هر جا نتوانستی طبق دستور کار کنی باید بگویی: «غلط کردم» یعنی باید استغفار کنی.

عمل به برنامه‌ای که خودت در آن نقش نداشته باشی، تنها راه عبد شدن و از بین رفتن «منیّت»/این برنامه، همان تقواست

  • تو به برنامه‌ای نیاز داری که در از بین بردن انانیت به تو کمک کند تا عبدِ ذلیل خدا بشوی و از او لذت ببری. این«من» اگر بخواهد از بین برود، لازمه‌اش عمل به برنامه‌ای است که خودت در آن نقش نداشته باشی.
  • لذا وقتی از آقای بهجت(ره) درخواست می‌کردند که برای سیر و سلوک برنامه یا کتاب معرفی کنند، ایشان می‌فرمود: همین رساله‌های عملیه! یعنی برنامه طی کردن این راه و برنامۀ سیر و سلوک، عمل کردن به رساله‌های عملیه است. رزمندگان در دوران دفاع مقدس با رساله‌های عملیه عشق‌بازی می‌کردند. چون آماده بودند که از جان خودشان بگذرند، خداوند نوعی حس خداپرستی را در آن‌ها بیدار می‌کرد که دوست داشتند حرف گوش کنند و بیشترین دستورات در رساله عملیه است.

برنامۀ مبارزه با نفس، ما را «عبد» بودن می‌رساند/ عبد، کسی است که حاضر است طبق دستور و برنامۀ مولای خود عمل کند

  • اگر مبارزه با نفس را «خودمان» مدیریت کنیم، فایده ندارد و باز هم می‌شود «خودپرستی» نه «خداپرستی»! مثل کسانی که رنج می‌کشند اما رشد نمی‌کنند. اگر کسی رنج کشید ولی نورانی نشد، باید بداند که بد (اشتباه) رنج کشیده است، یعنی مبارزه با نفس کرده و رنج کشیده ولی نفس و هوای نفس او از بین نرفته است. رنج کشیدن در دنیا قطعی است و اگر به خاطر خدا رنج نکشی، به خاطر خودت رنج خواهی کشید.
  • این برنامۀ مبارزه با نفس ما را به مقوله عبد می‌رساند، چون عبد، کسی است که حاضر است «دستور» گوش کند و طبق برنامۀ مولای خود عمل کند، به همان اندازه‌ای که یک برده از ارباب خودش دستور گوش می‌کند.
  • رابطه ما با خداوند و رابطه ما با مأمور راهنمایی و رانندگی (از نظر گوش کردن به دستور) خیلی فرق می‌کند. مأمور راهنمایی و رانندگی فقط یک سری دستور می‌دهد تا رانندگی در سطح شهر با نظم و طبق مقررات باشد، و مثلاً به اینکه شما داخل ماشین چه کاری می‌کنید، کاری ندارد. ولی رابطه پروردگار عالم با ما این‌طور نیست. یک‌سری مقررات اعلام می‌کند و بعد نگاه می‌کند آیا از نفس تو چیزی باقی است یا نه؟ تا اگر هنوز باقی است، به وسیله بقیه امتحانات و سختی‌ها، آن نفسانیت و منیت را از بین ببرد. البته خدا با مهربانی و صبورانه، و با گذشت این کار را می‌کند و فرصت می‌دهد و به عمل کم ما قانع است. باید همه صفات و ویژگی‌های خدا را ببینیم. خدا با مراعات، هوای نفس را از تو می‌گیرد.

«تقوا» همان «مبارزه با نفس» است به علاوۀ دو ویژگی:1. برای خدا 2. با برنامۀ خدا

  • ما باید یکسری از لذت‌ها را با این هدف کنار بگذاریم که به لذت خدا برسیم و به خدا اتصال پیدا کنیم و مزه ملاقات خدا را بچشیم. ما به حکم عقل باید مشغول لذت برتر باشیم.
  • در این شب‌ها ما باید بسیار توبه کنیم که مشغول خدا به عنوان برترین لذت عالم نبوده‌ایم. ماه رمضان را خدا قرار داده است که مشغول او باشیم. ما چاره‌ای نداریم جز اینکه خودمان را تسلیم کنیم و بگوییم خدایا! شما خودتان مدیریت بفرمائید. خدا هم می‌فرماید: «بله، چارۀ دیگری نیست! من تو را به چه کسی بسپارم؟ به هر کسی بسپارم، عبد او شده‌ای و به من نمی‌رسی. تو باید عبدِ من باشی و خودت را در راه «منِ خدا»، فنا کنی. تو باید در راه رسیدن به لذتی که از من می‌بری، از خود بی خود شوی. پس من خودم باید مدیریت کنم و از امروز اسم تو را «عبد» می‌گذارم. و تو هم که قبول کردی عبد شوی، دیگر باید دستورها را اجرا کنی. هر دستوری که تعیین کردم، چه تقدیری و چه تکلیفی، فقط دنبال دستور من باش.»
  • بعد از اینکه اصل زجر کشیدن را که قبول کرده‌ و پذیرفتیم، باید سراغ «برنامه» و رضایت از سختی‌های در طول راه ب‌رویم.
  • وقتی خداوند برنامه را می‌دهد، می‌فرماید: «دستور مرا مراقبت کن» اینجا دیگر نام مبارزه با نفس را به کار نمی‌برد بلکه از «تقوا» سخن به میان می‌آورد. تقوا، یک مبارزه با نفس خام نیست. مبارزه با نفسی است که دو ویژگی دارد: 1- جهت الهی دارد و فقط برای دنیا مبارزه با هوای نفس نمی‌کنی، بلکه برای رسیدن به ملاقات خدا مبارزه با نفس می‌کنی. بنابراین تقوا، همان مبارزه با نفس است ولی برای خدا 2- ویژگی دوم آن این است که تقوا همان مبارزه با نفس است ولی با برنامۀ خدا.

برای امتحان نهایی عدم خودخواهی نفس، خدا فیلتری به نام «ولایت» قرار داده است / کسی که بخواهد مستقیم از خدا دستور بگیرد، نه از ولیّ خدا، متکبر است

  • اگر انسان دوست‌داشتنی‌هایش را به نفع دستورات خدا کنار بگذارد، تا کم‌کم به خدا برسد و از او لذت ببرد، و دستورات و برنامه را هم خدا تعیین کرده باشد و انسان عبد شده باشد، باز هم یک مشکل باقی مانده است. اگر رضایت در بلا هم داشته باشیم، باز هم ممکن است نفس انسان یک مکری به او بزند. یعنی اگر تمام دستورات را گوش کنیم، باز هم ممکن است«من» باقی مانده باشد.
  • خدایا! تکلیف و تقدیر را که به خودت سپرده‌ایم، راضی هم هستیم، عبد هم شده‌ایم، دیگر چه مرضی ممکن است باقی بماند؟ خدا می‌فرماید: «انگار داری پسرخاله می‌شوی. ما کجا؟ تو کجا؟ انگار هنوز یک کمی«من» داری.»
  • برای اینکه معلوم شود که نفس ما خودخواهی نمی‌کند، خدا یک فیلتر در مسیر بندگی خودش قرار داده است که پذیرش «ولایت» است.
  • اگر قرار است حرف خدا را بشنویم، این پیامبر است که حرف خدا را می‌رساند. کسی که می‌گوید: «خدایا! من می‌خواهم مستقیم از خودت دستور بگیرم، نه از پیامبر و ولی تو» او متکبر است. خدا می‌فرماید: «تو وقتی حقیقتاً پا بر روی انانیت خودت گذاشته‌ای و تسلیم من شده‌ای که نه تنها دستور مرا گوش بدهی، بلکه دستورات هر کسی که من گفتم را هم گوش کنی.» گوش کردن دستورات هر کسی که خدا گفته است؛ یعنی ولایت است.
  • ولایت، نقطه نهایی مشخص شدن پاکی انسان است. ولایت همان چیزی است که ابلیس نتوانست بپذیرد و بعد از 6000 سال معلوم شد دروغ می‌گفته است و هنوز انانیت دارد.

برای اینکه معلوم شود که واقعاً انانیت از بین رفته است، با ولایت باید امتحان شود

  • از روز اول برو در خانه اهل بیت(ع)، ببین به امیرالمؤمنین تواضع می‌کنی یا نه؟ عبد خدا بودن را نمی‌توانستی نپذیری، اما آیا حاضری دستور و برتری و فضیلت امیرالمؤمنین(ع) بر خودت بپذیری یا حسادت می‌ورزی؟ آیا هنوز یک تکبر و علو روحی داری؟ اگر عبد خدا باشی، می‌گویی «خدایا! شما چه کسی را دوست داری؟ ما نوکر او هم هستیم.» این فرق عبد حقیقی با عبد دروغی است. این فرق مسلمان و مؤمن است.
  • قرار بود انانیت ما به دستور خدا از بین برود که به کمک تقوا حاصل می‌شد. ما می‌پذیریم و عبد بودن، وصف ما و تقوا مرام ما خواهد شد. برای اینکه معلوم شود که واقعاً انانیت از بین رفته است، باید با ولایت امتحان شود. باید برایت سنگین نباشد که به حرف کسی که خدا گفته است هم گوش کنی. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ای پیغمبر! به خدای تو قسم، اگر سنگین باشد برای کسی که حرف تو را بپذیرد، او ایمان ندارد. «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»(نساء/65)

چرا خطای اهل ولایت بخشیده می‌شود؟

  • اگر کسی مرحله ولایت را به خوبی طی کرده باشد، چون عبد بودن او محرز شده، اگر جایی هم خطا کند راحت می‌بخشند. ولی اگر کسی اعمال خوب و پرثواب زیادی انجام داده باشد، ولی مرحله ولایت را به‌خوبی طی نکرده باشد، مریض است. کارهای خوب او هم برای فریب دادن و ساکت کردن وجدانش است، نه برای اطاعت از خدا. او خودپرست است و در خیالات و اوهام به سر می‌برد. نزاع اصلی در عالم بین خداپرستی و خودپرستی است و نهایت خداپرستی این است که تو نه تنها مستقیم از خدا تبعیت کنی، بلکه وقتی کسی را ولی تو قرار داد، بپذیری.
  • یک عبد عالی در زمان پیغمبر، سلمان فارسی است. از امام صادق(ع) سؤال شد که چرا ما این‌قدر از شما دربارۀ سلمان فارسی تعریف می‌شنویم؟ چرا این‌قدر یاد سلمان می‌کنید؟ امام صادق(ع) فرمود: نگو سلمان فارسی، بلکه بگو سلمان محمدی. بعد فرمودند: می‌دانید من چرا این‌قدر از سلمان فارسی حرف می‌زنم؟ آن فرد گفت نه. نمی‌دانم. فرمود: به این دلیل که سلمان فارسی 3خصلت داشت: اولین خصلت او این بود که هوای امیرالمؤمنین(ع) را بر هوای خودش ترجیح می‌داد. یعنی سلمان در مبارزه با هوای نفس به این مرحله رسیده بود که علاوه بر اینکه دستورات خدا را بر هوای نفس خودش غلبه می‌داد، یکی از دستورات ویژه خدا که ولایتمداری است را طوری انجام می‌داد که هوای دل امیرالمؤمنین(ع) را بر هوای خودش ترجیح می‌داد. (مَا أَکْثَرَ مَا أَسْمَعُ مِنْکَ یَا سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ! فَقَالَ: لَا تَقُلِ الْفَارِسِیَّ، وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانَ الْمُحَمَّدِیَّ، أَ تَدْرِی مَا کَثْرَةُ ذِکْرِی لَهُ قُلْتُ: لَا. قَالَ: لِثَلَاثِ خِلَالٍ: أَحَدُهَا: إِیثَارُهُ‏ هَوَى‏ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) عَلَى هَوَى‏ نَفْسِهِ‏، وَ الثَّانِیَةُ: حُبُّهُ لِلْفُقَرَاءِ وَ ..؛ امالی شیخ طوسی/ص133)

شاید ولایت فقیه هم محل امتحان هوای نفس آدم باشد

  • هوای نفس، داستان ما را ازعبودیت و تقوا به ولایت کشانید. آیا ته هوای نفس چیزی باقی مانده است؟ ولایت فقیه چقدر به ولایت علی بن ابیطالب(ع) ربط دارد؟ شاید ولایت فقیه هم محل امتحان هوای نفس آدم باشد. سؤال می‌شود: «ولی فقیه که معصوم نیست»! ببخشید مگر سلمان فارسی معصوم است؟! شما اگر سلمان فارسی را دوست نداشته باشی و ولایت او را نداشته باشی، از ولایت اهل بیت(ع) خارج شده‌ای. اسم مقداد، ابوذر، عمار و حذیفه هم در این مورد ذکر شده است.( الْوَلَایَةُ لِلْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ لَمْ یُغَیِّرُوا وَ لَمْ یُبَدِّلُوا بَعْدَ نَبِیِّهِمْ ص وَاجِبَةً مِثْلِ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ وَ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ وَ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْکِنْدِیِّ وَ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ وَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ وَ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ وَ أَبِی الْهَیْثَمِ بْنِ التَّیِّهَانِ وَ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ وَ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ وَ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ وَ خُزَیْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ذِی الشَّهَادَتَیْنِ وَ أبو [أَبِی‏] سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ وَ مَنْ نَحَا نَحْوَهُمْ وَ فَعَلَ مِثْلَ فِعْلِهِمْ؛ خصال صدوق/2/607) اگر کسی می‌گو‌ید ما فقط 14معصوم داریم و نوکر آن‌ها هستیم، باید گفت تو اگر نوکر نوکرهای آنها نباشی و به یکی از نوکرهایشان توهین کنی، از ولایت معصومین خارج شده‌ای. به همین دلیل عجالتاً به همه احترام بگذار.
  • خدا برای اینکه برنامه مبارزه با نفس ما را بدهد، می‌تواند همه پیغام‌ها را خودش برساند ولی برخی جاها را می‌گوید پیامبر من، این مطلب را تو بگو. از جمله مهمترین این موارد، ماجرای غدیر است.(أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک) هر جا خداوند اطاعت از خودش را مطرح کرده است، اطاعت از رسول را هم با عبارت‌هایی نظیر «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول» و «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ» مطرح کرده است. «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ» یعنی تقوای خدا داشته باشد و از من اطاعت کنید؛ این حرف تمام انبیاء در قرآن بوده است. و شاید فقط یک مورد باشد که خداوند تنها از اطاعت خودش سخن گفته باشد.
  • حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «ای بندگان خدا بدانید وقتی شما تقوای خدا را داشته باشید و از اهل بیت پیغمبر خدا محافظت کنید این افضل عبادات است و خدا را به افضل عبادت پرستش کرده‌ای. و بهترین ذکر خدا را گفته‌اید. شکر خدا را در برترین صورت شکر به جار آورده‌اید. و بهترین نوع صبر و شکر را انتخاب کرده‌اید؛ وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّکُمْ إِذَا اتَّقَیْتُمُ اللَّهَ وَ حَفِظْتُمْ‏ نَبِیَّکُمْ‏ فِی‏ أَهْلِهِ‏ فَقَدْ عَبَدْتُمُوهُ بِأَفْضَلِ عِبَادَتِهِ وَ ذَکَرْتُمُوهُ بِأَفْضَلِ مَا ذُکِرَ وَ شَکَرْتُمُوهُ بِأَفْضَلِ مَا شُکِرَ»(تحف العقول/ص178)

هر کس نسبت به ولی خدا کینه‌ای داشت در کربلا فرصت پیدا کرد آن را رو کند

  • اما در کربلا چه خبر بود؟ در جبهه اولیاء که امام حسین(ع) آمده بود تا عشق‌بازی کند و قربانی بدهد. اما در جبهه اشقیاء چه کسانی هستند؟ خدا تصمیم گرفت در کربلا دو اتفاق بیافتد: 1- عاشق‌ها، عشق خود را نشان دهند 2- کسانی که کینه‌ای یا یک تکبری به ولی خدا داشتند که ته دلشان رسوب کرده بود، فرصت پیدا کنند رذالت و پلیدی خودشان را نشان بدهند. در کربلا می‌توان دید کسانی که تسلیم ولایت نیستند، چه رذالتی در دل‌هایشان خوابیده است. هر کس نسبت به ولی خدا کینه‌ای داشت در کربلا فرصت پیدا کرد آن را نشان بدهد ...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۹
مجید شهشهانی

رازهای روزه‌داری-3

تفاوت نسخه‌های دینی با نسخه‌های دنیایی چیست؟

کتاب «شهر خدا؛ رمضان و رازهای روزه‌داری» اثر حجت الاسلام پناهیان اخیراً به چاپ هفتم رسید. به این بهانه، در نیمۀ پایانی و روزهای اوج این ضیافت الهی، گزیده‌هایی از این کتاب را در چند بخش مستقل منتشر می‌کنیم. بخش دوم از این گزیده را در ادامه می‌خوانید:

روش دین در تربیت

نباید در رمضان بیارمیم و به رمضان بگوییم ما را با خود ببر. دستورات دینی هیچ‌یک به این‌صورت در انسان تأثیر تامّ خود را نخواهند گذاشت. مگر تبلیغات و تربیت دینی، به شیوۀ غربی است که بیاید و انسان را مسخ کند و با خود ببرد؟ روش دین این است که ابتدا انسان را بیدار می‌کند، بعد او را به حرکت فرا می‌خواند. آن‌هم باز نه به شیوه‌ای که استقلال و ارادۀ انسان را به هر وسیله‌ای سلب نماید و او را وادار کند.

اگر کسی به زندگی در مدل غربی عادت کرده که مثلاً پای یک برنامۀ جذاب تصویری بنشیند و یا در آن برنامه شرکت کند و آن برنامه هم با تسخیر کردن عقل و احساس او، با وارد شدن از ناخود‌آگاهِ فرد، به روح او نفوذ کند و در او تأثیر بگذارد، چنین کسی باید فکر تأثیرپذیری از رمضان را از سر خود خارج نماید.

شهر خدا، نعوذ بالله، شهرفرنگ یا شهربازی نیست که با فرو غلتاندن بازی‌خوردۀ خود در غفلت، او را سرمست کند و لبریز از شور بی‌شعوری نماید. رمضان ابتدا انسان را نگاه می‌دارد، سپس انسان را وادار به نگاه می‌کند، و بعد رها می‌کند تا به سوی آنچه از خوبی‌ها که خودت دیده‌ای و دریافت کرده‌ای بروی.

آمادگی بیشتر برای بهرۀ بیشتر

معلوم است که ما در ماه مبارک رمضان، مهمان خدا هستیم و خدا خودش به عنوان میزبان، پذیرایی از بندگانش را به عهده گرفته است. هرکس در این مهمانی در هر مرتبه‌ای وارد شود، بدون پذیرایی خارج نخواهد شد. همه حداقلی از بهره را خواهند برد. اما بی‌شک کسانی بیشتر بهره می‌برند که بنا دارند بیشتر بهره ببرند و خود را برای این مهمانی مهیّا کرده‌اند. حیف است که بدون آمادگی وارد این مهمانی بشویم و با حسرت فرصت‌های از دست رفته از آن خارج شویم.

جا دارد یک‌بار با نگاهی کلی فکر خود را برای یافتن راه‌های بهره‌برداری بیشتر و بهتر از رمضان سازماندهی کنیم و آگاهی‌های خود را دراین‌باره سامان بخشیم. به این منظور با نگاهی انسان‌شناسانه انواع اقداماتی که باید انجام پذیرد را به سه راه منقسم و محصور می‌کنیم: آگاهی، احساس، آداب.

تفاوت نسخه‌های دینی با نسخه‌های دنیایی

1. آگاهی: دانایی، خود یک اقدام است. راه اول این است که آگاهی‌های خود را افزایش دهیم. همین‌که بدانیم ماه خوب رمضان چیست و چگونه است و از اسرار و احوالش باخبر شویم، این خود بهرۀ ما را از رمضان بالا می‌برد. وقتی نگاه ما به رمضان، نگاهی آشنا و عارفانه باشد و عالمانه‌تر وارد رمضان شویم، این خود، ثواب عمل ما را افزایش می‌دهد. اینکه رسول خدا(ص)  به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «یَا عَلِیُّ نَوْمُ الْعَالِمِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الْعَابِدِ الْجَاهِل‏؛ ای علی! خواب عالم از عبادت جاهل ارزشمندتر است.»(1)، منظور شاید همین باشد.

یکی از تفاوت‌های نسخه‌های دینی با نسخه‌های دنیایی، برای درمان دردهای انسان، این است که اگر شما مثلاً آثار آنتی‌بیوتیک و آثاری را که مصرف آن در بدن شما دارد، ندانید، صِرف مصرف آنتی‌بیوتیک اثر خود را می‌گذارد و کار خودش را انجام می‌دهد. نیازی به سواد و آگاهی شما ندارد. اگر دارو را بخورید، چه متخصص باشید، چه عامی باشید، دارو کارکرد یکسانی خواهد داشت. اما نسخه‌های دینی این‌جور نیستند. این نسخه‌ها را هرچه بیشتر بفهمیم، و داروهایش را هرچه بیشتر بشناسیم، بیشتر اثر خواهد داشت. معرفت در تأثیرگذاری رفتارهای دینی بویژه افعال عبادی نقش بالایی دارد. به حدی که انجام اعمال توصیه شده در دین، به قدر معرفت انسان، به قدر عقل آدم‌ها، و به قدر دقت آدم‌ها، بر روی انسان اثر می‌گذارد.

کمک «آگاهی» به افزایش اثر روزه

رمضان می‌آید و می‌رود و بالاخره ما هم، روزه می‌گیریم، قرآن و دعا می‌خوانیم و ...، اما اگر بدانیم روزه و رمضان، چگونه می‌خواهند در ما اثر بگذارند، می‌توانیم به پرثمر و پراثرتر بودن روزه در جان خود، کمک کنیم و استفادۀ بیشتری از این ماه ببریم. حتی اگر کار خاصی را هم در اثر این آگاهی‌ها انجام ندهیم. همچنان که امام سجاد(ع) از خدا تقاضا داشتند: «وَ أَلْهِمْنَا مَعْرِفَةَ فَضْلِهِ؛ خدایا شناخت برتری‌های رمضان را به ما الهام کن.»(2)

چطور خیلی از افراد بی‌سواد، بدون آگاهی از آثار تربیتی عبادات به درجات بالایی رسیدند؟

ممکن است بپرسیم چطور خیلی از افراد عوام و بی‌سواد بوده‌اند که علی‌رغم ندانستن آثار تربیتی روزه و سایر عبادات، و تنها با انجام کارهایی که خدا گفته، به درجات بالایی رسیدند؟

خُب، آنها از حداقل اثرات روزه استفاده کرده‏ و به آن درجات بالایی رسیده‌اند. چون حداقل اثر روزه، باز هم خیلی زیاد است. اما آنها هم اگر علم بیشتری داشتند خیلی بیشتر رشد می‌کردند.

از طرف دیگر بعضی‌ها با وجود اینکه با آثار تربیتی اعمال آشنایی دارند، نه‌تنها رشد نکردند بلکه نسبت به دیگران تنزّل و عقب‏گرد هم کرده‌اند، چرا دانستن این آثار برای آنها فایده نداشته است؟

باید گفت ضمن اینکه تشخیص درجات انسان‌ها کار سختی است، اما درست است؛ انسان‌هایی بوده‌اند که با وجود دانستن، سقوط کرده‌اند. در قرآن هم به این گروه اشاره شده است، اما عیب اینها در علمی نبوده است که در سر دارند، عیب اینها مرضی است که در دل دارند. اینها قلبشان ایراد داشته که علمشان هم به دردشان نخورده است.

دلایل علاقۀ مؤمنان به رمضان: 1. عشق به امر مولا

2. احساس: مراد از راه عاطفی برای رسیدن به یک رمضان برتر، آن است که ما با ازدیاد احساس و علاقه‌های خود نسبت به ماه رمضان و آنچه مرتبط به اوست، قیمت رمضان خود را بالاتر ببریم و با بهتر کردن احساس خود به ماه خدا، بهرۀ خویش را از آن بیشتر نماییم...

دلایل زیادی برای علاقه مؤمنان به ماه رمضان می‌تواند وجود داشته باشد، که بعضی از موارد آنها را به این ترتیب می‌توان احصاء نمود: مؤمنان روزه را دوست دارند چون مولایشان به آن دستور داده است و بر انجام آن تأکید ورزیده است وکسی چه می‌داند وقتی امری از جانب آقا و مولایشان می‌رسد اینها چقدر خوشحال می‌شوند و تنها به دلیل همین امر، به اجرای آن چقدر عشق می‌ورزند.

2. فرصتی برای سختی کشیدن در راه دوست

به رمضان علاقه‌مندند چون برای آنها یک فرصت ازخودگذشتگی و تحمل کمی سختی پدید آورده است. و این یعنی تمام آرزوی خوبان، که بتوانند در راه خدا از خود مایه بگذارند، اگرچه هرچه دارند از اوست و هرچه بدهند هزاران برابر دریافت می‌کنند، ولی به هر حال رنج کشیدن در راه حضرت دوست، تنها راه تسکین درد عاشقی است.

3. فاصله گرفتن از حیات حیوانی و سبک‌بال شدن

به صیام عشق می‌ورزند چون طیّ آن از حیات حیوانی خویش فاصله می‌گیرند و سبک‌بال‌تر از همیشه به بارگاه نورانی خدا که جای هیچ وبال نیست راه می‌یابند. اساساًً گرسنگی را آنقدر دوست دارند که آرزو می‌کنند لحظۀ جان دادن و شرف‌یاب شدن به محضر خدا، گرسنه باشند.(3)

وقتی خداوند متعال از رسول خود پرسید: «ای احمد، آیا می‌دانی که بنده در چه زمانی به مولای خود نزدیک‌تر خواهد بود؟»، رسول اکرم(ص) که در مقابل علم خداوند، علمی از جانب خود ندارد، عرض کرد: «نه، ای پروردگار من»، پس خدا خودش پاسخ گفت: «إِذَا کَانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِدا؛ هنگامی که گرسنه باشد یا در حال سجود.»(4)  و کدام مؤمن است که در حال صیام، نزدیک‌تر بودن خود را به خدا احساس نکند و یا کدام مؤمن است که به عامل مقرّب کنندۀ خود عشق نورزد؟

4. رقّت قلب

گرسنگی روزه‌داری را دوست دارند، چون رقّت قلب را دوست دارند و امام صادق(ع) فرمود: «طَلَبْتُ رِقَّةَ الْقَلْبِ، فَوَجَدْتُهَا فِی الْجُوعِ وَ الْعَطَش‏.»(5) وقتی به دنبال رقّت قلب هستم، آن را در حال گرسنگی و تشنگی به دست می‌آورم.

5. مواهب و هدایای این مهمانی

و خلاصه به ضیافت الهی رمضان علاقه دارند به‌خاطر همۀ مواهب و هدایایی که در این مهمانی ربّانی نصیبشان می‌شود؛ از مغفرت گرفته تا کرامت؛ از فضای معنوی رمضان گرفته تا فضائل اخلاقی اهدایی آن؛ از حکمت تا معرفت؛ همه و همه دلایل بسیار خوبی برای مهر ورزیدن به رمضان است.

راه افزایش این علاقه‌ها

راستی این‌گونه علاقه‌ها را چگونه می‌توان ایجاد کرد و یا افزایش داد؟ برای اینکه دل ما بتواند ظرف چنین محبتی قرار گیرد، باید دل را از سرگرمی‌های الکی خالی کرد. دلِ هزارسو و هرزه‌ای که ما داریم، کی به این فراست و فراغت می‌رسد که بتواند زیبایی رمضان را ببیند؟ چه رسد به اینکه او را بپسندد و برسد به آنجا که به آن عشق بورزد. تا وقتی مقداری از شادی و وجد ما در دست‌یابی به زباله‌های متعفّن دنیاست، کی نوبت به استشمام عطر رمضان می‌رسد؟ تا وقتی دلدادۀ غنائم دنیا باشیم، کی می‌توانیم به غنیمت رمضان علاقه‌مند شویم؟

ضرورت‌های رعایت ادب

3. آداب: برای اینکه ثمرات روزه و رمضان در انسان تقویت و تکثیر بشود، طبیعتاًً باید در کنار افزایش علم و علاقه، عملی هم انجام داد. به عبارتی دیگر، غیر از توجه و تمنّا، باید تأدّب هم داشت. راه عملی برای افزایش بهره‌وری رمضان، رعایت آداب روزه‌داری است.

مردم هر شهر و دیاری برای خودشان آدابی دارند، که وقتی انسان برای میهمانی به آنجا سفر می‏کند، طبیعی است که آداب آن شهر را هم باید یاد بگیرد. شهر رمضان هم برای خودش آدابی دارد، و کسانی که به مهمانی خدا می‌روند، طبیعی است دوست دارند از آداب این مهمانی خبر داشته باشند.

ما که روزه می‌گیریم، رعایت ادب روزه چه ضروتی دارد؟ اثار و فوایدیش چیست؟ و اساساً آداب روزه گرفتن چیست؟ ...

 

* فهرست تفصیلی کتاب «شهر خدا» را می‌توانید از اینجا دریافت کنید.

___

1 . من لا یحضره الفقیه، ج4، ص365. باب النوادر و هو آخر ابواب الکتاب، ح5762.

2. صحیفۀ سجّادیه، دعای 44: دعای ورود به ماه مبارک رمضان.

3. قال رسول الله(ص) :«یَا أُسَامَةُ عَلَیْکَ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ یَأْتِیَکَ الْمَوْتُ وَ بَطْنُکَ جَائِعٌ فَافْعَلْ یَا أُسَامَةُ عَلَیْکَ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ قُرْبَةٌ إِلَی اللَّه‏؛ ای اسامه بر تو باد به روزه، چراکه آن حفاظی است از آ.تش و اگر توانستی (کاری کنی که) وقتی مرگ به سراغت می‌آید، شکمت گرسنه باشد، پس این کار را بکن. ای اسامه، بر تو باد به روزه، که روزه مایۀ نزدیکی به خداوند است.» التحصین (لابن فهد الحلی)، الفصل الثالث، ص20.

4. یَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی بِأَیِّ وَقْتٍ یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إِلَی اللَّهِ؟ قَالَ: لَا یَا رَبِّ. قَالَ: إِذَا کَانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِداً. ارشاد القلوب، ج1، باب 56، ص200.

5. طلب کردم رقّت قلب را، پس آن را در گرسنگی و تشنگی یافتم. مستدرک‏الوسائل، ج12، ص173، ح13809.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۷
مجید شهشهانی

برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)-3

 همۀ غم‌های امیرالمؤمنین(ع)...

  • پناهیان: ارزش هر کس به مسأله‌ای است که دارد.  بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.  هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد. در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم...
  • برای آنها که دوست دارند 10 روز باقیمانه از ماه مبارک رمضان را با دردهای امیرالمؤمنین(ع) سپری کنند، به دردهای حضرت فکر کنند و کم کم دردهای علی(ع) مسأله‌شان بشود، هر روز متن و صوتی که برگرفته از روضه‌های حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان است را تقدیم می‌کنیم(متن و صوت دو مطلب مستقل هستند؛ یعنی متن همان پیاده شدۀ صوت نیست) سومین قسمت از «برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)» در ادامه آمده است:

بشنوید | زندگی یعنی ...

دانلود (2.96 مگابایت)

 

بخوانید | همۀ غم‌های امیرالمؤمنین(ع)

امشب آخرین شب حیات غمگین‌ترین، غریب‌ترین و مظلوم‌ترین مرد عالم است.

امّا مگر غمهای دل امیرالمؤمنین برای چه بود؟ چه غم‌هایی بر دل علی نشست و دلش را آزار داد؟

چند گونه غم بر دل علی(ع) سنگینی می‌کرد.

غم اول

گونة اول از غمهای امیرالمؤمنین(ع)،درسهای زیادی برای ما دارد. باید هرکداممان مدتها روی این غم علی(ع) تأمل کنیم. معرفی آن غم، نیاز به مقدمه دارد.

امیرالمؤمنین داماد پیغمبر است؛ جانشین پیغمبر است. در کنار رسول خدا بزرگ شده و درواقع پسر پیغمبر محسوب می‌شود؛وقتی علی(ع) کوچک بود، پیامبر غذا را می‌جویدند و از از دهان مبارکشان غذا را درمی‌آوردند به دهان علی می‌گذاشتند.(1)

بزرگ‌تر هم که می‌شود، همواره همراه پیامبر است. وقتی جبرئیل امین وحی را بر پیامبر اکرم نازل می‌کرد، امیرالمؤمنین همه را می‌دید و می‌شنید.(2)

امیرالمؤمنین(ع) همسر فاطمه زهرا(س) بهترین زن عالم است. پدر حسنین است.حسنینی که «سیّدی شباب اهل الجنه؛ سید جوانان اهل بهشت»اند.

علی از فضائل چه کم دارد؟ شجاعت؟ علم؟ قهرمانی؟ سابقه؟ هیچ‌چیز برای علی است؛ هیچ چیزی کم ندارد.

با این حال، امیرالمؤمنین پیش پیغمبر گریه می‌کرد و می‌گفت:یا رسول الله، چرا من شهید نمی‌شوم؟!(3)

علی جان شما که در همین دنیا هم نزد خدایی؛ سر نماز در مقام قرب الهی هستی. دیگر چرا دوست داری شهید بشوی؟ علی جان پیغمبر خیلی به تو نیاز دارد. بعد از پیامبر، اسلام به وجود تو بسته است. این‌قدر وجودت لازم است که فاطمه فدای تو می‌شود! آن‌وقت گریه می‌کنی که چرا من شهید نمی‌شوم؟!

آری علی در فراق شهادت، هق‌هق گریه می‌کرد.

بعدها به مردم کوفه گفت: ای مردم! شما را به عشق وعده شهادتی که پیغمبر به من داده، تحمل می‌کنم.(4)

اولین غم امیرالمؤمنین، شهادت بود.

غم دوم

نوع دوم از غمهای امیرالمؤمنین غمهایی است که به خاطر مردم دارند. امیرالمؤمنین(ع) غم همۀ آدم‌ها را می‌خوردند. امیرالمؤمنین برای تک‌تک آدم‌ها دل می‌سوزاند.

جنگ صفین را طول می‌داد. گفتند: یاعلی چرا شما خودت هم جنگ ر اطول می‌دهی؟ می‌فرمود: به خدا قسم جنگ را طول نمی‌دهم مگر برای اینکه فرصتی بدهم تا برخی از لشکر دشمن پشیمان شوند و به ما بپیوندند! اگر زود بجنگم و اینها کشته شوند، جهنمی خواهند شد! هر جای جنگ هم که می‌دید دشمن دارد شکست می‌خورد، به یارانش می‌فرمود: بسشان است ولشان کنید دیگر حمله نکنید!(5)

آقا دلش نمی‌آید حتی دشمنان خودش را بکشد؛ دلش برای آنها می‌سوخت!

حتی سفارش قاتل خود را هم به فرزندانش می‌کرد.(6)

سومین غم

سومین غم در دل امیرالمؤمنین، به خاطر دوستانش بود. هرکدام از یارانش که در صفین به شهادت می‌رسیدند حضرت گریه‌ای عجیب می‌کرد. علی(ع)در میان کشته‌ها دنبال بدن عمار یاسر می گشت؛ شعری می‌خواندند که مضمونش این بود: ای دنیا تو چقدر بدی! نگاه می‌کنی ببینی من به چه کسی علاقه دارم، زود او را از من می‌گیری؟!(7)

در جای دیگر، وسط خطبه، بالای منبر وقتی به یاد عمار و ذوالتیهان و ذوالشهادتین افتاد، با دست به صورت خود زد و گریۀ طولانی کرد(8)

سخت‌ترین غم

امّا از میان این غم‌ها سخت‌ترین غم او، این بود که مردم هدایت‌نشده باقی ماندند! حضرت امام می‌فرمودند: این سخت‌ترین درد برای امیرالمؤمنین بود.

می‌دانید چرا این درد، سخت‌ترین درد امیرالمؤمنین بود؟ چون علی(ع) همه جا درست عمل می‌کرد؛ چه آنجا که سرباز جان بر کف رسول خدا بود و چه بعد از ایشان که امام بود. هدفش هم این بود که دست مردم را بگیرد و هدایتشان کند.

امّا می‌دید که مردم او را متهم می‌کنند! مردم حرف و عملکرد علی را نمی‌فهمند. وقتی می‌دید که او برای هدایت مردم عمل می‌کند ولی عده‌ای به خاطر عمل علی و البته از روی لجاجتشان به جهنمی می‌شوند، خیلی درد در دل علی(ع) ایجاد می‌شد.

علی مجسمة هدایت است؛ پیامبر می‌فرمود: « أَنَا الْمُنْذِرُ، وَ عَلِیٌّ الْهَاد؛ من کارم انذار است و علی هادی است» (9).یعنی من بیدارباش می‌دهم علی دستها را می‌گیردو به بهشت می‌برد! امّا امیرالمؤمنین می‌بیند مردم دارند به او اتهام می‌زنند. علی دردش به خاطر این اتهام زدن‌ها نبود، دردش این بود که مردم از علی غلط برداشت می‌کنند، و به همین خاطر هم جهنمی می‌شوند.

امیرالمؤمنین از خودش دفاع می‌کرد. می‌فرمود: ای مردم! من به دنیای شما یک‌ذره هم علاقه ندارم!(10)

حضرت امام فرمود: دفاعی که امیرالمؤمنین از خودش می‌کرد، سخت‌ترین کاری بود که انجام می‌داد!

علی خوشش نمی‌آید از خودش دفاع کند! علی دوست دارد غریب باشد؛ اصلاً دوست دارد نباشد! مثل هر آدم مخلصی که دوست دارد خوبی‌هایش را اصلاً کسی خبر نداشته باشد؛ علی(ع) امام مخلص‌هاست.

اما مردم می‌گفتند: یاعلی، تو به خلافت حریصی! تو حریص حکومت کردنی!(11)

اینجا بود که علی مجبور می‌شد از خودش دفاع کند و خودش را به مردم معرفی کند؛ سخت‌ترین کار ممکن.

امّا دفاع علی از خودش هم به خاطر هدایت مردم است.

مظلومیت علی این بود که ...

حضرت خضر بالاتر است یا امیرالمؤمنین؟

- معلوم است که امیرالمؤمنین

حضرت موسی بالاتر است یا مردم کوفه؟

- معلوم است که حضرت موسی.

پس امیرالمؤمنین از حضرت خضر بالاتر است، مردم کوفه از حضرت موسی پایین‌تر است.

حضرت خضر، نتوانست حضرت موسی را تحمل کند؛ گفت: ای موسی، تو نمی‌توانی با من راه بیایی، سر هر ماجرایی مرا متهم می‌کنی؛ برو!(12)

اما علی صدا زد: یا رسول‌الله صبرمی‌کنم؛ من با این مردم می‌سازم! با این‌که مدام علی را متهم می‌کردند.

مظلومیت علی این نیست که با او جنگیدند؛ مظلومیتش این بود که همیشه او را متهم می‌کردند. آن هم نه اتهام از سر دشمنی با دین؛ بلکه اتهام از سر دوستی با دین بود!

مثلاً امیرالمؤمنین را به قتل عثمان متهم می‌کردند! حال آن‌که در تاریخ است که علی تمام سعی خودش را کرد که عثمان کشته نشود.(13)

لذا جای تعجب ندارد که علی می‌رفت و سر به چاه می‌گذاشت!

امشب دیگر علی(ع) برای همیشه از اتهام‌ها راحت می‌شود..

امشب دیگر علی(ع) از همة اتهام‌ها برای همیشه راحت می‌شود.

کم‌کم مدتهای بی‌هوشی مولا طولانی‌تر می‌شود. ولی گاهی هم به هوش می‌آید.

همین که امیرالمؤمنین بیهوش می‌شد، صدای ضجۀ زینب کبری و بچه‌های علی بالا می‌رفت.

خیلی سخت است پدری درخانه جلوی چشم بچه‌هایش جان بدهد و آرام آرام مثل یک شمعی خاموش شود...

 

----

(1) الْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ سَأَلْتُ أَبِی عَنِ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص الذُّکُورِ أَیُّهُمْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَهُ أَشَدُّ حَبّاً؟ فَقَالَ: عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقُلْتُ: لَهُ سَأَلْتُکَ عَنْ بَنِیهِ؟ فَقَالَ: إِنَّهُ کَانَ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ بَنِیهِ جَمِیعاً وَ أَرْأَفُ مَا رَأَیْنَاهُ زایله یَوْماً مِنَ الدَّهْرِ مُنْذُ کَانَ طِفْلًا إِلَّا أَنْ یَکُونَ فِی سَفَرٍ لِخَدِیجَةَ وَ مَا رَأَیْنَا أَبَا أَبَرُّ بِابْنٍ مِنْهُ لِعَلِیٍّ وَ لَا ابْناً أَطْوَعَ لِأَبٍ مِنْ عَلِیٍّ لَهُ(شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏13، ص200) و امام سجاد ع : کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَمْضَغُ اللحمة وَ التَّمْرَةَ حَتَّى تُلِینَ وَ یَجْعَلُهُمَا فِی فَمِ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ صَغِیرٌ فِی حَجْرِهِ(شرح ابن ابی الحدید، ج13، ص200)

(2) امام علی ع : أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ ص فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَى خَیْر(نهج البلاغه، خطبه 192)

(3) امام علی ع : لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قَوْلَهُ- الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَیْنَ أَظْهُرِنَا فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِی أَخْبَرَکَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا؟ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ أُمَّتِی سَیُفْتَنُونَ بَعْدِی فَقُلْتُ: یَا رَسُولُ اللَّهِ أَ وَ لَیْسَ قَدْ قُلْتَ لِی یَوْمَ أُحُدٍ حَیْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ حِیزَتْ‏ عَنِّی الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیَّ، فَقُلْتَ لِی أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِکَ؟ فَقَالَ لِی: إِنَّ ذَلِکَ لَکَذَلِکَ فَکَیْفَ صَبْرُکَ إِذاً؟ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَکِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّکْرِ. (نهج البلاغه، خطبه156)

(4) فَوَاللَّهِ لَوْ لَا طَمَعِی عِنْدَ لِقَائِی عَدُوِّی فِی الشَّهَادَةِ وَ تَوْطِینِی نَفْسِی عَلَى الْمَنِیَّةِ لَأَحْبَبْتُ أَلَّا [أَبْقَى‏] أَلْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ یَوْماً وَاحِداً وَ لَا أَلْتَقِیَ بِهِمْ أَبَداً(نهج البلاغه، خطبه35)

(5) و من کلام له ع و قد استبطأ أصحابه إذنه لهم فی القتال بصفین‏: أَمَّا قَوْلُکُمْ أَ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ‏ وَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا(نهج البلاغه خطبه 55)

(6) قال للحسن: أبصروا ضاربی أطعموه من طعامی و اسقوه من شرابی.(اعیان الشیعه ج1ص533)

(7) فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ صِفِّینَ خَرَجَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ لَهُ یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی فِی الْقِتَالِ قَالَ مَهْلًا رَحِمَکَ اللَّهُ فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ أَعَادَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ فَأَجَابَهُ بِمِثْلِهِ فَأَعَادَهُ ثَالِثاً فَبَکَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَنَظَرَ إِلَیْهِ عَمَّارٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی وَصَفَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَنَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنْ بَغْلَتِهِ وَ عَانَقَ عَمَّاراً وَ وَدَّعَهُ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا الْیَقْظَانِ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ نَبِیِّکَ خَیْراً فَنِعْمَ الْأَخُ کُنْتَ وَ نِعْمَ الصَّاحِبُ کُنْتَ ثُمَّ بَکَى ع وَ بَکَى عَمَّارٌ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا تَبِعْتُکَ إِلَّا بِبَصِیرَةٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ یَوْمَ حُنَیْنٍ یَا عَمَّارُ سَتَکُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاتَّبِعْ عَلِیّاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ سَتُقَاتِلُ بَعْدِیَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ فَجَزَاکَ اللَّهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَنِ الْإِسْلَامِ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ فَلَقَدْ أَدَّیْتَ وَ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ ثُمَّ رَکِبَ وَ رَکِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ثُمَّ بَرَزَ إِلَى الْقِتَالِ ثُمَّ دَعَا بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ فَقِیلَ مَا مَعَنَا مَاءٌ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَأَسْقَاهُ شَرْبَةً مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبَهُ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا عَهِدَ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ یَکُونَ آخِرُ زَادِی مِنَ الدُّنْیَا شَرْبَةً مِنَ اللَّبَنِ ثُمَّ حَمَلَ عَلَى الْقَوْمِ فَقَتَلَ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ نَفْساً فَخَرَجَ إِلَیْهِ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَطَعَنَاهُ فَقُتِلَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ طَافَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْقَتْلَى فَوَجَدَ عَمَّاراً مُلْقًى فَجَعَلَ رَأْسَهُ عَلَى فَخِذِهِ ثُمَّ بَکَى ع وَ أَنْشَأَ یَقُول‏: أَیَا مَوْتُ کَمْ هَذَا التَّفَرُّقُ عَنْوَةً/ فَلَسْتَ تُبَقِّی لِی خَلِیلَ خَلِیلٍ؛ أَرَاکَ بَصِیراً بِالَّذِینَ أُحِبُّهُمْ/ کَأَنَّکَ تَمْضِی نَحْوَهُمْ بِدَلِیل‏(ای مرگی که مرا ترک نمی کنی بیا و مرا راحت کن چون تمام دوستانم را از دست داده ام؛ ای مرگ چقدر این فراق اجباری ادامه دارد و دو باقی نمی‌گذاری هیچ دوستی را برای دوستی.)

(8) أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَةِ الْکَرِیمَةِ فَأَطَالَ الْبُکَاءَ. ثُمَّ قَالَ ع] أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِیَ الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُأَحْیَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوه‏..(نهج البلاغه/خطبه182)

(9) الأصول الستة عشر، 183 و نیز قال رسول الله: مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنِّی مُنْذِرٌ وَ عَلِیٌّ هاد. (در خطبه غدیر-احتجاج ج1ص73)

(10) لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز(نهج البلاغه/خطبه3- خطبه شقشقیه)

(11) عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِیهِ جُنْدَبٍ قَالَ: دَخَلَ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ وَ حُجْرُ بْنُ عَدِیٍّ وَ حَبَّةُ الْعُرَنِیُّ وَ الْحَارِثُ الْأَعْوَرُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَبَإٍ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع بَعْدَ مَا افْتُتِحَتْ مِصْرُ وَ هُوَ مَغْمُومٌ حَزِین‏ فَقَالُوا لَهُ: بَیِّنْ لَنَا مَا قَوْلُکَ فِی أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ فَقَالَ لَهُمْ عَلِیٌّ ع: «وَ هَلْ فَرَغْتُمْ لِهَذَا وَ هَذِهِ مِصْرُ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ شِیعَتِی بِهَا قَدْ قُتِلَتْ؟ أَنَا مُخْرِجٌ إِلَیْکُمْ کِتَاباً أُخْبِرُکُمْ فِیهِ عَمَّا سَأَلْتُمْ وَ أَسْأَلُکُمْ أَنْ تَحْفَظُوا مِنْ حَقِّی مَا ضَیَّعْتُمْ فَاقْرَءُوهُ عَلَى شِیعَتِی وَ کُونُوا عَلَى الْحَقِّ أَعْوَاناً وَ هَذِهِ نُسْخَةُ الْکِتَابِ: مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مَنْ قَرَأَ کِتَابِی هَذَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِین‏ یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ إِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْکُمْ مَا کَانَ فِینَا مَنْ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ یَعْرِفُ السُّنَّةَ وَ یَدِینُ دِینَ الْحَقِّ فَخَشِیَ الْقَوْمُ إِنْ أَنَا وُلِّیتُ عَلَیْهِمْ أَنْ لَا یَکُونَ لَهُمْ فِی الْأَمْرِ نَصِیبٌ مَا بَقُوا فَأَجْمَعُوا إِجْمَاعاً وَاحِداً فَصَرَفُوا الْوَلَایَةَ إِلَى عُثْمَانَ وَ أَخْرَجُونِی مِنْهَا رَجَاءَ أَنْ یَنَالُوهَا وَ یَتَدَاوَلُوهَا إِذْ یَئِسُوا أَنْ یَنَالُوا مِنْ قِبَلِی...حضرت در این نامه کارشکنی های قریش را یاد آور می شوند تا اینجا که می فرمایند :ثُمَّ قَالُوا: هَلُمَّ فَبَایِعْ وَ إِلَّا جَاهَدْنَاکَ فَبَایَعْتُ مُسْتَکْرِهاً وَ صَبَرْتُ مُحْتَسِباً فَقَالَ قَائِلُهُمْ: یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ إِنَّکَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ لَحَرِیص‏(الغارات ج1ص204)

(12) قالَ هذا فِراقُ بَیْنی‏ وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْویلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْرا(الکهف/78)

(13) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: إِنْ شَاءَ النَّاسُ قُمْتُ لَهُمْ خَلْفَ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ فَحَلَفْتُ لَهُمْ بِاللَّهِ مَا قَتَلْتُ عُثْمَانَ وَ لَا أَمَرْتُ بِقَتْلِهِ، وَ لَقَدْ نَهَیْتُهُمْ فَعَصَوْنِی. (امالی شیخ طوسی، ص269)

 

مطالب مرتبط

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۷
مجید شهشهانی