سایت جدید بیان معنوی راه اندازی شد برای مشاهده کلیک کنید.
برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)-9
چه اشکالی دارد اینقدر مظلوم باشم؟
- پناهیان: ارزش هر کس به مسألهای است که دارد. بعضیها مسألهشان ازدواج است، بعضیها مسألهشان پول در آوردن است، بعضیها مسألهشان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد اینقدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلیترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد. هر کس نمیتواند خدا را تنها مسألۀ زندگیاش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهلبیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهلبیت(ع) باشند. وقتی اهلبیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد. در ماه رمضان مسألهتان غصههای دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم...
- برای آنها که دوست دارند روزهای باقیمانده از ماه مبارک رمضان را با دردهای امیرالمؤمنین(ع) سپری کنند، به دردهای حضرت فکر کنند و کم کم دردهای علی(ع) مسألهشان بشود، هر روز متن و صوتی که برگرفته از روضههای حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان است را تقدیم میکنیم(متن و صوت دو مطلب مستقل هستند؛ یعنی متن همان پیاده شدۀ صوت نیست) نهمین قسمت از «برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)» در ادامه آمده است:
بشنوید | دری که به مسجد باز است
دانلود (692 کیلوبایت)
بخوانید | چه اشکالی دارد اینقدر مظلوم باشم؟
در نهج البلاغه شریف نامهای آمده که امیرالمؤمنین علی(ع) در جواب نامة معاویه نوشتهاند.(1)
شأن علی خیلی بالاتر از این است که نامه به چنین کسی بنویسد. امّا امیرالمومنین از باب رأفت امامت، از باب احساس وظیفه و برای روشنگری نامه نوشتند. خود آقا هم در ابتدای یکی از نامههایشان میفرمایند: که تو کسی نیستی که لیاقت داشته باشی من با تو حرف بزنم؛ ولی چه کنم که روزگار مرا وادار کرده تا برایت نامه بنویسم!
اما در این نامه جملهای آمده که اگر خود امیرالمؤمنین ننوشته بودند، شاید هیچکس جرأت نمیکرد این چنین، روضة دردهای علی را بخواند.
امیرالمومنین(ع) در این نامه نوشته است:
«معاویه! تو در نامهات نوشتی که منِ علی همان کسی هستم که مانند شتری که طناب به گردنش ببندند و را بکشند، طناب به گردنم انداختند و کشیدند و وادار به بیعت کردند.
امّا معاویه بدان که تو خواستی با این جمله مرا سرزنش کنی ولی به خدا قسم تو مرا مدح کردی! تو خواستی با این جمله مرا رسوا کنی ولی خودت رسوا شدی: وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ. (2)
بعد حضرت ادامه میدهد: چه ایرادی دارد یک مرد اینقدر مظلوم باشد که در کوچهها او را بکشند؟
من مظلوم بودم.
یعنی: معاویه؛ حرفی که من نمیتوانستم بزنم، تو زدی!
یعنی ای مردم عالم معاویه هم اعتراف کرد که علی را با طناب بستند و در کوچهها کشیدند!
امّا ای مردم وقتی علی را با طناب میکشند، آیا توقع دارید فاطمه هم بایستد و ببیند که قهرمانش را دارند روی زمین میکشند؟
------------
(1) نهج البلاغة/ نامه28
(2) قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ حَتَّى أُبَایِعَ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ (نهج البلاغة/ نامه28)
(3) وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ(نهج البلاغة/ نامه28)
مطالب مرتبط