علیرضا پناهیان

۱۸۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد پناهیان» ثبت شده است

شب قدر-مصلای تهران

در شب قدر به چه موضوعی فکر کنیم؟/ بچه مذهبی‌هایی که اهل ضجه زدن درِ خانۀ خدا نیستند، وضعیت‌شان خطرناک است

پناهیان: امیرالمؤمنین(ع) که نحوۀ تولدش برای ما پیام دارد، آیا نحوۀ شهادتش پیام ندارد؟! ابن ملجم، یک آدم غافل نبود، عوام هم نبود. او قاری قرآن بود. او مانند یک استاد قرآن و یک فقیه بود که در مدینه به او خانۀ بزرگی داده بودند تا وقتی می‌خواهد به دیگران درس قرآن بدهد، آن‌قدر جا داشته باشد که مردم برای یاد گرفتن قرآن، در خانۀ او جمع شوند. امیرالمؤمنین(ع) به حدّی به ابن ملجم محبت می‌کرد که وقتی ابن ملجم بیمار شده بود، امیرالمؤمنین(ع) در خانۀ خودش از او نگهداری می‌کرد و او را تیمار می‌کرد.

حجت ‌الاسلام پناهیان در شب قدر و در جمع عزاداران امیرالمؤمنین(ع) در مصلی بزرگ امام خمینی(ره) با ضمن بیان اینکه باید از سرنوشت ابن ملجم با آن سوابق خوب مذهبی‌گری‌اش عبرت بگیریم و نگران عاقبت به‌خیری خودمان باشیم، گفت: افراد دیندار و مذهبی باید بیش از سایرین نگران «عاقبت به‌خیری» خودشان باشند... من از کسانی که در خیابان‌ها بی‌بندو باری می‌کنند آن‌قدر نمی‌ترسم که از مذهبی‌ها و مدّعی‌هایی که شب‌ها درِ خانۀ خدا ضجه نمی‌زنند، می‌ترسم.

 در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

چرا شب «اوج عبادت» با شب «اوج مظلومیت علی(ع)» یکی شده؟/در شب قدر به چه موضوعی باید فکر کنیم؟

  • امشب به عنوان شب قدر و مهمترین شب سال خودمان، باید درِ خانۀ خدا چه‌کار کنیم؟ امشب چه اتفاقی باید برای ما بیفتد؟ در شب ضربت خوردن و شهادت امیرالمؤمنین(ع) چه‌کار باید کنیم؟ چرا شب اوج عبادت ما با شب اوج مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) یکی شده است؟ چه حکمتی در تلاقی این دو مناسبت مهم وجود دارد؟ وقتی فکر کردن یکی از بهترین عبادت‌هاست، امشب دربارۀ چه چیزی باید فکر کنیم؟ بهترین موضوعی که در شب قدر و شب شهادت امیرالمؤمنین(ع) باید به آن فکر کنیم چیست؟
  • امیرالمؤمنین(ع) که تنها کسی است که در خانۀ کعبه به دنیا آمده، توسط چه کسی به شهادت رسیده است؟ امیرالمؤمنین(ع) که به دنیا آمدنش با چنین معجزۀ بزرگی همراه بود که دیوار خانۀ کعبه برایش شکافته شده است؛ اتفاقی که برای فرزند حضرت مریم(ع) نیز رخ نداد و هنوز بعد از 1400 سال اثر این شکاف، بر دیوار قبله‌گاه مسلمین باقی مانده است؛ این شخصیت باعظمتی که در خانۀ کعبه با معجزۀ شکافته شدن دیوار خانۀ کعبه به دنیا آمد، چگونه از دنیا رفت؟

فکر کردن دربارۀ «عاقبت به‌خیری»؛ مهمترین مسألۀ شب قدر/امیرالمؤمنین(ع) که نحوۀ تولدش برای ما پیام دارد، آیا نحوۀ شهادتش پیام ندارد؟!

  • یکی از اذکار امشب، لعن قاتل امیرالمؤمنین(ع) است. آیا مهمترین موضوعی که امشب باید ما را به خودش مشغول کند، فکر کردن دربارۀ شخصیت پلید قاتل امیرالمؤمنین(ع) نیست؟! آیا کسی که تولدش با چنان معجزۀ بزرگی همراه بوده، شهادتش اتفاقی و تصادفی است؟ کسی که خداوند متعال اراده کرده است به دنیا آمدنش را به همۀ ما و به تاریخ نشان دهد، آیا خدا نمی‌خواهد نحوۀ دنیا رفتنش را هم به ما نشان دهد و پیامی به ما بدهد؟! آیا خدا نمی‌خواهد به ما نشان دهد که «ببینید چه کسی امیرالمؤمنین(ع) را به قتل رسانده است»؟
  • امشب باید در موضوع عاقبت به‌خیر شدن فکر کرد و این مسألۀ اصلی امشب است. امشب از دو جهت شب فکر کردن دربارۀ عاقبت به‌خیری است: یکی با دیدن ابن ملجمی که حداقل «علی‌الظاهر» یکی از وفاداران و معتمدین جدّی امیرالمؤمنین(ع) بود اما قاتل امیرالمؤمنین(ع) شد. و دیگر، از این جهت که وقتی رسول خدا(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: در یک ماه رمضان محاسن تو به خون سرت خضاب می‌شود، بلافاصله امیرالمؤمنین(ع) پرسید: یا رسول الله(ص) آن موقع من دین دارم؟! یعنی«آیا من عاقبت به خیر می‌شوم؟» (فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ؟ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یُسْتَحَلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ ... فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ. قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی؟ فَقَالَ ص: فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِکَ؛ امالی‌صدوق/93)
  • ببینید کسی که «قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار» است، این‌طور نگران عاقبت به‌خیری خودش است، پس تکلیف ما کاملاً معلوم است. (امام صادق(ع): عَلِیٌّ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار؛ تفسیر قمی/2/324- رسول خدا(ص): لا یَزالُ المُؤمِنُ خائِفاً مِن سُوءِ العاقِبَةِ؛ میزان‌الحکمة/4772)

وقتی به سوابق خوب ابن ملجم نگاه می‌کنیم باید نگران عاقبت به‌خیری خودمان شویم

  • امشب وقتی به علی(ع) نگاه می‌کنیم باید مست نگرانی او برای عاقبت به‌خیری شویم، و وقتی به ابن ملجم نگاه می‌کنیم باید وحشت کنیم از اینکه چگونه یک آدمی که آن سابقۀ خوب را داشت، نه‌تنها عاقبت به‌خیر نشد بلکه تبدیل شد به «اشقی الاشقیاء»(وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِیَاءِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِین‏؛ اقبال‌الاعمال/1/296)‏ به حدّی که مرتبۀ او در جهنم پایین‌تر از شیطان است. ابن ملجم، یک آدم غافل نبود، عوام هم نبود. او قاری قرآن بود. او مانند یک استاد قرآن و یک فقیه بود که در مدینه به او خانۀ بزرگی داده بودند تا وقتی می‌خواهد به دیگران درس قرآن بدهد، آن‌قدر جا داشته باشد که مردم برای یاد گرفتن قرآن، در خانۀ او جمع شوند.
  • اگر خداوند امشب می‌خواهد ابن ملجم را به ما نشان دهد، برای این است که نسبت به عاقبت‌ به‌خیری خودمان احساس امنیت نکنیم و خیالمان راحت نباشد.
  • وقتی امیرالمؤمنین(ع) خلیفه شدند، از مردم یمن بیعت گرفتند و به والی یمن فرمودند ده نفر از بهترین مؤمنین یمن را برای من بفرست. مردم یمن، ابتدا صد نفر از بهترین‌های خود را انتخاب کردند و آن صد نفر از بین خودشان هفتاد نفر انتخاب کردند و آنها سی نفر و آنها نیز از بین خودشان ده نفر را انتخاب کردند. وقتی این ده نفر به محضر امیرالمؤمنین(ع) آمدند یک نفر را به عنوان نماینده جلو فرستادند و او آن‌چنان زیبا در مدح و منقبت امیرالمؤمنین(ع) سخن گفت که واقعاً تحسین برانگیز بود. امیرالمؤمنین(ع) از او پرسید: اسم تو چیست؟ او گفت: من ابن ملجم مرادی هستم! امیرالمؤمنین(ع) دست روی دست زد و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» و ناراحت شد و فرمود: تو قاتل من خواهی بود. ابن ملجم گفت: چطور می‌توانم قاتل تو باشم درحالی‌که در همۀ عالم، عزیزترین شخص در نزد من هستی؟! (فَاخْتَارَ مِنْهُمْ مِائَةً ثُمَّ مِنَ الْمِائَةِ سَبْعِینَ ثُمَّ مِنَ السَّبْعِینَ ثَلَاثِینَ ثُمَّ مِنَ الثَّلَاثِینَ عَشَرَةً فِیهِمْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ الْمُرَادِیُّ ... فَلَمَّا أَتَوْهُ ع سَلَّمُوا عَلَیْهِ وَ هَنَّئُوهُ بِالْخِلَافَةِ ... ؛ بحارالانوار/42/261)
  • وقتی ابن ملجم به فرق مبارک امیرالمؤمنین(ع) شمشیر زد، و او را دستگیر کردند، حضرت به او فرمود: آیا من بیش از همۀ دوستانم به تو محبت نکردم به حدّی که دوستان من اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: یا علی! چرا این‌قدر به ابن ملجم، محبت می‌کنی؟ و ابن ملجم بدبخت هم تأیید کرد. (أَ بِئْسَ الْإِمَامُ کُنْتُ لَکَ حَتَّى جَازَیْتَنِی بِهَذَا الْجَزَاءِ أَ لَمْ أَکُنْ شَفِیقاً عَلَیْکَ وَ آثَرْتُکَ عَلَى غَیْرِکَ وَ أَحْسَنْتُ إِلَیْکَ وَ زِدْتُ فِی إِعْطَائِکَ أَ لَمْ یَکُنْ یُقَالُ لِی فِیکَ کَذَا وَ کَذَا فَخَلَّیْتُ لَکَ السَّبِیلَ وَ مَنَحْتُکَ عَطَائِی؛ بحارالانوار/42/287)
  • امیرالمؤمنین(ع) به حدّی به ابن ملجم محبت می‌کرد که وقتی ابن ملجم بیمار شده بود، امیرالمؤمنین(ع) در خانۀ خودش از او نگهداری می‌کرد و او را تیمار می‌کرد.(...فَلَمَّا عَزَمُوا عَلَى الْخُرُوجِ مَرِضَ ابْنُ مُلْجَمٍ مَرَضاً شَدِیداً فَذَهَبُوا وَ تَرَکُوهُ فَلَمَّا بَرَأَ أَتَى أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ کَانَ لَا یُفَارِقُهُ لَیْلًا وَ لَا نَهَاراً وَ یُسَارِعُ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ کَانَ ع یُکْرِمُهُ وَ یَدْعُوهُ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ یُقَرِّبُهُ؛ بحارالانوار/42/262)

مستکبرین و صهیونیست‌ها وقتی خودشان نتوانستند خط مقاومت را از بین ببرند، به سراغ ابن ملجم‌ها رفتند

  • داستان ابن ملجم واقعاً عبرت‌آموز است. امروز کفار و مستکبرین و صهیونیست‌ها، وقتی خودشان نتوانستند خط مقاومت را در جهان اسلام از بین ببرند، به سراغ ابن ملجم‌ها رفتند، به سراغ قاری‌های قرآنِ قاتل رفتند؛ همان کسانی که حاضرند دوهزار و پانصد کودک را سر ببُرند. وقتی از نظامیان آمریکایی و اسرائیلی کاری برنیامد، به سراغ این افراد رفتند تا به کمک اینها خط مقاومت را از بین ببرند. آنها فهمیده‌اند که اگر کسانی در جهان باشند که بتواند مریدان امیرالمؤمنین(ع) را به زانو در بیاورند، آنها حتماً خائنینی از میان قاریان قرآن هستند؛ کما اینکه قاتل امیرالمؤمنین(ع) هم یک قاری قرآن بود.
  • در این محافل معنوی که شب‌های ماه رمضان برقرار است، شما اگر ببینید کسی که ظاهر غیرمذهبی دارد هم به درِ خانۀ خدا آمده و گریه می‌کند، طبیعتاً خوشحال می‌شوید. اما بنده وقتی ببینم یک بچه‌مذهبی آمده و گریه می‌کند خوشحال می‌شوم. آن آدم غیرمذهبی را احتمالاً خداوند در یک لحظه ببخشد ولی امان از ما مذهبی‌های مدّعی که معلوم نیست سرانجام کارمان چه خواهد شد؟ (امیرالمؤمنین(ع): فَکَمْ مِنْ عَاکِفٍ عَلَى ذَنْبِهِ خُتِمَ لَهُ بِخَیْرٍ وَ کَمْ مِنْ مُقْبِلٍ عَلَى عَمَلِهِ مُفْسِدٍ فِی آخِرِ عُمُرِهِ صَائِرٌ إِلَى النَّارِ؛ تحف‌العقول/ص91)

بچه مذهبی‌هایی که اهل ضجه زدن درِ خانۀ خدا نیستند، وضعیت‌شان خطرناک است / از کسانی که در خیابان‌ها بی‌بندو باری می‌کنند آن‌قدر نمی‌ترسم که از مذهبی‌هایی که شب‌ها در خانۀ خدا ضجه نمی‌زنند می‌ترسم

  • امشب شب ضجه زدن و گریه کردن آدم‌های مذهبی است؛ کسانی که سابقۀ خوبی دارند و مدّعی هستند. می‌دانید چرا؟ چون قاتل امام حسین(ع) هم یک سابقۀ جهاد و رزم و مجروحیت در پرونده‌اش بود. قاتل امیرالمؤمنین(ع) هم ابن ملجمی بود که آن‌همه سوابق خوب داشت. ما واقعاً از این سوابق خوب خودمان می‌ترسیم.
  • من تنم به لرزه در می‌آید وقتی می‌شنوم که یک بچه مذهبی شب‌های ماه مبارک رمضان در خانه‌اش می‌ماند و به مسجد و مجلس دعا نمی‌رود که گریه کند و «الهی العفو» بگوید. وقتی می‌شنوم که صبح مثل یک کارمند در یک نهاد انقلابی سر کار می‌رود و شب به خانه می‌آید و مثل عوام می‌خوابد و عبادت نمی‌کند. این بچه مذهبی‌هایی که اهل ضجه زدن درِ خانۀ خدا نیستند، وضعیت‌شان خطرناک است. من از کسانی که در خیابان‌ها بی‌بندو باری می‌کنند آن‌قدر نمی‌ترسم که از مذهبی‌ها و مدّعی‌هایی که شب‌ها درِ خانۀ خدا ضجه نمی‌زنند می‌ترسم.
  • الان اگر به برخی از بچه‌ مذهبی‌های ضعیف گفته شود: «برو دعا کن که خدا عاقبت تو را ختم به خیر کند» به او بر می‌خورَد و می‌گوید: مگر من چه مشکلی دارم که نگران عاقبت‌ به‌خیری خودم باشم؟!

غصّۀ ما از بابت مذهبی‌های مدّعی است

  • غصۀ ما بیش از اینکه برای غیرمذهبی‌ها باشد، از بابت مذهبی‌های مدّعی است، تمام دردِ دل ما از خودمان است. کسی حقّ ندارد ادعای دینداری و مذهبی‌گری کند و حتی ظاهر خودش را مذهبی نگه دارد اما شبها در جلسات مناجات یا در سرِ سجادۀ دعا، صدای ضجه‌اش بلند نباشد. تازه کسانی که شب‌ها صدای گریه و ناله‌شان درِ خانۀ خدا بلند است، معلوم نیست سرانجام کارشان ختم به خیر شود یا نه!
  • یک‌شب کمیل داشت دنبال امیرالمؤمنین(ع) راه می‌رفت. صدای قرآن و مناجات کسی را شنید، مست و مدهوش صدای او شد. کمیل به امیرالمؤمنین(ع) گفت: ببینید چه مناجات زیبایی می‌خواند! امیرالمؤمنین(ع) با بی‌اعتنایی به کمیل فرمود: بیا برویم، بعداً به تو خواهم گفت. پس از جنگ خوارج، امیرالمؤمنین(ع) یکی از کشته‌شدگان خوارج را به کمیل نشان داد و فرمود: او را می‌شناسی؟ کمیل گفت: نمی‌شناسم. حضرت فرمود: او صاحب همان صدای زیبای مناجاتی است که آن شب تو را مدهوش کرده بود. (فَوَصَلَ فِی الطَّرِیقِ إِلَى بَابِ رَجُلٍ یَتْلُو الْقُرْآنَ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ وَ یَقْرَأُ قَوْلَهُ تَعَالَى «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» بِصَوْتٍ شَجِیٍّ حَزِینٍ. فَاسْتَحْسَنَ کُمَیْلٌ ذَلِکَ فِی بَاطِنِهِ وَ أَعْجَبَهُ حَالُ الرَّجُلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَقُولَ شَیْئاً. فَالْتَفَتَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَیْهِ وَ قَالَ: یَا کُمَیْلُ لَا تُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ. إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ سَأُنَبِّئُکَ فِیمَا بَعْدُ....فَالْتَفَتَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ... فَوَضَعَ رَأْسَ السَّیْفِ عَلَى رَأْسٍ مِنْ تِلْکَ الرُّءُوسِ وَ قَالَ: یَا کُمَیْلُ «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً»؛ ارشادالقلوب/2/226)

مذهبی‌ها به خودشان غرّه و امیدوار نباشند

  • مذهبی‌ها به خودشان غرّه و امیدوار نباشند و بروند درِ خانۀ خدا ضجه بزنند. تازه وقتی گریه و مناجات هم کردند، عاقبت‌ به‌خیری آنها تضمین نشده است! گاهی اوقات خداوند گنهکاران را به خاطر یک ناله و اشک و توبه، می‌بخشد ولی ما مدعی‌های دینداری و مذهبی‌گری و محبت اهل‌بیت(ع) پشت در می‌مانیم. باید مراقب خودمان باشیم.
  • مردم باید گریه‌های شما خوبان را ببینند و تعجب کنند. همان‌طوری که محافظین حضرت امام(ره) گریه‌های ایشان را می‌دیدند و تعجب می‌کردند. می‌گفتند: سال‌های آخر عمر حضرت امام(ره) سرِ سجادۀ ایشان حوله می‌گذاشتند چون دیگر دستمال برای پاک کردن اشک‌های امام کفایت می‌نکرد. این امام ماست! این باید صحنۀ شهر ما باشد و مذهبی‌های ما باید از امام‌شان الگو بگیرند. برخی از بچه مذهبی‌ها که اهل ضجه زدن در مجالس عبادت نیستند، واقعاً ...! این چه نوع مذهبی‌گری است؟ بعضی‌ها از مذهبی‌گری دکان باز کرده‌اند!

کسی انتظار نداشت ابن ملجم، امیرالمؤمنین(ع) را به قتل برساند چون او از دیگران به علی(ع) نزدیکتر بود

  • کسی انتظار نداشت ابن ملجم شمشیر بکشد و به فرق امیرالمؤمنین(ع) ضربه بزند. کسی ابن ملجم را مراقبت نمی‌کرد چون او از دیگران به علی(ع) نزدیک‌تر بود و خانه‌زاد علی(ع) است! (امام حسن(ع): ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى ابْنِ مُلْجَمٍ وَ قَالَ لَهُ یَا عَدُوَّ اللَّهِ هَذَا کَانَ جَزَاؤُهُ مِنْکَ بَوَّأَکَ وَ أَدْنَاکَ وَ قَرَّبَکَ وَ حَبَاکَ وَ فَضَّلَکَ عَلَى غَیْرِکَ؛ بحارالانوار/42/285) این مسائل ساده نیست و نباید از کنارش ساده گذشت. شما ببینید چرا علی(ع) سر به چاه می‌گذاشت و ناله می‌زد؟

  • یکی از دعاهای قرآن دربارۀ عاقبت‌ به‌خیری این است: «خدایا بعد از اینکه ما را هدایت کردی، ما را گمراه نکن؛ رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّاب»(آل‌عمران/8) این دعا را در قنوت نمازهای‌تان خیلی بخوانید. هرچه به خدا نزدیکتر می‌شوی باید سوز و گداز تو درِ خانۀ خدا بیشتر شود.

شیطان برای کسانی که مذهبی هستند، بیشتر دام می‌گستراند /خود شیطان یک مذهبی بود که عاقبت به شر شد

  • شیطان برای کسانی که مذهبی هستند، بیشتر دام می‌گستراند. اصلاً خودِ شیطان از همین جنس است، او شش هزار سال عبادت کرده بود ولی همۀ سابقۀ خوبش را نابود کرد. (فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ؛نهج‌البلاغه/خطبه192) او لذت می‌برد اگر بتواند یک آدم مذهبی را گمراه کند. کسی که از همان اول انحراف دارد، زیاد برای شیطان مهم نیست، او بیشتر دنبال آدم‌های مذهبی است که آنها را گمراه کند.

  • البته ما هم در مقابل این شیطان، امیرالمؤمنین(ع) را داریم. باید از حضرت بخواهیم که دست ما را بگیرد...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۹
مجید شهشهانی

خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟ -10

خدا با ابزارهای آسمانی و زمینی ما را هدایت می‌کند /ما بزرگترین معجزات الهی را دیده‌ایم/معجزۀ عبور موسی(ع) از رود نیل بزرگتر بود یا عبور این انقلاب از دشمنی‌های فراعنۀ عصر کنونی؟

پناهیان: ما حق نداریم روز قیامت بگوییم که «خدایا! ما معجزات انبیاء الهی را ندیده‌ایم که ایمان‌مان تقویت شود!» چون ما بزرگترین معجزات الهی را دیده‌ایم. معجزۀ عبور موسی(ع) از رود نیل بزرگتر بود یا عبور این انقلاب از این‌همه دشمنی‌های فراعنۀ عصر کنونی؟ اگر کسی این معجزه را نمی‌بیند و نمی‌فهمد چه‌کار باید کرد؟ مگر بنی‌اسرائیل نبودند که بعد از دیدن معجزات حضرت موسی(ع)، گوساله‌‌پرست شدند؟(وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُون؛ بقره/92) یعنی کسی که با آن معجزۀ بزرگ، آنها را از رود نیل عبور داده بود، خیلی راحت کنار گذاشتند و گوساله‌پرست شدند!

حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ماه مبارک رمضان 30 شب در مصلی بزرگ امام خمینی با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی می‌کند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه دهم را می‌خوانید:

خدا با ابزارهای آسمانی و زمینی ما را هدایت می‌کند/ابزارهای آسمانی: خدا، اولیاء خدا، کتاب خدا-ابزارهای زمینی: خود انسان، عالم هستی، سنن الهی

  • همان‌طور که در جلسات قبل بیان شد، هدف هدایت این است که خداوند، «خودش» را و «راه رسیدن به خودش» را به ما معرفی کند. اما سؤال این است که ما چگونه باید به این هدف هدایت برسیم؟ خدا با چه واسطه‌ها و ابزارهایی ما را هدایت می‌کند؟
  • سه نوع ابزار هدایت وجود دارد که ابزارهای آسمانی(معنوی یا از جنس عالم بالا) هستند: 1-خود پروردگار 2- اولیاء خدا 3- کتاب خدا. سه نوع ابزار هدایت نیز وجود دارد که - به تعبیری- ابزارهای زمینی هستند: 1-خود انسان 2-عالم هستی و کائنات 3-سنت‌های الهی حاکم بر جهان هستی
  • قبلاً بیان شد که اولین وسیله یا عامل هدایت، خودِ پروردگار عالم است. یعنی خداوند متعال، خودش به صورت مستقیم(بدون واسطه) ما را هدایت می‌کند. البته ما هم باید مقدمات لازم و لیاقت و شایستگی لازم برای هدایت‌پذیری را داشته باشیم تا از این هدایت مستقیم، بهره‌مند شویم. در این مرحله خداوند بی‌واسطه خودش را به ما معرفی می‌کند. کمااینکه امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه به درگاه خداوند عرضه می‌دارد: «من به واسطۀ خودت، تو را شناختم؛ بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ»(مصباح‌المتهجد/2/582)

خدا چگونه به واسطۀ اولیائش ما را هدایت می‌کند؟

  • دومین وسیلۀ هدایت - که جزء ابزارهای آسمانی هدایت است- اولیاء الله هستند. خدا هم خودش مستقیماً و بی‌واسطه، ما را هدایت می‌کند و هم به واسطۀ اولیائش ما را هدایت می‌کند. خدا به وسیلۀ اولیائش، خودش را به ما معرفی می‌کند. ما می‌توانیم با دیدن خوبی‌های اولیاء الله، به این نتیجه برسیم که وقتی اولیاءالله این‌قدر خوب و دوست‌داشتنی هستند، خدای آنها چقدر خوب و دوست‌داشتنی خواهد بود! گاهی شما در حرم اهل‌بیت(ع) این احساس خوب و زیبا را پیدا می‌کنید.
  • ما با دیدن اولیاء خدا و درک خوبی‌های آنها، می‌توانیم خدا را بفهمیم؛ چون اولیاء خدا مظهر اسماء و صفات خداوند و انعکاس آن هستند. چرا ما شیفتۀ امام حسین(ع) هستیم؟ چون مظهر رحمت واسعۀ پروردگار عالم است. آیا شما می‌توانید توضیح دهید که چرا شیفتۀ امام حسین(ع) هستید؟ آیا هر کسی که سر از بدنش جدا کنند و مظلومانه به قتل برسانند، همین‌طوری دل شما را می‌برَد؟! آیا هر کسی که فرزندانش را به اسارت ببرند، همین‌طوری دل ما را آتش می‌زند؟ در این عالم خیلی‌ها را کشته‌اند و خیلی‌ها را به اسارت برده‌اند، ولی این اثر را در دل‌های ما نداشته است و همین الان هم داریم نمونه‌هایش را در منطقۀ خودمان می‌بینیم که چگونه مظلومان را به خاک و خون می‌کشند.

اگر وجود خودت را بشناسی، می‌فهمی که نمی‌توانی به چیزی غیر از خدا راضی شوی /عالم هستی نشانه و مظهر قدرت و لطف خداست

  • گفتیم که سه عامل مهم آسمانی برای هدایت انسان وجود دارد: خداوند یک‌بار مستقیم تو را هدایت می‌کند، یک‌بار با ولیّ خودش، یک بار با کتاب خودش. اینها وسائط آسمانی هدایت هستند؛ اما ابزارهای هدایت دیگری هم وجود دارد که زمینی هستند. یعنی خداوند با عوامل دیگری نیز خودش را و راه رسیدن به خودش را به ما معرفی می‌کند که این عوامل هدایت، زمینی هستند.
  • ابزارهای زمینی هدایت عبارتند از: نفس وجود انسان، نفس وجود عالم هستی، و سنت‌های حاکم بر هستی انسان و جوامع بشری
  • 1ـ خود انسان: یعنی خداوند با خودمان، ما را هدایت می‌کند. اگر انسان در خودش غور کند، خدا را می‌بیند. اگر وجود خودت را بشناسی، خواهی فهمید که تو نمی‌توانی به چیزی غیر از خدا راضی شوی؛ حتی اگر هر چیز دیگری که خواستی به تو بدهند. شما می‌توانید خواسته‌های خودتان را یادداشت کنید و هر چیزی که دل‌تان می‌خواهد را در یک کاغذ بنویسید. اگر خداوند همۀ این خواسته‌ها را هم به شما بدهد، باز هم راضی نخواهید شد. چون انسان با این چیزها راضی نخواهید شد و فقط با خودِ پروردگار متعال، راضی خواهد شد. اما انسان‌ها چون خودشان را نمی‌شناسند، دنبال خواسته‌های دیگر می‌روند.
  • 2ـ عالم هستی و کائنات: دیدن شکوه و عظمت کهکشان‌ها و تفکر در خلقت آسمان‌ها و زمین، می‌تواند یکی دیگر از عوامل هدایت باشد، کمااینکه فرمود: «یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(آل‌عمران/191) اینها نشانه‌های پرودگار است که می‌تواند عظمت و هیبت خدا را در دل انسان بیندازد. اینها مظاهر قدرت و لطف و حکمت پروردگار هستند که عامل دیگری برای هدایت انسان محسوب می‌شوند.
  • 3ـ سنت‌های الهی که بر جهان هستی حاکم هستند و قواعدی که زندگی بشریت، تحت آن قواعد تنظیم می‌شود. ببینید ما دربارۀ قواعد و سنن الهی که حاکم بر حیات انسان هستند، چقدر ضرب‌المثل داریم! مثلاً: «از هر دست که بدهی از همان دست می‌گیری»، «تو نیکی می‌کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز»، «چوب خدا صدا ندارد، اگر بزند دوا ندارد» اینها سنت‌های خدا هستند که دارند ما را هدایت می‌کنند و به ما می‌گویند ما در این عالم آزادِ آزاد نیستیم، اگر این راه هدایت الهی را نرویم، دچار مشکل خواهیم شد.

خدا چگونه قدرت‌نمایی می‌کند؟/ یکی از قدرت‌نمایی‌های خدا در جریان نصرت‌ رساندن به مؤمنین است

  • خداوند چگونه قدرت‌نمایی می‌کند؟ یکی از جلوه‌های قدرت‌نمایی خداوند وقتی است که نصرت‌های خودش به مؤمنین می‌رساند. می‌خواهید یک معجزۀ الهی به شما نشان دهم؟ همین انقلاب اسلامی ما یک معجزه بود. هیچ کس باور نمی‌کرد انقلاب پیروز شود، ولی پیروز شد. هیچ کس باور نمی‌کرد این نظام دوام بیاورد، ولی دوام آورد و از همۀ دشمنی‌ها عبور کرد. هیچ کس باور نمی‌کرد، رشد کند ولی رشد کرد و در منطقه این‌قدر نفوذ پیدا کرد. آیا این معجزه نیست؟! آیا اینها عادی است؟ با کدام محاسبات عادی جور در می‌آید؟
  • ما در دفاع مقدس، در مقابل دشمنی که کاملاً مجهز بود و همۀ قدرت‌های عالم از او حمایت می‌کردند، چه سلاحی داشتیم؟ آن موقع چه کسی باور می‌کرد که امروز، نه تنها خودمان بلکه طرفداران ما در منطقه هم به سلاح‌های مختلف، مجهز شوند؟

بعضی‌ها معجزات و نصرت‌های الهی را نمی‌بینند/ ما بزرگترین معجزات الهی را دیده‌ایم/معجزۀ عبور موسی(ع) از رود نیل بزرگتر بود یا عبور این انقلاب از دشمنی‌های فراعنۀ عصر کنونی؟

  • الان چه کسی اجازه داده است که ما به این قدرت برسیم؟ آیا این قدرت ما، جز با نصرت الهی بوده است؟ اصلاً با محاسبات مادی و زمینی جور در نمی‌آید. اما بعضی‌ها این معجزات و این نصرت‌های الهی را نمی‌بینند و متوجه نیستند.
  • ما حق نداریم روز قیامت بگوییم که «خدایا! ما معجزات انبیاء الهی را ندیده‌ایم که ایمان‌مان تقویت شود!» چون ما بزرگترین معجزات الهی را دیده‌ایم. معجزۀ عبور موسی(ع) از رود نیل بزرگتر بود یا عبور این انقلاب از این‌همه دشمنی‌های فراعنۀ عصر کنونی؟ اگر کسی این معجزه را نمی‌بیند و نمی‌فهمد چه‌کار باید کرد؟ مگر بنی‌اسرائیل نبودند که بعد از دیدن معجزات حضرت موسی(ع)، گوساله‌‌پرست شدند؟(وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُون؛ بقره/92) یعنی کسی که با آن معجزۀ بزرگ، آنها را از رود نیل عبور داده بود، خیلی راحت کنار گذاشتند و گوساله‌پرست شدند!
  • خداوند معجزه می‌آورد ولی بعضی‌ها با معجزه هم ایمان نمی‌آورند، خداوند دربارۀ اینها می‌فرماید: : «اگر ما ملائکه را بر اینها نازل کنیم و مرده‌ها با آنها سخن بگویند و همه‌چیز را محشور کنیم و مقابل چشمان‌شان بیاوریم، آنها ایمان نمی‌آورند؛ وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیهِْمُ الْمَلَئکَةَ وَ کلََّمَهُمُ المَْوْتىَ‏ وَ حَشرَْنَا عَلَیهِْمْ کلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ قُبُلًا مَّا کاَنُواْ لِیُؤْمِنُواْ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ»( انعام/110)
  • اگر نصرت الهی نبود، آیا انقلاب و نظام ما می‌توانست همین مقدار هم جلو برود؟ البته اگر بیشتر از این‌مقدار هم جلو نرفته‌ایم به خاطر بی‌ایمانی‌هایی است که در میان خواص و عوام ما وجود دارد(البته در میان خواص بیشتر بی‌ایمانی وجود دارد) و الا امروز خیلی جلوتر از این‌ها بودیم. در واقع به خاطر همین بی‌ایمانی‌ها بود که نتوانستیم با امام همراهی کنیم. در واقع -به تعبیری- به امام(ره) گفتیم: «امام! زیاد جلو نرو! این‌قدرها هم نمی‌شود روی خدا حساب کرد!» اگر با امام(ره)، بیشتر همراهی کرده بودیم و می‌گذاشتیم امام(ره) با ارادۀ خودش ما را پیش ببَرد، خیلی از این مشکلات و مسائل امروز را نداشتیم و خیلی جلوتر از اینها بودیم.

ما توسط اسباب هدایت محاصره شده‌ایم

  • در واقع ما توسط اسباب هدایت محاصره شده‌ایم؛ یعنی همین شش گروه عوامل هدایت که بیان کردیم: خودِ خدا، اولیاء خدا، کتاب خدا، خودمان، عالم وجود، سنت‌های حاکم بر عالم. این‌‌همه اسباب هدایت، ما را محاصره کرده‌اند و همۀ این عوامل، به نوعی دارند خدا را به ما نشان می‌دهند و ما را به سوی او هدایت می‌کنند.
  • می‌دانید در میان این شش گروه عوامل، کدام عامل واقعاً از همه مؤثرتر است؟ مظلومیت ولیّ خدا، به عنوان مؤثرترین عاملی است که انسان را از جا بلند می‌کند و جلو می‌برد.

بعد از معجزۀ محبت به اباعبدالله(ع)، منتظر کدام معجزه هستی که از آسمان بیاید و تو را هدایت کند؟

  • معجزۀ دیگری که خداوند به ما نشان داده است، این محبت عجیب ما نسبت به اباعبدالله الحسین(ع) است که بعد از 1400 سال، مثل مادر فرزندمرده، برای امام حسین(ع) اشک می‌ریزیم. آیا این معجزه نیست؟ آیا این یک مسألۀ عادی است؟ شما امام حسین(ع) را دیده‌اید که وقتی مصائب او را می‌شنوید، این‌طور برایش اشک می‌ریزید؟ ظلم در عالم فراوان بوده است ولی چرا مظلومیت امام حسین(ع) این‌طور ما را آتش می‌زند؟ چرا مصائب دختر سه سالۀ اباعبدالله(ع) بعد از 1400 سال، دل‌های ما را این‌طور به آتش می‌کشاند؟ مگر در تاریخ، کم دختربچه بوده است که ظالمانه به او سیلی زده باشند؟ مگر کم سر بریده‌اند؟ چرا 1400 سال است که مردم برای ناله‌های این سه ساله در گوشۀ خرابه، می‌سوزند و اشک می‌ریزند؟

  • این معجزه در وجود شما هست. هر کسی می‌خواهد ایمان بیاورد، به همین معجزه ایمان بیاورد. بعد از این معجزۀ باعظمت، منتظر چه معجزۀ دیگری هستی که از آسمان نازل شود و تو را هدایت کند؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۹
مجید شهشهانی

خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟ -9

نقش انسان در هدایت‌ خودش چقدر است؟/ در ادبیات قرآنی، نقش انسان در پذیرش هدایت، بسیار کمرنگ‌تر از نقش خدا در هدایت انسان است/ هدایت فقط دست خداست، چون فقط خدا می‌داند چه کسی هدایت می‌پذیرد و چه کسی نمی‌پذیرد

پناهیان: چرا بعضی‌ها به سرعت ایمان می‌آورند و برخی دیگر خیلی دیر ایمان می‌آورند؟ آیا این مسأله تصادفی و شانسی است؟ اصلاً شانسی نیست ولی پذیرش هدایت و حتی دریافت مراتب عالی هدایت، یک مسألۀ فوق العاده پیچیده و مرموز و پنهان در درون انسان است و فقط خدا این رازها را می‌داند. «وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»(قصص/56) خداوند هم به کسی اطمینان نداده است که حتماً از مهتدین باشد. ما در این میان، باید وظایف خود را انجام دهیم و نگران عاقبت به خیری خومان باشیم. کمااینکه اولیاء خدا هم نسبت به عاقبت به خیری خود نگران بودند.

حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ماه مبارک رمضان 30 شب در مصلی بزرگ امام خمینی با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی می‌کند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه نهم را می‌خوانید:

ادبیات امروز ما، تحت تأثیر تفکر اومانیستی است/در ادبیات قرآنی، خدا همه‌کاره است نه انسان

  • اگر یک‌مقدار با قرآن اُنس بگیریم و قرآن‌اندیش باشیم، یقیناً ادبیات ما تغییر خواهد کرد. ادبیات قرآنی یک ادبیات خاصی است که در آن، خدا همه‌کاره است نه انسان. اما ادبیاتی که ما امروز داریم، تحت تأثیر تفکر اومانیستی است.
  • اوائل انقلاب در فضای آن دوران، اکثراً ادبیات مارکسیستی حاکم بود و اصطلاحات دینی کمتر به‌کار برده می‌شد. شما در آن ادبیات به این سادگی نمی‌توانستید گرایش‌‌ها و نگرش‌های دینی را مطرح کنید. خیلی از روشن‌فکرهای انقلابی تحت تأثیر ادبیات مارکسیستی قرار داشتند و حتی وقتی می‌خواستند از انقلاب خودمان سخن بگویند، با ادبیات مارکسیستی سخن می‌گفتند و معارف دینی را نیز با همان ادبیات بیان می‌کردند.

وقتی تحت تأثیر ادبیات دیگران قرار بگیریم، ناخواسته شبیه آنها فکر خواهیم کرد

  • الان ادبیات ما خیلی اومانیستی و لیبرالیستی است و خیلی تحت تأثیر این «ایسم‌ها» قرار گرفته است. مثلاً گاهی اوقات در برخی موضوعات، ادبیات فمینیستی به‌کار می‌گیریم، گاهی نیز ادبیات سوسیالیستی به‌کار می‌گیریم. بالاخره تحت تأثیر کلمات دیگران قرار می‌گیریم. و این کلمات خیلی کمک‌ می‌کنند به اینکه معانی آنها به ما القاء شود و ما ناخواسته شبیه آنها فکر کنیم. البته اگر آنها درست فکر می‌کردند، اشکالی نداشت که ما هم شبیه آنها فکر کنیم، ولی موضوع این است که آنها غلط فکر می‌کنند و اگر ما هم شبیه آنها فکر کنیم، طبیعتاً غلط فکر خواهیم کرد.
  • یکی از اندیشمندان معاصر در کتاب خودش نوشته است: «امروز اگر بخواهید منطقی فکر کنید، باید به زبان انگلیسی فکر کنید!» یعنی رسماً توصیه می‌کنند که مثل آنها فکر کنیم و این خیلی عجیب است. انگار این‌ طرف که-خیلی پیش از اروپاییان- زادگاه منطق و عقلانیت است، هیچ منطق و عقلانیتی یافت نمی‌شود که اگر بخواهیم عقلانی فکر کنیم، باید با زبان انگلیسی فکر کنیم! انگار ادبیات دینی و اسلامی ما این‌قدر غنای عقلانیت را ندارد! قرآن برای خودش یک ادبیاتی بسیار ویژه‌ای دارد که خیلی تربیت‌کننده است.

ادبیات قرآن با ادبیات ما مأنوس نیست/طرز تفکری قرآنی می‌گوید: خدا همه‌کاره‌ است نه انسان

  • وقتی وارد قرآن می‌شوید می‌بینید ادبیات قرآن با ادبیات ما مأنوس نیست. یک طرز نگاه و طرز تفکر در قرآن جاری است. شما بعد از مدتی مأنوس بودن با قرآن، این طرز تفکر را دریافت می‌کنید و یکی از راه‌های هدایت توسط قرآن کریم، همین است.
  • شما در ادبیات قرآنی، حضور پرقدرت خدا را ملاحظه می‌کنید و کم‌کم باورتان می‌شود که خدا همه‌کاره است نه انسان. این خودش یک تواضعی در جان انسان قرار می‌دهد. آدم‌ها وقتی احساس کنند که از مقدرات و فرامین الهی استقلال دارند، طغیان می‌کنند. خداوند می‌فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی*أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنى‏»(علق/6و7) یعنی آدم‌ها تا خودشان را مستعنی ببینند، طغیان می‌کنند. این جزء اولین آیاتی است که همان شب اول بر پیامبر(ص) نازل شد.

نقش انسان در هدایت‌ خودش چقدر است؟

  • وقتی در موضوع هدایت در ادبیات قرآنی، غور کنیم، هیبت و عظمت خدا واقعاً ما را خواهد گرفت، چون نقش برجستۀ خدا را در هدایت خودمان می‌بینیم و نقش رقیق خودمان را هم می‌بینیم. خداوند در آخرین کلمۀ آیۀ 56 سورۀ قصص، نقش انسان را در اینکه هدایت بپذیرد یا نپذیرد، اعلام می‌کند: «ای پیامبر، تو هر کسی را که دوست داشته باشی، نمی‌توانی هدایت کنی بلکه هر کسی را خدا بخواهد، هدایتش خواهد کرد و خدا بهتر می‌داند چه کسی هدایت می‌پذیرد؛ إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»(قصص/56)
  • در این آیه از تأثیر انسان بر هدایت خودش سخن گفته می‌شود ولی بسیار رقیق. یعنی برای انسان نقشِ خیلی زیادی در این امر قائل نیست و نقش انسان، به اندازۀ همین کلمۀ «مُهْتَدینَ» بیان شده است و این کلمه به این معنا اشاره دارد که: «آیا انسان هدایت را می‌پذیرد یا نه؟» البته تردیدی نیست که انسان‌ها در سعادت و شقاوت خودشان نقش دارند و فضای هدایت یک فضای جبری نیست ولی باید دید که نقش انسان در هدایت‌ خودش چقدر است؟

در ادبیات قرآنی، نقش انسان در پذیرش هدایت، بسیار کمرنگ‌تر از نقش خدا در هدایت انسان است

  • در ادبیات قرآنی، کلمۀ «اهتداء» که نشان‌دهندۀ نقش انسان در پذیرش هدایت است، بسیار کمرنگ‌تر از نقش و ارادۀ پروردگار عالم در هدایت انسان است. هدایت دو سو دارد: یکی اینکه خداوند اراده کند که ما را هدایت کند و دیگر اینکه ما هدایت الهی را بپذیریم، ولی در ادبیات قرآن می‌بینیم که زیاد روی نقش انسان(در مقابل نقش خداوند) حساب نشده است. مشکل این است که انسان، خودش را در مقابل خدا خیلی حساب می‌کند و روی امکان پذیرش یا عدم پذیرش هدایت توسط خودش، خیلی حساب می‌کند. به همین دلیل است که گناه می‌کند و توبۀ خود را عقب می‌اندازد یا رفتارها و کارهای خوب را به تأخیر می‌اندازد و می‌گوید: «بعداً انجام می‌دهم!» در حالی که معلوم نیست خداوند بعداً به او فرصت بدهد.
  • فقط خدا می‌داند که هر یک از ما چقدر «مهتدی» است؛ یعنی چقدر حاضر است هدایت را بپذیرد و در نهان‌خانۀ دل خود چه شایستگی‌هایی به خدا نشان داده یا احیاناً چه ناشایستگی‌هایی به خدا نشان داده است. چون انسان‌ها موجودات بسیار پیچیده‌ای هستند، خدا بهتر می‌داند چه کسی هدایت‌‌پذیرتر است.

چرا هدایت دست خداست؟ چون فقط خدا می‌داند چه کسی هدایت می‌پذیرد و چه کسی نمی‌پذیرد

  • چرا هدایت دست خداست؟ چون فقط خدا می‌داند چه کسی هدایت می‌پذیرد و چه کسی هدایت نمی‌پذیرد. چون خداوند لیاقت‌ها و شایستگی‌های باطنی انسان‌ها را می‌داند و می‌شناسد.
  • چرا بعضی‌ها به سرعت ایمان می‌آورند و برخی دیگر خیلی دیر ایمان می‌آورند؟ آیا این مسأله تصادفی و شانسی است؟ اصلاً شانسی نیست ولی پذیرش هدایت و حتی دریافت مراتب عالی هدایت، یک مسألۀ فوق العاده پیچیده و مرموز و پنهان در درون انسان است و فقط خدا این رازها را می‌داند. «وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»(قصص/56) خداوند هم به کسی اطمینان نداده است که حتماً از مهتدین باشد. ما در این میان، باید وظایف خود را انجام دهیم و نگران عاقبت به خیری خومان باشیم. کمااینکه اولیاء خدا هم نسبت به عاقبت به خیری خود نگران بودند.
  • پیچیدگی هدایت‌پذیری انسان را در این روایت ببینید: امام صادق(ع) دربارۀ این آیه که «خدا بین انسان و قلبش حائل می‌شود؛ أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(انفال/24) می‌فرماید: منظور خداوند از این آیۀ قرآن این است که خداوند مانع می‌شود که انسان باور کند باطل، حق است؛ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى -وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ‏ فَقَالَ یَحُولَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّ الْبَاطِلَ حَقٌّ»(توحید صدوق/358) خدا هیچ وقت اجازه نمی‌دهد مؤمن باور کند که باطل، حق است. در روایات دیگر نیز به این موضوع اشاره شده است(امام صادق(ع): أَبَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ الْحَقَّ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلًا لَا شَکَّ فِیهِ وَ أَبَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ الْبَاطِلَ فِی قَلْبِ الْکَافِرِ الْمُخَالِفِ حَقّاً لَا شَکَّ فِیهِ؛ محاسن/1/277) مؤمن یک خوبی‌ و شایستگی‌هایی در دلش دارد که خدا اجازه نمی‌دهد، باطل را باور کند.

در اولین مرحلۀ هدایت، خدا قلب همۀ انسان‌ها را به صورت مستقیم و بی‌واسطه هدایت می‌کند

  • اینکه «خدا چگونه ما را هدایت می‌کند؟» سؤالی است که به چند صورت می‌توان آن را معنا کرد. مثلاً اینکه «خدا به چه چیزی هدایت می‌کند؟»، «خدا با چه چیزی ما را هدایت می‌کند؟» یا «خدا در چند مرحله ما را هدایت می‌کند؟» در اینجا می‌خواهیم به سؤال اخیر پاسخ دهیم و اولین مرحلۀ هدایت را معرفی کنیم.
  • خداوند در قدم اول، همۀ انسان‌ها را به صورت مستقیم و بی‌واسطه، هدایت می‌کند؛ یعنی قلب انسان‌ها را به خودش هدایت می‌کند؛ حتی قبل از اینکه به واسطۀ قرآن کریم، بخواهد ما را هدایت کند. شما وقتی به قرآن می‌رسید و حقانیت قرآن را می‌یابید، قبلش خدا شما را به این هدایت کرده است که اصلاً «حق چیست؟» و بعد از این هدایت اولیه است که وقتی حق را در قرآن می‌بینید، می‌گویید: «بله، همین است! این حق است.» یعنی خداوند ابتدا حق را به قلب ما الهام کرده بود، که ما آن را می‌فهمیم. شاید بتوان گفت، این هدایت، همان هدایت فطری اولیه باشد.
  • مراحل بعدی هدایت را در جلسات بعد مورد بحث قرار می‌دهیم. مثلاً اینکه خداوند با مقدراتش، چگونه انسان را هدایت می‌کند. یا اینکه خدا با قرآن، چگونه انسان را هدایت می‌کند. یا اینکه خداوند با هادیانی مانند ائمۀ هدی(ع) چگونه ما را هدایت می‌کند؟ یا اینکه با تجربه‌های تلخ و شیرین چگونه ما را هدایت می‌‌کند؟ با سنت‌های حاکم بر عالم هستی، چگونه ما را هدایت می‌کند؟ حتی با نیاز آدم‌ها به ازدواج، چگونه آنها را هدایت می‌کند؟ یعنی همین نیاز زن و مرد به همدیگر، آیه و نشانه و ابزار هدایت است، کمااینکه خداوند می‌فرماید: «از نشانه‏هاى خدا این است که براى شما از جنس خودتان همسرانى آفرید؛ وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً»(روم/21)

خدا بندگانش را با عوامل هدایت‌کننده، محاصره کرده ولی خودش اولین عامل هدایت است

  • خداوند متعال بندگان خود را با عوامل هدایت‌کننده، محاصره کرده است ولی خودش اولین عامل هدایت است. بگذارید خودِ پرودگار، شما را هدایت کند. در این صورت بقیۀ عوامل، همه مذکّر(یادآوری‌کنندۀ) او خواهند بود. حتی خداوند به پیامبر(ص) می‌فرماید: «ای پیغمبر! تو فقط یادآوری‌کننده هستی؛ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ»(غاشیه/21) یعنی منِ خدا، آن کاری که برای هدایت انسان‌ها باید می‌کردم، انجام داده‌ام و تو فقط یادآوری کن و بر آن تأکید کن و تقویتش کن.
  • دربارۀ اینکه خداوند متعال، خودش مستقیماً ما را هدایت می‌کند، یک عبارت فوق‌العاده زیبا در آغاز دعای ابوحمزۀ ثمالی وجود دارد که می‌گوید: «خدایا! من به واسطۀ خودت تو را شناختم، تو خودت مرا به خودت راهنمایی کردی و به سوی خودت دعوت کردی؛ بِکَ عَرَفْتُکَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ»(مصباح‌المتهجد/2/582) یعنی من از مخلوقات تو به تو پی نبردم، بلکه از خودت، تو را دریافتم. یعنی من فهمیدم و احساس کردم که تو من را به سوی خودت دعوت کردی، و خودت را مستقیم به من معرفی کردی و وقتی من برای وجود تو دنبال دلیل می‌گشتم، تو خودت به عنوان دلیل آمدی. (در ادعیه دیگر نیز شبیه این دعا آمده است: «إِلَهِی بِکَ عَرَفْتُکَ وَ بِکَ اهْتَدَیْتُ ُ إِلَى أَمْرِک‏»(مهج‌الدعوات/144))

اولین مرتبۀ هدایت، اولین وسیلۀ هدایت، و اولین شیوۀ هدایت، خودِ خداوند است

  • اولین مرتبۀ هدایت، اولین وسیلۀ هدایت، و اولین شیوۀ هدایت، خودِ خداوند است. این مرتبۀ اول هدایت است که اگر مؤثر نبود، مراتب بعدی هدایت هم هست تا بر انسان تأثیر بگذارد. اما به نظر می‌رسد اولیاء خدا همگی این‌طوری به پروردگار عالم هدایت می‌شوند. آن‌قدر باطن‌شان صاف و نورانی و بدون انانیت است و آن‌قدر صادقانه دنبال حقایق عالم هستند، که می‌فهمند و حس می‌کنند «کسی اینجا هست».
  • می‌دانید خدا چقدر بنده‌اش را دوست دارد؟ اگر انسان بتواند این کشش محبت لطف خدا به خودش را حس کند، خیلی ارزش دارد. اگر انسان این محبت را درک کند، واقعاً می‌میرد. اولیاء خدا هرچقدر در عبادت خدا سعی می‌کنند، باز هم نمی‌توانند از خجالت و شرم بابت این محبت خدا به خودشان بیرون بیایند.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۹
مجید شهشهانی

شیرینی مهمانی خدا را بچشیم-12

پیچیده بودن امر تزکیۀ انسان، عامل درک نشدن حکمت دستورات دینی است/نگاه «عاشقانه» و «عارفانه» به زکات روزه

«تزکیه مفهومی عمیق‌تر از تربیت است و نیز یک نوع عملیات خاص تربیتی جهت‌دار است. «تربیت» ممکن است تنها به تنظیم رفتار انسان و تغییر برخی گرایش‌ها بینجامد، و به اصلاح بنیان‌ها کاری نداشته باشد. در حالی که «تزکیه» به ریشه‌ها می‌پردازد و زمینه‌های هرگونه خرابی را در روح انسان از بین می‌برد.»

***

کتاب «شهر خدا؛ رمضان و رازهای روزه‌داری» اثر حجت الاسلام پناهیان که انتشارات «بیان معنوی» چاپ هشتم آن را روانۀ بازار نشر کرده است، حاوی نکات و نگاهی نو و کاربردی برای بهره‌برداری بهتر از ماه مبارک رمضان است که با بیانی ساده و روان به رشتۀ تحریر درآمده است. به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان با برگزیده‌‌ای از این کتاب به استقبال روزها و شب‌های قشنگ ماه مبارک رمضان می‌رویم. بخش دوازدهم از این گزیده‌ها را در ادامه می‌خوانید:

تزکیه، مفهومی عمیق‌تر از تربیت

یکی از تأثیرات رمضان، تزکیۀ روح انسان است؛ همچنان‌که روزه زکات جسم شمرده شده است. قبل از آنکه به نسبت بین رمضان و تزکیه بپردازیم، خوب است ابتدا به معنای تزکیه نزدیک‌تر شویم. تزکیه به عنوان یک مفهوم قرآنی، هم یکی از غایات کمال و هم یکی از راه‌های سعادت انسان شمرده شده است. هم باید با تزکیه کردن به بارگاه خوب‌بودن راه یافت، و هم باید به مقام تزکیه‌شدگی که شامل تمام پاکی‌ها و پیراستگی‌هاست بار یافت.

تزکیه مفهومی عمیق‌تر از تربیت است و نیز یک نوع عملیات خاص تربیتی جهت‌دار است. «تربیت» ممکن است تنها به تنظیم رفتار انسان و تغییر برخی گرایش‌ها بینجامد، و به اصلاح بنیان‌ها کاری نداشته باشد. در حالی که «تزکیه» به ریشه‌ها می‌پردازد و زمینه‌های هرگونه خرابی را در روح انسان از بین می‌برد. در جملۀ قبل به کلمۀ «زمینه» بیشتر توجه کنید. اگر جایی زمینه‌های خرابی از بین برود، خلاصی از شر بدی‌ها و اخلاص در خوبی‌ها پدید خواهد آمد.

تزکیه، روشی تربیتی برای رسوب‌زدایی/ تزکیه بیشتر پاک کردن است، تا پاک نگه‌داشتن

در عین حال، شاید بتوان تربیت را اعم از تزکیه دانست. و به تعبیری می‌توان گفت تزکیه یک روش تربیتی است، که طیّ آن، جان انسان از رسوبات زندگی دنیوی پاک می‌شود، و استعداد بد شدن را در روح انسان نابود می‌کند. تزکیه رسوباتی را از روح انسان می‌زداید که به طور طبیعی در جریان عادی زندگی، در قلب انسان ایجاد می‌شود، و کم‌کم رگ‌های حیات معنوی و معرفتی انسان را مسدود می‌نماید. منظور از رسوبات ایجاد شده در دل، همان علایقی است که انسان عادتاً به مرور زمان به دنیا و مافیها پیدا می‌کند و زمینۀ همۀ اشتباهات و انحرافات آدم را پدید می‌آورند.

می‌توان تزکیه را به زدودن علف‌های هرز از کشتزارهای حاصلخیز تشبیه کرد، برای اینکه زمینۀ حاصلخیزی بهتر زمین فراهم بشود، و یا به هََرَس کردن درختان از شاخ و برگ اضافی، برای آنکه بهتر بارور بشوند. شاید نتوان تزکیه را به زنگارزدایی از فلزات و رسوب‌زدایی از بستر آبراه‌ها تشبیه کرد، چون در این‌گونه پاک‌کردن‌ها رشد و نموّی نیست.

حضرت علامه طباطبائی(رحمت‌الله‌علیه) در تفسیر المیزان می‌فرمایند: «کلمۀ تزکیه که مصدر «یُزَکِّیهِم» است، مصدر باب تفعیل است، و مصدر ثلاثی مجرد آن «زکات» است، که به معنای نموّ صالح است؛ نموّی که ملازم خیر و برکت باشد.»(1) ولی همیشه کلمۀ «زکات» در جاهایی استفاده شده است که یک نوع کم کردن، مقدمۀ زیاد شدن و فزونی یافتن شده است. مانند زکات مال که موجب برکت در اموال می‌شود، یا زکات علم که همان نشر آن است و موجب افزایش آن می‌گردد. به این ترتیب گویا تزکیه بیشتر از اینکه «پاک نگاه داشتن» معنا بدهد، «پاک کردن» معنا می‌دهد.

روزه، زکات «بدن» و تزکیه‌کنندۀ «روح» است

شاید به همین دلیل روزه را زکات بدن نامیده‌اند، که هم کم کردن در آن هست و هم سلامت جسم را به دنبال دارد. آن‌چنان‌که رسول خدا(ص) فرمودند: «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ زَکَاةٌ وَ زَکَاةُ الْأَبْدَانِ الصِّیَامُ؛ هر چیزی زکاتی دارد و زکات بدن روزه است.»(2) و نیز فرموده‌اند: «صُومُوا تَصِحُّوا؛ روزه بگیرید تا صحت یابید و سلامت بمانید.»(3)

البته این حداقل بهرۀ روزه است که زکات بدن محسوب می‌شود. روزه نه‌تنها در بدن، که در روح انسان هم تأثیر تزکیه‌ای دارد. گرچه این اثرِ عمیق‌تر، وابسته به شرایطی است که روزه‌دار خودش باید آن را ایجاد نماید. حداقل به دو علت، روزه از حدّ زکاتِ بدن فراتر رفته و به تزکیۀ روح نیز می‌انجامد.

عامل اول: ارادی بودن روزه

اول اینکه در روزه، گرسنگی کشیدن، به صورت ارادی و با نیّت الهی انجام می‌گیرد. و این گرسنگی با آنچه که در اثر فقر یا قحطی پیش ‌می‌آید متفاوت است. وقتی انسان به صورت خودآگاه و خود‌خواسته، به خواسته‌های قلبی خود «نه» بگوید و در برابر آن ایستادگی کند و یا برای برآوردن آن صبر نماید و با رضایت، تلخی ترک دل‌بخواهی‌ها را تحمل کند، به تزکیۀ روح خود پرداخته است و جان خود را جلا داده است.

بعضی‌ها آن‌چنان از صمیم دل روزه می‌گیرند که انگار با یک گرسنگی می‌خواهند نه‌تنها چربی‌های بدن خود را آب نمایند بلکه تمام بدی‌ها و رسوب‌های روحی خود را نیز از بین ببرند.

عامل دوّم: استمرار آداب روزه در صیام روح/ شرط مؤثّر بودن خودداری و ریاضت

دومین دلیل، بیشتر به رفتار روزه‌دار بستگی دارد. و آن اینکه علاوه بر صیام بدن، آداب صیام روح نیز رعایت شود. و هم‌چنان‌که در بحث آداب گفته شد، آنچه در ظاهر روزه دیده می‌شود، در باطن انسان هم ادامه پیدا کند. و این یعنی ادامۀ آداب روزه در صیام روح، مانند سکوت و ترک مجادله، و از همه مهم‌تر ترک معصیت. طبیعی است اگر روزه‌دار آداب روزه را رعایت نکند، و یا از صمیم دل نیّت قربتاً الی الله نداشته باشد، اثر تزکیه‌ای روزه را دریافت نخواهد کرد. این قاعده در عموم ریاضت‌های تزکیه‌ کنندۀ روح انسان جاری است.

اساساًً این خودداری‌ها باید بر مبنای برنامه‌ای حساب شده و حکیمانه باشند، و الا با ریاضت مرتاضان اشتباه گرفته خواهند شد، و ثمرات معنوی به‌جای نخواهند گذاشت. کما اینکه ما آدم‌ها در جریان زندگی، زجرها و خودداری‌های فراوانی را تحمل می‌کنیم، اما چون عموماً از شرایط لازم برای یک برنامۀ تزکیه‌ای صحیح برخوردار نیستند، مؤثر و نجات‌بخش قرار نمی‌گیرند. اینجاست که ضرورت احکام شرعی و اهمیت اوامر عبادی دین مشخص می‌گردد.

پیچیده بودن امر تزکیۀ انسان، عامل درک نشدن حکمت دستورات دینی

اینکه، یکی از کاربردهای مهم احکام دین تزکیۀ انسان است، به‌خاطر آن است که تزکیۀ انسان امر پیچیده‌ای است و انسان با آن‌همه لایه‌های تودرتو و پنهانی که دارد، به دشواری این امر بسیار افزوده است. سرّ اینکه حکمت و اسرار دستورات دینی به سهولت درک نمی‌شوند، به حدی که مورد اعتراض و اعراض بی‌خردان قرار می‌گیرد، این است که عهده‌دار امر تزکیۀ انسان می‌باشند و وظایف پیچیده‌ای در مسیر تزکیه به عهده گرفته‌اند. هرچند اگر این دستورات به‌خوبی اجرا شوند به سهولت منتج به نتیجۀ مطلوب در تحقّق امر تزکیه خواهند شد.

به همین دلیل گاهی اساتید بزرگ اخلاق و عرفان، در برابر پرسش «چه باید کرد؟»، که انتظار داریم از ایشان پاسخ‌های ویژه‌ای بشنویم، و راه‌های میان‌بُرِ خاصی را در جواب ایشان پیدا کنیم، به‌سادگی جواب می‌دهند: «همان واجبات و محرّمات الهی‌ را رعایت کنید، کفایت می‌کند.» البته این پاسخی است که تنها بر تجربۀ اهل معرفت تکیه ندارد، بلکه ابتداءً در آیات قرآن و روایات معصومین(ع) هم به آن تصریح شده است.

مقام تزکیه در کلام خدا و رسول خدا

به این ترتیب تزکیه به پاک شدن روح و صفا پیدا کردن دل، منجر می‌شود. همان‌که رسول خدا(ص) فرمودند: «بِتَزکِیَةِ النَّفسِ یَحصُلُ الصَّفاءُ؛ با تزکیۀ نفس است که صفا(ی روح) حاصل می‌شود.»(4) و درآیات قرآن هم، آنجا که سخن از هدف بعثت انبیاء است، تزکیه یکی از دو رکن رسالت پیامبران به‌شمار می‌آید: «یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ(5)؛ (رسول‌خدا قلب و روحِ) آنان را پاک نموده و کتاب و حکمت بدیشان تعلیم می‌دهد.» و آنجا که سخن از سعادت انسان است، شرط رستگاری به حساب می‌آید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی(6)؛ یقیناً رستگار شد، آن کس که تزکیه کرد.»

و در نهایت، آنجا که محل تعیین نحوۀ برخورد خداوند با بندگان است، وقتی قهر خدا جایگزین مهر او می‌شود، محرومیت از آن، به عنوان یکی از سخت‌ترین تنبیه‌های پروردگار بیان می‌شود:

«إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلاً أُوْلَئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای ناچیزی می‏فروشند، آنان را در جهان آخرت بهره‏ای نیست، و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نمی‏گوید، و به ایشان نمی‏نگرد، و پاکشان نمی‏گرداند، و برای آنها عذابی دردناک خواهد بود.»(7)

ویژگی برنامه‌های تزکیه‌ای دین: عمل ساده، آثار گران‌بها

اگرچه بحث و گفتگو دربارۀ تزکیه به این زودی‌ها به پایان نمی‌رسد، ولی ذکر نکتۀ مهمی در مورد یکی دیگر از ویژگی‌های آن، خالی از لطف نیست. و آن اینکه در روش تربیتی تزکیه، چیزی از انسان کنده ‌می‌شود و یا انسان جدایی از چیزی را می‌پذیرد. اما در برنامه‌های تزکیه‌ای دین، ممکن است آن چیزی که انسان بناست از آن جدا بشود چندان هم مورد علاقۀ انسان نباشد. اما در عین حال آثار گران‌بهایی در وجود انسان باقی می‌گذارند. مانند روزه که طیّ آن دل‌کندن از برخی امور طبیعی مثل خوردن و آشامیدن، کار دشواری نیست، اما این‌همه آثار نورانی و صفادهنده را به‌دنبال دارد.

شما می‌بینید در جریان تزکیۀ نفس، در بستر طبیعی زندگی، انسان گاهی باید از تعلّقات سنگینی چشم‌پوشی کند و این، کار تزکیه را بسیار دشوار می‌کند. اما اجرای برنامه‌هایی مانند روزه و حتی زکات در اغلب موارد کار ساده‌ای است و در عین حال به انسان برای دل‌کندن‌هایِ سخت کمک می‌کند.

شاید این ماجرا شرح همان کلام خدا باشد که فرمود: «اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ؛ کمک بگیرید از صبر و نماز.»(8) و مفسّرین هم طبق روایات، اکثراً «صبر» را در این آیه به «روزه» تفسیر فرموده‌اند.(9) یعنی صبر در روزه که کار دشواری نیست، پس، از این صبر کمک بگیرید برای صعوبت‌هایی که در زندگی با آن مواجهید و برای صعودهایی که در بندگی می‌خواهید پیدا کنید.

چرا عمل سادۀ روزه و نماز برای بعضی‌ها سخت است؟

واضح است که کمک گرفتن هم، معمولاً از یک امر سهل‌تر برای یک امر سخت‌تر است، اما در عین حال قرآن کریم می‌فرماید همین کار هم برای کسانی که خشوع ندارند، سخت است و نمی‌توانند به دو امر «نماز» و «روزه» مبادرت بورزند و یا از آنها کمک بگیرند. لابد دلیلش همان «دل ندادن» است و یا اهتمام نورزیدن، که باعث تزکیه و صفای باطن انسان می‌شود. مثلاً اگر کسی نماز را با تأخیر خواند و یا آن را سبک شمرد، طبیعی است که نمی‌تواند از چنین نمازی برای آسان کردن دیگر امور خود بهره بگیرد.

معلوم است که آثار نورانی تزکیه در هر برنامه‌ای، محدود به مواردی که متناسب با آن برنامه هستند، باقی نمی‌ماند. و وقتی طیّ اجرای یک برنامه، دل از برخی زوائد و اضافات پاک شد، هم قوّت روحی و توانمندی در مقابله با عموم بدی‌ها به دست می‌آید، و هم زمینۀ نموّ و رشد عموم فضائل و خوبی‌ها هموار می‌شود.

مثلاً اگر کسی زکات داد فقط دل‌بستگی‌های او به مادیات از بین نمی‌رود، بلکه تمام جان او صفا پیدا می‌کند. و اگر کسی روزه گرفت، تنها تمایلات او نسبت به محرّمات روزه کاهش نمی‌یابد، بلکه امید است که اساساًً محبت او به دنیا کاهش پیدا کند و رذائل از دل او زائل بشوند.

نگاه عاشقانه به زکات روزه

اگر بخواهیم خیلی عاشقانه به موضوع نگاه کنیم: هر عاشقی دوست دارد به معشوق خود برسد و او را در کنار خود بیابد و حتی از او اقبال و توجهی دریافت کند. در چنین وضعیتی اگر چیزی مانع وصال او بشود و یا مانع لیاقت او برای وصال باشد به شدت مورد تنفّر او قرار می‌گیرد. و طبیعتاًً هنگام ریشه‌کن کردن موانع، هنگامه‌ای از شادی و شعف در وجود او ایجاد می‌شود، و لبخند دوست‌داشتنی رضایت را می‌توان بر چهرۀ عاشق بینوا که رنجور از فراق بود، دید.

و اگر کسی بخواهد این مانعِ وصال را برای عاشق درمانده رفع کند، به شدت مورد علاقۀ او قرار خواهد گرفت. شما می‌توانید این علاقه را تجربه کنید. بیایید برای عاشقی رفع مانع وصال کنید، و یا موجبات پایان یافتن فراق او را فراهم آورید، آن‌گاه خواهید دید او که به هیچ‌کس و هیچ‌چیز جز معشوق خود نمی‌اندیشد و اعتنا نمی‌کند، چگونه به یکباره به شما لبخند می‌زند و متشکرانه نگاه پرمحبت خودش را نثار چشمان گره‌گشای شما می‌نماید.

پس عاشقانۀ موضوع از این قرار است: روزه، به‌خاطر رفع موانع وصال، عامل لذتی عمیق و حلاوتی عاطفی در روزه‌دار عاشق می‌شود، که احساس نزدیک‌تر شدن به معشوق و بوی پیراهن یوسف را برایش به ارمغان می‌آورد. اگر کسی توانسته باشد به مقام عشق به ربّ ودود برسد، لابد چنین لحظات سرمست‌کننده‌ای را در رمضان به سهولت احساس می‌کند. و البته بقیۀ دوستان خدا هم تا حدودی می‌توانند بفهمند آنها چه عالم قشنگی دارند.

نگاه عارفانه به زکات روزه

و اگر بخواهیم خیلی عارفانه نگاه کنیم: هر عارفی، «سبک‌بال بودن» را دوست دارد، و وزن هر ذرّه خاشاکی را نه‌تنها در روح خود «احساس» می‌کند، بلکه نمی‌تواند لحظه‌ای آن را «تحمل» نماید. یک انسان عارف، لحظۀ سبک شدن روح خود را کاملاً احساس می‌کند و شیرینی آن را با تمام وجود می‌فهمد و به وجد می‌آید. چگونه از کنار تزکیه‌ای که رمضان به او می‌دهد راحت عبور کند؟

یک عارف همیشه به پرواز می‌اندیشد، برای او چیزی جز اوج‌گرفتن در آسمان لایتناهی، آرام‌بخش نیست. سنگینی برای او مانند مرگ است. و خستگی از بارکشیدن‌های بی‌حاصل و زمین‌گیرکننده، برایش بالاترین درد است. آسودگی از درد چه لذتی دارد؟ او از زکات صیام همان لذت را می‌برد. اوج‌گرفتن چه نشاط و هیجانی دارد؟ او از هر اقدامی که زکات او باشد و موجب تزکیۀ جان او، همان احساس را پیدا خواهد کرد.

درک ضرورت تزکیه / لطافت روح انسان علت استعداد زیاد ما برای آلوده شده

به هر حال برای درک بهتر ضرورت تزکیه، خوب است این نکته را هم بدانیم که اگرچه ما آدم‌ها با نهادی پاک به دنیا می‌آییم، ولی به مرور بدی‌هایی در ما شکل می‌گیرد، که ناشی از برخی خصلت‌های دنیا و عموم بی‌دقتی‌های ماست. شاید علت استعداد زیاد ما آدم‌ها برای آلوده شدن این است که روح انسان آن‌قدر لطیف است و روند رشد و کمال آن‌قدر دقیق است که با کوچک‌ترین غفلت، غبار بدی روی زیبایی‌های دل انسان را می‌پوشاند، و حتی باید گفت: هرچه دقت کنی باز این اتفاق رخ خواهد داد.

به عبارتی بهتر باید گفت: هرچه دل را جلا بدهی جا دارد، و جلا دادن دل هیچ‌گاه پایان نمی‌پذیرد. جان انسان که در قرآن از آن به «نفس» تعبیر شده است، آن‌قدر نامحدود و تزکیه‌پذیر است که بزرگانی مانند اولیاء خدا که در اوج پاکی بوده‌اند هم، هیچ‌گاه در این مسیر متوقف نشده‌اند و از تزکیۀ نفس باز نایستاده‌اند. و به همین دلیل همیشه به عملیات تزکیه نیاز است، تا با پاک کردن روح از زایدات که منشاء بدی‌ها هستند، جلوی ریشه دواندن آنها گرفته شود و زمینه برای کاشتن نهال خوبی‌ها در دل و آماده ساختن روح برای رویش فضائل فراهم گردد. هرچند تزکیه برای آدم‌های بد، که انبانه‌ای از رذائل در جان خود انباشته کرده‌اند، بسیار واجب‌تر و ضروری‌تر است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1) ترجمۀ تفسیر المیزان، ج19، ص447، ذیل آیه دوم از سورۀ جمعه.

2) الکافی، ج4، ص62، باب ما جاء فی فضل الصوم و الصائم‏، ح2.

3) مستدرک‏الوسائل، ج7، ص502، ح8744.

4) مجموعۀ ورّام، ج2، ص119.

5) سوره جمعه، آیه 2.

6) سوره اعلی، آیه 14.

7) سوره آل عمران، آیه 77.

8) سوره بقره، آیه 45.

9) تفسیر المیزان و تفسیر نمونه، ذیل همین آیه.


مطالب مرتبط:

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۹
مجید شهشهانی

مناجات:

چرا این آقا اینقدر گریه میکنه؟

شناسنامه:

اگر بچه ات پرسید: این آقا چرا اینقدر گریه میکنه؟

بهش بگو: خوب هر کس دیگری بود می‌مرد ولی این که فقط داره گریه میکنه؛

بگو: یه عمره هر کاری کرده آدم نشده.

اگر بچه ات پرسید: پس چرا خدا بهش نگاه نمیکنه؟

بهش بگو …

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۸
بیان معنوی

مناجات:

امشب حرف حسابت چیه؟

شناسنامه:

- خدای من !

می ‌دونم که همه کارهای تو حساب دارند؛

می ‌دونم سنت‌های تو خیلی دقیق هستن؛

می ‌دونم باید فرق باشه بین آدم‌های خوب و آدم‌های بدی مثل من؛

می ‌دونم با یه ناله زدن نمی‌شه به اون جایی رسید که اولیاء تو پس از عمری رنج و شکنجه رسیدند؛

می ‌دونم هر کسی به درد مهدی تو نمیخوره؛

می ‌دونم دیگه آدم شدنی هم نیستم...

- خوب اگر اینها رو می‌دونی پس دیگه برای چی اومدی حرف بزنی؟ مگه حرف حساب دیگه ای هم مونده؟ بنده آلوده من !

برو حد خودت رو نگه دار !

دیگه چی می ‌خوای بگی؟ ...

- می ‌خوام بگم …

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۶
مجید شهشهانی

 مناجات:

برو راحت بگیر بخواب

شناسنامه:

متن مناجات:

صفحه آخر دعاست؛ نفْس من!

دیدی تموم شد؟

دیدی اونقدرها هم سخت نبود؟

همه‌اش فرار می‌کردی از دو کلمه حرف زدن با خدا

مگر چقدر به‌ات بد گذشت که هیچ شبی را بیدار نشدی تا با خدا حرف بزنی؟

الان دیگه تموم میشه؛ نترس!

برو راحت بگیر بخواب؛

همه عمرت را بخواب.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۵
مجید شهشهانی

خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟-8

چرا احساس می‌کنیم هدایت و ضلالت تصادفی است؟/ اگر خدا بعضی‌ها را گمراه می‌کند برای این است که رذالتی در آنها می‌بیند/ بعضی‌ها هر معجزه‌ای برای‌شان آورده شود ایمان نمی‌آورند و بعضی‌ها با یک تلنگر متحول می‌شوند/ خدا به دشمنان مؤمنین فرصت می‌دهد که با سخنان فریبنده و دهان‌پُرکن، افراد ناشایست را جذب کنند

پناهیان: پیچیدگی هدایت کار را به جایی می‌رساند که ما احساس می‌کنیم گویا موضوع هدایت شدن یا هدایت نشدن انسان‌ها، شانسی و تصادفی است. هدایت امر بسیار پیچیده‌ای است و خدا هر کسی را هدایت نمی‌کند چون می‌داند در باطن آدم‌ها چه خبر است. کسی که هدایت می‌شود یک گوهر درونی دارد که باعث می‌شود خدا هدایتش کند. و اگر خدا بعضی‌ها را گمراه می‌کند به خاطر این است که یک رذالتی در آنها می‌بیند.

حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ماه مبارک رمضان 30 شب در مصلی بزرگ امام خمینی با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی می‌کند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه هشتم را می‌خوانید:

چرا ما احساس می‌کنیم که هدایت و ضلالت انسان‌ها، شانسی است؟

  • یکی از ویژگی‌های هدایت، پیچیدگی آن است. چون هدایت می‌خواهد انسان را -که یک موجود پیچیده است- به خدایی که بی‌نهایت پیچیده است، جلب کند و برساند. لذا خداوند می‌فرماید: هدایت فقط کار خودم است (وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ؛ بقره/213) چه کسی جز خدا می‌تواند بفهمد که این انسانِ پیچیده، چه بدی‌هایی در نهان‌خانۀ دلش دارد؟ چه بسا خودِ آن انسان هم نداند چه بدی‌های پنهانی دارد.
  • پیچیدگی هدایت کار را به جایی می‌رساند که ما احساس می‌کنیم گویا موضوع هدایت شدن یا هدایت نشدن انسان‌ها، شانسی و تصادفی است، چون کسی نمی‌تواند بگوید این انسان، در نهایت امر، هدایت می‌شود یا نه؟ لذا در روایات به پدر و مادرها توصیه شده است که تا 14 سالگی برای تربیت فرزند خود زحمت بکشید، و بعد از آن اگر دیدید آدم بدی شد، دیگر به شما ربطی ندارد و شما نمی‌توانید برایش کاری انجام دهید (قَالَ الصَّادِقُ ع: دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبُ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعاً فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَیْرَ فِیهِ؛ کافی/6/46) چون او خودش را به خدا اثبات کرده است و لایق هدایت الهی نبوده است. البته کمک کردن به او اشکالی ندارد، کمااینکه اولیاء خدا به آدم‌های بد هم کمک می‌کردند.

چرا خدا کسی را که قصد داشت پیامبر(ص) را به قتل برساند، هدایت کرد؟

  • کسی بود که می‌گفت: من خیلی کینۀ پیامبر اکرم(ص) را به دل داشتم، و قصد داشتم ایشان را به قتل برسانم. وقتی مکّه توسط ایشان فتح شد، از کشتن ایشان مأیوس شده بودم اما وقتی غزوۀ حنین پیش آمد، تصمیم گرفتم در گرما گرم جنگ، آن حضرت را به قتل برسانم. در یک فرصت مناسبی که در جنگ پیش آمد، از حضرت پشت رفتم و شمشیرم را بلند کردم، اما وقتی خواستم نزدیک او بروم، قلبم گرفت و نتوانستم کاری بکنم. گویا شعله‌ای آتش به سوی من آمد و نتوانستم. بعد پیامبر اکرم(ص) به من نگاه کرد و فرمود: خُب چرا ایستاده‌ای؟ زودباش برو با دشمن جنگ کن! بعد ایشان دستش را روی سینۀ من گذاشت و من احساس کردم محبت شدیدی نسبت به ایشان در قلبم ایجاد شده است. جلو رفتم و جنگیدم و اگر پدرم هم می‌خواست جلوی من بایستد، براى کمک به رسول خدا(ص) او را مى‏کشتم.
  • وقتى که جنگ تمام شد. به حضور پیامبر(ص) رفتم، به من فرمود: آنچه را که خدا براى تو مى‏خواهد بهتر از چیزى است که خودت مى‏خواهى. تو می‌خواستی کارهایی انجام دهی، ولی خداوند نخواست؛ أَنَّ شَیْبَةَ بْنَ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ قَالَ مَا کَانَ أَحَدٌ أَبْغَضَ إِلَیَّ مِنْ مُحَمَّدٍ... فَلَمَّا انْهَزَمَ النَّاسُ وَ بَقِیَ مُحَمَّدٌ وَحْدَهُ وَ النَّفَرُ الَّذِینَ بَقُوا مَعَهُ جِئْتُ مِنْ وَرَائِهِ وَ رَفَعْتُ السَّیْفَ حَتَّى إِذَا کِدْتُ أَحُطُّهُ غُشِیَ فُؤَادِی فَلَمْ أُطِقْ ذَلِکَ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ مَمْنُوعٌ... ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ مُحَمَّدٌ ص فَقَالَ لِی ادْنُ یَا شَیْبَةُ وَ قَاتِلْ وَ وَضَعَ یَدَهُ فِی صَدْرِی فَصَارَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَیَّ... فَلَمَّا انْقَضَى الْقِتَالُ دَخَلْنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لِی الَّذِی أَرَادَ اللَّهُ بِکَ خیرا [خَیْرٌ] مِمَّا أَرَدْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ حَدَّثَنِی بِجَمِیعِ مَا زَوَّرْتُهُ فِی نَفْسِی. فَقُلْتُ مَا اطَّلَعَ عَلَى هَذَا إِلَّا اللَّهُ فَأَسْلَمْتُ»(خرائج/1/118)
  • چرا برای کسی که می‌خواست پیامبر(ص) را به قتل برساند، این اتفاق افتاد و هدایت شد؟ آیا شانسی بود؟ نه! به خاطر این بود که او یک خوبی‌ای در درونش داشته و حتماً یک روزی در زندگی‌اش به یک هدایتی از هدایت‌های الهی جواب مثبت داده و لذا خداوند دست او را گرفت و هدایتش کرد.

بعضی‌ها یک مردانگی‌هایی دارند که خدا هدایت‌شان می‌کند و بعضی‌ها هم یک نامردی‌هایی دارند

  • بعضی‌ها یک مردانگی‌هایی دارند که خدا هدایت‌شان می‌کند از سوی دیگر آدم‌هایی نیز هستند که در کنار خوبان عالم هستند ولی یک نامردی‌هایی دارند. به عنوان مثال، برخی از اصحاب پیامبر(ص) که انس بن مالک هم در بین آنها بود، از پیامبر(ص) می‌خواهند که اصحاب کهف را به آنها نشان دهد. پیامبر اکرم(ص)  می‌خواهد علی بن ابیطالب(ع) هم با آنها همراه شود و بعد مکاشفه‌ای برای آنها رخ می‌دهد و اصحاب کهف را می‌بینند. به آنها سلام می‌دهند ولی اصحاب کهف جواب نمی‌دهند. بعد علی(ع) به اصحاب کهف سلام می‌دهد و اصحاب کهف سلام ایشان را جواب می‌دهند. حضرت از آنها می‌پرسند: چرا جواب مرا دادید و جواب آنها را ندادید؟ می‌گویند: ما مأمور هستیم به پیامبر(ص) یا وصی او جواب دهیم و تو وصی پیامبر(ص) هستی.
  • بعد از این جریان، پیامبر(ص) به انس بن مالک فرمود: تو شاهد باش و اگر یک روزی لازم شد براى این قضیه به نفع علی(ع) شهادت بده! اما بعدها در جریان احتجاج برای خلافت وقتی علی(ع) از انس بن مالک خواست که شهادت بدهد، او شهادت نداد و گفت که من یادم نمی‌آید! علی(ع) فرمود اگر واقعاً یادت می‌آید و نمی‌گویی، خداوند تو را دچار بیماری کوری و برص(پیسی) کند. انس از جای خود بلند نشده بود که به این دو بیماری دچار شد و تا آخر عمرش هم گرفتار این بیماری‌ها بود. (أَنَّ الصَّحَابَةَ سَأَلُوا النَّبِیَّ ص أَنْ یَأْمُرَ الرِّیحَ فَتَحْمِلَهُمْ إِلَى أَصْحَابِ الْکَهْفِ... فَقَامَ عَلِیٌّ ع فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ الَّذِینَ‏ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً  فَقَالُوا وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ... فَحَدَّثَنَا کَأَنَّهُ کَانَ مَعَنَا ثُمَّ قَالَ اشْهَدْ بِهَذَا لِعَلِیٍّ یَا أَنَسُ. قَالَ أَنَسٌ فَاسْتَشْهَدَنِی عَلِیٌّ ع وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَدَاهَنْتُ فِی الشَّهَادَةِ. فَقَالَ إِنْ کُنْتَ کَتَمْتَهَا مُدَاهَنَةً مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَبْرَصَکَ اللَّهُ وَ أَعْمَى عَیْنَیْکَ وَ أَظْمَأَ جَوْفَکَ فَلَمْ أَبْرَحْ مِنْ مَکَانِی حَتَّى عَمِیتُ وَ بَرِصْتُ. وَ کَانَ أَنَسٌ لَا یَسْتَطِیعُ الصَّوْمَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا فِی غَیْرِهِ مِنْ شِدَّةِ الظَّمَاءِ وَ کَانَ یُطْعِمُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ کُلَّ یَوْمٍ مِسْکِینَیْنِ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْیَا وَ هُوَ یَقُولُ هَذَا مِنْ دَعْوَةِ عَلِیٍ؛ خرائج/1/210)

خدا هر کسی را هدایت نمی‌کند /کسی که هدایت می‌شود یک گوهر درونی دارد

  • هدایت امر بسیار پیچیده‌ای است و خدا هر کسی را هدایت نمی‌کند چون می‌داند در باطن آدم‌ها چه خبر است. کسی که هدایت می‌شود یک گوهر درونی دارد که باعث می‌شود خدا هدایتش کند. امام صادق(ع) می‌فرماید: «به خدا قسم ما اهل‌بیت را کسی از عرب و عجم(از همۀ آدم‌ها) نمی‌تواند دوست داشته باشد مگر اینکه اهل بیوتات باشد(خانواده‌دار و اصیل باشد) و یک شرافتی و یک گوهری داشته باشند و باطن‌دار باشند و کسی نمی‌تواند ما را دشمن بدارد، مگر هر آدمی که یک ناپاکی و پستی‌ای دارد؛ وَ اللَّهِ لَا یُحِبُّنَا مِنَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ إِلَّا أَهْلُ الْبُیُوتَاتِ وَ الشَّرَفِ وَ الْمَعْدِنِ وَ لَا یُبْغِضُنَا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ إِلَّا کُلُّ دَنَسٍ مُلْصَقٍ»(کافی/8/316) اصالت خانوادگی لزوماً به این معنا نیست که از خانوادۀ مشهوری باشد، بسیاری از مشهورین در صدر اسلام و بعد از آن بوده‌اند که هدایت نشده و نابود شده‌اند. و بعضی‌ها هم، غلام یا برده بوده‌اند ولی به لحاظ خانوادگی یک اصالت و یک ریشه یا گوهری دارند. مثلاً بعضی‌ها یک غیرتی دارند، بعضی‌ها یک حیائی دارند. بعضی‌ها یک سخاوتی دارند.
  • در همان آغاز قرآن کریم، خداوند می‌فرماید: این قرآن هر کسی را هدایت نمی‌کند بلکه فقط کسانی را که «تقوا» داشته باشند هدایت می‌کند. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»(بقره/2) و البته هر کسی که کار خوبی انجام دهد، جزء متقین نخواهد بود. قابیل هم کار خوب انجام داد(قربانی داد) ولی خداوند از او قبول نکرد و فرمود که خدا فقط از متقین قبول می‌کند. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین»(مائده/27)

آن روی سکۀ هدایت، ضلالت است / چرا بعضی‌ها هدایت نمی‌شوند؟

  • آن روی سکۀ هدایت، ضلالت است و همان‌طور که هدایت پیچیده است، ضلالت هم پیچیده است. می‌خواهیم ببینیم چرا بعضی‌ها هدایت نمی‌شوند؟  
  • خداوند می‌فرماید: «بعضی‌ها با تأکید زیاد به خدا قسم می‌خورند که اگر یک معجزه و نشانه‌ای بیاوری، ما ایمان خواهیم آورد. به آنها بگو آیات و نشانه‌ها و معجزات، در دست خداوند است و شما نمی‌دانید که اگر این آیات و نشانه‌ها را بفرستم، باز هم ایمان نخواهند آورد؛ وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُشْعِرُکُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُون»(انعام/109) در آیه بعد می‌فرماید: «اصلاً خودمان اگر آیه و نشانه‌ای نازل شود، چشمان آنها را می‌بندیم و دل‌های آنها را کور می‌کنیم که تحت تأثیر آیه و نشانه قرار نگیرند و در همان کفر مرحلۀ اول‌شان که ایمان نیاوردند؛ باقی بمانند؛ وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فىِ طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُون»(انعام/110)

اگر خدا بعضی‌ها را گمراه می‌کند برای این است که یک رذالتی در آنها می‌بیند

  • طبق آیه فوق کسانی که از پیامبر(ص) درخواست معجزه می‌کردند، در واقع مشکل‌شان کمبود نشانه و معجزه نبود. و خداوند هم می‌داند که چرا آنها در همان مرحلۀ اول ایمان نیاوردند؟ چون آنها آدم‌های رذلی هستند (یک رذالتی در دل‌شان دارند) و ایمان نیاوردن‌شان صرفاً به‌خاطر یک جهالت سطحی یا اشتباه نبوده است. لذا خدا می‌فرماید: اگر معجزه و نشانه‌ای هم بفرستم، اصلاً نمی‌گذارم آنها ببینند. (وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ)
  • در آیۀ بعد می‌فرماید: «اگر ما ملائکه را بر اینها نازل کنیم و مرده‌ها با آنها سخن بگویند و همه‌چیز را محشور کنیم و مقابل چشمان‌شان بیاوریم، آنها ایمان نمی‌آورند؛ وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیهِْمُ الْمَلَئکَةَ وَ کلََّمَهُمُ المَْوْتىَ‏ وَ حَشرَْنَا عَلَیهِْمْ کلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ قُبُلًا مَّا کاَنُواْ لِیُؤْمِنُواْ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ»( انعام/110) این نشان می‌دهد که کار هدایت فقط در دست خودِ خداوند است و اگر خدا بعضی‌ها را گمراه می‌کند به خاطر این است که یک رذالتی در آنها می‌بیند.

بعضی‌ها هر معجزه‌ای برای‌شان آورده شود، ایمان نمی‌آورند و بعضی‌ها هم با یک تلنگر، متحول می‌شوند

  • بعضی‌ها هستند که هر آیه و نشانه‌ و معجزه‌ای هم برای‌شان آورده شود، ایمان نمی‌آورند و بعضی‌ها هم با یک تلنگر، کاملاً متحول می‌شوند مثلاً با یک نصیحت و موعظه یا با شنیدن یک آیۀ قرآن هدایت می‌شوند.(مانند فضیل عیّار که با شنیدن یک آیۀ قرآن، متحول شد)
  • یک مرد اعرابی نسبت به پیامبر(ص) بغض و کینۀ زیادی در دل داشت به حدّی که صریحاً به پیامبر گفت: اگر فرصتی پیدا کنم، تو را به قتل می‌رسانم! پیامبر(ص) فرمود: چرا می‌خواهی مرا بکُشی؟ به من ایمان بیاور! او گفت: من به تو ایمان بیاورم؟! هرگز به تو ایمان نمى‏آورم مگر اینکه این سوسمار به تو ایمان آورد (و به سوسماری که آنجا بود اشاره کرد) حضرت به آن سوسمار فرمود: اى سوسمار، من کیستم؟ سوسمار گفت: تو فرستاده پروردگار عالم و خاتم پیامبران هستى. سعادتمند است کسى که تو را تصدیق کند و زیانکار است کسى که تو را تکذیب نماید. آن شخص وقتی این معجزه را دید، به پیامبر(ص) گفت: وقتى پیش تو آمدم مبغوضترین شخص نزد من بودى ولى الآن محبوبترین فرد هستى. و بعد هم به پیامبر(ص) ایمان آورد و پیش قبیله خود «بنى سلیم» برگشت و قضیه را به آنها گفت و هزار نفر از آنها مسلمان شدند. (أَنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ فِی أَصْحَابِهِ إِذْ جَاءَ أَعْرَابِیٌّ وَ مَعَهُ ضَبٌّ قَدْ صَادَهُ وَ جَعَلَهُ فِی کُمِّهِ قَالَ مَنْ هَذَا قَالُوا هَذَا النَّبِیُّ فَقَالَ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى مَا أَحَدٌ أَبْغَضَ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَوْ لَا أَنْ یُسَمِّیَنِی قَوْمِی عَجُولًا لَعَجَّلْتُ عَلَیْکَ فَقَتَلْتُکَ... فَإِنَّکَ الْآنَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی وَ وَالِدَیَّ  أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَرَجَعَ إِلَى قَوْمِهِ وَ کَانَ مِنْ بَنِی سُلَیْمٍ فَأَخْبَرَهُمْ بِالْقَضِیَّةِ وَ آمَنَ أَلْفُ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ؛ الخرائج/1/38)

خدا برای دشمنان مؤمنین فرصت‌هایی پیش می‌آورد که با سخنانی قشنگ و فریبنده، یکدیگر را تأیید کنند تا هدایت نشوند

  • خداوند در ادامۀ آیات فوق می‌فرماید: «این است که ما برای هر پیامبری، دشمنانی قرار می‌دهیم، شیاطین و دیوهایی که انسان یا جنّ هستند، اینها برای همدیگر، سخنان قشنگ و زیبایی می‌گویند(انگار می‌خواهند همدیگر را در کفرشان دلداری دهند و همدیگر را تأیید و تقویت کنند و به هم دلگرمی بدهند)؛ وَ کَذَالِکَ جَعَلْنَا لِکلُ‏ِّ نَبىِ‏ٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْانسِ وَ الْجِنّ‏ِ یُوحِى بَعْضُهُمْ إِلىَ‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا»(انعام/112)
  • گاهی اوقات خداوند به بعضی‌ها فرصت می‌دهد که از مؤمنین، ایرادهایی بگیرند(از عدم توفیق مؤمنین در برخی صحنه‌ها سوء استفاده کنند) و بعد هم چهارتا تهمت و دروغ روی آن بگذارند و یک سخنان دهان‌پُرکن و فریبنده و طعنه‌آمیزی علیه مؤمنین درست کنند تا به این وسیله یک تأییدی برای خودشان پیدا کنند و به آن دلگرم شوند. به خصوص اینکه امروزه با امکاناتی مثل سایت‌ها، پیامک‌ها و... این سخنان دهان‌پُرکن را خیلی زود بین خودشان منتشر می‌کنند.
  • می‌دانید چرا خداوند این بساط را برای اهل کفر و باطل، فراهم می‌کند؟ برای اینکه آنها با این سخنان دهان‌پُرکن و قشنگ، همدیگر را تأیید و تقویت کنند تا هدایت نشوند و به سوی خدا نروند. یعنی خداوند یک فرصت‌هایی برای آنها پیش می‌آورد که بتوانند با یک سخنانی، خودشان را تأیید کنند و به خودشان مغرور شوند تا هدایت نشوند و در لجنزار ضلالت فرو بروند.
  • چون آنها در همان مرحلۀ اول ایمان نیاورده بودند و خدا می‌داند که آنها به‌‌خاطر رذالتی که در دل داشتند، ایمان نیاورده بودند، لذا خدا اصلاً نمی‌گذارد ایمان بیاورند. بعد خداوند می‌فرماید: «اگر خدا می‌خواست نمی‌گذاشت آنها این کارها را انجام دهند(یعنی خدا می‌خواهد که این کارها را انجام دهند) آنها را رها کن و بگذار افترا ببندند؛ وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ  فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْترَُون»(انعام/112)

خدا به دشمنان مؤمنین این فرصت را هم می‌دهد که با سخنان فریبنده و دهان‌پُرکن، سایر افراد ناشایست را هم جذب کنند

  • در آیه بعد می‌فرماید: «(می‌دانید چرا من این فرصت را به آنها می‌دهم؟) برای اینکه می‌خواهم دلِ سایر کسانی که ایمان نیاورده‌اند به آنها(دشمنانی که سخنان فریبنده می‌گویند) علاقمند شود و جذب شود، تا آنها را بپسندند و اینها هم به همان جایی برسند که آن دشمنان به آنجا رسیده‌اند؛ وَ لِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفِْدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ وَ لِیرَْضَوْهُ وَ لِیَقْترَِفُواْ مَا هُم مُّقْترَِفُون»(انعام/113)
  • خداوند به دشمنان مؤمنین اجازه می‌دهد که سخنان به‌ظاهر قشنگ ولی فریبنده بگویند تا سایر آدم‌های ناشایست و رذلی که ایمان نمی‌آورند، از آن سخنان فریبنده، خوش‌شان بیاید و عاشقِ آنها شوند و دور آنها جمع شوند. یعنی خداوند یک سخنان قشنگ(و فریبنده‌ای) را به زبان دشمنان پیامبر و اولیاء‌الله جاری می‌کند تا افراد رذلی که ایمان نیاورده‌اند آن سخنان زیبا را بپسندند و به همان طرفی بروند که دشمنان خدا رفته‌اند و به این ترتیب، در ضلالت خود باقی بمانند و دیگر هدایت نشوند.
  • اگر این آیات را واقعاً جدّی بگیریم، خوف از ضلالت در دل‌های ما می‌افتد و این لازم است. در کنار شوق به هدایت، نیاز است که خوف از ضلالت هم در دل ما باشد تا ملتمسانه از خداوند هدایت را تمنا کنیم و برای هدایت شدن، درِ خانۀ خدا ضجه بزنیم.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۵
مجید شهشهانی

 مناجات:

عذاب تو سخت است

شناسنامه:

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۴
مجید شهشهانی

خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟-7

هدایت آن‌قدر پیچیده است که خداوند آن را فقط به خودش نسبت داده

حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ماه مبارک رمضان 30 شب در مصلی بزرگ امام خمینی با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی می‌کند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه هفتم را می‌خوانید:

هدایت آن‌قدر پیچیده است که خدا هدایت انسان‌ها را فقط به خودش نسبت داده و نه حتی به پیامبر(ص)

  • هدایت یک امر باعظمت و یک اتفاق بسیار پیچیده است که باید پیچیده بودن آن را درک کنیم. هدایت یک راز و رمزی بین پروردگار عالم و بندگان اوست. همان‌طور که از ظاهر آدم‌ها نمی‌توان باطن آنها را شناسایی کرد، درجات انسان‌ها و علت سعادت و شقاوت انسان‌ها را هم به این سادگی نمی‌توان بررسی کرد.
  • هدایت آن‌قدر مرموز و پیچیده است که خداوند متعال، آن را به خودش اختصاص داده و فقط به خودش نسبت داده و بارها فرموده است: هر کسی را که خدا بخواهد، هدایتش می‌کند «وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»(بقره/213) یا «فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»(فاطر/8) حتی به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «تو نمی‌توانی هر کسی را که دوست داشته باشی، هدایت کنی؛ إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین»(قصص/56)

هدایت‌های الهی، شانسی نیست و به اراده‌های خودمان بستگی دارد/ لحظات تغییر انسان واقعاً ناشناخته و پیچیده هستند

  • هدایت‌های الهی، شانسی نیست، بلکه به اراده‌های خودمان بستگی دارد. در جریان تحقق یافتن اراده‌های پنهان انسان است که یک‌دفعه‌ای این انسان یک ارزش فوق‌العاده پیدا می‌کند. البته اینکه اراده در وجود انسان، چگونه تحقق پیدا می‌کند، بحث جداگانه و مفصلی را می‌طلبد.
  • می‌دانید که رفتارهای انسان بر اساس علاقه‌های اوست. هر کسی هر علاقه‌ای داشته باشد بر اساس آن علاقه، عمل می‌کند و تقریباً اراده و توان اینکه جلوی علاقۀ خود را بگیرد، ندارد. مگر اینکه دو تا علاقه در تعارض و تزاحم با هم باشند و یکی از آنها زورش بر دیگری بچربد. آن لحظۀ تزاحم و تعارض دو علاقه، لحظۀ تصمیم‌گیری انسان است. این لحظه‌ای که انسان تصمیمش را به نفع خوبی‌ها یا به نفع بدی‌ها می‌گیرد، در وجود انسان، بسیار ناشناخته است. این لحظه‌ای که انسان می‌تواند تغییر کند و مسیر خود را کج کند، یا تصمیم بسیار خوب و بالایی بگیرد، واقعاً ناشناخته است، در این لحظات، فقط «خدا» حضور دارد و «نهان‌خانه یا سرّ درونی انسان».

بعضی‌ها فکر می‌کنند آدم‌ خوبی هستند ولی بدی‌هایی در نهان‌خانۀ دل دارند/ ابن ملجم چون بدی‌هایی در دلش پنهان کرده بود، خدا هدایتش نکرد

  • ممکن است یک کسی، آدم بدی باشد ولی در سرّ یا نهان‌خانۀ دلش، نامردی ندارد. چنین کسی علی‌رغم بدی‌‌هایی که دارد، خداوند یک روزی دستش را می‌گیرد. و برعکس، آدم‌های خوبی هم هستند که یک نامردی‌هایی در نهان‌خانۀ دلشان دارند، که خداوند از اینها بدش می‌آید، اما خودشان هم فکر می‌کنند واقعاً آدم خوبی هستند. به عنوان مثال، مردی نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: من شما را دوست دارم. حضرت فرمود: به خدا سوگند، تو مرا دوست ندارى و آن مرد از اینکه حضرت از نهان‌خانۀ دلش خبر داده بود، خیلی تعجب کرد چون واقعاً خودش فکر می‌کرد حضرت را دوست دارد (أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ عَلِیٌّ ع وَ اللَّهِ مَا تُحِبُّنِی فَغَضِبَ الرَّجُلُ فَقَالَ کَأَنَّکَ وَ اللَّهِ تُخْبِرُنِی مَا فِی نَفْسِی...‏؛ بصائرالدرجات/1/88) اینها به خاطر پیچیدگی‌های روح انسان است.
  • ابن ملجم هم فکر می‌کرد که واقعاً امیرالمؤمنین(ع) را دوست دارد، لذا وقتی حضرت به او خبر داد که قاتل ایشان خواهد بود، به شدت تعجب کرد. (إِنَّ قَلْبِی مُحِبٌّ لَکَ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ أُوَالِی وَلِیَّکَ وَ أُعَادِی عَدُوَّکَ...؛ بحارالانوار/42/262) ابن ملجم، چه بدذاتی‌ای داشت که در نهایت، به آن شقاوت رسید؟ چه بدی‌هایی در نهان‌خانۀ دلش پنهان کرده بود که خدا هدایتش نکرد؟
  • آیا زبیر، خودش می‌دانست که چه اتفاقی در نهان‌خانۀ دلش می‌افتد؟ آیا می‌دانست که این‌‌همه عبادت یا کارهای خوبی که انجام داده است‌، بی‌فایده بوده و خداوند از او خوشش نیامده است؟

فلسفۀ امتحانات الهی این است که روح پیچیده و پنهان انسان را رو بیاورند/ از پیچیده‌ترین بخش‌های هدایت، دعوت به ولایت است

  • انسان خیلی موجود پیچیده‌ای است و به این سادگی نمی‌شود از وجود او سردرآورد. فلسفۀ امتحانات الهی نیز این است که این روح پیچیده و پنهان انسان را باز کنند و رو بیاورند. اینکه پیامبر(ص) فرمود: «کسی که خودش را بشناسد، خدا را شناخته است؛ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏»(مصباح‌الشریعه/ص13) در واقع عظمت خودشناسی را نشان می‌دهد. عرفا یک عمر با دقت در مقام عمل تلاش می‌کنند که به این خودشناسی برسند. وقتی انسان این‌قدر موجود پیچیده‌ای است، هدایت او هم مسألۀ پیچیده‌ای خواهد بود. از پیچیده‌ترین بخش‌های هدایت، دعوت به ولایت است.

هدایت از دو ناحیه، بسیار مرموز و پیچیده است: 1- به خاطر پیچیده بودن انسان 2- پیچیده و بی‌نهایت بودن خداوند

  • هدایت از دو ناحیه، بسیار مرموز و پیچیده است. اولاً از ناحیۀ انسان؛ یعنی چون روح انسان بسیار پیچیده است، طبیعتاً هدایت او هم امر پیچیده‌ای خواهد بود. و ثانیاً از ناحیه خداوند؛ چون خدا به خودش هدایت می‌کند و خداوند هم فوق‌العاده پیچیده است. بنابراین وقتی بنا باشد این انسان پیچیده به سوی آن خدای بی‌نهایت هدایت شود، قطعاً این امر هدایت کار بسیار سخت و پیچیده‌ای خواهد بود.
  • اینکه می‌بینید پیغمبری مانند حضرت نوح(ع) از عهدۀ هدایت پسرش برنمی‌آید (نمی‌تواند پسرش را از گمراهی نجات دهد) به خاطر پیچیده بودن امر هدایت است. خداوند می‌فرماید: «یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَی»(یونس/31) یعنی خدا، مرده را از دل زنده بیرون می‌آورد. گاهی کسی که از نظر معرفتی مرده است، فرزند یک آدمی است که(از نظر معرفتی) سراسر زنده است. و می‌فرماید: «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ»(همان) گاهی نیز پدر و مادر(از نظر معرفتی) مرده هستند ولی فرزندشان سراسر زنده است.
  • تحقق ارادۀ انسان بحث پیچیده‌ است؛ گاهی خداوند بر ارادۀ شما اثر می‌گذارد و ارادۀ شما را تغییر می‌دهد. مثلاً وقتی به دل شما می‌افتد که به یک سفر زیارتی بروید، چه کسی این را به دل شما انداخته است؟ البته اینکه خدا به دل بیندازد به زیارت بروید، لزوماً باعث نخواهد شد شما به زیارت بروید و ممکن است عوامل دیگری در نهان‌خانۀ دل شما مانع شوند که شما تصمیم به رفتن بگیرید.
  • امام موسی بن جعفر(ع) می‌فرماید: «خداوند قلوب مؤمنین را خلق کرده است، و خدا ایمان را در یک نهان‌خانه‌ای از وجود انسان، پنهان کرده است که فقط خودش می‌تواند آن را پیدا کند و انسان یک کشش درونی به سوی ایمان دارد. وقتی خدا نورانی شدن و تجلی کردن آنچه در قلب مؤمن است را اراده می‌کند(وقتی خدا بخواهد که آن ایمان پنهان، آشکار شود) آن را با باران حکمت، آبیاری می‌کند و با بذر علم، زراعت می‌کند. زارع و قیّم دل مؤمن، پروردگار عالم است؛ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ مَطْوِیَّةً مُبْهَمَةً عَلَى الْإِیمَانِ فَإِذَا أَرَادَ اسْتِنَارَةَ مَا فِیهَا نَضَحَهَا بِالْحِکْمَةِ وَ زَرَعَهَا بِالْعِلْمِ وَ زَارِعُهَا وَ الْقَیِّمُ عَلَیْهَا رَبُّ الْعَالَمِین»(کافی/2/421) این معنای پیچیدگی هدایت است که خدا می‌فرماید: هر کسی را که بخواهم، هدایتش می‌کنم (وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ؛ بقره/213)

چرا بعضی‌ها حیران و سرگردان هستند و هدایت نمی‌پذیرند؟

  • خداوند می‌فرماید: «بگو آیا ما کسی را بخوانیم که نه نفعی برای ما دارد و نه ضرری؟ قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا»(انعام/71) در ادامه می‌فرماید: «آیا ما مثل کسانی شویم که شیاطین بر آنها سلطه پیدا کرده‌اند و در زمین، حیران شده‌اند. با اینکه این آدم حیران، اطرافیان خوبی دارد که او را به هدایت دعوتش می‌کنند؛ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا»(همان) در اینجا خداوند متعال هدایت نیافتگان را «حیران و سرگردان» معرفی کرده و می‌فرماید این آدمِ حیران، یک دوستانی هم دارد که او را به هدایت، دعوتش کنند، مثلاً به او می‌گویند: بیا برویم هیات، مسجد و... یعنی او را به سوی خوبی‌ها دعوت می‌کنند ولی او گوش نمی‌دهد و حیران و سرگردان است چون شیاطین بر او مسلط شده‌اند. در ادامه می‌فرماید: «بگو هر کسی که هدایت الهی نصیبش شود، آن هدایت است، و به ما امر شده است که تسلیم پروردگار عالم شویم؛ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمین»(همان)

خدا آل ابراهیم(ع) را به عنوان نمونۀ کسانی که هدایت‌شان کرده، مثال می‌زند

  • خداوند در قرآن کریم فهرستی از کسانی که هدایتشان کرده است را برای ما بیان فرموده است. خدا وقتی می‌خواهد نمونه بیاورد که چه کسانی را هدایت کرده است، حضرت ابراهیم(ع) و آل ابراهیم(ع) را مثال می‌زند و می‌فرماید: «کسانی که ایمان می‌آورند و ایمان‌شان را با ظلم، آلوده نمی‌کنند اینها امنیت خاطر دارند و هدایت‌یافتگان هستند؛ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئکَ لهَُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ»(انعام/82) «و ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب دادیم و همۀ آنها را هدایت کردیم، و نوح را هم از قبل هدایت کرده بودیم، و از فرزندان او، داود و سلیمان و ایوب و...؛ وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا  وَ نُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ  وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَنَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسىَ‏ وَ هَرُونَ  وَ کَذَالِکَ نجَْزِى الْمُحْسِنِینَ»(84) در ادامه می‌فرماید: «ما همۀ اینها را برگزیده کردیم و به صراط مستقیم هدایت‌شان کردیم؛ اجْتَبَیْنَاهُمْ وَ هَدَیْنَاهُمْ إِلىَ‏ صرَِاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(87) «این هدایت خداست که هر کسی را بخواهد به آن هدایت می‌کند؛ ذَالِکَ هُدَى اللَّهِ یهَْدِى بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»(88) «آنها کسانی هستند که خداوند هدایت‌شان کرده است، به هدایت اینها اقتدا کن؛ أُوْلَئکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ  فَبِهُدَئهُمُ اقْتَدِه»(89)

خداوند خیلی اصرار دارد که ما را هم هدایت کند و برایش خیلی هزینه کرده است

  • خداوند خیلی اصرار دارد که ما را هم هدایت کند و برای این کار خیلی هزینه کرده است. می‌دانی خدا چقدر اصرار دارد تو را هدایت کند؟ می‌دانی خدا چقدر مشتاق است تو سر به راه شوی؟ به تعداد سرهایی که در کوفه بر روی نیزه‌ها کنار محمل زینب(س) آوردند. می‌دانی خدا چقدر اصرار دارد دست تو را بگیرد؟ به تعداد دست‌هایی که در راه حسین(ع) قلم قلم شد و نمونۀ اعلای آن هم دست‌های اباالفضل العباس(ع) است.

می‌دانید خداوند چقدر برای هدایت ما هزینه کرده است؟ می‌دانید که خدا، حسین(ع) خودش را برای هدایت ما هزینه کرده است؟ می‌دانید مادرمان حضرت فاطمۀ زهرا(س) برای هدایت ما بین در و دیوار قرار گرفت؟ آیا تحمل این‌همه مظلومیت از سوی اولیاء خدا، جز برای هدایت ما بوده است؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۴
مجید شهشهانی