علیرضا پناهیان

۱۸۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد پناهیان» ثبت شده است

هئیت شهدای گمنام/ویژگی های کوفیان در بیان حضرت زینب(س)/ با اشاره به برخی جریان‌های جدید:

امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) گریۀ اهل کوفه بر امام حسین(ع) را تقبیح کردند/گاهی حتی گریۀ بر امام حسین(ع) هم قابل تقبیح است، همان‌طور که قرآن برخی نمازخوان‌ها را تقبیح کرده

پناهیان: اخیراً جریان‌هایی به وجود آمده‌اند که با کارهای اشتباه خود به ما حق می‌دهند برخی از گریه‌کنانِ کوفی‌مسلک امام حسین(ع) را تقبیح کنیم و بگوییم که گریه‌های آنها ارزشی ندارد. همان‌طور که پیامبر فرمود: قرآن خواندن برخی ارزش ندارد و قرآن آنها را لعنت می‌کند و همان‌طور که قرآن برخی نمازخوان‌ها را تقبیح کرده.

در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) گریۀ اهل کوفه بر امام حسین(ع) را تقبیح کردند/ گاهی حتی گریۀ بر امام حسین(ع) هم قابل تقبیح شدن است

  • وقتی کاروان اسرای کربلا به کوفه رسید، اهل کوفه جمع شدند و شروع کردند به گریه و زاری کردن. امام سجاد(ع) در آن حال بیماری با صدای ضعیفی فرمود: اگر اینها گریه می‌کنند، پس چه کسی غیر از اینها مردان ما را کشته است؟! ؛ فَقَالَ زَیْنُ الْعَابِدِینَ ع بِصَوْتٍ ضَئِیلٍ وَ قَدْ نَهَکَتْهُ الْعِلَّةُ: إِنَّ هَؤُلَاءِ یَبْکُونَ، فَمَنْ قَتَلَنَا غَیْرَهُمْ؟»(احتجاج/2/304) یعنی حضرت، گریۀ آنها را تحقیر و تقبیح کردند.
  • حضرت زینب(س) نیز در خطبۀ خود گریۀ مردم کوفه بر حسین(ع) را تقبیح کرد و فرمود: «ای مردمی که اهل نیرنگ و بی‌وفایی هستید و کسی را که انتظار یاری از شما دارد، نامردانه تنها می‌گذارید، هیچ‌وقت اشک چشم‌تان خشک نشود و هیچ‌وقت آه سوزناک غم و اندوه از سینۀ شما خارج نشود؛ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ یَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ أَلَا فَلَا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لَا هَدَأَتِ الزَّفْرَة»(احتجاج/2/304 و امالی طوسی/92) و فرمود: «آیا برای برادر من گریه می‌کنید؟ بله گریه کنید، شما باید زیاد گریه کنید، شما سزاوار گریه کردن هستید، پس زیاد گریه کنید و کم بخندید؛ أَ تَبْکُونَ أَخِی؟ أَجَلْ وَ اللَّهِ فَابْکُوا، فَإِنَّکُمْ أَحْرَى بِالْبُکَاءِ، فَابْکُوا کَثِیراً وَ اضْحَکُوا قَلِیلًا»(همان) یعنی حضرت زینب(س) با این کلمات، در واقع گریه‌های مردم کوفه را تحقیر کرد.
  • وقتی امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) نه تنها از گریۀ اهل کوفه بر امام حسین(ع) تقدیر نکردند، بلکه به شدت آن را تقبیح هم کردند، پس می‌توان گفت: گاهی حتی گریۀ بر امام حسین(ع) هم قابل تقبیح است.

اخیراً با پیدایش برخی جریان‌ها به خود حق می‌دهیم برخی از این گریه‌کنانِ کوفی‌مسلک امام حسین(ع) را تقبیح کنیم

  • شاید برای ما سخت باشد که بگوییم گریۀ بر امام حسین(ع) قابل تقبیح هم هست، ولی اخیراً جریان‌هایی به وجود آمده‌اند که با کارهای اشتباه خود به ما حق می‌دهند برخی از گریه‌کنانِ کوفی‌مسلک امام حسین(ع) را تقبیح کنیم و بگوییم که گریه‌های‌شان ارزش ندارد. همان‌طور که قرآن خواندن بعضی‌ها ارزش ندارد و حتی قرآن آنها را لعنت هم می‌کند؛ «پیامبر(ص): رُبَّ تَالِی الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یَلْعَنُه»(جامع‌الاخبار/ص48)‏ و همان‌طور که برخی از نمازخوان‌ها هم در قرآن تقبیح شده‌اند: «فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ* الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتهِِمْ سَاهُون»(ماعون/4و5) پس بعید نیست گریه کردن بر اباعبدالله(ع) هم بتواند شامل تقبیح شود، کما اینکه حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) گریه‌کنان اهل کوفه را تقبیح کرد.

چهار صفت مبنایی اهل کوفه در کلام حضرت زینب(س)/ 1. کوفیان اهل ادعا بودند

  • ما که شعار «ما اهل کوفه نیستیم» سرمی‌دهیم، باید سخنان حضرت زینب(س) در توصیف و تقبیح مردم کوفه را همیشه به یاد داشته باشیم. و این اوصاف زشت اهل کوفه را برای خود یادداشت کنیم و مدام از آن فاصله بگیریم. چون این ویژگی‌ها که حضرت زینب(س) در مورد اهل کوفه بیان فرموده، در واقع آفات آدم‌های مذهبی‌ و آسیب‌هایی است که می‌تواند هر جماعت مذهبی و متدینی را آلوده کند و باعث شود بوی کوفی بودن به خود بگیرند.
  • حضرت زینب(س) ویژگی‌های کوفیان را این‌گونه توصیف می‌فرماید: «آیا در شما کسی غیر از انسان لاف‌زن هست؟ هَلْ فِیکُمْ إِلَّا الصَّلَفُ»(امالی طوسی/92) یعنی کوفیان لاف‌زن و اهل ادعا بودند. آدم حزب‌اللهی، مذهبی، مؤمن و متدینی هم که اهل ادعا باشد، صفات کوفیان را دارد. لاف‌زن و مدعی در لغت به کسی گفته می‌شود که مدح و حُسنی که در او نیست را برای خودش قایل باشد. یعنی از محسنات خودش در توهّم به‌سر می‌برد و اهل ادعاست.
  • بیایید از خودستایی، گزافه‌گویی و ادعا کردن، خیلی فاصله بگیریم و بگذاریم کسانی که لاف‌زن و مدعی هستند، تنها بمانند. یعنی آن‌قدر از گزافه‌گویی فاصله بگیریم که فقط معدودی از مدعیان و لاف‌زنان که بوی کوفیان را می‌دهند در میان مردم، تنها بمانند و شناخته شوند.

2-اهل عُجب و غرور 3- اهل بغض و کینه‌جویی بی‌جا 4- اهل دروغ/ برخی مذهبی‌ها، بی‌خود نسبت به دیگری، تنفر پیدا می‌کنند

  • حضرت در ادامه سه ویژگی دیگر اهل کوفه را بیان می‌فرماید: «شما اهل عُجب(مغرور بودن به خوبی‌های خود) و اهل بغض و کینه پیدا کردن نابجا هستید(یعنی بی‌خود و بی‌دلیل به کسی کینه پیدا می‌کنید) و اهل دروغ هستید؛ وَ الْعُجْبُ وَ الشَّنَفُ وَ الْکَذِبُ»(همان منبع)
  • عُجب هم از بدی‌هایی است که واقعاً انسان را بیچاره می‌کند. آدم‌های خوب و کسانی که سابقۀ انقلابی‌گری و رزمندگی دارند، اگر دچار عُجب شوند دیگر رفتارشان به راحتی قابل اصلاح و کنترل نیست. چون فهم و عقل‌ و عواطف‌شان به حدّی کم‌رنگ می‌شود، که ممکن است به بدترین انسان‌ها هم تبدیل شوند؛ مانند طلحه و زبیر.
  • «شنف» هم یعنی «بغض و کینۀ ناحق». متاسفانه برخی از بچه‌مذهبی‌ها بی‌خود و بی‌دلیل نسبت به یک بچه‌مذهبی دیگر، تنفر پیدا می‌کند و از او بدش می‌آید، صرفاً به خاطر اینکه یک چیزی از او دیده که به سلیقه‌اش جور در نیامده است! یک‌دفعه‌ای نسبت به او بغض و کینه پیدا می‌کند. ما حق نداریم بی‌جا نسبت به یک مؤمن دیگر، بغض و کینه پیدا کنیم، باید مراحلی طی شود تا بغض و نفرت از کسی در پیشگاه الهی قابل دفاع باشد؛ به همین سادگی نیست. حتی اگر کسی در حق تو بدی و دشمنی هم کرد، به این سادگی‌ها نباید به او بغض و نفرت پیدا کنی.
  • کذب هم باید به قدری از میان یک جامعۀ ایمانی و منتظر رخت بربندد که دشمنان او هم بگویند: «اینها راست می‌گویند.» کما اینکه پیامبر(ص) از بس راستگو بود، حتی ابوجهل هم اعتراف کرد که: «محمد هرگز دروغ نمی‌گوید؛ فقال له أبو جهل: ویحک! و اللّه إنّ محمدا لصادق و ما کذب‏ محمد قط؛ أمالی المرتضى/‏2/265)
  • اینها توصیفات اهل کوفه و قاتلان امام حسین(ع) است. اگر این صفات را در کنار هم قرار دهید، کوفیان شکل می‌گیرند. یعنی سِیری که مردم کوفه داشتند تا به قتل امام حسین(ع) رسیدند، از این صفات بود.

انگیزۀ کوفیان برای قتل امام حسین(ع) چه بود؟ / کوفیان می‌خواستند با«چاپلوسی و ذلت» به منافع‌شان برسند

  • البته کوفیان در کنار چهار ویژگی فوق، بدی‌های دیگری هم داشتند که حضرت زینب(س) در ادامه بیان فرمود: «مانند کنیزکان، چاپلوسی می‌کنید؛ وَ مَلَقُ الْإِمَاءِ»(امالی طوسی/92) یعنی اگر احساس نیاز کنید، مانند بردگان چاپلوسی می‌کنید و عزت خودتان را حفظ نمی‌کنید. و وقتی شروع می‌کنید به چاپلوسی کردن، بدتر از آدم‌های ذلیل عمل می‌کنید. در حالی که امام حسین(ع) به خاطر ذلیل نشدن مقابل یزید، ایستادگی کرد و به شهادت رسید، ولی مردم کوفه این ذلت را به خاطر منافع‌شان پذیرفتند.
  • مردم کوفه می‌توانستند امام حسین(ع) را رها کنند و او را یاری نکنند(و در این صورت خطر جدّی‌ای هم آنها را تهدید نمی‌کرد)، یعنی می‌توانستند با امام حسین(ع) وارد جنگ نشوند و قتل حضرت را به عهدۀ یزید و اهل شام بگذارند و خودشان در این کار دخالت نکنند. پس این سؤال مطرح می‌شود که انگیزۀ مردم کوفه برای قتل امام حسین(ع) چه بود؟ به تعبیری می‌توان گفت کوفیان می‌خواستند یک دردسری را از سر خودشان برطرف کنند. یعنی حضور امام حسین(ع) را برای خودشان مایۀ دردسر می‌دانستند و خواستند این دردسر را برطرف کنند و الا خطر چندانی آنها را تهدید نمی‌کرد، البته شایعه شده بود که «اگر بخواهند امام حسین(ع) را یاری کنند، لشکر شام در راه است» ولی کوفیان می‌توانستند حسین(ع) را یاری نکنند و خودشان را کنار بکشند.
  • بدبختی کوفیان آنجایی بود که به کوفیان گفتند: «با حسین(ع) بجنگید تا کار تمام شود» و کوفیان هم پذیرفتند و گفتند «می‌جنگیم!»؛ به همین ارزانی حسین(ع) را کشتند. و این کار، کار آدم‌های چاپلوس است. آدم‌های چاپلوس، بی‌عزت و ذلیل این کار را می‌کنند. لذا حضرت زینب(س) به کوفیان فرمود: «شما اهل چاپلوسی و ذلت‌پذیری هستند. اگر کوفیان همین‌قدر عزت داشتند و محکم می‌گفتند: «به ما ربطی ندارد، این مشکل شماست، ما تابع حکومت مرکزی هستیم، ولی در قتل حسین(ع) مشارکت نمی‌کنیم» اگر همین را می‌گفتند، کار تمام شده بود. ولی کوفیان به خاطر اینکه یک دردسر را دفع کنند، با حسین(ع) جنگیدند؛ با اینکه می‌دانستند در این جنگ هیچ چیزی هم گیرشان نمی‌آید؛ و این کار فقط از آدم‌های چاپلوس برمی‌آید!
  • اگر به یک آدم چاپلوس ذلیل بگویند: «برای اینکه نشان دهی ما را قبول داری، یک سیلی به فلانی بزن» این آدم چاپلوسِ ذلیل، می‌رود و سرش را می‌برد تا ارادت خود را به آنها ثابت کند! می‌گویند برو کلاهش را بیاور، می‌رود سرش را می‌آورد. جنایت‌هایی که بعضی از کوفیان در کربلا کردند، همین‌گونه بود.

ویژگی بعدی کوفیان: وقتی دربارۀ کسی بدگویی می‌کنند، بدتر از دشمن عمل می‌کنند

  • حضرت زینب(س) ویژگی بعدی اهل کوفه را این‌طور بیان می‌فرماید: «شما مانند دشمنان، اهل طعنه زدن، عیب‌جویی و نمک به زخم پاشیدن و بدگویی هستید؛ وَ غَمْزُ الْأَعْدَاءِ»(امالی طوسی/92) یعنی وقتی شروع می‌کنید دربارۀ کسی بدگویی کنید، بدتر از دشمن عمل می‌کنید. کوفیان اهل طعنه زدن به امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بودند، در حالی که به ما توصیه فرموده‌اند حتی به افراد گنهکار هم طعنه نزنیم.
  • متاسفانه الان سایت‌هایی هستند که کارشان طعنه زدن است؛ گویا برخی حقوق می‌گیرند کارشان این است که کسی را عَلم کنند تا دیگران به او طعنه بزنند. مثلاً یک خبر می‌گذارند تا زیر آن خبر، صدها «کامِنت» که سراسر طعنه است، قرار بگیرد.

صفات زشت کوفیان منحصر در «بی‌وفایی» نبوده /حضرت زینب(س) صفات پایه‌ای کوفیان را بیان فرموده

  • اینها صفات پایۀ مردم کوفه است ولی از میان صفات زشت کوفیان، فقط یک صفت «بی‌وفایی» مشهور شده است. که حضرت زینب(س) سایر صفات بد کوفیان را نیز در اینجا بیان فرمود.
  • بعد می‌فرماید: «البته شما خوبی‌هایی هم دارید، ولی خوبی‌های شما مثل سبزۀ داخل لجنزار است یا مانند شیء گران‌بهایی است که روی قبر گذاشته باشند؛ أَوْ کَمَرْعًى عَلَى دِمْنَةٍ أَوْ کَفِضَّةٍ عَلَى مَلْحُودَةٍ»(امالی طوسی/92) یعنی خوبی‌های شما به هیچ دردی نمی‌خورَد و بوی تعفن می‌دهد چون خوبی‌های شما در لابه‌لای کثیفی‌ها قابل استفاده نیست.
  • حضرت زینب(س) در ادامه می‌فرماید: «بد عاقبتی برای خودتان درست کردید و غضب الهی را برای خودتان خریدید و در عذاب جهنم مخلّد شدید. آیا برای برادر من گریه می‌کنید؟ بله گریه کنید، شما باید زیاد گریه کنید، شما سزاوار گریه کردن هستید، زیاد گریه کنید و کم بخندید. شما را ننگ فراگرفته است و هرگز نمی‌توانید از این ننگ نجات پیدا کنید، چگونه می‌توانید این ننگ و عار را از خودتان پاک کنید؟ در حالی که سلالۀ پیغمبر خدا(ص) و آقای جوانان اهل بهشت کشته شد. کسی کشته شد که اگر در جنگی گرفتار می‌شدید، او پناه شما بود، کسی که مایۀ صلح و دوستی و آشتی شما و مرهم دردهای شما و پناهگاه شما در سختی‌ها بود. بد عاقبتی برای خودتان درست کردید و روز قیامت بد چیزی را مشاهده خواهید کرد و مرگ بر شما باد، مرگ بر شما باد، نابود و سرنگون باشید، سعی شما به نتیجه نخواهد رسید، دست‌های‌تان بریده باد، خرید و فروش پرضرری کردید و غضب الهی و ذلت و بی‌چارگی را برای خودتان خریدید. می‌دانید کدام جگر پیامبر(ص) را پاره پاره کردید؟ و کدام پیمان را شکستید؟ و با چه آدم کریمی جنگیدید؟ و چه حرمتی را پاره کردید و چه خونی را بر زمین ریختید؟! أَلَا بِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ وَ فِی الْعَذَابِ أَنْتُمْ خَالِدُونَ، أَ تَبْکُونَ أَخِی أَجَلْ وَ اللَّهِ فَابْکُوا فَإِنَّکُمْ أَحْرَى بِالْبُکَاءِ فَابْکُوا کَثِیراً وَ اضْحَکُوا قَلِیلًا. فَقَدْ أَبْلَیْتُمْ بِعَارِهَا وَ مَنَیْتُمْ بِشَنَارِهَا وَ لَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً وَ أَنَّى تَرْحَضُونَ. قُتِلَ سَلِیلُ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ. وَ مَلَاذُ حَرْبِکُمْ وَ مَعَاذُ حِزْبِکُمْ وَ مَقَرُّ سِلْمِکُمْ وَ آسِی کَلْمِکُمْ  وَ مَفْزَعُ نَازِلَتِکُمْ وَ الْمَرْجِعُ إِلَیْهِ عِنْدَ مُقَاتَلَتِکُمْ وَ مَدَرَةُ حُجَجِکُمْ وَ مَنَارُ مَحَجَّتِکُمْ. أَلَا سَاءَ مَا قَدَّمَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ وَ سَاءَ مَا تَزِرُونَ لِیَوْمِ بَعْثِکُمُ فَتَعْساً تَعْساً وَ نَکْساً نَکْساً لَقَدْ خَابَ السَّعْیُ وَ تَبَّتِ الْأَیْدِی وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَ بُؤْتُم‏ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَة. أَ تَدْرُونَ وَیْلَکُمْ أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ ص فَرَثْتُمْ وَ أَیَّ عَهْدٍ نَکَثْتُمْ وَ أَیَّ کَرِیمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَ أَیَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَکْتُمْ وَ أَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُم»(امالی طوسی/92)‏

خلاصه پیامکی این مطلب را اینجا بخوانید

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۹
مجید شهشهانی

برنامه سخنرانی حجت الاسلام پناهیان به مناسبت نیمه شعبان

به گزارش بیان معنوی، برنامه سخنرانی حجت الاسلام پناهیان به مناسبت نیمه شعبان، میلاد با سعادت امام زمان(عج) به شرح زیر می باشد:

  • چهارشنبه 21 خرداد:

    • ساعت 19 | برنامه زنده "یاد خدا" | شبکه قرآن | تکرار پنجشنبه ساعت 12 ظهر.

    • بعد از نماز مغرب و عشاء | مسجد جامع قلهک| خ شریعتی، جنب مترو قلهک.

    • ساعت 22 | هیئت عشاق العباس | خ انقلاب، تقاطع شهید نامجو(گرگان) مجتمع فرهنگی مذهبی امام رضا(ع).

  • پنجشنبه 22 خرداد:

    • بعد از نماز مغرب و عشاء | حسینیه یوم الغدیر | فلاح، 20 متری ابوذر، 12 متری شهید فراهانی، 14 متری شهید ورزدار، مسجد و حسینیه یوم الغدیر.
    • ساعت 23:30 | هیئت هفتگی شهدای گمنام | خ ولیعصر(ع)، پایین تر از م منیریه، خ فرهنگ، حسینیه شهدای قهرود   -یا-   خ حافظ، بعد از خ ابوسعید، خ فرهنگ.
    • ساعت 00:30 بامداد | مسجد دانشگاه تهران | احیای شب نیمه شعبان | خ انقلاب، دانشگاه تهران.
  • جمعه 23 خرداد:

    • ساعت 9:30 | مسجد حضرت ابوالفضل(ع) | میدان خراسان، خ خاوران، بعد از اتوبان امام علی(ع).

    • بعد از نماز ظهر و عصر | اعتکاف شعبانیه |مسجد ولیعصر بلوار ابوذر | بزرگراه شهید محلاتی، بلوار ابوذر، بین پل چهارم و پنجم

    • بعد از نماز مغرب و عشاء | هیئت هفتگی محبین امیرالمومنین(ع) | میدان فلسطین، مسجد امام صادق(ع).

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۹
بیان معنوی

برنامه های تلویزیونی استاد پناهیان در این هفته

  • سه شنبه (20 خرداد ماه)   |ساعت 9:30 صبح | تکرار: چهارشنبه 2:30 بامداد | گزیده "تنها مسیر"-راهبرد نظام تربیتی دینی | شبکه قرآن

  • چهارشنبه (21 خرداد ماه) | ساعت 19 | پخش زنده | تکرار: پنجشنبه 12 ظهر | موضوع:"چرا رنج می بریم؟" | شبکه قرآن برنامه"یاد خدا"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۹
بیان معنوی

شهدای گمنام/تاریخ تحلیلی اسلام-27

مفهوم «قول سدید» باید تبدیل به یک ضرورت فرهنگی شود/ هر لقمۀ سیاسی‌ای که از گلوی هر گروهی پایین برود اما از طریق قول سدید نباشد، گلوگیر خواهد شد

پناهیان:  امروز به عنوان یکی از ضرورت‌های فرهنگی برای جامعۀ خودمان باید به موضوع «قول سدید» توجه کنیم. بر اساس سیرۀ نبوی می‌توان فهمید که وزن این توصیۀ دین چقدر بالاست؛ چون رسول خدا(ص) هر جمعه در خطبه‌های نماز جمعه این آیه را قرائت می‌فرمودند. اینکه پیامبر(ص) در میان تمام آیات قرآن، این آیه را انتخاب می‌فرماید و هر هفته در نماز جمعه قرائت می‌فرماید، وزن و اهمیت این مفهوم را به ما می‌فهماند.

باید تفاوت وزن توصیه‌های دینی را درک کنیم و الا دینداری ما عوامانه خواهد بود/ مفهوم «قول سدید» باید تبدیل به یک ضرورت فرهنگی شود

  • برخی مفاهیم دینی یا توصیه‌های دین برای رفتارهای ما، باید به عنوان ضرورت‌های مهم فرهنگی تلقی شوند. ما باید تفاوتِ وزن توصیه‌های دینی را درک کنیم و الا دینداری ما عوامانه خواهد بود. کسی که حجم انبوهی از علم و آگاهی داشته باشد اما تفاوت وزن معارفی را که دارد درک نکند، یک عالم عوام خواهد بود.
  • یکی از مفاهیم دینی که وزن بسیار بالایی دارد و باید تبدیل به یک فرهنگ بلکه یک ضرورت فرهنگی شود و باید تبدیل به یک مطالبۀ اولیۀ فرهنگی در جامعۀ اسلامی شود و در نتیجه، موضوع اول امر به معروف و نهی از منکر قرار گیرد، مفهوم قول سدید است؛ یعنی سخن گفتن محکم و استوار و صحیح، یعنی سخن بی‌پایه و اساس نزدن، یعنی سخنی که از سویی مطابق با واقع باشد و از سوی دیگر برای خدا و به امر خدا باشد.

می‌توان راست گفت، ولی با بیان فقط بخشی از یک حقیقت مردم را به اشتباه انداخت

  • در قرآن کریم دو مرتبه در کنار توصیه به تقوا، به قول سدید توصیه شده است. (اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً؛ احزاب/70) و(فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداْ؛ نساء/9) قول سدید، سخنی است که هم راست و صحیح باشد(غلط و اشتباه نباشد)، و هم «دقیق» باشد. شما گاهی می‌توانید راست بگویید ولی «بخشی» از یک حقیقت را بیان کنید و با آن، مردم را به اشتباه بیندازید. یا می‌توانید زمانِ گفتن یک سخن درست را نابه‌جا انتخاب کنید و مردم را گمراه کنید. و می‌توانید بدون زدن قید و حاشیۀ لازم به یک سخن صحیح، با آن سخنِ صحیح، مردم را گمراه کنید و اغراض غیرالهی خودتان را تعقیب کنید.
  • کسانی که در جنگ‌های روانی از هر گزاره‌ای برای تخریب غیرمنصافۀ طرف مقابل استفاده می‌کنند و هنر برپا کردن جنگ روانی با سوء استفاده از کلمات را دارند، بویی از فضیلت «قول سدید» نبرده‌اند. البته معمولاً اهالی رسانه و تبلیغات، در جنگ روانی سعی می‌کنند سخن راست بگویند تا اعتبارشان خدشه‌دار نشود و اگر هم سخنی می‌گویند که تا حدودی ناصحیح است، سعی می‌کنند طوری نباشد که پای‌شان به دادگاه کشیده شود؛ یعنی کلمات خود را طوری انتخاب می‌کنند که دروغ نباشد ولی به هدف شوم خود یعنی تخریب طرف مقابل برسند.

امروز به عنوان یکی از ضرورت‌های فرهنگی برای جامعۀ خودمان باید به موضوع «قول سدید» توجه کنیم/ قول سدید، سخنی است که برای خدا بر زبان جاری شود

  • امروز به عنوان یکی از ضرورت‌های فرهنگی برای جامعۀ خودمان باید به موضوع «قول سدید» توجه کنیم. بر اساس سیرۀ نبوی می‌توان فهمید که وزن این توصیۀ دین چقدر بالاست؛ چون رسول خدا(ص) هر جمعه در خطبه‌های نماز جمعه این آیه را قرائت می‌فرمودند. اینکه پیامبر(ص) در میان تمام آیات قرآن، این آیه را انتخاب می‌فرماید و هر هفته در نماز جمعه قرائت می‌فرماید، وزن و اهمیت این مفهوم را به ما می‌فهماند.
  • قول سدید، سخنی است که برای خدا بر زبان جاری شود. یعنی جدای از اینکه باید به حقّ بیان شود و صحیح باشد، باید با انگیزۀ صحیح هم باشد و برای خدا باشد و به امر خدا باشد. مثلاً اگر کسی غیبت کند، سخنش قول سدید نیست هرچند راست بگوید.

قول سدید آن‌چنان در جامعۀ ما باب نیست

  • متاسفانه بسیاری اوقات دیده می‌شود که در جامعۀ ما از قول سدید پرهیز می‌شود. لذا باید ببینیم قول سدید چه ضررهایی دارد که ما از آن پرهیز می‌کنیم؟! مثلاً اگر روزنامه‌ها در دست احزاب و جریان‌هایی باشند که غالباً متعهد به حزب هستند نه متعهد به حق، آنها هیچ‌وقت خودشان را موظف به قول سدید نمی‌دانند. حداکثرش این است که خودشان را به «قول صحیح» موظف بدانند، آن هم قول صحیحی که به نفعشان باشد، به دردشان بخورد و بتوانند رقیبشان را تخریب کنند. و البته آنها اکثرً فقط «بخشی از سخن صحیح» را بیان می‌کنند نه همۀ آن را. یک روزنامۀ این‌طرفی یا آن‌طرفی پیدا کنید که وقتی بدی‌های طرف مقابل خود را می‌گوید، خوبی‌هایش را هم بگوید. نه بدی‌های او و نه خوبی‌های خودش بزرگنمایی نکند.
  • اصلاً گفتن قول سدید آن‌چنان در جامعۀ ما باب نیست. باید یک گروهی فداکاری کنند و قول سدید داشته باشند. متاسفانه در این جامعۀ ما اگر کسی قول سدید بگوید، به عنوان یک آدم نامتعادل و غیرسیاسی تلقی می‌شود! مثلاً اگر شما در یک انتخابات، بگویید نظر من فلان شخص است، بعد از شما بپرسند، نظرتان نسبت به آن شخص دیگر چیست؟ شما بگویید: ایشان هم آدم خوبی هستند، در این صورت احتمالاً به شما خواهند گفت: «شما ثبات نظر نداری و تحت تأثیر فشارهای سیاسی هستی! چون وقتی می‌گویی نظرم فلان شخص است باید دیگران را انکار کنی! و نباید از خوبی‌های دیگران سخن بگویی»

بی‌تقوایی فقط دروغ و غیبت نیست، بعضی‌ها دروغ نمی‌گویند اما سخن سُست و بی‌پایه می‌گویند

  • بی‌تقوایی فقط به این نیست که انسان دروغ بگوید یا غیبت کند یا تهمت بزند. قول سدید نگفتن، بی‌تقوایی است. آیۀ «اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً؛ احزاب/70) نشان می‌دهد که اقتضای تقوا، قول سدید داشتن است نه اینکه بی‌تقوایی فقط به دروغ گفتن باشد. بعضی‌ها دروغ نمی‌گویند اما سخن سُست و بی‌پایه می‌گویند.
  • اگر برخی سخنان که در روزنامه‌ها و رسانه‌ها منتشر می‌شود بی‌تقوایی باشد،. چه انتظاری از تقوا در میان مردم می‌توان داشت که با رعایت تقوا مرتکب گناهان دیگر نشوند؟! به ویژه اگر توجه داشته باشیم که وزن قول سدید بالاتر از وزن بسیاری دیگر از مصادیق تقواست.
  • بنده به کسی که زمانی روزنامه‌ای داشت گفتم: چرا شما در بالای صفحۀ روزنامۀ خود، این شعار را می‌زنید که «دانستن حق مردم است»؟ گفت مگر دانستن حق مردم نیست؟ گفتم شما خودت استاد جنگ روانی هستی و می‌دانی که این یک شعار است نه یک آگاهی. و این شعار القاء می‌کند که «ای مردم! کسانی می‌خواهند جلوی دانستن شما را بگیرند!» و شما می‌دانی که کسی نمی‌خواهد جلوی دانستن مردم را بگیرد. نمونه‌اش همین روزنامۀ شماست که هرچیزی دلتان می‌خواهد می‌گویید. لذا مصداق سخن راستی است که برای یک القاء منفی، غیرمنصفانه و دروغ بیان می‌شود. آیا خداوند در روز قیامت از چنین بی‌تقوایی‌ها می‌گذرد؟

هر لقمۀ سیاسی‌ای که از گلوی هر گروهی پایین برود اما از طریق قول سدید نباشد، گلوگیر خواهد شد

  • هر لقمۀ سیاسی‌ای که از گلوی هر گروهی پایین برود اما از طریق قول سدید نباشد، آن لقمه گلوگیر خواهد شد. فرقی هم نمی‌کند آن گروه خود را حزب‌اللهی بداند یا غیرحزب‌اللهی. شما حتی به نفع خدا، انبیاء الهی، ولایت ائمۀ هدی و ولایت فقیه هم نمی‌توانید از سخنی غیر از قول سدید استفاده کنید.
  • پیامبر(ص) وقتی شخصی را به تبلیغ دین و دعوت مأمور کردند، بعد از رفق و مهربانی، به او توصیه کردند که قول سدید بگوید.(فَقَالَ عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ وَ الْقَوْلِ السَّدِید؛ کنزالفوائد/1/210) قول سدید یعنی همۀ جوانب سخن را رعایت کنیم، یعنی سخن ما هم صحیح باشد، هم انگیزه‌اش درست باشد و برای خدا باشد و هم به امر خدا باشد.

شنیدن قول سدید هم ظرفیت می‌خواهد/مردم به شنیدن قول سدید عادت ندارند

  • شنیدن قول سدید هم ظرفیت می‌خواهد. بسیاری از مردم به شنیدن قول سدید عادت ندارند. قول سدید ممکن است فضیلت کسی را به اندازه‌ای که هست بیان کند و اصلاً قصد تبلیغات او را هم نداشته باشد. اتفاقاً گاهی اوقات وقتی به آن اندازه او را تأیید کند در واقع معنایش این است که من بیش از این مقدار او را تأیید نکرده‌ام. بسیاری از اوقات به دلیل عادت نداشتن بخشی از مردم به شنیدن قول سدید، در جامعه برداشت نادرستی از تعریف‌های حضرت امام یا مقام معظم رهبری در مورد مسئولین پدید می‌آید. مثلا بیان یک امیتاز یک مسئول توسط رهبر را به معنای تایید کامل او می‌گیرند، یا بیان یک ایراد از او را به معنای رد کامل او می‌گیرند؛ در حالیکه اگر انسان ظرفیت شنیدن قول سدید را داشته باشد، دچار اینگونه افراط و تفریط‌ها نمی‌شود.
  • در اغلب ادوار ریاست جمهوری از ابتدای انقلاب تاکنون این مشکل را داشته‌ایم که بعضی‌ها سخنان امام یا مقام معظم رهبری در حمایت و پشتیبانی از دولت را به معنای طرفداری کامل از رؤسای دولت‌ها تعبیر کرده‌اند. در حالی مقام معظم رهبری نیز مانند حضرت امام، اهل قول سدید است و هر جا کسی را تأیید کردند، باید دقت کنید و ببینید کدام قسمت را تأیید کردند. و این تأیید را نباید به چیزی بیشتر از آن مقداری که ایشان تأیید کرده‌اند، بسط داد. ایشان نه اهل تبلیغ افراد هستند و نه اهل تخریب. نه اهل جنگ روانی هستند و نه اهل تحمیق مردم.
  • به عنوان مثالی از دوران حضرت امام، بعضی‌ها وقتی حضرت امام سخنرانی می‌کردند و به یکی از وجوه مثبت بنی‌صدر اشاره می‌کردند، می‌گفتند: دیدید امام(ره) از بنی‌صدر دفاع کرد؟! در حالی که آن سخنان امام(ره) در دفاع از بنی‌صدر کاملاً دقیق و صحیح بوده است. مثلاً یک‌بار امام(ره) دربارۀ بنی‌صدر فرمود که ایشان فرزند یک عالم بزرگوار است. و بعضی‌ها این سخن امام را تأییدی برای بنی‌صدر در مقابل شهید بهشتی تلقی کردند و شعار مرگ بر بهشتی سر دادند.
  • گاهی اوقات فضای جامعه برای گفتن قول سدید بسیار تنگ می‌شود. اگر کسی اهل قول سدید باشد، او را به وابستگی سیاسی و حزبی به این جناح یا آن جناح متهم می‌کنند یا او را به عدم تعادل سیاسی و نداشتن تشخیص سیاسی متهم می‌کنند. وقتی برخی حتی به امام(ره) و مقام معظم رهبری چنین اتهاماتی می‌زنند، دیگران که جای خود دارد.
  • متاسفانه بعضی‌ها منتظر هستند گوشه‌ای از کلمات شما را برجسته کنند و به شنونده جهت بدهند و آن جهت را به گوینده هم تحمیل کنند؛ یعنی با تیتر زدن، همان جهتی که خودشان می‌خواهند را به سخن او بدهند. هیچ دادگاهی هم به این سادگی نمی‌تواند به کار این رسانه‌ها ایراد بگیرد و جلوی قول غیر سدید را بگیرد. این مشکل بیش از هر چیز با ارتقای فرهنگ سیاسی و زشت شدن قول غیرسدید در فرهنگ جامعه پدید می‌آید.

دینداری معمولا ما را «دیر» و «غیرمستقیم» به نتیجه می‌رساند/ اگر بخواهیم شتابزده به مقصد برسیم حتماً از قول سدید فاصله خواهیم گرفت

  • بعضی‌ها فکر می‌کنند که می‌توانند با قول غیر سدید جلوی ضرر را بگیرند یا منفعتی را جلب کنند. اما این امکان ندارد چون آن ضرر یا بدتر از آن بالاخره از ناحیۀ دیگری به شما خواهد رسید و در مجموع هیچ منفعت بلندمدتی با قول غیر سدید به شما نخواهد رسید.
  • هر کسی می‌خواهد دینداری کند باید به این مسأله توجه کند که دینداری از جهت رسیدن به نتیجه دو ویژگی دارد: یکی اینکه عمل کردن مطابق دستورات دینی، معمولاً موجب می‌شود دیر به نتیجه برسید و دوم اینکه دستورات دین کاری می‌کند که غیر مستقیم به نتیجه برسید. و این دو ویژگی، آدم نابردبار را دق‌مرگ می‌کند! و آدم‌ها چون معمولاً صبوری ندارند، نمی‌توانند خوب دینداری کنند. چون معولاً دین نمی‌گذارد از راه پرشتاب به نتیجه برسیم. در مورد قول سدید هم همین‌طور است. یعنی اگر بخواهیم شتابزده به مقصد برسیم حتماً از قول سدید فاصله خواهیم گرفت.
  • ممنوعیت‌های دینی معمولاً در آن جاهایی است که شما می‌خواهید با عجله به نتیجه برسید. مثلاً پدر و مادر مذهبی وقتی در تربیت فرزند خود بخواهند با عجله به نتیجه برسند، نتیجۀ ضعیف‌تری می‌گیرند. برخی مصادیق شتاب کردن در تربیت عبارت است از: بیش از پیش موعظه کردن و سرزنش کردن، نابه‌جا اجبار به کار بستن، تشویق‌های زیادی و بی‌جا. همۀ اینها به خاطر این است که کسی می‌خواهد در کار تربیت، زود به نتیجه برسد در حالی که کار تربیتی یک کار دراز مدت است.   
  • گاهی اوقات ما می‌خواهیم مستقیم به نتیجه برسیم در حالی که خداوند روزی مؤمن باتقوا را غیر مستقیم و از جایی که حساب نمی‌کند به او می‌رساند.(وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب؛ طلاق/3) شما وقتی تقوا پیشه کنید، معمولاً احساس می‌کنید دارید از هدف خودتان دور می‌شوید. ولی این‌طور نیست. یعنی شما به ظاهر از هدف خود دور می‌شوید ولی یک‌دفعه‌ای هدف را در آغوش خواهید کشید. این خاصیت دین است.

اگر قول سدید بگویید خدا کار شما را درست خواهد کرد/ امام صادق(ع): تا سخن عادلانه بر زبان جاری نکنی خدا از تو چیزی را قبول نمی‌کند

  • خداوند بعد از توصیه به قول سدید می‌فرماید: «...قُولُواْ قَوْلًا سَدِیداً * یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَلَکمُ‏ْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم»(70 و71) یعنی اگر قول سدید بگویید خداوند کار شما را درست خواهد کرد. چون معمولاً انسان از قول سدید فاصله می‌گیرد، تا کار خودش را درست کند. لذا در اینجا خدا می‌فرماید: اگر شما قول سدید داشته باشید، خودم کارهای شما را درست خواهم کرد.
  • امام صادق(ع) می‌فرماید: «خداوند در قرآن فرمود: ‹قول سدید بگویید تا خدا کار شما را اصلاح کند›، بدان که تا سخن عادلانه بر زبان جاری نکنی خدا از تو چیزی را قبول نمی‌کند؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً  یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنْکَ شَیْئاً حَتَّى تَقُولَ قَوْلًا عَدْلًا»(کافی/8/107) یعنی خدا از ما هیچ چیزی را قبول نمی‌کند مگر اینکه قول سدید بگوییم.

بچه باید قول سدید را از مادرش یاد بگیرد چون اثر تربیتی مادرها بر فرزندان بیشتر است

  • خیلی گفته‌اند که مادران از پدران در تربیت فرزند مؤثرترند.( آنقدرى که بچه از مادر چیز مى شنود از پدر نمى‏شنود. آنقدرى که اخلاق مادر تأثیر دارد در بچه کوچولوى نورس و به او منتقل مى‏شود از دیگران نمى‏شود؛ صحیفۀ امام/9/136) پس طبیعتاً بچه باید قول سدید را از مادرش یاد بگیرد. لذا مادرها در قول سدید باید کار بیشتری روی خود انجام دهند تا پدرها. چون اثر تربیتی مادرها بر فرزندان بیشتر است. خانم‌ها مخصوصاً وقتی عصبانی می‌شوند یا دچار احساسات و هیجان می‌شوند، خیلی باید مراقب کلماتی باشند که بر زبان جاری می‌کنند.
  • زبان و سخن گفتن، علامت خیلی بزرگی برای سلامت روح انسان است. در خطبۀ همام که امیرالمؤمنین(ع) اوصاف متقین را بیان می‌فرماید، اولین صفت اهل تقوا را چنین بیان می‌فرماید: «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» یعنی اولین فضیلت متقین از نگاه امیرالمؤمنین(ع) مربوط به زبان و سخن گفتن آنهاست (فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد و...؛ نهج‌البلاغه/خطبۀ193)

خلاصه پیامکی این مطلب را اینجا بخوانید

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۸
مجید شهشهانی

پرهیز از انواع انتظارهای عامیانه- 1

عوامل ترویج نگاه عامیانه چیست؟

«انتظار عامیانه» عنوان اولین فصل کتاب «انتظار عامیانه، انتظار عالمانه، انتظار عارفانه» است که حجت اللاسلام و المسلمین صدیقی از آن با عبارت «جامع‌ترین کتابی که تاکنون در موضوع انتظار دیده‌ام» یاد کرد و حسن عباسی آن را یک عقبۀ تفکر استراتژیک برای موضوع انتظار و تلاشی حکمی، فلسفی و کلامی در موضوع انتظار دانست. حجت الاسلام و المسلمین پناهیان در فصل اول این کتاب به معرفی و بررسی انواع انتظار عامیانه و آثار سوء آن پرداخته است و سپس فواید و برکاتی که با کنار گذاشتن نگاه عامیانه پدیدار می‌شود را برشمرده است. با توجه به تأکید چند سال قبل رهبر معظم انقلاب بر «اهمیت کار عالمانه و پرهیز از کار عامیانه در موضوع انتظار»، خبرگزاری مشرق برای اولین بار و در آستانۀ میلاد مهدی موعود(عج) هر روز بخشی از فصل اول این کتاب را با عنوان «پرهیز از انواع انتظارهای عامیانه» منتشر می‌کند:

نگاه عامیانه چیست؟

تلقی‌های عامیانه، ممکن است دربارۀ هر چیزی پدید بیاید. هم‌اکنون نیز بسیاری از موضوعات و مسائل علمی در رشته‌های مختلف، در افکار مردم گرفتار تلقی‌های عامیانه‌اند. در این میان، موضوعات معنوی که از پیچیدگی و پنهانی‌های خاصی برخوردارند، بیش از هر موضوعی در معرض برداشت‌های عامیانه قرار دارند.

نگاه عامیانه که در همۀ جوامع و فرهنگ‌ها جریان دارد، به عوام اختصاص ندارد. گاهی از اوقات تحصیل‌کرده‌ها و خواص جامعه نیز دچار عوام‌زدگی می‌شوند؛ خصوصاً وقتی در موضوعاتی وارد می‌شوند که اطلاعات و تحصیلات علمی آنها با موضوع مورد نظر تناسبی نداشته باشد، در حالی که اندیشمندان و تحصیل‌کرده‌ها علی‌القاعده باید از عوام‌زدگی مصون باشند. به همین دلیل وقتی یک اهل علم دچار عوام‌زدگی می‌شود، گروه بیشتری از مردم را به دنبال خود می‌کشاند؛ و بیش از عوام می‌تواند نگاه عامیانه را ترویج دهد.

1. پیچیدگی نگاه عمیق

ترویج یک نگاه عامیانه، می‌تواند عوامل متعددی داشته باشد. یکی از عوامل طبیعی آن قابل پذیرش‌تر بودن نگاه سطحی نسبت به یک نگاه ژرف و عمیق است که از پیچیدگی‌های خاصی برخوردار بوده و درک آن برای عوام دشوار می‌باشد.

2. تمایل هوای نفس به نگاه سطحی

یکی دیگر از عوامل ترویج نگاه سطحی و غلط آن است که معمولاً چنین دیدگاه‌هایی با اهواء نفسانی بیشتر تطبیق دارند؛ و هوای نفس، به صورت پنهان یا پیدا اندیشۀ انسان را به همراهی و حتی دفاع از سخن غلط وادار می‌کند.

3. دامن زدن توسط سودجویان

البته همیشه کسانی هم پیدا می‌شوند که از شیوع برخی از نگاه‌های عامیانه در میان مردم سود می‌برند و طبیعتاً به آن دامن می‌زنند؛ چرا که بهترین راه به بردگی کشیدن انسان‌ها تخریب آگاهی‌های آنها و انحراف آدم‌ها از حقایق است؛ که این هدف بیشتر در تحریف حقایق از طریق رواج یک نگاه عامیانه رخ می‌دهد. زیرا بهترین راه غفلت از حقایق مهم عالم، که از توجه به آنها اجتنابی نیست، غرق شدن در نگاه عامیانه و در نتیجه نگرش باطل داشتن به حقایق است.

اگرچه در میان همین نگاه‌های عامیانه، آگاهی‌های درست بسیاری نیز وجود دارد که هر کدام به گوشه‌ای از حقایق اشاره می‌کند، اما مشکل اینجاست که اگر انسان گوشه‌هایی از حرف‌های درست را بگیرد، ولی تحلیل دقیق و تصور کاملی از کلیت آنها نداشته باشد، در معرض برداشت غلط و عوام‌زدگی قرار خواهد گرفت.

آثار سوء نگاه عامیانه

این عوام‌زدگی آثار سوئی به همراه دارد. یکی از آثار سوء آن، فراهم شدن زمینۀ تحریف و انحراف است. یکی دیگر از آثار سوء آن این است که حتی اگر این عوام‌زدگی موجب تحریف و انحراف هم نشود، لااقل موجب بیزار شدن کسانی خواهد شد که با دقت و موشکافی برخورد کرده و ضعف‌های نگاه عامیانه را به‌سرعت درمی‌یابند. علاوه بر آن، نجات‌بخش نبودن و بی‌ثمر شدن اندیشه‌های حیات‌بخش، در اثر پدید آمدن و گسترش یک تلقی عامیانه، ضرری غیر قابل اغماض است.

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۸
مجید شهشهانی

شهدای گمنام/تاریخ تحلیلی اسلام-27

پیامک/ مفهوم «قول سدید» باید به یک ضرورت فرهنگی تبدیل شود/ حتی به نفع مقدسات نباید از سخنی غیر از قول سدید استفاده کرد

  • استادپناهیان در جلسه27 تاریخ تحلیلی اسلام با اشاره به تأکید رسول خدا(ص) برای رعایت قول سدید در دعوت: اگر تفاوت وزن توصیه‌های دینی را درک نکنیم مذهبی عوام خواهیم بود/ مفهوم «قول سدید» باید به یک ضرورت فرهنگی تبدیل شود/ قول سدید یعنی سخن صحیح و دقیق و پرهیز از سخن بی‌پایه. قول سدید باید جزء یکی از مطالبات اولیۀ فرهنگی جامعه قرار گیرد.
  • بی‌تقوایی فقط دروغ، غیبت و تهمت نیست. قول غیرسدید هم بی‌تقوایی است/هر لقمۀ سیاسی‌ای که از گلوی هر گروهی پایین برود اما از راه قول غیرسدید باشد، گلوگیر خواهد شد. خواه آن گروه انقلابی باشد، یا غیرانقلابی. حتی به نفع خدا، ولایت ائمۀ(ع) و ولایت فقیه هم نباید از سخنی غیر از قول سدید استفاده کرد.
  • می‌توان راست گفت اما با گفتن بخشی از حقیقت، یا انتخاب زمان نابه‌جا، یا نگفتن برخی حواشی لازم، با همان سخن صحیح، مردم را گمراه کرد./ روزنامه‌هایی که متعهد به احزاب هستند نه متعهد به حق، هیچگاه خود را متعهد به قول سدید نمی‌دانند. حداکثر خود را موظف به «قول صحیح»ی می‌دانند که به نفعشان باشد، و بتوانند با آن رقیب را تخریب کنند.
  • امروز رعایت قول سدید در جامعۀ ما دشوار است. اگر اهل قول سدید باشید مدام شما را به وابستگی به جناح‌ها یا عدم تعادل و سیاسی نبودن متهم می‌کنند. کمااینکه امام و مقام معظم رهبری را متهم کردند. باید گروهی فداکاری کنند و قول سدید داشته باشند.
  • اغلب ممنوعیت‌های دینی در مواقعی است که انسان می‌خواهد با عجله به نتیجه برسید. وقتی پدر و مادر مذهبی در تربیت فرزند با عجله به دنبال نتیجه باشند، بدتر می‌شود. موعظه و سرزنش بیش از حد، اجبار نابه‌جا، تشویق‌های زیادی و بی‌جا، همگی به خاطر این است که انسان می‌خواهد زود به نتیجه برسد، در حالی که کار تربیتی یک کار دراز مدت است.
  • مادران از پدران در تربیت فرزند مؤثرترند. لذا طبیعتاً بچه باید قول سدید را از مادرش یاد بگیرد. بنابراین مادرها در قول سدید باید کار بیشتری روی خود انجام دهند تا پدرها. چون اثر تربیتی مادرها بیشتر است./ رعایت تقوای زبان اولین وصفی است که امیرالمؤمنین(ع)در خطبۀ متقین بیان می‌کنند/با کنترل زبان، چشم و گوش هم کنترل خواهد شد.

گزیده این سخنرانی را از اینجا مشاهده نمایید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۷
مجید شهشهانی

برنامه جلسات آخر هفته حجت الاسلام پناهیان/بروزرسانی شد

به گزارش بیان معنوی برنامه های سخنرانی آخر هفته (15 تا 16 خرداد ماه 93) حجت الاسلام علیرضا پناهیان به شرح زیر است:

  • پنج شنبه  | بعد از نماز مغرب و عشا |هیئت شهدای گمنام | سخنرانی استاد پناهیان لغو شد، | سخنران: "حجت الاسلام مهدوی "| مناجات شعبانیه و توسل برای شفای آیت‌الله مهدوی کنی| خ ولیعصر(ع)، پایین تر از م منیریه، خ فرهنگ، حسینیه شهدای قهرود   -یا-   خ حافظ، بعد از خ ابوسعید، خ فرهنگ.

  • جمعه       | بعد از نماز مغرب و عشا | هیئت هفتگی محبین امیرالمومنین(ع) | موضوع: تنها مسیر (راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) (جلسه 56) | میدان فلسطین، مسجد امام صادق(ع).

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۵
بیان معنوی

هئیت شهدای گمنام/تاریخ تحلیلی اسلام-28

دعوت دیگران به دین، یک وظیفۀ عمومی است/ مدارا و قول سدید، دو توصیۀ پیامبر برای یک دعوت‌گر عمومی/بسیاری از مشکلات نظام اسلامی به خاطر شدّت رفق و مدارای آن است/شدت مدارای امیرالمؤمنین(ع) موجب تمرّد امثال طلحه و زبیرها و خوارج شد

پناهیان: در تاریخ اسلام صریحاً دیده می‌شود کسانی که به پیامبر اکرم(ص) ایمان می‌آوردند بلافاصله به تبلیغ دین و دعوت دیگران مشغول می‌شدند. در صدر اسلام؛ دعوت دیگران به دین زیاد تخصصی نبود؛ اگرچه بعضی‌ها در این‌باره از مهارت و توفیق بیشتری برخوردار بودند، برخی از مؤمنین هم بودند که زیاد توان جذب دیگران به دین را نداشتند. اما این یک مسألۀ عادی بود که آنهایی که ایمان می‌آوردند بدون اینکه دوره‌های آموزشی سنگینی دیده باشند، دیگران را به دین دعوت می‌کردند و به همان سادگی‌ای که خودشان به دین جذب شده بودند، به همان سادگی، موجب جذب دیگران هم می‌شدند.

در ادامه گزیده ای از بیست و هشتمین جلسه از مبحث "تاریخ تحلیلی اسلام" را می خوانید:

دعوت دیگران به دین، یک وظیفۀ عمومی است/ کسانی که پیامبر ایمان می‌آوردند، بلافاصله به دعوت دیگران مشغول می‌شدند

  • بحث ما دربارۀ تاریخ اسلام به موضوع عملیات دعوت اصحاب پیامبر اکرم(ص) رسیده و فعلاً در این موضوع متوقف شده‌ایم. در تاریخ اسلام صریحاً دیده می‌شود کسانی که به پیامبر اکرم(ص) ایمان می‌آوردند بلافاصله به تبلیغ دین و دعوت دیگران مشغول می‌شدند. در صدر اسلام؛ دعوت دیگران به دین زیاد تخصصی نبود؛ اگرچه بعضی‌ها در این‌باره از مهارت و توفیق بیشتری برخوردار بودند، برخی از مؤمنین هم بودند که زیاد توان جذب دیگران به دین را نداشتند. اما این یک مسألۀ عادی بود که آنهایی که ایمان می‌آوردند بدون اینکه دوره‌های آموزشی سنگینی دیده باشند، دیگران را به دین دعوت می‌کردند و به همان سادگی‌ای که خودشان به دین جذب شده بودند، به همان سادگی، موجب جذب دیگران هم می‌شدند.
  • عملیات دعوت دیگران به دین، یک وظیفۀ عمومی است و همۀ ما باید انگیزه‌مند باشیم که به این دعوت بپردازیم. تأثیرات این دعوت فوق‌العاده عجیب است. نباید بگوییم به ما نمی‌آید دیگران را دعوت کنیم. اگر به این عرصه ورود کنید، خواهید دید که خداوند چگونه در نَفَس شما نور و در کلام شما تأثیر قرار می‌دهد. هر مؤمنی باید دعوت و تبلیغ دین وظیفۀ خودش بداند.

عملیات دعوت ابتدایی زیاد عملیات پیچیده‌ای نیست که لازم باشد حتماً متخصص یا عالم دینی باشید

  • عملیات دعوت ابتدایی را نباید زیاد عملیات پیچیده‌ای دانست. عملیات دعوت شبیه عملیات تلاوت است. اینکه خداوند می‌فرماید: «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»(آل‌عمران/164) یعنی ابتدا آیات قرآن را برای مردم بخوان و آنها را در معرض مشاهدۀ آیات قرآن قرار بده، شاید با همین مشاهدۀ آیات، فکر و عقلشان روشن شد و جذب دین شدند. چون بعضی‌ها صرفاً با شنیدن و مشاهدۀ آیات قرآن، حرکت خودشان را به سمت دین شروع می‌کنند و پیامبر(ص) بسیاری از افراد را صرفاً با تلاوت قرآن دعوت کرد و کار به مراحل بعدی یعنی تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت کشیده نشد.
  • دعوت ابتدایی‌ای که وظیفۀ همۀ ماست، کار سخت و پیچیده‌ای نیست؛ فقط کمی همت می‌خواهد. گاهی اوقات ما با استدلال سادۀ خودمان می‌توانیم دلهای آماده و نورانی‌ای را جذب کنیم که بسیاری از عالمان و متخصصان دین، ممکن است به این توفیق ما نرسند؛ یا به‌دلیل اینکه به افرادی که شما دسترسی دارید، آنها دسترسی ندارند یا ممکن است زبان آنها را آن‌طوری که شما می‌فهمید متوجه نباشند و به‌کار نگیرند. مثلاً ممکن است شما راننده، دانشجو، خیاط، بازاری یا پزشک باشید؛ شما می‌توانید هم‌صنفی‌های خودتان را با آن زبانی که بین‌تان رایج است و با آن اُنس و صمیمیتی که بین‌تان هست، به دین دعوت کنید، آن‌هم به سهولتی که یک عالم دینی نتواند به آن سهولت ارتباط برقرار کند.
  • معلوم نیست عالمان دینی همیشه وظیفه‌شان این‌طور دعوت کردن باشد. همانطور که ارتش‌ها و افسران بلندپایه وقتی جنگ شد به میدان می‌روند و به صورت عادی به خیابان‌ها نمی‌آیند که مسائلی مثل ترافیک خیابان‌ها را برطرف کنند، عالمان دینی هم بسیاری اوقات برای مقابله با شبهات سنگینی که برخی معاندین درست می‌کنند، وارد صحنه می‌شوند. ولی عملیات دعوت به‌صورت عمومی، حتی نیازی به آگاهی از این شبهات و پاسخ‌های آنها نیز ندارد و البته در صورتی که با چنین شبهاتی هم برخورد کردید، می‌توانید افراد را به پاسخ‌هایی که علما برای این شبهات، ارائه داده‌اند ارجاع دهید. (البته خوب است همۀ ما پاسخ برخی از این شبهات را بدانیم) اما بسیاری از اوقات ممکن است عملیات دعوت بدون برخورد با چنین شبهاتی و یا حتی با وجود چنین شبهاتی اثر خودش را می‌گذارد.

توصیه‌های پیامبر(ص) برای کسانی که می‌خواهند به عنوان یک «دعوتگر عمومی» دیگران را به دین دعوت کنند

  • در جلسات قبل در مورد ویژگی‌های کسی که می‌خواهد به عنوان یک دعوت‌گر عمومی دیگران را به دین دعوت کند، گفتگو کردیم. از جمله به این روایت اشاره کردیم که شخصی به نام عَمْرَو بْنَ مُرَّة نزد پیامبر اکرم(ص) ایمان آورد و بلافاصله بعد از اینکه ایمان آورد، از پیامبر(ص) درخواست کرد که مرا مأمور کن تا بروم و قوم خودم را به دین شما دعوت کنم. حضرت به او اجازه دادند(ثُمَّ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ابْعَثْنِی إِلَى قَوْمِی لَعَلَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَمُنُّ عَلَیْهِمْ کَمَا مَنَّ عَلَیَّ بِکَ فَبَعَثَنِی‏؛ کنزالفوائد/1/210) و بعد پیامبر(ص) چند توصیه دربارۀ دعوت دیگران به او فرمودند. هرچند او یک مبلغ به معنای متخصص دینی -که امروز ما می‌شناسیم- نبود بلکه می‌خواست به عنوان یک دعوتگر عمومی فعالیت کند. لذا کسانی که می‌خواهند دیگران را به دین دعوت کنند، خوب است این سفارش‌های پیامبر(ص) را درنظر بگیرند.
  • پیامبر(ص) چند توصیۀ کلیدی و مهم به او فرمود: «بر تو باد که با رفق و مدارا عمل کنی، و با قول سدید(قول استوار و محکم) سخن بگویی و بی‌رحم و قصی‌القلب نباشی، بلکه دل‌رحم باشی. و مستکبر و حسود هم نباشی؛ عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ وَ الْقَوْلِ السَّدِیدِ وَ لَا تَکُ فَظّاً وَ لَا غَلِیظاً وَ لَا مُسْتَکْبِراً وَ لَا حَسُوداً»(همان منبع) البته این دل‌رحم بودن و این غلیظ نبودن به تعبیری در همان «رفق» هم وجود دارد، کما اینکه خداوند به پیامبر(ص) فرمود: «اگر تندخو و سخت‌دل بودى مردم از دور تو پراکنده می‌شدند؛ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»(آل‌عمران/159)
  • جالب اینجاست که بدانیم این آیه در ارتباط با چه کسانی است؟ در جنگ احد خیلی‌ها در حق پیامبر(ص) نامردی کردند و خداوند آنها را توبیخ کرد.(إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الجَْمْعَانِ إِنَّمَا اسْتزََلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُواْ  وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنهُْمْ...»(آل‌عمران/155تا158) این آیات را خداوند خطاب به آن افراد ضعیف الایمان که شاید برخی از آنها را بشود منافق نامید، بیان می‌فرماید و آنها را توبیخ می‌کند که چرا مأموریت خودتان را درست انجام ندادید؟! بعد خداوند از گفتگوی با آنها منصرف می‌شود و با پیامبر(ص) صحبت می‌فرماید و این آیه را بیان می‌فرماید: «رحمتی از جانب خدا به سوی تو آمده که تو این‌چنین با آنها مهربان شده‌ای، اگر تو بی‌‌رحم بودی اینها از دور تو پراکنده می‌شدند؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک»(آل‌عمران/159) این کسانی که خدا می‌فرماید از دور تو پراکنده می‌شدند، در ارتباط با مردم عادی بیان نمی‌فرماید بلکه در ارتباط با همان خیانت‌کاران و افراد ناسپاس و فراریان از جنگ بیان می‌فرماید که خطای بسیار بزرگی (در جنگ احد) مرتکب شده بودند و اگر پیامبر(ص) می‌خواست مطابق عرف معمول در جنگ‌ها با آنها رفتار کند، شاید خیلی از آنها را باید اعدام می‌کرد ولی پیامبر(ص) با آنها مدارا کرد و تخطی نظامی آنها را بخشید و برای آنها استغفار کرد. پیامبر(ص) با اطرافیان خودشان این‌طوری برخورد می‌کردند و طبیعتاً به دیگران هم سفارش می‌کردند که همین‌طوری برخورد کنند.

چطور می‌شود «مدارا» و «قول سدید» را با هم جمع کرد؟/چگونه می‌توان «مهربان» و در عین حال «محکم» سخن گفت؟

  • دو توصیۀ ابتدایی پیامبر(ص) برای کسی که می‌خواست مردم را به دین دعوت کند این بود: «با مهربانی و مدارا و محکم و استوار سخن بگو؛ عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ وَ الْقَوْلِ السَّدِیدِ»(کنزالفوائد/1/210) یعنی سخن گفتن با مدارا و در عین حال، محکم و استوار. این ترکیب بسیار زیبایی است. ما اگر بخواهیم این رفق و مدارا را با قول سدید جمع کنیم، چگونه می‌شود؟ یعنی آدم چگونه می‌تواند «مهربان» و در عین حال «محکم» سخن بگوید؟  
  • ابتدا ترکیب این دو صفت را در کنار همدیگر طی یک روایت زیبا از امیرالمؤمنین(ع) ببیند که فرمود: «رفق راهی است که انسان را به سوی قول محکم می‌برد؛ الرِّفْقُ عُنْوَانُ السَّدَاد»(غررالحکم/4953) یعنی این دو مفهوم «رفق» و «قول سدید» اساساً با هم ارتباط دارند. شما اگر بخواهید سخن محکمی بگویید وقتی از باب  رفق شروع کنید این رفق شما علامتی است که نشان می‌دهد شما به قول سدید خواهید رسید.
  • واقعاً اگر با رفق شروع کنیم، به قول سدید خواهیم رسید. ای کاش ما بتوانیم تمرین کنیم که هر سخنی را چگونه بیان کنیم که این رفق و سداد در آن دیده شود و خودمان را بی‌رحم و غلیظ القلب نشان ندهیم.

پیامبری که این‌قدر با رفق و مدارا رفتار می‌کرد را متهم می‌کنند به اینکه دین خود را با شمشیر گسترش داد!/ اگر امیرالمؤمنین(ع) اهل رفق و مدارا نبود، این‌قدر منافقین و خوارج جرات پیدا کردند

  • اگر کسی منافق باشد و ما با بی‌رحمی با او رفتار کنیم و او را به سمت جهنم هُل بدهیم، چه کسی خودشحال می‌شود و چه کسی ناراحت می‌شود؟ طبیعتاً خداوند ناراحت می‌شود. درست است که آن شخص، جهنمی است ولی نباید او را به سمت جهنم هُل داد. بلکه باید سعی کنیم به یک شکلی او را جذب کنیم و متوقفش کنیم بلکه از راه اشتباه خود برگردد. این دین و آیین و مرام پیامبر مهربان ماست ولی این پیغمبر را محکوم می‌کنند به اینکه دین خودش را با شمشیر در جهان گسترش داده است! چون بالاخره هرچقدر پیامبر(ص) رفق و مدارا داشت و هرچقدر مهربان و دل‌رحم بود، باز هم جنگ پیش می‌آمد. ولی مغرضان و معاندان، همین بخش جنگ و نبرد پیامبر(ص) را برجسته می‌کنند و تصویر خشنی از پیامبر(ص) نشان می‌دهند و ایشان را به خشونت محکوم می‌کنند.
  • امیرالمؤمنین(ع) را نیز به خشونت، متهم می‌کردند. مگر ایشان رفق و مدارا نداشت؟! اگر امیرالمؤمنین(ع) اهل رفق و مدارا نبود اصلاً این‌قدر برای ایشان جنگ پیش نمی‌آمد. اگر حضرت از همان اول از خودش یک خشونت بی‌جا نشان می‌داد، همه از حضرت می‌ترسیدند و شمشیرها را غلاف می‌کردند. از بس حضرت اهل رفق و مدارا بود، سه جنگ داخلی به ایشان تحمیل شد از بس پیامبر(ص) رحم داشت و غلیظ القلب نبود و حتی با غیر مؤمنین هم مهربان بود، این‌قدر منافقین جرات پیدا کردند و به ایشان خیانت کردند. از بس امیرالمؤمنین(ع) اهل رفق و مدارا بود، خوارج به خروج ایشان از دین، حکم کردند درحالی‌که خودشان از دین خارج شده بودند. 

اغلب کسانی که اوایل انقلاب اهل خشونت‌های افراطی بودند، الان گرایش‌های شدید لیبرالی دارند

  • در جمهوری اسلامی هم همین است. از بس نظام اسلامی در کلیّت خودش، اهل رفق و مدارا بوده و با قول سدید حرکت کرده است که بعضی‌ها پُررو شده‌اند و آن را متهم به خشونت می‌کنند. البته ممکن است چند نفر در گوشه و کنارِ این نظام اسلامی، کارهای غلطی انجام داده باشند. اتفاقاً در این 35 سال می‌توان آمار گرفت که چه کسانی رفتارهای بدون رفق و مدارا داشتند و الان کجا هستند؟! مثلاً بعضی‌ها اوایل انقلاب می‌گفتند: «هر کسی پول دارد باید پول‌هایش را بگیریم؛ چون معلوم نیست اینها در زمان طاغوت از چه راهی پول جمع کرده‌اند!» ولی نظام اسلامی جلوی این افراد را گرفت. حالا یکی از کسانی که این سخن را می‌گفت، خودش تازه از زندان فتنۀ 88 آزاد شده و حالا آمده است و می‌خواهد همه‌چیز را آزاد کند!
  • اگر در تاریخ انقلاب ما بررسی شود که چه کسانی در این انقلاب، در گوشه و کنار، اهل رفق و مدارا نبودند خودش یک پروندۀ بسیار جالی خواهد بود. اغلب کسانی که اوایل انقلاب اهل خشونت‌های افراطی و بی‌جا بودند، الان گرایش‌های شدید لیبرالی دارند. بروید روزنامه‌های دهۀ اول و حتی پنج سال اول انقلاب را بخوانید. تندترین و افراطی‌ترین‌های آن زمان، امروز کندترین آدم‌ها هستند!

علی‌رغم رفق و مدارای نظام، بعضی‌ها این نظام را متهم می‌کنند که می‌خواهد با شمشیر، مردم را به بهشت ببرد!

  • در موارد متعددی در طول سال‌های انقلاب پیش آمده است که مقام معظم رهبری با برخی از افراد در جبهۀ انقلابی به این دلیل که در مجموعۀ آنها یک خبر غیرمنصفانه و تند، علیه کسانی که حتی ممکن است مواضع ناشایستی داشته‌اند و به انقلاب ضربه زده‌اند، منتشر شده است، به شدت برخورد کرده‌اند که چرا خبر غیرمنصفانه منتشر شده است. یعنی مراقبت کرده‌اند که حتی از کسی که احیاناً ظالم است، حقی ظایع شود. سیرۀ حضرت امام(ره) هم این‌طوری بود. با اینکه نظام ما این‌طوری بوده و هست، بعضی‌ها الان به راحتی سخن از این می‌گویند که نباید با شمشیر، مردم را به بهشت برد! از بس این نظام مدارا و مماشات کرده و کسی را با شمشیر به بهشت نبرده، بعضی‌ها بیش از حد از این مدارا سوء استفاده می‌کنند.
  • رسول خدا(ص) که این‌همه با منافقین و فراریان از جنگ، مدارا می‌کرد و با محبت با آنها برخورد می‌کرد، 1400 سال است که ایشان را به خشونت متهم می‌کنند و می‌گویند ایشان اسلام را به زور شمشیر گسترش داده‌اند! ما که جای خود داریم! معلوم است که با شاگردان اصیل مکتب پیغمبر نیز همین‌طوری برخورد می‌شود. چاره‌ای نیست. همین رفق و مدارا و مهربانی پیغمبر(ص) هم عامل مظلومیت ایشان می‌شود. زیرا به چه کسی نمی‌شود ظلم کرد که همۀ مردم از او شدیداً بترسند. چون او آن‌قدر به دیگران ظلم می‌کند که جایی باقی نمی‌گذارد که دیگران به او ظلم کنند.

خیلی از مظلومیت‌های نظام ما ناشی از این است که هیچ‌وقت نخواسته کسی را با شمشیر به بهشت ببرد/ بسیاری از مشکلات نظام اسلامی به خاطر شدّت رفق و مدارای آن است/مدارای امیرالمؤمنین موجب تمرّد امثال طلحه و زبیرها و خوارج شد

  • خیلی از مظلومیت‌های نظام ما هم ناشی از این است که هیچ‌وقت نخواسته است کسی را با شمشیر به بهشت ببرد. اصلاً مشکلات نظام اسلامی به خاطر شدّت رفق و مدارای آن است. امیرالمؤمنین(ع) آن‌قدر اهل رفق و مدارا و قول سدید و رأی سدید بود که طلحه و زبیرها و خوارج‌ها پُررو شدند. حتی در جنگ صفین به امیرالمؤمنین(ع) می‌گفتند: شما مدیریت ندارید! شما سیاست بلد نیستید و نمی‌توانید! وقتی این شایعات صورت گرفت، بدانید که -در مرحلۀ بعدی- تمرّد هم صورت می‌گیرد. تمرّدی که طی آن بعضی‌ها امیرالمؤمنین(ع) را از دین خارج می‌دانستند ناشی از چه بود؟ وقتی با یک بزرگتر، این‌گونه رفتار کردید و پیچ‌های حکومت او را شُل کردید، و امارت او را خدشه‌دار کردید به حدّی که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لَقَدْ کُنْتُ أَمْسِ أَمِیراً فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً»(نهج‌البلاغه/خطبۀ208)، دیگر هر آدم بی‌‌سروپایی می‌آید و از خودش تفکر صادر می‌کند و می‌گوید: شما در فلان مورد اشتباه کردید! و آن‌قدر هم محکم پای سخن خودش می‌ایستد که حتی به روی امیرالمؤمنین(ع) شمشیر می‌کشد. به خاطر اینکه فکر می‌کند حضرت اشتباه کرده و از دین خارج شده است!
  • این رفتارهای جسورانۀ اطرافیان، به خاطر شدت رفق و مدارای امیرالمؤمنین(ع) بود. و الا خیلی‌ها بودند که رفتارهای غلط بسیار واضحی داشتند ولی هیچ فرقه‌ای علیه آنها درست نشده و کسی علیه آنها قیام نکرده و کسی هم جرات نداشت به آنها اعتراض کند، برای اینکه می‌ترسیدند. اما در مقابل پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) چون از ظلم آنها نمی‌ترسیدند، جرات می‌کردند علیه ایشان اقدام کنند و لذا برای نظام اسلامی مشکل ایجاد می‌کردند.
  • در نظام جمهوری اسلامی هم خیلی‌ از مشکلات و زحمت‌هایی که ما تحمل می‌کنیم، به خاطر رفق و مدارای نظام است. در هیچ کشوری این‌طور با رفق و مدارا برخورد نمی‌کنند. کما اینکه مقام معظم رهبری در زمان دولت اصلاحات فرمودند: در هیچ کشوری این‌طوری نیست که روزنامه‌ها اساس نظام خودشان را این‌طوری زیر سؤال ببرند.
  • واقعاً هم همین‌طور است که برخی، اساس نظام را زیر سؤال می‌برند. این هم در اثر رفق و مدارایی است که وجود دارد. و اتفاقاً همان کسانی که نظام این‌قدر با رفق و مدارا با آنها برخورد می‌کند، همیشه اتهام می‌زنند که اینجا با خشونت با ما برخورد می‌کنند! در حالی که اگر با خشونت با آنها برخورد می‌شد، اصلاً نمی‌توانستند این سخن را بگویند و منتشر کنند. در نهایت هم این نظام مظلوم، متهم می‌شود به اینکه می‌خواهد با شمشیر کارها را پیش ببرد.
  • درست است که امیرالمؤمنین(ع) سه جنگ را اداره کرد، ولی می‌دانید این جنگ‌ها بعد از چقدر رفق و مدارا بوده است؟ اصلاً می‌دانید که دلیل این جنگ‌ها، همان رفق و مدارای حضرت بود که برخی جرات کردند جنگ راه بیندازند؟ و بعد از اینکه آنها جنگ راه انداختند، امیرالمؤمنین(ع) نمی‌توانست خودش را تسلیم آنها کند و طبیعتاً باید جلوی آنها می‌ایستاد.

دوستان پیامبر(ص) نیز باید شیوۀ خود را رفق و مدارا قرار دهند و در این راه تهمت افراطی بودن هم بشنوند و تحمل کنند 

  • رفق و مدارا شیوۀ پیامبر اکرم(ص) بود و دوستان پیامبر(ص) نیز باید شیوۀ خودشان را رفق و مدارا قرار دهند و در این راه کتک هم بخورند و تهمت هم بشنوند و تهمت افراطی بودن هم بشنوند و محرومیت‌هایی را تحمل کنند. شما یقین داشته باشید در همین نظام جمهوری اسلامی هر کسی درست رفتار کند، محرومیت‌هایی از این سو یا آن‌سو به او خواهد رسید. گویا این سنت الهی است که اگر مؤمنی درست عمل کند و با رفق و مدارا و مهربانی هم برخورد کند، حتماً جریان‌ها و قدرت‌های حقیری از این سو و آن‌سو، او را از بسیاری مواهب محروم می‌کنند و حتی اگر بتوانند دوست دارند دیگر صدایش هم در نیاید.
  • هر کسی مسیر درستی را انتخاب کرد و همیشه هم اهل رفق و مدارا بود، کافی است فقط یک‌جا سر یک خط قرمز، بایستد، در این صورت او را به خشونت و افراطی‌گری متهم می‌کنند و سعی می‌کنند نابودش کنند. یعنی هرچقدر هم با رفق و مدارا عمل کنید، آخر سر بالاخره این تهمت را به شما می‌زنند. چون موتور تولید سخنِ ناحق و غیرمنصفانه علیه نیروی خوب و قوی همیشه فعال است. 
  • آنهایی که آماده‌اند به خاطر دین - حتی در یک جامعۀ دینی - محرومیت بکشند، باید این توصیه‌های پیامبر(ص) را به دقت گوش کنند. اما اگر می‌خواهید طوری رفتار کنید که کسی به شما سخن تندی نگوید یا تهمت نزند، اصلاً این کار را شروع نکید! چون بالاخره چند نفر آدم ضعیف الایمان پیدا می‌شوند که شما را اذیت کنند؛ حتی در همین جامعۀ دینی و اسلامی و شیعی خودمان. لذا باید مقاومت خودتان را در این زمینه افزایش دهید.

اثر تربیتی و درونی «قول سدید» خیلی بیشتر از آثار بیرونی و اجتماعی آن است/قول سدید، اندیشه و رأی سدید به انسان می‌دهد

  • قول سدید را صرفاً برای آثار و فواید بیرونی آن نخواهید. مثلاً اینکه اهل قول سدید باشیم تا نتوانند از سخن ما سوءاستفاده کنند، یا اینکه اهل قول سدید باشیم تا همه منطق ما را درک کنند. یا اهل قول سدید باشیم که غیر مستند سخن نگفته باشیم و در دراز مدت یک وجاهت و اعتباری برای ما بیاورد. التزام به قول سدید را برای رسیدن به این‌طور فواید و آثار بیرونی قول سدید دنبال نکنید. البته قول سدید بسیاری از اوقات این آثار را هم دارد که به‌جای خود محفوظ است، اما اثر تربیتی و درونی قول سدید خیلی بیشتر از آثار بیرونی و اجتماعی آن است.
  • یکی از آثار درونی قول سدید این است که قول سدید اندیشه و رأی سدید به انسان می‌دهد. وقتی شما عادت کنید که هر وقت خواستید سخن بگویید، دقیق و درست سخن بگویید کم‌کم منشی در اندیشۀ شما پیدا می‌شود که آن‌هم به سداد خواهد رسید. ائمۀ هدی(ع) در روایات، اندیشۀ سدید را توصیف و توصیه می‌کنند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «بهترین آراء و اندیشه‌ها و نظرها، آنهایی است که از هوای نفس بیشترین فاصله را داشته باشد و به سداد نزدیکتر باشد؛ خَیْرُ الْآرَاءِ أَبْعَدُهَا مِنَ الْهَوَى وَ أَقْرَبُهَا مِنَ السَّدَاد»(عیون الحکم/ص238) وقتی می‌گوییم: «نظر من این است که...» باید ببینیم چقدر در این نظر خودمان هوای نفس نهفته است؟! همچنین دقت کنیم که رأی و نظر ما «سدید» باشد.

یکی از راه‌های رسیدن به رأی سدید، گفتار سدید است

  • رأی سدید از کجا نشأت می‌گیرد؟ یکی از راه‌های تمرین کردن و رسیدن به رأی سدید، گفتار سدید است. با اینکه گفتار نتیجۀ اندیشه و قلب انسان است، ولی اگر گفتار خود را کنترل کنید، هم قلب شما را پالایش می‌دهد و هم عقل و اندیشه را رشد می‌دهد. وقتی شما سعی می‌کنید در سخنان و قضاوت‌های خودتان، سخنِ دقیق و درست بگویید، آن‌وقت نتیجه‌اش این می‌شود که افکار شما هم دقیق می‌شود.
  • متاسفانه خیلی از شایعات و سخنان نادرستی که در جامعه پخش می‌شود، از همین بچه‌های خوب و اهل دیانتنی نشأت می‌گیرد که اهل قول سدید نیستند و بدون تأمل و بررسی یک نقل قول اشتباه را نقل می‌کنند.
  • بعضی‌ها اساساً در اندیشۀ خودشان اهل قول سدید نیستند. یعنی دربارۀ آن سخن اصلاً فکر نمی‌کنند. در صورتی که اگر کمی فکر کنند می‌فهمند که نقل قول یا خبری که شنیده و سپس نقل کرده‌اند، غلط است. یعنی بدون فکر کردن، آن سخن را می‌پذیرند. لذا غربی‌ها با ماهواره‌های خودشان روی این افراد خیلی حساب باز می‌کنند. یعنی روی این‌قبیل افراد که سخن بی‌پایه و اساس را می‌پذیرند و یا خودشان سخن بی‌پایه و اساس می‌گویند، خیلی برنامه‌ریزی می‌کنند.
  • بعضی وقت‌ها که می‌بینید ماهواره‌ها سخنان خیلی مزخرفی می‌زنند و سعی می‌کنند با این سخنان غلط خود، کسانی را در جامعه تخریب می‌کنند- که اگر شما بشنوید، اصلاً نمی‌پذیرید و حتی برای‌تان خنده‌دار است- به خاطر این است که آنها مشتریان خاص خودشان را دارند. تازه آنها حساب می‌کنند که اگر از بین مشتریان آنها یک درصدی هم این سخن مزخرف را بپذیرند، کم‌کم و به مرور زمان و با تکرار این‌قبیل سخنان، آنها سخن خود را در جامعه جا می‌اندازند.

اگر قول سدید داشته باشید، رشد فکری هم پیدا می‌کنید/ کسی که اهل «قول سدید» نباشد در امتحانات آخرالزمان، فریب می‌خورد

  • اگر دقت کنید و قول سدید داشته باشید، به مرور رشد فکری هم پیدا می‌کنید و دارای رأی سدید خواهید شد. اگر کسی تلاش کند حساب‌شده سخن بگوید، کم‌کم در درازمدت حساب‌شده هم فکر خواهد کرد.
  • اگر کسی حساب‌شده سخن بگوید، جدای از آثار اجتماعی که به دنبال دارد، اهل تشخیص «حرف حساب» هم خواهد شد. یعنی شما اگر اهل قول سدید باشید، قول سدید را هم خواهید پذیرفت.
  • خیلی از سخنان، با همدیگر مشابهت دارند؛ خصوصاً در آخرالزمان. در بحران‌ها و فتنه‌های آخرالزمان همۀ عوام و تک‌تک مردم باید عالم خوب را از عالم بد تشخیص دهند. چون در آخرالزمان، آدم‌هایی که دچار انحراف هستند، سعی می‌کنند دقیق‌ترین و فراوان‌ترین استدلال‌ها را بیاورند تا مردم را به سوی خود جذب کنند. کسی که خودش اهل فکر سدید و رأی سدید نباشد، یعنی کسی که اهل قول سدید نباشد، نمی‌تواند قول سدید را تشخیص دهد و وقتی نتوانست قول سدید را تشخیص دهد، طبیعتاً فریب می‌خورد.

خلاصه پیامکی این مطلب را اینجا بخوانید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۳
مجید شهشهانی

حسینیه ریحانه الحسین ع-امام حسین(ع) شوق‌انگیزترین بخش دین:

یکی از مراتب بلند معنوی این است که انسان با شوق حرکت کند، نه با خوف/ امام حسین(ع) شوق‌انگیزترین بخش دین ماست/ همۀ فعالیت‌های پیاده‌روی اربعین شوقی است/ برنده‌های مسابقۀ دینداری، بیشتر کسانی هستند که اهل شوق باشند

حجت الاسلام پناهیان در جشن میلاد امام حسین(ع) در حسینیۀ ریحانة الحسین(ع) پیرامون اهمیت داشتن انگیزه‌های شوقی برای رسیدن به مراتب بلند معنوی و نقش امام حسین(ع) در این رابطه سخنرانی کرد. در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

یکی از مراتب بلند معنوی این است که انسان با شوق حرکت کند، نه با خوف/ما بیشتر خوفی عبادت می‌کنیم نه شوقی  

  • کربلا و عاشورا محل بزرگترین مصائب عالم است اما نتیجۀ آن، بالاترین محبت‌ها و شوق‌هاست که چنین محبت و شوقی را در جای دیگری از حیات بشر نمی‌شود جستجو کرد. شما در جوار اباعبدالله‌الحسین(ع) می‌توانید به بالاترین مراتب عرفانی‌ دست پیدا کنید، مراتبی که درجای دیگر، به این سادگی‌ها به‌دست نمی‌آید. و شما می‌توانید تجربه‌های معنوی و عرفانی بسیار زیبایی از ارتباط روحی خودتان با اباعبدالله‌الحسین(ع) پیدا کنید.

  • یکی از مراتب بسیار بلند معنوی این است که انسان بتواند با شوق حرکت کند، نه با خوف. مثلاً شب‌های قدر که مردم برای عبادت به مساجد می‌روند بسیاری از نیت‌های پشت سر این عبادت‌ها، این است که «مبادا خدا ما را نبخشد! مبادا دچار عذاب الهی شویم! مبادا در مقدرات سال بعد ما، کم بگذارند!» یعنی بیشتر از روی خوف است. ما بیش از اینکه شوقی عبادت کنیم، خوفی عبادت می‌کنیم. البته دربارۀ لزوم خوف برای مؤمن هیچ تردیدی نیست، کما اینکه  امام صادق(ع) فرمود: «مؤمن را چیزی جز خوف اصلاح نمی‌کند؛ الْمُؤْمِنُ... لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْف»(‏کافی/2/71) ولی اگر در کنار این خوف، شوق نباشد، طبیعتاً از مرتبۀ بی‌نظیر شوق محروم می‌مانیم.

به‌دست آوردن شوق کار ساده‌ای نیست/ چطور می‌توانیم شوقی باشیم و با اشتیاق حرکت کنیم؟

  • اگرچه شوق و خوف باید در کنار هم باشند و تعادل ایجاد کنند، ولی به‌هرحال به‌دست آوردن شوق کار ساده‌ای نیست. اما چطور می‌توانیم آدم‌های شوقی‌ای باشیم و با اشتیاق حرکت کنیم؟ اگر کسی بخواهد شوق را در دوران زندگی خودش تجربه کند بیشتر باید در نوجوانی دنبال آن باشد. کما اینکه یک نوجوان وقتی به دنبال یک تیپ، یک تیم یا یک توپ می‌رود، با شوق می‌رود نه با خوف. اگر نرود چیزی را از دست نمی‌دهد ولی به شوق رسیدن به یک هیجان یا مزه‌ای که تصور می‌کند در آن هست، مشتاقانه به دنبالش می‌رود. غیر از دوران نوجوانی بقیۀ کارهایی که انسان در زندگی خود انجام می‌دهد نوعاً از سرِ خوف است؛ مثلاً ترس از اینکه فقیر نشوم، بی‌اعتبار نشوم، بیمار نشوم و ... یعنی اساساً زندگی انسان خوفی پیش می‌رود ولی در نوجوانی چند صباحی زندگی انسان، شوقی پیش می‌رود.

عظمت کار شهدا به این بود که شوقی حرکت می‌کردند

  • باید دید آیا شوق به خداوند می‌تواند وارد زندگی ما شود و آن را تحت تأثیر قرار دهد و چگونه می‌تواند؟ واقعش این است که دستیابی به این شوق خیلی سخت است. در دوران دفاع مقدس جوان‌هایی نابی داشتیم که در صحنۀ نبرد حاضر می‌شدند در حالی که هیچ اجباری در کار نبود. حتی به خیلی‌ها می‌گفتند اگر شما نیایید، جهنم هم نمی‌روید. البته وقتی جهاد واجب عینی شود و کسی نرود، طبیعتاً جهنمی خواهد بود ولی خیلی‌ها روی حساب «جهنم نرفتن» نبود که به جبهه می‌رفتند بلکه روی حساب شوقی که به مراتب عالی داشتند، به جبهه می‌رفتند.  چرا شهدای ما این‌قدر عظمت آفریدند و همه در مقابل آنها تواضع می‌کنند؟ به‌دلیل اینکه شوقی حرکت کردند.

  • البته هرچقدر شهدای ما در زمان دفاع مقدس، عظمت داشتند، در مقابل حسودان و کوردلانی هم بودند که نیش و کنایه و زخم زبان می‌زدند. همان موقع بعضی‌ها به خانوادۀ شهدا زخم زبان می‌زدند. مثلاً در تشییع جنازۀ شهدا می‌گفتند «چرا جوان‌های خودتان را به کشتن می‌دهید؟!» لابد فکر می‌کردند که اگر این جوان‌ها به جبهه نمی‌رفتند، در جهان صلح برقرار می‌شد! در حالی که کاملاً واضح بود که اگر این جوان‌ها در مقابل دشمن نمی‌ایستادند، دشمن می‌آمد و همۀ نوامیس ما را قتل عام می‌کرد، شبیه همین اتفاقاتی که امروز در برخی از کشورهای منطقه رخ می‌دهد. زخم زبان آنها معمولاً به این خاطر بود که خودشان جرأت نمی‌کردند به جبهه بروند، لذا سعی می‌کردند کسانی که به جبهه می‌روند را تحقیر کنند. البته هیچ کسی هم بعد از دوران دفاع مقدس از تمسخرها و توهین‌های این بزدل‌ها سخنی نگفت. و الان هم آن کسانی که زخم زبان می‌زدند و تمسخر می‌کردند، دیگر چیزی نمی‌گویند بلکه به شهدا احترام هم می‌گذارند. درست است که عظمت کار شهدا در آن زمان کینۀ بعضی‌ها را برمی‌انگیخت-به خاطر اینکه در مقابل این جوان‌ها واقعاً کم می‌آوردند- ولی امروز می‌بینید که بعد از گذشت سال‌ها، این شهدا چه عظمتی آفریده‌اند.   

اگر نمازخوان‌های ما شوقی نماز بخوانند و مردم شوق آنها را به نماز ببینند، نمازخوان‌ها بیشتر می‌شوند/ اگر محجبه‌ها از سر شوق، حجاب داشته باشند؛ حجاب افزوده می‌شود

  • نمازخوان‌ها اگر می‌خواهند نماز خواندن تکثیر شود و تعداد نماز‌خوان‌ها بیشتر شود، باید شوقی نماز بخوانند. مردم باید شوق آنها را به نماز ببینند نه اینکه خوف آنها را از ترک نماز ببینند. هرچند خوف هم آثار زیبایی دارد. مثلاً وقتی مردم کسی را ببینند که از خدا خوف دارد، می‌گویند پس حتماً خدایی هست که او این‌قدر از خدا می‌ترسد و همین موجب افزایش ایمان مردم خواهد شد. ولی اثر شوق یک‌چیز دیگر است!

  • اگر محجبه‌ها از سر شوق، حجاب داشته باشند؛ حجاب افزوده می‌شود و تعداد محجبه‌ها بیشتر می‌شود. شوق داشتن در حجاب یعنی چه؟ یعنی اینکه «خدایا تو چگونه می‌پسندی؟ من همان‌گونه حجاب رعایت می‌کنم.» حتی وقتی به او بگویند: «اگر حجاب تو یک‌مقدار ضعیف‌تر هم باشد، به جهنم نمی‌روی» او می‌گوید: «من شوق دارم به قسمت‌های بالاتر بهشت بروم نه اینکه فقط از جهنم نجات پیدا کنم»

برنامه‌های عبادی مفصل در ماه رجب و شعبان از جلوه‌های دینداری کردن از سرِ شوق است/ اعتکاف یکی از جلوه‌های شوق در دینداری است

  • همه در مقابل کسانی که از سرِ شوق، دینداری می‌کنند کم می‌آورند. البته دینداری از سرِ شوق، کار ساده‌ای نیست. اگر می‌خواهید دینداری کردن از سرِ شوق را ببینید باید برنامه‌های عبادی مفصل و رونق عبادت را در ماه مبارک رجب و شعبان ببینید. البته اگر کسی در ماه رمضان هم بیاید، خوب است ولی بهتر است از ماه رجب و شعبان شروع کند.

  • کسانی که در ماه رجب و شعبان برنامه‌های مفصل عبادی دارند، در واقع دارند نشان می‌دهند که ما قبل از اینکه عبادت خیلی ضرورت پیدا کند، جلو می‌رویم و با اشتیاق به پیشوازش می‌رویم. اینها از جلوه‌های شوق است. مثلاً اعتکاف هم خودش یکی از جلوه‌های شوق در دینداری است و علامت این است که انسان به سوی خوبی‌ها سرعت گرفته است.

اصل دینداری «مسابقه» است/ برنده‌های مسابقۀ دینداری، بیشتر کسانی هستند که اهل شوق باشند

  • در قرآن کریم چند مرتبه به این معنا اشاره شده که به سوی خوبی‌ها سرعت بگیرید. می‌فرماید: «به سوی مغفرت الهی و بهشت سرعت بگیرد؛ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ»(آل‌عمران/133) و می‌فرماید: «مسابقه‌ بگذارید و به سوى خیرات از هم سبقت بگیرید؛ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات»(بقره/148 و مائده/48) در مسابقه اگر کسی جا بماند، او را مجازات نمی‌کنند، فقط کسی که برنده شود، به او جایزه می‌دهند.

  • اصل دینداری مسابقه است. می‌فرماید: «کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا امتحان کند و ببیند چه کسی بهتر عمل می‌کند؛ الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/2) یعنی خلقت انسان برای این نیست که ببیند چه کسی خوب عمل می‌کند و چه کسی بد عمل می‌کند تا خوب‌ها را به بهشت ببرد و بدها را به جهنم ببرد. این یک برخورد حقوقی است ولی خداوند برخورد شوقی دارد.

  • اینکه دین یک فضای مسابقه‌ای را ایجاد می‌کند و اینکه خدا می‌خواهد ببیند چه کسی در این مسابقه، بهتر عمل می‌کند، در وجود انسان، اشتیاق ایجاد می‌کند. لذا برنده‌های این دین بیشتر کسانی هستند که اهل شوق هستند و بازنده‌های آن کسانی هستند که اهل خوف هم نیستند.

زندگی شیرین این است که زن و مرد برای بخشش و از خودگذشتگی، از همدیگر سبقت بگیرند

  • ای کاش فیلمی ساخته شود و زندگی آدم‌هایی را به تصویر بکشد که از سرِ شوق دینداری می‌کنند. در زندگی و روابط خانوادگی هم رفتار کردن از سرِ شوق و مسابقه بسیار عالی است. زندگی پست و پلشت این است که زن و مرد مدام تقاضای حقوق خود را از همدیگر داشته باشند و مدام به همدیگر بگویند: «تو حق مرا زیر پا گذاشته‌ای!» و زندگی شیرین این است که زن و مرد برای اینکه به هم ببخشند و از خودگذشتگی داشته باشند، از همدیگر سبقت بگیرند. در این صورت هر کدام از آنها که ببیند در حق همسر خود یک نیکی انجام داده ولی همسرش جواب خوبیِ او را نداده، نه تنها ناراحت نمی‌شود بلکه قلباً خوشحال می‌شود و پیش خودش می‌گوید: «من برنده شدم و از همسرم جلو افتادم.»  

  • اینکه می‌بینید اکثر مردم دنیا زیاد دینداری نمی‌کنند به خاطر این است که مردم اکثراً حداقلی هستند و باید یک عامل بیرونی آنها را وادار به حرکت در این مسیر کند. انگار باید گرگ آنها را دنبال کند تا بدوند! دین زیاد به درد آدم‌های حداقلی نمی‌خورَد. «همت بلند دار که مردان روزگار، با همت بلند به جایی رسیده‌اند» مثلاً برداشتی که ما از بزرگانی مانند حضرت امام(ره) و آیت الله بهجت(ره) می‌توانیم داشته باشیم این است که آنها «اهل مسابقه و اهل شوق» بودند و حرکت‌های شوقی داشتند. خوبان عالم آن حالات ناب جوانی و حتی نوجوانی خود را حفظ می‌کنند.

امام حسین(ع) شوق‌انگیزترین بخش دین ماست/چرا مردم در عاشورا بیش از شبهای قدر از خودشان مایه می‌گذارند؟!

  • این روزها ایام میلاد امام حسین(ع)، اباالفضل العباس(ع) و امام سجاد(ع) است. بی‌تردید کربلا و عاشورای اباعبدالله(ع) شوق‌برانگیزترین بخش دین ماست. هیچ بخش دیگری از دین این‌گونه نیست که بتواند در دل انسان، این‌قدر شوق ایجاد کند. گاهی اوقات می‌بینید که مردم در عاشورا بیشتر از شبهای قدر از خودشان مایه می‌گذارند. چون فعالیت‌ها در عاشورا، بیشتر از نوع شوق است نه خوف. مثل شب قدر نیست که از روی خوف بروید تا مبادا مقدرات شما خراب شود یا گناهان شما بخشیده نشود. البته خوف خوب است ولی در مقابل شوق کم می‌آورد.

  • شما در عاشورا به خاطر شوق به اباعبدالله الحسین(ع) است که می‌روید. حتی در عاشورا مردم از موضوع ثواب هم می‌گذرند. و از سرِ شوق خالصانه‌ای که نتیجۀ حبّ و ودّ خالصانه است حرکت می‌کنند. کدام عاملی می‌تواند مثل اباعبدالله الحسین(ع) در ما این شوق را ایجاد کند؟ این شوق خیلی عجیب است. مرحوم قاضی(ره) می‌فرمود: در عالم مکاشفه دیدم که رحمه الله الواسعه حسین(ع) است و باب رحمه الله الواسعه اباالفضل العباس(ع) قمر بنی‌هاشم است.(علامه طباطبایی(ره) فرمود: «مرحوم سیدالسالکین و برهان‌العارفین آقای سیدعلی قاضی فرموده است: در حین کشف بر من روشن و آشکار شد که مظهر رحمت خدای عالم هستی، وجود مقدس حضرت سیدالشهدا، امام حسین(ع) است و درِ آن رحمت، سقای کربلا، سرحلقه وفا، آقا باب‌الحوائج الی الله ابوالفضل‌العباس است».(ارمغان(1)، گاهنامه مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما (ویژه امام حسین(ع) و عاشورا)، دی‌ماه 85/ص37)

  • نقل می‌کنند که خود مرحوم قاضی(ره) سال‌ها ریاضت کشیده بود ولی به آن‌جایی که می‌خواست، نرسیده بود، یک‌بار از حرم اباالفضل العباس(ع) بیرون می‌آید و در بین‌الحرمین به خودش می‌گوید: بعد از این‌همه بندگی در این آستان، به ما نگاه نکردند. کسی از کنارش عبور می‌کند و می‌گوید: به هر کسی در این عالم نگاه کردند نتیجۀ نگاه قمر بنی‌هاشم بوده است. آقای قاضی به حرم برمی‌گردد و از صمیم دل به حضرت ابالفضل(ع) متوسل می‌شود و بعد از آن بود که حقایق عالم به رویش باز می‌شود.

سبقت و سرعت حضرت عباس(ع) نسبت به سایر شهدا، نتیجۀ شوق اوست نه خوف او/ معمولاً شوق در زندگی ما مفقود است

  • افرادی هستند که اصلاً اهل اسلام نیستند، ولی مرید حضرت ابالفضل(ع) می‌شوند و به ایشان شوق پیدا می‌کنند. با اینکه مسلمان نیستند، برای حضرت ابالفضل(ع) نذری می‌دهند. این شوق‌ها را چه کسی در دل‌ها ایجاد کرده است؟

  • خودِ حضرت ابالفضل(ع) کسی بود که یک‌پارچه شوق بود و آن‌قدر اشتیاق داشت که در مسابقه با شهدا، از همه جلو زد. به حدّی که امام زین‌العابدین(ع) می‌فرماید: «در روز قیامت همۀ شهدا به مقام عباس بن علی(ع) غبطه می‌خورند؛ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَة»(خصال/1/68) این سبقت و سرعت حضرت عباس(ع) نتیجۀ شوق است نه خوف. البته خوف و شوق باید متعادل در کنار هم باشند ولی معمولاً شوق در زندگی ما مفقود است و ما گاهی اوقات در تمام طول عمر خودمان شوق را تجربه نمی‌کنیم.

امام حسین(ع): کار خوبی که برایش شتاب نکرده‌اید و آن را با شوق انجام نداده‌اید، به حساب نیاورید

  • امام حسین(ع) می‌فرماید: «ای مردم! در کارهای عالی اخلاقی و رسیدن به ارزش‌های عالی، مسابقه بگذارید، شتاب کنید و سرعت بگیرید و به سراغ غنیمت جمع کردن بروید و کار خوبی که برایش شتاب نکرده‌اید و انجام داده‌اید، به حساب نیاورید؛ یَا أَیُّهَا النَّاسُ نَافِسُوا فِی الْمَکَارِمِ وَ سَارِعُوا فِی‏ الْمَغَانِمِ‏ وَ لَا تَحْتَسِبُوا بِمَعْرُوفٍ لَمْ تَعْجَلُوا»(کشف‌الغمه/2/29) یعنی کار خوبی که انجام داده‌اید اما آن را با سرعت و شتاب و اشتیاق انجام داده‌اید، روی آن کار خوب خودتان اصلاً حساب نکنید. به تعبیر دیگر، کار خوبی که بدون اشتیاق آن را انجام می‌دهید، برایش حساب باز نکنید. امام رضا(ع) هم می‌فرماید: «کسی که به ذکر خدا بپردازد ولی مشتاق ملاقات خدا نشود، خودش را مسخره کرده است؛ مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ تَعَالَى وَ لَمْ یَشْتَقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه‏»(مجموعه ورّام/2/111)

  • البته اباعبدالله الحسین(ع) خودش در دل‌ها شوق ایجاد می‌کند و فقط این‌طور نیست که نصیحت کند. لذا رسول خدا(ص) می‌فرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاة»(عیون اخبار الرضا(ع)/1/60) می‌دانید کشتی نجات با مصباح هدایت چه تفاوتی دارد؟ مصباح هدایت شبیه این است که در کنار ساحل دریا، یک چراغی باشد که با نور خودش گمشدگان را هدایت کند ولی کسی که در حال غرق شدن باشد و شنا هم بلد نباشد و در امواج سهمگین دریا گرفتار شده باشد، تکلیفش چیست؟ در این صورت است که امام حسین(ع) نقش «سَفِینَةُ نَجَاة» را پیدا می‌کند و کشتی خود را می‌آورد و دست ما را می‌گیرد و نجات می‌دهد.

همۀ فعالیت‌های پیاده‌روی اربعین شوقی است/ اگر شوق ما به نماز و سایر بخش‌های دین شبیه شوق ما به عزاداری امام حسین(ع) شود...

  • امام حسین(ع) در انسان شوق ایجاد می‌کند و با ما کاری می‌کند که از روی اشتیاق به سوی پروردگار عالم حرکت کنیم. شما همین پیاده‌روی اربعین را نگاه کنید که همۀ فعالیت‌هایی که در این راه انجام می‌شود شوقی است. برخی از این موکب‌دارها همۀ هستی خودشان را جمع می‌کنند و غذای نذری درست می‌کنند و به زائرین اباعبدالله(ع) می‌دهند. و آن‌قدر به این کار اشتیاق دارند که به زائرین اباعبدالله(ع) التماس می‌کنند که بیایید و از پذیرایی ما استفاه کنید و اگر آن زائرین دعوت آنها را قبول نکنند، بعضاً از شدت ناراحتی گریه می‌کنند.

  • امام حسین(ع) شوق ایجاد می‌کند و همه را با شوق می‌کشاند و می‌برد. ان‌شاءالله بقیۀ دینداری‌ ما هم یک‌ذره شبیه عزاداری ما برای اباعبدالله(ع) شود. مثلاً شرکت کردن ما در نماز جماعت(از نظر شوق و اشتیاقی که داریم)، یک‌ذره شبیه شرکت کردن ما در عزاداری امام حسین(ع) شود. اگر این‌طور باشد واقعاً برنده خواهیم بود.

اگر اشتیاق در وجود انسان نباشد، طبیعی است که به گناه می‌افتد

  • اگر اشتیاق در وجود انسان نباشد، طبیعی است که انسان به گناه می‌افتد و زندگی‌اش خراب می‌شود. شما فکر می‌کنید مردم برای چه گناه می‌کنند؟ برای اینکه مثلاً یک‌ذره شوق گناه، آنها را سرِ حال بیاورد؛ همین! اینها چون شوق خود را صرف اباعبدالله(ع) نکرده‌اند، شوق و اشتیاق خود را در گناه و سرگرمی‌های مبتذل صرف می‌کنند. بالاخره انسان این شوق خود را یک‌جایی باید مصرف کند.

  • درست است که انسان به این سادگی‌ها به بهشت الهی شوق پیدا نمی‌کند، ولی اگر با اباعبدالله(ع) آشنا شده‌ باشی، شوق به بهشت هم پیدا خواهی کرد و تازه بهشت برایت معنا می‌شود. به همین دلیل وقتی مؤمنین می‌خواهند از دنیا بروند ائمۀ هدی(ع) به سراغشان می‌آیند و وقتی که مؤمن، امام خود را می‌بیند، خیلی راحت و با اشتیاق از جان خود جدا می‌شوند. ان‌شاء الله خداوند ما را در لحظۀ جان دادن به زیارت اباعبدالله(ع ) موفق کند.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۲
مجید شهشهانی

در مبعث رسول خدا(ص) در جمع زائران آستان قدس رضوی(ع)/پیامک خبری

آیا اسلامی رفتار کردن اجباری است؟

فرازهای کوتاهی از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در آستانۀ مبعث رسول خدا(ص) در جمع زائران آستان قدس رضوی(ع) پیرامون معنای «یُزَکِّیهِم» و «تزکیۀ مردم توسط پیامبران» در قرآن کریم :

  • معنای «یُزَکِّیهِمْ» که رکن دوم رسالت انبیاست و بر تعلیم هم مقدم شده چیست؟/مهمترین عامل فساد و اصلاح جامعه قوانینی است که رفتار مردم را تنظیم می‌کند/با یک قانون آ‌نقدر می‌شود فساد ایجاد کرد یا اصلاح کرد که با هزار کار فرهنگی و آموزشی نمی‌شود، به همین دلیل حکومت در اسلام آنقدر اهمیت پیدا کرده
  • تحقق «یُزَکِّیهِمْ» توسط پیامبر با وضع و اجرای قانون ممکن است/اگر قوانین واقعاً اسلامی نباشد بیش از هر چیز مردم را فاسد خواهد کرد/پیامبر(ص) فرمود اثر اجرای حدود الهی در تزکیۀ جامعه از سالها عبادت بیشتر است/حاکمیت و دولت‌ها موظفند زمینۀ بهشت رفتن مردم را با وضع و اجرای قانون صحیح فراهم کنند و در قانون هم طبیعتاً جبر هست
  • اینکه اسلامی رفتار کردن اجباری است یا نه، و یا دولت دربارۀ آن مسئولیتی دارد یا خیر؟ پاسخش معلوم است: در میان احکام اسلامی، هرچه غیر از قانون است و اخلاقی و معنوی است مردم می‌توانند به میل خود عمل کنند و حکومت دخالت نمی‌کند؛ مگر از طریق برخی کارهای فرهنگی؛ اما هرچه قانون است همه باید ملتزم باشند و دولت مسئولیت دارد.
  • به جای گفتن «اسلام نمی‌خواهد به زور مردم را به بهشت بفرستد»؛ باید گفت که حاکمیت اسلامی مردم را به رفتار مطابق قانون مجبور می‌کند، ولی اگر کسی رفتارش مطابق قانون بود اما نیتش فاسد بود و نخواست با نیت صحیح به بهشت برود، می‌تواند با نیت فاسد خودش به جهنم برود، و کسی به زور او را به بهشت نمی‌فرستد.

مشروح خبر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۲
بیان معنوی