علیرضا پناهیان

۱۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه رمضان» ثبت شده است

 مناجات:

برو راحت بگیر بخواب

شناسنامه:

متن مناجات:

صفحه آخر دعاست؛ نفْس من!

دیدی تموم شد؟

دیدی اونقدرها هم سخت نبود؟

همه‌اش فرار می‌کردی از دو کلمه حرف زدن با خدا

مگر چقدر به‌ات بد گذشت که هیچ شبی را بیدار نشدی تا با خدا حرف بزنی؟

الان دیگه تموم میشه؛ نترس!

برو راحت بگیر بخواب؛

همه عمرت را بخواب.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۵
مجید شهشهانی

خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟-8

چرا احساس می‌کنیم هدایت و ضلالت تصادفی است؟/ اگر خدا بعضی‌ها را گمراه می‌کند برای این است که رذالتی در آنها می‌بیند/ بعضی‌ها هر معجزه‌ای برای‌شان آورده شود ایمان نمی‌آورند و بعضی‌ها با یک تلنگر متحول می‌شوند/ خدا به دشمنان مؤمنین فرصت می‌دهد که با سخنان فریبنده و دهان‌پُرکن، افراد ناشایست را جذب کنند

پناهیان: پیچیدگی هدایت کار را به جایی می‌رساند که ما احساس می‌کنیم گویا موضوع هدایت شدن یا هدایت نشدن انسان‌ها، شانسی و تصادفی است. هدایت امر بسیار پیچیده‌ای است و خدا هر کسی را هدایت نمی‌کند چون می‌داند در باطن آدم‌ها چه خبر است. کسی که هدایت می‌شود یک گوهر درونی دارد که باعث می‌شود خدا هدایتش کند. و اگر خدا بعضی‌ها را گمراه می‌کند به خاطر این است که یک رذالتی در آنها می‌بیند.

حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ماه مبارک رمضان 30 شب در مصلی بزرگ امام خمینی با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی می‌کند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه هشتم را می‌خوانید:

چرا ما احساس می‌کنیم که هدایت و ضلالت انسان‌ها، شانسی است؟

  • یکی از ویژگی‌های هدایت، پیچیدگی آن است. چون هدایت می‌خواهد انسان را -که یک موجود پیچیده است- به خدایی که بی‌نهایت پیچیده است، جلب کند و برساند. لذا خداوند می‌فرماید: هدایت فقط کار خودم است (وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ؛ بقره/213) چه کسی جز خدا می‌تواند بفهمد که این انسانِ پیچیده، چه بدی‌هایی در نهان‌خانۀ دلش دارد؟ چه بسا خودِ آن انسان هم نداند چه بدی‌های پنهانی دارد.
  • پیچیدگی هدایت کار را به جایی می‌رساند که ما احساس می‌کنیم گویا موضوع هدایت شدن یا هدایت نشدن انسان‌ها، شانسی و تصادفی است، چون کسی نمی‌تواند بگوید این انسان، در نهایت امر، هدایت می‌شود یا نه؟ لذا در روایات به پدر و مادرها توصیه شده است که تا 14 سالگی برای تربیت فرزند خود زحمت بکشید، و بعد از آن اگر دیدید آدم بدی شد، دیگر به شما ربطی ندارد و شما نمی‌توانید برایش کاری انجام دهید (قَالَ الصَّادِقُ ع: دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبُ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعاً فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَیْرَ فِیهِ؛ کافی/6/46) چون او خودش را به خدا اثبات کرده است و لایق هدایت الهی نبوده است. البته کمک کردن به او اشکالی ندارد، کمااینکه اولیاء خدا به آدم‌های بد هم کمک می‌کردند.

چرا خدا کسی را که قصد داشت پیامبر(ص) را به قتل برساند، هدایت کرد؟

  • کسی بود که می‌گفت: من خیلی کینۀ پیامبر اکرم(ص) را به دل داشتم، و قصد داشتم ایشان را به قتل برسانم. وقتی مکّه توسط ایشان فتح شد، از کشتن ایشان مأیوس شده بودم اما وقتی غزوۀ حنین پیش آمد، تصمیم گرفتم در گرما گرم جنگ، آن حضرت را به قتل برسانم. در یک فرصت مناسبی که در جنگ پیش آمد، از حضرت پشت رفتم و شمشیرم را بلند کردم، اما وقتی خواستم نزدیک او بروم، قلبم گرفت و نتوانستم کاری بکنم. گویا شعله‌ای آتش به سوی من آمد و نتوانستم. بعد پیامبر اکرم(ص) به من نگاه کرد و فرمود: خُب چرا ایستاده‌ای؟ زودباش برو با دشمن جنگ کن! بعد ایشان دستش را روی سینۀ من گذاشت و من احساس کردم محبت شدیدی نسبت به ایشان در قلبم ایجاد شده است. جلو رفتم و جنگیدم و اگر پدرم هم می‌خواست جلوی من بایستد، براى کمک به رسول خدا(ص) او را مى‏کشتم.
  • وقتى که جنگ تمام شد. به حضور پیامبر(ص) رفتم، به من فرمود: آنچه را که خدا براى تو مى‏خواهد بهتر از چیزى است که خودت مى‏خواهى. تو می‌خواستی کارهایی انجام دهی، ولی خداوند نخواست؛ أَنَّ شَیْبَةَ بْنَ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ قَالَ مَا کَانَ أَحَدٌ أَبْغَضَ إِلَیَّ مِنْ مُحَمَّدٍ... فَلَمَّا انْهَزَمَ النَّاسُ وَ بَقِیَ مُحَمَّدٌ وَحْدَهُ وَ النَّفَرُ الَّذِینَ بَقُوا مَعَهُ جِئْتُ مِنْ وَرَائِهِ وَ رَفَعْتُ السَّیْفَ حَتَّى إِذَا کِدْتُ أَحُطُّهُ غُشِیَ فُؤَادِی فَلَمْ أُطِقْ ذَلِکَ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ مَمْنُوعٌ... ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ مُحَمَّدٌ ص فَقَالَ لِی ادْنُ یَا شَیْبَةُ وَ قَاتِلْ وَ وَضَعَ یَدَهُ فِی صَدْرِی فَصَارَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَیَّ... فَلَمَّا انْقَضَى الْقِتَالُ دَخَلْنَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ لِی الَّذِی أَرَادَ اللَّهُ بِکَ خیرا [خَیْرٌ] مِمَّا أَرَدْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ حَدَّثَنِی بِجَمِیعِ مَا زَوَّرْتُهُ فِی نَفْسِی. فَقُلْتُ مَا اطَّلَعَ عَلَى هَذَا إِلَّا اللَّهُ فَأَسْلَمْتُ»(خرائج/1/118)
  • چرا برای کسی که می‌خواست پیامبر(ص) را به قتل برساند، این اتفاق افتاد و هدایت شد؟ آیا شانسی بود؟ نه! به خاطر این بود که او یک خوبی‌ای در درونش داشته و حتماً یک روزی در زندگی‌اش به یک هدایتی از هدایت‌های الهی جواب مثبت داده و لذا خداوند دست او را گرفت و هدایتش کرد.

بعضی‌ها یک مردانگی‌هایی دارند که خدا هدایت‌شان می‌کند و بعضی‌ها هم یک نامردی‌هایی دارند

  • بعضی‌ها یک مردانگی‌هایی دارند که خدا هدایت‌شان می‌کند از سوی دیگر آدم‌هایی نیز هستند که در کنار خوبان عالم هستند ولی یک نامردی‌هایی دارند. به عنوان مثال، برخی از اصحاب پیامبر(ص) که انس بن مالک هم در بین آنها بود، از پیامبر(ص) می‌خواهند که اصحاب کهف را به آنها نشان دهد. پیامبر اکرم(ص)  می‌خواهد علی بن ابیطالب(ع) هم با آنها همراه شود و بعد مکاشفه‌ای برای آنها رخ می‌دهد و اصحاب کهف را می‌بینند. به آنها سلام می‌دهند ولی اصحاب کهف جواب نمی‌دهند. بعد علی(ع) به اصحاب کهف سلام می‌دهد و اصحاب کهف سلام ایشان را جواب می‌دهند. حضرت از آنها می‌پرسند: چرا جواب مرا دادید و جواب آنها را ندادید؟ می‌گویند: ما مأمور هستیم به پیامبر(ص) یا وصی او جواب دهیم و تو وصی پیامبر(ص) هستی.
  • بعد از این جریان، پیامبر(ص) به انس بن مالک فرمود: تو شاهد باش و اگر یک روزی لازم شد براى این قضیه به نفع علی(ع) شهادت بده! اما بعدها در جریان احتجاج برای خلافت وقتی علی(ع) از انس بن مالک خواست که شهادت بدهد، او شهادت نداد و گفت که من یادم نمی‌آید! علی(ع) فرمود اگر واقعاً یادت می‌آید و نمی‌گویی، خداوند تو را دچار بیماری کوری و برص(پیسی) کند. انس از جای خود بلند نشده بود که به این دو بیماری دچار شد و تا آخر عمرش هم گرفتار این بیماری‌ها بود. (أَنَّ الصَّحَابَةَ سَأَلُوا النَّبِیَّ ص أَنْ یَأْمُرَ الرِّیحَ فَتَحْمِلَهُمْ إِلَى أَصْحَابِ الْکَهْفِ... فَقَامَ عَلِیٌّ ع فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ الَّذِینَ‏ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً  فَقَالُوا وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ... فَحَدَّثَنَا کَأَنَّهُ کَانَ مَعَنَا ثُمَّ قَالَ اشْهَدْ بِهَذَا لِعَلِیٍّ یَا أَنَسُ. قَالَ أَنَسٌ فَاسْتَشْهَدَنِی عَلِیٌّ ع وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَدَاهَنْتُ فِی الشَّهَادَةِ. فَقَالَ إِنْ کُنْتَ کَتَمْتَهَا مُدَاهَنَةً مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَبْرَصَکَ اللَّهُ وَ أَعْمَى عَیْنَیْکَ وَ أَظْمَأَ جَوْفَکَ فَلَمْ أَبْرَحْ مِنْ مَکَانِی حَتَّى عَمِیتُ وَ بَرِصْتُ. وَ کَانَ أَنَسٌ لَا یَسْتَطِیعُ الصَّوْمَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا فِی غَیْرِهِ مِنْ شِدَّةِ الظَّمَاءِ وَ کَانَ یُطْعِمُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ کُلَّ یَوْمٍ مِسْکِینَیْنِ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْیَا وَ هُوَ یَقُولُ هَذَا مِنْ دَعْوَةِ عَلِیٍ؛ خرائج/1/210)

خدا هر کسی را هدایت نمی‌کند /کسی که هدایت می‌شود یک گوهر درونی دارد

  • هدایت امر بسیار پیچیده‌ای است و خدا هر کسی را هدایت نمی‌کند چون می‌داند در باطن آدم‌ها چه خبر است. کسی که هدایت می‌شود یک گوهر درونی دارد که باعث می‌شود خدا هدایتش کند. امام صادق(ع) می‌فرماید: «به خدا قسم ما اهل‌بیت را کسی از عرب و عجم(از همۀ آدم‌ها) نمی‌تواند دوست داشته باشد مگر اینکه اهل بیوتات باشد(خانواده‌دار و اصیل باشد) و یک شرافتی و یک گوهری داشته باشند و باطن‌دار باشند و کسی نمی‌تواند ما را دشمن بدارد، مگر هر آدمی که یک ناپاکی و پستی‌ای دارد؛ وَ اللَّهِ لَا یُحِبُّنَا مِنَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ إِلَّا أَهْلُ الْبُیُوتَاتِ وَ الشَّرَفِ وَ الْمَعْدِنِ وَ لَا یُبْغِضُنَا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ إِلَّا کُلُّ دَنَسٍ مُلْصَقٍ»(کافی/8/316) اصالت خانوادگی لزوماً به این معنا نیست که از خانوادۀ مشهوری باشد، بسیاری از مشهورین در صدر اسلام و بعد از آن بوده‌اند که هدایت نشده و نابود شده‌اند. و بعضی‌ها هم، غلام یا برده بوده‌اند ولی به لحاظ خانوادگی یک اصالت و یک ریشه یا گوهری دارند. مثلاً بعضی‌ها یک غیرتی دارند، بعضی‌ها یک حیائی دارند. بعضی‌ها یک سخاوتی دارند.
  • در همان آغاز قرآن کریم، خداوند می‌فرماید: این قرآن هر کسی را هدایت نمی‌کند بلکه فقط کسانی را که «تقوا» داشته باشند هدایت می‌کند. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»(بقره/2) و البته هر کسی که کار خوبی انجام دهد، جزء متقین نخواهد بود. قابیل هم کار خوب انجام داد(قربانی داد) ولی خداوند از او قبول نکرد و فرمود که خدا فقط از متقین قبول می‌کند. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین»(مائده/27)

آن روی سکۀ هدایت، ضلالت است / چرا بعضی‌ها هدایت نمی‌شوند؟

  • آن روی سکۀ هدایت، ضلالت است و همان‌طور که هدایت پیچیده است، ضلالت هم پیچیده است. می‌خواهیم ببینیم چرا بعضی‌ها هدایت نمی‌شوند؟  
  • خداوند می‌فرماید: «بعضی‌ها با تأکید زیاد به خدا قسم می‌خورند که اگر یک معجزه و نشانه‌ای بیاوری، ما ایمان خواهیم آورد. به آنها بگو آیات و نشانه‌ها و معجزات، در دست خداوند است و شما نمی‌دانید که اگر این آیات و نشانه‌ها را بفرستم، باز هم ایمان نخواهند آورد؛ وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُشْعِرُکُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُون»(انعام/109) در آیه بعد می‌فرماید: «اصلاً خودمان اگر آیه و نشانه‌ای نازل شود، چشمان آنها را می‌بندیم و دل‌های آنها را کور می‌کنیم که تحت تأثیر آیه و نشانه قرار نگیرند و در همان کفر مرحلۀ اول‌شان که ایمان نیاوردند؛ باقی بمانند؛ وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فىِ طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُون»(انعام/110)

اگر خدا بعضی‌ها را گمراه می‌کند برای این است که یک رذالتی در آنها می‌بیند

  • طبق آیه فوق کسانی که از پیامبر(ص) درخواست معجزه می‌کردند، در واقع مشکل‌شان کمبود نشانه و معجزه نبود. و خداوند هم می‌داند که چرا آنها در همان مرحلۀ اول ایمان نیاوردند؟ چون آنها آدم‌های رذلی هستند (یک رذالتی در دل‌شان دارند) و ایمان نیاوردن‌شان صرفاً به‌خاطر یک جهالت سطحی یا اشتباه نبوده است. لذا خدا می‌فرماید: اگر معجزه و نشانه‌ای هم بفرستم، اصلاً نمی‌گذارم آنها ببینند. (وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ)
  • در آیۀ بعد می‌فرماید: «اگر ما ملائکه را بر اینها نازل کنیم و مرده‌ها با آنها سخن بگویند و همه‌چیز را محشور کنیم و مقابل چشمان‌شان بیاوریم، آنها ایمان نمی‌آورند؛ وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیهِْمُ الْمَلَئکَةَ وَ کلََّمَهُمُ المَْوْتىَ‏ وَ حَشرَْنَا عَلَیهِْمْ کلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ قُبُلًا مَّا کاَنُواْ لِیُؤْمِنُواْ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ»( انعام/110) این نشان می‌دهد که کار هدایت فقط در دست خودِ خداوند است و اگر خدا بعضی‌ها را گمراه می‌کند به خاطر این است که یک رذالتی در آنها می‌بیند.

بعضی‌ها هر معجزه‌ای برای‌شان آورده شود، ایمان نمی‌آورند و بعضی‌ها هم با یک تلنگر، متحول می‌شوند

  • بعضی‌ها هستند که هر آیه و نشانه‌ و معجزه‌ای هم برای‌شان آورده شود، ایمان نمی‌آورند و بعضی‌ها هم با یک تلنگر، کاملاً متحول می‌شوند مثلاً با یک نصیحت و موعظه یا با شنیدن یک آیۀ قرآن هدایت می‌شوند.(مانند فضیل عیّار که با شنیدن یک آیۀ قرآن، متحول شد)
  • یک مرد اعرابی نسبت به پیامبر(ص) بغض و کینۀ زیادی در دل داشت به حدّی که صریحاً به پیامبر گفت: اگر فرصتی پیدا کنم، تو را به قتل می‌رسانم! پیامبر(ص) فرمود: چرا می‌خواهی مرا بکُشی؟ به من ایمان بیاور! او گفت: من به تو ایمان بیاورم؟! هرگز به تو ایمان نمى‏آورم مگر اینکه این سوسمار به تو ایمان آورد (و به سوسماری که آنجا بود اشاره کرد) حضرت به آن سوسمار فرمود: اى سوسمار، من کیستم؟ سوسمار گفت: تو فرستاده پروردگار عالم و خاتم پیامبران هستى. سعادتمند است کسى که تو را تصدیق کند و زیانکار است کسى که تو را تکذیب نماید. آن شخص وقتی این معجزه را دید، به پیامبر(ص) گفت: وقتى پیش تو آمدم مبغوضترین شخص نزد من بودى ولى الآن محبوبترین فرد هستى. و بعد هم به پیامبر(ص) ایمان آورد و پیش قبیله خود «بنى سلیم» برگشت و قضیه را به آنها گفت و هزار نفر از آنها مسلمان شدند. (أَنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ فِی أَصْحَابِهِ إِذْ جَاءَ أَعْرَابِیٌّ وَ مَعَهُ ضَبٌّ قَدْ صَادَهُ وَ جَعَلَهُ فِی کُمِّهِ قَالَ مَنْ هَذَا قَالُوا هَذَا النَّبِیُّ فَقَالَ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى مَا أَحَدٌ أَبْغَضَ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَوْ لَا أَنْ یُسَمِّیَنِی قَوْمِی عَجُولًا لَعَجَّلْتُ عَلَیْکَ فَقَتَلْتُکَ... فَإِنَّکَ الْآنَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی وَ وَالِدَیَّ  أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَرَجَعَ إِلَى قَوْمِهِ وَ کَانَ مِنْ بَنِی سُلَیْمٍ فَأَخْبَرَهُمْ بِالْقَضِیَّةِ وَ آمَنَ أَلْفُ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ؛ الخرائج/1/38)

خدا برای دشمنان مؤمنین فرصت‌هایی پیش می‌آورد که با سخنانی قشنگ و فریبنده، یکدیگر را تأیید کنند تا هدایت نشوند

  • خداوند در ادامۀ آیات فوق می‌فرماید: «این است که ما برای هر پیامبری، دشمنانی قرار می‌دهیم، شیاطین و دیوهایی که انسان یا جنّ هستند، اینها برای همدیگر، سخنان قشنگ و زیبایی می‌گویند(انگار می‌خواهند همدیگر را در کفرشان دلداری دهند و همدیگر را تأیید و تقویت کنند و به هم دلگرمی بدهند)؛ وَ کَذَالِکَ جَعَلْنَا لِکلُ‏ِّ نَبىِ‏ٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْانسِ وَ الْجِنّ‏ِ یُوحِى بَعْضُهُمْ إِلىَ‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا»(انعام/112)
  • گاهی اوقات خداوند به بعضی‌ها فرصت می‌دهد که از مؤمنین، ایرادهایی بگیرند(از عدم توفیق مؤمنین در برخی صحنه‌ها سوء استفاده کنند) و بعد هم چهارتا تهمت و دروغ روی آن بگذارند و یک سخنان دهان‌پُرکن و فریبنده و طعنه‌آمیزی علیه مؤمنین درست کنند تا به این وسیله یک تأییدی برای خودشان پیدا کنند و به آن دلگرم شوند. به خصوص اینکه امروزه با امکاناتی مثل سایت‌ها، پیامک‌ها و... این سخنان دهان‌پُرکن را خیلی زود بین خودشان منتشر می‌کنند.
  • می‌دانید چرا خداوند این بساط را برای اهل کفر و باطل، فراهم می‌کند؟ برای اینکه آنها با این سخنان دهان‌پُرکن و قشنگ، همدیگر را تأیید و تقویت کنند تا هدایت نشوند و به سوی خدا نروند. یعنی خداوند یک فرصت‌هایی برای آنها پیش می‌آورد که بتوانند با یک سخنانی، خودشان را تأیید کنند و به خودشان مغرور شوند تا هدایت نشوند و در لجنزار ضلالت فرو بروند.
  • چون آنها در همان مرحلۀ اول ایمان نیاورده بودند و خدا می‌داند که آنها به‌‌خاطر رذالتی که در دل داشتند، ایمان نیاورده بودند، لذا خدا اصلاً نمی‌گذارد ایمان بیاورند. بعد خداوند می‌فرماید: «اگر خدا می‌خواست نمی‌گذاشت آنها این کارها را انجام دهند(یعنی خدا می‌خواهد که این کارها را انجام دهند) آنها را رها کن و بگذار افترا ببندند؛ وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ  فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْترَُون»(انعام/112)

خدا به دشمنان مؤمنین این فرصت را هم می‌دهد که با سخنان فریبنده و دهان‌پُرکن، سایر افراد ناشایست را هم جذب کنند

  • در آیه بعد می‌فرماید: «(می‌دانید چرا من این فرصت را به آنها می‌دهم؟) برای اینکه می‌خواهم دلِ سایر کسانی که ایمان نیاورده‌اند به آنها(دشمنانی که سخنان فریبنده می‌گویند) علاقمند شود و جذب شود، تا آنها را بپسندند و اینها هم به همان جایی برسند که آن دشمنان به آنجا رسیده‌اند؛ وَ لِتَصْغَى إِلَیْهِ أَفِْدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ وَ لِیرَْضَوْهُ وَ لِیَقْترَِفُواْ مَا هُم مُّقْترَِفُون»(انعام/113)
  • خداوند به دشمنان مؤمنین اجازه می‌دهد که سخنان به‌ظاهر قشنگ ولی فریبنده بگویند تا سایر آدم‌های ناشایست و رذلی که ایمان نمی‌آورند، از آن سخنان فریبنده، خوش‌شان بیاید و عاشقِ آنها شوند و دور آنها جمع شوند. یعنی خداوند یک سخنان قشنگ(و فریبنده‌ای) را به زبان دشمنان پیامبر و اولیاء‌الله جاری می‌کند تا افراد رذلی که ایمان نیاورده‌اند آن سخنان زیبا را بپسندند و به همان طرفی بروند که دشمنان خدا رفته‌اند و به این ترتیب، در ضلالت خود باقی بمانند و دیگر هدایت نشوند.
  • اگر این آیات را واقعاً جدّی بگیریم، خوف از ضلالت در دل‌های ما می‌افتد و این لازم است. در کنار شوق به هدایت، نیاز است که خوف از ضلالت هم در دل ما باشد تا ملتمسانه از خداوند هدایت را تمنا کنیم و برای هدایت شدن، درِ خانۀ خدا ضجه بزنیم.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۵
مجید شهشهانی

 مناجات:

عذاب تو سخت است

شناسنامه:

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۴
مجید شهشهانی

خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟-7

هدایت آن‌قدر پیچیده است که خداوند آن را فقط به خودش نسبت داده

حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ماه مبارک رمضان 30 شب در مصلی بزرگ امام خمینی با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی می‌کند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه هفتم را می‌خوانید:

هدایت آن‌قدر پیچیده است که خدا هدایت انسان‌ها را فقط به خودش نسبت داده و نه حتی به پیامبر(ص)

  • هدایت یک امر باعظمت و یک اتفاق بسیار پیچیده است که باید پیچیده بودن آن را درک کنیم. هدایت یک راز و رمزی بین پروردگار عالم و بندگان اوست. همان‌طور که از ظاهر آدم‌ها نمی‌توان باطن آنها را شناسایی کرد، درجات انسان‌ها و علت سعادت و شقاوت انسان‌ها را هم به این سادگی نمی‌توان بررسی کرد.
  • هدایت آن‌قدر مرموز و پیچیده است که خداوند متعال، آن را به خودش اختصاص داده و فقط به خودش نسبت داده و بارها فرموده است: هر کسی را که خدا بخواهد، هدایتش می‌کند «وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»(بقره/213) یا «فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»(فاطر/8) حتی به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «تو نمی‌توانی هر کسی را که دوست داشته باشی، هدایت کنی؛ إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین»(قصص/56)

هدایت‌های الهی، شانسی نیست و به اراده‌های خودمان بستگی دارد/ لحظات تغییر انسان واقعاً ناشناخته و پیچیده هستند

  • هدایت‌های الهی، شانسی نیست، بلکه به اراده‌های خودمان بستگی دارد. در جریان تحقق یافتن اراده‌های پنهان انسان است که یک‌دفعه‌ای این انسان یک ارزش فوق‌العاده پیدا می‌کند. البته اینکه اراده در وجود انسان، چگونه تحقق پیدا می‌کند، بحث جداگانه و مفصلی را می‌طلبد.
  • می‌دانید که رفتارهای انسان بر اساس علاقه‌های اوست. هر کسی هر علاقه‌ای داشته باشد بر اساس آن علاقه، عمل می‌کند و تقریباً اراده و توان اینکه جلوی علاقۀ خود را بگیرد، ندارد. مگر اینکه دو تا علاقه در تعارض و تزاحم با هم باشند و یکی از آنها زورش بر دیگری بچربد. آن لحظۀ تزاحم و تعارض دو علاقه، لحظۀ تصمیم‌گیری انسان است. این لحظه‌ای که انسان تصمیمش را به نفع خوبی‌ها یا به نفع بدی‌ها می‌گیرد، در وجود انسان، بسیار ناشناخته است. این لحظه‌ای که انسان می‌تواند تغییر کند و مسیر خود را کج کند، یا تصمیم بسیار خوب و بالایی بگیرد، واقعاً ناشناخته است، در این لحظات، فقط «خدا» حضور دارد و «نهان‌خانه یا سرّ درونی انسان».

بعضی‌ها فکر می‌کنند آدم‌ خوبی هستند ولی بدی‌هایی در نهان‌خانۀ دل دارند/ ابن ملجم چون بدی‌هایی در دلش پنهان کرده بود، خدا هدایتش نکرد

  • ممکن است یک کسی، آدم بدی باشد ولی در سرّ یا نهان‌خانۀ دلش، نامردی ندارد. چنین کسی علی‌رغم بدی‌‌هایی که دارد، خداوند یک روزی دستش را می‌گیرد. و برعکس، آدم‌های خوبی هم هستند که یک نامردی‌هایی در نهان‌خانۀ دلشان دارند، که خداوند از اینها بدش می‌آید، اما خودشان هم فکر می‌کنند واقعاً آدم خوبی هستند. به عنوان مثال، مردی نزد امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: من شما را دوست دارم. حضرت فرمود: به خدا سوگند، تو مرا دوست ندارى و آن مرد از اینکه حضرت از نهان‌خانۀ دلش خبر داده بود، خیلی تعجب کرد چون واقعاً خودش فکر می‌کرد حضرت را دوست دارد (أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ عَلِیٌّ ع وَ اللَّهِ مَا تُحِبُّنِی فَغَضِبَ الرَّجُلُ فَقَالَ کَأَنَّکَ وَ اللَّهِ تُخْبِرُنِی مَا فِی نَفْسِی...‏؛ بصائرالدرجات/1/88) اینها به خاطر پیچیدگی‌های روح انسان است.
  • ابن ملجم هم فکر می‌کرد که واقعاً امیرالمؤمنین(ع) را دوست دارد، لذا وقتی حضرت به او خبر داد که قاتل ایشان خواهد بود، به شدت تعجب کرد. (إِنَّ قَلْبِی مُحِبٌّ لَکَ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ أُوَالِی وَلِیَّکَ وَ أُعَادِی عَدُوَّکَ...؛ بحارالانوار/42/262) ابن ملجم، چه بدذاتی‌ای داشت که در نهایت، به آن شقاوت رسید؟ چه بدی‌هایی در نهان‌خانۀ دلش پنهان کرده بود که خدا هدایتش نکرد؟
  • آیا زبیر، خودش می‌دانست که چه اتفاقی در نهان‌خانۀ دلش می‌افتد؟ آیا می‌دانست که این‌‌همه عبادت یا کارهای خوبی که انجام داده است‌، بی‌فایده بوده و خداوند از او خوشش نیامده است؟

فلسفۀ امتحانات الهی این است که روح پیچیده و پنهان انسان را رو بیاورند/ از پیچیده‌ترین بخش‌های هدایت، دعوت به ولایت است

  • انسان خیلی موجود پیچیده‌ای است و به این سادگی نمی‌شود از وجود او سردرآورد. فلسفۀ امتحانات الهی نیز این است که این روح پیچیده و پنهان انسان را باز کنند و رو بیاورند. اینکه پیامبر(ص) فرمود: «کسی که خودش را بشناسد، خدا را شناخته است؛ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏»(مصباح‌الشریعه/ص13) در واقع عظمت خودشناسی را نشان می‌دهد. عرفا یک عمر با دقت در مقام عمل تلاش می‌کنند که به این خودشناسی برسند. وقتی انسان این‌قدر موجود پیچیده‌ای است، هدایت او هم مسألۀ پیچیده‌ای خواهد بود. از پیچیده‌ترین بخش‌های هدایت، دعوت به ولایت است.

هدایت از دو ناحیه، بسیار مرموز و پیچیده است: 1- به خاطر پیچیده بودن انسان 2- پیچیده و بی‌نهایت بودن خداوند

  • هدایت از دو ناحیه، بسیار مرموز و پیچیده است. اولاً از ناحیۀ انسان؛ یعنی چون روح انسان بسیار پیچیده است، طبیعتاً هدایت او هم امر پیچیده‌ای خواهد بود. و ثانیاً از ناحیه خداوند؛ چون خدا به خودش هدایت می‌کند و خداوند هم فوق‌العاده پیچیده است. بنابراین وقتی بنا باشد این انسان پیچیده به سوی آن خدای بی‌نهایت هدایت شود، قطعاً این امر هدایت کار بسیار سخت و پیچیده‌ای خواهد بود.
  • اینکه می‌بینید پیغمبری مانند حضرت نوح(ع) از عهدۀ هدایت پسرش برنمی‌آید (نمی‌تواند پسرش را از گمراهی نجات دهد) به خاطر پیچیده بودن امر هدایت است. خداوند می‌فرماید: «یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَی»(یونس/31) یعنی خدا، مرده را از دل زنده بیرون می‌آورد. گاهی کسی که از نظر معرفتی مرده است، فرزند یک آدمی است که(از نظر معرفتی) سراسر زنده است. و می‌فرماید: «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ»(همان) گاهی نیز پدر و مادر(از نظر معرفتی) مرده هستند ولی فرزندشان سراسر زنده است.
  • تحقق ارادۀ انسان بحث پیچیده‌ است؛ گاهی خداوند بر ارادۀ شما اثر می‌گذارد و ارادۀ شما را تغییر می‌دهد. مثلاً وقتی به دل شما می‌افتد که به یک سفر زیارتی بروید، چه کسی این را به دل شما انداخته است؟ البته اینکه خدا به دل بیندازد به زیارت بروید، لزوماً باعث نخواهد شد شما به زیارت بروید و ممکن است عوامل دیگری در نهان‌خانۀ دل شما مانع شوند که شما تصمیم به رفتن بگیرید.
  • امام موسی بن جعفر(ع) می‌فرماید: «خداوند قلوب مؤمنین را خلق کرده است، و خدا ایمان را در یک نهان‌خانه‌ای از وجود انسان، پنهان کرده است که فقط خودش می‌تواند آن را پیدا کند و انسان یک کشش درونی به سوی ایمان دارد. وقتی خدا نورانی شدن و تجلی کردن آنچه در قلب مؤمن است را اراده می‌کند(وقتی خدا بخواهد که آن ایمان پنهان، آشکار شود) آن را با باران حکمت، آبیاری می‌کند و با بذر علم، زراعت می‌کند. زارع و قیّم دل مؤمن، پروردگار عالم است؛ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ مَطْوِیَّةً مُبْهَمَةً عَلَى الْإِیمَانِ فَإِذَا أَرَادَ اسْتِنَارَةَ مَا فِیهَا نَضَحَهَا بِالْحِکْمَةِ وَ زَرَعَهَا بِالْعِلْمِ وَ زَارِعُهَا وَ الْقَیِّمُ عَلَیْهَا رَبُّ الْعَالَمِین»(کافی/2/421) این معنای پیچیدگی هدایت است که خدا می‌فرماید: هر کسی را که بخواهم، هدایتش می‌کنم (وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ؛ بقره/213)

چرا بعضی‌ها حیران و سرگردان هستند و هدایت نمی‌پذیرند؟

  • خداوند می‌فرماید: «بگو آیا ما کسی را بخوانیم که نه نفعی برای ما دارد و نه ضرری؟ قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا»(انعام/71) در ادامه می‌فرماید: «آیا ما مثل کسانی شویم که شیاطین بر آنها سلطه پیدا کرده‌اند و در زمین، حیران شده‌اند. با اینکه این آدم حیران، اطرافیان خوبی دارد که او را به هدایت دعوتش می‌کنند؛ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا»(همان) در اینجا خداوند متعال هدایت نیافتگان را «حیران و سرگردان» معرفی کرده و می‌فرماید این آدمِ حیران، یک دوستانی هم دارد که او را به هدایت، دعوتش کنند، مثلاً به او می‌گویند: بیا برویم هیات، مسجد و... یعنی او را به سوی خوبی‌ها دعوت می‌کنند ولی او گوش نمی‌دهد و حیران و سرگردان است چون شیاطین بر او مسلط شده‌اند. در ادامه می‌فرماید: «بگو هر کسی که هدایت الهی نصیبش شود، آن هدایت است، و به ما امر شده است که تسلیم پروردگار عالم شویم؛ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمین»(همان)

خدا آل ابراهیم(ع) را به عنوان نمونۀ کسانی که هدایت‌شان کرده، مثال می‌زند

  • خداوند در قرآن کریم فهرستی از کسانی که هدایتشان کرده است را برای ما بیان فرموده است. خدا وقتی می‌خواهد نمونه بیاورد که چه کسانی را هدایت کرده است، حضرت ابراهیم(ع) و آل ابراهیم(ع) را مثال می‌زند و می‌فرماید: «کسانی که ایمان می‌آورند و ایمان‌شان را با ظلم، آلوده نمی‌کنند اینها امنیت خاطر دارند و هدایت‌یافتگان هستند؛ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئکَ لهَُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ»(انعام/82) «و ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب دادیم و همۀ آنها را هدایت کردیم، و نوح را هم از قبل هدایت کرده بودیم، و از فرزندان او، داود و سلیمان و ایوب و...؛ وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا  وَ نُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ  وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَنَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسىَ‏ وَ هَرُونَ  وَ کَذَالِکَ نجَْزِى الْمُحْسِنِینَ»(84) در ادامه می‌فرماید: «ما همۀ اینها را برگزیده کردیم و به صراط مستقیم هدایت‌شان کردیم؛ اجْتَبَیْنَاهُمْ وَ هَدَیْنَاهُمْ إِلىَ‏ صرَِاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(87) «این هدایت خداست که هر کسی را بخواهد به آن هدایت می‌کند؛ ذَالِکَ هُدَى اللَّهِ یهَْدِى بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ»(88) «آنها کسانی هستند که خداوند هدایت‌شان کرده است، به هدایت اینها اقتدا کن؛ أُوْلَئکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ  فَبِهُدَئهُمُ اقْتَدِه»(89)

خداوند خیلی اصرار دارد که ما را هم هدایت کند و برایش خیلی هزینه کرده است

  • خداوند خیلی اصرار دارد که ما را هم هدایت کند و برای این کار خیلی هزینه کرده است. می‌دانی خدا چقدر اصرار دارد تو را هدایت کند؟ می‌دانی خدا چقدر مشتاق است تو سر به راه شوی؟ به تعداد سرهایی که در کوفه بر روی نیزه‌ها کنار محمل زینب(س) آوردند. می‌دانی خدا چقدر اصرار دارد دست تو را بگیرد؟ به تعداد دست‌هایی که در راه حسین(ع) قلم قلم شد و نمونۀ اعلای آن هم دست‌های اباالفضل العباس(ع) است.

می‌دانید خداوند چقدر برای هدایت ما هزینه کرده است؟ می‌دانید که خدا، حسین(ع) خودش را برای هدایت ما هزینه کرده است؟ می‌دانید مادرمان حضرت فاطمۀ زهرا(س) برای هدایت ما بین در و دیوار قرار گرفت؟ آیا تحمل این‌همه مظلومیت از سوی اولیاء خدا، جز برای هدایت ما بوده است؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۴
مجید شهشهانی

خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟-6

خدا ما را به خودش هدایت می‌کند و این خیلی هیجان‌انگیز است/جذابیت خداوند در این است دیدنی و شنیدنی نیست بلکه کشف‌کردنی است، باید او را کشف کنید/موضوع هدایت، «خدا، راه و راهنما» است

حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ماه مبارک رمضان 30 شب در مصلی بزرگ امام خمینی با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی می‌کند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه ششم را می‌خوانید:

مهمترین مانع دریافت هدایت، دوست‌داشتنی‌های دیگر انسان است  

  • هدایت مراتبی دارد که باید آن مراتب را از خداوند متعال تمنا کنیم. تا وقتی چشمِ دل انسان باز نشود، نمی‌تواند مراتب عالی هدایت را دریافت کند. مهمترین مانع برای درک و دریافت هدایت، دوست‌داشتنی‌های دیگر انسان است. هر دوست‌داشتنی‌ای که برای ما مهم باشد، ما را کور و کر می‌کند پیامبر(ص) می‌فرماید: «حُبُّکَ لِلشَّیْ‏ءِ یُعْمِی وَ یُصِمُّ»(من‌لایحضره‌الفقیه/4/380) دوست داشتن هر چیزی می‌تواند آدم را کور و کر کند و باعث شود که انسان، دیگر پیغام‌های الهی را نشنود و نتواند هدایت‌های الهی را دریافت کند.

خدا ما را به چه چیزی هدایت می‌کند؟/ اولین موضوع هدایت خودِ خداوند است

  • در این جلسه می‌خواهیم به این مسأله بپردازیم که خداوند متعال ما را به چه چیزی هدایت می‌کند؟ دو موضوع خیلی مهم وجود دارد که موضوع هدایت پروردگار است.
  • اولین موضوع هدایت، خودِ خداوند است. یعنی خدا ما را به خودش هدایت می‌کند تا او را بشناسیم، بیابیم، حس کنیم و بخواهیم. ما را هدایت می‌کند تا به او علم پیدا کنیم و به او اعتقاد و علاقه پیدا کنیم. خدا ما را هدایت می‌کند به اینکه او را ببینیم، و بشناسیم و به اسماء الهی معرفت پیدا کنیم که فرمود: «لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏»(طه/8)
  • خدا ابتدا ما را به سمت خودش هدایت می‌کند یعنی می‌خواهد خودش را به ما بشناساند و این فوق‌العاده هیجان‌انگیز است. خداوند خیلی سرگر‌م‌کننده و جذاب است. جذابیت خداوند در این است دیدنی و شنیدنی نیست بلکه کشف‌کردنی است، باید او را کشف کنید. باید از غیر خدا، به سوی خودِ خدا منصرف شویم.

فهم و درک نسبت به اسماء و اوصاف خدا را از خدا تمنا کنید

  • نباید فقط به این اکتفا کنیم که «ما اعتقاد داریم که خدا هست» و بعد هم سراغ کارهای خودمان برویم! اینکه به اصل وجود خدا پِی ببریم، کافی نیست، بلکه بعد از اعتقاد به خدا باید پی ببریم به اینکه خدا چگونه است؟ حیف است که خدا را عمیقاً نشناسیم؟ حیف است که خداوند، انیس و مونس دل ما نباشد. خداوند متعال خیلی می‌تواند دل ببَرد و اصلاً دل‌بری کار خود خداوند است. اگر در ادعیه و مناجات، زیاد عشق‌بازی با خدا نمی‌بینید، به‌خاطر ادب اولیاء خداست. چون رابطۀ ما با خداوند، رابطۀ عبد و مولاست و این رابطه، لوازم خاص خودش را دارد.
  • فهم و درک نسبت به اسماء و اوصاف خدا را از خدا تمنا کن. مثلاً وقتی می‌گویی: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِه‏» بگو: «خدایا! تا کِی از عظمت تو بگویم، ولی از عظمت تو چیزی حس نکنم و نفهمم؟»  

دومین موضوع هدایت، «راه» رسیدن به خداست

  • دومین موضوعی که خداوند متعال می‌خواهد ما را به آن هدایت کند، «راه» است. یعنی بعد از اینکه خودِ خدا را دریافت کردیم، هنوز کار تمام نشده است و در مرحلۀ دوم، خداوند باید راه را هم به ما نشان دهد. تو نمی‌توانی بگویی: «من خودم می‌دانم چطور باید به سمت خدا بروم» راه را هم خدا باید به تو نشان دهد.
  • گاهی اوقات شما خودِ خدا را می‌خواهید ولی راه رسیدن به او را نمی‌دانید. باید از خدا تمنا کنید تا راهش را به شما نشان دهد. گاهی هم خداوند راه را به شما می‌گوید ولی خیلی پیچیده است و باز هم باید تقاضا و تمنا کنیم تا این پیچیدگی را بفهمیم.
  • در هر کدام از مراحل فوق هم باید مدام از خدا تمنا کنیم که ما را کمک کند. اولیاء خدا هم این تمانا را داشتند. امام سجاد(ع) در دعای خود عرضه ‌می‌دارد: «خدایا! مرا برای آن چیزی که از من می‌خواهی، به‌کار بگیر و عمر مرا در کاری که مرا به خاطرش آفریده‌ای صرف کن؛ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَه‏»(صحیفۀ سجادیه/دعای 20)

«راه»  «چه‌ کنم؟»ها را برای ما مشخص می‌کند/ شاید خدا بارها هدایت خصوصی ما را به ما الهام کرده ولی ما اعتنا نکرده‌ایم

  • «راه» در واقع «چه‌ کنم؟»ها را برای ما مشخص می‌کند. اینکه «الان من باید چه‌کار انجام دهم؟» خیلی مهم است و این را باید خدا به ما نشان دهد. در این‌جا یک‌سری دستورات عمومی یا کلّی وجود دارد که اگر کسی آنها را اجرا کند، کم کم هدایت‌های خصوصی سر راهش قرار می‌گیرد. ان‌شاء الله خداوند ما را اهل فهم هدایت‌های خصوصی قرار دهد. خیلی از اوقات اصلاً ما نمی‌خواهیم این دستورات را بفهمیم و از ترس سخت بودن، روی خودمان را از آن برمی‌گردانیم.. شاید خداوند بارها راهنمایی خصوصیِ ما را به ما الهام کرده است و ما اعتنا نکرده‌ایم.
  • ما باید تمنا کنیم که خداوند راه را به ما نشان دهد، ولی باید مراقب باشیم که این کار یک‌مقدار خطرناک است. چون اگر راه را به ما نشان دادند و ما را راهنمایی کردند ولی ما گوش ندادیم، ممکن است دیگر ما را راهنمایی نکنند. این ظرافت امر هدایت را هم باید در نظر بگیرید. اگر تمنا کردید که «خدایا! راه خاص خودت را به من نشان بده، و به من بگو الان چکار کنم؟» و بعد هم خداوند، راه را به شما نشان داد، باید گوش دهید؛ اگر گوش نکنید و فرمان خدا را اطاعت نکنید، خیلی ناجور می‌شود. چون خداوند راه را به شما نشان داده و راه را برای شما باز کرده و شما نیامده‌اید. کمااینکه خداوند می‌فرماید: «بخوانید مرا تا شما را اجابت کنم؛ ُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ»(غافر/60) بعد می‌فرماید: « کسانی که از عبادت من تکبر می‌روزند، آنها را با خواری و ذلت به جهنم می‌برم؛ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ»(همان) یعنی کسی که دعا نکند متکبر است. چون خدا باب دعا را باز کرده است ولی بعضی‌ها تکبر می‌کنند و نمی‌آیند.

بدون «راه» و «راهنما» نمی‌توان به خدا رسید/ خدا اول ما را به راهنما دعوت می‌کند!

  • گفتیم که خداوند ما را به دو چیز هدایت می‌کند یکی به خودش و دیگر، به راهِ رسیدن به خودش. البته موضوع راه را باید به دو بخش تقسیم کرد: 1ـ راه 2ـ راهنما. یعنی خداوند متعال، هم ما را به راهنما هدایت می‌کند و هم به راه. به این ترتیب ما باید به سه چیز هدایت شویم: «خدا»، «راه» و «راهنما». البته اصلش این است که فقط به خودِ خدا هدایت شویم و به خدا برسیم ولی این هدایت باید از طریق راه باشد و بدون راه و بدون راهنما نمی‌توان به خدا رسید.
  • لذا می‌توان گفت که خداوند ما را به سه چیز هدایت می‌کند: 1ـ به خودش هدایت می‌کند 2ـ به راه رسیدن به خدا هدایت می‌کند 3ـ به راهنمایی که این راه را به ما معرفی می‌کند، هدایت می‌کند. (که این راهنما هم از جانب خداوند آمده است) جالب این‌جاست که خداوند متعال از بین این سه عنصر، معمولاً اول از راهنما شروع می‌کند یعنی اول ما را به راهنما دعوت می‌کند. کمااینکه پیامبر اکرم(ص) وقتی می‌خواستند دعوت را شروع کنند، به مردم گفتند: آیا مرا قبول دارید؟ آیا من به شما راست می‌گویم؟ اگر بگویم دشمنان شما پشت این کوه هستند، قبول می‌کنید؟(قَالَ أَ رَأَیْتُکُمْ إِنْ‏ أَخْبَرْتُکُمْ‏ أَنَ‏ الْعَدُوَّ مُصْبِحُکُمْ أَوْ مُمْسِیکُمْ مَا کُنْتُمْ‏ تُصَدِّقُونَنِی‏ قَالُوا بَلَى قَالَ فَإِنِّی‏ نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ»(مناقب آل ابیطالب/1/46) لذا به تعبیری پیامبر(ص) از خدا شروع نکردند، بلکه از خودشان شروع کردند.

اهل‌بیت(ع) فقط راهنما نیستند بلکه به تعبیری «راه» هم هستند

  • اهل‌بیت(ع) فقط راهنما نیستند بلکه به تعبیری خودشان «راه» هستند یعنی خودشان موضوعیت دارند و رسیدن به آنها نیز یک حرکت است. اگر دل ما برود به این سمت که دوست داشته باشیم پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را بشناسیم، همین‌که دل‌مان به سمت آنها هدایت شود، این یعنی هدایت ما آغاز شده است. 
  • در زیارت جامعه، به اهل‌بیت(ع) می‌گوییم: «شما راه مستحکم هستید؛ أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَم‏»(من‌لایحضره‌الفقیه/2/613) البته اهل‌بیت(ع) راهنما هم هستند کمااینکه در همین زیارت جامعه می‌گوییم: «شما به این راه، راهنمایی می‌کنید؛ أَدِلَّاءَ عَلَى صِرَاطِهِ»(من‌لایحضره‌الفقیه/2/611) یعنی شما اهل‌بیت(ع) هم راهنمایی می‌کند و هم اینکه خودتان راه هستید.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۳
مجید شهشهانی

شیرینی مهمانی خدا را بچشیم-11

مراحل سه‌گانۀ یک برنامۀ معنوی مستمر و شرط ورود به مرحلۀ سوّم/ اثر عبادت بی‌لذّت در تقرّب به خدا/پاسخ به یک سؤال مشهور در مورد عبادت

«گفته‌اند سیّد مرتضی  هنگام احتضار و در آخرین لحظات عمر شریف خود به اطرافیان وصیت کرده بود نمازهایش را قضا کنند. وقتی علت را از ایشان جویا شدند، ایشان فرموده بود: «چون از خواندن نماز خیلی لذت می‌بردم، می‌ترسم انگیزۀ اطاعت از خدا و خلوصِ در نیّتِ قربۀً الی‌الله، خدشه‌دار شده باشد.»  لذا اگر گاهی از اوقات عبادت با شیرینی توأم نیست و یا به تلخی انجام می‌شود، در اینکه می‌تواند موجب تقرّب به خداوند شود، نباید تردید کرد.»

***

کتاب «شهر خدا؛ رمضان و رازهای روزه‌داری» اثر حجت الاسلام پناهیان که انتشارات «بیان معنوی» چاپ هشتم آن را روانۀ بازار نشر کرده است، حاوی نکات و نگاهی نو و کاربردی برای بهره‌برداری بهتر از ماه مبارک رمضان است که با بیانی ساده و روان به رشتۀ تحریر درآمده است. به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان با برگزیده‌‌ای از این کتاب به استقبال روزها و شب‌های قشنگ ماه مبارک رمضان می‌رویم. بخش یازدهم از این گزیده‌ها را در ادامه می‌خوانید:

اهمیت استمرار و نظم در برنامه‌های تربیت

در ادامۀ بررسی روش‌های تربیتی رمضان به روش «بهره گیری از عامل استمرار» می‌رسیم. یکی از لوازم مهم تأثیرگذاری یک برنامۀ تربیتی، طول مدت و ممارستی است که باید در اجرای آن برنامه در نظر گرفت. اینکه ما هرگاه دلمان خواست سری به معنویات بزنیم و تا هر موقع حال داشتیم ادامه بدهیم، و در نهایت بدون نظم و بر اساس تمایل، به برنامه‌های عبادی بپردازیم، روش بسیار نادرستی است.  امام باقر(ع) در کلامی شریف که نظیر آن در کلمات معصومین کم نیست، فرموده‌اند: «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ؛ محبوب‌ترین اعمال نزد خدای متعال آن اعمالی است که بنده بر آن مداومت ورزد، هرچند عملی اندک باشد.»(1)

ماه مبارک رمضان با برخورداری از یک استمرار سی روزه و طول مدت صیام در هر روز، از سحر تا شامگاهان، روزه‌داران را در موقعیت تأثیرپذیری مناسبی از عبادت صیام قرار می‌دهد. در واقع بلندمدت‌ترین عبادت ما همین روزه‌داری است، و رمضان در این زمینه، دارای امتیاز منحصربه‌فردی می‌باشد. اگر کسی قیمت عبادت را بداند، قدر رمضان را بسیار خواهد دانست وقتی که بشنود رسول اکرم(ص) فرموده‌اند: «الصَّائِمُ فِی عِبَادَةِ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَ نَائِماً عَلَی فِرَاشِهِ مَا لَمْ یَغْتَبْ مُسْلِماً؛ روزه‌دار همواره در حال عبادت خدا محسوب می‌شود، اگرچه در بسترش خوابیده باشد. البته تا وقتی که غیبت مسلمانی را نکند.»

مراحل سه‌گانۀ یک برنامۀ معنوی مستمر / معنای ریاضت در عبادت چیست؟

(مرحلۀ اول و دوم): اتفاقاتی که در جریان یک برنامۀ معنوی زمان‌دار و مستمر می‌افتد قابل توجه است. آدم در ابتدا بخاطر جاذبه‌های جدید بودن، از لذت و حظّ معنوی خاصی برخوردار است (مرحلۀ اول). اما بعد به مرور زمان، از زیبایی و حلاوت آن برنامۀ عبادی کاسته می‌شود، انگیزه‌ها رو به تحلیل می‌روند، و حتی کم‌کم خستگی و ملالت پیش می‌آید. که معمولاً این مسیر به‌سرعت طی می‌شود (مرحلۀ دوم).

ما معمولاً از چنین حالتی خرسند نیستیم و دوست داریم از عبادت، لذت ببریم و گاهی هم اگر بتوانیم (شرعاً واجب نباشد) آن برنامۀ عبادی و معنوی را طاقت نمی‌آوریم و ترک می‌کنیم. در خصوص ماه رمضان چون امر واجب الهی است، طبیعی است که آن را رها نخواهیم کرد، اما دیگر آن بهرۀ لازم را نمی‌بریم و احساس معنویت نمی‌کنیم.

مرحلۀ سوّم: منتها اگر استقامت بورزیم، و آن‌چنان که باید صبر کنیم و مقابل خستگی‌ها دوام بیاوریم، کم‌کم یک حلاوت جدیدی که حتی از آن حالت اولیه هم دل‌چسب‌تر است پدید می‌آید، و وارد مرحلۀ تازه‌ای می‌شویم (مرحلۀ سوم). کم‌کم با اُنسی که نسبت به اعمال عبادی و تلاش معنوی خود پیدا می‌کنیم، و با عمقی که معمولاً از آن برخوردار می‌شویم، می‌توانیم از لذت عمیق‌تر و حتی ماندگارتری برخوردار شویم.

شرط ورود به مرحلۀ سوّم: شرط ورود به این مرحلۀ سوم، رعایت ادبِ عبادت و حفظ حرمتِ امرِ خدا و یا تداوم بخشیدن به برنامه‌ایست که خود را ملزم به اجرای آن می‌دانیم. هرچه در بین دو مرحلۀ شیرینی عبادت (مرحلۀ اول و مرحلۀ سوم)، از غفلت ورزیدن و تبعیت از هوای نفس خودداری کنیم، از مواهب مرحلۀ سوم که به نوعی برخوردار شدن از یک حلاوت اکتسابی است، بیشتر بهره‌مند خواهیم شد.

ریاضتی که باید در عبادت کشید، گاهی به همین معناست که انسان ممکن است لذت مستقیم از یک عبادت نبرد، و یا شیرینی آن را در زمان‌هایی، به‌خصوص به علّت تداوم، درک نکند، ولی به دلیل انگیزه‌های برتر و عاقلانه‌ای که دارد، به آن عبادت مبادرت بورزد و به کمک «تفکر» و «آگاهی از ضرورت‌ها و فواید درازمدت» خود را برای انجام آن انگیزه‌مند سازد.

اگر نشاط قلب شرط انجام عبادت است، آیا تداوم باعث زدگی نمی‌شود؟

سؤال مشهوری که ممکن است در اینجا مطرح شود این است که مگر در روایات نفرموده‌اند که عبادات را باید با نشاط انجام داد و اگر انسان تمایل نداشت نباید چیزی را به خود تحمیل کند؟ پس این تحمل دوران میانی و تداوم بخشیدن به عبادت بدون حلاوت، برای چیست؟ آیا زدگی بیشتر نمی‌آورد؟

1. پاسخ خاص (ماه رمضان)/ اثر عبادت بی‌لذّت در تقرّب به خدا

البته این سؤال دربارۀ روزۀ رمضان، که از عبادات واجب است، جای پرسش ندارد. چون در روایات به ما فرموده‌اند که اگر حال عبادت ندارید، به «واجبات» اکتفا کنید. چنان‌که امیرالمؤمنین(ع) در کلمات قصار نهج البلاغه می‌فرمایند: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَی النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَی الْفَرَائِضِ؛ دل‌ها اقبال و ادبار (پشت کردن) است پس وقتی دل اقبال کرد به نوافل بپردازید، و هنگامی که پشت کرد، تنها به واجبات اکتفا کنید.»(2)

پس اگر کسی در رمضان از طول ایام روزه دچار ملالت و کسالت شد، طبیعی است که نباید به خستگی خود اعتنا کند. و باید دانست که در بسیاری از اوقات، و برای برخی افراد، درست از هنگامی که روزۀ ماه رمضان توأم با خستگی و عدم حلاوت توأم می‌شود، آثار خود را در سازندگی فرد بروز خواهد داد.

گفته‌اند سیّد مرتضی(3) هنگام احتضار و در آخرین لحظات عمر شریف خود به اطرافیان وصیت کرده بود نمازهایش را قضا کنند. وقتی علت را از ایشان جویا شدند، ایشان فرموده بود: «چون از خواندن نماز خیلی لذت می‌بردم، می‌ترسم انگیزۀ اطاعت از خدا و خلوصِ در نیّتِ قربۀً الی‌الله، خدشه‌دار شده باشد.»(4) لذا اگر گاهی از اوقات عبادت با شیرینی توأم نیست و یا به تلخی انجام می‌شود، در اینکه می‌تواند موجب تقرّب به خداوند شود، نباید تردید کرد.

2. پاسخ عام (عموم عبادات)

الف. تفاوت عبادات برنامه‌ریزی شده: اساساً وجود و  وقوع هر نوع بی‌حالی در انجام عبادت را نمی‌توان دلیل ترک عبادت قرار داد، و در برخی از برنامه‌های معقول عبادی که انسان برای مدت نسبتاً طولانی‌ای به اجرای آنها مبادرت می‌ورزد، نباید به دلیل ادبار دل، آن برنامه را ترک کند. اکتفا کردن به واجبات و ترک عبادات مستحبی در حالت ادبار، مربوط به برنامه‌هایی نمی‌شود که با یک تصمیم‌گیری و درایت، برای مدت طولانی برنامه‌ریزی شده است.

همچنان‌که وقتی می‌فرمایند: «أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ؛ بهترین اعمال در نزد خدا، عملی است که بنده بر آن مداومت ورزد، اگرچه عمل کمی باشد.»(5) و ما را به دوام در عبادت، هرچند اندک، توصیه می‌کنند، حتماً حساب اِدبار را هم کرده‌اند.

ب. امکان برطرف کردن ادبار قلب با تفکّر و آگاهی: از طرف دیگر، انسان می‌تواند ادبار قلبی خود را در بسیاری از موارد با تفکر و افزایش آگاهی از فواید عبادات برطرف نماید. نشاط در عبادت، همیشه به معنای وجود یک حال معنوی فوق‌العاده نیست که تا اشک و آه و سوز انسان کم شد، بگوید من دچار ادبار قلب شده‌ام و بدون هیچ تلاشی برای برطرف کردن آن ادبار، به ترک آن عبادت اقدام کند.

ج. توجّه به انواع «نشاط» در عبادت: ضمن آنکه در بسیاری از اوقات، تلاش برای برطرف کردن ادبار دل، مؤثر قرار می‌گیرد، باید بدانیم که داشتن یک انگیزۀ قوی و معقول برای عبادت، خود یک نوع نشاطِ در عبادت به حساب آمده و موجبات اقبالِ دل را فراهم می‌کند.

د. عامل بسیاری از ادبارها و راه برطرف کردن آنها: البته باید توجه داشته باشیم، ادبارهایی که برای ما پیش می‌آید، بسیاری از اوقات ناشی از طبیعت ملالت و کسالت نیست، بلکه ناشی از معاصی و غفلت‌های ما و یا توجه‌های بیش از اندازه‌ای است که به امور دنیایی داشته‌ایم؛ که حتماً باید با «استغفار» به برطرف کردن آن «ادبار» بپردازیم؛ و این، خود یک تکلیف معنوی است؛ نه اینکه انسان تا ادبار را مشاهده کرد، فرار را بر قرار ترجیح داده و دیگر بر سجّادۀ عبادت قرار نیابد.

کما اینکه از رسول اکرم(ص) نقل است که فرموده‌اند: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَأً کَصَدَإِ النُّحَاسِ، فَاجْلُوهَا بِالِاسْتِغْفَار؛ برای دلها، غبار گرفتن و سیاه‌شدنی است، به‌مانند سیاهی دود، پس دل‌هایتان را با استغفار جلا دهید.»(6) و حتی خود حضرت رسول هم روزی صد مرتبه استغفار می‌فرمودند و در توضیح علت آن فرموده‌اند: «إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی حَتَّی أَسْتَغْفِرُ فِی الْیَوْمِ مِائَةَ مَرَّةٍ؛ هر روز بر روی قلبم غبار می‌نشیند، تا اینکه (برای برطرف کردنش)، روزی صد مرتبه استغفار می‌کنم.»(7) ؛ هرچند آن غباری که بر قلب نازنین حضرتش می‌نشسته، لطیف‌تر از آن است که برای ما قابل درک باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1) الکافی، ج2، ص82، باب استواء العمل و المداومة علیه، ح2.

2) نهج‌البلاغه، کلمات قصار، شمارۀ 312.

3) ابو القاسم، على بن حسین بن موسى، مشهور به «سید مرتضى علم الهدى»، که علامه حلّى او را معلم شیعه امامیه خوانده است، در سال  355 متولد شد و در سن 82 سالگی از دنیا رفت. او پس از شیخ مفید، پیشواى فقهى، متکلم و مرجع امامیه در عصر خویش قلمداد مى‏شد و در زهد و تقوا اسوه‌ای کم نظیر بود.

4) گلشن ابرار، ج1، ص70 و نیز: سید مرتضی پرچمدار علم و سیاست، ص63.

5) الکافی، ج2، ص82، باب استواء العمل و المداومة علیه، ح2. از امام باقر(ع).

6) وسائل الشیعه، ج7، ص176، ح9050.

7) مستدرک الوسائل، ج5، ص320، ح5978.


مطالب مرتبط:

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۳
مجید شهشهانی

خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟-5

هدایت نه‌تنها با اجبار نیست، بلکه با اشاره و امهال است/ هدایت، یک جریان مستمر و فزاینده است نه یک جریان مقطعی/ طبق آیۀ قرآن؛ زیاد نشدن هدایت، نشانۀ نپذیرفتن هدایت است/ اگر مذهبی‌ها دنبال ازدیاد هدایت نباشند به «آدم مذهبیِ بد» تبدیل خواهند شد/ اگر مشغول تمنای ازدیاد هدایت نباشیم، دچار ازدیاد ضلالت و گمراهی خواهیم شد

پناهیان: اگر در جامعۀ اسلامی ما، مذهبی‌ها و حزب‌اللهی‌ها دنبال ازدیاد هدایت نباشند، بوی تعفنِ عُجب از آنها به مشام خواهد رسید و به‌جای دیدن تواضع، در آنها تکبر دیده می‌شود. چون کسی متواضع خواهد شد که محتاج باشد و احساس نیاز داشته باشد. کسی که تمنای ازدیاد هدایت دارد، محتاج خواهد بود و کسی که خودش را محتاج نداند، متواضع نخواهد شد.

حجت الاسلام پناهیان به مناسبت ماه مبارک رمضان 30 شب در مصلی بزرگ امام خمینی با موضوع «خدا چگونه انسان را هدایت می‌کند؟» سخنرانی می‌کند. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در جلسه پنجم را می‌خوانید:

کسانی که می‌گویند نباید کسی را به زور به سمت بهشت بُرد، باید تأکید کنند که نباید کسی را هم به زور به سمت جهنم بُرد

  • هدایت سرشار از احترام به انسان‌ است. یکی از وجوه این احترام این است که هدایت اجباری نیست و کسی را با اکراه به سمت بهشت نمی‌برند. کسانی که فکر می‌کنند برای انسان احترام قائل هستند و می‌گویند نباید انسان‌ها را به زور به سمت بهشت بُرد، یقیناً آنها از زور و اکراه بدشان می‌آید، پس باید به مراتب تأکید کنند که نباید کسی را هم به زور به سمت جهنم بُرد، نباید کسی را با اغواگری به سمت پلیدی‌ها کشاند و باید زبان اغواگران و فریب‌کاران را قطع کرد و این کاری است که امام زمان(ع) در حد کاملش انجام خواهد داد، چون این اغواگران و فریب‌کاران در واقع مردم را به زور به سمت جهنم می‌برند.
  • هدایت نه‌تنها با اجبار نیست، بلکه با اشاره و امهال(مهلت دادن) است و همۀ این وجوه هدایت، به خاطر رعایت احترام و کرامت انسان است.

هدایت، یک جریان مستمر است نه یک جریان مقطعی / برای روشن ماندن چراغ، باید جریان برق دائماً وصل باشد

  • ویژگی مهم دیگری که در تعریف هدایت وجود دارد این است که هدایت یک جریان مستمر است نه یک جریان مقطعی، یعنی ما همیشه نیاز به هدایت داریم و این‌طور نیست که یک‌بار هدایت شویم و بعد این جریان هدایت قطع شود. امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ معنای «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم‏» فرمودند: یعنی توفیق را برای ما ادامه بده و مهلت هدایت را برای ما ادامه بده؛ أَدِمِ لَنَا تَوْفِیقَکَ الَّذِی بِهِ أَطَعْنَاکَ فِی مَاضِی أَیَّامِنَا حَتَّى نُطِیعَکَ کَذَلِکَ فِی مُسْتَقْبَلِ أَعْمَارِنَا»(تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)/ص44)
  • یکی از علما می‌فرمود: هدایت مثل جریان برق است. وقتی جایی با جریان برق روشن شد، نمی‌شود گفت: «خُب دیگر، روشن شد و دیگر نیاز به برق نیست، می‌توانید آن را قطع کنید!» جریان برق باید دائماً وصل باشد تا روشنایی چراغ تداوم داشته باشد.

هدایت در هر لحظه‌ای که قطع شود، انسان سقوط خواهد کرد

  • خیلی‌ها فکر می‌کنند هدایت یعنی اینکه من معتقد شوم، و همین‌که معتقد شدم، دیگر کافی است! این یکی از مکاید ابلیس است که به انسان القاء می‌کند که «الحمدلله، تو هدایت شدی و کار تو درست شد! دیگر می‌توانی بروی و راحت باشی!» در حالی که هدایت یک جریان مستمر است و هر لحظه‌ای که قطع شود، انسان سقوط خواهد کرد. اگر دیروز هدایت شدی، امروز هم دوباره نیاز به هدایت داری. هدایت در مقام تشبیه، مثل نفس کشیدن است که انسان هر لحظه به آن نیاز دارد.
  • هر دفعه‌ای که در نماز می‌گویید: «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم‏» نباید «اهدنا» را به معنای آغاز هدایت خودتان درنظر بگیرید، و بعد تصور کنید که نیازی نیست هر روز این هدایت را از خداوند تقاضا کنیم. باید «اهدنا» را به معنای ادامۀ توفیق، در نظر بگیریم. این احساس باید در معنای هدایت، در ما ایجاد شود و اگر این احساس در ما ایجاد شود، هم تواضع ما بالا می‌رود و هم تمنای ما درِ خانۀ خدا زیاد می‌شود.

هدایت هم باید مستمر باشد و هم باید افزایش پیدا کند / طبق آیۀ قرآن، زیاد نشدن هدایت، نشانۀ نپذیرفتن هدایت است

  • بعد از استمرار، یک مسألۀ دیگری هم دربارۀ هدایت وجود دارد که معنای هدایت را برای ما تکمیل می‌کند و آن اینکه «هدایت باید افزایش پیدا کند». این یک بدبختی بزرگ است که انسان وقتی هدایت شد، احساس کند دیگر نیاز به هدایت و نیاز به افزایش هدایت ندارد. خداوند متعال در قرآن کریم، بحث افزایش هدایت را بیشتر از ادامۀ هدایت تصریح فرموده است.
  • خداوند دربارۀ اصحاب کهف می‌فرماید: «اینها جوانانی بودند که ایمان آوردند(که ایمان‌شان ناشی از هدایت ما بود) و ما هدایت آنها را اضافه کردیم؛ِ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً»(کهف/13) همچنین می‌فرماید: «خدا هدایتِ کسی را که هدایت بپذیرد، اضافه می‌کند؛ وَ یَزیدُ اللَّهُ الَّذینَ اهْتَدَوْا هُدىً»(مریم/76) همچنین می‌فرماید: «هر کسی از ما هدایت بپذیرد، ما هدایتش را اضافه می‌کنیم، وَ الَّذینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُم»(محمد/17) معلوم می‌شود ما هدایت نپذیرفته‌ایم که هدایت‌مان اضافه نمی‌شود، یعنی اصلاً شروع نکرده‌ایم و تازه داریم به این فکر می‌کنیم که حرکت را آغاز کنیم یا نه! کسانی که ازدیاد هدایت نمی‌خواهند، در واقع دارند درجا می‌زنند.

انسان نیاز به ازدیاد دارد/ اگر برای ازدیاد هدایت غصه نخورید، سراغ ازدیاد مادیات و حب‌الدنیا خواهید رفت/ هر روز یا هدایت انسان اضافه می‌شود یا ضلالتش

  • کاری کنید که هق هق گریۀ شما در مناجات‌تان برای ازدیاد هدایت باشد. یعنی برای ازدیاد هدایت، دل‌تان بگیرد و غصه در دل‌تان جمع شود. بروید درِ خانۀ خدا ضجه بزنید و بگویید: «خدایا! ما از اینکه در این حدّ باقی مانده‌ایم، ناراحت هستیم» ازدیاد هدایت، دِسِر غذای دین نیست، بلکه روند طبیعی جریان هدایت است. در واقع معنای دقیقِ «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم‏» است، همان تداوم هدایت است.
  • اگر هدایت انسان اضافه نشود و تعلقش به پروردگار اضافه نشود و در معنویات رشد نکند، به دنبال این می‌رود که در مادیات رشد کند و در مادیات هم محدودیت‌ها فراوان است و رشد چندانی وجود ندارد، و این باعث می‌شود اخلاق انسان خراب شود. روحیات فاسد، از همین‌جا نشأت می‌گیرد. این انسان باید یک چیزی را اضافه می‌کرد، ولی اشتباهاً می‌خواهد یک چیز دیگری را اضافه کند. شما اگر دنبال ازدیاد هدایت و معنویت و نورانیت نباشید، به این مشکل دچار خواهید شد.
  • هدایت، خروج از ظلمت به سوی نور است و این یک جریان مستمر است. اگر انسان در نورانی‌ترین وضعیت هم قرار داشته باشد، باید آن را ظلمت بداند و باز به سمت نورانیت بیشتر حرکت کند. و اگر کسی متوقف شود، به‌جای اینکه هدایت و نورانیت خودش را اضافه کند، حبّ مقام و حبّ‌الدنیای خودش را اضافه می‌کند و روز به روز فاسدتر می‌شود. یا هدایت اضافه می‌شود و یا ضلالت و گمراهی اضافه می‌شود. امام صادق(ع) فرماید: «اگر کسی دو روزش مساوی باشد، ضرر کرده است و اگر روز دوم پایین‌تر از روز اول باشد، ملعون است؛ مَنِ اسْتَوَى یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُون‏»(امالی صدوق/668)

اگر مذهبی‌ها دنبال ازدیاد هدایت نباشند به «آدم مذهبیِ بد» تبدیل خواهند شد و دچار عُجب می‌شوند/ اگر مشغول تمنای ازدیاد هدایت نباشیم، دچار ازدیاد ضلالت و گمراهی خواهیم شد

  • اگر دنبال این نباشیم که هدایت و نورانیت خود را اضافه کنیم، اتفاق بسیار بدی می‌افتد و آن اینکه «آدم مذهبیِ بد» درست خواهد شد؛ یعنی کسی که ظاهرش مذهبی است و باطنش خبیث است. اینها بدتر از کافران هستند که نهایتش هم «نفاق» می‌شود. اینها دچار کفر بعد از ایمان می‌شوند و به افراد بسیار رذل و پلیدی تبدیل خواهند شد. قاتلان امام حسین(ع) این‌گونه بودند.
  • اگر در جامعۀ اسلامی ما، مذهبی‌ها و حزب‌اللهی‌ها دنبال ازدیاد هدایت نباشند، بوی تعفنِ عُجب از آنها به مشام خواهد رسید و به‌جای دیدن تواضع، در آنها تکبر دیده می‌شود. چون کسی متواضع خواهد شد که محتاج باشد و احساس نیاز داشته باشد. کسی که تمنای ازدیاد هدایت دارد، محتاج خواهد بود و کسی که خودش را محتاج نداند، متواضع نخواهد شد.
  • کسی فکر نکند که وقتی مسلمان و مؤمن شد، مثل این است که یک قرارداد ثابت بسته است و بعد می‌تواند با خیال راحت، بنشیند و دیگر حرکت نکند و در همان وضعیت باقی بماند. اگر مشغول تمنای ازدیاد هدایت نباشیم، دچار ازدیاد ضلالت و گمراهی خواهیم شد. کسی که مشغولِ ازدیاد ایمان خودش نباشد یا مشغول تداوم و ازدیاد هدایت نشود، طبیعتاً مشغول ازدیاد مادیات (حب الدنیا) خواهد شد و به جای اینکه هدایتش اضافه شود، ضلالتش اضافه خواهد شد.
  • کسی که هدایت را پذیرفته است، آن‌قدر اسیرِ دوام هدایت و افزایش هدایت می‌شود که دیگر مشغول چیز دیگری نخواهد بود بلکه مدام مشغول افزایش هدایت خودش خواهد بود. خدا، هم به انسان روزی می‌دهد و هم به او هدایت می‌دهد ولی این‌ شخص، دیگر به روزی دادن خدا کاری ندارد بلکه فقط به هدایت خدا کار دارد. اما کسی که مشغول هدایت نیست، مدام به رزق و روزی‌اش گیر می‌دهد که «خدایا! چرا فلان چیز را به من نمی‌دهی؟ چرا فلان چیز، کم است؟» یعنی مدام سرِ کم و زیاد شدن رزق و روزی، با خدا چانه می‌زند. خداوند هم می‌گوید: «او برای گرفتن هدایت از من هیچ تقاضایی نمی‌کند و چانه‌ای نمی‌زند، اما همین‌که بر اساس یک مصلحتی، یک‌مقدار روزیش را کنترل می‌کنم، چانه می‌زند و اخلاقش به هم می‌ریزد!»
  • باید ببینیم که چقدر از بابت ازدیاد هدایت خودمان، غصه می‌خوریم و چقدر تمنای ازدیاد هدایت داریم؟ خداوند از بندگانی که تمنای ازدیاد هدایت ندارند، گِله می‌کند که «ما هدایت او را اضافه نمی‌کنیم و او غُصه نمی‌خورَد!» 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۳
مجید شهشهانی

مناجات:

یکبار مرا صدا بزن

شناسنامه:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۲
مجید شهشهانی

شیرینی مهمانی خدا را بچشیم-10

چگونه تفاوت «وسوسه‌های شیطان» و «هوس‌های نفس» را درک کنیم؟/ بدی مهار شدن شیطان و فایدۀ این بدی

«می‌دانید اگر فرق خود را با شیطان تشخیص دهیم و بتوانیم مقدار فشار او را بر روح خود درک کنیم و موقعیت‌های نفوذ او را درشخصیت خود شناسایی کنیم و حساب بدخواهی‌های او را از بددلی‌های خود جدا کنیم، چقدر راحت‌تر هم توبه می‌کنیم و هم مبارزه با نفس خواهیم کرد؟ اولین اثرش این‌ است که قوّت قلب و اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کنیم و می‌فهمیم «بابا ما آن‌قدرها هم که فکر می‌کردیم، بد نیستیم»، و این برای انگیزه بخشیدن به مأیوسان از رحمت حضرت حق بسیار لازم است.»

***

کتاب «شهر خدا؛ رمضان و رازهای روزه‌داری» اثر حجت الاسلام پناهیان که انتشارات «بیان معنوی» چاپ هشتم آن را روانۀ بازار نشر کرده است، حاوی نکات و نگاهی نو و کاربردی برای بهره‌برداری بهتر از ماه مبارک رمضان است که با بیانی ساده و روان به رشتۀ تحریر درآمده است. به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان با برگزیده‌‌ای از این کتاب به استقبال روزها و شب‌های قشنگ ماه مبارک رمضان می‌رویم. بخش دهم از این گزیده‌ها را در ادامه می‌خوانید:

درک تفاوت وسوسه‌های شیطان و هوس‌های نفس

خداوند متعال محیط «نامرئی» رمضان را نیز امن قرارداده است، و در میدان وسوسه‌ها و تأثیرگذاری‌های روانی از عوامل نامرئی مانند شیطان، مهمانان خود را از امنیت خوبی برخوردار کرده است. خبر پر راز و رمز بسته بودن دست‏های شیطان و به غل و زنجیر ‏کشیده شدن ابلیس برای در امان بودن مهمانان خدا بسیار قابل تأمّل است. دیگر شیطانی نیست که آدم‌ها را به هوس بیندازد، هرچه باقی می‌ماند هوای دل خود ما آدم‌هاست. اگر باز هم وسوسه شدیم و گناه کردیم، به این دلیل است که دیگر خودمان استاد شده‌ایم و آنچه باید از شیطان می‌آموختیم فراگرفته‌ایم.

خیلی‌ها فرق وسوسه‌های شیطان را با هوس‌بازی‌های خودشان نمی‌فهمند. نمی‌توانند بفهمند چقدر از بدی‌هایشان را شیطان مقصّر است و چه مقدار از آن را خود تقصیر دارند. نمی‌دانند شیطان برای آنکه آنان را وادار به گناه کند و فریبشان بدهد، چقدر باید به زحمت بیفتد؟ و یا آنکه تا چه حدّ به انحراف انداختن آنها برایش آسان است؟ طبیعتاًً این‌جور آدم‌ها، آن‌قدر هم دقت ندارند که بتوانند درک کنند دردشان چیست و شیطان معمولاً از چه راهی برای فریب آنها استفاده می‌کند، و از اینها چه نقطه‌ضعف‌هایی سراغ دارد که مدام از آن سوء استفاده می‌کند.

در حالی که برخی از آدم‌های خوب و هوشیار تمام این مطالب را می‌فهمند. کما اینکه خداوند متعال درخصوص هوشیاری متّقین دربارۀ وسوسه‌های شیطان و شناخت دقیقی که از او دارند می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ؛ کسانی که تقوا پیشه می‌کنند، هنگامی که وسوسه‌های شیطانی ایشان را احاطه کند، (خدا را) به یاد آورند، و به ناگاه بصیرت یابند.»(1) حتی گاهی شیطان مجبور می‌شود خود را برای اولیاء خاص خدا، رسوا کند و بی‌پرده‌پوشی از آنها تقاضای معصیت نماید. چون نمی‌تواند خود را به هر صورتی پنهان کند تا آنها او را نیابند و فریبش را نفهمند.

و نمونه‌ای که شاهد غیرمستقیم بحث ماست و به دلیل تداعی آن را عرض می‌کنم آن سخن آیت‌الله بروجردی(اعلی‌الله مقامه الشریف) است که می‌فرمودند من در جوانی تغییر و رفت و آمد ملائک موکَّل خود را در هر صبح و شام متوجه می‌شدم. اگر بشود حضور لطیف آن فرشته‌های سبک‌بال الهی را درک کرد، شاید بتوان سایۀ سنگین و کثیف ابلیس را هم فهمید و او را در نزدیکی خود احساس نمود.

فواید تشخیص فرق وسوسه‌های شیطان با هوس‌های نفس

می‌دانید اگر فرق خود را با شیطان تشخیص دهیم و بتوانیم مقدار فشار او را بر روح خود درک کنیم و موقعیت‌های نفوذ او را درشخصیت خود شناسایی کنیم و حساب بدخواهی‌های او را از بددلی‌های خود جدا کنیم، چقدر راحت‌تر هم توبه می‌کنیم و هم مبارزه با نفس خواهیم کرد؟

اولین اثرش این‌ است که قوّت قلب و اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کنیم و می‌فهمیم «بابا ما آن‌قدرها هم که فکر می‌کردیم، بد نیستیم»، و این برای انگیزه بخشیدن به مأیوسان از رحمت حضرت حق بسیار لازم است.

اثر دیگرش این است که روزنه‌های نفوذ او را سد می‌کنیم و راه‌های مقابله با او را به سرعت تشخیص می‌دهیم و به مقابله اقدام می‌کنیم. مگر شیطان چند راه نفوذ برای انحراف ما می‌تواند پیدا کند؟ نامحدود که نیست؛ کافی است بر نقاط ضعف خود تمرکز پیدا کنیم و اقدامات پیش‌گیرانه را افزایش دهیم.

فرصت رمضان برای خودشناسی/ بدی مهار شدن شیطان و فایدۀ این بدی

حالا در فرصت رمضان که دست‌های شیطان بسته است، موقعیت خوبی برای خودشناسی و درک فریب‌کاری‌های آن شیطانی است که آن‌چنان خود را با ما قاطی کرده بود که ما همیشه فکر می‌کردیم با او یکی هستیم و همۀ آنچه او در ذهن ما وسوسه می‌کند، حرف دل ماست. بنا نیست ما بیشتر از آنی که بدی داریم، خود را آدم بدی بدانیم.

البته خبر مهار شیطان همیشه یک خبر خوش‌حال‌کننده هم نیست. آدم وقتی در ماه رمضان در خودش خیلی وسوسه‌های بد و آلودگی ببیند از خودش ناامید می‌شود، که چاره‌ای نیست؛ بالاخره واقعیت را باید دید و غم و غصۀ آن را هم باید چشید. شاید با این ناامیدی از خود، امیدمان به خدا بیشتر و خالصانه‌تر بشود، و تنها راه چاره را عنایت او ببینیم که او بیچارگان را مدد می‌رساند و غم دیدگان را از اندوه می‌رهاند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1) سوره اعراف، آیه 201.


مطالب مرتبط:

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۲
مجید شهشهانی

شیرینی مهمانی خدا را بچشیم-9

چرا در دینداری، همیشه مجبوریم با امیال طبیعی خود مبارزه کنیم؟/ اگر امیال طبیعی ما بد هستند، چرا خدا آنها را از اول، در وجود ما قرار داده است؟

«فکر می‌کنم خدا برای یک رابطۀ عاشقانه از جانب بنده‌اش دلش تنگ شده است. دوست دارد تو هم یک بار به او عاشقانه نگاه کنی. از این‌همه حواس‌پرتی تو خسته شده و می‌خواهد تو به او توجه کنی؛ نه چون به تو و توجهت نیازمند است، چون به تو علاقه دارد و می‌خواهد تو به این وسیله ارزش پیدا کنی. تازه تو هم که دوست او هستی، فقط فراموش کرده‌ای؛ می‌خواهد به یادت بیاورد. اکثر اوقات که در خانۀ او می‌روی برای خودت می‌روی، او را نمی‌خواهی، خودت را می‌خواهی، و برای خودت بیشتر می‌خواهی. کمی جلوی ارضاء خواسته‌هایت را گرفته است تا «او» را ببینی و ببینی که «او» را می‌خواهی.»

***

کتاب «شهر خدا؛ رمضان و رازهای روزه‌داری» اثر حجت الاسلام پناهیان که انتشارات «بیان معنوی» چاپ هشتم آن را روانۀ بازار نشر کرده است، حاوی نکات و نگاهی نو و کاربردی برای بهره‌برداری بهتر از ماه مبارک رمضان است که با بیانی ساده و روان به رشتۀ تحریر درآمده است. به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان با برگزیده‌‌ای از این کتاب به استقبال روزها و شب‌های قشنگ ماه مبارک رمضان می‌رویم. بخش نهم از این گزیده‌ها را در ادامه می‌خوانید:

مقابله با امیال طبیعی، چه اثری در تربیت انسان دارد؟

در قسمت قبلی در مورد استفادۀ رمضان از قاعدۀ «تاثیر عمل بر روح» برای تأثیر تربیتی صحبت کردیم. در ادامۀ بررسی روش‌های تربیتی رمضان، به روش تربیتی خاصی می‌رسیم که آن‌هم برای درک تأثیر تربیتی رمضان بسیار مفید است: «روش مقابله با امیال طبیعی». با توجه به ساختار طبیعی وجود انسان، روزه نوعی مقابله با امیال طبیعی است و ما در جریان روزه گرفتن به یک نوع ریاضت و خودداری می‌پردازیم و با خواست خود مقابله می‌کنیم. این کار تا چه حدی در تربیت انسان مؤثر است؟

روزه، مقابله با ابتدایی‌ترین امیال و نیازهاست

روزه از ما می‌خواهد که با امیال طبیعی خود، همچون گرسنگی و تشنگی، مقابله کنیم. یعنی در طول روز، نخوریم و نیاشامیم. سایر احکام دینی هم بعضاً از ما می‌خواهند که با برخی از امیال طبیعی خود مقابله کنیم، اما این امر در مورد روزه تفاوتی اساسی دارد و آن اینکه در روزه باید با ابتدایی‌ترین علاقه‌ها و نیازهای خودمان مبارزه کنیم.

باید توجه داشته باشیم که مقابلۀ انسان با خواسته‌های خودش یک راه و روش برای رشد و کمال است که در مقایسه با راه‌های دیگر از اهمیت بیشتری در تهذیب نفس و تطهیر روح برخوردار می‌باشد. اگر بخواهیم راه‌هایی غیر از مقابله با هوای نفس را برای آشنایی به عنوان نمونه ذکر کنیم باید به روش‌هایی از قبیل: ارضاء صحیح خواسته‌های انسان و جهت دهی به آنها، تمرین عملی و تعیین عادت، تغافل و گریز از موقعیت و ... اشاره کرد؛ که هر یک از جایگاه ارزشمندی در مسیر تربیت برخوردار می‌باشند. ‌

اما گاهی هم باید ایستاد و به نفس «نه» گفت و از تأمین خواهش‌های او سر باز زد، تا رشد و تربیت‌یافتگی تحقّق پیدا کند. اما چرا در مسیر دینداری به چنین روشی برای رشد نیاز داریم؟ پاسخ را با مقدمه‌ای در باب ضرورت و معنای تربیت آغاز می‌کنیم.

معنای تربیت و مقاومت‌هایی که در مسیر تربیت شکل می‌گیرد

می‌دانیم که تربیت‌یافتگی یعنی قدرت پیدا کردن برای انعطاف داشتن و عکس العمل مناسب نشان دادن در موقعیت‌های گوناگون. اگر هرکس همان‌گونه که بوده است بماند، خوب یا بد، و «نتواند» در هر شرایطی وضع خود را متناسب با آن شرایط تغییر دهد، این فرد تربیت شده نیست؛ هرچند بسیاری از اوقات، خوب رفتار کند. «تربیت» با «تغییر» هم‌خانه است.

بسیاری از اوقات ما آدم‌ها تنها با همان خوبی‌هایی که با آن زاده شده‌ایم زندگی می‌کنیم و تمام عمر از ارثیۀ صفات خوب پدری و مادری استفاده می‌کنیم. آن‌وقت اسم آدم‌حسابی هم روی خودمان می‌گذاریم. در حالی‌که آدم‌حسابی کسی است که حسابی خود را تغییر و تکامل داده باشد و و در این راه حساب خود را رسیده باشد.

خوبی‌های موروثی و غیر اکتسابی ما، دلیل خوبی برای خوبی ما نیست. آدم خوب یعنی آدم خودساخته و تغییریافته. به این ترتیب وقتی می‌خواهیم خود را تربیت کنیم، تغییر بدهیم و تکامل ببخشیم، و برای حضور در جامعه و زندگی با اقتضائات گوناگونی که دارد، آماده شویم، با مقاومت‌هایی در درون خود مواجه می‌شویم. مقاومت‌هایی که یا ناشی از تنوّع امیال ماست و یا ناشی از تعارض خواسته‌های ما با شرایط بیرونی و موقعیت‌های ما.

از اینجا مبارزه با تمایلات و خواهش‌های نفسانی آغاز می‌شود. پس مقابله با دل‌بخواهی‌ها یک رکن اساسی برای ‌تربیت است و چون ماه رمضان با رایج‌ترین و ابتدایی‌ترین خواسته‌های انسان در تقابل است، لذا یک ماه تربیتی است.

چرا در دینداری، همیشه مجبوریم با امیال طبیعی خود مبارزه کنیم؟

‌اما در اینجا خوب است به یک سؤال اساسی جواب بدهیم: چرا در مسیر دینداری همیشه مجبوریم با امیال طبیعی خود مبارزه کنیم؟ اگر این امیال و کشش‌های طبیعی ما بد هستند، چرا خدا آنها را از اول، در وجود ما قرار داده است؟ این سؤال وقتی اهمیت فوق العاده پیدا می‌کند که ما می‌پذیریم گاهی اوقات آدم‌ها در اثر بداخلاقی به چیزهایی علاقه‌مند می‌شوند که به ضرر دیگران است، یا حتی صریحاً آشکار است که به ضرر خودشان است، اینجا هیچ کس به انسان حق نمی‌دهد علاقۀ خود را پیگیری کند. و این سؤال که چرا خدا چنین علاقه‌ای را در وجود ما قرار داده است، در ذهن انسان پررنگ‌تر می‌شود.

مثلاً اگر کسی علاقه به ضرب و شتم دیگران داشت و از این کار لذت می‌برد، نه‌تنها همه از او می‌خواهند که با خواست خود مبارزه کند، بلکه جلوی او را می‌گیرند و نمی‌گذارند او به خواستۀ خودش برسد. ‌اما «مشکل آدم‌ها با دین» که باعث می‌شود نتوانند با دستورات دینی کنار بیایند، این است که اکثراً تصوّر می‌کنند «دین»، آنها را از «اموری» بازداشته‌است که آن‌چنان ضرری ندارند؛ و حتی در مواردی مانند روزه، فکر می‌کنند خوردن و آشامیدن، نه‌تنها ضرری ندارند بلکه ضروری هم هستند.

نکتۀ مقدماتی که در پاسخ به این سؤال باید به آن اشاره کرد، این است که خدا هیچ وقت مخالف لذت بردن بندگانش نیست و با راحت بودن و شادی بندگان خود نه‌تنها مخالفت ندارد، بلکه از بهره‌مندی بندگان خود از چنین مواهبی خرسند هم می‌شود. هرکسی هم که دنبال لذت، راحت و شادی است نباید خدا را مانع خود ببیند. خدا حتی ابتداءً هم تقسیم نمی‌کند که در این دنیا سختی بکش و در آن دنیا آسوده باش.

تصور «خدا مخالف لذت بردن ما در این دنیاست» عوارض فردی و اجتماعی دارد:

غیر از اینکه این تصوّر، تصوّر اشتباهی نسبت به خدا است، باید گفت این روحیه و احساس که خدا مانع لذت بردن ما است، باعث خراب شدن رابطۀ ما با خدا هم می‏شود. نباید خدا را بخیل بدانیم. اینکه فرموده‌اند خدا نزد دل‌های شکسته است(1) و یا خدا به محرومین عنایت دارد(2)، اتفاقاً به همین دلیل است که اصل بر دل‌شاد بودن و بهره‌مند بودن است. به همین دلیل برای آنها به صورت‌های مختلف در دنیا و آخرت جبران می‌کند.(3)

1. یاد نکردن خدا در هنگام شادی: شاید به دلیل همین تصوّر غلط که فکر می‌کنیم خدا اصالتاً «محرومیت» را بیشتر می‌پسندد، است که هنگام شادی خود را از خدا دور می‌دانیم و یاد خدا نمی‌کنیم. و این، ارزش به یاد خدا افتادن ما را در هنگام غم هم کم می‌کند.

2. دلگیر شدن از خدا: خیلی از گنهکاران به همین دلیل که فکر می‌کنند خدا با لذت بردن بندگانش مخالف است، قلباً از خدا و دین او ناراحت و دلگیر هستند و به همین دلیل هم گاهی به دین‌گریزی و حتی دین‌ستیزی هم کشیده می‌شوند.

3. پدید آمدن تصور اجتماعی نادرست از دینداران: از نظر اجتماعی هم تصوّر غلطی از دینداران برای دیگران پدید می‌آید و یکی از دلایل مهم مورد تمسخر قرار دادن دینداران هم همین است. گاهی هم چنین تصوری موجب عقب‌ماندگی‌هایی در برخی از پیشرفت‌های مادی در جامعۀ دینی شده است.

در مقابل، این نگاه خیلی ارزش دارد که بدانیم خداوند متعال دوست دارد بندگانش، هم در دنیا و هم در آخرت لذت ببرند. و بیشترین اجر یک کار خوب و ارزشمند را هم برای این قرار داده است که بتوانیم دل کسی را شاد کنیم،(4) و یا موجب راحتی و رسیدن دیگران به خواسته‌ها و دوست داشتنی‌هایشان بشویم.(5) اصلاً بنای اولیه بر زجر کشیدن نیست. به همین دلیل است که در ماه رمضان وقتی گرسنه می‌شوی، خدا تحویلت می‌گیرد، چه تحویل گرفتنی!(6) چون بنا نبوده تو گرسنگی بکشی. این گرسنگی خارج از قاعده است.

نتیجۀ بی‌خبری از چرایی دستور دین به مقابله با نفس

بله، در این تردیدی نیست که بالاخره در دستورات دینی، مقابله با هوای نفس فراوان دیده می‌شود؛ که چرایی آن را توضیح خواهیم داد. اما چون از چند و چون ماجرا بی‌خبریم، دچار دین‌گریزی و یا لااقل بد دینداری کردن می‌شویم. بد دینداری کردن یعنی خیلی هم که آدم خوبی باشیم، تسلیم خدا می‌شویم، اما مشتاق خدا نمی‌شویم، و روش و راه رسیدن به خدا را نمی‌پسندیم. مثل احساس بعضی از پشت کنکوری‌ها.

الان در دبیرستان‌ها، دانش‏آموزهای پیش‌دانشگاهی باید برای قبول شدن در کنکور حسابی درس بخوانند تا بتوانند به دانشگاه بروند. بچه‌ها دانشگاه رفتن را دوست دارند، اما سختی عبور از کنکور و مقدمات آن را دوست ندارند. لابد پیش خود می‏گویند: «چارۀ دیگری ندارم، باشد عیبی ندارد. باید تحمل کنم.» در این راه زجر می‏کشد. رفقایش به بازی می‏روند، اما او نمی‏رود و کفّ نفس می‏کند. اما گاهی غر هم می‌زند. گاهی هم می‌گوید: «کاش کنکور نبود، بدون این‌همه سختی می‌رفتیم دانشگاه، اینقدر سختی نمی‌کشیدیم.»

اگر چنین وضعیتی در دینداری پیش بیاید و کسی توأم با غرولند کردن عبادت کند، معلوم است که بهرۀ چندانی نخواهد برد و جزء آدم‌های حداقلی خواهد بود. شاید هم بِبُرد و اساساًً عطای دین را به لقایش ببخشد و برود.

خیلی از اوقات، توفیقاتی که از ما سلب می‌شود و یا شامل ما نمی‏شود، به‌خاطر همین حرف‏های ته دلی تلخی است که می‌زنیم و به آن اهمیتی نمی‏دهیم. خدا ته دل ما را هم می‏بیند. یک مدتی که این جور حرف‏های بد از ته دل عبور کند، خدا از انسان رو برمی‌گرداند. معلوم می‌شود ما با علم به فلسفۀ احکام الهی و یا با تهذیب نفس از بارهای اضافی، خود را آمادۀ پذیرش دین نکرده‌ایم. باید مراقب باشیم که مبادا مصداق «کَرِهُوا ما أنزَلَ الله»(7) قرار بگیریم.

چرا در دینداری، مجبوریم با امیال طبیعی خود مبارزه کنیم؟

1. تزاحم بین امیال انسان‌ها: ‌اما پاسخ اساسی که باید آن را بیان کرد این است که اساساًً این طبیعت دنیا است که مانع ماست و بسیاری از مبارزه با نفس‌ها را اقتضا می‌کند. وقتی دل‌بخواهی‌های ما با دل بخواهی‌های دیگران در تعارض قرار می‌گیرد، موجب انواع مبارزه با نفس‌ها می‌شود؛ این چه ربطی به خدا دارد؟! او که با ما مقابله‌ای ندارد؛ جز اینکه در مقام داوری، قبل از پدید آمدن بسیاری از مشکلاتی که از چشم بشر پنهان است، با یک برنامه‌ریزی هوشمندانه، تدابیری را اتخاذ کرده و دستوراتی را صادر نموده است، که از این تزاحم(8) بتوانیم عبور کنیم.

این اولین علتِ فهمیدنیِ بسیاری از محدودیت‌های دینی است که خداوند از باب تزاحم بین امیال انسان‌ها احکامی را وضع نموده است. هرچند این تزاحم‌ها به سهولت دیدنی و دریافت کردنی نیستند و یا راه خروج از آنها برای ما به‌سادگی قابل درک نیست! و الا دین‌گریزی‌ها کمتر می‌شد. اما به هر حال ما آدم‌ها وقتی می‌خواهیم با هم زندگی کنیم، باید جا را برای یکدیگر تنگ نکنیم و با هم لذت ببریم و راحت باشیم.

البته هر چقدر بشر بیشتر از عقل خود استفاده کند و تجربۀ عمومی بشر به کمک بیاید و باور کند که برای زندگی راحت، راهی جز مبارزه با نفس ندارد، دین‌گریزی‌ها کمتر خواهد شد. امیر مؤمنان(ع) نیز همین مطلب را تصریح فرموده‌اند: «طَلَبْتُ الْعَیْشَ فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِتَرْکِ الْهَوَی فَاتْرُکُوا الْهَوَی لِیَطِیبَ عَیْشُکُم‏؛ زندگیِ راحت را جستجو کردم، پس آن را نیافتم مگر در ترک هوای نفس. پس هوا (و هوس) را برای گوارا شدن زندگی‌تان رها کنید.»(9)

2. تزاحم بین امیال هر انسان: دومین علّت برخی از محدودیت‌هایی که دستورات دینی اقتضای آن را دارند، این است که تزاحم و کشمکشِ بین امیال انسان، و اشتباهاتی که در زمینۀ رسیدگی به این تزاحم و حلّ‌‌وفصل این کشمکش رایج است و رخ می‌دهد، نیاز به دستورات بازدارنده را ایجاب کرده است.(10)

وقتی ما به علاقه‌های گوناگونی که داریم توجه می‌کنیم، به سهولت می‌یابیم که بخشی از علاقه‌های والا و بلند معنوی ما، معمولاً پشت سر علاقه‌های سطحی و پیش‌پاافتادۀ ما پنهان می‌مانند، و یا گاهی زیر پای آنها دفن می‌شوند. دین با دستوراتی که می‌دهد راه تنفّس برای آن علاقه‌های اتفاقاً عمیق‌تر و ماندگارتر را باز می‌کند، و امکان پیدا شدن و پاسخ یافتن آنها را به ما می‌دهد.

این دستورات، عموماً در مقابله با خواسته‌های انسان تلقّی می‌شوند، تا حدی هم این‌چنین به نظر می‌رسند، اما با یک نگاه دقیق می‌توان دریافت که این دستورات اتفاقاً مطابق میل آدمی تنظیم شده‌اند و اولاً خواسته‌های پنهان و برتر ما را بیرون می‌کشند و ثانیاً پاسخ دادن به آنها را برای ما میسور می‌کنند.

وقتی امیر مؤمنان(ع) می‌فرمایند: «فِی خَلافِ النَّفسِ رُشدُها؛ مسیر رشد نفس انسان، در مخالفت کردن با آن است.»(11) ، به همین واقعیت اشاره دارند که مبارزه با دل‌بخواهی‌ها، نتیجه‌اش چیزی جز تقویت روح انسان نیست؛ و در واقع بخش‌هایِ برترِ تقاضاهای روحی انسان در این روش رشد می‌کند.

به همین دلیل دستورات دینی اگرچه ابتدائاً سخت به نظر می‌رسند، ولی بعد از اجرا و یا در حین عمل به آنها، شیرینی خاص خود را به کام انسان می‌نشانند؛ شیرینی و دل‌بخواهی خاصی که هرکس مزۀ آن را چشیده باشد، هرگز نمی‌تواند از آنها چشم‌پوشی نماید. مگر آن روایت را دربارۀ شادی هنگام افطار نشنیده‌ایم که فرمود: «لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ؛ روزه‌دار دو شادی دارد: یکی هنگام افطار و دیگری هنگام ملاقات پروردگارش.»(12) این شادی هم، در اثر پاسخ‌یافتگی خواسته‌های معنوی ماست. اگر با مبارزه با امیال سطحی نفس، به آن خواسته‌های عمیق‌تر میدان بدهیم و آنها را بیابیم، خواهیم دید که لذت حاصل از آنها نیز بسیار عمیق‌تر و افزون‌تر است.

البته این‌گونه لذت‌ها، هنوز بدون حضور پررنگ «عشق به پروردگار عالم» است. اگر آن عشق هم پای به میدان بگذارد، دیگر جای سخن گفتن نیست، جای دست‌افشانی و سرمستی است؛ و جای سکوت است و سیر در آفاق نورانی وصال. باز به همین دلیل است، که ما پس از اجرای دستورات دینی و بردن لذت آن، به خدا بدهکار هم می‌شویم. و باید یک سلسله اذکار برای تشکر و یک سری اعمال شاکرانه برای پرداخت این بدهی در نظر بگیریم و جایی هم برای عُجب و غرور باقی نمی‌ماند.

وضعیت محدود حیات بشری، مانع لذّت بردن ما / نتیجۀ لذت کامل از دنیا

پس آن چیزی که مخالف لذت بردن ماست و گاهی در زبان احکام فقهی و حقوقی دین، به ما می‏گوید: از لذائذ حرام چشم بپوش، و یا در مقام توصیه‏های اخلاقی می‏گوید: از لذائذ حلال هم کمتر استفاده کن، طبیعت ماست، وضعیت محدود حیات بشری در این دنیاست. همچنان که با پیشرفت علم و دانایی بشر، از این دست احکام به زبان علومی مانند بهداشت و تغذیه فراوان بیان شده است. و اتفاقاً در بسیاری از موارد دستوراتشان با دستورات قدیمی دین یکسان درآمده‌اند.

ما می‏خواهیم در این طبیعتی که در آن زندگی می‌کنیم، به خدا برسیم، اما طبیعت این دنیا خصوصیاتی دارد که در لذت بردن انسان محدودیت‌هایی ایجاد می‏کند. اگر انسان لذتی کامل از دنیا ببرد، دیگر جایی برای لذت بردن از خدا باقی نمی‌ماند، ظرفیتی برای فهم خدا و معرفت به او باقی نمی‌ماند، اینجاست که روزه با بازداری انسان از پاسخ دادن به بخشی از نیازهای مادی، جا را برای پاسخ‌یافتن بسیاری از نیازهای معنوی او باز می‌کند. و آن دهان دیگر را، در روح انسان می‌گشاید. مولوی در کلام شیرین خود این معنا را در ابیات متعدد و مشهوری به نظم درآورده است:

این دهان بستی، دهانی باز شد
 

 

کو خورندۀ لقمه‌های راز شد(13)
 

لب فروبند از طعام و از شراب
 

 

سوی خوان آسمانی کن شتاب(14)
 

جوع مر خاصان حق را داده‌اند
 

 

تا شوند از جوع، شیر زورمند
 

گر تو این انبان ز نان خالی کنی
 

 

پر ز گوهرهای اجلالی کنی(15)
 

طفل جان از شیر شیطان باز کن
 

 

بعد از آنش با ملک انباز کن(16)
 

 

لذت زیاد دنیا، مانع درک لذّت با خدا بودن

پس این دنیاست که با لذت‌های ما مخالفت می‌کند. این دنیاست که لذت کمش هم نمی‌گذارد آدم از خدا لذت ببرد. ولی در آن دنیا است که در کنار همۀ لذائذ فراوانش، انسان می‌تواند از خدا هم لذت ببرد. لذت‌طلبی تو که ایرادی ندارد. تو اصلاً به‌خاطر همین لذت‌طلبی باید به آغوش خدا بروی و از دنیا متنفّر بشوی، بگویی: خدایا کِی می‌شود آن دنیا بیایم پیش تو؟ که آنجا هر چقدر غرق در لذائذ باشم، باز هم شوق به دیدار اولیایت از دل من نمی‌رود.

‌اما در این دنیا تا یک کمی دنبال لذائذ دنیا می‌رویم، دیگر یادمان می‌رود ما یک روزی آرزویی داشتیم به نام دیدار حضرت مهدی، امام زمان‌مان(عج). دیگر این آرزو از دل ما رفت. این دنیا طبیعتش این‌گونه است که هر چقدر شهوترانی کنی، کمتر ظرفیت علائق الهی در وجودت می‌آید. لذت با خدا بودن را نمی‌فهمی.

این کلام رسول خدا(ص) را باید در قلب خود به یادگار داشته باشیم که می‌فرمایند: «مَنْ أَکَلَ مَا یَشْتَهِی وَ لَبِسَ مَا یَشْتَهِی وَ رَکِبَ مَا یَشْتَهِی، لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ حَتَّی یَنْزِعَ أَوْ یَتْرُکَ؛ آن کس که هر چه خواهد بخورد، و هر چه خواهد بپوشد، و بر هر چه خواهد سوار شود، خداوند به او نظر (لطف) نکند تا بمیرد یا اینکه این رویه را ترک کند.»(17) گشودن رازهای سر به مهر این کلام شریف نیازمند درکی است که از حد فهم ما فراتر است.

3. شیرینی بخور، اما بعد از شام(سومین پاسخ به سوال «چرا در دینداری، مجبوریم با امیال طبیعی خود مبارزه کنیم؟»): گاهی هم فلسفۀ دستورات ضد هوای نفسی دین به این‌گونه است: خدا نمی‌گوید از لذائذ مادی کاملاً چشم پوشی کن، بلکه گاهی به بهره‌برداری از لذائذ دنیا هم توصیه می‌کند: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؟ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا، خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَة؛ بگو: چه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزی‌های پاکیزه را حرام کرده است؟! بگو: اینها در زندگى دنیا، براى کسانى است که ایمان آورده‏اند (اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند ولى) در قیامت، خالص (براى مؤمنان) خواهد بود.»(18) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از نعمت‌های پاکیزه‌ای که روزیتان کرده‌ایم بخورید.»(19)

و برخی دستورات را هم برای بهتر لذت بردن از همین شهوات دنیا به انسان می‌دهد. منتها می‌گوید شهوات، شیرینی هستند؛ اگر قبل از شام شیرینی بخوری دیگر نمی‌توانی شام بخوری. اول شامت را بخور بعد شیرینی بخور. اتفاقاً شیرنی بعد از غذا مفید هم هست.

دیده‌اید گاهی آدم به مهمانی می‌رود، اول یک شیرینی دل‌چسب مقابلش می‌گذارند و به او تعارف می‏کنند. اما او می‏گوید: نه، خیلی ممنون، اگر الان شیرینی بخورم دیگر نمی‏توانم شام بخورم، بعد از شام آن را خواهم ‌خورد. در بسیاری از موارد، مبارزه با نفس، یعنی ما فعلاً دنبال شام معنوی هستیم، شیرینی‏ مادی را هم می‏خوریم، اما بعد از شام.

در مورد ماه رمضان وضع معلوم است. خودِ میزبان اجازه نمی‏دهد تا میهمانش از لذت شام معنوی محروم شود. لذا او را از شیرینی قبل از غذا محروم می‌کند. روزه، یک سلسله لذّات حلال دنیا را بر ما حرام می‏کند، تا انسان به انواع بالاتری از لذّات، یعنی به لذّات معنوی، برسد. روزه با تضعیف وجه حیوانی وجود انسان از طریق محروم کردن او از لذت‌های سطح پایین دنیایی، آن ساحت بُعد الهی انسان را تقویت می‌کند؛ تا انسان در فرصت این چشیدن لذت معنوی، بتواند اولاً به «به‌سوی خدا رفتن» و «از خدا لذت بردن» بیشتر علاقه‌مند بشود، و ثانیاً با «به‌سوی خدا رفتن» و «از خدا لذت بردن»، بهتر راه را یاد بگیرد.

رمضان، از نگاه خدا ...

فکر می‌کنم خدا برای یک رابطۀ عاشقانه از جانب بنده‌اش دلش تنگ شده است. دوست دارد تو هم یک بار به او عاشقانه نگاه کنی. از این‌همه حواس‌پرتی تو خسته شده و می‌خواهد تو به او توجه کنی؛ نه چون به تو و توجه تو نیازمند است، چون به تو علاقه دارد و هر دوستی دوست دارد دوستش به او توجه کند، و می‌خواهد تو به این وسیله ارزش پیدا کنی.

تازه تو هم که دوست او هستی، فقط فراموش کرده‌ای؛ می‌خواهد به یادت بیاورد. اکثر اوقات که در خانۀ او می‌روی برای خودت می‌روی، او را نمی‌خواهی، خودت را می‌خواهی، و برای خودت بیشتر می‌خواهی. کمی جلوی ارضاء خواسته‌هایت را گرفته است تا «او» را ببینی و ببینی که «او» را می‌خواهی. خدا اهل محبت است و اساساًً عالم را برای محبت آفریده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1) «سُئِلَ أَیْنَ اللَّهُ؟ فَقَالَ: عِنْدَ الْمُنْکَسِرَةِ قُلُوبُهُم؛ از رسول خدا(ص) پرسیده شد که خدا کجاست؟ فرمود: در نزد دل‌های شکسته». الدعوات، ص120، ح282.

2) رسول خدا(ص) فرمودند: «الفُقَراءُ أصدِقاءُ الله؛ فقرا، دوستان خدا هستند.»، میزان الحکمه، ج10، 16007.

3) امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَلْتَفِتُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِینَ شَبِیهاً بِالْمُعْتَذِرِ إِلَیْهِمْ فَیَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا أَفْقَرْتُکُمْ فِی الدُّنْیَا مِنْ هَوَانٍ بِکُمْ عَلَیَّ وَ لَتَرَوُنَّ مَا أَصْنَعُ بِکُمُ الْیَوْمَ؛ خداوند در روز قیامت با نگاهی پوزش‌خواهانه به فقرای از مؤمنین می‌نگرد، و می‌فرماید: به عزت و جلالم سوگند، که من شما را در دنیا از روی خواری و بی‌اعتناییِ به شما فقیر نکردم. و امروز خواهید دید که (در جبران آن فقر) با شما چه رفتاری خواهم کرد. الکافی، ج2، ص261، باب فضل فقراء المسلمین، ح9. همچنین نگاه کنید به: میزان الحکمه، جلد 10، باب 3234 – 3237.

4) رسول خدا(ص) فرمود: بهترین کار در نزد خداوند، شاد کردن مؤمنین است؛ إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِین‏. الکافی، ج2، ص189، باب ادخال السرور علی المؤمنین، ح4.

5) امام صادق(ع) فرمود: یقیناً، در نزد خدا، برآورده ساختن حاجت مومن محبوب‌‌تر است از بیست حجی که در هر کدام از آنها صد هزار(دینار یا درهم هجده نخود) خرج شود؛ لَقَضَاءُ حَاجَةِ امْرِئٍ مُؤْمِنٍ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ عِشْرِینَ حَجَّةً کُلُّ حَجَّةٍ یُنْفِقُ فِیهَا صَاحِبُهَا مِائَةَ أَلْف‏. الکافی، ج2، ص193، باب قضاء حاجة المؤمن، ح4.

6) قال ابوالحسن الرضا(ع) : نَوْمُ الصَّائِمِ عِبَادَةٌ وَ صَمْتُهُ تَسْبِیحٌ وَ دُعَاؤُهُ مُسْتَجَابٌ وَ عَمَلُهُ مُضَاعَفٌ وَ قَالَ إِنَّ لِلصَّائِمِ عِنْدَ إِفْطَارِهِ دَعْوَةً لَا تُرَدُّ؛ خواب روزه‌دار عبادت و سکوتش تسبیح و دعایش مستجاب و عملش دوچندان است. و نیز فرمود: روزه‌دار به هنگام افطار یک دعای مستجاب دارد. الدعوات، ص27، باب 1، فصل 2، ح45 و 46.

7) سوره محمد(ص)، آیه 9: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ؛ این به دلیل آن است که ایشان آنچه خدا نازل کرده است (قرآن و احکام و دستورات آن) را خوش نداشتند، پس خدا هم اعمالشان را تباه و بى‏اثر کرد.»

8) برای یکدیگر ایجاد مزاحمت کردن.

9) مستدرک الوسائل، ج11، ص192، ح12718.

10) تزاحم و تعارض امیال، باید در مباحث مربوط به انسان‌شناسی مورد بحث قرار گیرد.

11) تحف العقول، ص91.

12) الکافی، ج4، ص65، باب ما جاء فی فضل الصیام، ح15.

13) مثنوی معنوی، دفتر 3/ 3747.

14) مثنوی معنوی، دفتر 5/1730.

15) مثنوی معنوی، دفتر 5/2838.

16) مثنوی معنوی، دفتر 1/1639 و 1640.

17) تحف العقول، ص38.

18) سوره اعراف، آیه 32. (ترجمه: قرآن کریم، ترجمۀ آیت الله ناصر مکارم شیرازی.)

19) سوره بقره، آیه 172.


مطالب مرتبط:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۱
مجید شهشهانی