علیرضا پناهیان

۱۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماه رمضان» ثبت شده است

وداع با ماه مبارک رمضان-2

مناجات | خداحافظ ماه رمضان من + صوت

 

دانلود دانلود (5.51 مگابایت)

 

مطالب مرتبط:

وداع با ماه مبارک رمضان-1: مناجات | باز هم با من بمان

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۶
بیان معنوی

وداع با ماه مبارک رمضان-1

مناجات | باز هم با من بمان + صوت

 

دانلود (2.1 مگابایت)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۶
بیان معنوی

برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)-9

چه اشکالی دارد اینقدر مظلوم باشم؟

  • پناهیان: ارزش هر کس به مسأله‌ای است که دارد.  بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.  هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد. در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم...
  • برای آنها که دوست دارند روزهای باقیمانده از ماه مبارک رمضان را با دردهای امیرالمؤمنین(ع) سپری کنند، به دردهای حضرت فکر کنند و کم کم دردهای علی(ع) مسأله‌شان بشود، هر روز متن و صوتی که برگرفته از روضه‌های حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان است را تقدیم می‌کنیم(متن و صوت دو مطلب مستقل هستند؛ یعنی متن همان پیاده شدۀ صوت نیست) نهمین قسمت از «برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)» در ادامه آمده است:

بشنوید | دری که به مسجد باز است

دانلود (692 کیلوبایت)

 

بخوانید | چه اشکالی دارد اینقدر مظلوم باشم؟

در نهج البلاغه شریف نامه‌ای آمده که امیرالمؤمنین علی(ع) در جواب نامة معاویه نوشته‌اند.(1)

شأن علی خیلی بالاتر از این است که نامه به چنین کسی بنویسد. امّا امیرالمومنین از باب رأفت امامت، از باب احساس وظیفه و برای روشنگری نامه نوشتند. خود آقا هم در ابتدای یکی از نامه‌هایشان می‌فرمایند: که تو کسی نیستی که لیاقت داشته باشی من با تو حرف بزنم؛ ولی چه کنم که روزگار مرا وادار کرده تا برایت نامه بنویسم!

اما در این نامه جمله‌ای آمده که اگر خود امیرالمؤمنین ننوشته بودند، شاید هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد این چنین، روضة دردهای علی را بخواند.

امیرالمومنین(ع) در این نامه نوشته است:

«معاویه! تو در نامه‌ات نوشتی که منِ علی همان کسی هستم که مانند شتری که طناب به گردنش ببندند و را بکشند، طناب به گردنم انداختند و کشیدند و وادار به بیعت کردند.

امّا معاویه بدان که تو خواستی با این جمله مرا سرزنش کنی ولی به خدا قسم تو مرا مدح کردی! تو خواستی با این جمله مرا رسوا کنی ولی خودت رسوا شدی: وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ.‏ (2)

بعد حضرت ادامه می‌دهد: چه ایرادی دارد یک مرد اینقدر مظلوم باشد که در کوچه‌ها او را بکشند؟

من مظلوم بودم.

یعنی: معاویه؛ حرفی که من نمی‌توانستم بزنم، تو زدی!

یعنی ای مردم عالم معاویه هم اعتراف کرد که علی را با طناب بستند و در کوچه‌ها کشیدند!

امّا ای مردم وقتی علی را با طناب می‌کشند، آیا توقع دارید فاطمه‌ هم بایستد و ببیند که قهرمانش را دارند روی زمین می‌کشند؟

------------

(1) نهج البلاغة/ نامه28

(2) قُلْتَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ‏ حَتَّى أُبَایِعَ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ (نهج البلاغة/ نامه28)

(3) وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِی أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِیَقِینِهِ(نهج البلاغة/ نامه28)

 

مطالب مرتبط

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۶
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-24

آیا مبارزه با علائق، باعث عقده‌ای شدن نمی‌شود؟/ مبارزه با نفس یعنی مبارزۀ «نفس» با «نفس»/ تنها وسیلۀ مبارزه ما علاقه‌های بد، علاقه‌های خوب است/ محبت اهل بیت(ع) «قدرت مبارزه با نفس» را افزایش می‌دهد

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع) - جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در بیست و چهارمین جلسه را می‌خوانید:

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

دانلود (7.52 مگابایت)

 

یکی از موضوعات بسیار مهم در راه مبارزه با نفس، محبت است

  • یکی از موضوعات بسیار مهم که در راه مبارزه با نفس قابل توجه می‌شود، محبت است. محبت می‌تواند به دنیا یا به خدا و اهل بیت(ع) تعلق بگیرد. ابتدا رابطه بین مبارزه با هوای نفس و اصل محبت را بیان می‌کنیم و بعد به موضوع محبت اهل بیت(ع) که جدا از پذیرش ولایت و مدیریت آنها است، خواهیم پرداخت.

مبارزه با نفس یعنی مبارزۀ نفس با نفس/تنها ابزار مبارزه با علاقه‌های بی‌ارزش، علاقه‌های دیگر انسان است

  • مبارزه با هوای نفس، یعنی مبارزه با بخشی از تمایلات سطحی که در وجود انسان قرار دارد. این مبارزه باید توسط بخش دیگری از تمایلات صورت بگیرد که آن‌ها هم در وجود انسان هستند. پس مبارزه با نفس یعنی مبارزۀ نفس با نفس. یعنی مبارزه با برخی از علاقه‌ها توسط برخی از دیگر علاقه‌ها. این مبارزه در درون نفس آدم است و مدیریتی که بیرون از نفس ما وجود دارد، فقط برنامه می‌دهد.
  • تنها ابزار مبارزه با نفس و مبارزه با برخی از علاقه‌ها، علاقه‌های دیگر هستند. اگر فقط علاقه‌های سطحی داشته باشیم، مبارزه‌ای نمی‌توان کرد. در واقع به هنگام مبارزه با نفس دو علاقه در مقابل همدیگر قرار می‌گیرند و ما، یکی را ترجیح می‌دهیم. این لحظه، لحظۀ انتخاب است و با انتخاب خوب می‌توان ارزش تولید کرد و ارزش خود را به اثبات رسانید. مبارزه با علاقه‌های بی‌ارزش باید توسط علاقه‌ای با ارزش صورت بگیرد.

آیا مبارزه با علاقه‌ها، باعث عقده‌ای شدن نمی‌شود؟/روانشناسان غربی: هر چه دلت خواست انجام بده تا راحت شوی

  • هنگام مبارزه با نفس و کنار گذاشتن یک علاقه، ممکن است این سؤال به ذهن برسد که آیا مبارزه با علاقه‌ها باعث ایجاد مشکلاتی مانند عقده‌ای شدن نمی‌شود؟ به‌ویژه آنکه توصیۀ «کنار گذاشتن برخی از دوست‌داشتنی‌ها» در شرایطی مطرح می‌شود که در برخی از نظریات روان‌شناسی توصیه می‌شود که شما هر چیزی را که دوست دارید، در رفتار خود تجلی بدهید تا راحت بشوید.
  • توصیه برخی از روان‌شناسان غرب‌گرا این است که: «اگر چیزی شما را خوشحال کرده بود؛ مثلاً با فوت پدر، ارث زیادی نصیب شما شده بود و خوشحال بودید، دلیلی ندارد در مجلس عزا شرکت کنید و قیافۀ ماتم‌زده‌ها را به خود بگیرید! برعکس، بهتر است شادی خود را بروز بدهید!» این کار در فرهنگ غرب، صداقت نامیده می‌شود و یک کار با ارزش محسوب می‌شود. لذا کارشان به آنجا می‌رسد که به نفع تخلیۀ نفس و دل‌بخواهی‌ها، آن‌قدر این صداقت عمده می‌شود که بی‌حیایی رواج پیدا می‌کند. ولی به خاطر صداقت نمی‌توان ارزش‌های دیگر را ذبح کرد.
  • یا مثلاً فردی که در غرب زندگی می‌کند می‌گوید: «من بعد از مدتی زندگی مشترک احساس میل به هم‌جنس خودم پیدا کردم و آن را صادقانه با همسرم در میان گذاشتم، از او طلاق گرفتم و اکنون زندگی خوبی با هم‌‌جنس خودم دارم!» این فرد در فرهنگ غرب نوعی احساس راحتی کاذب از پاسخگویی به هوای نفس خودش دارد، که غیر از سطحی بودن، محدودکنندۀ بسیاری از استعدادهای دیگر او است.  باید بدانیم که برخی از احساس نیازها «کاذب» هستند.

دو شیوۀ مواجهه با نیازهای کاذب/ 1. به آن پاسخ بده تا راحت شوی 2. خواستۀ دیگری را در مقابلش تقویت کن تا از آن خلاص شوی

  • ولی اگر چنین احساسی در جامعه ما برای کسی پیش بیاید، آن فرد با خودش می‌گوید: «نه! زشت است. این چه خواسته‌ای است؟ اصلاً چرا من باید چنین احساسی داشته باشم؟ مدیریت کلانی که در جامعۀ اسلامی وجود دارد، به من گفته است که این کار ممنوع است. امیرالمؤمنین(ع) گفته‌اند: «خدا از چیزی نهی نکرده، مگر اینکه انسان را از آن بی‌نیاز کرده است؛ مَا نَهَى اللَّهُ‏ سُبْحَانَهُ عَنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا وَ أَغْنَى عَنْه‏»(غررالحکم/3786) وقتی این مدیریت عالی گفته است که ممنوع است، بعد پس من بی‌خود می‌کنم که چنین نیازی دارم.»
  • این هوس، مانند جامعۀ غربی پشت سر صداقت پنهان نمی‌شود بلکه با کمک حیا، با این هوای نفس مبارزه می‌شود. در غرب گفته می‌شود که نفس خودت را راحت کن و اسم آن را صداقت می‌گذارند. یکی از عوامل رونق پیدا کردن صداقت در غرب، چنین وضعیت‌هایی است، که روان‌شناسان هم به آن توصیه می‌کنند.
  • اما روان‌شناسی که بخواهد انسان‌شناسی اسلامی را رعایت کند به چنین فردی می‌گوید: این خواسته تو، کاذب است؛ با آن مقابله کن و رابطه خودت را با خدا تقویت کن تا این احساس تضعیف شود. این دو تفکر و تمدن متفاوت است که اولی توصیه می‌کند به خواسته‌ات پاسخ بده تا راحت شوی، ولی نگاه دوم می‌گوید یک خواسته دیگر را تقویت کن تا از این خواستۀ بد خلاص شوی.

مبارزه با نفس، آدم را عقده‌ای نمی‌کند؛ چون با پرداختن به یک علاقۀ خوب، با یک علاقه بد مبارزه می‌کنی

  • آیا پاسخ ندادن به یک خواسته، باعث بروز مشکلاتی مثل عقده‌ای شدن می‌شود و به آدم لطمه می‌زند؟ در غرب می‌گویند چون اذیت می‌شوی با هوای نفس خود مبارزه نکن و راحت باش؛ این مبارزه به تو صدمه می‌زند. ولی ما می‌گوئیم مبارزه با نفس به آدم صدمه نمی‌زند. چون وقتی با یک علاقۀ بد مبارزه می‌کنی، در واقع به وسیله یک علاقه خوب داری با آن مبارزه می‌کنی و اگر این علاقۀ خوب تقویت شود، مبارزه با هوای نفس مساوی با ارضاء نفس(یکی از خوسته‌های نفس) خواهد بود.
  • مثلاً از خدا خوشت آمده و از پاسخ مثبت دادن به خدا لذت می‌بری، یا از اطمینان پیدا کردن به معاد و اینکه آنجا تو را تحویل بگیرند، خوشت آمده است و به نفع اطمینان کردن به خدا و معاد، وقتی یک خواستۀ سطحی و نفسانی را کنار می‌گذاری، در واقع یک دلبخواهی و یک خوشایندی مهمتر را تأمین کرده‌ای، لذا در اثر ارضای این خواستۀ مهمتر و اصیل‌تر، روحت جلا و صفا پیدا می‌کنی و احساس آرامش عمیق‌تری به تو دست می‌دهد.
  • علاقۀ تقرب به خدا در شما ریشه‌دارتر و عمیق‌تر است و اگر به خاطر تامین این علاقه، از یک علاقه سطحی‌تر بگذری، عقده‌ای نمی‌شوی. چون به یک گرایش و علاقه عمیق‌تری رسیده‌ای، و دیگر ناراحت نمی‌شوی که آن ناراحتی بخواهد برایت عقده شود.
  • در روایت می‌فرماید کسی که از یک حرام چشم بپوشد، خداوند ایمانی به او می‌دهد که شیرینی و حلاوت آن را در قلبش احساس می‌کند (النَّظِرَةُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ، فَمَنْ تَرَکَهَا خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَعْطَاهُ إِیمَاناً یَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِی قَلْبِه‏؛ مستدرک الوسایل/14/268). کسی که از حرام چشم می‌پوشد، به یک محبت دیگری جواب داده است. بالاخره آن محبتی که کمک کرد از نگاه بد، چشم‌پوشی کنی وجود دارد یا نه؟! اگر چنین محبتی هست، الان پاسخ داده شده و باید کیِف کرده باشی. شما اگر محبت خودت به خدا و اهل‌بیت(ع) را تقویت کرده باشی، در اثر همین محبت مبارزه با نفس می‌کنی و دچار عقده هم نمی‌شوی چون به یک محبت پاسخ مثبت داده‌ای.

به اندازه ظرفیتمان، باید پاسخ به محبت‌های کم ارزش را محدود کنیم

  • مبارزه با هوای نفس یعنی مبارزه با محبت‌های بد و محبت‌های کم و بی‌ارزش. البته نوع برخورد با محبت‌های کم، این‌طور نیست که همه آن‌ها را کنار بگذاریم. شما بخشی از کارهایی که دوست دارید، هر چند کم ارزش هستند را باید انجام دهید ولی محبت‌های کم ارزش را باید محدود کرد.
  • اولیاء خدا محبت‌های کم ارزش را خیلی محدود می‌کردند، ولی ما به اندازه ظرفیتی که داریم باید پاسخ دادن به محبت‌های کم ارزش خود را محدود کنیم. وسیلۀ محدود کردن محبت‌های کم و کنار گذاشتن محبت‌های بد، محبت‌های عمیق‌تر است. باید محبت‌های عمیق‌تر را تقویت کرد و این کار تا حدی امکان دارد.

افزایش حبّ الله سخت است/ محبت‌های عمیق‌تری که تقویت آن‌ها دشوار نیست

  • افزایش حبّ الله کار آسانی نیست چون تا وقتی ذره‌ای حب دنیا در دل وجود داشته باشد، یک ذره هم حب الله به دل نمی‌آید (کَمَا أَنَّ الشَّمْسَ وَ اللَّیْلَ لَا یَجْتَمِعَانِ کَذَلِکَ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ الدُّنْیَا لَا یَجْتَمِعَان‏؛ غررالحکم/2513)‏ بنابراین باید از محبت‌های دیگر استفاده کرد: 1- حبّ بهشت و رضوان الهی آسان‌تر از حب الله است. 2- می‌توان از ترس از جهنم استفاده کرد تا حب الدنیا در دل انسان کم شود. علاقه به نسوختن اگر چه خوف است ولی در آن یک علاقه است، خوف از جهنم که علاقه به نسوختن است، اگر تقویت شود، خودش عاملی برای مبارزه با نفس است. 3- راه دیگر برای تضعیف علاقه‌های بد این است که علاقه به عذاب نشدن در دنیا را وسط بکشیم. برای خودمان یادآوری کنیم که اگر این گناه را انجام دهی در همین دنیا مشکلات جدی و عذاب دنیوی برایت حاصل می‌شود؛ چون بسیاری از گرفتاری‌های ما در دنیا مربوط به گناهان ما است.

سطوح مختلف علاقه‌‌های خوب/تنها وسیلۀ مبارزه ما علاقه‌های بد، علاقه‌های خوب است/ باید برای تقویت علاقه‌های خوب وقت گذاشت و تمرین کرد

  • تنها وسیلۀ مبارزه ما علاقه‌های بد، علاقه‌های خوب است. اوج علاقه‌های خوب، «حب الله» است. وسط علاقه‌های خوب حب به بهشت است و پائین‌تر از آن، ترس از جهنم است که البته از شوق به بهشت راحت‌تر حاصل می‌شود. و پائین‌تر از ترس از جهنم، ترس از عذاب‌های دنیوی است. همۀ این علاقه‌ها در انسان هست. فشار قبر و سختی جان دادن، و حالات مرگ هم بین عذاب‌های دنیوی تا عذاب‌های اخروی قرار دارند که باید روی این علاقه‌ها وقت گذاشت و روایات مربوطه را بررسی کرد. باید حسابی برای افزایش این محبت‌ها وقت گذاشت، تمرین کرد، در مورد آنها فکر کرد و مطالعه کرد و این علاقه‌ها را تقویت کرد. خدا در ماه رمضان تقویت علاقه‌های خوب را تسهیل می‌کند.
  • ماه رمضان یک فرصت خیلی عالی برای تقویت علاقه‌های خوب است. هر گناهی که ترک شود، هر خشمی که فرو خورده شود، هر رعایت امر الهی که انجام شود، علاقه‌های خوب را تقویت می‌کند ولی مستقیم هم می‌توانی وقت بگذاری، و علاقه‌های خوب را تقویت کنی. کسی که به محبت‌های خوب می‌پردازد، نفس او جلا و نشاط پیدا می‌کند. نفس مطمئنه و راضیۀ او جلا پیدا می‌کند.

در بین علاقه‌های خوب، علاقه‌ای که سریع‌تر انسان را جلو می‌برد، علاقه به اهل‌بیت(ع) است/ محبت اهل بیت(ع) «قدرت مبارزه با نفس» را افزایش می‌دهد

  • محبت اهل‌بیت(ع)، محبت‌های کم را از بین می‌برد. اگر به هوای نفس گوش کنید، نامتعادل می‌شوید، حکمت از شما گرفته می‌شود، قدرت تولید فهم و معرفت انسان از بین می‌‌رود. ولی اگر کسی محبت‌های خوب خودش را تقویت کند، تعادل پیدا می‌کند.
  • امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «یاد ما اهل‌بیت(ع) موجب شفاى از پلیدى و بیماری‌ها و وسوسه گناه است، و محبت ما رضاى پروردگار است؛ ذِکْرُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ شِفَاءٌ مِنَ‏ الْوَغَلِ‏ وَ الْأَسْقَامِ‏ وَ وَسْوَاس‏ الرَّیْبِ وَ حُبُّنَا رِضَا الرَّب»(تحف العقول‏/114)
  • رسول خدا (ص) فرمود: هر کس را که خداوند دوستى پیشوایان از خاندان مرا نصیبش فرمود در حقیقت به خیر دنیا و آخرت رسیده است، پس تردیدى نداشته باشد که او در بهشت است؛ زیرا در دوستى خاندان من بیست خصلت وجود دارد که ده مورد از آنها در دنیا و ده مورد از آنها در آخرت است. اما خصلت‏هائى که در دنیا است، زهد و حرص به عمل و پاکدامنى در دین و میل به پرستش خدا و توبه پیش از مرگ و شادمانى در شب‌زنده‌دارى و ناامیدى از آنچه در دست مردم است و نگهدارى احترام امر و نهى خداوند، نهم کینه دنیا، دهم سخاوت. و اما آنچه در آخرت است: دفتر حسابى براى او باز نشود و میزانى براى او بر پا نگردد و نامه او به دست راستش داده شود و فرمان بیزارى از آتش براى او نوشته شود و رویش سفید گردد و از جامه‏ هاى بهشتى بر او پوشانیده شود و در باره صد نفر از خانواده خویش شفاعتش پذیرفته گردد و خداى عز و جل با نظر رحمت به او نظر فرماید و از تاج‏هاى بهشتى بر سرش گذاشته شود و دهم آنکه بدون حساب‏ در بهشت درآید. پس خوشا به حال دوستان خاندان من؛ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَقَدْ أَصَابَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَلَا یَشُکَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِی الْجَنَّةِ فَإِنَّ فِی حُبِّ أَهْلِ بَیْتِی عشرون خَصْلَةً عَشْرٌ مِنْهَا فِی الدُّنْیَا وَ عَشْرٌ مِنْهَا فِی الْآخِرَةِ أَمَّا الَّتِی فِی الدُّنْیَا فَالزُّهْدُ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ وَ الْوَرَعُ فِی الدِّینِ وَ الرَّغْبَةُ فِی الْعِبَادَةِ وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْتِ ... وَ الْعَاشِرَةُ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ فَطُوبَى لِمُحِبِّی أَهْلِ بَیْتِی»‏(الخصال/2/515).
  • هر قدر مبارزه با هوای نفس بهتر انجام شود، محبت اهل بیت(ع) هم بیشتر می‌شود و هر قدر محبت اهل بیت(ع) را افزایش دهی، قدرت مبارزه با هوای نفس افزایش پیدا می‌کند. فقط کاری نکنیم که روز قیامت شرمنده اباعبدالله الحسین(ع) بشویم که خدا بفرماید آیا حسین(ع) من آن‌قدر نمی‌ارزید که بیش از این او را دوست داشته باشی؟ چرا اجازه ندادی دلت را کامل ببرد؟! ...

 

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا و اینجا

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۶
مجید شهشهانی

دوره‌ای مختصر از مباحث معنوی و اخلاقی-4

مراحل سه‌گانۀ یک برنامۀ معنوی مستمر/شرط ورود به مرحلۀ سوم

کتاب «شهر خدا؛ رمضان و رازهای روزه‌داری» اثر حجت الاسلام پناهیان اخیراً به چاپ هفتم رسید. یکی از اولین نکاتی که پس از مرور فهرست و متن کتاب «شهر خدا» متوجه می‌شوید این است که این کتاب صرفاً دربارۀ اسرار و آداب ماه رمضان نیست؛ بلکه به تناسب رازهای این ماه، به برخی پرسش‌های کلیدی جوانان پاسخ می‌دهد و عملاً «دوره‌ای مختصر از مباحث معنوی و اخلاقی» را ارائه کرده است. و البته ناشر در ابتدای کتاب به این نکته اشاره کرده است. در روزهای گذشته، بخش اول تا سوم گزیدۀ این کتاب که مستقیماً به سوالاتی در مورد ماه رمضان پاسخ می‌داد با عنوان کلی «رازهای روزه‌داری» منتشر شد. اکنون در روزهای پایانی این ماه معنویت و عبادت، گزیده‌هایی از مباحث معنوی و اخلاقی این کتاب را طی چند شماره و با عنوان «دوره‌ای مختصر از مباحث معنوی و اخلاقی» منتشر می‌کنیم. قسمت چهارم از این مجموعه را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

اهمیت استمرار و نظم در برنامه‌های تربیت

زمان نسبتاًً طولانی ماه رمضان فرصت خوبی است برای تأثیراتی که خدای ماه رمضان به دنبال آن است. یکی از لوازم مهم تأثیرگذاری یک برنامۀ تربیتی، طول مدت و ممارستی است که باید در اجرای آن برنامه در نظر گرفت. اینکه ما هرگاه دلمان خواست سری به معنویات بزنیم و تا هر موقع حال داشتیم ادامه بدهیم، و در نهایت بدون نظم و بر اساس تمایل، به برنامه‌های عبادی بپردازیم، روش بسیار نادرستی است.

امام باقر(ع) در کلامی شریف که نظیر آن در کلمات معصومین کم نیست، فرموده‌اند: «أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ؛ محبوب‌ترین اعمال نزد خدای متعال آن اعمالی است که بنده بر آن مداومت ورزد، هرچند عملی اندک باشد.»(1)

روزۀ رمضان، طولانی‌ترین عبادت مستمر

ماه مبارک رمضان با برخورداری از یک استمرار سی روزه و طول مدت صیام در هر روز، از سحر تا شامگاهان، روزه‌داران را در موقعیت تأثیرپذیری مناسبی از عبادت صیام قرار می‌دهد. در واقع بلندمدت‌ترین عبادت ما همین روزه‌داری است، و رمضان در این زمینه، دارای امتیاز منحصربه‌فردی می‌باشد. اگر کسی قیمت عبادت را بداند، قدر رمضان را بسیار خواهد دانست وقتی که بشنود رسول اکرم(ص) فرموده‌اند: «الصَّائِمُ فِی عِبَادَةِ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَ نَائِماً عَلَی فِرَاشِهِ مَا لَمْ یَغْتَبْ مُسْلِماً؛ روزه‌دار همواره در حال عبادت خدا محسوب می‌شود، اگرچه در بسترش خوابیده باشد. البته تا وقتی که غیبت مسلمانی را نکند.»

مراحل سه‌گانۀ یک برنامۀ معنوی مستمر (مرحلۀ اول و دوم)

اتفاقاتی که در جریان یک برنامۀ معنوی زمان‌دار و مستمر می‌افتد قابل توجه است. آدم در ابتدا بخاطر جاذبه‌های جدید بودن، از لذت و حظّ معنوی خاصی برخوردار است (مرحلۀ اول). اما بعد به مرور زمان، از زیبایی و حلاوت آن برنامۀ عبادی کاسته می‌شود، انگیزه‌ها رو به تحلیل می‌روند، و حتی کم‌کم خستگی و ملالت پیش می‌آید. که معمولاً این مسیر به‌سرعت طی می‌شود (مرحلۀ دوم).

ما معمولاً از چنین حالتی خرسند نیستیم و دوست داریم از عبادت، لذت ببریم و گاهی هم اگر بتوانیم (شرعاً واجب نباشد) آن برنامۀ عبادی و معنوی را طاقت نمی‌آوریم و ترک می‌کنیم. در خصوص ماه رمضان چون امر واجب الهی است، طبیعی است که آن را رها نخواهیم کرد، اما دیگر آن بهرۀ لازم را نمی‌بریم و احساس معنویت نمی‌کنیم.

مرحلۀ سوّم

منتها اگر استقامت بورزیم، و آن‌چنان که باید صبر کنیم و مقابل خستگی‌ها دوام بیاوریم، کم‌کم یک حلاوت جدیدی که حتی از آن حالت اولیه هم دل‌چسب‌تر است پدید می‌آید، و وارد مرحلۀ تازه‌ای می‌شویم (مرحلۀ سوم). کم‌کم با اُنسی که نسبت به اعمال عبادی و تلاش معنوی خود پیدا می‌کنیم، و با عمقی که معمولاً از آن برخوردار می‌شویم، می‌توانیم از لذت عمیق‌تر و حتی ماندگارتری برخوردار شویم.

شرط ورود به مرحلۀ سوّم

شرط ورود به این مرحلۀ سوم، رعایت ادبِ عبادت و حفظ حرمتِ امرِ خدا و یا تداوم بخشیدن به برنامه‌ایست که خود را ملزم به اجرای آن می‌دانیم. هرچه در بین دو مرحلۀ شیرینی عبادت (مرحلۀ اول و مرحلۀ سوم)، از غفلت ورزیدن و تبعیت از هوای نفس خودداری کنیم، از مواهب مرحلۀ سوم که به نوعی برخوردار شدن از یک حلاوت اکتسابی است، بیشتر بهره‌مند خواهیم شد.

معنای ریاضت در عبادت

ریاضتی که باید در عبادت کشید، گاهی به همین معناست که انسان ممکن است لذت مستقیم از یک عبادت نبرد، و یا شیرینی آن را در زمان‌هایی، به‌خصوص به علّت تداوم، درک نکند، ولی به دلیل انگیزه‌های برتر و عاقلانه‌ای که دارد، به آن عبادت مبادرت بورزد و به کمک «تفکر» و «آگاهی از ضرورت‌ها و فواید درازمدت» خود را برای انجام آن انگیزه‌مند سازد.

مگر نشاط داشتن، شرط انجام عبادت نیست؟

سؤال مشهوری که ممکن است در اینجا مطرح شود این است که مگر در روایات نفرموده‌اند که عبادات را باید با نشاط انجام داد و اگر انسان تمایل نداشت نباید چیزی را به خود تحمیل کند؟ پس این تحمل دوران میانی و تداوم بخشیدن به عبادت بدون حلاوت، برای چیست؟ آیا زدگی بیشتر نمی‌آورد؟

1. پاسخ خاص (ماه رمضان)

البته این سؤال دربارۀ روزۀ رمضان، که از عبادات واجب است، جای پرسش ندارد. چون در روایات به ما فرموده‌اند که اگر حال عبادت ندارید، به «واجبات» اکتفا کنید. چنان‌که امیرالمؤمنین(ع) در کلمات قصار نهج البلاغه می‌فرمایند: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَی النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَی الْفَرَائِضِ؛ دل‌ها اقبال و ادبار (پشت کردن) است پس وقتی دل اقبال کرد به نوافل بپردازید، و هنگامی که پشت کرد، تنها به واجبات اکتفا کنید.»(2)

پس اگر کسی در رمضان از طول ایام روزه دچار ملالت و کسالت شد، طبیعی است که نباید به خستگی خود اعتنا کند. و باید دانست که در بسیاری از اوقات، و برای برخی افراد، درست از هنگامی که روزۀ ماه رمضان توأم با خستگی و عدم حلاوت توأم می‌شود، آثار خود را در سازندگی فرد بروز خواهد داد.

اثر عبادت بی‌لذّت در تقرّب به خدا

گفته‌اند سیّد مرتضی(3) هنگام احتضار و در آخرین لحظات عمر شریف خود به اطرافیان وصیت کرده بود نمازهایش را قضا کنند. وقتی علت را از ایشان جویا شدند، ایشان فرموده بود: «چون از خواندن نماز خیلی لذت می‌بردم، می‌ترسم انگیزۀ اطاعت از خدا و خلوصِ در نیّتِ قربۀً الی‌الله، خدشه‌دار شده باشد.»(4) لذا اگر گاهی از اوقات عبادت با شیرینی توأم نیست و یا به تلخی انجام می‌شود، در اینکه موجب تقرّب به خداوند است نباید تردید کرد.

2. پاسخ عام (عموم عبادات):

الف. تفاوت عبادات برنامه‌ریزی شده

اساساًً وجود وقوع هر نوع بی‌حالی در انجام عبادت را نمی‌توان دلیل ترک عبادت قرار داد، و در برخی از برنامه‌های معقول عبادی که انسان برای مدت نسبتاً طولانی‌ای به اجرای آنها مبادرت می‌ورزد، نباید به دلیل ادبار دل، آن برنامه را ترک کند. اکتفا کردن به واجبات و ترک عبادات مستحبی در حالت ادبار، مربوط به برنامه‌هایی نمی‌شود که با یک تصمیم‌گیری و درایت، برای مدت طولانی برنامه‌ریزی شده است.

همچنان‌که وقتی می‌فرمایند: «أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا دَاوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ؛ بهترین اعمال در نزد خدا، عملی است که بنده بر آن مداومت ورزد، اگرچه عمل کمی باشد.»(5) و ما را به دوام در عبادت، هرچند اندک، توصیه می‌کنند، حتماً حساب اِدبار را هم کرده‌اند.

ب. امکان برطرف کردن ادبار قلب با تفکّر و آگاهی

از طرف دیگر، انسان می‌تواند ادبار قلبی خود را در بسیاری از موارد با تفکر و افزایش آگاهی از فواید عبادات برطرف نماید. نشاط در عبادت، همیشه به معنای وجود یک حال معنوی فوق‌العاده نیست که تا اشک و آه و سوز انسان کم شد، بگوید من دچار ادبار قلب شده‌ام و بدون هیچ تلاشی برای برطرف کردن آن ادبار، به ترک آن عبادت اقدام کند.

ج. توجّه به انواع «نشاط» در عبادت

ضمن آنکه در بسیاری از اوقات، تلاش برای برطرف کردن ادبار دل، مؤثر قرار می‌گیرد، باید بدانیم که داشتن یک انگیزۀ قوی و معقول برای عبادت، خود یک نوع نشاطِ در عبادت به حساب آمده و موجبات اقبالِ دل را فراهم می‌کند.

د. عامل بسیاری از ادبارها و راه برطرف کردن آنها

البته باید توجه داشته باشیم، ادبارهایی که برای ما پیش می‌آید، بسیاری از اوقات ناشی از طبیعت ملالت و کسالت نیست، بلکه ناشی از معاصی و غفلت‌های ما و یا توجه‌های بیش از اندازه‌ای است که به امور دنیایی داشته‌ایم؛ که حتماً باید با «استغفار» به برطرف کردن آن «ادبار» بپردازیم؛ و این، خود یک تکلیف معنوی است؛ نه اینکه انسان تا ادبار را مشاهده کرد، فرار را بر قرار ترجیح داده و دیگر بر سجّادۀ عبادت قرار نیابد.

کما اینکه از رسول اکرم(ص) نقل است که فرموده‌اند: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَأً کَصَدَإِ النُّحَاسِ، فَاجْلُوهَا بِالِاسْتِغْفَار؛ برای دلها، غبار گرفتن و سیاه‌شدنی است، به‌مانند سیاهی دود، پس دل‌هایتان را با استغفار جلا دهید.»(6) و حتی خود حضرت رسول هم روزی صد مرتبه استغفار می‌فرمودند و در توضیح علت آن فرموده‌اند: «إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی حَتَّی أَسْتَغْفِرُ فِی الْیَوْمِ مِائَةَ مَرَّةٍ؛ هر روز بر روی قلبم غبار می‌نشیند، تا اینکه (برای برطرف کردنش)، روزی صد مرتبه استغفار می‌کنم.»(7)؛ هرچند آن غباری که بر قلب نازنین حضرتش می‌نشسته، لطیف‌تر از آن است که برای ما قابل درک باشد.

 

* فهرست تفصیلی کتاب «شهر خدا» را می‌توانید از اینجا دریافت کنید.

___

1. الکافی، ج2، ص82، باب استواء العمل و المداومة علیه، ح2.

2. نهج‌البلاغه، کلمات قصار، شمارۀ 312.

3. ابو القاسم، على بن حسین بن موسى، مشهور به «سید مرتضى علم الهدى»، که علامه حلّى او را معلم شیعه امامیه خوانده است، در سال  355 متولد شد و در سن 82 سالگی از دنیا رفت. او پس از شیخ مفید، پیشواى فقهى، متکلم و مرجع امامیه در عصر خویش قلمداد مى‏شد و در زهد و تقوا اسوه‌ای کم نظیر بود.

4.  گلشن ابرار، ج1، ص70 و نیز: سید مرتضی پرچمدار علم و سیاست، ص63.

5.  الکافی، ج2، ص82، باب استواء العمل و المداومة علیه، ح2. از امام باقر(ع).

6.  وسائل الشیعه، ج7، ص176، ح9050.

7.  مستدرک الوسائل، ج5، ص320، ح5978.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۶
مجید شهشهانی

برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)-8

ای پر افتخارترین پدر عالم

  • پناهیان: ارزش هر کس به مسأله‌ای است که دارد.  بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.  هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد. در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم...
  • برای آنها که دوست دارند روزهای باقیمانده از ماه مبارک رمضان را با دردهای امیرالمؤمنین(ع) سپری کنند، به دردهای حضرت فکر کنند و کم کم دردهای علی(ع) مسأله‌شان بشود، هر روز متن و صوتی که برگرفته از روضه‌های حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان است را تقدیم می‌کنیم(متن و صوت دو مطلب مستقل هستند؛ یعنی متن همان پیاده شدۀ صوت نیست) هشتمین قسمت از «برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)» در ادامه آمده است:

بشنوید | ای پر افتخارترین پدر عالم

دانلود (2.07 مگابایت)

بخوانید | چه کسی درد علی را می فهمد؟

وحی نازل شد. خداوند دستور دادند از این به بعد اینقدر مزاحم پیغمبر نشوید؛ هر کس هم کار واجبی با رسول خدا دارد و می‌خواهد با پیغمبر دیدار و صحبت خصوصی داشته باشد، باید صدقه بدهد.(1)

همین که دیدار پیامبر پولی شد، مراجعه به پیغمبر کم شد.

امّا چه کسی از همه بیشتر برای ملاقات پیغمبر صدقه می‌داد؟

علی(ع).

هر چه پول داشت صدقه می‌داد تا یک بار به محضر پیغمبر برسد.(2)

همین برای علی(ع) دشمن‌تراشی کرد!

این حرف نادرست هم در تاریخ ثبت شده است که گفته‌اند: علی اشتباه کرد که برای ملاقات پیغمبر اینقدر پول می‌داد! پرسیدند چرا گفت: علی با این کارش هم علیه فقرا اقدام کرد هم علیه ثروتمندان؛ فقرا که پول نداشتند اینقدر مثل علی برای دیدار پیامبر خرج کنند، دلشان شکست. ثروتمندان هم به شاید نخواهند اینقدر پول بدهند! پس علی که این‌گونه با وجود فقرش پول می‌دهد، همه را از خودش رنجاند.(3)

حتی برای این کار علی(ع)، بعضی‌ها بغض علی را به سینه می‌گیرند!

این‌جاست که باید به علی حق داد که به نخلستان برود و سر به چاه بگذارد و داد بزند!

چه کسی حرف علی را می‌فهمد؟

چه کسی درد علی را می فهمد؟...

------

 (1) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ/ءَ أَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُواْ بَینْ‏َ یَدَىْ نجَْوَئکمُ‏ْ صَدَقَاتٍ  فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُواْ وَ تَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوةَ وَ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ  وَ اللَّهُ خَبِیرُ  بِمَا تَعْمَلُونَ (مجادله12و 13)

(2) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی قَوْلِهِ تَعَالَى یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً قَالَ إِنَّهُ حَرَّمَ کَلَامَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ رَخَّصَ لَهُمْ فِی کَلَامِهِ بِالصَّدَقَةِ فَکَانَ إِذَا أَرَادَ الرَّجُلُ أَنْ یُکَلِّمَهُ تَصَدَّقَ بِدِرْهَمٍ ثُمَّ کَلَّمَهُ بِمَا یُرِیدُ قَالَ فَکَفَّ النَّاسُ عَنْ کَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ بَخِلُوا أَنْ یَتَصَدَّقُوا قَبْلَ کَلَامِهِ فَتَصَدَّقَ عَلِیٌّ ع بِدِینَارٍ کَانَ لَهُ فَبَاعَهُ بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ فِی عَشْرِ کَلِمَاتٍ سَأَلَهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ غَیْرُهُ وَ بَخِلَ أَهْلُ الْمَیْسَرَةِ أَنْ یَفْعَلُوا ذَلِکَ فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ مَا صَنَعَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی صَنَعَ مِنَ الصَّدَقَةِ إِلَّا أَنَّهُ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَزَوَّجَ لِابْنِ عَمِّه‏ . (تاویل الایات الظاهره /648)

(3) فخر رازی در کتاب خود می‌نویسد: «الإقدام على هذا العمل مما یضیق قلب الفقیر، فإنه لا یقدر على مثله فیضیق قلبه. و یوحش قلب الغنی، فإنه لمّا لم یفعل الغنیّ ذلک و فعله غیره، صار ذلک الفعل سببا للطعن فیمن لم یفعل. فهذا الفعل لما کان سببا لحزن الفقراء و وحشة الأغنیاء، لم یکن فی ترکه کبیر مضرة. لأن الذی یکون سببا للألفة أولى مما یکون سببا للوحشة، و أیضا فهذه المناجاة لیست من الواجبات و لا من الطاعات المندوبة، بل قد بینا أنهم إنما کلفوا بهذه الصدقة لیترکوا هذه المناجاة، و لما کان الأولى بهذه المناجاة أن تکون متروکة، لم یکن ترکها سببا للطعن.» (مفاتیح الغیب/29/496) (برخی معتقدند فخر رازی که شافعی مذهب بوده است، بعدها مستبصر و شیعه شده است.)

 

مطالب مرتبط

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۵
مجید شهشهانی

دوره‌ای مختصر از مباحث معنوی و اخلاقی-3

چرا در دینداری، همیشه مجبوریم با امیال طبیعی خود مبارزه کنیم؟(2)

کتاب «شهر خدا؛ رمضان و رازهای روزه‌داری» اثر حجت الاسلام پناهیان اخیراً به چاپ هفتم رسید. یکی از اولین نکاتی که پس از مرور فهرست و متن کتاب «شهر خدا» متوجه می‌شوید این است که این کتاب صرفاً دربارۀ اسرار و آداب ماه رمضان نیست؛ بلکه به تناسب رازهای این ماه، به برخی پرسش‌های کلیدی جوانان پاسخ می‌دهد و عملاً «دوره‌ای مختصر از مباحث معنوی و اخلاقی» را ارائه کرده است. و البته ناشر در ابتدای کتاب به این نکته اشاره کرده است. در روزهای گذشته، بخش اول تا سوم گزیدۀ این کتاب که مستقیماً به سوالاتی در مورد ماه رمضان پاسخ می‌داد با عنوان کلی «رازهای روزه‌داری» منتشر شد. اکنون در روزهای پایانی این ماه معنویت و عبادت، گزیده‌هایی از مباحث معنوی و اخلاقی این کتاب را طی چند شماره و با عنوان «دوره‌ای مختصر از مباحث معنوی و اخلاقی» منتشر می‌کنیم. قسمت سوم از این مجموعه را در ادامه می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

چرا در دینداری، مجبوریم با امیال طبیعی خود مبارزه کنیم؟

1. تزاحم بین امیال انسان‌ها

‌اما پاسخ اساسی که باید آن را بیان کرد این است که اساساًً این طبیعت دنیا است که مانع ماست و بسیاری از مبارزه با نفس‌ها را اقتضا می‌کند. وقتی دل‌بخواهی‌های ما با دل بخواهی‌های دیگران در تعارض قرار می‌گیرد، موجب انواع مبارزه با نفس‌ها می‌شود؛ این چه ربطی به خدا دارد؟! او که با ما مقابله‌ای ندارد؛ جز اینکه در مقام داوری، قبل از پدید آمدن بسیاری از مشکلاتی که از چشم بشر پنهان است، با یک برنامه‌ریزی هوشمندانه، تدابیری را اتخاذ کرده و دستوراتی را صادر نموده است، که از این تزاحم(1) بتوانیم عبور کنیم.

این اولین علتِ فهمیدنیِ بسیاری از محدودیت‌های دینی است که خداوند از باب تزاحم بین امیال انسان‌ها احکامی را وضع نموده است. هرچند این تزاحم‌ها به سهولت دیدنی و دریافت کردنی نیستند و یا راه خروج از آنها برای ما به‌سادگی قابل درک نیست! و الا دین‌گریزی‌ها کمتر می‌شد. اما به هر حال ما آدم‌ها وقتی می‌خواهیم با هم زندگی کنیم، باید جا را برای یکدیگر تنگ نکنیم و با هم لذت ببریم و راحت باشیم.

البته هر چقدر بشر بیشتر از عقل خود استفاده کند و تجربۀ عمومی بشر به کمک بیاید و باور کند که برای زندگی راحت، راهی جز مبارزه با نفس ندارد، دین‌گریزی‌ها کمتر خواهد شد. امیر مؤمنان(ع) نیز همین مطلب را تصریح فرموده‌اند: «طَلَبْتُ الْعَیْشَ فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِتَرْکِ الْهَوَی فَاتْرُکُوا الْهَوَی لِیَطِیبَ عَیْشُکُم‏؛ زندگیِ راحت را جستجو کردم، پس آن را نیافتم مگر در ترک هوای نفس. پس هوا (و هوس) را برای گوارا شدن زندگی‌تان رها کنید.»(2)

2. تزاحم بین امیال انسان

دومین علّت برخی از محدودیت‌هایی که دستورات دینی اقتضای آن را دارند، این است که تزاحم و کشمکشِ بین امیال انسان، و اشتباهاتی که در زمینۀ رسیدگی به این تزاحم و حلّ‌‌وفصل این کشمکش رایج است و رخ می‌دهد، نیاز به دستورات بازدارنده را ایجاب کرده است.(3)

وقتی ما به علاقه‌های گوناگونی که داریم توجه می‌کنیم، به سهولت می‌یابیم که بخشی از علاقه‌های والا و بلند معنوی ما، معمولاً پشت سر علاقه‌های سطحی و پیش‌پاافتادۀ ما پنهان می‌مانند، و یا گاهی زیر پای آنها دفن می‌شوند. دین با دستوراتی که می‌دهد راه تنفّس برای آن علاقه‌های اتفاقاً عمیق‌تر و ماندگارتر را باز می‌کند، و امکان پیدا شدن و پاسخ یافتن آنها را به ما می‌دهد.

این دستورات، عموماً در مقابله با خواسته‌های انسان تلقّی می‌شوند، تا حدی هم این‌چنین به نظر می‌رسند، اما با یک نگاه دقیق می‌توان دریافت که این دستورات اتفاقاً مطابق میل آدمی تنظیم شده‌اند و اولاً خواسته‌های پنهان و برتر ما را بیرون می‌کشند و ثانیاً پاسخ دادن به آنها را برای ما میسور می‌کنند.

وقتی امیر مؤمنان(ع) می‌فرمایند: «فِی خَلافِ النَّفسِ رُشدُها؛ مسیر رشد نفس انسان، در مخالفت کردن با آن است.»(4)، به همین واقعیت اشاره دارند که مبارزه با دل‌بخواهی‌ها، نتیجه‌اش چیزی جز تقویت روح انسان نیست؛ و در واقع بخش‌هایِ برترِ تقاضاهای روحی انسان در این روش رشد می‌کند.

به همین دلیل دستورات دینی اگرچه ابتدائاً سخت به نظر می‌رسند، ولی بعد از اجرا و یا در حین عمل به آنها، شیرینی خاص خود را به کام انسان می‌نشانند؛ شیرینی و دل‌بخواهی خاصی که هرکس مزۀ آن را چشیده باشد، هرگز نمی‌تواند از آنها چشم‌پوشی نماید. مگر آن روایت را دربارۀ شادی هنگام افطار نشنیده‌ایم که فرمود: «لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ؛ روزه‌دار دو شادی دارد: یکی هنگام افطار و دیگری هنگام ملاقات پروردگارش.»(5) این شادی هم، در اثر پاسخ‌یافتگی خواسته‌های معنوی ماست. اگر با مبارزه با امیال سطحی نفس، به آن خواسته‌های عمیق‌تر میدان بدهیم و آنها را بیابیم، خواهیم دید که لذت حاصل از آنها نیز بسیار عمیق‌تر و افزون‌تر است.

البته این‌گونه لذت‌ها، هنوز بدون حضور پررنگ «عشق به پروردگار عالم» است. اگر آن عشق هم پای به میدان بگذارد، دیگر جای سخن گفتن نیست، جای دست‌افشانی و سرمستی است؛ و جای سکوت است و سیر در آفاق نورانی وصال.

باز به همین دلیل است، که ما پس از اجرای دستورات دینی و بردن لذت آن، به خدا بدهکار هم می‌شویم. و باید یک سلسله اذکار برای تشکر و یک سری اعمال شاکرانه برای پرداخت این بدهی در نظر بگیریم و جایی هم برای عُجب و غرور باقی نمی‌ماند.

وضعیت محدود حیات بشری، مانع لذّت بردن ما

پس آن چیزی که مخالف لذت بردن ماست و گاهی در زبان احکام فقهی و حقوقی دین، به ما می‏گوید: از لذائذ حرام چشم بپوش، و یا در مقام توصیه‏های اخلاقی می‏گوید: از لذائذ حلال هم کمتر استفاده کن، طبیعت ماست، وضعیت محدود حیات بشری در این دنیاست. همچنان که با پیشرفت علم و دانایی بشر، از این دست احکام به زبان علومی مانند بهداشت و تغذیه فراوان بیان شده است. و اتفاقاً در بسیاری از موارد دستوراتشان با دستورات قدیمی دین یکسان درآمده‌اند.

نتیجۀ لذت کامل از دنیا

ما می‏خواهیم در این طبیعتی که در آن زندگی می‌کنیم، به خدا برسیم، اما طبیعت این دنیا خصوصیاتی دارد که در لذت بردن انسان محدودیت‌هایی ایجاد می‏کند. اگر انسان لذتی کامل از دنیا ببرد، دیگر جایی برای لذت بردن از خدا باقی نمی‌ماند، ظرفیتی برای فهم خدا و معرفت به او باقی نمی‌ماند، اینجاست که روزه با بازداری انسان از پاسخ دادن به بخشی از نیازهای مادی، جا را برای پاسخ‌یافتن بسیاری از نیازهای معنوی او باز می‌کند. و آن دهان دیگر را، در روح انسان می‌گشاید. مولوی در کلام شیرین خود این معنا را در ابیات متعدد و مشهوری به نظم درآورده است:

این دهان بستی، دهانی باز شد
 

 

کو خورندۀ لقمه‌های راز شد(6)

لب فروبند از طعام و از شراب
 

 

سوی خوان آسمانی کن شتاب(7)

جوع مر خاصان حق را داده‌اند
 

 

تا شوند از جوع، شیر زورمند
 

گر تو این انبان ز نان خالی کنی
 

 

پر ز گوهرهای اجلالی کنی(8)

طفل جان از شیر شیطان باز کن
 

 

بعد از آنش با ملک انباز کن(9)
 

 

لذت زیاد دنیا، مانع درک لذّت با خدا بودن

پس این دنیاست که با لذت‌های ما مخالفت می‌کند. این دنیاست که لذت کمش هم نمی‌گذارد آدم از خدا لذت ببرد. ولی در آن دنیا است که در کنار همۀ لذائذ فراوانش، انسان می‌تواند از خدا هم لذت ببرد. لذت‌طلبی تو که ایرادی ندارد. تو اصلاً به‌خاطر همین لذت‌طلبی باید به آغوش خدا بروی و از دنیا متنفّر بشوی، بگویی: خدایا کِی می‌شود آن دنیا بیایم پیش تو؟ که آنجا هر چقدر غرق در لذائذ باشم، باز هم شوق به دیدار اولیایت از دل من نمی‌رود.

‌اما در این دنیا تا یک کمی دنبال لذائذ دنیا می‌رویم، دیگر یادمان می‌رود ما یک روزی آرزویی داشتیم به نام دیدار حضرت مهدی، امام زمان‌مان(علیه آلاف التحیّه ‌و الثّناء). دیگر این آرزو از دل ما رفت. این دنیا طبیعتش این‌گونه است که هر چقدر شهوترانی کنی، کمتر ظرفیت علائق الهی در وجودت می‌آید. لذت با خدا بودن را نمی‌فهمی.

این کلام رسول خدا(ص) را باید در قلب خود به یادگار داشته باشیم که می‌فرمایند: «مَنْ أَکَلَ مَا یَشْتَهِی وَ لَبِسَ مَا یَشْتَهِی وَ رَکِبَ مَا یَشْتَهِی، لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ حَتَّی یَنْزِعَ أَوْ یَتْرُکَ؛ آن کس که هر چه خواهد بخورد، و هر چه خواهد بپوشد، و بر هر چه خواهد سوار شود، خداوند به او نظر (لطف) نکند تا بمیرد یا اینکه این رویه را ترک کند.»(10) گشودن رازهای سر به مهر این کلام شریف نیازمند درکی است که از حد فهم ما فراتر است.

3. شیرینی بخور، اما بعد از شام

گاهی هم فلسفۀ دستورات ضد هوای نفسی دین به این‌گونه است: خدا نمی‌گوید از لذائذ مادی کاملاً چشم پوشی کن، بلکه گاهی به بهره‌برداری از لذائذ دنیا هم توصیه می‌کند:

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؟ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا، خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَة؛ بگو: چه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزی‌های پاکیزه را حرام کرده است؟! بگو: اینها در زندگى دنیا، براى کسانى است که ایمان آورده‏اند (اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند ولى) در قیامت، خالص (براى مؤمنان) خواهد بود.»(11)

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از نعمت‌های پاکیزه‌ای که روزیتان کرده‌ایم بخورید.»(12)

و برخی دستورات را هم برای بهتر لذت بردن از همین شهوات دنیا به انسان می‌دهد. منتها می‌گوید شهوات، شیرینی هستند؛ اگر قبل از شام شیرینی بخوری دیگر نمی‌توانی شام بخوری. اول شامت را بخور بعد شیرینی بخور. اتفاقاً شیرنی بعد از غذا مفید هم هست.

دیده‌اید گاهی آدم به مهمانی می‌رود، اول یک شیرینی دل‌چسب مقابلش می‌گذارند و به او تعارف می‏کنند. اما او می‏گوید: نه، خیلی ممنون، اگر الان شیرینی بخورم دیگر نمی‏توانم شام بخورم، بعد از شام آن را خواهم ‌خورد. در بسیاری از موارد، مبارزه با نفس، یعنی ما فعلاً دنبال شام معنوی هستیم، شیرینی‏ مادی را هم می‏خوریم، اما بعد از شام.

در مورد ماه رمضان وضع معلوم است. خودِ میزبان اجازه نمی‏دهد تا میهمانش از لذت شام معنوی محروم شود. لذا او را از شیرینی قبل از غذا محروم می‌کند. روزه، یک سلسله لذّات حلال دنیا را بر ما حرام می‏کند، تا انسان به انواع بالاتری از لذّات، یعنی به لذّات معنوی، برسد. روزه با تضعیف وجه حیوانی وجود انسان از طریق محروم کردن او از لذت‌های سطح پایین دنیایی، آن ساحت بُعد الهی انسان را تقویت می‌کند؛ تا انسان در فرصت این چشیدن لذت معنوی، بتواند اولاً به «به‌سوی خدا رفتن» و «از خدا لذت بردن» بیشتر علاقه‌مند بشود، و ثانیاً با «به‌سوی خدا رفتن» و «از خدا لذت بردن»، بهتر راه را یاد بگیرد.

رمضان، از نگاه خدا ...

فکر می‌کنم خدا برای یک رابطۀ عاشقانه از جانب بنده‌اش دلش تنگ شده است. دوست دارد تو هم یک بار به او عاشقانه نگاه کنی. از این‌همه حواس‌پرتی تو خسته شده و می‌خواهد تو به او توجه کنی؛ نه چون به تو و توجه تو نیازمند است، چون به تو علاقه دارد و هر دوستی دوست دارد دوستش به او توجه کند، و می‌خواهد تو به این وسیله ارزش پیدا کنی.

تازه تو هم که دوست او هستی، فقط فراموش کرده‌ای؛ می‌خواهد به یادت بیاورد. اکثر اوقات که در خانۀ او می‌روی برای خودت می‌روی، او را نمی‌خواهی، خودت را می‌خواهی، و برای خودت بیشتر می‌خواهی. کمی جلوی ارضاء خواسته‌هایت را گرفته است تا «او» را ببینی و ببینی که «او» را می‌خواهی. خدا اهل محبت است و اساساًً عالم را برای محبت آفریده است.

 

* فهرست تفصیلی کتاب «شهر خدا» را می‌توانید از اینجا دریافت کنید.

___

1. برای یکدیگر ایجاد مزاحمت کردن.

2.  مستدرک الوسائل، ج11، ص192، ح12718.

3.  تزاحم و تعارض امیال، باید در مباحث مربوط به انسان‌شناسی مورد بحث قرار گیرد.

4.  تحف العقول، ص91.

5.  الکافی، ج4، ص65، باب ما جاء فی فضل الصیام، ح15.

6.  مثنوی معنوی، دفتر 3/ 3747.

7.  مثنوی معنوی، دفتر 5/1730.

8.  مثنوی معنوی، دفتر 5/2838.

9.  مثنوی معنوی، دفتر 1/1639 و 1640.

10.  تحف العقول، ص38.

11.  سوره اعراف، آیه 32. (ترجمه: قرآن کریم، ترجمۀ آیت الله ناصر مکارم شیرازی.)

12.  سوره بقره، آیه 172.

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۵
مجید شهشهانی

تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)-23

مراحل سه‌گانه مبارزه با هوای نفس؛ 1.عقل، 2.ایمان، 3.ولایت / صداقت انسان در تواضع به خدا، تنها هنگام تواضع به ولی خدا ثابت می‌شود/ حقوق بشر یا هوای بشر؟

 

حجت الاسلام و المسلمین پناهیان، شبهای ماه مبارک رمضان در اولین ساعات بامداد(حدود ساعت24) در مسجد امام صادق(ع)-جنب میدان فلسطین، به مدت 30 شب و با موضوع «تنها مسیر(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)» سخنرانی می‌کند و پایان‌بخش برنامه شبهای این مسجد، دقایقی مداحی و سپس مناجات حجت الاسلام علیرضا پناهیان از ساعت 1تا 1:30بامداد است. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در بیست و سومین جلسه را می‌خوانید:

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

دانلود (8.77 مگابایت)

مراحل مبارزه با نفس؛ 1. «عقل» در مقابل هوای نفس 2. «ایمان» در مقابل هوای نفس 3. «ولایت» در مقابل هوای نفس

  • مسیر مبارزه با نفس، در نهایت به مدیریت مبازه با هوای نفس توسط ولایت منجر می‌شود. اگر در اوایل مبارزه با نفس، عقل در مقابل هوای نفس بود؛ در مراحل بعد ایمان است که در مقابل هوای نفس قرار می‌گیرد و بعد، نهایتاً این ولایت است که در مقابل هوای نفس قرار می‌گیرد.
  • 1. عقل در مقابل هوای نفس: عقل توصیه می‌کند که دورترین منافع را ببین ولی هوای نفس تو را دعوت به سطحی‌ترین منافع می‌کند.
  • 2. ایمان در مقابل هوای نفس: ایمان، هدف و انگیزه را ایجاد می‌کند ولی هوای نفس تلاش می‌کند ایمان شکل نگیرد. اگر کسی از هوای نفس تبعیت کند، ایمان را از دست می‌دهد.
  • 3. ولایت در مقابل هوای نفس: برای مبارزه با نفس، برنامه‌ریزی لازم است. و «تقوی» برنامۀ مبارزه با نفس است که روش تضعیف «من» را بیان می‌کند. برای تضعیف «من» باید دستورات را از خدا بگیری و این دستورات را ولی خدا باید به تو ابلاغ کند. دستور گرفتن از خدا، مستقیم نیست و باید در مقابل ولی او تواضع کنی. پذیرفتن برتری او و فضیلت او در این تواضع هست. در این مرحله، هم باید دستوراتی را که ولی خدا از جانب خدا بیان می‌کند را بپذیری و هم دستوراتی که خودش می‌دهد را بپذیری تا انانیت تو از بین برود. پس در این مرحله، هوای نفس در مقابل «ولایت» قرار می‌گیرد و برای مقابله با هوای نفس باید دستورات ولی خدا را بپذیری.

کسی که دین خود را از امام(ع) نگرفته باشد، از هوای نفس خود تبعیت کرده

  • در مورد رابطۀ هوای نفس با ولایت روایت‌های زیادی وجود دارد. از امام رضا(ع) در مورد معنای این آیه سؤال شد: «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ؛ چه کسى گمراه‏تر است از آنکه از هواى نفس خود بدون هدایت خدا پیروى کند؛ »(قصص/50) حضرت فرمود: «منظور کسى است که دین خویش را به رأى و نظر خود گرفته باشد نه از امامى از میان ائمۀ هدی؛ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ-وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ‏- قَالَ یَعْنِی مَنِ اتَّخَذَ دِینَهُ رَأْیَهُ بِغَیْرِ إِمَامٍ‏ مِنْ‏ أَئِمَّةِ الْهُدَى»‏(کافی/1/374).
  • آنچه در این روایات بیان می‌شود، با آنچه در در مورد دستور گرفتن از ولی خدا برای مخالفت با هوای نفس مطرح شد، تطبیق دارد و همان عملیات فکری را تأیید می‌کند. با این نوع روایات نباید صرفاً یک برخورد تعبدی داشت، بلکه باید آنها را مبنا و روش مخالفت با هوای نفس برای همگان دانست.

صداقت انسان در تواضع به خدا، تنها هنگام تواضع به ولی خدا ثابت می‌شود

  • تواضع واقعی انسان‌ها به خداوند، در نوع برخوردشان با ولایت مشخص می‌گردد. اگر ولایت فردی مثل خودت که بر تو فضل و برتری دارد را بپذیری، در واقع تواضع کرده‌ای و در اینجا است که ولایت اصل می‌شود. با موضوع ولایت باید تحلیلی و تعقلی برخورد کرد و آثار آن را در تمام اجزاء دین بررسی کرد. آنچه از مجموعۀ بسیاری از آیات قرآن، روایات، و نیز بررسی‌های عقلی روشن می‌شود، این است که صداقت انسان در تواضع به خدا، تنها هنگام تواضع به ولی خدا ثابت می‌شود.
  •  زراره می‌گوید از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمودند: «خداوند امر خلقش را به پیامبرش واگذار کرده است تا ببیند اطاعتشان چگونه است؟ سپس این آیه را تلاوت می‌‌کردند که هر آنچه پیامبر به شما (دستور) می‌دهد بپذیرید و از هر چه نهی می‌کند، دوری کنید؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ ص أَمْرَ خَلْقِهِ لِیَنْظُرَ کَیْفَ طَاعَتُهُمْ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(کافی/1/266)
  •  امام صادق(ع) روایت می‌کند که رسول خدا(ص) فرمود: «قسم به آن کسی که مرا به پیامبرى برانگیخته است، خدا را دیدار کند اگر کسى با اعمال هفتاد پیامبر، خدا را دیدار کند، اما ولایت اولو الامرِ ما خاندان را به همراه نداشته باشد، خداوند از او نه توبه و بازگشتى مى پذیرد و نه فدیه اى؛ و الّذی بَعَثَنی بالحَقِّ نَبِیّا، لو أنّ رَجُلاً لَقِیَ اللّه َ بِعَمَلِ سَبْعینَ نبیّا ثُمَّ لَم یَلْقَهُ بِوَلایةِ اُولی الأمْرِ منّا أهلَ البیتِ ما قَبِلَ اللّه ُ مِنْهُ صَرْفا و لا عَدْلاً(امالی مفید/115)
  • در رویات مشابه دیگری، رسول خدا(ص) می‌فرماید: «قسم به کسی که جان محمد به دست اوست، اگر در روز قیامت کسی با عمل هفتاد پیامبر وارد شود، خداوند از او قبول نمی‌کند مگر اینکه با ولایت من و اهلبیت من آمده باشد؛ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَوْ أَنَّ عَبْداً جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِعَمَلِ‏ سَبْعِینَ‏ نَبِیّاً مَا قَبِلَ اللَّهُ ذَلِکَ مِنْهُ حَتَّى یَلْقَاهُ بِوَلَایَتِی وَ وَلَایَةِ أَهْلِ بَیْتِی»(امالی طوسی/140)

کسی که اعتقاد به ولایت اهل بیت(ع) نداشته باشد، اهل دوزخ است حتی اگر تمام عمرش عبادت کند

  • میسّر مى‏گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم و به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم، همسایه‏اى دارم که شب‌ها برای نماز شب از صدای او بیدار می‌شوم که یا مشغول خواندن قرآن است و آیات را مکرّر مى‏خواند و گریه و زارى مى‏کند و یا دعا مى‏کند. درباره او تحقیق کردم، به من گفتند: او از همه محرّمات الهى دورى مى‏کند. امام (ع) فرمود: اى میسّر، آیا به آنچه تو اعتقاد دارى(ولایت ما اهلبیت) معتقد است؟ گفتم: خدا مى‏داند.
  • این گذشت تا آنکه سال بعد به حج رفتم و از حال آن مرد پرسیدم، متوجه شدم که هیچ معرفتی به ولایت اهل‌بیت(ع) ندارد. وقتى خدمت امام صادق (ع) رسیدم و از حال آن مرد به حضرت خبر دادم، همان سخن سال گذشته را تکرار فرمود و پرسید: آیا به آنچه تو اعتقاد دارى معتقد است؟ گفتم: نه. فرمود: اى میسّر، کدام نقطه روى زمین از همه جا حرمتش بیشتر است؟ گفتم: خدا و رسول او و فرزند پیامبرش بهتر مى‏دانند. حضرت فرمود: اى مُیَسِّر، میان رکن و مقام باغى از باغهاى بهشت است، و میان قبر رسول خدا(ص) و منبرش نیز بوستانى از بوستان‌هاى بهشت قرار دارد. به خدا قسم اگر خداوند به بنده‏ اى عمر طولانی بدهد تا اینکه او میان رکن و مقام، و میان قبر و منبر پیامبر، هزار سال خدا را عبادت کند، و سپس او را مظلومانه در بسترش مانند گوسفند سر ببرند، و خدا را در حالى ملاقات کند که به ولایت ما معتقد نباشد، بر خدا سزاوار است که او را بر روی صورت در آتش دوزخ بیاندازد.
  • (دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ لِی جَاراً لَسْتُ أَنْتَبِهُ إِلَّا بِصَوْتِهِ إِمَّا تَالِیَا کِتَابَهُ یُکَرِّرُهُ وَ یَبْکِی وَ یَتَضَرَّعُ وَ إِمَّا دَاعِیاً فَسَأَلْتُ عَنْهُ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ فَقِیلَ لِی إِنَّهُ مُجْتَنِبٌ لِجَمِیعِ الْمَحَارِمِ قَالَ فَقَالَ یَا مُیَسِّرُ یَعْرِفُ شَیْئاً مِمَّا أَنْتَ عَلَیْهِ قَالَ قُلْتُ اللَّهُ أَعْلَمُ قَالَ فَحَجَجْتُ مِنْ قَابِلٍ فَسَأَلْتُ عَنِ الرَّجُلِ فَوَجَدْتُهُ لَا یَعْرِفُ شَیْئاً مِنْ هَذَا الْأَمْرِ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَخْبَرْتُهُ بِخَبَرِ الرَّجُلِ فَقَالَ لِی مِثْلَ مَا قَالَ فِی الْعَامِ الْمَاضِی یَعْرِفُ شَیْئاً مِمَّا أَنْتَ عَلَیْهِ قُلْتُ لَا قَالَ یَا مُیَسِّرُ أَیُّ الْبِقَاعِ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالَ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَم‏ قَالَ یَا مُیَسِّرُ مَا بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ وَ مَا بَیْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَمَّرَهُ اللَّهُ فِیمَا بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ وَ فِیمَا بَیْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ یَعْبُدُهُ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ ذُبِحَ عَلَى فِرَاشِهِ مَظْلُوماً کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ الْأَمْلَحُ ثُمَّ لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَیْرِ وَلَایَتِنَا لَکَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُکِبَّهُ عَلَى مَنْخِرَیْهِ فِی نَارِ جَهَنَّم‏‏؛ ثواب الاعمال صدوق/210)

خداوند عمل بنده‌ای که در مورد ما اهل‌بیت(ع) شک داشته باشد را قبول نمی‌کند

  • تعابیر چنین روایاتی تأیید می‌کند که ما برای خوب بودن و انجام دادن چند کار خوب آفریده نشده‌ایم. ما به این دنیا آمده‌ایم تا با هوای نفسمان مبارزه کنیم و این مبارزه نهایتاً به پذیرش و تبعیت از ولایت ختم می‌شود.
  • پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر بنده‌ای هزار سال در بین رکن و مقام خدا را عبادت کند و بعد هم مظلومانه مثل گوسفند  ذبح شود، او با همان کسانی محشور می‌شود که به آنها تأسی و اقتدا می‌کرده و با هدایت آنها هدایت می‌شده است؛ اگر آنها اهل بهشت باشند، او هم بهشتی می‌شود و اگر آنها جهنمی باشند، او هم جهنمی می‌شود؛ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ أَلْفَ عَامٍ مَا بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ ثُمَّ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ مَظْلُوماً لَبَعَثَهُ اللَّهُ مَعَ النَّفَرِ الَّذِینَ یَقْتَدِی بِهِمْ وَ یَهْتَدِی بِهُدَاهُمْ وَ یَسِیرُ بِسِیرَتِهِمْ إِنْ‏ جَنَّةً فَجَنَّةٌ وَ إِنْ‏ نَاراً فَنَارٌ»(بحار الانوار/27/180).
  • در روایت دیگری از امالی مفید از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است: «خداوند عمل بنده‌ای که در مورد ما اهل بیت شک داشته باشد را قبول نمی‌کند؛ نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ یَشُکُّ فِینَا»(امالی مفید/3).

اهمیت «هوی» در قرآن/هوای نفس علت مخالفت با انبیاء

  • قرآن به عنوان یکی از ویژگی‌های پیامبر اکرم(ص)، می‌فرماید: «پیامبر از روی هوای نفس حرف نمی‌زند؛ وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»‏(نجم/3). معلوم می‌شود تبعیت از «هوی» مسألۀ مهمی است و پیامبر(ص) اهل آن نیست. این نوعی نگاه مثبت را برای دوری از «هوی» نشان می‌دهد.
  • تعابیر دیگری هم در قرآن وجود دارد که کسانی که اهل تبعیت از هوای نفس هستند را به سگ تشبیه می‌کند. مانند این آیه که دربارۀ یکی از علماء بنی‌اسرائیل(بلعم باعورا) است: «و اگر مى‏خواستیم درجات و مقاماتش را به وسیله آن آیات بالا مى‏بردیم، ولى او به امور ناچیز مادى و لذت‏هاىِ زودگذرِ دنیایى تمایل پیدا کرد و از هواى نفسش پیروى نمود، پس مَثَل او مانند سگ است که‏ اگر به او هجوم ببرى، زبانش را بیرون مى‏آورد، و اگر به حال خودش رها کنی، باز هم‏ زبانش را بیرون مى‏آورد و لَه لَه می‌زند.(از شدت هواپرستی، یک حالت عطش نامحدود پیدا کرده که هیچگاه از دنیا سیر نمی‌شود). این داستان گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند؛ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا» (اعراف/176).
  • خداوند در آیۀ دیگری می‌فرماید: «ما از بنى‏ اسرائیل بر اطاعت از خدا و پیروى از موسى‏ پیمان گرفتیم و پیامبرانى به سوى ایشان فرستادیم، هرگاه پیامبرى احکام و قوانینى براى آنان مى‏آورد که مطابق هوای نفسشان نبود(دلخواهشان نبود)، برخی از پیامبران را تکذیب می‌کردند و برخی را مى‏کشتند؛ لَقَدْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لاتَهْوى‏ أَنْفُسُهُمْ فَریقاً کَذَّبُوا وَ فَریقاً یَقْتُلُون»‏(مائده/70)

قرآن: حق نمی‌تواند از «هوای مردم» تبعیت کند

  • حق نمی‌تواند از هوای مردم تبعیت کند، چون در میان مردم نظراتی هست که منطبق با هوای نفس آنهاست. خداوند می‌فرماید: «اگر حق، از هوای نفس مردم تبعیت کند، آسمان‌ها و زمین و آنچه که در آنها است به فساد و تباهی کشیده می‌شود؛ وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِن»‏(مؤمنون/71)
  • خداوند در آیۀ دیگری می‌فرماید: «آیا دیدی آن کسی را که هواى نفس خود را خداى خود گرفت و خدا او را با داشتن علم گمراه کرد و بر گوش و قلبش مهر زد و بر چشمش پرده انداخت، دیگر بعد از خدا چه کسى او را هدایت مى‏کند آیا باز هم متذکر نمى‏شوید؟! أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُون»‏(جاثیه/23)

در غرب هواپرستی تئوریزه شده است/غربی‌ها «حقوق بشر» را معادل «هوای بشر» قرار داده‌اند

  • این آیات نشان می‌دهد که تبعیت از هوای نفس چه آثار و نتایج سوئی به دنبال دارد و باید به شدت از پیروی نفس پرهیز کرد. ولی متأسفانه در غرب، هواپرستی تئوریزه شده است و هر چه هوای نفس بخواهد، حق را به او می‌دهند. به بیان دیگر غربی‌ها «حق بشر» را معادل «هوای بشر» قرار داده‌اند. این تبعیت از «هوی» در ساختارهای مختلف غرب نفوذ کرده است و قوانین حاکم بر غرب و مرتبط با تفکر غربی، دومینوی فساد را راه می‌اندازد. ممکن است سقوط اولین مهره‌های این دومینو خیلی مهم نباشد، ولی وقتی این دومینو شروع می‌شود، هر مهرۀ خوب و باارزشی که سر راه باشد را هم خواهد انداخت و از بین خواهد برد.
  • به عنوان مثال این دومینوی فساد را در مهره‌های اولیه با پیشنهاهایی مانند ایجاد خط تماس مستقیم برای بچه‌هایی که از پدر و مادر خود شکایت دارند، شروع می‌کنند که در ظاهر چیز بدی نیست اما وقتی این دومینو شروع شود، اقتدار مثبت والدین برای تربیت فرزندان، احترام بزرگ‌ترها و ارکان خانواده را تهدید خواهد کرد؛ چنان که برخی از نتایج آن را در غرب مشاهده می‌کنیم. دومینوهایی مانند از بین بردن اقتدار مثبت مرد در خانواده، برابری ارث زن و مرد برخلاف احکام الهی، گرایش به ساختارها و نوع قوانین غربی و.... برخی از این دومینوها هستند.
  • دومینوهای فاسدی هم بودند که در اصل از زمان رسول خدا(ص) شروع شدند اما فساد و تباهی خود را در کربلا نشان دادند...

دریافت در قالب PDF در ابعاد A4

دریافت در قالب PDF در ابعاد A5

 

مطالب مرتبط:

 

 

منتشر شده در: اینجا و اینجا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۵
مجید شهشهانی

آثار رسیده

کلیپ صوتی | خلوت نمی خواهی؟(ویرایش 3)

کلیپ زیر که برگرفته از گفتارهای حجت الاسلام پناهیان با عنوان «سحرخیزان» است،  توسط یکی از کاربران «بیان معنوی» برای سایت ایمیل شده است. نظرات و ارزیابی های شما می تواند برای سازندۀ کلیپ نقش مشوق و هدایتگری داشته باشد. (ارسال کنندۀ کلیپ ترجیج داده نامشان برده نشود.)

* پس از انتشار این کلیپ، سازندۀ کلیپ، فایل اصلاح شده ای را ایمیل کرد، که جایگزین فایل قبلی شد.(92.5.15)

* پس از انتشار ویرایش دوم، سازندۀ کلیپ، براساس نظرات کاربران مجددا فایل اصلاح شده ای را ایمیل کرد، که جایگزین فایل قبلی شد.(92.5.17)

دانلود (1.83 مگابایت)

 

* کلیپ های رسیده از طریق ایمیل bayanmanavi@gmail.com پس از بررسی در واحد چندرسانه ای بیان معنوی، منتشر می شود. انتشار آثار رسیده، در راستای تشویق و هم افزایی تلاشها برای نشر مطالب معنوی صورت می گیرد.

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۴
مجید شهشهانی

برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)-7

بالاخره خوب بودن علی(ع) کار دستش داد...

  • پناهیان: ارزش هر کس به مسأله‌ای است که دارد.  بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.  هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد. در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم...
  • برای آنها که دوست دارند روزهای باقیمانده از ماه مبارک رمضان را با دردهای امیرالمؤمنین(ع) سپری کنند، به دردهای حضرت فکر کنند و کم کم دردهای علی(ع) مسأله‌شان بشود، هر روز متن و صوتی که برگرفته از روضه‌های حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان است را تقدیم می‌کنیم(متن و صوت دو مطلب مستقل هستند؛ یعنی متن همان پیاده شدۀ صوت نیست) هفتمین قسمت از «برای دردهای دل امیرالمؤمنین(ع)» در ادامه آمده است:

بشنوید | ما را به غلامی قبول کن

 

دانلود (1.69 مگابایت)

 

بخوانید | یا علی، اینقدر خوب نباش! | بالاخره خوب بودن علی کار دستش داد...

یا علی این‌قدر زیبا فرامین رسول الله را اجرا نکن. این‌قدر همه جا گوش به فرمان محض رسول الله نباش. علی جان، با این کارت برای خودت دشمن درست می‌کنی؛ این‌قدر حرفهای پیغمبر را گوش نکن!

می‌دانید علی(ع) چه جواب می‌دهد؟ امیرالمؤمنین(ع) جواب خواهد داد: من که نمی‌توانم ببینم فرمان پیامبر زمین بماند. پیامبر خودش مرا تربیت کرده است. من که نمی‌توانم کم بگذارم. اصلاً دلم نمی‌آید. هرچقدر قرار است با گوش کردن فرمان پیامبر، برای من دشمن‌تراشی بشود، عیبی ندارد. من به کسی کار ندارم. رضای خدا در این است که رضای رسولش تأمین شود.

امیرالمومنین(ع) نه بد کسی را نمی‌خواهد، نه با کسی خصومت دارد، نه دنبال رسوا کردن دیگران است و نه به دنبال دشمن‌تراشی؛ ولی هر بار که فرمان رسول خدا(ص) را اطاعت می‌کند، برایش دشمن درست می‌شود. اما سرباز نازنین، علمدار وفادار و پا به رکاب رسول خدا به اینها کاری ا ندارد.

چرا برایش دشمن درست می‌شد؟ امیرالمومنین(ع) دستوری را از رسول خدا اجرا می‌کند که خیلی‌ها نمی‌توانند اجرا کنند. طبیعی است آنهایی که ضعیف بودنشان معلوم می‌شود، دشمن می‌شوند.

علی(ع) چه کار می‌تواند بکند؟ چاره‌اش چیست؟ اگر علی(ع) بخواهد فکر مظلوم نشدن خودش باشد که دستورات رسول الله(ص) اجرایی نمی‌شود.

* * *

یک نمونه‌اش سریة  ذات السلاسل است. گروهی بودند که در گردنه‌ای کمین می‌کردند و مسلمانان را غارت می‌کردند و بعد هم آن‌ها را می‌کشتند. رسول خدا دستور دادند که عده‌ای از مسلمانان به نبرد با آن‌ها بروند. پیامبر سه نفر را یکی یکی به عنوان فرمانده فرستاد. یکی از آن سه نفر، عمروعاص بود. هر سه رفتند و با شکست برگشتند. در تاریخ نوشته‌اند که آنها در جایی کمین زده بودند که نمی‌شد به آنها دسترسی پیدا کرد، و لذا هربار تعداد زیادی از مسلمانان کشته می‌شدند. پیروزی بر آنها شاید به نظر غیر ممکن می‌آمد.

رسول الله فرمود: علی جانم تو برو!

شاید آن سه نفر اعتراض کرده باشند: ما که می‌گوییم نمی‌شود؛ دیگر چرا ایشان را می‌فرستید؟

اما رسول خدا(ص) هر سه نفرشان را تحت امر امیرالمؤمنین(ع) روانه کردند.

علی بن ابیطالب(ع) رفت و بدون اینکه خون از دماغ یکی از سربازان لشکر اسلام بیاید، همه آنها را یا کشت یا اسیر کرد.

وحی نازل شد و خبر پیروزی علی(ع) را برای رسول خدا(ص) آورد. رسول خدا هم به مسلمانان بشارت دادند و همه را به استقبال امیرالمؤمنین(ع) فرستادند و خودشان هم جلوتر از همه به استقبال حضرت علی(ع) رفتند. علی بر مرکب نشسته است و دارد به سمت مدینه می‌آید. تا رسول خدا را دید خواست از مرکب پیاده شود که رسول خدا فرمود: علی جان بر همان مرکب بنشین، که خدل و رسولش از تو راضی هستند. امیرالمؤمنین(ع) از خوشحالی اشکشان جاری شد.

رسول خدا علی را بغل گرفت و فرمود: علی جانم دوست دارم حرفهایی را درباره تو بزنم که اگر مردم بدانند، خاک قدمهایت را برای تبرک می‌برند!(1)

به نظر شما کسانی که نتواسته بودند، دستور پیامبر را اجرا کنند، چقدر نسبت به علی(ع) کینه در دلشان جمع کردند؟

این، تنها یک نمونه از کینه‌ورزی نسبت به علی(ع) و مظلومیت علی بود. کسی اگر فوق العاده خوب باشد، خیلی‌ها در مقابل خوبی او کم می‌آورند و حسد و کینة‌شان زیاد می‌شود.

بالاخره خوب بودن علی کار دستش داد؛ دیگرانی که نمی‌توانستند در اجرای دستورات پیامبر، به گرد علی(ع) هم برسند، اینقدر کینه در دلشان جمع شد تا این‌که یک روزی آمدند در خانه فاطمه زهرا را آتش زدند...

-----

 (1) انَّ أَعْرَابِیّاً جَاءَ إِلَى النَّبِیِّ ع فَجَثَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ قَالَ لَهُ جِئْتُکَ لِأَنْصَحَ لَکَ قَالَ وَ مَا نَصِیحَتُکَ قَالَ قَوْمٌ مِنَ الْعَرَبِ قَدِ اجْتَمَعُوا بِوَادِی الرَّمْلِ وَ عَمِلُوا عَلَى أَنْ یُبَیِّتُوکَ بِالْمَدِینَةِ وَ وَصَفَهُمْ لَهُ فَأَمَرَ النَّبِیُّ ص أَنْ یُنَادَى بِالصَّلَاةَ جَامِعَةً. فَاجْتَمَعَ الْمُسْلِمُونَ وَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذَا عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ، قَدْ عَمِلَ عَلَى تَبْیِیتِکُمْ؛ فَمَنْ لَهُمْ؟ فَقَامَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ الصُّفَّةِ فَقَالُوا: نَحْنُ نَخْرُجُ إِلَیْهِمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَوَلِّ عَلَیْنَا مَنْ شِئْتَ. فَأَقْرَعَ بَیْنَهُمْ فَخَرَجَتِ الْقُرْعَةُ عَلَى ثَمَانِینَ رَجُلًا مِنْهُمْ وَ مِنْ غَیْرِهِمْ. فَاسْتَدْعَى أَبَا بَکْرٍ. فَقَالَ لَهُ خُذِ الرَّایَةَ وَ امْضِ إِلَى بَنِی سُلَیْمٍ فَإِنَّهُمْ قَرِیبٌ مِنَ الْحَرَّةِ. فَمَضَى وَ مَعَهُ الْقَوْمُ حَتَّى قَارَبَ أَرْضَهُمْ وَ کَانَتْ کَثِیرَةَ الْحِجَارَةِ وَ الشَّجَرِ وَ هُمْ بِبَطْنِ الْوَادِی وَ الْمُنْحَدَرُ إِلَیْهِ صَعْبٌ. فَلَمَّا صَارَ أَبُو بَکْرٍ إِلَى الْوَادِی وَ أَرَادَ الِانْحِدَارَ خَرَجُوا إِلَیْهِ فَهَزَمُوهُ وَ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ جَمْعاً کَثِیراً وَ انْهَزَمَ أَبُو بَکْرٍ مِنَ الْقَوْمِ.  فَلَمَّا وَرَدُوا عَلَى النَّبِیِّ ص عَقَدَ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ بَعَثَهُ إِلَیْهِمْ فَکَمَنُوا لَهُ تَحْتَ الْحِجَارَةِ وَ الشَّجَرِ فَلَمَّا ذَهَبَ لِیَهْبِطَ خَرَجُوا إِلَیْهِ فَهَزَمُوهُ. فَسَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَلِکَ. فَقَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ ابْعَثْنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَإِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَةٌ فَلَعَلِّی أَخْدَعُهُمْ. فَأَنْفَذَهُ مَعَ جَمَاعَةٍ وَ وَصَّاهُ. فَلَمَّا صَارَ إِلَى الْوَادِی خَرَجُوا إِلَیْهِ فَهَزَمُوهُ وَ قَتَلُوا مِنْ أَصْحَابِهِ جَمَاعَةً. وَ مَکَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیَّاماً یَدْعُو عَلَیْهِمْ. ثُمَّ دَعَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَعَقَدَ لَهُ. ثُمَّ قَالَ أَرْسَلْتُهُ کَرَّاراً غَیْرَ فَرَّارٍ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی رَسُولُکَ، فَاحْفَظْنِی فِیهِ وَ افْعَلْ بِهِ وَ افْعَلْ. فَدَعَا لَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ. وَ خَرَجَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع وَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِتَشْیِیعِهِ وَ بَلَغَ مَعَهُ إِلَى مَسْجِدِ الْأَحْزَابِ وَ عَلِیٌّ ع‏ عَلَى فَرَسٍ أَشْقَرَ مَهْلُوبٍ عَلَیْهِ بُرْدَانِ یَمَانِیَّانِ وَ فِی یَدِهِ قَنَاةٌ خَطِّیَّةٌ. فَشَیَّعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنْفَذَ مَعَهُ فِیمَنْ أَنْفَذَ أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ. فَسَارَ بِهِمْ ع نَحْوَ الْعِرَاقِ مُتَنَکِّباً لِلطَّرِیقِ حَتَّى ظَنُّوا أَنَّهُ یُرِیدُ بِهِمْ غَیْرَ ذَلِکَ الْوَجْهِ. ثُمَّ أَخَذَ بِهِمْ عَلَى مَحَجَّةٍ غَامِضَةٍ. فَسَارَ بِهِمْ حَتَّى اسْتَقْبَلَ الْوَادِیَ مِنْ فَمِهِ وَ کَانَ یَسِیرُ اللَّیْلَ وَ یَکْمُنُ النَّهَارَ. فَلَمَّا قَرُبَ مِنَ الْوَادِی أَمَرَ أَصْحَابَهُ أَنْ یَکْعَمُوا الْخَیْلَ وَ وَقَفَهُمْ مَکَاناً وَ قَالَ لَا تَبْرَحُوا وَ انْتَبَذَ أَمَامَهُمْ فَأَقَامَ نَاحِیَةً مِنْهُمْ. فَلَمَّا رَأَى عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ مَا صَنَعَ لَمْ یَشُکَّ أَنَّ الْفَتْحَ یَکُونُ لَهُ. فَقَالَ لِأَبِی بَکْرٍ أَنَا أَعْلَمُ بِهَذِهِ الْبِلَادِ مِنْ عَلِیٍّ وَ فِیهَا مَا هُوَ أَشَدُّ عَلَیْنَا مِنْ بَنِی سُلَیْمٍ وَ هِیَ الضِّبَاعُ وَ الذِّئَابُ. فَإِنْ خَرَجَتْ عَلَیْنَا خَشِیتُ أَنْ تُقَطِّعَنَا فَکَلِّمْهُ یَخْلُ عَنَّا نَعْلُو الْوَادِیَ. قَالَ فَانْطَلَقَ أَبُو بَکْرٍ فَکَلَّمَهُ فَأَطَالَ فَلَمْ یُجِبْهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَرْفاً وَاحِداً. فَرَجَعَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا أَجَابَنِی حَرْفاً. فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنْتَ أَقْوَى عَلَیْهِ فَانْطَلَقَ عُمَرُ فَخَاطَبَهُ فَصَنَعَ بِهِ مِثْلَ مَا صَنَعَ بِأَبِی بَکْرٍ فَرَجَعَ إِلَیْهِم‏ فَأَخْبَرَهُمْ أَنَّهُ لَمْ یُجِبْهُ. فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ نُضِیعَ أَنْفُسَنَا. انْطَلِقُوا بِنَا نَعْلُو الْوَادِیَ. فَقَالَ لَهُ الْمُسْلِمُونَ: لَا وَ اللَّهِ لَا نَفْعَلُ. أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ نَسْمَعَ لِعَلِیٍّ وَ نُطِیعَ فَنَتْرُکُ أَمْرَهُ وَ نَسْمَعُ لَکَ وَ نُطِیعُ. فَلَمْ یَزَالُوا کَذَلِکَ، حَتَّى أَحَسَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الْفَجْرَ فَکَبَسَ الْقَوْمَ وَ هُمْ غَارُّونَ. فَأَمْکَنَهُ اللَّهُ مِنْهُمْ. وَ نَزَلَتْ عَلَى النَّبِیِّ ص: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً» إِلَى آخِرِ السُّورَةِ. فَبَشَّرَ النَّبِیُّ ص أَصْحَابَهُ بِالْفَتْحِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یَسْتَقْبِلُوا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع. فَاسْتَقْبَلُوهُ وَ النَّبِیُّ ص یَقْدُمُهُمْ فَقَامُوا لَهُ صَفَّیْنِ. فَلَمَّا بَصُرَ بِالنَّبِیِّ ص تَرَجَّلَ عَنْ فَرَسِهِ، فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ع: ارْکَبْ فَإِنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ رَاضِیَانِ عَنْکَ. فَبَکَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَرَحاً. فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص: یَا عَلِیُّ لَوْ لَا أَنَّنِی أُشْفِقُ أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِی الْمَسِیحِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ الْیَوْمَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ.(ارشاد مفید/‏1/162)

 

مطالب مرتبط

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۱۴
مجید شهشهانی